🌦 حضرت باران ...
«بکم ینزّل الغیث» را امام هادی در جامعه کبیره فرمود و به ما یاد داد که دوای درد خشکسالی، چیزی جز طراوت ولایت نیست.
اما پیش از او، این جد بزرگوارش حضرت رضا بود که گفت «الامام السحاب الماطر و الغیث الهاطل» و با این بیان، به ما فهماند که باید چشمبهراه ابر وجود خود امام بود.
آری
بارش رحمت الهی در این روزها را بدونشک مدیون نام و یاد شماییم؛
اما
بیش از کوه و دشت و شهر، این شورهزار جان و جهان ماست که تشنه باران ظهور توست، ای خسرو شیریندهنان!
پس بیا و بر ما ببار!
#دلنوشته
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
#داستان
گوشه چشمی که غم کارگری بُرد!
✍ #جواد_رستمی
خسته بود و نای قدم زدن نداشت رنگ دلگیر غروب و بیکار ماندن سر گذر، حس و حالش را گرفته بود اما چاره نداشت باید به خانه برمی گشت..
کیسه ابزارش را به شانه گرفت و پاهای سنگین از افکار غمگین را، به سختی به حرکت درآورد..مریضی همسرش از یکسو، جهیزیه نداشته دختر نشان شده اش از سوی دیگر، اقساط و اجاره خانه عقب افتاده هم که نگو.. نه تاب و توان فکر کردن داشت و نه می توانست که فکر نکند غرق در افکار باتلاق گونه اش از کوچه و خیابان می گذشت که غروب جایش را به مغرب داد و صوت خوش موذن، توجه او را به اذان جلب کرد.
صدا نزدیک بود از رهگذری آدرس پرسید که گفت؛ مسجد صاحب الزمان؟! منتظر جواب نشد بلافاصله ادامه داد همین کوچه پشتی، نبش امام ۱۲ پیداست.
اسم مسجد گویا تکانی به قلبش داد کمی اراده به قدمهایش تزریق کرد روبروی پله های مسجد که رسید بند آخر اذان بود، چراغهای رنگی چشمک زن و پارچه و پرچم زرد و سبز و آبی؟ انگار قصد نفوذ به غمکده دلش را داشتند..
یا اباصالح المهدی ادرکنی
یا صاحب الزمان(عج)
گل نرگس فاطمه مهدی
نوشته هایی بود که با چشمانش خواند تا رسید به تبریک نیمه شعبان و میلاد با سعادت امام زمان(عج) که با صدای، سلام علیکمِ گرم یک روحانی به خود آمد هنوز جواب نداده، احوال پرسی و خسته نباشید را شنید که دست پاچه همه را باهم جواب داد.
حاج آقا لبخند به لب تبریک عید گفت و با بفرمایید داخل، دعوتش کرد. او هم درحالی که تشکر می کرد جوابی داد و همراه ش وارد حیاط با صفای مسجد شد حوضچه آبی با فواره های کوچک رنگی و انعکاس نور آن درگیرش کرد که دوباره با صدای روحانی به خود آمد..
_ وضو داری؟
میخواست بگوید خیر که انگشت اشاره حاج آقا به سمت گوشه ای از حیاط روانه شد و گفت وضو خانه آنجاست..
تشکر کرد و هنوز چند قدمی نرفته دوباره صدای روحانی را شنید که گفت کیسه ات را با خود نبر بده به خادم مسجد..
با صدای بلندتری دو مرتبه گفت؛ حبیب آقا، حبیب آقا
کامل مردی کلاه به سر تسبیح به دست از داخل مسجد بيرون آمد و گفت جانم حاج آقا، سلام علیکم.
روحانی جواب سلامش را داد و بعد احوال پرسی به سمت من اشاره کرد و گفت کیسه برادر خسته زحمت کِش ما را بگیر و دفتر من بگذار تا وضو بگیرد بعدا تحویلش بده..
بفرمایید گفت و داخل مسجد شد.
حبیب آقا هم چشمی گفت و دسته کلید از جیبش بيرون آورد به سمت درب اتاقی در آن سوی مسجد حرکت کرد و گفت بفرما عزیزم زود باش که الان نماز شروع میشه حاج آقا علوی زود اقامه می بنده..
درب که باز شد از گذاشتن کیسه کارش داخل دفتر تمیز مسجد اکراه داشت که خادم مسجد از دستش گرفت و گفت بدو که دیر شد..درب قفل کرد و بفرما زد و سریع رفت.
او هم درحالی که به سمت وضو خانه راه افتاد آستین ها را بالا زد به درب ورودی که رسید تکیه داد و کفش و جوراب از پا درآورد و هر کدام از جوراب ها را از جیب همان سمت آویزان کرد و داخل شد روبروی شیر آب که قرار گرفت چهره غم زده و خسته و بی حس و حال خویش را دید، بفکر دلیل حضورش در آنجا افتاد که گویا ناخواسته و اتفاقی بود جوابی برای خود نداشت که شروع کرد وضو گرفتن، خنکای آب بر روی دست و صورتش کمی رمق به تنش داد.
از حیاط که گذشت به درب ورودی مسجد رسید کفش های بی رنگ و روی کارگری اش را داخل یکی از کمدها گذاشت و کلیدش را برداشت و داخل مسجد شد که دید همان حاج آقای روحانی که حالا به اسم علوی می شناخت در حال قرائت سوره است با صدای مُکبِّر خردسال که ندای رکوع داد به خود جُنبید و با یا الله گفتن به اولین صف رسید و به خیل نمازگزاران پیوست.
فکرش درگیر مسائل روزانه اش بود و سعی می کرد از آنها فرار کند و حواسش به نماز باشد.
سلام نماز را که دادند با صدای قبول باشد، متوجه پیرمردی شد که دو دستش را به سمت او دراز کرده و منتظر فشردن دستهای پینه بسته اش بود.
کمی احساس غریبی می کرد موقع نماز دوم که از جا برخاست به سمت انتهای مسجد رفت تا نماز عشاء را در آخرین صف اقامه کند.
نماز دوم هم که آغاز شد هجوم افکار ناشی از مشکلات و نبود راه حلی جز معجزه، درگیرش کرد که در همان حال از خدا کمک خواست و نا امیدانه سعی کرد ذهن پریشانش، بیش از این پرت نشود صدای دلنشین روحانی و مکبر کوچک مسجد یاری اش می داد، با سلام مکبر از نماز فارغ شد و گویا کمی حس سبکی داشت.
تا پایان قرائت تعقیبات نماز به مرور، نمازگزاران از صف ها به دور تا دور مسجد پراکنده شدند و خادم مسجد در تدارک تنظیم بلندگو بر روی تریبون تزئین شده به پارچه های رنگی و چراغهای ریز چشمک زن بود که با صدای جمع پس از ادای شعارهای مرسوم پایان نماز، صلوات فرستاد.
دو نفر کی پس از دیگری مداحی کردند و صدای صلوات های جمع مدام او را از افکارش رها می کرد. کامش را به شیرینی تازه کرد و با نوشیدن چای انگار حالش کمی بهتر شد.
(۱)
نوبت حاج آقا علوی بود که به خواندن یک رباعی و تبریک عید، گاهی با او چشم در چشم می شد انگار متوجه آشفتگی درونش بود.
جذب صحبت های دلنشین حاج آقا علوی شد که از امام زمان(عج) سخن می گفت:
_ به سوی امام حاضر و ناظر بر گردید اگر شما او را نمی بینید ایشان می بینند در بین شما رفت و آمد دارد از زندگی و مشکلات شما بی خبر نیست کافی است کمک بطلبید دست نیاز به سوی حضرت دراز کنید تا شما را یاری کند.
حالش دگرگون شده بود منتظر تلنگری بود تا بغضش ترک برداشته و اشکش روان شود که دوباره با حاج آقا چشم در چشم شد، انگشت اشاره اش به سمت آسمان بود که چنین گفت:
قال المهدی(ع): اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ، وَلَوْلا ذلِکَ لَنَزَلَ بِکُمُ الَّلاْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الاَْعْداءُ
ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبردهایم که اگر جز این بود، دشواریها و مصیبتها بر شما فرود میآمد و دشمنان، شما را ریشه کن میکردند.
ترجمه حدیث و کلام مولا بر جانش نشست و شانه های مردانه خسته اش به لرزه درآمد گویا حال همه دگرگون بود که از مولایشان چنین شنیدند..
خالصانه از آقا استمداد طلبید و دنبال نشانه های یاری حضرت در زندگی اش بود مدام در دل صدایش می زد و اشک می ریخت تا پایان مراسم دیگر چیزی نفهمید گویی در آن جمع نبود که با صدای بلند صلوات بخود آمد و دوباره متوجه نگاه حاج آقا علوی شد اشک هایش را با سر آستین لباس کهنه کارگری پاک کرد از جا بلند شد و همراه دیگران به سمت قبله سلام داد و سپس به سوی خراسان که دلش برای زیارت آقای مهربان، امام رضا عليه السلام تنگ شده بود و باز رو به قبله تا سلام به حضرت حجت(عج) ادای احترام کرد.
دوان دوان که به سمت درب خروج می رفت با چند نفری دست داد و تبریک عید گفت و شنید تا اینکه مقابل کمد ایستاد کلید از جیب درآورد صندوق شماره ۱۴ را باز کرد و کفش ها را مقابل پاهایش انداخت و پوشید سپس چند قدمی از آنجا فاصله گرفت و گوشه ای منتظر ماند خلوت شود تا از خادم کیسه اش را پس بگیرد که حاج آقا علوی و حبیب آقا باهم از درب خارج شدند.
قبل از رسیدن حاج آقا به دفتر مسجد، خادم جلوتر رفت کلید انداخت و به ایشان گفت بفرمایید، او هم رو به کارگر خسته با لحنی مهربان گفت:
_ بفرمایید در خدمت باشیم..
تشکر کرد و گفت:
_ ممنون مزاحم نمی شوم باید به خانه بروم
_ دیر نمی شود افتخار بدهید یک چای با هم بنوشیم چند کلامی با هم صحبت کنیم گویا پیاده ای؟ وقت رفتن به منزل می رسانمت.
با آن سرو وضع کارگری معذب بود اما نتوانست نه بگوید وارد شد و همان صندلی جلوی درب را برای نشستن انتخاب کرد که حاج آقا به پشت میز رسید درحالی که عبایش را از چوب لباسی آویزان می کرد گفت:
_ بفرمایید جلو دم در خوب نیست بفرما برادر نزدیک تر بنشین..
چشمی گفت و نزدیک تر شد که حاج آقا بعد قرار بر روی صندلی گفت:
_خب خسته نباشید چه خبر چه می کنی؟!
_ ممنون سلامت باشید از ریختم پیداست که سر گذر بودم البته امروز قسمت نشد کار کنم.
_ عجب خدا خیر و برکت به عمر و کار و مالت بدهد. متاهلی؟ زن و زندگی داری؟!
_ بله یک دختر دم بخت دارم که نشان شده، خانه ام اجاره ای با همسری مریض سر می کنیم.
_ خدا سلامتی بدهد ان شالله، بنّایی میکنی؟
_ بله بنّایی و گچکاری سالهای سال شغلم بوده و خانه های بسیاری برای مردم آباد کردم اما خودم بی سرپناهم..
_ پناهت خداست! لحن و صحبت هات نشان از گرفتاری و درد دل داره ها! مشکلت چیه برادر؟
_ از کجا و از چی بگم حاج آقا! گرفتاری و مشکلات مالی و اجاره عقب افتاده و مریضی همسر و نداشتن جهیزیه دخترم و نبود کار، از چی بگم؟ من مَرد کارم و باکی از آن ندارم اما همیشه کار نیست!
_ دم مسجد غم تو چهره و چشمات دیدم تو مسجد هم چندباری متوجه اشک و آشفتگی و ناراحتیت شدم اما نگران نباش خدا همچی رو درست می کنه!
_ چطور حاج آقا؟! به هر راهی رفتم بن بست بود به هر دری زدم بسته بود دیگه خسته شدم.
_ امشب دری رو زدی که بروت باز شده خودت خبر نداری! گویا به صاحب این شب امام زمان(عج) متوسل شدی و اینجا هم که خانه ایشان..
چشم به دهان حاج آقا دوخته بود و منتظر بود ببیند چه دری چطور برویش باز شده که حاج آقا علوی گفت:
_ این مسجد با پول خیرین بنا شده که حالا گفتند مسجدی در منطقه ای دیگر بسازیم به نام بقیة الله که حداقل دوسال زمان میبره و شما یکی از بنّاهای این بنای مبارک هستی!
چشمانش برق زد و خوشحال شد اما هنوز حرف حاج آقا تمام نشده بود که گفت:
_ همان خیرین عزیز هر از گاهی به مناسبتی، چند جهیزیه تهیه می کنند که ان شالله دخترخانم شما هم به مناسبت میلاد امامزمان(عج) از این عیدی آقا بهرمند شده و تو لیست قرار میگیره..
خوشحالی اش دوصد چندان شد ناخواسته از جا برخاست زبانش بند آمد بود اشکهایش جاری شده بود که حاج آقا گفت:
(۲)
_ کجا؟! هنوز تمام نشده! ما تو مسجد چند خَیِّر پزشک هم داریم که ویزیت و درمان رایگان دارند حتی بیمارستان هم نیاز باشد هماهنگ می کنند بنابراین حال همسر شما هم ان شالله به برکت این شب روبراه می شود.
بغضش ترکید و به گریه افتاد به صندلی تکیه داد حاج آقا از پشت میز بلند شد کنارش نشست و دست به روی شانه لرزانش گذاشت و آرامش کرد.
بریده بریده بین اشک و گریه گفت:
_ حاج آقا وقتی حدیث خواندین دلم شکست اما نمی دانستم به این سرعت جوابم را می دهند.
_ بله برادرم دل شکسته می خرند باور و ایمان به فرمایش آقا نتیجه اش می شود این، پاشو آبی به صورت بزن تا بریم بیش از این خانواده ات را منتظر نگذار، شب عید و شادیه، حال خوشت رو با آنها تقسیم کن!
خودش را به وضو خانه رساند و آبی به سر و صورت زد اما اشکهایش بند نمی آمد دوست داشت گوشه ای بنشیند و از این همه لطفی که شامل حالش شده، شکر خدا را بجا آورد.
از وضوخانه که بیرون آمد دید حاج آقا کیسه اش را به دست گرفته و منتظر است! سریع خودش را به او رساند و با شرمندگی گفت:
_ حاج آقا شما چرا این سنگینه، تمیز نیست.
_ اختیار دارید ماهم کارگرزاده ایم و کارگری کردیم اینکه چیزی نیست. بریم داخل مسجد تا حبیب آقا یک چای و شیرینی دیگه بهت بده حالت بهتر بشه!
_ نه ممنون صرف شده میخام برم زودتر به خانه برسم!
_خیلی خب هرجور راحتی برادر، راستی اسم مبارک چیه؟ نگفتی و نپرسیدیم!
_ حسن، حسن کریمی
_ به به اوستا حسن آقا، ان شالله صاحب اسمت کریم اهل بیت(ع) یارو یاورت باشه.
از مسجد خارج که شدند حاج آقا جلوتر رفت درب پراید مقابل مسجد را باز کرد و برگشت گفت:
_ بفرما حسن آقا سوار شو بریم
_ ممنون خودم میرم مزاحم نمیشم شما بفرمایید.
_ عجب! نمیخوای آدرس خونه نظر کرده امام زمان(عج) رو یاد بگیریم؟! نترس مزاحم نمیشیم امشب!
_ نه نه منظورم این نبود حاج آقا ببخشید کلبه درویشی ما که قابلی نداشت نمیخواستم به زحمت بیفتید.
_ زحمتی نیست بفرما سوار شو
راه افتادن دو کوچه بالاتر جلوی قنادی ایستادند که حاج آقا گفت:
_ چند لحظه صبر کنی الان میام.
_ خواهش میکنم بفرمایید درخدمتیم
همینطور که نگاهش حاج آقا را تا شیرینی فروشی بدرقه می کرد چشمش به نوشته آویز از آینه وسط ماشین افتاد که یا اباصالح المهدی ادرکنی روی یک پلاک برجسته حک شده بود و پایین آن هم این بیت شعر نوشته بود:
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد
حالا حال و هوای زندگی اش امام زمانی بود لحظه ای افکارش از این همه لطف معجزه وار غافل نمی شد باورش سخت بود که گوشه چشمی از آقا همه غم و درد و رنجش را از بین بُرده است.
درب ماشین باز شد حاج آقای علوی با دو جعبه شیرینی و دوشاخه گل نشست و هر دو را به حسن داد و آدرس پرسید و راه افتاد.
دو جعبه شیرینی با دو شاخه گل فکرش را درگیر کرد، با خود گفت حتما حاج آقا دو تا همسر گرفته که برای هر کدام مجزا خرید کرده! با این فکر لبخند به لبش آمد و حاج آقا هم متوجه شد و گفت:
_ به به حسن آقا لبخند هم بلد بود ما نمیدونستیم چیشده؟ بگو ماهم بخندیم.
_ هیچی حاج آقا چیزی نیست
_ عجب! ما غریبه ایم؟
_ نه آخه میترسم ناراحت بشین!
_ من؟ چرا؟! نه بگو راحت باش ناراحت نمیشم
_ هیچی حاج آقا دیدم دوتا جعبه و دوتا گل گرفتین گفتم حتما دوبار داماد شدین!
این را که گفت بلند خندید، حاج آقا نگاهی کرد و گفت:
_ داشتیم حسن آقا؟! کبکت خروس میخونه درست، دیگه انصافا نوازش نکن!
حالا هردو باهم بلند می خندیدند که حسن آقا گفت:
_ ببخشید شوخی کردم حاج آقا
_ عجب باشه یکی طلبت عیب نداره
دوباره باهم خندیدند که حاج آقا علوی گفت:
_ ان شالله همیشه دلت شاد و لبت خندون باشه، یکیش برای شماست که دست خالی منزل تشریف نبرید وقتی میخوای خبر خوش بدی و عید تبریک بگی.
حسن آقا پیش خودش شرمند شد، عذرخواهی و تشکر کرد که چشمش به تابلوی کوچه افتاد بلافاصله گفت:
_ رسیدیم حاج آقا همینجاست سرکوچه ماشین پارک کنید که داخل کوچه ماشین رو نیست تشریف بیارید خدمت باشیم.
_ ممنون حسن آقا ان شالله دفعه بعد خدمت می رسیم. راحت باش به خانواده برس ما هم بریم به زندگیمون برسیم.
از ماشین که پیاده شد نفهمید موقع خداحافظی چی گفت و چطور از کوچه گذشت تا به درب منزل رسید شیرینی و گل به دست چپ گرفت و با دست دیگر دنبال کلید بود.
از بس هیجان داشت حتی یادش نبود کیسه ابزارش را داخل ماشین حاج آقا جاگذاشته!
کلید از جیبش افتاد برداشت و خواست قفل را باز کند که کمی گیر داشت اما در نهایت باز شد.
قبل ورود به خانه سر به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا شکرت!
یا صاحب الزمان
ممنونتم آقاجان، خاک قدمت..
(۳)
#داستان
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
قناعت همنشین کرامت
✍ #جوادرستمی
قال الرضا علیه السلام:
«الْقَنَاعَةُ تَجْتَمِعُ إِلَى صِیَانَةِ النَّفْسِ وَ عِزِّ الْقَدْرِ »
قناعت همنشین کرامت و سربلندی است.
(بحارالأنوار/ج 75 /ص 349)
نتیجه قناعت و حرص و طمع نداشتن نسبت به داشته های دیگران اعم از مادی و معنوی، رسیدن به کرامت نفس و بزرگی و عزت است.
قناعت نسبت به داشته های خویش افزون بر کنترل نفس و دوری از صفات بد نظیر حرص و طمع، سبب آرامش روح و روان انسان می شود.
از این رو حضرت رضا عليه السلام فرمودند که همنشین قناعت، کرامت نفس و سربلندی است. چراکه سبب بی نیازی انسان، توجه نسبت به دارایی خود و قدردانی از نعمات الهی و در نتیجه بهره برداری کافی و وافی از آنها می شود.
عزت و سربلندی چهرهای زیبا و قابل اعتماد از شخصیت انسان به نمایش می گذارد که در بزنگاهی همچون مسولیت، مدیریت، قدرت و ثروت عنان نفس از کف نداده، بلکه به خوبی لجام آن را مهار کرده تا دچار خطا و اشتباه نشود.
شخص قانع تاثیرگذاری اجتماعی بالایی دارد و ضمن کاهش تأثیرپذیری منفی و تحت تاثیر بودن، نقش محوری در مسائل جامعه ایفا می کند که نکته ای قابل توجه و مهم است.
#اهل_قلم
#یادداشت
@ahalieghalam
اهل قلم
#داستان گوشه چشمی که غم کارگری بُرد! ✍ #جواد_رستمی خسته بود و نای قدم زدن نداشت رنگ دلگیر غروب
بازخوانی داستان
گوشه چشمی که غم کارگری برد
در رادیو رضوی
لیوان پلاستیکی نی دار
✍ #جواد_رستمی
نزدیک عید مادرم چادر به کمر بسته بود و هر روز یک قسمت از خانه را آباد میکرد.کنار خانه تکانی باید خوراک گاو و گوسفند و دان مرغ و خروس آماده میکرد، شیر می دوشید و تخم مرغ جمع می کرد و به پختوپز روزانه و امورات معمول خانه و تهیه ملزومات سفره عید رسیدگی می کرد.
انباری را که بیرون ریخت من سرگرم وسایل قدیمی از کار افتاده بودم تا اینکه از پیدا شدن لیوان پلاستیکی قرمز رنگ نی دار ۳ چهار سالگیم خوشحال شدم.
مادرم فرش را با آب تاید خیس کرد تا با کمک همسایه ها قالیشویی مادر و شرکاء به جز صغری خانم را وسط حیاط خانه راه بندازد..
آن روز همه چیز از وسایل خانه به من می چسبید و به زندگی گند میخورد از ریختن کیسه آرد تا پودر رختشویی و پاره شدن بند لباس گرفته تا بهم ریختن انبار مرتب شده و کندن گوشه ای از پرده..
ظهر که شد پدر و مادر خسته در حال نوشیدن چای بودند که بهانه جویی منِ ۹ساله برای خوردن چای در لیوان پلاستیکی نی دار شروع شد تا اینکه حرفم به کرسی نشست.
گزارش مادر از اقدامات خانمان سوزم پدر را عصبی کرد تا اینکه با صدای فوت کردن به نیِ سرخود لیوان و غُل غل کردن چای درون آن، ناگهان لیوان افتاد و چای ریخت و نعلبکی دست پدر مثل قهرمانان پرتاب دیسک به سمتم پرتاب شد!
جا خالی که دادم به دیوار خورد و شکست، عصبانیت بیشتر او سبب فرار من شد. دنبال بازی با پدر در حیاط خانه برای ادب کردنم ادامه داشت که فرش شسته شده از روی دیوار افتاد و حالا مادر هم کمک پدر، دنبالم می کرد..
شانس یارم بود که فرارم موفقیت آمیز بود، تا زمان صلح باید از خانه دور میشدم حوالی غروب که پدرو مادر برای نماز به مسجد رفتند به خانه برگشتم و از قابلمه دمپختک روی گاز شکمی از غذا در آوردم که این بار هم گند زدم اما سعی کردم سروسامانی بدهم.
صدای درب که آمد سریع خود را به خواب زدم، گفتار دلسوزانه مادر و سکوت پدر نوید صلح می داد اما ترس حمله ظهرشان باعث شد به زور بخوابم.
نفهمیدم کی خوابم برد طبق معمول با صدای پدرم برای نماز صبح از خواب بیدار شدم اوضاع آرام بود نماز خواندم و مثل همیشه که تکلیف مدرسه را آن ساعت انجام میدادم مشغول شدم.
حالا صدای غُل غل سماور مادر، بوی خوش داغ کردن نان محلی روی بخاری کنار سفره صبحانه و نوای خوش قرآن خواندن پدرم همان زندگی شیرین کودکی ام را بعد یک جمعه پرماجرا یادآور شد تا با حالی خوش روانه مدرسه شوم.
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
برکت و عوامل بیبرکتی
✍ حجت الاسلام غلامرضا #رضایی تربقان
اگر بخواهیم عمری با برکت داشته باشیم میتوانیم با نیکوکاری و حسن عمل، عدالتورزی در میان مردم، صلهرحم و ارتباط با خویشان، نیکی به مردم، نیکی به پدر و مادر، خوش رفتاری با همسایه و کوتاه کردن آرزوها، زیارت قبر امام حسین(ع)، داشتن وضوی کامل و مداوم، پرهیز از شررسانی به دیگران میتوانیم به عمرمان برکت بدهیم.
🔹یکی از مسائل مهم که همه انسانها با هر عقیده و اندیشه دینی خواستار آن در زندگی هستند “خیر و برکت“ است. برکت به معنای پایداری خیر الهی در چیزی و رشد و افزایش آن است. هر انسان مؤمنی از خداوند درخواست دارد؛ که خدایا به زندگی من برکت بده، بعضیها برکت و خوشی و خوشبختی را در زیادی مال و ثروت میبینند و خیال میکنند از این طریق به آرامش و نشاط میرسند، اما آنچه سبب آرامش انسان میشود زندگی خدایی و برکت الهی است.
🔹امروزه زندگی اکثر مردم بیبرکت شده با این که درآمد و حقوق و ظاهر زندگی مردم خیلی بهتر از گذشته است، ولی در زندگی آنها آرامشی نیست و این نشانه بیبرکتی است.
خداوند در گوسفند خیر و برکت قرار داده است، گوسفند سالی یک بار زایمان میکند با آن که آنها را ذبح میکنیم ولی گلههای گوسفند زیاد مشاهده میشود. ولی سگ یا خرگوش با آن که سالی چند بار زایمان دارند و در هر نوبت بیش از شش توله میآورند و کسی هم از گوشت آنها استفاده نمیکند، ما هیچ وقت گله سگ به اندازه گله گوسفند نمیبینیم چون در آنها برکت نیست.
🔸 کسب حلال یکی از عواملی است که باعث برکت در زندگی و آرامش میشود. خداوند در مورد ربا میفرمایند؛ خیر و برکت را از مال میگیرد.
افرادی که با ربا سر و کار دارند خیر نمیبینند. آقایی میگفت من زندگی مرفهی داشتم ولی خودم را به ربا آلوده کردم به خاطر حرص و طمع ولی بعد از مدت کوتاهی ورشکسته شدم و همه زندگیم را از دست دادم.
🔹آنچه باعث میشود برکت از زندگی انسان برود:
🔻1. سبک شمردن نماز،
🔻2. گناه حضرت علی(ع) میفرمایند: از گناهان بپرهیزید که هیچ بلایی و کم شدن رزق و روزی نیست مگر به واسطه گناه.
🔻3. زنا و عمل منافی عفت، امام صادق(ع) فرموده از جمله گناهانی که نعمتها را تغییر میدهد، زناست.
🔻4. ظلم به مردم، امام سجاد میفرماید(ع) ظلم موجب تغییر نعمت است. عادت کردن به دروغ، قطع صله رحم، عاق والدین، اسراف کردن، خوابیدن بین اذان صبح و طلوع خورشید، در حال جنابت چیزی خوردن، اظهار حرص و ولع، اظهار فقر و نداری، نیت بد، کفران نعمت و ترک شکر و سپاس خداوند، بیاحترامی به نعمت خدا و نان، لعن و نفرین به فرزند، اسراف، نگفتن بسماللهالرحمنالرحیم قبل از غذا خوردن، رباخواری، رشوه، خیانت به شریک، چاپلوسی، قسم دروغ، مهجور ماندن قرآن همه از عوامل بیبرکتی در زندگی است.
⭕️ عوامل برکت و خیر در زندگی
🔻1) عدالت ورزی: به سبب عدالت، برکتها زیاد میشود. امام صادق(ع) فرموده؛ اگر میان مردم دادگری شود همه بینیاز میشوند، آسمان روزی خود را فرو میریزد و به اذن خداوند برکت خود را بیرون میآورد.
🔻2) صله رحم، پیامبر(ص) فرموده؛ هر کس خوشی دارد که عمرش طولانی و روزیاش فراوان شود تقوای الهی پیشه کند و صله رحم نماید که مایه فزونی ثروت و تأخیر افتادن اجل است.
🔻3) ازدواج و داشتن فرزند
🔻4) میانه روی از دیگر اسباب برکت است.
🔻5)طهارت و نظافت
🔻6)اطعام دادن، از دیگر عواملی است که تأثیر شگرفی در برکت امور دارد. پیامیر(ص) فرمود؛ برکت به خانههایی که در آن به مردم نیکی برسد سریعتر میرسد.
🔻7) سلام کردن، پیامبر(ص) فرمود؛ هرگاه یکی از شما به خانه خود وارد میشود سلام کند چرا که برکت میآورد.
🔻8) راستگویی در معاملات، پیامبر(ص) فرمود؛ هرگاه دو معاملهگر هر دو راست بگویند به هر دوی آنها برکت داده میشود و هرگاه دروغ بگویند و خیانت کنند به هیچکدامشان برکت داده نمیشود.
🔻9) میانهروی در زندگی از اسباب برکت است.
🔻10) انفاق و صدقه دادن یکی از آثار صدقه رشد و نمو آن است که باعث برکت میشود همچنین اسباب دیگری چون عیادت مریض، مشورت با عقلا، آسان گرفتن در خرید و فروش، غذا خوردن دسته جمعی، افزایش پیمانه به نفع مشتری، عقیقه کردن فرزند، سحرخیزی، روزه گرفتن، دعا کردن به عنوان عوامل برکت بیان شده است.
⭕️ اسباب برکت در عمر
🔹اگر بخواهیم عمری با برکت داشته باشیم میتوانیم با نیکوکاری و حسن عمل، عدالتورزی در میان مردم، صلهرحم و ارتباط با خویشان، نیکی به مردم، نیکی به پدر و مادر، خوش رفتاری با همسایه و کوتاه کردن آرزوها، زیارت قبر امام حسین(ع)، داشتن وضوی کامل و مداوم، پرهیز از شررسانی به دیگران میتوانیم به عمرمان برکت بدهیم.
ادامه دارد..👇
⭕️اسباب برکت در خانه
اگر بخوهیم خانهای با برکت داشته باشیم این کارها را به عنوان اسباب برکت انجام دهیم. قربانی کردن به هنگام ساختن خانه، اطعام دادن به دیگران خصوصاً فقرا، سلام دادن هنگام ورود به خانه، نامگذاری اهل خانه و فرزندان به نام پیامبران ائمه و داشتن اولاد دختر در خانه
⭕️اسباب برکت در رزق
نیت خیر داشتن، خوش اخلاقی و خوشخویی، گفتار نیک، مودت و محبت، رفتار نیک با همسایه، صدق و راستی، سخاوت، بخشندگی و هدیه دادن، قناعت، رضایت به قسمت الهی، همچنین بعضی از مشاغل چون کشاورزی و دامداری و مانند آن از کارهای با برکت بیان شده است.
🔹 دیگر از اموری که سبب خیر و برکت میشود ارتباط خالصانه با اهل بیت(ع) است، بندگی خداوند سبب برکت در زندگی میشود و هر مقدار از خداوند دور شویم به همان اندازه برکت از زندگیهای ما دور میشود. این که امروز بسیاری از مردم از بیبرکتی مینالند دلیل آن دوری از خداوند و اهل بیت(ع) است. شیخ عباس قمی(ره) حدود یکصد جلد کتاب تألیف کرده که یکی از آنها مفاتیحالجنان است که دارد پا به پای قرآن تألیف میشود و مشتری زیادی دارد و در تمام کشورهای شیعهنشین محبوب است. شیخ عباس قمی در ثواب تمام کسانی که دعاهای این کتاب را میخوانند شریک است.
#اهل_قلم
#یادداشت
لینک کوتاه :
https://sedayekhavaran.ir/?p=9991
@ahalieghalam
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
آمادگی برای حضور در مهمانی خدا
✍ #جواد_رستمی
وقتی برای مهمانی دعوت می شویم به فکر مقدمات حضور خواهیم بود از اصلاح ظاهر و تهیه لباس مناسب گرفته تا شستشو و نظافت و دیگر لوازم رفتن به مراسم دغدغه انسان می شود.
هرچه میزبان عزیزتر و مهمانی مهم تر باشد تلاش و دقت ما برای یک حضور متناسب با شأن آن بیشتر می شود.
اکنون که در آستانه بهترین و بزرگ ترین مهمانی یعنی رمضان و دعوت عزیزترین میزبان یعنی خدای مهربان هستیم باید مقدمات حضور در این بزم پر از خیر و برکت و رحمت را فراهم کنیم.
بسیاری از مهمانان اهل دل از ماه رجب تلاش و کوشش خود را برای حضور در ماه خدا با گرفتن روزه و انجام عبادات مستحبی و ادعیه توصیه شده به کار بستند و در ماه شعبان نیز با مناجات شعبانیه، شبزندهداری نیمه شعبان و روزه گرفتن و قرائت دعاهای وارده، آمادگی بیشتری برای استفاده از فرصت حضور در ماه مهمانی خدا کسب کرده اند.
امام رضا عليه السلام در آخرین جمعه ماه شعبان توصیه هایی برای حضور در مهمانی خدا بیان فرمودند که ۳ مورد دعا خواندن، تلاوت قرآن و استغفار را با قید زیاد انجام دادن تاکید کرده اند.
حضرت توبه خالصانه، رد امانت، دوری از کینه و گناه را در کنار توصیه به تقوا و توکل به خدا و قرائت دعای کوتاه [اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنَا فِیمَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ] در روزهای پایانی شعبان، برای کسب آمادگی حضور در بزم الهی به میزبانی خدای مهربان تاکید داشتند.
اکنون که در آستانه آخرین جمعه ماه شعبان و روزهای پایانی آن هستیم باید به توصیه حضرت، خود را برای حضور در این مهمانی مهم به میزبانی خدای بزرگ و بهره از نعمت و رحمت و مغفرت الهی آماده کنیم.
#اهل_قلم
#یادداشت
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز اول ماه مبارک رمضان
✍ #جواد_رستمی
اللهمَ اجْعلْ صِیامی فـیه صِیـام الصّائِمینَ وقیامی فیهِ قیامَ القائِمینَ ونَبّهْنی فیهِ عن نَومَهِ الغافِلینَ وهَبْ لی جُرمی فیهِ یا الهَ العالَمینَ واعْفُ عنّی یا عافیاً عنِ المجْرمینَ.
الهی روزه دارم، نمازگزارم، می شود همچون خوبان درگاهت نماز و روزه ام را پذیرا شوی!
مانند آنها که از روزه فقط تشنه و گرسنه نیستند بلکه روزه ی نفس دارند و از گناه دوری می کنند.
مانند آنکه لب به غیبت و تهمت باز نکرده، با زبان دیگران را آزار نمی دهد.
شبیه آنکه چشم و گوش خویش حفظ کرده و از حرام پرهیز دارد.
دست و پایش خطا نمی رود هوشیار است و از یاد و نام خدا غافل نیست.
خدایا به برکت این روز مرا ببخش از جرم و گناهم بگذر، زشتی و خطای من را نادیده بگیر همچون بخشش گناهکاران که به درگاه تو رو کردند.
نمازو روزه ام پذیرا شو، از گناه و خطایی درگذر به حق محمد و آل محمد(ص)
#الهی_نامه
#یادداشت
#اهل_قلم
#دلنوشته
@ahalieghalam
روزه؛ فناوریای برای خودسازی و جامعهپردازی
✍️حجتالاسلام سید محمدحسین #دعائی
یکی از چیزهایی که باید از همین اول ماه مبارک رمضان به آن توجه ویژه داشته باشیم این است که:
«چرا باید روزه گرفت؟» یا «قرار است با روزهگرفتن چه اتفاقی برای انسان بیفتد؟»
پاسخ تفصیلی این سؤال را باید ذیل عنوان «فلسفه روزه» دنبال کرد.
اما اجمالا اینکه:
«روزه» ـ اگر با شرائط و آدابش گرفته شود ـ یک «فناوری معنوی» با «کاربری چندمنظوره» است.
یعنی همانطور که هم برای «جسم» مفید است و هم برای «روح»، قرار است هم رابطه ما با «خدا» را ارتقاء داده و هم روابط اجتماعیمان با «خلق خدا» را تنظیم کند.
مادر اولیاء حضرت زهراء سلام الله علیها فرمودند: «فرض الله الصیام تثبیتاً للاخلاص.»
یعنی: روزه کمک میکند که کمکم بیتوجهی به غیرخدا در وجود انسان نهادینه شود.
از امام عسکری علیه السلام هم نقل شده است که: «لیجد الغنی مسّ الجوع فیمنّ علی الفقیر.»
یعنی: روزه، با ایجاد حس گرسنگی در اغنیاء، زمینهساز توجه همدلانۀ آنها به فقراست.
اجازه دهید کمی بیشتر توضیح دهم:
روزه علاوه بر آنکه میتواند روح روزهدار را از آلودگیهای توجه به عالم ماده پاک کرده و حال «اخلاص» و سپس «ایثار» را در او به ملکه تبدیل کند، همچنین میتواند با ایجاد «درک مشترک از واقعیتهای زندگی»، فاصلههای ادراکی و عاطفی انسانها را از بین برده و زنجیرهای از «همگراییهای اجتماعی» را باعث شود: همدردی، همدلی، همیاری، همبستگی و همافزایی.
بهعبارت دیگر، وقتی «فاصلههای ادراکی و عاطفیِ» افراد یک جامعه از بین بروند، «فاصلههای طبقاتیِ» آنها نیز میل به کاهش پیدا کرده و ناهنجاریهایی مثل «خودپرستی» و «تکاثر»، جای خود را به ارزشهایی مثل «مواسات» و «تکافل» میدهند.
بر همین اساس جامعه بهرهمند از «فناوری روزه»، جامعهای همبسته، نفوذناپذیر، تابآور و متکامل است؛ همان جامعهای که بهیقین در منازعات فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و نظامی دنیای امروز، دست برتر را خواهد داشت.
و اما حرف آخر:
مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ماست
سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی میکند؟
در این ماه رمضان، همه مسلمانان باید بیش از همه به فکر «غزه» باشند؛
غزه مظلوم، غزه گرسنه، غزه زخمی، غزه ویران، غزه در حال احتضار.
بدونشک تأثر عاطفی، سوز و گداز معنوی، هیجان فکری، کمک مالی و تحرک اجتماعی آحاد مسلمین روزهدار در حمایت از غزه، علاوه بر تأثیرات ملکوتی و ماورائی، میتواند دولتمردان خائن یا بیخاصیت کشورهای اسلامی و غیراسلامی را به مقابله مؤثر با رژیم صهیونیستی واداشته و با ایجاد یک موج بین المللی، جلوی جنایتهای این جانیان را بگیرد.
آری؛ همۀ اهل اسلام، در این ماه رمضان، باید به این پویش جهانی بپیوندند: #روزه_برای_غزه
اصلا بگذارید اینطور بگویم:
اگر روزۀ امسال امت اسلامی، منجر به احیاء غزه نشده و گره از کار او باز نکند، روزه نیست. والسلام!
#اهل_قلم
#یادداشت
@ahalieghalam
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
تلاوت قرآن
✍ #جواد_رستمی
قال الرضا علیه السلام [ اجْعَلُوا لِبُیُوتِكُمْ نَصِیباً مِنَ الْقُرْآنِ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا قُرِئَ فِیهِ تَیَسَّرَ [یُسِّرَ] عَلَى أَهْلِهِ- وَ كَثُرَ خَیْرُهُ وَ كَانَ سُكَّانُهُ فِی زِیَادَةٍ وَ إِذَا لَمْ یُقْرَأْ فِیهِ الْقُرْآنُ ضُیِّقَ عَلَى أَهْلِهِ- وَ قَلَّ خَیْرُهُ وَ كَانَ سُكَّانُهُ فِی نُقْصَانٍ] (عده الداعی و نجاح الساعی، ص۲۸۷)
برای خانه های خود، سهمی از تلاوت قرآن قرار دهید، چون هر کس در خانه خود قرآن تلاوت کند، کارهای اهل آن خانه آسان گردد و خیر و برکت در آن خانه زیاد شود و هر خانه ای که در آن قرآن تلاوت نکنند، کارها بر اهل آن تنگ شود و خیر و برکت در آن خانه کم گردد و ساکنان آن، بی برکت و در نقصان باشند.
تلاوت قرآن سیره اهل بیت علیهم السلام بوده و بسیار بر آن توصیه شده است اکنون که توفیق درک رمضان، ماه بهار قرآن را داریم نیک است به فرمایش امام رضا عليه السلام عمل کنیم از یک سو خیر و برکت و آسانی کارها را به دست آوریم و از سوی دیگر با توجه به فرصت رمضان که قرائت هر آیه در سنجش میزان الهی بسیار گران خریداری می شود بر آن مداومت کنیم و نورانیت و صفای دل به دست آوریم.
ثمره دیگر تلاوت قرآن به فرمایش حضرت رضا عليه السلام دوری از بی برکتی و رسیدن به خیر کثیر است که نبودش سبب نقصان در کار و امور زندگی می شود.
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز دوم رمضان
✍ #جواد_رستمی
اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الى مَرْضاتِکَ و جَنّبْنی فیهِ مِن سَخَطِکَ و نَقماتِکَ و وفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ الرّاحِمین
خدایا مرا به سوی خوشنودی و رضایت خودت نزدیک کن!
آنجا که وعده فرمودی به جَنات عَدنی که تَجری مِن تَحتِهَا الانهار است سخن از رِضوان مِنَ اللهِ اکبر بود که بالاترین نعمت و رستگاری عظیم خواندی، من این مقام و منزلت را می خواهم!
می دانم که ترک گناه، عبادت و عمل نیک، خشوع و خضوع می خواهد
می دانم که ادای واجب و ترک محرمات می خواهد
خدایا توفیق بده چنین شوم که لایق مقام قرب و رضایتت باشم.
خدایا مرا از آنچه موجب سخط و نارضایتی توست دور کن!
کمک کن به آزار مردم، دروغ و ظلم و فساد سبب خشم تو نشوم.
می دانم که کم فروشی و احتکار، گران فروشی و رباخواری حرام است و مرا از رحمت و مغفرت تو دور می کند، پس کمکم کن که از آنها دور شوم!
ولی ات علی(ع) از نبی ات محمد(ص) از مهمترین عمل بنده در رمضان پرسید که پاسخش ورع بود از محرمات تو! پس کمک کن به ورع از محرمات تو آراسته شوم!
خدایا توفیق تلاوت قرآن به من عطا کن تا دلم به نورش منور شود زنگار گناه از آن بزداید و روح و روانم جلا دهد.
خدایا انس با قرآن سیره خوبان درگاهت است مرا به این سبک زندگی آشنا کن!
خانه و کاشانه ام را به نور ملکوتی قرآن روشن کن تا پاکی و صفای دل روزی ام شود!
خدایا توفیق فهم و درک قرآن، اندیشه و تدبر در آیات آن را به من عطا کن
#الهی_نامه
#اهل_قلم
#یادداشت
#دلنوشته
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز سوم رمضان
✍ #جواد_رستمی
« اللهمّ ارْزُقنی فیهِ الذّهْنَ و التّنَبیهَ و باعِدْنی فیهِ من السّفاهة و التّمْویهِ و اجْعَل لی نصیباً مِنْ کلّ خَیْرٍ تُنَزّلُ فیهِ بِجودِکَ یا أجْوَدَ الأجْوَدینَ»
خدایا هوشیاری و بیداری جان به من عطا کن!
ذهن آماده و هوش و ذکاوت، نعمت گران بهای توست مرا از این سرمایه محروم نکن!
ذهن روشن و آمادگی بر اندیشه در افلاک، بیداری نصیب دل کند تا راه از چاه یافته و خطا نکنم!
دانم که از این نعمت، گر محروم شوم غفلت به سراغ آید و از راه بیراه شوم! پس لطف کن از مهرت، قسمت بنما هوشیاری و بیداری!
دانم که معصیت، خاموش کند چراغ عقل را، توفیق بده ترک کنم گناهان را، تا اینکه رِسَم به ذهن روشن!
الهی به لطف و رحمت، مرا دور کن از سفاهت!
عقل و خِرَدی دِه که هنجار کند اعمالم!
توفیق بده بهره بَرَم به نیکی، از این همه نعمت و محبت!
خدایا! رمضان ماه برکات و نعمات است
هرلحظه به لطف رحمانی، قسمت کنی رحمت و غفرانی! پس لطف کن این بنده ناچیز را، بخشا گُنَهُ و جُرم و خطایش!
هوشیاری من می طلبد خیر کثیر از تو بخواهم! از این لحظات نور بیابم!
در مَعرض مهر و رحمتِ رب، آرام و قرار جان بیابم!
یارب به عزیزان و بندگان خوب درگاهت، اکنون که خواندم تو را، ز عهد وعده حقت، اجابت این دعایم!
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
سوم رمضان سالروز شهادت شهدای رمضانی حرم
حجت الاسلام سید روح الله #موید شاعر آئینی با گرامی داشت یاد و خاطر شهیدان اصلانی و دارایی در وصف ایشان چنین سروده است:
مردی از جنس مردم مظلوم
باصفا، بی ریا، خدا باور
یک مدیر جهادی و محبوب
پیرو ناب احمد و حیدر
از حواشی اگر چه دوری داشت
شهر را بُرد سمت حاشیه ها
شهره شد در محیط تلفیقی
بس که کوشید در رضای خدا
دائما فکر مردم محروم
دائما صحبت از رعیت داشت
هرکجا صحبت از تعاون بود
بیشتر از بقیه سبقت داشت
خاطرم هست با دلی پر درد
نقد میکرد هر نهادی را
دائما صحبت از شهیدان داشت
تا که میدید هر جهادی را
تشنه و خسته در پی خدمت
راهی کوی آشنایی شد
با سلامی به حضرت خورشید
عازم کعبه ی رهایی شد
گرگی از دودمان حرمله ها
تشنه ی خون دوستان علی
حمله ور شد به او و یارانش
مُهر شد بر دلش نشان علی
سال های تشنه ی شهادت بود
محو دارالزیاره اش کردند
قلب او جای مهر فاطمه بود
که به مسمار پاره اش کردند
بی نشان بوده و نشانی داشت
یک خط سرخ بر رویش زده اند
آن قدر داغدار فاطمه بود
چند چاقو به پهلویش زده اند
غم بزرگ است هرکه را دیدم
آه جانسوز و ناله ای دارد
همه آرام میشوند ولی
دختر هشت ساله ای دارد
در همین جا به او جسارت شد
در همین جا به خون خود غلتید
با لب تشنه و تنی مجروح
کمی از داغ کربلا را دید
با لب روزه در لباس رسول
چامه ی عاشقی سرود آنجا
لحظه ی آخر نفس زدنش
خوب شد دخترش نبود آنجا
تسلیت دختر گل بابا!
داغ بابا چقدر سنگین است
بعد از این جای خالی بابا
خاطراتی کبود و غمگین است
همه دیدند قاتل او را
هدف خشم و بغض مردم شد
آه از آن ساعتی که سبط رسول
زیر شمشیر و نیزه ها گم شد
فرقة بالسیوف، وای حسین
فرقة بالخشب، عجب غوغاست
فرقة بالعصا، در آن غوغا
صوت والشمر جالس برخواست
(تا که او بیشتر نفس میزد
بیشتر میزدند زینب را
دشنه ها مانده بود در گودال
با سپر می زدند زینب ها)
فکر کن در حریم قدس رضا
خسته باشی و روزه هم باشی
خدمت خالصانه ی او را
جز شهادت نبود پاداشی!
حجت الاسلام موید:
✅ شهید اصلانی از روحانیون فعال حاشیه شهر مشهد بودند که در مناطق تلفیقی با کار شبانه روزی به خدمت مردم کم برخوردار می کوشید و آنچه بنده خودم شاهد بودم در تمام جلسات حامی محروحان بود و کمتر مسئولی بود که طعم شیرین زبان نقاد ایشان را نچشیده باشد.
روحش شاد.
ان شاءالله در قهقه ی مستانه اش در جوار اولیاء الله برای ما هم دعا کند!
#شعر
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
«روزه» بهسبک «غزه»
✍️ حجتالاسلام محمدحسین #دعائی
تلاش برای تأمین رفاه مادی مردم، قطعا یکی از مهمترین وظائف حاکمیت دینی است.
اما اگر این رفاه، با «رشد معنوی» همراه نبوده و توسعۀ دلبستگیهای مادی و دنیازدگی را به همراه داشته باشد، جدای از آنکه انسان را از رسیدن به کمال الهی خود بازمیدارد، میتواند جامعه اسلامی را نیز در نبرد با قدرتهای زورمند و زورگو زمینگیر کند. چون جامعهای که نتواند در مواجهه با فشار دشمن، از دنیا، راحتیهای دنیا و لذتهای دنیا دل بکند، حتما تن به ذلت داده و شکست خواهد خورد.
به همین خاطر، اسلام عزیز ـ بهعنوانی دینی که ضامن سعادت دنیا و آخرت در دو مقیاس فردی و جمعی است ـ جدای از دستورات عمومی خود، کوشیده است تا با تعریف مجموعهای از برنامهها در خصوص ماه مبارک رمضان ـ مثل «روزه» ـ روحیۀ «عبور از دنیا» را در پیروان خود نهادینه کند؛ همان روحیهای که «امام خمینی قدس سره» در بیانات خویش، از آن با عنوان رمز موفقیتِ «انقلاب اسلامی» در مقابل «حملۀ نظامی» یا «تحریم اقتصادی» یاد میکنند.
حال با این نگاه، میتوان «غزه» را پیشگام امت اسلام در «عبور از دنیا» یا «سبک زندگی رمضانی» دانست و از همین زاویه، به تحلیل تابآوری او در زیر سنگینترین فشارهای نظامی و اقتصادی پرداخت. چون آنچه را که قرار است ما فقط در ماه رمضان و بهشکل بسیار محدود، صرفا تمرین کنیم و ادایش را درآوریم، غزه روزهاست که دارد با همه وجود و در همه ابعاد و به جدیترین شکل ممکن، زندگی میکند.
آری؛ این روزها «غزه» سند حقانیت بسیاری از آموزههای اسلامی است. مثلا اگر کسی بپرسد: «چرا باید روزه گرفت؟» باید غزه را به او نشان داد و گفت: روزه میگیریم تا مثل غزه باشیم: متشخص، تابآور، شکستناپذیر، دشمنشکن و سرافراز.
خلاصه آنکه: امسال، در روزهداری، باید از «غزه» سرمشق گرفت.
#اهل_قلم
#یادداشت
#غزه
@ahalieghalam
اموات در شب های جمعه ماه رمضان چه می کنند!؟
✍ قطب راوندى در لب اللباب:
🔹 مردگان در هر شب جمعه از ماه رمضان مى آیند و هر یک از آنها به آواز گریان فریاد مى زند: اى فرزندان من. اى خویشان ! با خیرات خود به ما محبت کنید خدا شما را رحمت کند، ما را به خاطر بیاورید و ما را فراموشمان مکنید. بر غربت ما رحم کنید. ما در زندان تنگ و تاریک مانده ایم. به ما رحم کنید و دعا و صدقه از ما دریغ نکنید.
🔺 شاید پیش از آنکه شما مثل ما شوید به شما رحم فرماید، اى بندگان خدا! سخن ما را بشنوید و ما را فراموش مکنید. این ثروتى که در دست شما است روزى در دست ما بود، ما آنها را در راه خدا خرج نکردیم ، پس آنها براى ما وبال شد و منفعت براى دیگران . به ما مهربانى کنید ولو به یک درهم یا قرص نانى یا پاره اى از چیزى . پس فریاد مى کنند: چقدر نزدیک است که بر نفسهاى خود گریه کنید و به شما نفعى ندهد. چنانکه ما گریه مى کنیم و سودى براى ما ندارد؛ پس کوشش کنید پیش از آن که مثل ما شوید.
📚 سفینه البحار ج ۸ ص ۱۳۳
#یادداشت
#اهل_قلم
#شب_جمعه
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز چهارم ماه رمضان
الهی تو خود گواهی/پناه آورده ام پرده پوشی کن!
✍ #جواد_رستمی
اللهمّ قوّنی فیهِ علی اقامَةِ امْرِکَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ و اوْزِعْنی فیهِ لاداءِ شُکْرَکَ بِکَرَمِکَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْکَ وسِتْرِکَ یـا ابْصَرَ النّاظرین
الهی تو خود گواهی بر تلاش من در امتثال امرت!
پس توان اقامه نماز و ادای روزه بده!
الهی! قو علی خدمتک جوارحی، درخواست امروز من است تا از پَسِ وظایفم برآمده و امرت به پا دارم!
به جان و تنم به روح و روانم قوت بده تا در راه رضای تو قدم برداشته، روزی حلال به دست آورده، و از رزق پاک بهره بردارم!
دانم که لقمه حرام روح و روانم آلوده کند توان ز تنم گرفتهُ، مانع عمل شود!
پس توفیق ترک حرام و دوری از آن عنایت کن!
الهی حلاوت ذکر و شیرینی یادت به جانم چشانده، ذائقه روحم به لذت این نعمت آشنا کن!
الهی به ذکر نامت قلبم آرام می گیرد پس این قرار جان از من نگیر!
خدایا خوبان درگاهت تو را حاضر و ناظرت بینند، به شور و شوقی آکنده از عشق، به خلوت با تو روی آورند پس مرا خلوت و جَلوَتی همچو آنان عطا کن!
حلاوت ذکر و شیرینی نامت ز سختی عمل کاسته، کمک کن به غفلت ز یادت، نگردد تلخ کامم
الهی فزون می شود نعمتت گر بدانم قدر آن!
به هرسو بنگرم به کثرت ببینم لطف و رحمت که نتوان شمارش کنم!
تورا قدر می دانم توفیق شکرش بده! که پی در پی این معرفت را به دست آورم.
الهی، حفظ کن مرا از خطا! مصونم بدار از گناه! مبادا به غفلت، عصیان کنم! به لغزش طغیان کنم!
ببخشا جمله جرم و گناه! بده توفیق توبه از خطا!
پناه آورده ام پرده پوشی کن مبادا آبرو از دست رود!
به حق محمد و آل محمد خالصم کن به راه خودت، پس از آن صالحم کن از برای خودت!
#اهل_قلم
#یادداشت
#الهی_نامه
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز پنجم ماه رمضان
گردنم باریک تر از موست!
✍ #جواد_رستمی
اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین.
الهی پذیرای توبه و استغفارم باش! مرا در حلقه استغفار کنندگان قرار بده!
دانم که گناه اثری مخرب دارد
دانم که گناه آخرت سوز و دنیا برانداز است
خدایا گناهانم را ببخش و آمرزش نصیبم کن!
بنای تو گذر از حق خویش و نگذشتن زحق الناس باشد!
الهی در مقابلت گردنم باریک تر از موست! تاب و توان بار گران ندارم، یاری ام کن ادای دِین کنم پیش از آن که دیر شود!
خدایا مرا جزو بندگان صالحت قرار بده! آنان که مطیع و فرمانبردارند!
دانم که صالحان علم و عمل دارند ایمان و تقوا و اخلاص بیشتر دارند
سلیمان نبی خواهد که جزو صالحان باشد همین بس در مقام این گروه از بندگانت!
شود آیا منم در حلقهی آنان، به دنبال صفات انبيا باشم؟!
الهی اولیای تو مقام قُرب دارند همی خواهم مقرب بر، دَر این آستان باشم!
اولیاء الله هم پیمان و صَدیق صِدّیق تو هستند.
به دل خوفی ندارند از کسی، جز تو!
به رفتار و به گفتار شباهت جوی اوصاف تو هستند ز تقوا و ورع در جستجوی نور باشند!
الهی! همی خواهم پس از پاکی و توبه در قرار صالحان باشم! پس از آن در مسیر اولیاء، مقرب گردم و از بندگان باشم!
به لطف و مرحمت اینک اجابت کن دعاهایم!
#الهی_نامه
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
الهی نامه دعای روز ششم ماه رمضان
خواری گناه
✍ #جواد_رستمی
(اللَّهُمَّ لاتَخْذُلْنِي فِيْهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ، وَلا تَضْرِبْنِي بِسِياطِ نَقْمَتِكَ، وَزَحْزِحْنِيِ فِيْهِ مِنْ مُوجِباتِ سَخَطِكَ، بِمَنِّكَ وَأَيادِيكَ يا مُنْتَهى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ.)
الهی! یاری ام کن به توبه پیش از خواری گناه!
گناه آبرو ریز و خانمان سوز است تاب چنین مؤاخذه ام نیست!
به لطف و رحمتت گناهم ببخش و از بند نفس آزادم کن!
یا رحمان و یا رحیم از عذابت به مهربانی ات پناه می برم!
مرا تحمل عذابت نیست عفو گذشت زیبنده خدایی چون توست از گناهم بگذر!
الهی! از آنچه موجب خشم توست دورم کن!
ظلم به بندگانت، فساد و فحشا، ربا و حرام خواری خشم تو را بر می انگیزد مرا از ارتکاب این گناهان حفظ کن!
الهی! آنچه امروز خواستم و نخواستم منت نهاده بر بنده ات به لطف و رحمتت عنایت کن!
#الهی_نامه
#یادداشت
#اهل_قلم
@ahalieghalam
خدایا آرامشی عطا فرما..
✍ #جواد_رستمی
نیسان آبی بود که روی درب اتاقک پشت ماشین نوشته بود《خدایا آرامشی عطا فرما!》 سمت راست جاده با یک سرعت معمول در حال حرکت بود که به او نزدیک شدم، کنجکاو بودم ببینم راننده یا نویسنده این دعا
کیست؟!
هنگام سبقت چشمم افتاد به یک شخص به اصطلاح کامل مرد که به صندلی تکیه داده بود دست چپ روی فرمان و دست راست هم قوطی آب معدنی..
نگاهمان که بهم گره خورد آب را پایین آورد بی مقدمه گفتم:
خدا فرموده یاد من آرامش میده! {أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ}
ذکر و یاد خدا هم یعنی فرمانبرداری! انجام وظیفه! یعنی عمل به واجب و ترک معصیت و گناه!
از تعجب و نگاهش خواندم که تو باغ نیست لبخندی زدم گفتم:
پشت ماشینت نوشتی خداوندا آرامشی عطا فرما!
سوالی گفت: خب؟!
در همان حال حرکت و نیم نگاهی به جلو گفتم:
{كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِن قَبلِكُم}
ترجمه اش را که خواندم متوجه ماجرا شد بلافاصله گفت:
من مسافر بودم روزه نداشتم هر روز مجبورم از شهر خارج بشم بار ببرم و بیارم..
بلافاصله گفتم:
خسته نباشی! خدا قوت! روزیت حلال! عزیز من این شغلی که داری تو، مانع روزه گرفتن نیستا!
وظیفه تو گرفتن روزه است مسافر محسوب نمیشی..!
هنوز حرفم تمام نشده بود که گفت:
والا نمدونستم! ان شالله از فردا روزه هم می گیرم..
گفتم به سلامت..خدا نگهدار..
دستی بلند کرد و در حال خدا حافظی از من دور شد..
به خود که آمدم دیدم وسط جاده ام به سمت راست متمایل شدم و به این مکالمه کوتاه ناخواسته فکر کردم که خیلی راحت تر از آنچه فکر می کردم در شرایطی غیر عادی با یک گفت و گوی ساده در حال حرکت در جاده، امربه معروف و نهی از منکر داشتم..
به خودم گفتم آیا در شرایطی آسان تر از این هم انجام وظیفه(امربه معروف و نهی از منکر) کردم؟
همین تذکری که به او دادم خودم هم عامل بودم؟!
تلنگری که به او زدم زنگ صدایش در گوش خودم بیشتر پیچید و مرا به فکر فرو برد...
غرق فکر بودم که رشته افکارم از هم گسیخت وقتی به مقصد رسیدم و چشمم به گنبد طلای حضرت رضا روشن شد..
یادم آمد که امروز هم یکی از اون #چهارشنبه_های_امام_رضایی سال جدیدِ که توفیق شد منِ مجاور هم زائر باشم..
به نیت همهِ آنها که به گردنم حق دارند به ویژه پدر و مادر مرحومم دست به سینه گفتم:
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا السلام علیک یا غریب الغربا السلام علیک یا معین الضعفا..ورحمه الله و برکاته..
#یادداشت
#داستانک
#کوتاه_نوشت
@ahalieghalam