#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تو میرسی، به مقامت سلام خواهد کرد
و بعد - خمشده قامت - قیام خواهد کرد
لب تو است همان خواهشی که دریا را
همیشه تشنهترین تشنهکام خواهد کرد
فرات طعم خوشش را الی الابد بر خلق
اگر تو آب ننوشی حرام خواهد کرد
تو میروی و پیات موج میزند دریا
تو را به بدرقهای احترام خواهد کرد
و بعد دشمن تو پرتو امیدت را
به تیر خوردنِ مشکی تمام خواهد کرد
و خونِ ریختهات روی خاک تشنهی دشت
دوام مستی ما را مدام خواهد کرد
کمرشکن شدی ای مرد! کوه خستهی درد!
چه کارها که غمت با امام خواهد کرد
#امیر_عباس_بختیاری
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
نه از لباس کهنهات، نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
تو را نه از صدای دلنشین روزهای قبل
که از سکوت غصهدار حنجرت شناختم
تو شعر عاشقانه بودی و من این قصیده را
میان پارهپارههای دفترت شناختم
قیام در قعود را، رکوع در سجود را
من از نماز لحظههای آخرت شناختم
غروب بود و تازه من طلوع آفتاب را
به روی نیزه، از سر منورت شناختم
شکست عهد کوفه، این گناهِ بیشمار را
به زخمهای بیشمار پیکرت شناختم
تو را به حسّ بیبدیل خواهر و برادری
به چشمهای بیقرار خواهرت شناختم
اگرچه روی نیزهای ولی نگاه کن مرا
نگاه کن! منم، سکینه، دخترت... شناختی؟
#رضا_حاج_حسینی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
در وقت نیاز ، کاش حاضر باشیم
قرآن نروَد بر نی و ناظر باشیم
حتی اگر اهل کوفه هستیم ای کاش
از جنسِ حبیب بن مظاهر باشیم
#وحیداشجع
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینه شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مرثیهخوان غصههایش آسمان بود
آن لحظهها بیشک خدا هم روضه خوان بود
دردی که او را عاقبت انداخت از پا
زخم فراوانش که نه، داغ جوان بود
حتی برای سنگها آغوش وا کرد
در گوشهی گودال هم او مهربان بود
انگشترش را چون پدر بخشید اما
این بار سائل در لباس ساربان بود
مظلوم بود و تشنه و تنها و زخمی
با اینهمه، در بین صحرا بینشان بود
یک کاروان در سایهاش میرفت آرام
اما خودش بر روی نی بیسایبان بود
سربند، وقتی قصهاش را گفت دیدند
از یا حسین سرخِ آن، اشکی روان بود
#لیلا_علیزاده
#دوره_هفتم_آفتابگرانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
وقتی کنار علقمه روی زمین افتاد
در شهر یثرب مادرش امالبنین افتاد
دل را به دریا زد، فرات تشنه طغیان کرد
وقتی که قطره قطره گوهر از جبین افتاد
با مشک سیرابش به سمت خیمهها میرفت
دستش جدا شد، تیر خورد، از روی زین افتاد
فریادِ ادرک یا اخا در دشت غم پیچید
پشتی شکست و ناگهان حبلالمتین افتاد
ماه بنیهاشم به خاک افتاد، آنسوتر
در خیمهی خورشید زینالعابدین افتاد
بر قلب زینب کوه غم آوار شد، وقتی
چشمش به اسب زخمی سالار دین افتاد
دیگر کسی از تشنگی حرفی نمیزد، آه
در خیمه از دست زنی طرفی گلین افتاد
#حامد_فرد
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
زمین برای ابد بغض شعلهور دارد
که داغ سختی از آن روز بر جگر دارد
همان که آینهوار از کسی نمیرنجید
چه آهها به لب از قوم بیخبر دارد
به گوش جمعیتی که به خواب زد خود را
نهیبهای پیاپی مگر اثر دارد؟
کسی به یاری خورشید شب نرفت، افسوس!
که شب برای دغلپیشگان ثمر دارد
درون سینهی خود پیرِ زخمیِ تاریخ
چه شرحها که بر این نقل مختصر دارد
مگر دهان بگشاید زمین به خونخواهی
که از حقایق آن دشت پرده بردارد
#شیوا_فضل_علی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به خون نشست غروبی تمام حاصل تو
نماند غير هلالی ز ماه كامل تو
تو آن بزرگ غريبی كه نيست واهمهات
ز لشكری كه كشيدهست صف مقابل تو
هنوز با لب خشكيده ذكر میگويی
به غير عشق كه فهميد چيست در دل تو؟
بخوان دوباره و گودال را به عرش ببر
كه با خدات كمانیست حدّ فاصل تو
نبينمت كه به خاك آرميدهای اينسان
به غير دوش پيمبر كجاست منزل تو؟
چنين كه هستی خود را فدای حق كردی
شفاعت همهی خلق نيست قابل تو
تمام عمر به خورشيدت احتياجی نيست
تويی كه زينب كبریست شمع محفل تو
#امير_تيموری
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تاریخ ورق خورد و دلم رفت به جایی
جایی که به هر ثانیه کرب است و بلایی
قسمت شده اینبار کسی گوشهی مقتل
اهدا کند انگشتر خود را به گدایی
چون پرچمِ بر گنبد و چون بید که در باد
بر نیزه به رقص آمده گیسوی رهایی
آنکس که سرش رفته و پا پس نکشیدهست
حاشا که دهد دست به هر بیسروپایی
حق داشت که با نی سر از افلاک در آرد
عشق است و همین شوق، همین سر به هوایی
برگشتم از آن گوشهی تاریخ به امروز
امروز که ماییم و دلِ از تو جدایی
تو بر سر نی ماندی و از برکت نامت
ما نیز رسیدیم به نانی و نوایی
#میلاد_حبیبی
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
داری از قصد میزنی یکریز،
با سرانگشت خود به شیشهی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشهی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
روز آخر که جنگ راه افتاد
سایهی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد
مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمانها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصههای دنیا بود
تو اگر در میانمان بودی
شاید الآن عمویم اینجا بود
رحمت و عشق از تو میبارید
پیشترها چه باوفا بودی
با توام آی حضرت باران!
ظهر روز دهم کجا بودی؟
#حسین_زحمتکش
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
نامهای که تمام دیشب را
صرف آن کرده با سواد کمش
نامهای که وزیر آن با 《ذال》
با 《ط》 دستهدار محترمش
چشمهایش غرور دارد و بغض
دستها مثل بوم نقاشی
سالها کار کرده با این دست
توی یک کارگاه نقاشی
زندگی خوب بود، تا اینکه
باز شد پای کفش بیگانه
دستهای سیاه تکنولوژی
پدرم را نشاند در خانه
زیر بار تورم و تحریم
کمکمک شانهی پدر خم شد
چهرهی مهربان و خندانش
رفته رفته عبوس و درهم شد
قسط وام و اجارهخانه شده
مرهم زخمهای کهنهی جنگ
قرص اعصاب و قند خون و فشار
خرج باروت در گلوی تفنگ
چند وقتیست فکرِ کار من است
غصه بر غصهاش اضافه شده
دیشب از چشمهای او خواندم
از خودش - از همه - کلافه شده
صبح شد، باز هم پدر میرفت
تا به بیکاریاش ادامه دهد
به رفیقی که در وزارت داشت
با هزاران امید نامه دهد
#محمدجواد_الهی_پور
#دوره_دوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
من کیستم مگر، که بگویم تو کیستی؟
بسیار از تو گفتهام اما تو نیستی
من هرچه گریه میکنم آدم نمیشوم
ای کاش تو به حال دلم میگریستی
باید چگونه روی دو پایم بایستم
وقتی به نیزه تکیه زدی تا بایستی؟
ای هرچه آب دربهدرِ خاک پای تو!
در این زمین خشک به دنبال چیستی؟
باید بمیرم از غم این زندگانیام
وقتی که جز برای شهادت نزیستی
#زهرا_بشری_موحد
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
باغ بیبرکت شود وقتی که شبنم را بگیری
رود می میرد اگر باران نم نم را بگیری
عادتم دادی به این شال عزا این اشک روضه
شادی از من دور خواهد شد اگر غم را بگیری
مادرم نذر شما پیراهن مشکی تنم کرد
دیگر از دنیا چه دارم گر محرم را بگیری؟
ای فدای آن سر بر نیزهات میخواهم از تو
غیر اشک روضههایت هرچه دارم را بگیری
بر لب قاسم شهادت چون که احلی من عسل شد
طالبش هستم مباد این اسم اعظم را بگیری
هر قدم که میگذاری در عزا تاثیر دارد
وقتی از دستان مادر مُهر خاتم را بگیری
#امیر_سلیمانی
#دوره_سوم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
* إنّی وَاللّهِ اُخَیِّرُ نَفسی بَینَ الجَنَّهِ وَالنّارِ
سر را گرفت در دل چادر به دامنش
سر را گذاشت غرق تفکّر به دامنش
《یا آتش محبت و یا آتش عذاب》 *
او بود و شعله شعله تحیّر به دامنش
دل کند از زمین که نمانَد الی الابد
در این مصاف، ننگ تکاثر به دامنش
آمد سوی حسین سرافکنده و خجل
میریخت اشکهاش چنان در به دامنش
او هم شهید شد که نمانَد اسیر مرگ
حالا حسین بود و سر حر به دامنش
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
《والله روز قیامت از همه دربارهی این موضوع سؤال میشود.》
(سید حسن نصرالله، سخنرانی ظهر عاشورای محرم ۱۴۴۰)
مخواه راه برای تو انتخاب کنند
که با فریبِ دلت، عقل را مجاب کنند
عجیب نیست همیشه در اوج فاجعهها
رسانهها همه تجویز قرص خواب کنند
سکوت ضرب در آتش شد و به خون تقسیم
چطور میشود این داغ را حساب کنند؟
از این قیام و از این غم سوال خواهد شد
بترس روز قیامت تو را جواب کنند
چقدر روضهی مکشوف پیش چشم همهست!
چقدر چهره به خون گلو خضاب کنند
قسم به خون که جهان کم میآورد جوهر
مصیبت تو و من را اگر کتاب کنند
رسیدهاند سپاه یزیدیان زمان
که با جنایت و کودککشی ثواب کنند
دگر چه جای تعجب اگر یمن را آه...
از این به بعد همه کربلا خطاب کنند؟
به مادران یمن در عزای کودکشان
بگو که گریه برای دل رباب کنند
در این زمانهی تحریم، هرچه سقا بود
به خط زدند که فکری برای آب کنند
بگو به لشکر آزادهها که واجب شد
برای پاسخ هل من معین شتاب کنند
بنای قلعهی دشمن به هم بریزد باز
شبیه فاتح خیبر که فتح باب کنند
رجز رجز همگی با سلاح یا حیدر
به قهر بر سرشان خانه را خراب کنند
به تیغ غیرت و با سوز آه مظلومان
چه ساده میشود این قوم را عذاب کنند!
از این جماعت خونخوار اثر نخواهد ماند
دعای سوختگان را که مستجاب کنند
#فاطمه_عارف_نژاد
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgradan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
به تنهایی #سید_الشهدا_علیه_السلام
این کیست تنهای تنها ماندهست بین سواران
محکمتر از کوهساران، جاریتر از جویباران؟
با اینکه تنهای تنهاست، با اینکه در موج غمهاست
روشنتر از آفتاب است، سرسبزتر از بهاران
آه از غم واژههایش، از غربت آشنایش
مانده طنین صدایش در خاطر روزگاران:
《ای مسلم! ای هانی! ای حر! تنهاییام را ببینید
آیا مرا یاوری نیست؟ پاسخ بگویید یاران!
ای یکّهتازان میدان، ای شیرمردان خالص*
رفتید و ماتم گرفتند در خیمهها بیقراران》
فریاد تنهایی او پیچید و بر خاک جنبید
لبهای لبیکگویان، تنهای چابکسواران
گرد و غباری به پا خاست، آن مرد را دوره کردند
شمشیرزنها از این سو، از آن طرف نیزهداران
در خیمهها چشمهایی مانده به راه سواری
نومید یا رب مبادا امید امیدواران
*《یا ابطال الصفا و یا فرسان الهیجا》
#سید_علی_رضا_شفیعی
#دوره_اول_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
دعوتید به تماشای شعرخوانی #محمد_غفاری شاعر عضو #دوره_اول_آفتابگردانها.
https://www.aparat.com/v/SslC5
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
مناجاتی با استفاده از برخی مضامین #دعای_عرفه #امام_حسین_علیه_السلام
.
«نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی»* مرا از خویش جان دادی
مرا در بهترین دلها - دل مادر - مکان دادی
برای گفتن حرفم، برای لقمهی نانم
برای بازدمهایم، زبان، دندان، دهان دادی
خداوندا تو بودی مادرم را عاشقم کردی
مرا با دستهایش بین گهواره تکان دادی
تو با آرامش دریا، تو با کوه و گُل و صحرا
خودت را به تمام بندههای خود نشان دادی
زمین را فرش زیر پای مخلوقات خود کردی
برای بال پرواز پرنده آسمان دادی
به قدر قطرهای از لطفهای تو نخواهد شد
اگر یک عمر بشمارم، از این دادی از آن دادی
اگر جوشید خونِ گرم تو از حلق مجروحم
تو بودی که درون سینهام آتشفشان دادی
گلایه نیست در کارم، اگر آخر نوازش را
به خواهر نه، به دختر نه، به چوب خیزران دادی
(*) : آیهی ۲۹ #سورهی_حجر
#حسن_معارف_وند
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی تمدید شد.
همراه با تخفیف ویژه برای آفتابگردانها
@Aftabgardan_ha
تمدید مهلت ثبت نام کارگاه نقدنویسی
به اطلاع اعضای محترم دورههای مختلف آفتابگردانها میرساند زمان ثبت نام کارگاه «نقدنویسی» استاد زهیر توکلی از مجموعه کارگاههای دورههای آموزشی «درباره شعر»، به دلیل وقفه ایجادشده در زمان برگزاری این کارگاه، تا روز چهارشنبه یازدهم مهر ماه ۱۳۹۷ تمدید شده است. علاقهمندان میتوانند در صورت تمایل به شرکت در این کارگاه با دفتر شعر مؤسسه شهرستان ادب به شماره ۰۲۱۷۷۵۳۱۸۶۶ داخلی ۱ تماس بگیرند، یا به سامانه ۱۰۰۰۳۷۰۴۱ پیامک بزنند و یا به دایرکت همین صفحه پیام بدهند تا از شرایط شرکت در این کارگاه مطلع شوند.
هزینه کارگاه نقدنویسی با تخفیف سی درصدی ویژه آفتابگردانها: ۵۰۰۰۰ تومان.
@Aftabgardan_ha
اگر چه با تو پریدن خیال بالم بود
غبارِ ماندهی روی تنم وبالم بود
ولی تو پر زدی آنقدر که گذر کردی
از آن چه دورترین نقطهی خیالم بود
ولی تو پر زدی آنگونه که به وقت وداع
فقط به قدر خداحافظی مجالم بود
نبین که هیچ نپرسیدمت سفر تا کی؟
دلِ پرِ چمدان پاسخ سوالم بود
نبین که هیچ نگفتم، به چشمهات قسم
هزار قطره《بمان》 لای دستمالم بود
بیا که پر بزنم با تو، شسته شد با اشک
همان غبار که بر بالم و وبالم بود
#حسین_صادقی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
دارد فرات جزر و مد از ماه روی تو
پر میکند پیاله فقط از سبوی تو
#سید_امیر_حسین_خوشرو
#دوره_ششم_آفتابگردانها
خط:
#محمد_صادق_ترابی_زاده
#دوره_چهارم_آفتابگردانها
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
از زبان #جون خطاب به #اباعبدالله_علیه_السلام
جز یک خیالِ از نفس افتاده چیستم؟
بر من ببخش، در خور شان تو نیستم
خورشید جاودانه! من این سایهی سیاه
روشن شدم به نور تو وقتی گریستم
جز اینکه روسیاهترین بندهی توام
پاسخ نداشتم به سوالی که کیستم
من بندهی تو بودهام آری دلیل داشت
عمری اگر شبیه تو آزاده زیستم
افتادم از نفس تو ولی باز لحظهای
سویم بیا که پیش قدومت بایستم
ای ابر سرفراز که نزدیک میشوی
بر من ببار، من که کم از خاک نیستم
#محمدرضا_معلمی
#دوره_پنجم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
به پیشگاه #شهید
به پای سنگ مزارش بهانهای کم داشت
سهساله دخترِ بابا نشانهای کم داشت
زنی به فجرِ چهارم رسیده بود آنشب
دلِ شکستهی او آشیانهای کم داشت
و مادری که نمازش ستارهباران بود
به روی دامنِ سبزش جوانهای کم داشت
اگر شهامت شیرینِ این قبیله نبود
جهان به وسعت این خاک، خانهای کم داشت
شهید سنگر مجنون! شهید سنگر عشق!
غزل بدونِ شما عاشقانهای کم داشت
□
غروب بود و زمین در نگاه میلرزید
غروب بود و نگاهی که شانهای کم داشت
#خدیجه_حلیمی
#دوره_هفتم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha