#جواب_چالش🙃
افسر جنگ نرم☆شماره دو :فرشته خدا
⚔ @afsaranjangnaem_313 📱
#جواب_چالش🙃
افسر جنگ نرم☆شماره سه :ســ ۳۱۴ ـــرباز
⚔ @afsaranjangnaem_313 📱
#جواب_چالش🙃
افسر جنگ نرم☆شماره چهار:یا زینب
⚔ @afsaranjangnarm_313 📱
#جواب_چالش🙃
افسر جنگ نرم☆شماره پنج :سربار حضرت مهدی
⚔ @afsaranjangnarm_313 📱
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمتپنجاهوسوم
امیر علی زنگ زد و بیدارم کرد واسه خوندن نماز شب
اما هرچی توضیح داد که باید چه جوری بخونم نماز شب رو نفهمیدم آخر سر گفتم:
+خب چرا نمیای بالا بهم یاد بدی؟؟
_بیام بالا؟؟این موقع از شب؟؟
+اره بابا خونه غریبه که نیست خونه عموته
_نه خیر خونه پدر زنمه😁
+باشه😂 همون میای بالا؟؟
اصلا مگه نگفتی دو رکعته؟
_چرا شما دو رکعتی بخون من داشتم کامل و یاد میدادم
+خب اونو بعدا یاد بده الان من خوابم😅
_چشم پس برو همون دورکعتیو بخون
بلند شدم .نگاهی به ساعت انداختم حدود ۴۰ دقیقع تا اذون صبح بود
وضو گرفتم و اومدم بیرون سجادمو انداختم و چادرنمازمو سر کردم ،تاحالا این موقع شب بیدار نشده بودم اونم برای نماز خوندن واقعا تجربه جالبی بود
نمازم که تموم شد سرمو گذاشتم روی مهر و مثل همیشه برای امیر علی دعا کردم می دونم دلش می خواست شهید بشه دفعه های اول
دلم نمی خواست براش دعای شهادت بکنم ولی دیگه دلم نیومد همیشه بهم می گفت تا یادم نره
بلند شدم و سجادمو جمع کردم ،رفتم خوابیدم بعد از چند دقیقه صدای گوشیم اومد برداشتم
امیر علی بود ،
_خوابت میاد؟
+آره،خیلی
_باشه پس بخواب
+چطور ؟
_بخواب هیچی
+عه خب یگو
_می خواستم بریم پیاده روی
+پیاده روی؟😳😲
_اره
+الان آخه کجا؟
_پیاده بریم تا مسجد نماز بخونیم دوباره پیاده برگردیم صبحونه بخوریم بخوابیم😁
+نمی دونم
_باشه بخواب،ولی خوش میگذره ها،قول میدم فرداشب خودت بیدارم کنی😂
+خب باشه بریم،فعلا که انقدر حرف زدیم خواب از سرم پرید😅
_ماشالا خانوم پایه خودم
+😁
_پس پاشو لباس بپوش ،لباس گرم یادت نره ها
+چشم
بلند شدم موهامو بستم و لباس پوشیدم چادرمو برداشتم رفتم بابا رو صدا بزنم
+بابا ....بابا جونم
چشماشو باز کرد و گفت:
_بله
چشماشو دوباره بست:
+من دارم میرم مسجد نگران نشی
+بابا
_باشه دخترم التماس دعا
چادرو سرم کردم و رفتم پایین دم در امیر علی وایساده بود
_سلام
+سلام
در و باز کرد و راه افتادیم هوا هنوز تاریک بود بی صدا کنار هم راه می رفتیم
_ساکتی
+چی بگم
_میگم کتاب دلتنگ نباش و خوندی؟
+آره .قشنگ بود
_دیدی آخرش خانومش حلقه هاشون و انداخت تو حرم امام حسین
+اره خیلی غمگین بود آخرش
_میای ماهم این کارو بکنیم؟
+حلقه هامون و بندازیم ضریح ؟😳
_آره وقتی کتاب و خوندم گفتم ایشالا خانوم منم راضی بشه همین کار و بکنیم
+نمی دونم... ولی آخه یادگاریه
_خب من نگفتم حتما که.. همین جوری پیشنهاد دادم
+اهان
خوب شد که بیشتر از این اصرار نکرد چون اگه یکم دیگه می گفت منم می گفتم باشه ولی اصلا نمی خواستم
رسیدیم مسجد و از هم جدا شدیم و رفتیم برا نماز وقتی نماز تموم شد اومدم همونجا کنار در وایسادم تا امیر علی بیاد، اومد و باهم پیاده رفتیم تا خونه کلی حرف زدیم هوا سرد و از دهنمامون بخار میومد 😂
وقتی رسیدیم بهم گفت برم خونشون صبحونه بخورم و بعد برم بالا بخوابم،وقتی رفتم دیدیم زن عمو هم بیداره و داره چایی درست میکنه
نشستیم پشت میز و صبحونه خوردیم خیلی چسبید دیگه من حال نداشتم برم بالا اومدم تو اتاق سمیه خوابیدم
نگاهی به سمیه انداختم چشماشو باز کرد
_عه تو اینجا چیکار میکنی!؟
+ یادت نیس از دیشب اینجام
قیافه سمیه خیلی باحال شده بود داشت فکر می کرد اما یادش نمیومد وقتی دید دارم می خندم گفت
_حالا دیکه خواهر شوهرتو دست میندازی اره دارم برات بزار الان بخوابم
+بخواب آفرین😂
سمیه خوابش برد سریع
منم کم کم خوابم برد......
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم:
#نفیسه و #نگار
کمی بدون ذکرنام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#جواب_چالش🙃 افسر جنگ نرم☆شماره دو :فرشته خدا ⚔ @afsaranjangnaem_313 📱
#برنده_چالش😍
شرکت کننده دوم🎉👏🏻
بیان پیوی برای🎁
🔴 فضای مجازی غیر قابل کنترل است ...
این فرضیه ی اکثر انسانهاست که فضای مجازی غیر قابل کنترله ولی این طور نیست .
فرض کنین اگر استادان و دانشمندان ،مدیران فضای مجازی میشدند و مدیریت کانال ها را در دست این افراد بود و دولت هم خود را موظف میدانست ماهیانه مبلغی رو به عنوان حقوق ثابت به این افراد میداد.
و از طرفی ادمین های کانال ها افراد برتر دانشگاه ها میشدند در هر زمینه ای ..در زمینه ی(سیاسی ،اجتماعی،فرهنگی،تفریحی ،مدیریت،ورزش ) و ......
حالا مزیت های این گونه ها مدیریت ها چی هست؟🤔🤔🤔
۱) اطلاعات دقیق و مدیریت شده و قابل باور در اختیار همه قرار میگرفت👌
۲) شایعات ها در فضای مجازی بشدت کاهش پیدا میکرد
۳) افرادی که تحصیلات دارن میتونستن از همان ابتدا حقوق ثابتی داشته باشند و درصد مهاجرت کاهش می یافت
۴) افراد به درس خواندن و عمیق فکر کردن تشویق میشدند
📱 @afsaranjangnadm_313 ⚔
جسارت میخواهد
در این زمانِ پـر از گناه
بخاطر دل امام زمانت گناه نکنی... :)
🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
#عاشقانهـ💔
چشای تو موشک سپـاه بود🚀
دل مام مقر داعش💥
❣@afsaranjangnarm_313❣
#تلنگرانهـ✨
💌دوڪلوم حرف حساب
💬شهدایے زندگے ڪردن به؛↓
←پروفایل شهدایے
نیست...
اینڪه همون شهیدے ڪه من عڪسشو پروفایلمو📲 گذاشتم←↓
🍃چے میگه مهمه...
🍂چے از من خواسته مهمه
🍃راهش چے بوده مهمه
🍂چطورزندگےمیڪرده مهمه
🍃باڪے رفیق بوده مهمه
🍂دلش ڪجاگیربوده مهمه
🍃چطورحرف میزده
🍂چطورعبادت میڪرده
🍃چطوربوده قلب وروح وجسمش مهمه
💯اره من ڪه با یه #شهید رفیق میشم باید اینا وخیلے چیزاے دیگه اون شهیدو درنظر بگیرم نه فقط دم بزنم...
💔@afsaranjangnarm_313💔
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#برنده_چالش😍 شرکت کننده دوم🎉👏🏻 بیان پیوی برای🎁
رضایت برنده چالشمون از جایزه😍
📱 @afsaranjangnarm_313 ✌️🏻
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
#تلنگرانهـ✨ 💌دوڪلوم حرف حساب 💬شهدایے زندگے ڪردن به؛↓ ←پروفایل شهدایے نیست... اینڪه همون شهیدے ڪه
سوپرایز برای کسانی که به دنبال رفیق شهیدن🙃
قبل از کلیک روی لینک صلوات بفرستید
اگه خوشتون اومد این متن رو واسه دوستاتون بفرستید
🌹اول نیت کنید بعد انتخاب کنید🌹
♥️با باز کردن یکی از این کارت پستال ها رفیق شهید تون رو انتخاب کنید♥️
1⃣:🌸https://digipostal.ir/cdpyeku
2⃣:🌸 https://digipostal.ir/cezrjuy
3⃣:🌸https://digipostal.ir/c7xyhkp
4⃣:🌸 https://digipostal.ir/ci8mse0
5⃣:🌸https://digipostal.ir/cyhxo3x
6⃣:🌸https://digipostal.ir/cgyuw6q
6⃣:🌸https://digipostal.ir/cgyuw6q
7⃣:🌸 https://digipostal.ir/cpq96w8
8⃣:🌸https://digipostal.ir/c7gf1c8
9⃣:🌸https://digipostal.ir/ctft0ru
1⃣0⃣🌸https://digipostal.ir/crmy01v🌸
😍 @afsaranjangnarm_313 ❤️
#بیو🌱
یَعْني مِیشَوَد روزي سَر مَزارَم
بِنوِیسَند شَہِیـدِه.... :)💔
@afsaranjangnarm_313 ✌️🏻
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمتپنجاهوسوم امیر علی زنگ زد و بیدارم کرد واسه خوندن نماز ش
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمتپنجاهوچهارم
عروس خانوم برای بار سوم عرض میکنم آیا بنده وکیلم با مهریه ذکر شده یک جلد کلام الله مجید ،یک دست اینه و شمعدان ، ۱۴شاخه گل نرگس و یک سفر به کربلای معلی به عقد دائم آقای امیر علی ملکی دربیاورم
قرآن و بوسیدم و به دست امیر علی دادم خواستم بله رو بگم که امیر علی گفت
_اول دعای شهادتم
+الان آخه
_اره دیگه میگن دعایی که عروس سر عقد بکنه مستجابه
دعا کردم امیر علی به خواسته دلش برسه
سخت بود ولی دعا کردم
+با اجازه بزرگترا بله
صدای صلوات و بعدشم دست زدن همه اومد بلند شدیم وایسادیم تا همه بیان تبریک بگن
به خاطر اینکه عقد تو محضر بود ارایش نداشتم چادرمو کنار زدم اول بابا اومد جلو برای تبریک گفت و پیشونی من و امیر علی بوسید
بعدم عمو و زن عمو نگاهمو چرخوندم بین کسایی که اومده بودن چشمم خورد به مژگان و مامانش که یه جوری نگاهم کردن که پشیمون شدم از چشم چرخوندنم
امیر علی صدام کرد
_آتنا
+بله
_عمو با شماس ها
به عمو ناصر نگاهی کردم و گفتم
+ببخشید عمو ،حواسم نبود
_خواهش میکنم دخترم ،تبریک میگم ایشالا به پای هم پیر بشین
+سلامت باشین
کادویی که توی دستش بود و بهم داد
_قابل شمارو نداره
+ممنون عمو چرا زحمت کشیدین
_قابلتو نداره،راستی کامرانم خیلی سلامتون و رسوند و تبریک گفت
بعد از اینکه امیر علیم از عمو تشکر کرد کم کم همه رفتن سمت خونه ماهم اومدیم بیرون و
نشستیم توی ماشین که امیر علی برگشت و گفت:
_خب یه سوپرایز
+چی؟
_الان نمیریم خونه پیش مهمونا مستقیم میریم مشهد
+مشهد؟😳
_آره دیگه مگه دوست نداشتی بریم
+اخه باورم نمیشه الان یهویی.وای ممنون
*
نشسته بودیم روبروی ایوون طلا همون جایی که پاتوق چند روزه ی خودم شده بود ،حالا داشتیم با امیر علی زیارت نامه می خوندیم.
_میگم آتنا یه چیزی بگم
+چی
_اگه چند هفته دیگه من قرار باشه برم سوریه راضی هستی؟
+چییی؟چند هفته دیگه؟چقدر زود
_میدونم تازه عقد کردیم ولی زمانش دست من نیست
+نمیشه نری؟
_اگه نرم شاید دیگه نوبتم نشه
دلم گرفت ما تازه امروز عقد کرده بودیم خیلی زود من و تنها بزاره ما تازه اول راه بودیم امیر علی اون قدر خدب بود که میدونستم همون باره اول شهید میشه ، نباید بزارم بره
ولی من که از اول میدونستم قراره بره و جواب مثبت دادم
ولی خیلی زود بود الان درک میکنم همه ی اون همسرای شهیدی که می خواستن به شوهراشون بگن راضین برو
_اتناجان
+بله
_بیین می دونم خیلی زوده که برم ولی این شاید بهتر باشه هنوز زیاد وابسته نشدیم هرچند که الانم کار از گذشته ولی هرچی تو بگی قشنگ فکر کن.
امیرعلی کاش خجالت نمی کشیدم و بهت می کفتم
من الانم عاشقت شدم تو همین مدت کم
امیر علی دیگه چیزی نگفت و اجازه داد تا من خوب فک کنم و ببینم میتونم دوریش رو تحمل کنم یا نه
خیلی فک کردم خیلی با خودم درگیر بودم
از یه طرف حریم حضرت زینب و حضرت رقیه
از یه طرف علاقه امیر علی برای سوریه رفتن
و از یه طرف هم علاقه و دلبستگی خودم به امیر علی
ولی هر جوره حساب میکردم این طرف ترازو که حضرت رقیه و حضرت زینب و دل امیر علی بود از اون طرف ترازو که دل خودم بود سنگین تر شد و بالاخره منو راضی کرد که با رفتن امیر علی موافقت کنم
ولی گفتم فعلا بهش نگم
صبر کنم این چند روز و تا بیشتر دلم راضی بشه
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم:
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
#بانو...
این همه جوان از جوانےشان گذشتند
و
جان |🕊
دادند براے
•تو•
و از تو👉
در وصیتنامههایشان خواسته اند
که در
سنگر سیاه و سنگین و سادهات بمانی...
در چادرت
همین و بس💔
✨@afsaranjangnarm_313✨
#جنگ_نرم
💠در انیمیشن محبوب کودکان"باباسفنجے"سبک زندگی خاصی تبلیغ میشود و تفریح و خنده به شرط تمسخر دیگران،تغییر الگوے غذاییفستفودی،
تغییر کلیشه هایجنسیتی،
ایجاد شکاف نسلیشدید،
توهین به سالمند و رعایت نکردن بهداشت فردے از جمله مولفه های این سبک زندگی است.
💠در این انیمیشن چیزی به نام خانــ👨👩👧👦ـواده وجود ندارد و واحد اجتماعے آن فـ👤ـرد است که این موضوع منجر به آسیب دیدن بنیان خانواده میشود.
📡|@afsaranjangnarm_313|📡
•••
[حافظ ڪجاۍ ڪارۍ؟
#فالت غلط در آمد
گفتے غمت سر آید!
این عمر من سر آمد
مــهــدۍ ولی نیامد...💔]
🥀🥀🥀
❣ @afsaranjangnarm_313 ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔 لحظه سخت وداع فرزندان شهید جواد اللهکرم با پیکر پاک پدر شهیدشون...
میگفت:چرا بابا نمیاد منو بغل کنه؟
حالا بابایش آمده با چه آرامشی بغل بابا خوابیده...
🌹قیمت این لحظه چند..؟
#شهید_جواد_الله_کرم
🕊|@afsaranjangnarm_313|🕊