#عقیق_شعر
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
چون شاخه گل محمدی، دست تو را
بر دیدۀ خود نهاده و بوسیدند
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است
در میخانهٔ کرم شد باز
الدخیل این حریمِ رزاق است
ریزهخوارش فقط نه اهل زمین
جرعهنوشش تمام آفاق است
بیحساب است فضل این ساقی
شب جود و سخا و انفاق است
بین دلهای بیدلان امشب
با سر زلفِ یار میثاق است
«قبره فی قلوب من والاه»
حرمش قبلهگاه عشّاق است
ماه شعبان رسید! ماه سه ماه
کربلا میرویم! بسم الله
السلام ای پناه مُلک و مکان
در یدِ قدرتت عنان جهان
رفته قنداقهات به عرش خدا
تشنهٔ پایبوسیات همگان
در طوافت قیامتی شده است
میرسد هر فرشته با هیجان
پَر قنداقهٔ تو میبخشد
پر و بالی به فطرس نگران
از سرانگشت پاک مصطفوی
جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان
خواند جدّت «حسینُ منّی» را
«وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان
با تو جود و شجاعت نبویست
ای شکوه حماسههای عیان
در نمازت شبیه فاطمهای
بین میدان علیست جلوهکنان
چشمهای تو مرز خوف و رجاست
قَهر و مِهر تو آتش است و امان
رحمت محض! یا ابا الأیتام!
پدری کن برای عالمیان
ای که آقایی تو بیحد است
باز ما را به کربلا برسان
شب جمعه شمیم سیب حرم
منتشر میشود کران به کران
روضههایت بهشت اهل ولاست
چشم ما چشمههای کوثر آن
«وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی»
اشکها از غمت همیشه روان
السلام ای شهید روز دهم
السلام ای امام تشنهلبان
تا ابد در فراز، پرچم توست
خون سرخت همیشه در جَرَیان
کربلای تو از ازل بودهست
مبدأ حرکت زمین و زمان
شب سوم رسیدهای، ای ماه
السلام علیکَ ثارالله
السلام ای نگین عرش برین
سروِ بالا بلند اُم بنین
جذبههای نگاه هاشمیات
ماه را میکشد به سوی زمین
عبد صالح! مُواسِیاً لله!
پدر فضل! روح حق و یقین!
به حضورت گشوده دست، فلک
به قدوم تو سوده عرش، جبین
وقت هوهوی ذوالفقار علیست
به روی مرکب حماسه نشین
میشود با اشارهٔ تو دو نیم
هر کسی آید از یسار و یمین
زینبت «إن یکاد» میخواند
آسمان محو هیبت تو! ببین
کاشف الکرب اهلبیت نبی!
بازوان تواند حصن حصین
ماه من! بازوی رشید تو را
که برافراشتهست بیرق دین ـ
زده بوسه علی به گریه چنان
چیده از آن حسین بوسه چنین
سائلان تو بیشمارند و ...
گوشه چشمی به ما! بس است همین
شب جود و کرامت و بذل است
شب چارم شب اباالفضل است
السلام ای حقیقت جاری
روح تقوا و زهد و بیداری
سید السّاجدینِ شهر رسول
عبد مسکینِ حضرت باری
روزهایت مجاهدت، ایثار
نیمهشبهات بخشش و یاری
در مناجاتت ای صحیفهٔ نور
آیه آیه زبور میباری
همه مجذوب ربّنای تواند
محوِ این سِیْر و این سبکباری
گوش کن این صدای داوود است
که به شوق تو میشود قاری
پا برهنه به حجّ که میآیی
کعبه را هم به وجد میآری
خطبههای تو تیغِ برّانند
ثانی حیدری و کرّاری
در مصاف تو سهم دشمن تو
چیست غیر از مذلّت و خواری
وارث عزت و سخای حسین
ای که بعد از عمو، علمداری
به محبان خود نظر فرما
بیشتر موقع گرفتاری
رو سیاهی من گذشت از حدّ
تو برایم مگر کنی کاری
در نماز شبت دعایم کن
تو عزیزی تو آبروداری
دلم از بند هر غم آزاد است
شافع من امام سجاد است
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_سجاد_علیه_السلام
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
نه در توصیف شاعرها، نه در آواز عشاقی
تو افزونتر از اندیشه، فراوانتر از اغراقی
وفاداری و شیدایی، علمداری و سقایی
ندارند این صفتها جز تو دیگر هیچ مصداقی
به خوبی تو حتی معترف بودند بدخواهان
یزید آنجا که میگوید «الا یا ایها الساقی»
تمام کودکان معراج را توصیف میکردند
مگر پیداست از بالای دوش تو چه آفاقی؟
چنان رفتی که حتی سایهات از رفتنت جا ماند
رکاب از هم گسست از بس برای مرگ مشتاقی
فرار از تو فراری میشود در عرصۀ میدان
چنان رفتی که بعد از آن بخوانندت هوالباقی
بدون دست میآیی و از دستت گریزانند
پر از زخمی هنوز اما برای جنگ قبراقی
به سوی خیمهها یا «عُدّتی فی شِدّتی» برگرد
که تو بیمشک سقّایی، که تو بیدست رزّاقی
شنیدم بغض بیگریه به آتش میکشد جان را
بماند باقی روضه درون سینهام باقی
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#سیدحمیدرضا_برقعی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
او که میآید تو احساس جوانی میکنی
باز یاد رزم و شور پهلوانی میکنی
آمده پیش تو تا مشق سپهداری کند
تا به سبک حیدری تمرین کرّاری کند
میزند زانو که رسمت را بیاموزد، علی!
با چه شوقی بر لبانت چشم میدوزد، علی!
ماندهام در بهت شاگردی که استادش تویی
هم چراغ رفتن و هم نور ایجادش تویی
بارها آن اسم زیبا را شنیدم من ولی
چیز دیگر بود عباسی که تو گفتی علی!
با صدایی مهربان گفتی: بیا عباس من!
تیغ را بردار با نام خدا عباس من!
نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن
شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن
این چنین با هر دو دستت تیغ را حرکت بده
دست چپ را هم به وزن تیغ خود عادت بده
فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم میشود
دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم میشود
الامان از چشم شور و تیر پنهانی پسر!
کاش میشد چشمهایت را بپوشانی پسر!
بینقاب ای جلوهٔ حُسن خدادادی نجنگ
سعی کن تا میشود بی خُودِ فولادی نجنگ...
تشنهای، فهمیدم از آنجا که شیداتر شدی
تا لبانت خشک شد عباس، زیباتر شدی...
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#قاسم_صرافان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای نبیطلعت، ای علیمرآت
وی حسنخصلت، ای حسینصفات
ملكوتیجمال هستی و هست،
در جبین تو جلوۀ مَلَكات
مادرت فاطمهست، اُمّ بنین
خواهرت زینب است، خیر بنات
عشق از جلوۀ تو شد مبهوت
عقل از آفرینشت شد مات
من و وصف کمال تو؟ حاشا
من و شرح جلال تو؟ هیهات
بر تو ای حُسن دلفریب، درود
بر تو ای ماهِ هاشمی، صلوات
هر که چون تو غریق بحر خداست
میشود ناخدای فُلک نجات
هیچکس روسپید عشق نشد
چون تو در امتحان صبر و ثبات
تو چه شبها به روز آوردی
در مناجات قاضی الحاجات
ای علمدارِ دشت سعی و صفا
دعوتم کن به وادی عرفات
به من از خرمن عنایت خویش
خوشهای هدیه کن به رسم زکات
به سویت آمدم ز روی نیاز
به بَرَت آمدم به بوی برات
کربلا را ندیدهام اما
موج اشک من است شطّ فرات
منِ بیمایۀ سخننشناس
تو بگو با بضاعت مزجات،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
ای فدایی به راه دین، عباس
شاهد مکتب یقین، عباس
هست آیینۀ دل و جانت
روشن از نور «یا و سین»، عباس
وَه چه زیبا کشید نقش تو را
قلم صورتآفرین، عباس
به جمالت حسین مینگریست
با دو چشم خدایبین، عباس
تو ابوفاضلی و اُمّ بنین
فخر دارد به آن و این، عباس
جز تو در مذهب وفاداری
کیست سردار راستین، عباس؟
داشتی در قیام عاشورا
ید بیضا در آستین، عباس
مثل ماه شب چهاردهم
جلوههای تو دلنشین، عباس
طوق مهر تو دلنواز، ولی
تیغ قهر تو آتشین، عباس
غیرت و همت تو میبخشد
خاتم عشق را نگین، عباس
پرچم عشق را به دست تو داد
رهبر عادل و امین، عباس
تو علمدارِ «فَضَّلَ اللّهی»
در سپاه مجاهدین، عباس
کیستم من؟ ز خرمن فیضت
در همه حال خوشهچین، عباس
کمترین نقشبند مدح توام
در مدیح تو بیش از این، عباس،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»..
::
به جمال تو ای حبیب خدا
دل جدا عاشق است و دیده جدا
شیرمرد جهادی و جاریست
در رگ و ریشۀ تو خون خدا
سعی خورشیدیات مُبَدَّل کرد
ظلمت کفر را به نور هُدی
تو و با ظلم آشتی؟ هرگز
تو و بر ظالم اعتنا؟ اَبَدا
از تب و تاب تو به وادی عشق
شجر طور آمده به صدا..
جان پاک تو شد فدای کسی
که «لَهُ رُوح العالَمین فِدا»
چون تو در راه انقلاب حسین
دِیْن خود را کسی نکرد اَدا
در صف رستخیز رشک بَرَند
به شکوه و جلال تو شهدا
خنده بر لب، منادیان بهشت
عاشقان تو را، دهند ندا
که بیایید ای خداجویان
در پناه سلالۀ سُعَدا
گر شوم خاک درگهت آن روز
در مقام تو ای حبیب خدا
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
چشم از آن لحظهای که وا کردی
در دل از راه دیده جا کردی
به «یَدُ الله فَوقَ اَیدیهِم»
که تو تسخیر قلبها کردی
سر نهادی بر آستان رضا
پشت تسلیم را دو تا کردی
هدف تو ثبوت «اِلا» بود
بعد از آنی که نفی «لا» کردی
تو به امضای خون خود، به حسین
دل سپردی و اقتدا کردی
خاک پای مقدس او را
سرمۀ چشم و توتیا کردی
ترک سر در طریق حق گفتی
بذل جان در ره خدا کردی
کربلا دشت شور و عشق نبود
کربلا را تو کربلا کردی
چون نسیم سحر به همت عشق
گره از کار خلق وا کردی
دل بیگانه از ولایت را
با نگاه خود آشنا کردی
ای که بر گِردِ خیمۀ خورشید
سعی در مروه و صفا کردی
ای که آزادگان عالم را
آگه از سرّ نینوا کردی
ای که با جذبۀ محبت خویش
خانه در روح و جان ما کردی
در شگفتم به پاس این همه لطف
که تو ای مهر دلربا کردی،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»
::
دل و جانی خدایجو داری
قبلۀ عشق پیش رو داری
ای محبتشعارِ مهرآیین
سیرت و صورت نکو داری
تو همانی که چشم در همه حال
به عنایات و فضل هو داری
فیضها بردهای تو از سه امام
یعنی از وحی، رنگ و بو داری
مُعتَصِم گشتهای به «حَبلُالله»
صحبت از «لا تَفَرَّقُوا» داری
به عطشناکی فرات قسم
مِی وحدت سبو سبو داری
شدهای محو شاهد ازلی
جز شهادت چه آرزو داری؟
گر دو دستت جدا شود از تن
سر پیکار با عدو داری
گر امید تو ناامید شود
زمزمه «اِن قَطَعتُموا» داری
نشوی تا شهید، وا نشود،
عقدههایی که در گلو داری
گرچه زهرا نبود مادر تو
بهخدا رنگ و بوی او داری
ما که شرمندهایم، بهر ظهور
تو دعا کن که آبرو داری
ساقیا! گرچه موجی از دلها
بسته بر هر شکنج مو داری
با چنین جلوه و جلال و جمال
که تو خورشیدِ ماهرو داری،
چه بگویم كه گفت خیرالناس:
«رَحِمَ الله عَمّیَ العَباس»..
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#محمدجواد_غفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
به غیر تو که به تن کردهای تماشا را
ندید چشم کسی ایستاده دریا را
بگو فضایل خود را که نور چهرهٔ تو
گرفته است ز ما فرصت تماشا را
به احترام تو باید فرات برخیزد
بزن به آب دوباره عصای موسی را
برای آنکه شفا گیرد از تو موج علیل
بخوان بر آب، حدیث لب مسیحا را
چه آب را برسانی، چه تشنه برگردی
تو فتح میکنی آخر تمام دلها را
و آب مهریهٔ فاطمهست، میدانیم
چه ظالمانه ربودند حق زهرا را!
بکار دست خودت را، که پر شکوفه کند
اذان روشنِ گلدستههای فردا را
#حضرت_ابالفضل_العباس_علیه_السلام
#مدح_ولادت
#جواد_محمدزمانی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem