«آداب بی عمل؟!»
✍#زهرا_سبحانی
دیروز زینب مُرد!
سرهم کل دیدارمان را جمع بزنم به ده بار نمی رسد.
دوست بودیم؛ شاید هم نه!
اینکه چطور همدیگر را شناختیم بماند!
اینکه این روزها فکر و خیالم را به خودش مشغول کرده هم طبیعیست چون زیاد برای فکر کردن، داشت؛ مادر بود، 36 ساله و از همه مهمتر نوزاد سه ماهه داشت.
با پای خودش رفت بیمارستان البته به اصرار همسرش!
بیمارستان فوق تخصص، خصوصی، یک ماهی هم آنجا بستری بود.
حالش این اواخر آنقدر وخیم شد که حتی در آی.سی.یو هم نگهش نداشتند، بردنش خصوصیتر از خصوصی!
همانجا هم تمام امید خانوادهاش را با رفتنش، ناامید کرد؛ بدون آداب احتضار!
مسلمانی ما هم این روزها جای سوال دارد؟..
نه به دنیا آمدنمان آدابش رعایت میشود و نه رفتنمان!
اینطور که بویش میآید کمکم مثل خیلی از آدابی که فراموش کردیم اینها را هم باید دفن کنیم.
چهار بچه قسمتم شده؛ یادم نمیآید کامشان را با خرما گرفته باشند؛ یا با خاک کربلا!
جز این آخری که متخصص با آن ناخنهای مصنوعی عجیب و غریب، چطور کام بچه را پیدا کرد، هنوز در آن ماندهام؟!
فقط اینها نیست کلی چیز دیگری هست که حجب و حیا مانع گفتنش میشود.
اینها بماند، آن پول و هزینهای که برای چاپ «حلیة المتقین» میشود که آداب مسلمانی را متذکر شود؛ برای کِه؟ برای چه؟! وقتی آداب بیمارستان یا بهتر بگویم آداب who میچربد به قال النبی و قال امیرالمومنین علیهم السلام!
نمیدانم به چه کسی باید اینها را گفت و از چه کسی بخواهیم؟!
دردهایی که هر چقدر دندان سر جگر گذاشتیم جز سوختگی جگر، چیز دیگری عایدمان نشد؟!
مینویسیم از درد که شاید شنیده شود و شاید اعتنا شود؛ به امید روزی که درمان شود.
#آداب_اسلامی
#سبک_زندگی_اسلامی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI