«مُخَمو مُخَم. مخالفم!»
✍اشرف پهلوانیقمی
یک تیتر خبر دیدم و هزار نظر مخالف، زیر آن!
یاد کارتون بَنر افتادم. دههشصتیها یادشان است؛ یک سنجاب ابروپهن بود که مدام ساز مخالف میزد و با همه چیز و همه کس مخالف بود.
به نظرم کسانی به این قضیه واکنش منفی نشان میدهند که یا گذارشان به بیمارستان نیفتاده است؛ چه به عنوان کادر درمان؛ چه بیمار، یا سرشان را در برف فروکردهاند؛ وگرنه هر عقل سلیمی، طبیعی یا مصنوعیاش، باید اهمیّت این موضوع را درک کند.
حیا از فطریّات است؛ اگر میبینی کسی حیا را قورت داده؛ حتماً قبلش، قلبش را در بازار کهنهفروشی به حراج گذاشته است! شک نکن.
به هوش مصنوعی گفتم: «نظرت در مورد لباس اتاق عمل اسلامی چیست؟»
گفت: «لباس اتاق عمل اسلامی، باید با رعایت اصول اخلاقی و شرایط بهداشتی طراحی شود. این لباس باید حاکمیّت احترام به بیماران و تعامل متقابل با تیم درمانی را نمایان سازد.»
پرسیدم: «چیز بیشتری بلدی؟»
گفت: «باید جوری طراحی شود که احترام به حیثیّت بیماران و کارکنان را تقویت کند. باید حس امنیّت را در بیماران ایجاد کند.»
گفتم: «بیشتر!»
گفت: «هدف از طراحی لباس و محیط اتاق عمل اسلامی، ایجاد تجربهای مثبت و مطمئن برای بیماران است که با احترام به ارزشها و اصول اخلاقی دینی، به بهبود فرآیند درمان کمک کند.»
تازه پیشنهاد داد: «یک موسیقی آرامبخش سازگار با اصول اسلامی، میتواند به ایجاد یک فضای آرام و مطمئن، برای بهبود روحیه بیماران و افزایش تمرکز کارکنان کمک کند.»
به خودم گفتم: «باید این شاغلین به حرفه مخالفت، یاد بگیرند از یک هوش مصنوعی، که اطلاعات چند تِرابایتیاش را نه یک مسلمان، که کسانی توی مغزش فروکردهاند که بویی از اسلام و برنامههای همه جانبهاش برای زندگی انسان نبردهاند.»
زیر خبر منطقی طراحی لباس اتاق عمل اسلامی، نوشتهای خواندم غیرمنطقی، از کسی که فکر کنم از نام خانوادگیشان، این شبهه بر ایشان ایجاد شده که همه چیزدانند!
کاسه داغتر از آش شده بود و از بیمارانی میگفت که از خواندن این خبر چقدر اذیت شدهاند و اینکه هزاران اتاق، جلوتر از اتاق عمل، در صف امر به معروف هستند و قبل از اتاق عمل، کار واجبتر هم داریم و ...
منِ کادر درمان، به ایشان میگویم که: «شما برو و کار واجبتر را انجام بده، اگر ما جلویت را گرفتیم!
شما چه میدانی از دلِ خون کادر درمان متعهّد، از وضعیت پوشش نامناسب بیماران و از آن طرف، بیمارانی که عمری است با حیا و عفّت زندگی کردهاند و الان ریششان گرو است و چارهای ندارند جز فرمان بردن؛ امّا رضایت نه.
به امید روزی که هر کس به جای دخالت بیجا، به وظیفهای که بر عهدهاش گذاشتهاند، به احسن وجه عمل کند.
#لباس_اتاق_عمل_اسلامی
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سردار اروند(قسمت دوم)
🖋زینب نجیب
اشکِ چشمانشان با آب اروند یکی شد.
ایمان، همه وجودشان را پُر کرد. این اشک رزمندگان اسلام، عصای موسی شده بود. آنها هریک موسایی بودند در کنار رود نیل خود. با این باور که «إنَّ مَعیَ رَبِّی».
حسن یزدانی و محمدحسین یوسفالهی از گروه اطلاعاتعملیات بلند شدند و کمک کردند تا بچهها، یکییکی وارد آب شوند. حسن سرِ ستون ایستاده بود، خود را به آب انداخت و گروه به دنبال او یکبهیک راهی آب شدند. او وقتی پا در آب گذاشت؛ به یاد آورد شب و روزهایی را که برای شناسایی دل به آب میزد و تا دل دشمن پیش میرفت. ساحل دشمن را پشت سر میگذاشت و از وسط جولانها عبور میکرد. به وسط نهرهای دشمن میرفت و پشت خط دشمن را شناسایی میکرد و برمیگشت. مخصوصاً دهشب پایانی که نه خواب داشت و نه خوراک. دوشب آخر نیز فرماندهان گردان را با گروهانهای خطشکن با خود بردهبود تا خودشان منطقه را از نزدیک بررسی کنند. همهچیز تحت کنترل بود. زمین دشمن. ادوات آنها. امکاناتشان و غیره. اما اولین سد، سدّ آب بود که باید شکسته میشد آب اروند آب چموشی که در محدودهای از زمین محصور بود و وقتی دریا دچار مد میشد آب اروند بر خلاف مسیر طبیعی خود حرکت میکرد و همین باعث ناآرامی و طوفانی شدنش میشد؛ اما زمانهای دیگر همچون استخری آرام مینمود. طبق آنچه شناسایی شدهبود؛ آنشب باید به آرامی سپری میشد اما ابرهای بارانزایی که ناغافل بالای سر اروند ظاهر شدند محاسبات را بههم ریختند.
حسن یزدانی با صبر و آرامش خاصی بهپیش میرفت و گروه بهدنبال او. غواصانی که چندماه قبل از این، برای این عملیات بزرگ انتخاب شدند و برای آموزشِ مراحل ابتدایی غواصی به بندرعباس رفتند. زمان تمرین در آنجا پوست بدنشان بهدلیل شوری آب خلیج فارس بهشدت تاول زده بود؛ چراکه بعد از شنا، ساعتها آب در لباس غواصی باقی مانده و این شوری آب، نقاط حساس بدن را زخم میکرد. اما هیچیک از اینها باعث نشده بود که اخمی به ابرو بیاورند یا اعتراضی داشته باشند و از ادامهی راه منصرف شوند.
حسن به چهرههای نورانی اینان نگاه میکرد. به یاد خاطراتی که بعد از بندرعباس در بهمنشیر از خود به یادگار گذاشته بودند افتاد. زمستان سرد و طاقتفرسایی که با هرچه تلاش و تقلا باز هم در آب گرم نمیشدند و ساعتها تمرین میکردند و وقتی برای استراحت دوساعته سر بر بالین گرم میگذاشتند، زمانی نمیگذشت که باید برمیخاستند و از پتوی گرم دل میکندند؛ سپس باید پا در آبی میگذاشتند که سرمای آن مغز استخوان را میسوزاند. وقت استراحت این جوانان و نوجوانان فقط زمانی بود که برای نافلههای شب بهصف میشدند و شانههایشان از شدت عجز و ناله در برابر عظمت پروردگار هستی میلرزید؛ این اوقات، فرحبخشترین اوقات فراغتشان بود. در چنین هنگامهای چونان پرندهای سبکبال در آسمان معنویت پر میگشودند و از تماشای «وجهالله» سرمست میشدند. مگر نهاینکه شهید نگاه میکند به وجهالله و مگر نهاینکه تا شهید نباشی شهید نمیشوی؟
این سبک زندگی آنان بود. چندی قبل از عملیات، ساعتهایی از روز را بعد از تمرین در آب اروندرود، به نخلستان پناه میبردند و سر بر خاک گذاشته و با همان لباس غواصی همچون مَشکی پر از آب گوشهای خلوت کرده و به دعا و تضرع میپرداختند.
حسن همراه با این چهرههای ماهگونه، استوار به سمت شکافتن آب در حرکت بود. اما موجی از پس موج، آنها را از هم جدا کرد. عدهای به زیر آب، عدهای به جلو و عدهای به عقب رانده شدند. دیگر طناب در دست کسی نبود. بچهها یکدیگر را گم کرده بودند. احمد امینی خود را به تعدادی از رزمندگان رساند و گفت: «آب مهریهی زهراست. آب را به فاطمه زهرا (سلامالله علیها) قسم بدهید». صدای فریاد «یازهرا» در آن شب طوفانی همهی کائنات را به خط کرده بود.
دیگر به هرجا رو میشد؛ کسی جز حضرت زهرا را نمیدید. وحشتی که تمام وجودشان را گرفته بود جای خود را به امید و آرامش داد. چنان اشتیاقی در دلشان افتاد که هیچ تردیدی به ادامهی مسیر نداشتند. اشتیاق به زیارت «اباعبدالله» آنها را شیدای راهِ پرخطر کردهبود.
حسن عرض اروند را ۳۰بار طی کردهبود؛ اما هرگز با چنین وضعی مواجه نشدهبود. او میدانست که این بینقصترین عملیات است؛ اما با خود میاندیشید که حکمت این طوفان چیست؟
بچهها در تلاطم آب گرفتار بودند که یکباره پای خود را روی زمینِ سخت احساس کردند. برخی میپنداشتند که پایشان به موانع زیر آب خورده است؛ اما آنها به ساحل دشمن رسیده بودند.
بعد از آن، این صدای بیسیم قاسم بود که صوت ضعیفی را در دل شب طنینانداز کرد؛ «هاشم، احمد. هاشم، احمد. من به خط دشمن رسیدم، من به موانع دشمن رسیدم.» شاید برای قاسم این صوت آرام و ضعیف شیرینترین صدایی بود که می توانست تصور کند.
ادامه دارد...
@AFKAREHOWZAVI
«مادرها»
✍زهرا نجاتی
ناچار شدم برای کارهای مدرسه سومی، ویسی در گروه بگذارم.
ویس دادن همانا و واکنش جالب یکی از مامانها همان.
صدای بچهها مثل همیشه پس زمینه شده بود و مادرها باید موج صدای من را تشخیص میدادند.
میگفت: _کم نمیارید؟ کلافه نمیشید؟ رشته کلام در نمیره از دستتون؟
میگفت:_ با دو تا بچه یهو کم میارم و تندی میکنم.
گفتم:_گاهی کم آوردن طبیعی هست. باید کم خون نباشید و خواب کافی هم داشته باشید. این دوتا تو زندگی یه مادر خیلی ضروری هست...
باخودم فکر میکنم؛
هیچکس نمیتواند ادعا کند مادر صد درصدی هست. همان طور که آدم صد در صدی جز اهل بیت نداریم. راستش شاید اشتباه هم باشد، ما به قدر توانمان مسئولیم و البته موظفیم که قدرتمند و پرتوان باشیم؛ اما صد درصد بودن در مادری آن هم به تنهایی و بدون نقش پشتیبان محکمی مثل پدر، تقریبا غیر ممکن است.
اولا این قدر در اجتماع، مادر را دست تنها نکنیم. بخشی از بار تربیت فرزند، به خصوص بعد از هفت سال اول، باید روی پدر باشد.
دوما؛ مادرها سعی کنند الگوی خوبی باشند، مهربان باشند و بچهها را پر از حس احترام و اکرام کنند و با محبت تنظیم شده در برابر خطا و احساسات و خواستههای بچهها نقش ایفا کنند و در عوض جایگاه پدری را تقویت کنند اما مادر صد درصدی بودن، یک باور غلط هست.
اگر این احساس وظیفه بیش از حد یا احساس ناتوانی که بخشی از آن از فشار جامعه و بخشی از بالارفتن سطح رفاه هست، تنظیم شود، آن وقت مادرها به خاطر حس ناتوانی، از فرزندآوری استنکاف نمیکنند.
مادرها چه بخواهند و چه نه، عاشق فرزندانشان هستند، اما توقعات عجیب و غریبی که جامعه از هرچیز، ایجاد میکند، هم نقش پدر را فقط به عامل اقتصادی کاهش میدهد هم اعتماد به نفس و توانایی مادر را.
کمی با مادرهای اجتماع،مهربانتر باشیم. نه نقششان را تقلیل دهیم و نه برایشان نقشهای اضافی تعریف کنیم. مادر خوب و آگاه بودن، در کنار ظرافتهای مادرانه، خودش شاهکار است.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«زن ارزشمند است»
✍خ. محمدجانی
حضرت فاطمه(س) آمد تا در آن زمانی که انسانیت رنگ باخته بود و دختران چون کالایی بیارزش بودند و حتی زنده زنده دفن میشدند؛ انسانیت و کرامت بخشید تا زن نیز شایسته زندگی و رسیدن به مقامات والا و مناجات با معبودش گردد.
حضرت زهرا(س) از همان روزهای نخستین، به شایستگی خوش درخشید و به کالبد بیجان اجتماع روح امید و زندگی بخشید. ایشان با نقشهای والای خویش در تمام جوانب زندگی و فردی و اجتماعی و ...اثرات بسزایی گذاشت که نمونههای آن را تاریخ به چشمان خویش دید، نمونه هایی از تربیت نسلی شهادت طلب و بنده و پیرو راه حق چون حضرت زینب(س) که در واقع در قیام عاشورا نماد حریت و آزادگی و ولایت پذیری خویش را به نمایش گذاشت، امام حسین(ع) که در صحرای کربلا با فدا نمودن خود و تمام خانواده اش نهایت ایثار و فنا و عشق به معبود را به جهانیان اثبات کرد و ائمه دیگری که هر کدام در زمان حیات سیاسی و زندگی خویش جلوهای از شخصیت والای خویش در برخورد با تمام گروه ها، افراد و حکومت هاو بندگی و ...را به دیگران نشان دادند که این گونه می توان زیبا زیست و زن این گونه می تواند تأثیر گذارد به طوری که تحت سلطه کسی یا فرهنگی نادرست و اشتباه واقع نگردد.
کمی تأمل...
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«روضه مادر»
✍ راضیه کاظمی زاده
روزی یکی از اساتید بحث کلاس را با سوالی عجیب آغاز کرد:« اگر تنها یک ساعت برای ادامه زندگی وقت داشته باشید، چه میکنید؟!» کلاس برای چند دقیقه در سکوت فرو رفت! همه به درونشان رجوع کرده بودند و دنبال جواب میگشتند، انگار همه باور کرده بودند وقتی برایشان نمانده و قرار است تا ساعتی دیگر این دنیای فانی را ترک کنند! نفس در سینهام حبس بود و مدام اعمال خوب و بد گذشته را بالا و پایین میکردم!
بالاخره با گذشتن چند دقیقه یکی از دوستانم، دیوار سکوت را شکست و در پاسخ سوال استاد جوابی داد، جرقهی حرف زدن زده شد، هرکس با توجه به اعمالش و جستجوهای ذهنیاش پاسخی میداد، اما در میان جوابها یک نفر چنین جواب داد:« اگر این سوال را از ما مادرها بپرسند حتما خواهیم گفت: در لحظات آخر باقی مانده از عمر، سعی میکنیم کارهای منزل و فرزندانمان را سروسامان دهیم تا در نبود ما ولو برای مدت اندکی به سختی نیفتند!»
جواب در دید اول بسیار ساده بود و حتی خندهی همه را به دنبال داشت؛ اما استاد چنین ادامه داد:" درست مانند مادرمان زهرای مرضیه سلام الله علیها..." و کلاس به مجلس روضه شبیه شد! استاد ادامه دادند: ام ابیها سلام الله علیها نیز روز آخر حیات خود، با وجود بیماری شدید از رختخواب جدا شدند و به اسما خادمهی خود فرمودند: امروز خودم مسئولیت امور خانه را به عهده میگیرم، خانه را تمیز کردند، غذایی برای فرزندانشان تهیه کردند، موهای زینبین سلام الله علیهما را شانه زدند، به امورات حسنین علیهماالسلام رسیدگی کردند و حتی به هنگام بازگشت امیرالمومنین علیه السلام به استقبالشان رفتند، شادی وصف ناشدنی از بهبودی مادر خانه را فراگرفته بود، چرا که همه گمان میکردند دیگر خبری از درد و مریضیهای مادر نیست اما غافل از اینکه امروز روز آخر حیات اوست!
شاید به همین علت بود وقتی خبر شهادت زهرای مرضیه سلام الله علیها را به حیدر کرار رساندند، ایشان تا رسیدن به خانه با اینکه مسافت کم بود، چندین بار به زمین خوردند! شاید همین امر موجب بیتابی شدید فرزندان زهرای مرضیه سلام الله علیها شده بود، باور اینکه مادری که صبح به امورات خانه رسیدگی کرده بود اما حالا دیگر حضور نداشت غمی جانکاه به دنبال داشت! جداکردن فرزندان از مادر امری سخت و دشوار بود اما این درد نبود مادر را باید می پذیرفتند و با درد بی مادری باید کنار می آمدند، امیرالمومنین علی علیه السلام با وجود غم عظیمی که داشتند طبق وصیت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها مشغول غسل و کفن ایشان شدند، غسل دادن کسی که یار و یاور توست صبری عظیم می طلبد، او هر کسی نبود، او دردانه ی رسول الله بود و سنگ صبور علی ، او اولین مدافع حریم ولایت بود، او سرور زنان بهشت بود، علی چگونه می توانست با دستان خودش او را غسل دهد؟ دیدن بازوی ورم کرده ی زهرا دیگر توان را از علی ربوده بود، حضرت مدتی دست از غسل کشیدند و سر بر دیوار نهادند و با آن هیبت حیدری که در خیبر را کنده بود، اشک امانش نداد ...
به راستی که شاعر چه زیبا گفته است:
بریز آب روان اسما ،به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته...
در آخر کلاس صدای گریه همه بلند شده بود...
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مادر خلقت»
✍م.اکبری
کودکی ات در آن محاصره ی سخت اقتصادی گذشت، وقتی مادرت را در آن روز های دشوار از دست دادی، مادری هایت آغاز شد...
پس از مادر، وظایفش به تو رسید. مراقبت از پدر، پدری که تکیه گاه همهی مستضعفان و یتیمان و مسکینان بود و مأموریت بزرگ رسالت را بر عهده داشت.
پس از بیرون آمدن از محاصره، سختی ها شدت گرفت و مشرکان مکه تصمیم به قتل پدرت گرفتند، هجرت پنهانی به یثرب آغاز شد، در آن روز های نا امنی، فداکاری پسر عموی پدر و خوابیدن در بستر به جای پدر، آرامش آفرین بود برایت...
پسر عمو از آن مهلکه نجات یافت ، وقتی تورا در راه رساندن به پدرت همراهی کرد و از هیچ فداکاری فرو گذار نکرد، دلت آرام گرفت...
یارِ وفادار و مخلص پدر، همسرت شد، و دوباره برایت آرامش به ارمغان آورد...
وقتی داشتی زخم های همسرت که از جنگی سخت بازگشته بود را تیمار می کردی مادری هایت ادامه یافت...
خداوند چهار فرزند به تو عطا کرد که با تربیت آنان به بهترین وجه ممکن ،مادری کردن هایت را به اوج برسانی...
اما قصه ی مادری هایت همین جا تمام نمی شود، تو حالا مأموریت بزرگی داشتی...
مادری برای همهی انسان های محتاجِ هدایت...
و تو این مأموریت را به قیمت سنگینی پذیرفتی...
قیمتش شد پهلوی شکسته ات...
فدا کردن بهترین مخلوقات خدا، پدر و همسر و ده فرزند از نسلت...
حتی از شش ماهه ی کوچک هم دریغ نکردی؟!
وقتی در غمگین انگیز ترین شب تاریخ به همسرت گفتی به فرزندانم تا روز قیامت سلام مرا برسان...
مادری کردن هایت تمامی نداشت...
تا روز قیامت مادری میکنی زهرا جان...
ومن مثل همیشه مبهوت مادری هایت هستم...
فقط می توانم در روضه هایت از عمق جان بگریم و فریاد بزنم که چرا قدر مادری هایت دانسته نشد و چه زود پر کشیدی؟!
ای مادر زخمی و رنج کشیده ی تاریخ، مرا هم در آغوش بگیر...
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سردار اروند(قسمت سوم)
🖋زینب نجیب
احمد امینی، علمدار لشکر ثارالله و خطشکن لشکر بود. احمد انسان شجاعی بود؛ اما ویژگی بارز او این بود که معنویتش بهاندازهی شجاعتش رشد کردهبود. او شاهکلید پیروزی عملیات والفجر۸ بود. در هرعملیاتی، تکتک افراد در جایگاه خود نقش دارند و اگر هریک نباشند؛ قطعهای از جورچین آن عملیات گم شده است. البته برخی همچون شهید امینی، شاهکلیدند و برخی همچون حسن یزدانی بهخاطر نقش حساسش، سردار اروند.
قاسم، سجده شکر گذاشت و با دقت همچنان به آنطرف آب مینگریست. او منتظر بود تا بچههای خطشکن، کامل برسند تا شروع عملیات را اعلام کند. طبق برنامهریزی باید یکساعته به خط دشمن میرسیدند؛ اما با فشار موج این مسافت را نیمساعته طی کردهبودند. بچهها یکی پس از دیگری در هر محور به جلو رفته و به بریدن سیمهای خاردار مبادرت ورزیدند. باید حواسشان جمع میبود تا بعد از چیدن سیم و جمع شدن از دوطرف، صدایی بلند نشود. به همیندلیل وقتی زمان را برای این امر، محدود دیدند؛ عدهای داوطلبانه خود را بهروی سیمهای خاردار انداختند تا نیروهای دیگر از روی آنها با سرعت عبور کنند. بچهها میدانستند که اگر به سیم خارداری گیر کنند نباید تعلل کنند و هرجور که امکان دارد باید خود را رهایی ببخشند. آنها معتقد بودند که سیم خاردار، یعنی یک شیء بیجان؛ قطعاً نمیتواند آنها را متوقف کند؛ مگر سیمخاردار شیطان. بنابراین چنان شجاعانه از این سیمها عبور میکردند که گوشت و پوستشان بر صفحهی وسیع سیمهای خاردار باقی میماند.
حسن رو کرد به بچهها و آرام گفت تا میتوانید «وَ جَعَلنا» بخوانید. از برکات آیهی ۹ سوره یس "وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ" و معجزههای رمز عملیات این بود که دشمن در آن شب، داخل موانع کار میکرد؛ همهی نیروهای عراقی داخل مانع بودند و بچهها داخل سیمهای خاردار خوابیده بودند. عراقیها آمدند. یکی از عراقیها خم شد و بچهها را دید و شروع کرد به شمردن ۱، ۲، ۳، ۴ و تا ۲۰ شمرد؛ اما بدون ایجاد صدا، با چند نفر از دوستانش سوار ماشین شده و فرار کردند. از جناح دیگر، یک عراقی بچهها را دید؛ تا آمد صدا بزند که ایرانیها را دیده است؛ یکی از خوکهایی که در موانع، رفت و آمد میکرد؛ از جلویش فرار کرد و او به عربی فریاد زد: «نه، خوک بود، کسی نبود.» و یا آن زمانی که یک عراقی در هنگام گشتزنی پای خود را روی دست یکی از بچهها گذاشت که مشغول چیدن سیمهای خاردار بود. نفسها در سینه حبس شدهبود؛ اما آن عراقی متوجه حضور آنها نشد و عبور کرد.
الطاف خداوند بر سر بچهها سایه افکنده بود، از موانع عبور کردند و در پشت دشمن استقرار یافتند. شکستن خط اروند یکی از سختترین عملیاتهای نظامی بود. تا آنروز هیچ فرد نظامی از اروندرود عبور نکرده بود و هیچ حرکت نظامی و جرأت نظامی نبوده که از اروند عبور کند؛ اما در این عملیات با نیروهایی بسیار جوان و گاهی نوجوان در کمترین ساعت و کمترین لحظه از نظر زمانی خط، شکسته شد. بچهها عبور کردند و دشمن را دور زدند. دشمن غافلگیر شده بود.
سرانجام ساعت ۲۲:۱۰ تاریخ ۲۰بهمن ۱۳۶۴ از سوی قرارگاه خاتمالانبیاء (صلواتالله علیه) با رمز «یا فاطمهالزهرا (سلامالله علیها)» دستور شروع عملیات صادر شد.
پس از اعلام رمز حرکت، قایقها و انتقال گردانها در زیر آتش خمپاره و توپ و تیربارهای بیامان دشمن بهسرعت انجام شد و در همان ساعت اولیه، خطوط اول اروند توسط رزمندگان اسلام تصرف شده و حرکت نیروها برای تصرف خطوط بعدی آغاز گشت. حضور گستردهی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و عملیات بالگردهای هوانیروز در عمل تدارکات و کارهای رزمی- دفاعی در عملیات والفجر ۸ نقش بهسزایی داشت.
عبور نیروها، تحت نظر قرارگاه خاتمالانبیاء (صلواتالله علیه)، قرارگاه کربلا و قرارگاه نوح، طبق نقشه انجام گرفت و حرکت و آرایش نیروها در عبور و سرپلگیری از دشمن تا دریاچهی نمک که آخرین نبرد «فاو» بود؛ ادامه یافت. مناطق تصرفشده شامل شهر فاو، رأسالبیشه، جاده فاو – بصره، پایگاههای موشکی، منابع نفتی، اسکله البکر و الامیه و محورهای امالقصر، جاده البحار – بصره، نخلستانهای حاشیهی اروند، کارخانه نمک و دریاچه نمک را تصرف کرده و با هجوم تانکها و هواپیماهای بیشمار، پاتکهای گستردهی عراق در طول ۹۰روز مقاومت و نبرد فاو توانست توانمندی رزمندگان را به جهانیان نشان دهد. این عملیات فراز و فرود زیادی داشت؛ اما در هرمرحله زبونی دشمن و سرافرازی رزمندگان اسلام بیش از پیش نمایان میشد.
ادامه دارد...
@AFKAREHOWZAVI
«الگوی غریب»
✍زهرا نجاتی
و خداوند فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را آفرید تا به حکم «لولا فاطمه لما خلقتکما » دلیل خلقت باشد.
دلیلی خلقتی برای تمام عالمیان.
همان فاطمه که لیله القدر است و سِر پنهان در او، آشکار نشده است.
همان فاطمه که به حکم (ان لابنت رسول الله لی اسوه حسنه)، الگویی برای بهترین خلق خداست. و وقتی بهترین خلق خدا، نیاز به الگوی چون او دارد، من و ما چقدر محتاج چنین الگویی هستیم!
و چقدر شیاطین انسی و جنی، دست به دست هم دادهاند، که این الگو رابا بهانههای مختلف، ازما بدزدند.
گاه به اسم رسیدن هزاره سوم،
گاه به اسم تغییر تمدن،
گاه به اسم هرچه.
اما سخن در این است که اگر الگو بودن او را از ما بگیرند، در فلسفه آفرینش او و آفرینش خودمان نیز به بنبست میخوریم.
بر هیچ انسان حقبینی پوشیده نیست که دستهایی در کار است که این الگو را از ما بدزدند و به جای او، افسانه و دروغ را،
شخصیتهایی که هرگز نبودهاند را
کسانی که در هیچ، ستاره نبودهاند، به جز بیعفتی، بیحیایی، یار شیطان بودن را،
به زن مظلوم هزاره سوم، غالب کنند.
و امان از این مظلومیت...
هم مظلومیت زن هزاره سوم
هم مظلومیت بانوی لیله القدر.
باید هشیار بود و هشدار داد. هم به زن مظلوم این روزها، هم به دختران امروز و زنان آینده.
باید به مظلومیت حضرت مادر، پایان داد..
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سردار اروند( قسمت چهارم)
🖋زینب نجیب
اهداف ایران از اجرای عملیات بزرگ والفجر ۸ در وهلهی نخست، شکستن هیمنهی دشمن و سپس قطع دسترسی رژیم بعث به خلیج فارس و دورکردن آتش جنگ از شهرهای مرزی ایران بود. رزمندگان ایرانی اما با پیروزی در عملیات والفجر ۸ علاوهبر این هدف به هدف مهم واردآوردن ضربه روحی بزرگ به دشمن نیز رسیدند. این درحالیست که پس از این عملیات، رزمندگان اسلام بیش از گذشته به اعتمادبهنفس، خودباوری و ایمان برای ادامهی رویارویی با دشمن عراقی دست یافتند.
در روزهای بعد از آن شب پر از معجزه، آنگاه که دشمن همهی درها را به روی خود بسته میبیند؛ از سلاح شیمیایی بهره میبرد. حسن یزدانی بعد از حملهی هوایی شیمیایی دشمن، ماسک خود را به رزمندهی دیگری میدهد تا مانع شیمیاییشدن او شود؛ اما خودش براثر استشمام گازهای شیمیایی مجروح میشود. محمد حسین یوسفالهی در معرکهی بمب شیمیایی حضور نداشت؛ اما بهمحض اطلاع، خود را به حسن یزدانی و دوستانش رساند تا آنها را از زیر آوار نجات دهد و اینچنین شد که او هم مبتلا گشت.
حسن به بیمارستانی در مشهد و محمدحسین یوسفالهی به بيمارستانی در تهران انتقال یافتند. حسن بعد از ۱۱روز تحمل دردهای ناشی از مسمومیتهای شیمیایی به درجهی رفیع شهادت نائل شد.
قاسم سلیمانی فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله به او لقب سردار اروند و فاتح عملیات والفجر۸ داد و در توصیف او با اشک و آه میگفت: «چهکسی میداند حسن که بود؟ حسن قهرمان و فاتح عملیات والفجر۸ بود. حسن آن طلبهی ضعیفالجسم و قویالروح؛ حسن اولین فردی بود که بهصورت پیشتاز و پیشگام و داوطلبانه از اروند عبور کرد، حسن آن طلبهی شجاع و قهرمان کسی بود که ۳۰بار برای شناسایی، از آبهای اروند عبور کرد، حسن یک نیروی ورزیده، شجاع، شهادتطلب، مخلص، حسن پیشنماز لشگر ما بود، حسن امام جماعت لشگر ما بود».
ادامه دارد...
@AFKAREHOWZAVI
.
#امروز
روز پژوهش
تقویم علمی ایران روز 25 آذر از سوی «شورای فرهنگ عمومی کشور» به نام روز پژوهش نامگذاری شده است. وزارت علوم تحقیقات و فناوری نیز از سال 1379 چهارمین هفته آذر ماه را به نام هفته پژوهش نامگذاری کرد و از سال 1384 این نام به «هفته پژوهش و فناوری» تغییر یافت.
#روز_پژوهش
#بیست_و_پنج_آذر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
به بهانهِ هفته پژوهش
✍سیده ناهید موسوی
📚 میخواهم از نوشتن و دنیای آن بنویسم، گاهی در اینکه چه چیزی را، چگونه و از کجا آغاز کنم میمانم! راستاش به نظر خیلی پیچیده و عمیق اما در عین حال، زیبایی و طعم خاص خود را دارد. لابلای روزمرگیها و دغدغهها، وَسط زندگی، بین آشپزی یا مهمان نوازی یهویی حساش سراغ آدمی میآید، و برایش فرقی ندارد حتی وقتی شب شده است و میخواهید خستگی های در طول روز را دور بریزید و سَر بر بالین بگذارید، حس نوشتن آدمی را رها نمیکند و ندایی از اعماق جان تو را به قلم در دست گرفتن فرامیخواند. اصلا آرام و قرار ندارید! مگر میشود در طی بیست و چهار ساعت شبانه روز یک خط حداقل ننویسید؟!
📚زمان تحصیل وقتی اساتید کار پژوهشی میخواستند، شاید از سختترین خبرهایی بود که به گوشم میرسید! آخه چرا فلان تحقیق، چرا این موضوع و... شروع میکردم به غصه خوردن البته حق داشتم چون اوایل هر کاری سختی خاص خود را دارد. چندین مرتبه که به کتابخانه رفتم و بعدها عضو شدم خیلی به عنوان و جلد کتب دقیق شدم و سعی کردم در هر فرصتی اولین جایی که بروم کتابخانه باشد. خاطره اولین رمانی را که به پیشنهاد دوستام خواندم هرگز فراموش نمیکنم آن شب تا صبح گریه میکردم. و این یک تلنگر دیگری بود برای کتابخوان شدنم، کتابهای روایی، داستانی و... خواندم و عنوان هر کتاب را بعد از خواندن در گوشه دفترم یادداشت میکردم و تا الان هم همین کار را میکنم.
📚کتابخانههای زیادی را در سطح شهر رفتم و در کتابخانه مرکزی کارت عضویت هم دارم، همه چیز در آنجا رنگ علم و معرفت میدهد و بویی که بیش از هرچیز دیگری احساس میشود بوی عشق به کتاب و کتابخوانی و پژوهش است. اصلا مهم نیست که چند سال سن دارید، یا چه مدرک تحصیلی دارید و ... همین که شروع به خواندن، تحقیق و پژوهش کنید کافیست تا چند سال و چند قدم جلوتر حرکت کنید و افقی جدید از زندگی را کشف کنید. از هر قسمت کتابی که خواندید چند سطر را که برایتان جذاب بوده را یادداشت کنید یا خلاصهای کوتاه از کتاب را بنویسید، اصلا کتاب را نقد کنید این نیز تجربه ناب دیگری هست که به کمک آن میتوانید به جزئیات بیشتر دقت کنید.
📚 من اما، وقتی یک صفحه سفید میان صفحات دفتر یا برگههای چسبانده روی تخته شاسیام میبینم از آن نمیگذرم. و بدون تعارف شروع به نوشتن میکنم، در ذهنام میگویم حداقل نصف صفحه را پُر میکنی! قلم که به دست میگیرم زمان هم از دست دیگرم دَر میرود. تا به خودم میآیم میبینم کل صفحه را سیاه کردم و این زیباترین اوقاتی است که میتوان در زندگی تجربه کرد. نوشتن از احساسات زنده یا مُرده، خوب یا بد، افکار آشفته و عمیق، آرزوهای تازه جوانه زده، آینده و دغدغهها، و استفاده از فرصتهای عمر به شرط درست مصرف کردن آنها نه مصرفی کردن آنها!
هفته پژوهش به همه دوستداران علم مبارکباد.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
رسانه فکرت | نجمه صالحی، پژوهشگر و مدرس حوزه علمیه
پژوهش در حوزهدین و تبلیغ دو رکن اساسی در توسعه هر جامعه دینی هستند. به عبارتی پژوهش زمینههای لازم برای شناخت و حل مشکلات را فراهم میکند و تبلیغ این شناخت را در جامعه گسترش میدهد.در پژوهشهای دینی از روشهای کمی مانند نظرسنجی، پرسشنامه، مصاحبه و ...؛ روشهای کیفی مانند مصاحبه عمیق، قومنگاری، تحلیل محتوا و ...استفاده میشود و این نوع پژوهشها به دو دسته کلی تقسیم میشود: پژوهش بنیادی و پژوهش کاربردی. پژوهش بنیادی به بررسی اصول و مبانی دین میپردازد، در حالی که پژوهش کاربردی به بررسی مسائل و مشکلات دینی در جامعه میپردازد.
متن کامل در لینک فکرت👇
https://fekrat.net/article/lnk/34816
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
«صحنههای ناب دلدادگی»
✍موسوی باردئی
سلام ای دلبر و مقصود ما
سلام مادرم حضرت زهرا (علیهاالسلام)
سلام بر تو ای حاج قاسم
نمیدانم به اجابت دعای کدام رفیق من هم توفیق پیدا کردم با کاروان نسل حاج قاسم زائرت باشم.
هر چه به مزارت نزدیکتر میشدم دلهره ام بیشتر میشد.روی آمدن به کویت را نداشتم.
دو سه قدم به سمتت آمدم ولی باز برگشتم.از دور میدیدم چطور نوجوانان و جوانان مزارت را بغل کردهاند و به پهنای صورت اشک میریزند.
سردار عزیز چه کردی با دلهای این سربازان انقلاب؟!
هر کدام از آنها فارغ از این دنیای فانی، با مزار یک شهید مأنوس شده بودند.
شهید ماهانی،شهید یوسف الهی،شهید میرلوحی و...
طلابی را میدیدم که بیتوجه به اطرافیان سر در گم بین قبور شهدا قدم میزدند.دنبال چه بودند؟در دلشان چه میگذشت که سر به زیر و بغض آلود دست بر قبور شهدا کشیده و سر و صورت خود را با غبارهای مزارشان متبرک میکردند.
گوشهای نشسته و تسبیح تربتم را در دستم محکم گرفتم تا قوت قلبم باشد.
چشمم به پوستری افتاد که ورودی آن مکان نصب شده بود.
((مقاممعظم رهبری: «در دنیا با حاج قاسم خیلی رفیق بودیم؛ انشاءالله خدا کاری کند که در قیامت هم خیلی رفیق باشیم.))
اشک امانم را بریده بود.خجالت سرتاپای وجودم را فراگرفت.
خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام.
چطور خودت را ساختی که هرگز دنبال نام وعنوان نبودی.
چه کار کردی که ولی زمانمان اینگونه دعا کرد؟
دستم را بگیر و برایم دعا کن که سخت محتاج دعایت هستم.
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🍃محرومیت...
✍زينب نجیب
اگر ولیّ شناخته نشود، اگر ولیّ منشأ و الهامبخش همه نیروها، نشاطها، فعالیتهای جامعه نباشد و به دنبال او در حرکت نباشند؛ محروم میشود.
اگر مردم از لحاظ فکری، روحی و عملی خود را متصل به او نکنند و پشت سرش در حرکت نباشند، محروم میشوند.
اما از چه محروم میشوند؟
ولی از ولایتکردن و مردم از ولایتمدار بودن.
ولایتنکردن ولیّ، محرومیت از نفع شخصی نیست؛ عدم شرایط انجام تکلیفیست که بر دوشش نهاده شده است. محرومیت از حق است...
ولایتمدار نبودن مردم نیز از آن جهت محرومیت است که خود را در نقشه ولیّ قرار نمیدهند. آنها در جبهه ولیّ قدم نمیزنند...
اینجاست که علی تنهاست بیمردم.
و مردم تنهاتر
اما در این میان مادر بیدار است.
نهضت بیداری سرور زنان و مردان عالم، فاطمهی زهراست که همچون خورشیدی بر تارک جهان میتابد.
تاریخ را به شنیدن سخن حق دعوت میکند.
دست انسانیت را میگیرد تا از کوره راه جهل و بخل و نسیان رهایی بخشد.
او فریادش تنها دفاع از محرومیت ولیّ زمان نیست او آه و فغانش از محرومیت همه انسانهاست.
او میداند دنیای بیولی یعنی جهنم.
زینرو فاطمه زهرا بهتنهایی امتی میشود برای علی.
او در کوچههای مدینه که نه!
در کوچه پس کوچههای تاریخ میایستد از حق میگوید و سیلی میخورد.
او پشت در خانهی خود که نه!
پشت در خانه هر دوره از نسل شیعه ایستاده تا نگذارد ولیّ را به اجبار مصادره کنند.
فاطمه زهرا هنوز سینه سپر کرده تا دست ولیّ را با طنابِ تحریف نبندند.
آری، روح فاطمه در کالبد زنان مسلمان امروز هنوز تمام قد در مقابل تیغ خصم ایستاده است.
صدای فاطمه زهرا همچنان از حنجره زنان مسلمان شنیده میشود.
بیدار شو خواهرم که تو باید امروز فاطمه زهرا باشی برای علی زمان...
اگر مادرمان روزی رهبری جامعه را در خانهنشینی علی به عهده گرفت و فریاد برآورد که:
"تُوافِیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلَا تُجِیبُونَ"
دعوت مرا می شنوید و لبیک نمیگویید؟
:وَ تَأْتِیَکُمُ الصَّرْخَةُ فَلَا تُغِیثُونَ"
و فریاد من در میان شما طنین افکن است و به فریاد نمیرسید؟
و این چنین به قصد جهاد برمیخیزد تا تمدن نبوی از حرکت نایستد؛ امروز تو نیز باید پرچم ولایت را محکم بر دوش بگیری تا تمدن علوی دچار ضعف و غربت نشود.
تا پرچم حقخواهی زیر بار ظلموستم به خاک و خون کشیده نشود.
بیدار شو خواهرم که تو امروز باید ذهن تاریک انسان را رهبری کنی...
به در خانه غافلان رَوی.
بر درها بکوبی
و رسا فریاد زنی که:
"فَأَنّی حِرْتُمْ بَعْدَ الْبَیَانِ"؟
پس چرا بعد از آن همه بیانات قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله) امروز حیران ماندهاید؟
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«بانوی نور»
✍م* صالحی
حضرت فاطمهٔ زهرا را نمیتوان با شعر یا نوشته توصیف کرد. فاطمه را باید حس کرد.
دلت، رفتارت و گفتارت که مورد پسند فاطمه شد؛ قبر مخفی بانوی دو عالم آشکار می شود. دلت که مملو از محبت فاطمه شد، قبر او را در دل مصفای خود می یابی.
امشب، جای پای دوست، در خانه خالی است و ترنم مهربانی، بیحدیث حضور او، خاموش است.
امیرالمؤمنین، شبانه یاس میکارد! شبانه، داغ دلش را به خاک میگوید؛ اگرچه فردا صبح، از سمت خانه همسایه بوی نان آید.
دوباره بغض حسن با حسین میگیرد.
و جای خالیِ مادر به خانه میپیچد.
کجاست فاطمه امشب؟ کجاست بانوی نور؟
یار پهلو شکستهٔ علی به سوی پدر کوچ می کند. یار و یاوری که رونق خانه علی و قوت زانوان اوست، دارد پر می کشد.
آجرک الله فی مصیبتها...
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
سردار اروند(قسمت پنجم)
🖋زینب نجیب
شاید بتوان گفت که ما نهفقط به تعداد شهدا بلکه به تعداد رزمندگانی که ۸سال در جبهههای حق علیه باطل حضور داشتند؛ دستاوردهای عظیمی از جنگ داریم. چرا اینگونه بود؟ فرمول و جنس جنگ ۸سالهی ما چه تفاوتی با جنگهای نظامی دیگر دارد؟ چگونه است که در یک جنگ که ماهیتش میتواند تنها خشم و کینه و تنفر و تلافی و نابودی باشد؛ جنگی ساخته شود که انسانها را مهربانتر کند، تمرین کظمغیظ نماید، آنها را برویاند، زنده کند و برای آنها سعادتی ابدی بسازد؟ چگونه میتوان شاهد تناقضهایی با این عظمت بود؟
آری، جنگ ما جنگ نبود؛ فرزندان ما نمیجنگیدند؛ آنها اهل جهاد بودند. بسیار تفاوت است بین جنگیدن و جهاد کردن. تمایز است بین جنگنده و مجاهد. در جنگهای نظامی، اصول نظامی حرف اول را میزند؛ اما در جهاد، گاه شاهد اصولی هستیم که در حیطهی نظامی معنایی ندارد. مانند حضور نوجوانان ۱۹ساله بهعنوان فرمانده یا بهکارگیری یک نوجوان ۱۷ساله برای شناسایی زمین دشمن از نزدیک یا نامیدن تعدادی از افراد بهعنوان غواص که بهطورقطع در دانشگاههای نظامی به آنها غواص نخواهند گفت؛ بنابراین میتوان گفت پایهی اصلی این جنگ «تفکر جهادی» بود. پایهی دیگر این جبهه «اخلاق» بود. یک اجتماع عظیم، ۳هزارروز با انسانهای متفاوت، در سنین مختلف در سطوح گوناگون از جغرافیای متفاوت کنار هم قرار گرفتند تا مسلحانه بجنگند. اما کوچکترین توهین، سخن درشت و دعوا و ناراحتی بهوجود نیامد. در این جهاد درجه نظامی با آن معنای نظامی وجود نداشت؛ کلمهی متداول برادر، همه را برادر هم کرده بود، آنها خود، ادب را حفظ میکردند. پایهی سوم جنگ، «معنویت» بود؛ نمازهای شب و نافله، تلاوت قرآن و قرائت ادعیه، گریه بر سیدالشهدا و فاطمه زهرا (سلامالله علیها)، توکل و توسل با اشک و آه، تکرار مداوم برخی آیات و بسیاری از امور معنوی دیگر، صحنههای بیهمتایی خلق کرده بود. پایهی چهارم جنگ «عبودیت» بود. بندگی محض خدا را کردن، برای خدا عملکردن و غیرخدا را ندیدن. این عامل مهمی بود. و در پایان، عامل «ولایت» بود که به جرأت میتوان گفت که همهی پایههای دیگر ذیل این پایه ظهور و بروز کرد. بیش از ۹۰ درصد رزمندگان، امام را از نزدیک ندیده بودند؛ اما عاشق امام بودند. آنها برای لبخند امام، رضایت امام و رفع نگرانی از امام، جانشان را در طبق اخلاص میگذاشتند. در عملیات والفجر8 یکی از انگیزههای رزمندگان برای رفتن به دل دشمن، دیدن لبخند امام برای مدت کوتاهی بود.
این پنج پایه است که ظرفی ساخت تا آن جبهه شکل بگیرد. حال داخل چنین ظرفی هر مظروفی میتوانیم قرار دهیم تا همان نتیجهای را بگیریم که در جنگ ۸ساله گرفتیم. و آن نتیجه چیزی نبود جز خلق و یا بروز و ظهور انسانهایی که در درونشان گوهرهای ذیقیمتی وجود داشت و در جبهه به یک اسطوره تبدیل شدند؛ آری، همان «فتحالفتوح» خمینی کبیر.
جوانان ما در چنین جنگی جبههای خلق کردند که کارخانهی انسانسازی شده بود؛ معرفتزایی، معنویتزایی، تدبیر و آمادگی برای نقشآفرینی در سختترین شرایط از مهمترین ویژگیهای این کارخانه بود؛ اگر این عواملی را که شخصیتهای بزرگی را بهوجود آورد بهنحوی شایسته و دقیق بشناسیم و بهکار ببریم؛ میتوانیم آنها را در جامعه ترویج کرده و به بازتولید همان انسانها مبادرت بورزیم.
پایان
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«در رکاب»
✍ زهرا نجاتی
ولایتمداری هزینه دارد. نشان دادن عشق و در مسیر یاربودن، هزینه دارد. برخلاف باور عدهای که گمان میکنند چون در مسیر حق قرار گرفتیم، باید مستجاب الدعوه و به دور از هر آسیب و مشکلی باشیم.
اما در طول تاریخ همیشه همراهی با جبهه حق، علیرغم توفیقاتی و البته پاداش الهی، همراه با بخشی از مشکلات، محرومیتها، فقر و گاه درد بوده است.
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) ، نمونه بارز فداکاری و جانفشانی تمام و کمال در راه ولایت است.
ایشان در راه
🔹معرفی امام به جامعه،
🔹شناساندن حق به مردم،
🔹جهادتبیین و
🔹معرفی دوست و دشمن و
🔹روشن کردن حق از باطل، از هیچ مذایقه نکرد.
به وقت لزوم
با دلی مجروح و سینهای پردرد، در مقابل مهاجر و انصار، به سخنرانی پرداخت تا مبادا، حق بر کسی پوشیده بماند.
به وقت نجات ولی، به امید رعایت حق دختر پیامبر، جان خود و فرزندش را فدا کرد،
به وقت یاری طلبیدن و اتمام حجت با مردم، روی شتر، سوار شد و تک به تک درب خانه مهاجر و انصار، رفت،
به جهت آگاهی مردم، ممنوعیت حضور آن دو تن از عیادت و نهایتا اعلام این جمله که خدایا تو شاهدی من از این دو غضبناک هستم و خواهم بود
و بعد از شهادت، محروم نمودن تمام مسلمانانی که به وقت یاری حق، با عافیت و راحت طلبی، او را تنها گذاشتند، از شرکت در تشییع و تدفین تنها یادگار آخرین پیامبر، به این جهت که تا دنیا دنیاست و گردش آسمان و زمین بر پا، هر مسلمانی، متنبه باشد که عدم تشخیص وظیفه و عافیت طلبی، میتواند ننگی بزرگ و ابدی بر پیشانی جامعه مسلمین بنشاند و ولی، هرقدر هم، بیهمتا، باز نیازمند بصیرت، نصرت و پای در رکاب بودن مردم است.
و در این درسی بزرگ برای ما جماعت آخرالزمانی است که تا نسل و جامعهای مملو ز پا در رکابانِ بصیر، نداشته باشیم، ولی، مظلوم خواهد ماند و چون قرار نیست، تاریخ تکرار شود، پس لاجرم تا آن روز، شب غیبت طولانی و ناگزیر خواهد بود.
#ایام_فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«مادرم مظلومه بود و یاور مظلومها»
✍فاطمه میری
فضه جاروبهدست به حیاط میرود، بس که خاکستر روی زمین ریخته است، بس که دودهها به دست و پای بچهها میچسبد. بانوی خانه در بستر افتاده، مگر فضه مرده است که خانه را کثیفی بگیرد. قرار است به عیادت بیایند زنان مدینه. همانها که طاقت گریههای بانو را نداشتند، پیغام و پسغام داده بودند به فاطمه بگویید یا شب گریه کند یا روز...
متن کامل در خبرگزاری رسمی حوزه 👇
https://hawzahnews.com/xczFD
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
«قصه معکوس»
✍نرگس سلیمانی
حمید با شنیدن خطری که همسرش را تهدید کرده و نزدیک بود شهیدش کند، دیوانهوار دور اتاق میگشت و زیر لب میگفت: «فاطمه جان اگر برای تو اتفاقی میافتاد، من چه میکردم؟!»
و هربار جواب فاطمه را میشنید: «که تازه حال مرا تجربه کردی، حال تمام روزهایی که در این خانه منتظر برگشت تو از جبهه بودم»
تمام لحظاتی که این روایت از "به مجنون گفتم زنده بمان "را میخواندم مجنون وار به شما فکر میکردم؛ قصه همیشگی شهیدوشهادت وقتی به شما رسید فرق کرد.
علی جان آقای مظلوم مقتدرمن، این بار قرار بود تو همسر شهید شوی!
#فاطمیه
#شهید_حمید_باکری
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
🔖 آری! فاطمه، فاطمه است.
✍ آمنه عسکری منفرد
🏴 اگر روزی ابعاد شخصیت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) برای ذهنهای ساده و چشمهای کوتهبین انسانها آشکار میگشت، ضمیرِ روشن و فطرتِ الهی، قطعاً گواهی میداد که او سرور همهی زنانِ عالم است؛ چراکه «فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) فجرِ درخشانی است که از گریبان او، خورشید امامت، ولایت و نبوت درخشیده است. آسمان بلند و رفیعی است که در آغوش آن، ستارههای فروزان ولایت قرارگرفته است.»(بیانات رهبر انقلاب، ۳۰ مهر ۷۶ ).
🏴 بانویی که در ۱۸ سالگی به درجهی والایی از مقام طهارت، مقامات معنوی، عرفانی و حکمت میرسد. با قدرتِ تحلیلِ مسائلِ سیاسی و آیندهنگری، قدرت برخورد با عظیمترین مسائل زمان خود را دارد. فاطمه مادر حسنین (علیهماالسلام) است، آنها که سید و بزرگ اهل بهشت هستند و در دامان پاکیزهی مادری تربیت شدند که به عنوان «اسوه» مطرح میشود. «فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) با آن عظمت و جلالت، در محیط خانه و در طول دوران زندگی زناشویی، علی (علیهالسلام) را به خشم نیاورده و حتی یک بار هم سرپیچی نکرده. در محیط خانه یک همسر و یک زن است، آنگونه که اسلام میگوید.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۵ آذر ۷۶).
🏴 نکتهی مهم در زندگی معمولی این بزرگوار، جمع بین زندگی یک زنِ مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و وظایف یک انسانِ مجاهدِ غیورِ و خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم، بعد از رحلت رسولاکرم (صلیاللهعلیه) از طرف دیگر است. او به مسجد میآید، سخنرانی و موضعگیری و دفاع میکند، حرف میزند. یک جهادگر به تمام معنا و خستگیناپذیر و محنتپذیر است. همچنین ایشان یک عابد شبزندهدار، قیامکنندهی لله، خاضع و خاشع برای پروردگار است. در محراب عبادت، این زن جوان مانند اولیایکهن الهی، با خدا راز و نیاز و عبادت میکند. جمع کردن این ابعاد در وجود یک انسان، نقطهی درخشانِ زندگی فاطمهی زهرا (سلاماللهعلیها) است. «بعضی گمان میکنند انسان عابد، متضرّع و اهل دعا و ذکر، نمیتواند یک انسان سیاسی باشد؛ یا بعضی خیال میکنند کسی که اهل سیاست است - چه زن و چه مرد - و در میدان جهاد فیسبیلالله حضور فعال دارد؛ اگر زن است، نمیتواند یک زنِ خانه با وظایف مادری و همسری و کدبانویی باشد و اگر مرد است، نمیتواند یک مردِ خانه و دکان و زندگی باشد. خیال میکنند اینها باهم منافات دارد. در حالی که از نظر اسلام، این امور نه تنها منافات و ضدیت ندارد، بلکه شخصیتِ انسانِ کامل را میسازد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۲۲ آذر ۶۷).
🏴 آری! فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) از جهت خردمندی، فرزانگی، عقل و معرفت، الگو و سرمشق است. از بُعد عبادت و مجاهدت، حضور در صحنهی تصمیمگیریهای عظیم اجتماعی، خانهداری، همسرداری، تربیت فرزندان صالح، سرمشق و الگو است. زیرا زندگی این بانوی بزرگ اسلام نشان میدهد که زنِ مسلمان، برای ورود در صحنهی سیاست و میدان کار و تلاش و نیز ایفای نقش فعال در جامعه، همراه با تحصیل، عبادت، همسرداری و تربیت، میتواند پیرو فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) باشد. اکنون مضمون جملات معروف دکتر شریعتی در مورد این بانوی بزرگوار معنی پیدا میکند، آنجا که قلم چنین نگاشت؛
«فاطمه، فاطمه نیست؛ چون دختر خدیجهی کبراست، چون همسر و همسنگ علی (علیهالسلام) است، چون دختر پیامبر عظیمالشأن اسلام است، مادر حسنین و مادر زینب کبرا است. «اینها همه هست و این همه، فاطمه نیست.» آری! با وجود این همه فضیلت، کاملترین وصف برای نشاندادن ابعادِ وجودِ این بانوی بزرگوار اسلام این است؛
«فاطمه، فاطمه است.»
#فاطمیه
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI