eitaa logo
ابرار
231 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا #ابرار @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯ ارتباط با مدیر کانال: https://eitaa.com/AhmadRezaMoshiry
مشاهده در ایتا
دانلود
💙🍃🦋 🍃🍁 🦋🌔🌍 تقویم نجومی اسلامی🌍🌔 ✴️ یکشنبه 👈2 شهریور 1399 👈3 محرم الحرام 1442👈23 اوت 2020 🏛 مناسبت های اسلامی و دینی. 🐪ورود عمر سعد لعین با۴۰۰۰ لشکر به کربلا ‌. 🔘روز نجات حضرت یوسف علیه السلام از چاه . 🐳روز نجات حضرت یونس علیه السلام از شکم ماهی . 🌓امروز ساعت 14:47 قمر وارد برج عقرب می گردد. و سه شنبه ساعت 14:19 قمر از عقرب خارج میشود. 🌙🌟 احکام اسلامی و دینی. 👼مناسب زایمان و نوزاد روزی گشاده وعمرش دراز گردد .ان شاءالله ✈️ مسافرت بسیار خوب است. 🔭احکام نجوم. 🌗امروز برای امور زیر خوب است. ✳️ از شیر گرفتن کودک. ✳️کندن چاه و قنات و ابراه. ✳️ابیاری محصولات. ✳️جراحی چشم. ✳️استعمال دارو. ✳️حمام رفتن. ✳️مرحم گذاشتن بر زخم. ✳️و زراعت و کشاورزی نیک است. 💑مباشرت و مجامعت. مباشرت امشب (شب دوشنبه) احتیاط شود. ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری،باعث طول عمر است . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری موجب ضعف مغز است. 😴😴تعبیر خواب خوابی که شب دوشنبه دیده شود طبق آیه ۴ سوره مبارکه "نساء" است. واتوا النساء صدقاتهن نحله ..... و چنین استفاده میشود که مالی عظیم به خانه خواب بیننده برسد و یا از اهل خانه هدیه ارزشمندی به او برسد و یا ازدواج کند.ان شاءالله. و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید...... 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد ❤️ 🍃🍁 💙🍃🦋
🗓 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۲ شهریور ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 23 August 2020 قمری: الأحد، 3 محرم 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹رسیدن عمر بن سعد لعنة الله علیه به کربلا، 61ه-ق 📆 روزشمار: ▪️7 روز تا عاشورای حسینی ▪️22 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ▪️32 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها ▪️47 روز تا اربعین حسینی ▪️55 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ✅ با ما همراه شوید.. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🏴◼️ *بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*◼️🏴 🖤 *السلام علیک یا ابوالفضل العباس علیه السلام*🖤 ☀️امروز:یکشنبه02 شهریور 1399/06/02 ⚫ 03 محرم 1442 هجری 1442/01/03 🎄 23 آگوست 2020 میلادی2020/08/23 🖍🔗⚫ رویداد 💠☀️ رویدادهای مهم این روز در تقویم خورشیدی (02 شهریور ماه 99 ) 1️⃣درگذشت محقق و مترجم معاصر استاد "محمد پروين گنابادی" (1357 ش) 2️⃣آغاز هفته دولت 3️⃣شهادت مبارز انقلابي سيد علي اندرزگو (1357ش) 4️⃣تولداحمد رائض هنرمند گرانقدر ميناكاری، مينياتور و تذهيب (1298ش) 5️⃣شهادت شهيد قاسم‌ علی ياری (1361ش) 6️⃣شهادت شهيد سيد كاظم كاظمي (1364ش) 💠🌙 رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (03 محرم 1442 هجری قمری ) 1️⃣روز آزاد شدن حضرت "يوسف (ع)" از زندان و استحباب روزه براي رفع هر گرفتاري 2️⃣ دعوت جهاني اسلام توسط پيامبر اكرم (7 ق) 3️⃣ورود سپاه "عمر بن سعد" به سرزمين كربلا (61 ق) 4️⃣نجات یوسف (ع) از چاه 5️⃣ *نامه امام حسین (ع) براى اهل کوفه* 💠🎄 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (23 آگوست 2020 میلادی) 1️⃣ امضاي معاهده تاريخي "پراگ" ميان دو كشور پروس و اتريش (1866م) 2️⃣اعلان جنگ ژاپن به آلمان در جريان جنگ جهاني اول (1914م) 3️⃣ انعقاد قرارداد "عدم تجاوز" ميان دولت‏های آلمان نای و شوروی (1939م) 4️⃣ آزادی پاريس از اشغال آلمان توسط قوای متفقين (1944م) (ر.ك: 14 ژوئن) ✅ امروز متعلق است به: حضرت امیرالمومنین علی علیه السّلام و حضرت زهرا سلام الله علیها 🔳اذکارامروز:یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت 🌀حدیث امروز : (جداکننده حق و باطل) پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم 🔳العَقلُ نورٌ فِي القَلبِ، يُفَرِّقُ بِهِ بَينَ الحَقِّ والباطِلِ.⚫عقل ، نورى است در دل كه دل به وسيله آن ، حق را از باطل جدا مى كند گزيده حكمت نامه پيامبر اعظم صلّي الله عليه و آله و سلّم، ح 2 ⬛ *اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*⬛
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... 🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه... 🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم: 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد. 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم، 🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری.. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
(ام_البنین) 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 27اردیبهشت سال26هجری شمسی 4شعبان سال 26هجری قمری آری،مبارک است! برای من، امروز همچون شب قدر،مبارک است... خدایا،چه مهربان است زینب. بی او در مدینه، دور از مادر و خویشاوندانم چه می کردم؟ تحمل روزهای سخت آخر بارداری، آن هم بی وجود مهربانی و امیدآفرینی زینب... حتی تصورش را هم نمی توانم بکنم. این روزها و ماهها، زینب برای من، هم دوست بوده است، هم خواهر، هم مادر؛ و اگر شرم از ریحانه و دردانه رسول هذا مانع نبود،می گفتم : هم دختر. پرنیان وجود این فرشته نجابت، مهربانی و شکیبایی را از تار صفات مردانه علی و پود عفاف و عاطفه فاطمه بافته اند. بد عادت شده ام و نیک به وجود نازنین زینب عادت کرده ام. از سویی شرمسار زحمت و دلسوزی اش بودم و از سویی دعا می کردم ایام بارداری ام تا قیامت ادامه پیدا کند. اما امروز با به دنیا آمدن کودکم، آن آرزوی کودکانه، نافر جام ماند. تا دست به کمر بردم و از درد لب گزیدم،شانه زینب، زیر بازویم قرار گرفت. دردی غریب و سنگین که پیش از آن، هرگز تجربه نکرده بودم، در کمر و پهلویم می پیچید و چون پتک بر زانوانم فرود می آمد ولی پیش از آن که زانو خم کنم، دردی دیگر چون برق در وجودم می دوید و مرا وا می داشت تا کمر صاف کنم و بر پنجه پا بایستم. گویا حق با زنان همسایه بود که با دیدن من در ایام بارداری، می گفتند:(( کلابیه کوه خواهد زایید!)) کپی با ذکر منبع بلا مانع است. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زینب با جملاتی امید بخش و نوازشگر، مرا بر جامه خواب فرسوده ام نشاند و کوشید تا تکیه گاهی نرم برایم آماده کند. تنها چیزی هایی که از آن لحظه به بعد در خاطر دارم، درد بی امان و ناله بود و حضور قابله و برخی زنان همسایه و چهره مهربان و جملات التیام بخش زینب که دانه های درشت عرق را از چهره ام پاک می کرد و نه همچون پروانه، بلکه همچون فرشته رحمت بر سرم پر گشوده بود. درد می کشیدم و خوشا دردی که درمانش نگاه مهربان زینب باشد. آخرین چیزی که از آن لحظات در خاطر دارم، صدای خنده، کل کشیدن و هلهله زنان و آهنگ دلنشین کلام زینب بود که با قرائت آیات آغازین سوره مریم، تولد فرزند پسری را به من بشارت می داد. * * * بوی خوش خاک، عطر سیب سرخ، زمزمه ای نامفهوم ولی مهرآمیز و نجوای نرم اذان... چه سبکی رخوتناکی...بی شک درد جانکاه زایمان را تاب نیاورده و مرده بودم. بوی خاک مرطوب،عطر نفس فرشتگان و نجوای ملکی که کلمات شهادت را آرام و شمرده در گوشم زمزمه و تلقین می کرد و صدای همیشه مهربان زینب، که به شرینی، زیبایی چهره و قامت کشیده برادر نورسیده را می ستود و خدای بزرگ را به خاطر سلامت مادر و فرزند، شکر می گفت. کپی با ذکر منبع بلا مانع است. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 آه، پس من نمرده. بودم. پلک های سنگینم را به سختی از هم گشودم و چشمانم ابتدا به سیمای معصوم و لبخند پر مهر زینب روشن شد که با اشک شوق و سپاس، گاه به من و گاه به سمت دیگر بستر می نگریست. سر که چرخاندم، در سوی دیگرم، سرور و مولایم، همسرم علی را دیدم که با دامانی مرطوب و خاک آلود از آبیاری نخلستان، کودکمان را تنگ در آغوش گرفته بود و در گوشش به آرامی اذان را زمزمه می کرد. به همسرم سلام گفتم و کوشیدم تا با تکیه بر آرنج، برخیزم. دست پر مهر علی و زینب، از دو سو، شانه های خسته ام را یاری داد تا بنشینم. نوزاد رو دستانم قرار گرفت و ... خدایا! چقدر این طفل، زیباست! صورتی چون قرص ماه با قامت و انگشتانی کشیده و مهم تر از هر چیز: سلامت و شاداب. خدایا، هزار بار سپاس. -ساعتی است که برادرانم حسن و حسین برای دیدن مادر و کودک، بر در ایستاده‌اند. آیا اجازه می دهید که... نگاه شرمسار و مشتاق من و لبخند علی، سوال نیمه تمام زینب را پاسخ داد و لحظاتی بعد، خانه کوچکم به یمن قدوم فرزندان پیامبر، معطر و گلباران شد. عطر سلام، عطر تبریک و عطر لبخند شان تا قیامت، مشام جانم را معطر خواهد داشت. طی این سالها، هرگز این خانواده را تا بدین حد شادمان و مسرور ندیده بودم. پسرکم دست به دست می چرخید و هر حرکت کوچکش، بهانه ای برای خنده و تشویق و تحسین جمع، فراهم می آورد. کپی با ذکر منبع بلا مانع است. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 * * * همسرم علی، امروز چهل و هشت ساله است و حسن و حسین و زینب، هر کدام با یک فاصله، به ترتیب: بیست و سه، بیست و دو و بیست و یک ساله اند. خوشا به حال فاطمه و فرزندانش. مردم، سال میلاد و چه بسا روز تولد آنان را به خاطر می سپارند ولی طفل من، افسوس. چه کسی جز من، روز و سال ولادت او را به خاطر خواهد سپرد؟ از آن روز که پا به این خانه گذاشتم، خود را نه بانو، که خدمتگزار و کنیز این خانواده شمردم و اینک این طفل که باید به او بیاموزم که اگر چه همچون حسن و حسین، فرزند علی است ولی فرزند فاطمه دختر پیامبر نیست. آه، اینان سرور جوانان بهشت و نور چشمان پیامبر ند. چه جای حسرت و رشک بر پاره تن رسول خدا. سزاوار من آن است که بر خوله، همسر علی و مادر محمد حنفیه رشک برم چرا که می گویند پیامبر قبل از وفات، به سرورم علی، ولادت فرزندی با نام و کنیه خود را مژده داده است: ابوالقاسم محمد فرزند علی و خوله حنفیه. -هرگز روز ولادت برادر زیبا و رشیدمان را از خاطر نخواهیم برد. می دانید چرا؟ نگاه پرسشگر اهل خانه به سمت زینب چرخید و من که بیش از هرکس تشنه پاسخ این سوال بودم، ملتمس و بی تاب و مشتاق، به زینب چشم دوختم و گوش سپردم. -چون امروز چهارم شعبان، یک روز پس از روز میلاد برادرم حسین است.از ولادت برادرم حسن هم فقط همین مقدار می دانیم که وسط میهمانی به دنیا آمده است. وقتی با چشم و دهانی از تعجب باز، دیدم که حاضران با جدیت تمام، گفته زینب را با تکان دادن سر تایید می کنند، با ناباوری پرسیدم:((واقعا؟)) -آری واقعا. وسط میهمانی خدا! پانزدهم ماه رمضان! وهمگی لحظاتی شادمانه خندیدیم. کپی با ذکر منبع بلا مانع است. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 همسر و مولایم علی، نام نیکو برای فرزندمان برگزید:((عباس)). آیا انتخاب این نام، به جهت علاقه و محبت همسرم به عموی بزرگوارش ((عباس بن عبدالمطلب)) صورت گرفته؟ عباس، عموی پیامبر، سقای حجاج مسجدالحرام، مشتاق و مشهور به خرید و آزادسازی بردگان و حامی و پشتیبان همسرم در این سالهای سخت حق کشی و خانه نشینی است؛ همو که در زمان رحلت پیامبر، علی را در غسل و تجهیز کفن و دفن پیامبر، یاری داد، آن هم در هنگامی که نزدیکان متظاهر و اصحاب مدعی، درسقیفه، بر سر خلافت و جانشینی پیامبر، چنگ و دندان در گریبان و حلقوم هم فرو برده بودند. او، هم در سقیفه و هم در طی این سالها، همواره از علی و حق پایمال شده اش جانبداری کرده است. شاید قد رشید و اندام کشیده فرزندمان، ناخودآگاه قامت بلند عباس بن عبدالمطلب را برای همسرم تداعی کرده است. عباس یکی از پنج مرد بلند عرب است و در باره او می گویند:(( عباس آن گاه که می ایستد، می تواند با زنی که بر هودجی بر فراز شتر نشسته است، چهره به چهره سخن گوید.)) ساعتی بعد، عباس همراه با دو فرزندش عبدالله و عبیدالله برای دیدار و تبریک میلاد فرزندمان آمد. عباس که اکنون هفتاد و هفت سال دارد، همچون برخی دیگر از پیران بنی هاشم به ضعف شدید بینایی مبتلاست. به همین جهت، طفل همنام خود را به ملایمت لمس کرد و بویید و پس از تبریک و دعای خیر، چنان که گویا اول بار است که نامی چون عباس را می شنود، لب به تمجید گشود که: -عباس... عباس... عباس یعنی شیر بیشه. و چه نامی زیبنده تر و برازنده تر از این نام برای مولودی که پدرش شیر خدا (اسدالله )است و مادرش ماده شیر بنی کلاب؟ کپی با ذکر منبع بلا مانع است. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
قایقت شکست؟ پارویت را آب برد؟ تورَت پاره شد؟ صیدت دوباره به دریا برگشت؟ غمت نباشد چون خدا با ماست! هیچ وقت نگو ؛ از ماست که برماست! بگو خدا با ماست... اگر قایقت شکست، باشد، دلت نشکند! دلی را نشکنی. اگر پارویت را آب برد، باشد، آبرویت را آب نبَرَد! آبرویی نبری. اگر صیدت از دستت رفت، باشد، امیدت از دست نرود ! امید کسی را ناامید نکنی. امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری! خدایت را شکر کن؛ دوباره شکر کن! اگر چیزی به دست نداریم دست که داریم دوباره به دست می آوریم. دوباره می سازیم و دوباره به دست می آوریم. دوباره می خریم و دوباره می خندیم. ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
خواسته هایتان در جهان هستی موجود است وفقط باید با آنها برخورد کنید. بیشترشما داستان علاءالدین و چراغ جادو را می دانید ، و کارتون یا فیلم آن را دیده اید. علاءالدین آرزو می کرد و غول چراغ جادو ظاهر می شد و به او می گفت فرمان بردارم سرورم و آرزوی علاءالدین برآورده می شد . علاءالدین شما هستید و غول چراغ جادو کائنات هستی . کائنات بر پایه قانون جاذبه شکل گرفته . شما آرزو می کنید و کائنات می گوید فرمان بردارم سرورم. آن چیزی را که می خواهید طلب کنید خواسته خود را تجسم و احساس کنید و سپس دریافت کنید . ╭─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╮ *ان الابرار لفی نعیم* کانال عمومی پیام رسان ایتا @abrar40 ╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