.
و اما زینب...
✍نجمه صالحی
مصائب زینب سلام الله علیها از امروز شروع خواهد شد!
از این لحظه پیام عاشورا و فرهنگ سبز حسینی در دستان زینب و زینبهای زمانه قرار میگیرد تا تمام هویت زن در اسلام به تصویر کشیده شود! امان از لحظهٔ بیقراری زینب سلام الله علیها!
زینب کبری بودن دل میخواهد، کسی جز او نمیتواند در هجوم طوفان غم بایستد و بگوید:«مارایت الا جمیلا»
کسی جز او نمیتواند در سختترین رویداد، همچون حیدر، اسدالله الغالب علیه السلام محکم بایستد و با دشمنان این چنین با صلابت سخن بگوید!
زینب کبری سلام الله علیها بود که کوه صبر در برابرش زانو زد. او بود که استوار ایستاد تا اسوهٔ زن تراز اسلامی شود.
زن تراز اسلامی است که در مسیر تسلیم و رضای الهی گام برمیدارد و در سختترین مصیبتها جز زیبایی نمیبیند.
در مدرسهٔ زینبی، کسانی که معنای صبر و مقاومت را میفهمند، خدا را به آسانی و درستی میشناسند.
«وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ»۲۲۷/شعرا
#محرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
الامام الحسين (عليه السلام) عِبرة وعَبرة
✍زهرا مهرجویی
يك بار دیگر عاشورا از راه رسید و من دوباره تاریخ را ورق میزنم؛ تاریخی که پس از گذشت سالها هرگز رنگ و بوی تکرار به خود نگرفته است.
چه سری در شهادت حسین بن علی علیهالسلام و یارانش هست که هر بار داستان کربلا و حادثه عاشورا را مرور میکنیم درسی تازه مییابیم.
و چه سخن به جایی است که "حسین عِبرة و عَبرة " حسین اشک است و درس . درسی که با اشک به ثبات میرسد و جاودانه میشود.
امروز یک بار دیگر جمله ابومخنف در توصیف پیکار اباعبدالله را مرور میکردم:
" مارأيت مكسورا قط أربط جءشا و لا أمضى جناناو لا اجرأ مقدما منه . والله مارأيت مثله ، قبله و لا بعده ".
راستی حسین با این کمر شکسته از داغ عباس و آن جگر سوزان از داغ دل اکبر و با سوز شهادت شیرخواره در آن میدان رزم چه دیده که چنین با عزمی استوار و قلبی توانمند بی مهابا به قلب دشمن میتاخته است؟
تا جايى که ابو مخنف میگوید هرگز مانند حسین، چنین داغداری ندیدهام نه قبل از عاشورا و نه پس از آن؟؟!
🥀عظمالله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسینعلیهالسلام🥀
*تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
منتظِرِ منتظَر
✍🏻زهرا کبیری پور
در میان شهداء کربلا صحابهای وجود دارد به نام انس بن حارث کاهلی که هر شنوندهای در میزان معرفت او درمانده میشود
انس از اصحاب پیامبر(ص) بود، روزی از رسول خدا(ص) خبر وقایع سال ۶۱ هجری در کربلا را میشنود. پیامبر(ص) میفرماید:
«إنَّ ابنی هذا -یَعنی الحُسین- یُقْتَل بِأرضٍ یقالُ لَها كَربلاء فَمَنْ شَهِدَ ذلك مِنْكُم فَلْیَنْصُرْهُ»
فرزندم حسین روزی در سرزمینی به نام کربلا کشته خواهد شد هر کسی که او را درک کرد، یاریش کند.
برای انس شنیدن همین جمله کافی بود تا خیلی زودتر از واقعه، بار و بنه خود را ببندد و خانه و زندگی خود را بار شتر کند و در بیابانی نزدیک به کربلا* ساکن شود.
مدتها هرکس از کنار او رد میشد سؤال میکرد: در این بیابان چه میکنی؟ مگر این بیابان چه دارد که تو را ماندگار کرده است؟!
انس پاسخ میداد روایتی از پیامبر(ص) شنیدم که حسین فاطمه در این بیابان طلب یاری خواهد کرد، میترسم واقعه اتفاق بیفتد و من به یاری او نرفته باشم.
صلى الله علیک یا اباعبدالله
* نزدیک کوفه یا کوفه
منبع: ابن حجر عسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۲۷۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ۱۳۷۹ق، ج۱، ص۱۴۰.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴 و آه حسین...
✍آمنه عسکری منفرد
◾️وچگونه است جدال عقل و عشق،
آنجاکه عقل میگوید بمان وعشق میگوید برو...
و حسین عاشقِعشق است که فتح خون میکند، آنجا که حتی غنچه را هم به مسلخ بردهاند تا نورِحق شعلهور نگردد وآسمان نظارهگر قربانیشدن خون خدا باشد و زمین شاهد این قربانی...
آه حسین، و«آه» اسمِ اعظمِ حق است، آنجا که علمدار شرمندهٔ فرزند رباب، بیدست بر زمین افتاده وبر مشک التجا میکند، که آبرو بخرد عباس را،
و آنگاه که ابالفضل ندا برآرد «یا أخا أدرک أخا»....
و «سَلامٌ علی قَلبِ زینب الصَبور»...آنگاه که بوسه بر رگهای بریدهٔ حجتِخدا میزند وتنها دستِولایت است که سکینهٔ این قلب است و اینک هفتادودو گل پرپر ، هفتادودو رأس مطهر ، هفتاد ودو پیکر بیسر و آه حسین...
وعصر امروز، عقیله بنیهاشم مانده است که روایتگر این واقعه است و بارِ امانت بردوش، امامی تبدار، کاروانی از مُخَدراتِ اسیر، پریشان و داغدار، دخترکانی رنجور از داغِ پدر، برادر، عمو وگهوارهٔ بیاصغر...
و «سَلامٌ عَلی خَدِّ التَّریب و سَلامٌ عَلی شَیبِ الخَضیب »...
و آه حسین...
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#عاشورا
✍طیبه روستا
هر شب عاشورا دستها به سوی آسمان بالا میرود و از لبها؛ "مکن ای صبح طلوع" میجوشد.
و هر صبحش خورشید از همان زاویه، شاید با چند درجهی ریز اختلاف، از پشت همه کوههای عالم طلوع میکند. یزید و نوچههایش هنوز هستند و کودکی روی دستهای پدرش پر میکشد. حسین علیهالسلام به مسلخ می رود و دختر علی سلام الله علیهما جز زیبایی چیزی نمیبیند. نوایی آسمانی قرآن می خوانَد. نیزههای کینه دشتهای بلا را شخم میزنند و دنیا هنوز همان است که گفته بودند؛ کُلُّ یَومٍ عاشُوراءُ وَ کُلُّ أرْضٍ کَرْبَلا.
و هنوز هم از زمین شخم خوردهی فلسطین کودک شیرخوارهای پرمیکشد تا در آغوش حسین(ع) آرام بگیرد.
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✍فاطمه ابنعلی
انسان همیشه دنبال واقعیسازی الگوهای ذهنی ست. به خاطر همین روز #عاشورا ناخودآگاه در اطرافمان دنبال مشابه یاران #امام_حسین(ع) میگردیم.
انقلاب و مکتب خمینی خیلی از این الگوها پرورش داده اما یکی از اینها خیلی دُردانه است؛ جنس حسینی بودنش فرق میکند؛ انگار کالبدش را از خودش خالی کرده و از نو خودش را پر از حسین(ع) کرده است!چه کسی؟
ردیف اول فرماندهان در فیلم را ببینید! یکی هست که با نوای کاروان همراه شده و زندگی کرده؛ تا آن را میشنود، شانههایش میلرزد و گونهاش غرق اشک میشود. همان که میگفت: ألا یا اهل العالم، من حسین را دوست دارم! بله #حاج_قاسم خودمان! او خیلی وقت بود که به نوای کاروان لبیک گفته و به زمره عاشوراییان پیوسته بود. اما شهید زنده زمان، ذوالفقاری بود که باید میدانهای زیادی را فتح میکرد. شوق کربلا بیتابش کرده و آن شانهها، که ماموریتی عظیم روی آن سنگینی میکرد را به لرزه درآورده بود. آن ماموریت، پیریزی و ساماندهی لشکر صاحب زمان(عج) بود که میخواست برای نبردی بیامان آماده شود. فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان، حشدالشعبی عراق، حزبالله لبنان،جهاد فلسطین. زیر سایه دولت مقاومت ایران جمع شد. #شهید_سلیمانی نوای کاروان را به خروش آورد، خفتگان را بیدار کرد و خود با پیکر ارباً اربا راهی کربلا شد.میشنوی؟ نوای حاج صادق آهنگران هنوز در تاریخ طنین میاندازد و میگوید: بار بندید همرهان!حالا ما با داغ فرودگاه بغداد میسوزیم و شانههایمان از باری که بر دوش ما گذاشته و رفته سنگینی میکند.او حسینی رفت و ما باید زینبی بمانیم. لبیک یا زینب...
@AFKAREHOWZAVI
.
«نماز و مصیبت»
✍زهرا نجاتی
و سرانجام غروب عاشورا رسید و امشب برخلاف دیشب که حسین زینب جلو ایستاد، جسم صدچاک او، مقابل چشمان اهل حرم، عریان و قطعه قطعه، آرام گرفته.
همان حسینی که به زینب گفته بود او را در نمازشبش، دعا کند.
و من به این فکر میکنم که زینب در نمازش، باز بر «تقبل منا هذالقربان» ش، تاکید کرده؟ یا مردم را باز، دعا کرده؟
حسین فاطمه میدانست دشمن قصد دارد تاسوعا، را عاشورا بکند، اما به عشق اینکه کمی بیشتر نمازبخواند و قرآن تلاوت کند، احتمالا مهلت گرفت...
و من فکر میکنم مادامی که نتوانیم مثل حسین فاطمه بگوییم؛«انی احب الصلوه، من نماز را دوست دارم.»، و البته عمل کنیم نه لذت حسین فاطمه را درک میکنیم نه حجم عبودیت زینب را در نمازمغرب و عشای شام عاشورایش و کسی چه میداند شاید عمق آنچه عاشورا برایش به پا شد!
و بعید میدانم احدی از آنها که عزیزانشان را چاک چاک برزمین میدیدند و از امروز غروب به اسارت رفتند، نمازمغرب یا نماز مستحبشان را حتی بااندکی گلایه خوانده باشند...
و تلخ است اما گمانم این است که بعض ما موقع برخورد با مصیبت،
موقع مواجه با تلخیهایی اندک، خیلی راحت، نماز واجبمان را ترک میکنیم یا با سستی و کاهلی میخوانیم، یا میخوانیم اما دربندبندش، از خدا طلبکارانه می پرسیم:«چرا این کار را با من کردی؟ مگرمن بنده خوبی نبودم؟ پس این نمازهای من، به چه درد میخورد؟»
و من بازغبطه میخورم به حال خوش تک تک دختران و زنان، در نمازشب امشبشان.
و به حال خوش عبودیت زینب، وقتی تا توانست کمر راست کرد تا درنمازش حتی اندکی فروگذار نکرده باشد چون امامش به نمازعشق میورزید...
شایدلازم باشد تاملی دوباره در نمازهایمان داشته باشیم...
#عاشورا
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
معجزهی عاطفهی الهی
✍ خالقی
عصر عاشورا تمام شده است. اینک معجزات، بیسر بالای نیزههاست. اما هنوز کفر و شرک نگران است، بنابراین با قساوت تمام با اسبها بر پیکرها میتازند؛ بلکه این آیات و معجزات را محو کند. دیگر دشمن سرمست از پیروزی ظاهری خود است. غافل از اینکه خداوند در آیه ۲۱ سوره مجادله وعده فرموده است که «لاغلبن اَنا و رسلی» این سنت قطعی است که من و فرستادگانم پیروز میشویم. حال که کشتههای هامون، بیسر در دشت کربلا منتشر شدهاند؛ باید اعجاز دیگری به رخ انکاریان توحید کشیده شود. اعجاز مردانه این بار جای خود را به درخشش عواطف زنانه میدهد تا دشمن را مبهوت کند. همانجاست که زینب وارد صحنه میشود و مدیریت کربلا را به عهده میگیرد و روشنگری میکند. از مسلماننماهای جنایتکار میخواهد «که ما را از کنار قتلگاه حسین بگذرانید».
دشمن شادمان و هلهلهکنان در این فکر است که فرصت خوبیست. شاید با این درخواست، قلب زینب از شدت دیدن صحنههای هولناک در فشار قرار گیرد و اینگونه به کشتههای کربلا ملحق شود. اما زهی خیال باطل! چرا که قلب زینب با قوتی که از یقین حسین گرفته است؛ نه تنها مبهوت نمیشود بلکه شیاطین را به بهت مینشاند. زینب در اوج و شدت محبت به امام معصومش بود. او در حالیکه از کنار قتلگاه میگذشت، پیکر مطهر برادر را خونین و تن بیسر میدید. اما به جای آنکه جان دهد و قالب تهی کند؛ با عاطفهی معجزهگون خود، جان لشکر دشمن را میگیرد. این عاطفهِ الهی همراه با منطقی بُرٌنده چنان قلوب این جمعیت وحشی را آب کرد که به گریه افتادند. اینک زینب معجزهی شمشیر حسین را به عطوفت الهی تبدیل کرد تا جهاد تبیین و رسالت روشنگرانهی خود را با این اعجاز و به زبان علی ادامه دهد....
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«بیدارشو»
✍طیبه فرید
با صدای مبهمی به هوش آمد.تنش یکپارچه درد بود. با سوزش شدیدی چشمهایش را باز کرد، چند بار پلکهایش را به هم زد تا بتواند خوب ببیند. آسمان، آسمان همیشه نبود، آنقدر سنگین و شکننده که کم مانده بود خراب شود روی سر زمین. افتاده بود بین جسد قابیلهای صد پشت غریبه! یادش نمیآمد کی از حال رفت. با خودش مرور کرد که بعد از شهادت اسلم رفت شانه امام را بوسید، امام بغلش کرد وحرفهایی زد که هیچکس جز خودشان دونفر نشنید. اذن جنگیدن خواست و امام رخصت داد. برای آخرین بار به چشم های خیس امام نگاه کرد و دستش را از دستهایش بیرون کشید و دلش را جاگذاشت توی آغوش او و بعد با آن صدای مردانه عربی شروع کرد رجز خوانی و تاخت سمت میدان. او صدای گرم و بغضآلود امام را از پشت سرش میشنید که میخواند:«فَمِنْهُم مَنْ قَضی نَحْبَه وَ مِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرْ وَ ما بَدَّلوُا تَبْدیلا»
سربازهای کوفی با دیدنش حمله ور شدند،هر کسی با هر چه داشت! توی آن صدای چکاچک شمشیرها و هجوم بی امان نیزههایی که توی تنش می نشست نفهمید چند جای بدنش چشمه خون جوشیده.
سعی کرد تمام توانش را جمع کند اما حس کرد محکم به زمین چسبیده. قطره اشکی از کنار چشمش لغزید و بین ریشهای سفید سرخشده از خون گم شد. امام گفته بود سوید تو شهید میشوی! اما چرا نشده بود؟!
زبان توی کامش عین یک تکه چوب خشک بود. دلش داشت میلرزید با نگاهش دنبال ردی از یک آشنا بود اما تا چشم کار میکرد همه چیز غریب بود.
دوباره چشم انداخت سمت آسمان، به التهاب و بغض ابرها و تاریکی خورشیدی که مثل همیشه نبود! انگار در همین زمان کوتاهی که شهید نشده بود یکی از عناصر اصلی زمان و مکان کم شده بود.
همهمهای توی باد به گوشش خورد، گوش تیز کرد ببیند چه میگوید. اولش خیلی مبهم بود اما به حسین علیهالسلام که رسید با وضوح میشنید.
_شمر روی سینه حسین علیهالسلام نشست، هنوز نفس می کشید، سرش را....
باصدای هلهله کوفیها قلبش از جا کند شد، تمام توانش را متمرکز کرد؛ روی کنده شدن از زمین. بلند شد، از میان هفت پشت غریبهها. خنجر کوچکی که گذاشته بود توی ساق چکمهاش را در آورد. با هر حرکتی از چشمههای توی تنش خون فوران میکرد. تمام قد ایستاد، به چشم هایش التماس کرد سیاهی نروند تا بتواند کوفی ها را ببیند. به دستش التماس کرد بیرمق نشود و خنجر را رها نکند، به پاهایش التماس کرد و گفت: چیزی نمانده به سعادت برسم شمارا به حسین قسم همراهیام کنید.همه عناصر و اجزای بدنش دست به دست هم دادند تا او جاماندگی اش را جبران کند.
سرباز کوفی که داشت بین کشته ها دنبال غنیمت می گشت با دیدن او که آن وسط ناگهان ایستاده بود ترسید و چند قدم به عقب رفت و فریاد زد:از سپاه حسین یکی زنده مانده...
با صدای او دسته قابیلیها به سمتش حمله ور شدند. چند دقیقه بعد همه چشمه های تنش از جوشش ایستاده بود. امام زد روی شانهاش. سوید جانم بیدار شو جانمانی...
#محرم
#امام_حسین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI