.
«غرب زدگان انقلابی نما»
✍فاطمه شکیب رخ
گاهی دلم می خواهد، مانند برخی از بانوان هم وطنم، از خویش و روزگار خویشتن بنویسم، از نگهداری و پرورش گل وگیاه بگویم و یا از اصول مراقبت پرندگانی زینتی سخن گویم... راستی از بچه داری، همسرداری، خانه داری و یا درس و تحقیق هم می توان بسیار گفت!
اما جای تمام این موارد ذهن مرا اشکالات لایحه عفاف و حجاب پر کرده است! حذف یک متر پارچه از روی سر آن دختر جوان، در حالی که مثل ویروس در حال انتشار است؛ غلیان فکری مرا به خود اختصاص داده است!
می خواهم بگویم، آن لایحه ای که تربیت دختر زیر ۱۸ سال را در نظر نگرفته است! در واقع تربیت دینی را از دختران ما گرفته است!
تاریخ خوانده را نمی توان در پهنای روزگار، بی درد تماشا نمود!
آنهم در روزگاری که بند بند تاریخ معاصر در کمتر از یک قرن درحال تکرار است!
درست بعد از مشروطه بود که حقوق زنانگی با بی بند و باری، نسبیتی نزدیک یافت! مردان و زنان نواندیش و مخالف حجاب، موافق بی بندباری و آزادی در پوشش شدند! و هرگاه که مورد عتاب دین مداران قرار می گرفتند، با توجیحات خویش، آسمان ریسمان را بهم می بافتند تا اثبات کنند که عفاف از حجاب جدا است و بی حجابی ما، عفت ما را دچار نقصان نخواهد کرد!
آنقدر گفتند که این تز به یک باور نخبگانی تبدیل شد! و تاسف بار تر آنکه، علوم روز در بین همین قشر رشد و انتشار یافت! همان ها ترور اسلام و نمادهای اسلامی را در راس باورهای خویش بیان کردند و چه اندوه بار که شاگردهای بسیار نیز تربیت کردند!
همان ها بودند که مسئولیت های دولتی را تصاحب نمودند و متناسب با افکار خویش برای عموم مردم برنامه ریزی کردند!
و جالب تر از همه آنکه، امروز بعد از گذشت یک قرن، صدای تربیت آن قشر غرب زده، از لابه لای عنوان انقلابی نماها نیز به صدا در آمده است!
اگر وجود باور حجاب اختیاری، درباره یک واجب شرعی، حاصل نفوذ نیست، پس چه می تواند باشد؟!
اگر قانونی کردنِ اهمال، در اجرای قانون خداوند در جامعه اسلامی، خیانت در حق دین نیست، پس چه می تواند باشد؟!
چرا وقتی رد نفوذ به این واضحی نمودار گشته، به اسم حمایت از دولت انقلابی، نباید فریاد کشید؟!
بدون تردید مطالبه اجرای قانون خداوند در جامعه امروز، پاسداری از خون شهدا در برابر نفوذِ تربیت یافتگان عصر رضاخان است! آنهم در زمانی که با نزدیکی به قله های موفقیت، گام ها باید با تمرکز بیشتر برداشته شود تا مبادا با تغافل، دست یابی به مقصد طولانی گردد!
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖«دردانهیسه ساله، رقیه خاتون»
✍آمنه عسکری منفرد
دردانه سه سالهی امام حسین (علیه السلام) از شهدای قیام حسین است که نقش بسیار تأثیرگذاری در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی داشت.
در جریان اسارت اهلبیت پیامبر بعد از واقعه عاشورا، شهادت جانسوز و مظلومانهی «رقیه خاتون»(سلام الله علیها) جانسوزترین واقعهای بود که در خرابههای شام رخ داد.
او که خستهی اسارت و ظلمهای یزیدیان در فراق پدر زانوی غم بغل داشت، در عالم رؤیا پدر را دید و با ناله و گریه، پریشان شده و با بهانهجویی پدر را طلب کرد. صدای نالهی او اهل حرم را به شیون انداخت و یزید ملعون برای آرام کردن اینهمه شیون و خاموش کردن صدای عزاداری اهل حرم، رأس بریدهی پدر را در طبقی برای رقیه خاتون فرستاد. دردانهی سه ساله در نهایت بهت با مشاهدهی رأس مطهر، بر پیشانی، لبها و رگهای بریدهی پدر بوسه زد و ناله سرداد که (مَنِ الذی أیْتَمَنی علی صِغَر سِنّی.) و آنقدر نوحه خواند و گریست تا خاموش شد. او نیز چون مادرش زهرا شبانه غسل شد و شبانه دفن شد.شهادت مظلومانهی این خاتون سه ساله، باعث افشای عمق جنایت یزید گشت، چرا که دیگر نمیتوانست از برگزاری مراسم عزای اهلبیت اسیر در خرابههای شام جلوگیری کند. او شهیدهای بود که با شهادتش ندای مظلومیت حسین و حقانیت راهش را در گوش تاریخ فریاد زد.( بر گرفته از: نفسالمهموم، ص۴۶۵).
#بنت_الحسین
#رقیه_خاتون
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
#دختر_خورشید
فاطمه مشهور به رقیه، مادرش ام اسحاق دختر طلحه بن عبدالله تیمیه بود و در سال پنجاه و هفت هجری در مدینه دنیا آمد. بعد از عاشورا در جمع اسیران حضور داشت و در چهار سالگی در صفر سال شصت و یک هجری چند روز بعد از دیدن سر مبارک پدرش، در خانه یزید( به نقلی خرابه شام) وفات کرد و همان جا به خاک سپرده شد.
هنوز دل همراهان کاروان، به وجود این دختر خردسال شیرین زبان، گرم بود و چشم امید به بازگشت وطن داشتند اما رقیه بیتاب وصال بود و زود بار سفر بست!
حضرت رقیه سلامالله علیها که تربیت یافته "عزت حسینی" و "عفت زینبی" بود، یکی از جلوههای احساسی و عاطفی قیام امام حسین علیهالسلام شد. از سدههای نخست تا پایان قرن هفتم قمری علما و بزرگان در آثار خود از او و سرگذشتش یاد کردهاند. با توجه به اشعار صحابی امام صادق علیهالسلام مانند سیف بن عمیره در رثای پیشوای سوم شیعیان و ثقه دانسته شدن او از سوی رجالیون شاخص نظیر نجاشی و گزارش بیهقی در کتاب لباب الانساب و نقل سید بن طاووس در اللهوف و گزارش عماد الدین طبری در کامل بهایی، میتوان اثبات فرضیه وجود دختر خردسالی را برای امام حسین علیهالسلام، بهنام رقیه تقویت نمود.
پ.ن: تصویر کاشی کاری اسرا در کاخ یزید، در بنای تکیه معاون الملک در سال 1320 هجری قمری که توسط دو برادر حسن و حسین خان معین الرعایا به خاطر عشق به امام حسین علیهالسلام در کرمانشاه ساخته شده است.
لینک مقاله برای مطالعه
https://b2n.ir/j20888
#یارقیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
25.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #فیلم
📝 تقریظ رهبر انقلاب بر کتب #سرباز_روز_نهم و #اسم_تو_مصطفاست
❤️ رهبر انقلاب: مصطفیصدرزاده یک الگو برای جوانان امروز و فردای ماست.
✏️ شهید صدرزاده: حرف قاسم سلیمانی تو گوشمه! که شهدا شهر را آزاد کردند...
🗓 صبح دوشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ طی مراسمی با عنوان #مثل_مصطفی تقریظ #رهبر_انقلاب بر کتب «سرباز روز نهم» و «اسم تو مصطفاست» منتشر شد.
☘️فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Hamaseh_Book
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از فروشگاه کتاب حماسه
🔴 سفارش کتاب های اسم تو مصطفاست و سرباز روز نهم با 20 درصد #تخفیف_ویژه از طریق ادمین 👇👇
🆔 @Store_Manager
— — — — — — — — — — — —
☘️فروشگاه کتاب حماسه
✅ @Hamaseh_Book
.
کفش هایم کو
✍طیبه فرید
اول صبحی دل توی دلم نبود. اولش فکر کردم درها بسته است اما با حرکت در چوبی براق روی لولای برنجی فهمیدم دارند در رواقها را باز میکنند. با خودم گفتم بالاخره طلسم فراق شکسته شد و رسیدم. خم شدم کفشهایم را بردارم بدهم کفشداری که دیدم کفشهایم مال من نیست!هاج و واج نگاهشان کردم و نگاهی به در باز رواق. با کفش مردم زیارت رفتن قربت نیست، غربت است. کفشها را دستم گرفتم و برگشتم حسینیه. توی حسینیه بودم که از خواب پریدم!
یک هفته به سفرمان مانده بود. پیش خودم گفتم: یا امام رضا دوباره داره چه بهانهای درست میشه من نیااام؟! خواب را برای آقاجانم تعریف کردم و گفت: مصطفی را یک وقت توی سفرتان اذیت نکنی، یک وقتی نظرت را تحمیل نکنی!خندیدم و گفتم آقاجان باور کن مصطفی زورش میچربد، نظرش را یک جوری تحمیل میکند که من اصلا نمیفهمم، نگرانش نباشید.
تمام طول سفر نگران بودم که نکند تعبیر کفشهای اشتباهیام توی نرسیدن باشد؛ اما همچین که پایم رسید به مشهد گنبد و گلدسته را که دیدم خیالم راحت شد و یادم رفت. یادم رفت کفشهای اشتباهی پوشیده بودم.
هنگام برگشتن مصطفی زورش چربید و بردمان شمال. تمام سالهای بعد از ازدواجمان فرصت نکرده بودیم شمال برویم! تقصیر خودم بود که به سفر دور و دراز با ماشین شخصی ذهنیت منفی داشتم. خصوصا که مصطفی، کم سابقهی تصادف ناشی از خوابیدن پشت فرمان نداشت! همیشه هم سمت من آسیب میدید! بگذریم که چند سال زندگی در شهر قم دست فرمانش را خوب کرد.
شمال، هوا شرجی بود و ما که قوچان هوای اول زمستان را وسط مرداد تجربه کرده بودیم حسابی غافلگیر شدیم. عصر آخر رسیده بودیم چالوس. به مصطفی گفتم: تورو خدا مسیر معمولی را برای رفتن به تهران انتخاب کن. برمان نداری ببری توی جاده پیچ در پیچ! من بچگیهایم چند باری که از آنجا گذشتم نزدیک بود قالب تهی کنم. او هم صفحه گوشیاش را نشانم داد و گفت باشه نگران نباش ببین همه جایش صاف است، اصلا مارپیچ ندارد!
راه که افتادیم به سمت تهران نماز مغرب را مرزن آباد خواندیم. کمی که از مرزن آباد گذشتیم سر و کله جاده پیچ در پیچ چالوس پیدا شد.مسیر برگشت جاده پر از ماشین بود. محاسبات و پژوهش مصطفی درباره مسیر غلط از آب درآمده بود.توی دل ظلمات برمان داشته بود آورده بود جاده مارپیچ چالوس.گاهی اتوبوسی از روبرو میچرخید و من حس می کردم الان است که کار تمام بشود و ما قولنج روحمان زیر چرخ های اتوبوس بشکند، تند تند دانههای تسبیح را میانداختم و با ذکر خودم را آرام میکردم و یواشکی دو تا «تو روحت صلوات» نثار مصطفی میکردم یکجوری که نشنود و تمرکزش توی تاریکی جاده به هم نریزد.
با سرعت چهل مسیر یکی دو ساعته را از اذان مغرب تا دوازده شب طولش دادیم. نزدیکهای یک نیمه شب رسیدیم شاه عبدالعظیم. داشتم از خواب میمُردم.
عین شاگرد شوفرها تمام مسیر پا به پای مصطفی بیدار بودم که مبادا خوابش ببرد و برویم ته دره!
