eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
بیش از ستاره زخم و ، فلک در نظاره بود دامان آسمان ز غمش پر ستاره بود لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها دشتی ز سوز سینه زینب شراره بود می خواست تا ببوسد و برگیردش زخاک قرآن او ، ورق ورق و پاره پاره بود یک خیمه نیم سوخته ، شد جای صد اسیر چیزی که ره نداشت درآن خیمه ، چاره بود در زیر پای اسب ، دو کودک ز دست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف ! شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود چشمی - برآنچه رفت به غارت - نداشت کس اما دل رباب - پی گاهواره بود یک طفل با فرات ، کمی حرف زد ولی نشنید کس ، که حرف زدن با اشاره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد از گوش ها بپرس که بی گوشواره بود ▪️عقیق شعر @aghighpoem
زمینِ تشنه و تن‌پوش تیر و تنها تو هزار قافله در اوج بی‌کسی‌ها تو پرنده، سنگ، درختان، به سینه می‌کوبند دوباره دسته‌ای از کوچه رد شد اما تو ... غروب شام غریبان و کوچه تاریک است خدا به‌خیر کند مرد! صبح فردا تو، چگونه می‌گذری از گناه این مردم، گناه مردم بی‌رحم کوفه آیا تو؟... صدای شیونی از زینبیه می‌آید به داغ بی‌کسی انداختی جهان را تو تویی که زمزمه‌ات کوه را پراکنده‌ست کنار آمده‌ای با تمام غم‌ها، تو! چه راحت از همۀ قوم و خویش دل کندی چه دیده بودی آن لحظه‌های زیبا تو؟ زنی شکسته‌دل و ردّ سرخی از خورشید که تکیه داده به دیوار تکیه‌ها با تو در انتظار سواری که می‌رسد از راه میان دستۀ زنجیرزن تویی... ها! تو! ▪️عقیق شعر @aghighpoem
سوختم، برخاست باز از دل نوایی سوخته چیست این دل؟ شعله ای از خیمه هایی سوخته چیست این دل؟ یک نی خاموش خاکستر شده که حکایت میکند از نینوایی سوخته بند بندش از جدایی ها شکایت میکند روضه میخواند به سینه با صدایی سوخته روضه میخواند ز نی هایی و سرهایی غریب پیش روی کاروان آشنایی سوخته روضه میخواند از آن نی، آه، آه...آن نی که خورد بر لبانی تشنه و بر آیه هایی سوخته این سر اینجا، چند فرسخ آن طرف تر پیکری غرقِ در خون در میان بوریایی سوخته دل ز هم پاشید چون اوراق مقتل، گوییا نسخه ای خطی ز داغ ماجرایی سوخته تکه تکه در عبا آیینه روی نبی آیه تطهیر میخواند کسایی سوخته دختری چیده ست یک دامن گل از یک بوته خار گل به گل دامانش آتش... دست و پایی سوخته بر لبم گاه از دل این آتش زبانه میکشد آتشی مکتوم از کرب و بلایی سوخته ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق
اشعار شب یازدهم محرم 👇👇 https://aghigh.ir/fa/news/127305 ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
33.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الا آیینه ی روی تو آیین وفاداران ... شعرخوانی در رثای ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد حقوق را چه کسی مثل او ادا کرده؟ نماز را چه کسی مثل او به پا دارد؟ اگر به مصلحتی چند روز بیمار است برای هر چه که درد است او دوا دارد مدیح حضرت سجاد هر چه بنویسند قسم به شعر فرزدق، هنوز جا دارد بپرسد از حجرالاسود از ولایت او هر آن کسی که به سجاد، شک روا دارد علی‌ست اسم و علی رسم او، بپرس از شب که زخم شانۀ او ریشه در کجا دارد؟ بپرس کوچه به کوچه کدام شب‌گرد است که سفره‌های یتیمان از او غذا دارد.. فدای آن لب خشکی که لحظۀ افطار به اشک، روضۀ عطشان کربلا دارد رسول کرب‌وبلا، وارث حسین چه گفت؟ که بعد خطبۀ او دشمنش عزا دارد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
لبریزم از واژه اما بسته‌ست گویا زبانم حرفی ندارم بگویم، شعری ندارم بخوانم سجاده‌ام را گشودم، شاید که دلتنگی‌ام را با یاد آن سجده‌های طولانی‌ات بگذرانم یک گوشه تنها نشستم، جام دعا روی دستم حالا که این‌گونه مستم باید صحیفه بخوانم نیمه‌شب است و منم که در کوچه‌های مدینه در انتظار تو با آن انبان خرما و نانم ای کاش می‌سوخت کوفه در شعلۀ خطبه‌هایت در شعلۀ خطبه‌هایت می‌سوزد اینک جهانم آن روز با تب چه کردی در آتش خیمه‌ها؟... آه در دود خیمه چه دیدی؟ با من بگو تا بدانم وقتی چهل سال با اشک افطار کردی، چگونه آب گوارا بنوشم؟ اصلا مگر می‌توانم؟ ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو‎ شب، خوشه‌چینِ خلوت تو با خدای تو‎ ای چشم آسمان و زمین مانده خیره‌وار‎ بر شور و جذبه‌های تو در سجده‌های تو‎ ای دیدن قتال غم‌انگیز کربلا‎ حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو‎ یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی‎ یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو‎ ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران‎ بر آفتاب فخر کنند از ولای تو‎ محراب را به وقت مناجات تو، همه‎ افتاده لرزه‌ها به تن از های‌های تو‎ ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب‎ وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو‎ ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد‎ وی زیور تمام دعاها، دعای تو‎ در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد‎ هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو‎ ‎ ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟ خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست به پاهای کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست چرا من مثل سجاده نیفتم زیر پای او که از زخم تنش زنجیر، زخم تازه‌تر می‌خواست مصیبت تازه بعد از کربلا آغاز شد یعنی به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست امامت را زنی با جان و دل می‌برد آهسته که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر صدای شرشر باران چه از جان پسر می‌خواست غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت آخری نیست بر این گریه ی بی پایانت   آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان بیشتر می شود انگار غم پنهانت   زهر هر چند که یک روز به دادت آمد تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت   غیر زینب چه کسی درد تو را می داند که چه آورده خرابه به دل ویرانت    سخت سوراند دلت را غم آن جسم کبود خواهرت بود که جان داد روی دامانت   زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت   خیزران تا که به دستان کسی می بینی درد می گیرد ناگاه لب و دندانت ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem
مثل من هیچ کس در این عالم وسط شعله‌ ها امام نشد در شروع امامتش چون من این قدر دورش ازدحام نشد لشکری از مغیره می‌آمد ، خیمه‌ غارت شد و در آتش ‌سوخت غیر زهرا به هیچ معصومی این قدر گرم احترام نشد روضه از این شدیدتر هم هست : لحظه‌ای که حسین یاری خواست و علی بود اسم من اما خواستم پا شوم ز جام ... نشد به لب تشنه ی علی اصغر به لب تیز ذوالفقار قسم تا به امروز هیچ شمشیری این قدر تشنه در نیام نشد رفتن شاهزاده‌ ای چون من به اسیری به یک طرف اما در سفر این قدر غل و زنجیر گردن بنده و غلام نشد آهِ زینب و صیحه‌ ی شلاق تا شنیدم ، ... از اسب با زنجیر خویش را بر زمین زدم اما باز هم آن صدا تمام نشد تل و گودال و نعل و علقمه ... آه ! ذوالجناح و لب و گلو ... انگار مثل زینب کسی دلش این قدر خون ز تکرار حرف لام نشد  آه ! زینب کجا و بزم یزید ، او کجا و جواب ابن زیاد ! باز هم صد هزار مرتبه شکر این که با شمر هم کلام نشد این چهل سال گریه ام شاید از همان روز اربعین باشد هر قدر عمه سعی کرد صبور به حسینش کند سلام نشد دیدم از زیر چادرش زینب گفت طوری که نشنود عباس رنج ها دیده‌ام حسین ! اما هیچ جایی شبیه شام نشد چه مسلمانی عجیبی بود که در آن بر عیال پیغمبر نان و خرما حلال بود اما سنگ انداختن حرام نشد من سجاد این قدر خواندم در مدینه نماز و هیچ کدام آخرش مثل آن نمازی که عمه‌ ام خواند بی قیام نشد غل و زنجیر و رشته  بر گردن ، یک نفس باده‌ ی بلا را من سر کشیدم تمام ، اما شکر ! سفر عشق ناتمام نشد ◾️عقیق‌شعر @aghighpoem