{•📱⚔•}
شهید شُدن
یڪاتِفــاقنیست !
بـایَدخـونِدݪبُخورۍ
دَغدغہهاۍِهیأت ؛
دَغدَغہهاۍِکارجَهادۍ
دَغدَغہهاۍِتـَرڪِگُناه
دَغدَغههاۍِشهادت
وَتَفریحِسالم(:"🌿💛
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{•🌱🌿•}
میگما...
کـےفکرشومیکرد
یھروزڪرمان
بشھشہربھاینمھمے...
شهریکھبشھ
آرزووحسرتِخیلیا
جوریکھ...
هرکسبگھکرمانزندگےمیکنم
بگےخوشبحالت؛برامدعاڪن:)"🥀
_دردِجان🚶🏻♂
💔@afsaranjangnarm_313💔
35.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استاد_رائفی_پور🎤
کپشن با شما💔
@Afsaranjangnarm_313✌️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹قبل از آنکه کارهای اعزامی حسین درست شود در هشتم آبانماه با هم به بهشت رضا رفتیم. سر مزار شهید مصطفی عارفی دوست، همسرم از خاطره این شهید گفت. میگفت پیکرش را بعد از شهادت خودش عقب آورده بود تا از دست تروریستها سالم بماند. به گفته حسین لباسهایش به خون شهید متبرک شده بود. من و حسین همیشه نمازهای خودمان را دو نفره به جماعت میخواندیم که آن روز هم قسمت شد و در بهشت رضا آخرین نماز جماعت دونفره را در پای مزار شهید مصطفی عارفی خواندیم. بعد از اتمام نماز هر دو با مزار شهید خلوت کردیم.موقع رفتن دیدم آقا حسین اشاره کرد به قبر دوستش و گفت: « آقا مصطفی حرفهایی که بهت زدم فقط یادت نرود.»من هم آن لحظه از او سؤال نکردم که شما چه خواهشی از شهید داشتی.
🌹فردایش دیدیم که به حسین زنگ زدند و کارهای اعزامیاش به صورت معجزهوار جور شد. شب شهادتش در آخرین تماس به من گفت برو سر قبر شهید مصطفی عارفی و از او تشکر کن. گفتم: «برای چی؟» در جواب گفت:«چون حاجت من را داد.» بعد از شهادت آقا حسین متوجه شدم حاجتش چی بود.
•|خاطرهایازشهید💔حسین حریری🕊|•
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
﷽
#حضرتعشق♡
#قسمتدوم🖇
بعد از حدود 1ساعت همان دکتر اومد و خبر داد ک حال بلژیت خوب است.
از او تشکر کردم حالا آروم تر شده بودم.بادقت پزشک رو به رویم نگاه کردم.خانمی بود با روپوش سفید و کتونی های مشکی سرم را که بالا آوردم متوجه پارچه روی سرش شدم.با تعجب ب او خیره شدم وقتی متوجه نگاهم شد با خجالت گفت
+روسری من مشکلی دارد؟
-روسری؟؟!!!
روسری دیگه چیه؟!
احساس کردم لبخندی روی لب هاش شکل گرفت.
ادامه داد:
+روسری پوششی هست که ما برای پنهان کردن موهای روی سرمون استفاده میکنیم!!
و من با لحن متعجب پرسیدم
-چرا سرتون رو باید بپوشونید؟
دهن باز کرد تا جوابم را بدهد که پرستاری از بخش بیرون آمد و گفت
*دکتر اون دختر کوچولو بهوش اومده
+پس بریم سراغ اون دختر کوچولو
پرستار و دکتر داشتن به سمت بخشی که بلژیت در اون بستری بود میرفتن که صداشون زدم
-دکتر....دکتر....میشه...میشه منم بیام باهاتون
+بله،بفرمایید
هر سه به سمت بخش حرکت کردیم
به در ورودی اتاق بلژیت که رسیدیم اول دکتر و پرستار وارد اتاق شدند و بعد از اون ها هم من وارد اتاق شدم
+سلام خانوم کوچولو حالت بهتره؟؟
بلژیت برای اینکه کمی خودش رو لوس بکنه لب هاش رو جمع کرد و با لحن مظلومانه ای گفت
*اوهوم....فقط یکمی گرسنمه
+الان میگم برات غذا بیارن
انتظار داشتم بلژیت خوشحال بشه اما انگار اشتباه فکر میکردم چرا که بلژیت با لحن گرفته و ناراحتی گفت
*نه....نه....غذا نمیخوام
پرستار و دکتر با تعجب به بلژیت نگاه میکردند؛که بعد از چند ثانیه دکتر از من و پرستار خواست که از اتاق بریم بیرون...
نویسنده:✍🏻
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری📲
روشنۍآرهمثہروز🌤
دارهبرابسیجۍها؛
سقایۍمیڪنہ هنوز🕊🌿"°
_سردارِدلہا🌸🌱
#بسیج✌️🏻🇮🇷
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
{•📱⚔•}
#جنگ_نرم
جنگ نرم جنگ در غربت است ..
شهدایش به جای جان .. تمام آبرو یشان را در راه حق میدهند ..!
#حامد_زمانی✔️
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
Music Basij - Nahno Samedoon_(ahangchin.ir).mp3
12.54M
🎙 حامد زمانے
آهنگ بسیار زیبا نحن صامدون 😍
#هفته_بسیج ✌️🏻🇮🇷
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
آهاےرفقا...🌱
نتموبایلهاروهمہقطعکنید|📱🚫|
بہنتالهےمتصلشوید...|🦋|
#به_وقتاذان|🕋|
#التماسدعا|🌱
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتسوم 🖇
خیلی کنجکاو شده بودم ببینم دکتر به بلژیت چی میخواست بگه که ما رو از اتاق بیرون کرد.شیشه و پنجره ای هم نبود که ببینم چی میگن تصمیم گرفتم ب جای سر پا ایستادن حداقل روی صندلی های داخل راه رو بیمارستان بشینم
نیم ساعتی بود که دکتر پیش بلژیت مونده بود و من داشتم کلافه میشدم.
قصد کردم به نشانه اعتراض بلند بشم و حرفی ب دکتر بزنم که دیدم از اتاق بلژیت بیرون آمد
بلند شدم و ایستادم.دکتر به سمت من اومد و گفت
+خواهر شما در مرز افسردگی قرار داره و علاوه بر اون دچار سوء تغذیه هست و از طرفی در 6،7سالگی نگرانی هایی داره که تو این سن بچه ها ندارند.
من توصیه میکنم حداقل یک هفته بیمارستان بمونه
-اما ما ....خب من نمیتونم بلژیت رو بیشتر از یک شب بیمارستان نگه...
+اوووم..مشکلتون هزینه بیمارستانه؟
برام خیلی سخت بود اما از زور ناچاری سرم رو ب معنی بله تکون دادم
+ خب ..خب نگران هزینه بیمارستان نباشید پرداخت هزینه بیمارستان با من
-اما...آخه.....
+نگران نباشید بهتون قرض میدم
و من سرم رو به معنی تایید تکون دادم
+برید پیش خواهرتون؛نگران شماست.وقتی ازش پرسیدم چرا غذای بیمارستان رو نمیخوای بخوری گفت به خاطر شماست که غذا نخوردین و غذاتون رو میدید بهش
به خاطر این حجم از مهربونی بلژیت ناراحتی بزرگی به دلم سرازیر شد
اون بچه از گرسنگی کارش ب بیمارستان کشیده بود اون وقت نگران شکم گرسنه من بود..
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
🔔 #تلنگرانه
🔅تو اینستا ۳۰۰ دوست !
❗️تو تلگرام ۲۰۰ دوست !!
❕توی واتساپ ۱۰۰ دوست !!!
❓ توی ...
⚰اما داخل قبر تنهای تنها ....!!!!!
📛پس مراقب باشیم فریبِ مجازی رو نخوریم
ای
اهلِ نت📱
بی
اهل بیت 💚
نشید
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
•|💚🍃|•
#بسیجی
×{هیچ وقت🤚🏻
به کم راضی نشو🙃
همیشه از خدا↷`•
بهترینو بخواه🖇♥️.•
همیشه از خدا↯°
شهادتو بخواه🌿}×
#اللهمارزقناشهادت✧
اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَج
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
...ببخش
🌹قبل ماموریت آخر... زنگ زد به یکی از دوستان قدیمی که بنا به دلایلی باهاش اختلاف داشت... احوالاتشو جویا شد و میشه گفت ی جورایی بهش گفت "من تورو بخشیدم تو هم منو ببخش"... این سطح از آگاه بودن در شرایطی بیشتر خودشو نشون میده که شما به منبع نور و عشق حقیقی نزدیک میشی... و میبخشی... و سعی میکنی فارغ بشی از چرخه ی بازی های دنیایی... و حضور قلب داری... این مرام در احوالات ائمه اطهار زیاد بچشم میخوره... پیامبر اکرم ص وقتی بهش سنگ زدن تو کوچه همه رو بخشید... امام حسین ع برای قاتلش هم گریه کرد... اینا افسانه های حقیقی هستن
📚 به نقل از دوستان شهید رسول خلیلی
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
﷽
#حضرتعشق ♡
#قسمتچهارم🖇
وارد اتاق بلژیت شدم.تا رنگ و روی پریدش رو دیدم قلبم مچاله شد.باهر زور و زحمتی بود خنده ای مصنوعی رو لب هام نشوندم و سعی کردم خوشحالش کنم
-خب خب چه طوری شما خانوم کوچولوی شجاع
چشم غره ای ب من رفت و گفت
*من کوچولو نیستم خیلیم بزرگم
-باشه خانوم بزرگ حالت خوبه؟
سرش رو به معنی اره تکون داد
-هی هی دهنتو باز کن
و بلژیت مطیعانه دهانش را باز کرد با قیافه ای متفکر داخل دهانش را نگاه و کردم ک گفتم
-خب تو که زبون داری چرا سرتو بالا وپایین میکنی فک کردم زبونتو دزد برده
و بالاخره صدایی شنیدم که دلم ماه ها بود براش تنگ شده بود.صدای خنده های ریز ریز بلژیت حجم زیادی از شادی رو به وجودم تزریق کرد.
مدتی با بلژیت گفتیم و خندیدیم تا بالاخره صدای در اتاق بلند شد و پرستار با دو ظرف غذا وارد شد
غذا را روی صندلی همراه قرار داد تشکری کردم و از اتاق بیرون رفت.
بلند شدم و بشقاب بلژیت را جلوش قرار دادم
-بلژیت بیا بخور
*نچ نمیخورم
-آخه چرا؟؟بیا بخور ب خاطر من
*نچ
-خب چیکار کنم ک غذا بخوری؟؟
*تو بهم غذا بده
-چی؟؟من؟؟آخه بلژیت عزیزم تو بزرگ شدی
*پس منم نمیخورم
پوف کلافه ای کشیدم و گفتم
-باشه..باشه من بهت غذا میدم
روی تخت و کنار پای کوچیک بلژیت نشستم و با شوخی و خنده بهش غذاشو دادم که تا آخر خورد...
✍🏻نویسنده:
#نفیسه و #نرجس
کپی تا پایان رمان و اعلام نویسنده ممنوع🚫
@afsaranjangnarm_313📍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جنگ_نرم
📱 وقتی امام خامنهای در دهه هفتاد گفتند «شبیخون فرهنگی» و یک جنگ نرم گسترده را پیشبینی کردند، مسئولین خواب بودند و جدی نگرفتند
⚔ امروز هم وقتی نسبت به جنگ اقتصادی هشدار میدهند، انتظاری از مسئولین لیبرال و دولت تدبیر و امید نداریم، شما لیبرالهای چشم دوخته به غرب همین که کاری نکنید و حرفی نزنید، اقتصاد خود به خود رشد میکند.
○━━⊰☆📱☆⊱━━○
@afsaranjangnarm_313
○━━⊰☆⚔☆⊱━━○