صندلهایم را کندم که چند دقیقه سرم را زمین بگذارم و حالم جا بیاید. هنوز چشمم گرم نشده بود که با خنده زهرا از خواب پریدم که میگفت:مامان چرا صندلات تابه تا شده!؟ اولش فکر کردم بچه توی تاریکی چشم هایش آلبالو گیلاس چیده اما نور موبایل را که انداختم دیدم راست میگوید یک لنگه صندل خودم با یک لنگه صندل کهنه درب و داغان پیرزنی اشتباه شده و من از شدت خستگی نفهمیدم. تنها چیزی که یادم میآمد این بود که مرزن آباد صندل هایم را زیر فضای خالی جاکفشی جفت کرده بودم و وقتی بیرون آمدم دیدم جایشان عوض شده و با توجه به اینکه ما نفرات آخری بودیم که از مسجد خارج شدیم یحتمل یکی گیجتر از من اشتباهی پوشیده و رفته و من هم توی تاریکی به خیال جفت بودن پوشیده بودمشان...
صبح که درهای شاه عبدالعظیم را باز کردند یادم آمد خواب دیده بودم رفتم زیارت، کفش های اشتباهی پوشیده بودم.
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
سنت عزاداری
✍🏻 زهرا کبیری پور
خطبههای حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) در کوفه و شام بخشی از شکلگیری سنت عزاداری برای امام حسین(ع) بوده است تا به این وسیله هم یاد واقعهی عاشورا از ذهنها فراموش نشود و هم تبلیغات بنیامیه خنثی شود.
در این خطبههای جانگداز و پر از صلابت، مخاطب امام سجاد(ع)، حضرت زینب(س) و بانوانی که در کاروان اسرا بودند، ذهنهای بستهای بود که غرق در تبلیغات بنیامیه شده بودند.
همچنین این خطبهها با هدف آگاهیبخشی در برابر جامعهی مسلمانانی که منجر به واقعهی کربلا شده بودند، ایراد میشد.
آن گریههای جانسوزی که از اسرای آلالله در مقاتل نقل شده است، صرفا برای مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش نبوده است، بلکه آن اشکها، با بصیرت و بهمنظور آگاهیبخشی نسبت به اوضاع جامعهی آن دوران از چشمهای زنان و کودکان کاروان اسرا جاری میشده است.
در مقاتل آمده است که خبر واقعهی کربلا و شهادت امام حسین(ع) و یارانش در اوائل ماه صفر به ام سلمه رسید و ایشان اولین اجتماع عزاداری برای امام حسین(ع) را در مدینه برگزار کردند.
اهالی مدینه، بزرگان شهر و بنیهاشم در مجالس عزا حاضر میشدند و مجلس زنانهی عزاداری نیز همزمان برقرار میشد و بعد از آن به مدت سه سال هر روز مجلس روضهی اباعبدالله(ع) برقرار بوده است.
به گفتهی مقاتل حضرت امالبنین نیز برای پسران خود در بقیع مجلس عزاداری برپا میکردند و در این مجالس به روشنگری مردم نسبت به واقعهی کربلا میپرداختند.
همسران امام حسین(ع) نیز گروه دیگری بودند که مجالس روضه و عزاداری به راه میانداختند و با گریهها و روضههای جانسوزشان نقاب از چهرهی پلید بنیامیه برمیداشتند.
حضرت زینب(س) در همان سال اول به دلیل خطبههایی که با هدف روشنگیری ایراد میکردند، از مدینه به شام و با ادعای برخی به مصر تبعید شدند، اما مجالس عزا تعطیل نشدند.
اما با تمام آنچه که ذکر شد ما شکلگیری سنت عزاداری برای امام حسین(ع) را بیش از همه مدیون امام سجاد(ع) هستیم. ایشان بهقدری گریه میکردند که هرکس میرسید به او میگفت: انقدر گریه نکنید، اما ایشان تا زمانی که جو فکری و سیاسی جامعه تغییری نکرد، بهعنوان یکی از شاهدان واقعه مدام از کربلا میگفتند و یارانشان را تشویق به ذکر مصائب میکردند. ایشان حرمت روز عاشورا و گریه بر امام حسین(ع) را به عنوان راه نجات و ورود به بهشت توصیه میکردند.
در نقلی آمده است که در همین دوره حضرت سکینه(س) که زنی فاضل و شاعر بودند، در تمام مجالس شعر و ادب به مدت پنجاه سال بدون ذکر واقعهی کربلا حاضر نشدند.
در دوران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اوضاع جامعه برای اهل بیت کمی مساعدتر شد و در این دوران بود که پایههای عزاداری و اقامهی مجالس عزای امام حسین(ع) شکل گرفت.
امام محمد باقر(ع) به عنوان مرجع دینی و فکری آن دوران شعرخوانی و قصیدهگویی در رثای اباعبدالله(ع) را رواج دادند و توصیه میکردند با حفظ جوانب احتیاط مجالس خانگیِ عزاداری هرچند اندک برگزار شود.
همچنین سنت تعطیل شدن کسب و کار در روز تاسوعا و عاشورا نیز از دورهی ایشان به یادگار مانده است.
در دوران امام صادق(ع) سرودن اشعار آیینی رواج پیدا کرد و همچنین امساک کردند از خوردن غذای لذیذ در روز عاشورا و مشکی پوشیدن، از یادگاران این دوران است.
و اما رسم یک دهه عزاداری برای اباعبدالله(ع) از امام کاظم(ع) به یادگار مانده است.
در هر دورهای هریک از امامان باتوجه به شرایط حاکم بهنحوی یاد و خاطرهی واقعهی کربلا را زنده نگهداشتن، تا شیعیان آنها در دهها و صدها سال بعد بتوانند این سنت را ادامه دهند و به فرمودهی امام خمینی اگر نبود محرم و صفر اسلام زنده نمیماند.
ذکر مصیبت برای اباعبدالله الحسین(ع) مانند دستگاه شُکی است که دلهای مرده را زنده میکند.
منبع: محمد محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء.
#صلیاللهعلیکیااباعبدالله
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
💠 خانه هویتساز
✍فاطمه ابنعلی
🔹از بچگی مسجد برای ما خانه خدا بود. همان مکان امن و پاکیزهای که بوی خوش میداد و آرامشی عجیب داشت. با اینکه بچه بودم یادگرفته بودم حرمتش را حفظ کنم. چادر سفید قرقری را میپوشیدم و به امید دیدار دوستان و بازی با آنها به مسجد میرفتم. نوجوان که شدم کشش همسالان بیشتر شده بود و بیشتر با آنها همصف میشدم؛ علیرغم میل زنان مسن با هم صحبت میکردیم و ریزریز میخندیدیم. یکی ماه مبارک رمضان و یکی هم تابستان و کلاسهای تابستانیاش بیشتر ما را به مسجد میکشاند. این کشش، زمینه تربیتی من را برای نرمافزار جبهه اسلام و انقلاب شدن میساخت.
شاکله هویتی من در مسجد شکل گرفته بود. حالا مغناطیس آن برایم آشنا بود و به راحتی سمت آن جذب میشدم. با ورود به دانشگاه خیلی زود گمشده خود را پیدا کردم و به سمتش جذب شدم. مسجد کوی دانشگاه تهران همان مکانی بود که به من «تاثیر فرهنگی و اجتماعی» مسجد را شناساند. آنجا دانشجویانی برای مراسم شبهای قدر، عاشورا،کمیل و... میآمدند که در ظاهر نسبتی با آنجا نداشتند! اما رحمانیت مسجد باعث شده بود که هر موحد و عاشقی به سمتش جذب شود. آنجا بود که ما از بین همان دانشجویان ساده و بیآلایش نیروهای زبده فرهنگی را برمیگزیدیم.
سالها از آن روزها میگذرد و من معتقدم هنوز میتوان از ظرفیت رحمانی مسجد برای گردآوردن مردم عادی جامعه دور اسلام ناب بهره برد؛ به شرطی که اصلاحات اساسی در رویه کارکردهای مسجد ایجاد شود.
در مسجد محله ما محدودیت زیادی برای فعالیت وجود دارد. ما نتوانستیم از حیاط مسجد که الان فرش شده و مسقف است برای کلاس قرآن بچه ها و کلاسها و کارگاههای دیگر استفاده کنیم. مسجد ما نیم ساعت به اذان باز میشود و نیم ساعت بعد از آن برقهایش خاموش میشود؛ یعنی به سلامت!
برای عصر به ما اجازه برگزاری کلاس نمیدهند چون ممکن است ختم اموات برگزار شود! :/
سازمان اوقاف باید فکری به حال مساجد و هیئت امناها که گویی صاحبان مسجدند و ملکیت مسجد در اختیار آنهاست بکند. باید به این نکته توجه داشت که میتوان نماز را در منزل اقامه کرد اما جلسات تبیین، آموزش و تبلیغ را نه!
جای خالی گردهمایی آحاد مردم در مسجد به بهانههای مختلف مشهود است و دارد به شکلگیری هویت دینی ایرانیان بخصوص فرزندان این مرز و بوم خدشه وارد میکند. همان نسلی که باید برای خدایی شدن پایش به خانه خدا باز شود تا بتواند تمدن بسازد. پس باید کاری کرد و طرحی نو درانداخت!
#مسجد
#تجربه_نگاری
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
غم غربت کبریای سخا
✍نجمه صالحی
سلام بر نور خدا، کبریای سخا، روح مسیحا!
سلام بر راز دار آینه حُسن خدا، کریم آل طاها، پهلوان صفین و جمل!
سلام بر او که صلحش پرچم شیطان را از جا بر کَند!
سلام بر او که حتی پس از شهادتش دشمنان بر بدن مطهرش رحم نکردند!
تفاوتی ندارد که روایت صحیح روز شهادتش کدام روز است هفتم یا بیست و هشتم صفر؟! همین که شیعه دو روز خاص، به فکر غمهای سفرهدار سخا باشد، اویی که نخستین گل باغ حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیهالسلام، بود، خوب است! همین که کویر دلها به دریای کرم مجتبای آل طه وصل شود، اویی یکی از مصادیق آیه مودّت، آیه مباهله و حاضر در بیعت رضوان بود*خوب است! همین که چشم دوستدارانش به جای شمع برای مزار بی ضریحش، پر آب شود، خوب است! سالهاست که برای غربتش گریستهایم!
پس از شهادت پدر، امامت و ولایت امت به او انتقال یافت. با توجه به شرایط عصرش، سیاست تثبیت و کنترل اوضاع را در پیش گرفت، حداقل شش نامه* اعتراضی خطاب به معاویه نگاشت! صلح او یکی از اقدامات مهم در جهت تثبیت شرایط بود اما حتی یاران نزدیکش متوجه اهمیت موضوع نشدند و به ایشان بیاحترامی کردند!
بهنقل اغلب گزارشهای تاریخی، همسر امام، جعده بنت اشعث، به تحریک معاویه، دومین پیشوای شیعیان را مسموم کرد؛ اما چقدر در تاریخنگاری و نقل گزارشهای تاریخی، تعصب مورخ دخیل بوده که برخی رویدادها نقل نمیشده است! شاهد سخنم در تحلیل مستشرق معروف مادلونگ هویداست که مینویسد: محمد بن جریر طبری، [صاحب کتاب تاریخ طبری] واقعهٔ مسموم شدنِ حسن را بهخاطر ترس از ایجاد تفرقه در امت اسلامی نقل نکردهاست!*
قال الصادق(ع):إنّ الحسن بن علیّ(ع) کان اعبد الناس فی زمانه و ازهدهم و افضلهم و کان اذا حجّ، حجّ ماشیاً ».*
➖➖➖➖
منابع:
*ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۴۰۶ـ۴۰۷.
*احمدی میانجی، مکاتیب الائمه، دار الحديث قم.
Madelung, Succession to Muhammad, 331–332.
*جُوینی، فرائد السمطین ج2ص68 ح 392
#هفتم_صفر
#شهادت_امام_حسن_مجتبی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI