هدایت شده از 🌴 #یازینب...
12.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃
با سلام و احترام🌹🍃
الحمدالله توفیق حاصل شد امسال نیز به یاری خدا و با همراهی و حمایت مالی دوستان و آشنایان ، ۲۰ بسته حمایتی ماه رمضان برای خانواده های محترم نیازمند شامل اقلام ذیل تهیه کنیم، و تحویل بدهیم 🌹🍃
۱_ برنج ایرانی ۴کیلو
۲_قند ۱ کیلو
۳_ شکر ۱کیلو
۴_ چای شهرزاد ۵۰۰گرمی
۵_ روغن سرخ کردنی ۱ عدد
۶_ روغن پخت پز ۱ عدد
۷_ مرغ تازه ۲ عدد
۸_ رب ۲ عدد
۹_ عدس
۱۰_ لوبیا چیتی
۱۱_نخود
۱۲_لوبیا سفید
۱۳_نمک
۱۴_سویا
۱۵_پنیر
۱۶_خرما
۱۷_شیرین عسل
۱۸_ماکارونی (۲ مدل)
۱۹_کمک نقدی به دو خانواده عزیز ۴۰۰ و ۵۰۰ هزارتومان🌹🍃
درضمن مجموع مبالغ کمکهای مالی ازسمت شما دوستان ۶۸,۴۵۰,۰۰۰ ریال می باشد 🌹🍃
جمع هزینه های انجام شده ، ۱۱۳,۲۶۰,۰۰۰ ریال 😊🌹🍃
خداروشکر 🌹🍃
از شما عزیزان بابت کمک مالی و مشارکت در این کار خیر متشکریم.🌹🍃
۱۴۰۱/۰۱/۱۲علمدار
#التماس_دعا...🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی🌹🍃
#یازهرا....🌹🍃
#یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
@Yazinb6
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃
با سلام و احترام🌹🍃
الحمدالله توفیق حاصل شد امسال نیز به یاری خدا و با همراهی و حمایت مالی دوستان و آشنایان ، ۲۶ بسته حمایتی ماه رمضان برای خانواده های محترم نیازمند شامل اقلام ذیل تهیه کنیم، و تحویل بدهیم 🌹🍃
یا #امام_زمان مددی
۱_ برنج ایرانی ۵کیلو🌹🍃
۲_قند 🌹🍃
۳_ شکر 🌹🍃
۴_ چای ۴۰۰گرمی🌹🍃
۵_ روغن مایع ۲لیتری🌹🍃
۶_ رب ۲ عدد🌹🍃
۷_ عدس 🌹🍃
۸_نخود 🌹🍃
۹_لوبیا سفید 🌹🍃
۱۰_نمک 🌹🍃
۱۱_سویا🌹🍃
۱۲_پنیر🌹🍃
۱۳_خرما🌹🍃
۱۴_شیرینی🌹🍃
۱۵_ماکارونی (۵مدل)🌹🍃
۱۶_کره ..🌹🍃
۱۷_رشته آش 🌹🍃
کمک های غیر نقدی ،شامل ، #برنج_ایرانی ۱۳۰کیلو #ماکارونی پنج مدل ، #رشته_آش ۷کارتن #تن_ماهی ۵۰ عدد
درضمن مجموع مبالغ کمکهای (نقدی)مالی ازسمت شما دوستان ٫(( ۷۴,۱۰۰,۰۰ )) ریال می باشد 🌹🍃
جمع هزینه های انجام شده ،
(( ۱۳۷,۴۱۰,۰۰۰ ))ریال 😊🌹🍃
خداروشکر 🌹🍃
از شما عزیزان بابت کمک های غیر نقدی و نقدی و مشارکت در این کار خیر متشکریم.🌹🍃
۱۴۰۱/۱۲/۲۷
#التماس_دعا...🌹🍃
#علمدار...
#امام_زمان
#لحظه_طلایی
#یـــازیــنــــبــــــ....🌹🍃
@Yazinb3
@Yazinb6
https://rubika.ir/Yazinb_69
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
گزارش کمک برای بسته حمایتی ماه مبارک رمضان برای سال ۱۴۰۱
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
گزارش کمک برای بسته حمایتی ماه مبارک رمضان برای سال ۱۴۰۲
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
باسلام و احترام..
دوستان و همسنگران عزیز..
گزارش بسته های حمایتی دوسال قبل رو گذاشتم ،،
خداروشکر این کمک ها فقط با کمک شما دوستان و آشنایان انجام شده ، به هیچ کجا وصل نیستم ، بعضی ها از دوستان گفتن بیا مسجد ، بسیج یا به اسم هیئت کمک جمع کن تا بهت بدیم ، قبول نکردم ....
خیلی دوست دارم این گروه رو فقط به اسم شهدا ... بزنم نه چیز دیگه...
درسته گرونی ها هستش ولی همیشه با کمک خدا، أهل بیت علیهمالسلام و شهدا..و شما دوستان این کار را چند ساله انجام دادیم ...
دوستان و همسنگران عزیز...امسال قصد دارم سی بسته حمایتی آماده کنم اونم با کمک شما ....دعا کنید شرمنده خانواده محترم نیازمندان نشم ...امسال هم شب عید هست و هم ماه مبارک رمضان...
برام دعا کنید امسال هم با کمک مالی شما سر بلند باشم 😔
هرچقدر میتونید کمک مالی کنید از هزار تومان تا .....باور کنید راه دوری نمیره ...بهتون قول میدم خدا یه جای خوب براتون جبران میکنه ....🌹🍃
ان شاءالله از فردا تبلیغات و هر چیزی خریداری کردم گزارش آن را مثل هرسال بفرستم داخل کانال یازینب...🌹🍃
اینم بگم از دیشب تا الان پانصد هزارتومان واریزی داشتیم 😍
الهی به امید تو..
التماس دعا
کتاب علی بی خیال زندگی نامه شهید علی حیدری
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊 #خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃 فصل اول..( قسمت سوم)🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل اول..( قسمت چهارم)🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
وقتی داشت کار طراحی تصویر شهدا را انجام می داد، خیلی تمرکز داشت. با جان و دل کار می کرد. از طرفی هر کس هم از راه می رسید، شروع می کرد نظر دادن از بس که علی مهربان بود و شخصیت مردمی داشت.
دوستان نظر می دادند که اینجایش بد شده، این کار را بکن و ...
ولی علی دوست داشت با شهید و عکس او تنها باشه و درد و دل کنه برای همین علی یک کاغذ کنار تصویر می زد و شوخی و جدی می نوشت: لطفا نظر ندهید یا کاری به کار من نداشته باشید.
کارش این طور شروع می شد ابتدا چهار یا پنج خط صاف و مورب می کشیدبعد روی این خطوط کار می کرد تا تصویر شهید در می آمد حالا در این چند روز که این تصویر کامل شود؛ هر کس فکر می کرد کار خراب شده و باید اصلاح شود.
وقتی هم که در پادگان ابوذر کار طراحی و نقاشی را انجام می داد ابتدا شرط کرد که باید یک اتاق کار اختصاصی برای طراحی و نقاشی داشته باشد.
من آن زمان خطاطی می کردم و علی هم نقاشی، تصویر اکثر شهدا رو نقاشی کرده بود.
وقتی نقاشیش تمام می شد با اینکه خودش خوش خط بود با احترام خاصی به من می گفت: بیا اسم شهید را شما بنویس علی تابلو تمام شهدا رو چه بسیجی، چه سپاهی و یا ارتشی می کشید.
یادمه یکی دو رور بعد از شهادت خدیور، عکس بزرگی از او را به منزلشان آوردند. کاری از علی حیدری بود. این عکس را به قدری با احساس کشیده بود که هر ببیننده مبهوت چشم های شهید می شد.
یک نفر در آنجا گفت این عکس پیش از شهادت رضا و با حضور خودش کشیده شده.
خانواده شهید خدیور خیلی علاقه شدیدی به علی حیدری داشتند.
با شهید محمد صمدی و شهید عباس شعبانی و ... گروهی بودیم که پلاکارد نویسی، کلیشه نویسی و دیوار نویسی و نیز پخش پوستر و چسباندن اعلامیه شهدا را انجام می دادیم. علی برای خطاطی و نقاشی شهدا و یا طرح های انقلابی می آمد آنجا و ما را کمک می کرد.
آن زمان همه سعی می کردند از علی یک یادگاری داشته باشند. یادگاری ها عموما دست نوشته، طراحی یا نقاشی بود. اوایل سال ۶۳ منزل پدری را رنگ کرده بودم.
قدیم ها منازل طاقچه داشتند بعضی ها دیوار خانه را منظره می کشیدند.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل اول..( قسمت آخر )🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
کار نقاشی خانه که تمام شد من آمدم سراغ علی و گفتم: دوست دارم بیای منزل ما یک منظره بکشی. علی خندید و گفت مگه من نقاشی ساختمانم؟ خلاصه طبق معمول بوسیدمش و گفتم: دوست دارم یک یادگاری از تو داشته باشم که هیچ کس نداشته باشه. آخه اون موقع همه از علی یک دست نوشته، عکس و یا طرحی داشتند با خواهش و تمنا آوردمش خانه. گفت من چی بکشم؟ من هم یک عکس از قبل آماده کرده بودم که یک قبضه کاتیوشا در هنگام طلوع خورشید شلیک می کرد علی بنده خدا چند روز زحمت کشید تا این منظره رو نقاشی کرد.
یکی دیگر از کارهای هنری علی بازی در فیلم بود. علی در فیلم گورکن در کنار زنده یاد فرج الله سلحشور هنرمند انقلابی و بچه های مسجد بازی می کرد. تمام رفقای من نقش شهدا را بازی کردند و البته خیلی از آن ها بعد این نقش ها را واقعا بازی کردند. شهیدان کاتبی، حیدری، کاوه، کریم پور و چند شهید دیگر در این فیلم حضور داشتند.
علی به سختی جلوی دوربین حاضر می شد خصوصا هر چه به تاریخ شهادت نزدیک تر می شد، از این کار خودداری می کرد. به زور می آمد جلوی دوربین و بعدش هم ناراحت بود که چرا جلوی دوربین آمده . علی در هر کاری درجه یک بود. یادم هست یه نمایش به کارگردانی شهید محسن کاسه ساز در کانون مطهری اجرا کردند که من توانستم برای دیدنش بروم. به جرات می توانم بگویم که بهترین بازیگری علی و بهترین کارگردانی محسن رو دیدم.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت اول )🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
یکی از مراسمات خوبی که زمان جنگ در تهران انجام می شد و رونق بسیاری داشت، خواندن دعای کمیل در مهدیه تهران بود. مردم از مساجد و میدان های مهم با استفاده ای اتوبوس هایی که شرکت واحد گذاشته بود به مهدیه تهران می آمدند و دعای کمیل خوانده می شد.
جمعیت طوری بود که خیابان ولیعصر تا مسافت زیادی جمعیت می نشست. پنج شنبه ای در فصل زمستان بود و دعای کمیل خوانده می شد. با موتور رفتم سراغ علی حیدری و اصغر ایوبی سه نفری رفتین مهدیه. وقتی رسیدین در داخل مهدیه جا نبود زیرانداز هم نداشتیم. یک نفر یک پتوی کوچک به ما داد که روی آن بنشینیم ولی پتو نازک بود و از سرمای زمین جلوگیری نمی کرد.
بیشتر از یکساعت بود که روی پتو نشسته بودیم و سرما تا عمق استخوان ما نفوذ کرده بود. مدام جا به جا می شدم تا یک مقدار از شدت سرما بکاهم اما علی تکان نمی خورد سرش پایین بود و در حال و هوای دعای کمیل بود با خودم گفتم شاید جای او گرم است. به آخرای دعای کمیل رسیده بودیم. مردم آرام آرام در حال بلند شدن بودند من عجله داشتم تا سریع از دست این سرما خلاص شوم.
گفتم بلندشوید برویم دعا کنیم دعا تمام شد در وجود علی انکار سرمایی نبود هنوز آرام نشسته بودند با تقاضای من آن ها بلند شدند وقتی علی بلند شد چشمم به جایی که علی نشسته بود افتاد. وای خدای من. یکی از پاهای علی روی زمین یخ زده کنار جوی بود.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت دوم )🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
علی آنقدر در دعا غرق بود که سرما را احساس نکرده بود. حتی اعتراضی؛ یا مثل من تکان بخورد... اصلا گویا اصلا متوجه نشده بود کمیل او کمیل دیگری بود. علی را رساندم درب منزلشان.
وقتی پیاده شد هنوز مقداری پایش می لنگید. به شوخی دست به پایش زدم هنوزم یخ بود. نمی دانم چی بهش نشان می دادند که متوجه شدت سرما نبود. ما یک نسیم می آمد یخ می کردیم ولی او روی یه نشسته بود و یخ نمی کرد. از آنجا بود که فهمیدم جنس او جنس دیگری است. او با همه فرق می کند. نمازش، کمیلش، عبادتش و رفتارش با دیگران فرق می کند. وقتی به فرازهای دعا کمیل توجه می کنم تازه می فهمم که چه شراب نابی را جرعه جرعه در کام علی می ریخته اند و ما بی خبران در کنار او بودیم و عروج این ملکوتیان را می دیدم. برای همین منتظر شهادتش بودم. به همان مقدار که با او بودم از او استفاده می کردیم من دو سال با او بودم به همان مقدار استفاده کردم. وادی معنوی او عجیب بود و زبانزد بچه ها بود. خیلی از کسانی که در آن مقطع جذب بسیج و مسجد می شدند از یک لبخند سخن می گویند که به طور عجیبی آن ها را جذب کرده است. این نگاه نافذ مسیر زندگی آن ها را تغییر داده است شاید از نگاه و لبخند را بتوان به این شعر تعبیر کرد:
آنان که به نظر خاک را کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند
در دفتر بسیج و واحد فرهنگی مسجد یک کتابخانه داشتیم یکی از کارهای اولیه هر مسجد تشکیل خانواده و استفاده از آن بود. کاری که شاید الان خیلی رونق نداشته و مورد توجه نیست. در این کتابخانه، علی که خطاط ماهری بود، برای شهدا یا مراسمات جشن و عزاداری پلاکارد می نوشت. حتی مساجد اطراف که نیاز داشتند علی می رفت و برای آن ها پلاکارد می نوشت. خیلی از نوجوانان مسجد که بعدها به شهادت رسیدند، در همین کتابخانه و در حالی که علی خط می نوشت جذب مسجد و بسیج شدند و محور این جذب علی بود.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت سوم )🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
من پنج سال از علی حیدری کوچک تر بودم. یک نوجوان سیزده ساله،رفته بودم طبقه دوم مسجد. ناخودآگاه مجذوب کار علی شدم. خیره شده بودم به خطی که علی بر روی پارچه می نوشت. در حالی که خط می نوشت سرش را بلند کرد و در یک زاویه خاص، مظلومانه به چهره من نگاهی گرد و لبخندی سحر آمیز زد. چنان جذبه ای در این لبخند بود که همه را شیفته خود می کرد. بعدها که با برخی از رزمندگان صحبت می کردم،متوجه شدم خیلی ها جذب این نگاه و لبخند شده بودند.
او در حالی که خط می نوشت، سرش را کج کرده و لبخندی از سر مهربانی به اطرافیانش می زد.
این لبخند نقطه اتصال عمیق من با علی حیدری بود. بعدها که فهمید من برادر شهید علی فلاح، دوست قدیمی و همکلاسی اش هستم، دوستی اش با من بیشتر شد. می گفت من به برادرت شهید علی فلاح به عنوان یک الگو نگاه می کردم. در ورزش، درس، مسجد و کار الگوی من بوده. تقریبا کسی رو ندیدم که کمترین آشنایی با علی حیدری داسته باشد و جذب او نشود. شاید حتی با اولین برخورد ایشان مصداق بارز سیجعل الرحمن ودا بود. گویی خدا محبتش را در دل افزار قرار می داد.
کسی نمی توانست علی حیدری را دوست نداشته باشد. حتی افراد به ظاهر بی دین او را دوست داشتند. محبت او را خدا در دل ها نشانه بود.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت چهارم)🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
یادم هست رسم خوبی در آن زمان بین بچه حزب الهی ها بود. اینکه وقتی کارشان در بسیج یا هیئت تمام می شد، معمولاً دو نفری یا چند نفری در راه منزل با هم صحبت می کردند. صحبت ها هم در خصوص موضوعات معنوی یا مسائل حکومت اسلامی بود. خیلی از افراد در این صحبت های شبانه، رفتارشان الهی می شد و مسیر خود را پیدا می کردند. علی در این زمینه خیلی قوی بود. اهتمام ویژه داشت که با دوستان خود به تنهایی و در خلوت صحبت کند. او دوستانش را به خوبی ها دعوت می کرد. دلسوزانه ، مشفقانه بعضی وقت ها به صورت نامه و مکاتبه. سخنانش ویژه بود نصیحت نبود آدم ها ازصحبت هایش دلگیر نمی شد. با اینکه برخی اوقات اشکالات افراد را به خودشان تذکر می داد، ولی واکنش منفی تولید نمی کرد. همیشه ازیک افق بالاتر شروع می کرد، چشم اندازی نشان می داد و بعد اشکال را می گفت. مثلاً می گفت مرگ نزدیک است. قیامت نزدیک است و دست ما از اعمال صالح خالی است. ساعت ها در این خصوص صحبت می کرد بعد هم به نقطه ضعف اعمال طرف مقابل به صورت غیر مستقیم اشاره می کرد. اغلب دوستان علی خاطراتی از این دست از او دارند. او نسبت به مسائل اجتماعی و آسیب هایی که جمع رفقای متدین و مسجدی با آن روبرو بودند حساس بود.دید و بصیرت فوق العاده ای داشت. ایشان شرایطبعد از جنگ و آینده را می دید. واقعا خدا به او بصیرت نافذی داده بود. سوای اینکه در برخی حالات معنوی، اینده و تقدیرات خود و برخی دوستان را می دانست و تذکر می داد که قابل ذکر نیست. هر چه می گفت درست از آب در آمد. من قدرت درک خیلی ازحرف هایش را نداشتم.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_علی_بی_خیال🌹🕊
#خاطرات : #شهید_علی_حیدری 🌹🍃
فصل دوم..( قسمت پنجم )🌷🕊
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین
حرف هایی از آینده می زد از سیر و سلوک معنوی، از آینده دوستان و ... اما من مبهوت بودم. من یقین دارم چشم برزخی اش باز شده بود. به همین خاطر از اشتباهات دوستانش ناراحت بود و به آن ها تذکر می داد. من فقط نگاهش می کردم می گفت گوش کن بعدها می فهمی الان که آن خاطرات را بازخوانی می کنم هربار مطلب جدیدی از آن به دست می آورم.علی با دوستانش آن قدر مهربان و صمیمی بود که به طور جدی و خالصانه اگر خطایی بود به آن ها با مهربانی می گفت. او وقت می گذاشت و ساعت ها حرف می زد. آن هم تنهایی تا بفهماند که کجای کار دوستانش اشتباه بوده همیشه دلش می سوخت که نتوانیم از دوران حیات خود، خوب استفاده کنیم. برادرش از قول علی می گفت: یکبار با بچه های مسجد، به اردوی مشهد می رفتیم. در حرم من صف جلو کنار حجترستمی که مشغول خواندن دعا بود نشستم. تو حال خودم بودم که یکباره آقا امام زمان (عج) را دیدم. به من فرمودند: من اینجا هستم به بچه ها بگو گار حاجتی دارند بگویند تا برآوده شود. من به حجت گفتم حجت هم تو مجلس اعلام کرد و شور عجیبی بر پا شد. خدایا تو شاهد باش دارم اززبان علی می گویم و صورتم پر اشک شده.
#یا_زهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــ....🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
https://eitaa.com/aflakiyanekhaki8899
---~~ 🌴 #لبیک_یازینب...🌴~~---