ای گُل! بهار باش! که در ما
سالی مگر دوباره برویَد
سالی که بیبهار نباشد
آری بخند غنچهی قرمز!
این روزهای حوصله سر بر
باید ادامهدار نباشد
ای گُل! بمان که باغچهی ما
باید که تا اواخر خرداد
از آب و گِل درآمده باشد
زیبای من! برای تو زشت است
تا روزهای اوّل پاییز
باغت پُر از انار نباشد
ای آسمان! برای تو سخت است
باید به ابرها بنویسم
تا کهکشانخراش نباشند
باید به ماه سر بزنم تا
این نامه را به او بسپارم
هرچند در مدار نباشد
ای ماه! در مدار خودت باش
ای آسمان! به کار خودت باش
ای گُل! خزانه دار خودت باش
تا صبحِ روز بعد که خورشید
از قلّهی درخت بجوشد
شب همچنان خمار نباشد
هرگز کسی نگفت به باران
باید شبیه اشک ببارد
هرگز کسی نگفت که باید
با عاشقی کنار بیاید
امّا چگونه سیل نورزد
موجی که بر کنار نباشد
از هر طرف تو را بنویسم
نام تو همقطارِ بهار است
امّا چگونه راه بیاید
با ریلهای مندرسی که
در درّهای بخیل، شکستند
تا عابری سوار نباشد
من: عابری نشسته در این دشت
از پشت کوه، بوی گُل آمد
باید بلیطِ رفت بگیرم
ای آسمان! برای تو زشت است
امشب -در این دقایق آخر-
باران سرِقرار نباشد
خون در شقیقههای تو مست است
از بس که خوابهای میآلود
آنجا به انتظار نشستهست
ای گُل! به انتظارِ خودت باش
شاید کسی دوباره در این دشت
دیگر به انتظار نباشد
دست تو مثل پنجره باز است
پیش از تو هیچ پنجرهای را
اینگونه در فراز ندیدم
چشم تو مثل نور زلال است
چشمی که مثل نور زلال است
ای کاش در غبار نباشد
وا مانده بود لحظهی آخر
جا مانده بود در کلماتم
نام تو و دو جملهی دیگر
نامم درون نام تو حل شد
نام تمام آنچه پس از توست
بگذار در شمار نباشد
#حمیدرضا_محمودزاده_زرندی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#روز_معلم_مبارک
معلمها به ما گفتند بازی اشکنک دارد
سرم سرگیجههایش را از این چرخ فلک دارد
هزارانآفرینها کرد مغرورم، نفهمیدم
که هر چه یار بازیگوش دارد از کتک دارد
دوباره امتحان کن شانس انشاهای قبلی را
خدا اندازهی هر آرزو یک قاصدک دارد
همیشه لقمه قسمت میکنی و لطمه میبینی
همیشه دست عاشقهای دنیا کم نمک دارد
کشیدم پردهی تنهاییام را ... خستهام باران!
نزن که شیشهی این پنجره خیلی ترک دارد؟
#نجمه_پورملکی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
برای کارگران عزیز
زیباترین دختر خاورمیانه بودم
اگر دستهای پینهبستهی پدرم
هنگام نوازش،
صورتم را خطخطی نمیکرد
اگر در چهارده سالگی
نقشهای دریای نرفته را
رج نمیزدم
و مادرم مجبور نبود
سراشیبی خانههای بالاشهر را
برای خرید اسپریهایش بالا برود
اگر حقوق برادر کارگرم را
ضرب در آرزوهایش میکردند
حالا، دختر همسایه
عروس خانهی دیگری نبود
من زیباترین دختر خاورمیانه بودم
اگر می دانستم
پدر، کی میتواند
برایم روسری گلدار بخرد
#ملیحه_سادات_قاضی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
بر جسم ناتوانش تابیده خشکسالی
جانی نمانده دیگر در این تن سفالی
امروز هم دوباره، آمد کنار میدان
آمد به اشتیاق یک رزق احتمالی
در بین آن جوانان، این پیرمرد خسته
با چهرهای شکسته، با قامتی هلالی
غرق خیال خود بود، فکر مریضی زن
فکر جهاز دختر، فکر فشار مالی
آهی کشید اما شکر از لبش نیفتاد
رو سوی آسمان کرد با دستهای خالی
از آنسوی خیابان، ماشین باکلاسی
فریاد زد: بیایید! با دستمزد عالی!
هرچند پر درآورد از اشتیاق اما
از جمعیت عقب ماند او با شکستهبالی
امروز هم شبیه دیروزهای بسیار
برگشت سوی خانه با دستهای خالی
نزدیک خانه... مردی، با کیسهای به دوشش
لبخند هدیه میداد بر سفرهی اهالی...
خندید پیرمرد و با آسمان سخن گفت:
«حس میشود نگاهت هرلحظه این حوالی»
#راضیه_مظفری
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
السلام علیکِ یا امالمومنین
تقسیم کردی با خدا داراییات را
ای آسمان دیدم دل دریاییات را
تنها نه در کار تجارت بلکه در عشق
ضربالمثل کرده عرب داناییات را
خالی شود از غیر او وقتی جهانت
پیغمبری پر میکند تنهاییات را
حوریهای را پرورش دادی، مگر تو
از آسمان آوردهای لالاییات را؟
آن مادریها را تو یادش داده بودی
تکثیر کردی اینچنین شیداییات را
شعب ابیطالب پدید آورد بانو
آزادگی را، نسل عاشوراییات را
از عالم بالا کفن آمد برایت
فهمید دنیا تا ابد والاییات را
#عاطفه_جوشقانیان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
تقدیم به حضرت خدیجه سلام الله علیها
میان خانه بهشت معطری دارد
ز جنس بال مَلَک سایهی سری دارد
چه ثروتی به کف آورده تاجر مکه
چه همسری و چه تابنده گوهری دارد
در این معامله شاهد خداست، کالا عشق
از این معامله مقصود دیگری دارد
به وقف ثروت او دین ز مکه جاری شد
که رودخانه هم از خویش بستری دارد
خوشا به امّ ابیها چه مادری دارد
خوشا به مادر زهرا چه دختری دارد
نبیست دار و ندارش چه غم که وقت وفات
ز ارزش کفنی مال کمتری دارد
خدیجه نیست و از او چه مانده؟ خیر کثیر
خدیجه هست که جاری کوثری دارد
#محمدصادق_میرصالحیان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
افتاده همیشه پای من در چاله
قلبم شده یک دشت پُر از آلاله
تنها تو فقط حالِ مرا میپرسی
ای درد، رفیقِ خوبِ چندین ساله
#وحید_اشجع
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
دوباره شب شده بود و پدر نیامده بود
به قول مادرمان《تاجِ سر》نیامده بود
پس از سه ماه و دو هفته اضافهکاریِ او
هنوز خرج جهیزیه درنیامده بود
صدای خواهرم از آن اتاق میآمد
هنوز نامزدش از سفر نیامده بود
هوای خانهی ما مه گرفته بود انگار
بهار بود و زمستان به سر نیامده بود
دعای مادرم از پشت ربنا پیداست
هنوز حاجتش انگار برنیامده بود
نشسته بودم و او را مرور میکردم
چهها که بر سر این در به در نیامده بود
نشسته بودم و با یک غزل دلم لرزید
قلم به دست گرفتم: پدر نیامده بود ...
صدای همهمهای مصرع مرا پر کرد
به خانه از معدن، کارگر نیامده بود
#علی_سلیمیان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
از زیتونزاران سبز
با پرچمی از گیسوان سپید
در هجوم وحشیانهی باد به یک طرف
به سمتت میآیم
در دستانم انار
در قلبم
گنجشکها بالا و پایین میپرند
و تو
به همان سو میروی
که باد میوزد...
#فاطمه_مستوفی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
میلاد امام حسن مجتبی علیهالسلام مبارک
نرفته است کسی نامراد از درِ او
فدای او که کریم است نام دیگر او
هر آن که خواست ببیند جمال عقل به چشم
بگیرد آینهای صاف در برابر او
به خانهای که حسن داشت، هر زمان رد شد
سلام داد به صوتی رسا پیمبر او
چه خانهای؟ که بهشت است هر کجا حسن است
علیالخصوص که باشد حسین در بر او
به خانهای که حسن دارد و حسین، بگو
کسی که خاکِ دَرَش نیست خاک بر سر او
برای مدح امام کریم ما کافیست
که حیدرست پدر، فاطمهست مادر او
اگر به جنگ درآید کجاست خصمی که
به در بَرَد سر و دست از جلای خنجر او؟
اگر به صلح رود باز حق به جانب اوست
که فتح و عزت و عشق است نام لشکر او
در این طرف حسن ابن علیست در میدان
در آن طرف زر و تزویر در برابر او
خوشا به من حسن ابن علی امام من است
سلام ما به محمد، به سبط اکبر او
قرار جملهی عشاق سال آینده
شب تولد او مرقد مطهر او...
#سعید_تاجمحمدی
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
این شنیدم پدر به فرزندش
در شب عید داد آموزش
امشب آمادهباش باش پسر!
حملهور میشوند چند ارتش
لشکری طالبان آجیلند
لشکری قاتل چلو و خورش
ظرف پُر پرتقال خونی را
سر بُرند این گروهک داعش
جامهی موز و سیب را بِدرند
میهمانان چاق چاقوکش
اختلاط حماسهها فرداست
رستم و پرسئوس و گیلگَمش
هر سه یکباره متفق شدهاند
یورش آرند راس ساعت شش
راهکار تو چیست ای پسرم
تا که پایان پذیرد این چالش؟
گفت فرزند با پدر که پدر!
سر خود را گذار بر بالش
تا ز رویا رها شوی و دگر
نکنی هی خیال، پردازش
ما که در جیبهای خالیمان
گرم پشتک زدن شدهست شپش
با چلو اختلافمان بسیار
با خورش اختلافمان فاحش
میزبانیم و در پذیرایی
میز داریم و اندکی خوش و بش
گشتهام خانه را و پسته که هیچ
نیست حتی کمی نخود کشمش
وضعمان را اگر ببیند فقر
چانهاش تا زمین بیاید کِش
حاصل طرز فکر پایین است
که شود قطعهای چنین چندش:
طنز باید فقط بخنداند
نقد و اصلاح را ولی ولِلِش ...
#محمدرضا_درخشان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
تقدیم به امام حسن مجتبی علیهالسلام
چشم عالم به وفور از تو کرامت دیدهست
جز کرامت به خدا! از تو کسی نشنیدهست
واژههایم همه شیرین شدهاند از لطفت
شعر هم از نفسِ گرم تو خرما چیدهست
نیمهی گمشدهی ماه خدا! آمدی و
با تو هر لحظهی افطار و سحر چون عید است
ماه تااینکه خودش را به تو تشبیه کند
چهارده بار به دور سر تو چرخیدهست
در حریمت شده مأمور فراوان، یعنی
دشمن از جسم علیوار تو هم ترسیدهست
کاش در کنج سکوت حرمت جان بدهم
گرچه آواز دلم در دو جهان پیچیدهست
#رقیه_هژبری
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
زندانیِ تن از آمدن تا رفتن
درگیرِ شدن از آمدن تا رفتن
دور از همه و همیشه نزدیک به هم
تنهایی و من از آمدن تا رفتن
#علی_شریفالحسینی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
بعد از تو خندههای یتیمان چه میشود؟
ای ابر، سرنوشت بیابان چه میشود؟
وقتی تو نیستی چه بخوانند قاریان؟
تفسیر آیه آیهی قرآن چه میشود؟
ای جان روزگار که در حال رفتنی
تکلیف این شریعت بی جان چه میشود؟
ای علت و نهایت دنیا، بدون تو
مقصد کجاست؟ خلقت انسان چه میشود؟
تیغ و زبان به سهم برابر تو را زدند
پس حکم ناسپاسی یاران چه میشود؟
این واژهها گلایهی ما بود با على
گفتیم از حکایت خود آنچه میشود
آغاز شد وصیت مولا به یک نگاه
رو بر حسین، گفت که پایان چه میشود
#محمدصادق_میرصالحیان
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
على علىِ خدا و خدا خدای علی
شکافت خانهی خود را خدا برای علی
طنین لحظهی معراج هم گواهی داد
فقط خداست که میبارد از صدای علی
به آیه آیهی قرآن ناطقش سوگند
به کوثری که شکستهست پا به پای علی
که باید از غم تنهایی علی جان داد
شبی که میچکد از چاه اشکهای علی
به سوی فاطمه محراب غرق پرواز است
گرفته است خدایا مگر دعای علی؟
از این به بعد خدایا برای ایتامش
بخوان دعای سحر را خودت به جای علی
#محدثه_آشتیانی
#دوره_هشتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
بیا سنگینی بار گناهم را نبین امشب
مقدر کن برایم بهترینها را همین امشب
برای استجابت فرصتی بهتر نخواهم یافت
گره خوردهست احیا با امیرالمؤمنین امشب
تمام عمر با خود گرم جنگی تن به تن بودم
به دیدارت میآیم از جدالی سهمگین امشب
پناهِ من همین سجاده و تسبیح و قرآن است
نگاهی کن به این درماندهی گوشهنشین امشب
شب قدر است و جا خوش کرده بغضی در گلوی من
مقدّر میشود آیا برایم اربعین امشب؟
به فردایم امیدی نیست، اکنون دستگیری کن
همین حالا، همین حالا، همین امشب، همین امشب
#رضا_ابوذری
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
اگر چه ابرم و مشتاق شیونم امشب
سکوت میکنم و دم نمیزنم امشب
از آتشی که نشستهست روی پرهایم
عجیب نیست بسوزد اگر تنم امشب
زبان مشترک دلشکستگان گریهست
چه اشکها که بیفتد به دامنم امشب
بیا که نور از آغوش شیشه میگذرد
اگرچه بستهترین پنجره منم امشب
من آن ستارهی خاموشِ سالها پیشم
ببین به معجزهی عشق روشنم امشب
#مهدیه_انتظاریان
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
آن روز که رو میکند اسرارش را
دارد چه کسی توان انکارش را؟
من هستم و انتشار شرمندگیام
روزی که زمین بگوید اخبارش را
#حمیدرضا_مداح
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
یک روز نگاه کرد سرمست به من
دورم قفسی کشید و دل بست به من
روزی که رها کرد مرا، یادش رفت
این آزادی تیر خلاص است به من
#حسین_صادقی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم
اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم
بگو که من هرچه شد، میآیم! شرارهطبعم، به خود میآیم
برای فتح احد میآیم، شکوهِ مردانِ آذرنگم
بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه
به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم، هنوز سنگم
مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم
شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم
سرم شکستهست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم
حماسهی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم
اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بیخروش باشد
خدا کند بادهنوش باشد، رفیق اگر میدهد شرنگم
اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا
غبار را هم زدوده حتّی، برادرم قاسم از تفنگم
#حسن_خسرویوقار
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
پیچ رادیو را میچرخانم
حاج قاسم را تکرار میکنند
حاج قاسم را مخابره میکنند
حاج قاسم را مشق مینویسند
اسمِ کوچکت را صدا میزند
دخترم
که دوست ندارد برای جنگ انشا بنویسد
اسم کوچکت را صدا میزند
مادرم که دوست داشت
نامهاش را
به حرم حضرت زینب
برسانی
انگار کن
یکبارِ دیگر
پدرم را
در خانطومان از دست دادهام
همان ستاره را زیر سر داشت
خمپارهای که چشم دیدنت را نداشت
که سال ۶۲
دستش را از رویِ زنگ خانهمان برنمیداشت
که برای گلنار و دخترانِ
حلبچه دهنکجی کرده بود
نامِ کدام ستاره بود
که در جمجمهام
کم و زیاد میشد؟
که نامِ دیگرش شهید بود؟
و در سجلش عکسی با قدس انداخته بود!
که در کودکی
آرزویش این بود
نقش عباس را تعزیه بخواند!
انگار کن
یک شبِ دیگر
خانهمان بدونِ مرد شده است
انگار کن
سرِ بابا در خانطومان جامانده
پیچ رادیو را میچرخانم
مادرم
نامِ حاج قاسم را رج میریزد
روی قالیچهای قرمز
کنار دست ابوالفضل
و زن همسایه
که دوست دارد
اسم پسر کوچکش را قاسم بگذارد
#زهرا_شرفی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهادت_سردار_قاسم_سلیمانی
خبر رسید سحرگه کسی سفر کردهست
کسی که رفتن او گریه را خبر کردهست
کسی به هیبت آیینههای نشکسته
تنش شبیه همه روضههای سربسته
کسی نشسته به سوگ هزار پروانه
کسی که در غم او صبر گشته دیوانه
کسی که خون سرش خانه در افق کرده
کسی که رفتن او شهر را قرق کرده
خبر رسید و غمی تازهتر رسید به ما
امان از آن خبری که سحر رسید به ما
«گزین شدند و سوار گزیده را کشتند
سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»*
شبی که کفر به جنگ تمام ایمان رفت
بزرگِ ایلِ شیاطین خودش به میدان رفت
برای کشتن او اهرمن نقاب انداخت
به هرچه داشت زد و عاقبت عقاب انداخت
قسم به عزتمان این تمام واقعه نیست
فلک بگو به جهان این دقیقه نوبت کیست
قسم به صبح که خواب شما پریشان است
قسم به عصر که قاسم میان میدان است
قسم به مصحف حق که خدا مراقب ماست
جواب حملهی شیطان شهاب ثاقب ماست
بدان که سهم تو از داغ ما پشیمانیست
نگین فاتح قدس ای جهان سلیمانیست
قسم به غربت قرآنِ غرقِ خاک شده
قسم به آینههایی که تازه پاک شده
قسم به صبح که ما دست سخت تقدیریم
که از سیاهی شب انتقام میگیریم
برای داغ دل دختران چشم به راه
به نام منتقم خون صبح بسم الله
* تضمینی از استاد علی معلم دامغانی
#علیرضا_میرزایی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
سکوت کرده بشر ظلمهای سنگین را
گرفتهاند همه دامن شیاطین را
بگو به زاهد عزلت گرفتهی خاموش
به باد داده سکوت تو وجههی دین را
بگو حقوق بشر چیست؟ این که با طعنه
خراب کرده شب و روزهای یاسین را؟
همان حقوق بشر که به اسم آزادی
حرام کرده به فرهاد، خواب شیرین را
دعا کنید! خدا مستجاب خواهد کرد
دعای هر سحرِ مرغهای آمین را
قسم به معنی والشمس میرسد مردی
که پاک میکند این لکههای ننگین را
همان که با ید بیضا طلوع خواهد کرد
خلاص میکند از شرّ غم فلسطین را
#محمدجواد_خراشادی_زاده
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
پیروز این میدان تویی، والتين و الزيتون
هموار خواهد شد به زیر پای تو صهيون
آری برادر «انتم الاعلون» بیتردید
«لا تحزن» از فریاد این آهنگ ناموزون
تكرار كن تكرار کن سنگت اثر دارد
سنگیندلان را بشکند تکرار این مضمون
از پشتِ سر خنجر اگر خوردی، مبادت غم
شمشیر را مغلوب سازد اقتدار خون
پیروز این میدان تویی سوگند بر سنگت
پیروز این میدان تویی، والتين والزيتون
#احد_ارسالی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha
#ویژه_نامه_شعر_رمضانیه_آفتابگردانها
کو آن علم به دوش؟ بگو! رفت و برنگشت؟
بی او نفس چه شد که فرو رفت و برنگشت؟ افسوس! رودِ آینهرو رفت و برنگشت
دیدند بچهها که عمو رفت و برنگشت
بیوقفه است بارش باران بدون او
تشدید شد غریبی یاران بدون او
رفت آن که سالها نفسش بوی سیب داشت
مویش سپید بود و نشان از حبیب داشت
در چشمهاش آیهی فتح قریب داشت
داغش برای ما تب امن یجیب داشت
هرجا که بود نصر من الله میرسید
شب پیش او به درک سحرگاه میرسید
اینک به صبح روشن پیشانیاش قسم
به ژرفنای طینت قرآنیاش قسم
به چارسوی ملک سلیمانیاش قسم
به خشم آسمانی و طوفانیاش قسم
ماییم یک به یک همه سرباز لشکرش
تسبیح خون رسیده به الله اکبرش
صاحب نفوذ قلعهی دلهاست خون او
مثل فلق، گواهی فرداست خون او
در موج موج حادثه دریاست خون او
تضمین فتح مسجدالاقصاست خون او
این تیغِ از نیام برون میرسد به قدس
آری سپاه قاسمیون میرسد به قدس
این صدق وعدههای الهیست مو به مو
شمشیر میکشیم علیوار و رو به رو
در جستجوی مقتل خویشیم کو به کو
ای شعرِ من اگر که به او میرسی بگو:
رفتی و نور چشم همه ماندهای هنوز
یا ایها العزیز که فرماندهای هنوز
#فاطمه_عارفنژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانيم
@Aftab_gardan_ha