✅آگاهی و اطلاع
#ضبط_مخفیانه
🔆حجت الاسلام#حیدری_کاشانی می گوید:
🔆روزی در#خدمت آقا بودیم. طلبهای #ضبط_صوت را تنظیم کرد و رفت نزدیک آقا نشست که فرمایشات آقا را ضبط کند.
🔆 چون آقا #اجازه نمی داد کسی فرموده هایشان را ضبط کند.
🔆 آن طلبه خواست #مخفیانه این کار را بکند.
🔆 سوالاتی از آقا کرد و ایشان#جواب داد به همان نحوی که ضبط صوت روشن بود از منزل#خارج شدیم.
🔆 در خارج منزل نیز#مذاکراتی شد که ضبط می شد،#نوار را آن آقای طلبه برگرداند که صحبتهای ایشان را از#اول بشنویم، ولی با کمال#تعجب دیدیم یک کلمه از حرفهای ایشان#ضبط نشده و به حرفهای خودمان که رسید دیدم ضبط شده است.
🔆 خیلی تعجب کردیم. و شگفت انگیزتراین که روز بعد با همان#طلبه خدمت ایشان رسیدیم.
به آقا #عرض کرد: اجازه بفرمایید #فرمایشات شما را ضبط کنم.
🔆 آقا با نگاهی که به او کرد فرمود :اگر به #دردت می خورد، همان#دیروز ضبط
می شد.
🔆 رنگ از#چهره آن طلبه پرید و رفت و دیگر منزل#اقا او را ندیدیم.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص201
https://eitaa.com/ahlebet1
#آزمایش
در بوته آزمايش
از #امام_محمد_باقر علیه السلام نقل شده كه فرمود: در بني اسرائيل عابدي بود كه به هركاري دست مي زد #زيان مي ديد، راه تحصيل #معاش برايش كاملا بسته شده بود، تا مدتي همسرش مخارج او را تامين مي كرد تا اين كه #اموال همسرش نيز تمام گشت و چون سخت #درمانده شدند عابد كلاف ريسماني كه تنها موجودي آنان بود برداشته به بازار رفت كه با فروش آن غذايي تهيه كند ولي چون كسي ازوي نخريد كنار دريا رفت كه پس از آب تني به خانه برگردد در آنجا صيادي را ديد كه ماهي فاسدي را صيد كرده است به او گفت: اين ماهي را به من بفروش و در عوض اين كلاف را بگير كه به درد دام تو مي خورد.
صياد پذيرفت كلاف را گرفت و ماهي را به او داد، عابد به خانه آمد و آن را به همسرش داد كه طبخ نمايد وقتي #همسر او شكم ماهي را شكافت در آن مرواريد بزرگي را يافت، عابد آن را به بازار برد و به 20 هزار درهم فروخت، هنگامي كه #پول ها را به خانه آورد #سائلی (گدایی) درب منزلش آمده، گفت: #صدقه اي به من بدهيد تا خداوند بر شما #ترحم نمايد.
عابد ده هزار درهم از پول مرواريد را به سائل داد، همسرش گفت: سبحان الله! تو نصف ثروت ما را يكباره از دست دادي؟طولي نكشيد كه سائل بازگشت و آن ده هزار درهم را پس داده گفت: خود شما آن را مصرف كنيد گوارايتان باد، من #فرشته اي بودم كه خداوند مرا فرستاده بود شما را آزمايش كند كه شما چگونه #شكرگزار #نعمت مي باشيد و اكنون خداوند #سپاسگذاري شما را پسنديد.
منبع📚: رياحين الشريعه، جلد 5، صفحه 186، به نقل از حيوه القلوب مرحوم مجلسي، جلد اول
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#آموزش ✅پاداش آموزش
#ثواب یاد دادن حمد و سوره
🔆یکی از#دوستان شیخ از او نقل
می کندکه فرمود:
🔆 در#مسجد جمعه ی تهران، شب ها
می نشستم و حمد و سوره ی مردم را درست می کردم.
#شبی دو بچه با هم دعوا می کردند یکی از آن ها که مغلوب شد برای اینکه کتک نخوردند آمد #پهلوی من نشست.
🔆 من از #فرصت استفاده کردم، حمد و سوره اش را پرسیدم، و این کار آن شب، همه ی وقت مرا گرفت.
🔆 شب بعد #درویشی نزدم آمد و گفت:
من علم کیمیا، سیمیا، هیمیاو لیمیا دارم و آمدهام به شما بدهم، مشروط به اینکه ثواب کار دیشب خود را به من بدهید.
🔆 به او #پاسخ دادم: نه! اگر این ها به درد میخورد به من نمیدادی!
کتاب کیمیای محبت ص52
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#اجاره
🌹مستاجر🌹
رجبعلی خیاط مستاجری داشت که زن و شوهر بودند با 20 ریال اجاره
بعد از چندوقت این زن و شوهر صاحب فرزند شدن
رجبعلی به دیدنشون رفت و به مرد گفت:
" داداش جون فرزند دار شدی خرجت بالاتر رفته، از این ماه به جای ۲۰ ریال ۱۸ ریال اجاره بده، ۲ ریالشم واسه فرزندت خرج کن، این ۲۰ریال رو هم بگیر اجاره ی ماه گذشته ایه که بهم دادی، هدیه ی من باشه برای قدم نوزادت "
تو دوره زمونه الان کرایه هارو با فرزنددار شدن مردم بالا میبرن
@madresehtalim
🔰#احترام
#احترام_به_استاد
ایت الله العظمی گلپایگانی برای #استاد بزرگوار خویش مرحوم آیت الله العظمی حائری #احترامی عمیق قائل بود.
🔆 همواره پیش از#تدریس برای استادشان فاتحه می خواندند.
🔆 و اگر زمانی از یادشان می رفت درس را #قطع نموده و پس از خواندن فاتحه #درس را آغاز می نمودند.
🔆 همیشه پس از زیارت حضرت معصومه بر سر #مرقد ایشان رفته و لحظاتی را به خواندن قرآن می پرداختند.
دیدار با ابرار ص57 https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#اذان
#اقتدا_ملائکه_در_نماز_به_مومن
🔆مرحوم آیت الله حاج #شیخ محمدجواد انصاری همدانی میفرمودند:
🔆 دیدم پیرمردی عامی مشغول خواندن نماز است و دو صف از ملائکه در پشت سر او#صف بسته و به او اقتدا نموده اند و این پیرمرد خود#ابدا از این
صفوف فرشتگان اطلاعی نداشت.
🔆 من دانستم این #پیرمرد برای نماز خود اذان و اقامه گفته است.
🔆 چون در روایت داریم: کسی که در نمازهای واجب یومیه، اذان و اقامه هر دو را بگوید دو#صف از ملائکه و اگر یکی از آنها را بگوید یک صف از #ملائکه به او #اقتدا می کنند که درازی آن به اندازه ما بین مشرق و مغرب باشد.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص168
خبر دادن از موقع نماز
#فرشتگان_روز_و_شب
آقای #راحمی که از اهل علم همدان و پدر #شهیدی بزرگوار است می گوید:
آقای #انصاری تابستانها روی پشت بام مسجد جامع اقامه #نماز جماعت می فرمود.
🔆 یکی از محترمین #همدان که از مامومین آقای انصاری بود برایم نقل کرد
که :روزی هنگام#غروب که حاضران منتظر اذان مغرب و برپایی نماز جماعت بودند.
🔆 آقای انصاری به#موذن فرمودند:
🔆 اذانمغرب را بگو. #موذن عرض کرد: آقا هنوز مغرب نشده.
🔆 آقا فرمودند: مگر رفتن فرشتگان روز و آمدن#فرشتگان شب را ندیدی؟
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#اطاعت ✅اهميت اطاعت از پدر
🔆پدر آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی از #هفت سالگی او را تحت تربیت و مراقبت مرحوم حاج محمدصادق قرارداد.
🔆#شیخ حسنعلی اصفهانی فرموده بود:
بیش از هفت سال نداشتم که نزدیک #غروب آفتاب یکی از روزهای ماه مبارک رمضان که با تابستانی#گرم مصادف شده بود، به اتفاق پدرم، به خدمت#استاد حاج محمد صادق مشرف شدم.
🔆 در این اثنا کسی #نباتی را برای تبرک به دست حاجی داد. استاد نبات را #تبرک کرد و به صاحبش داد و مقداری خورده نبات که کف دستش مانده بود به من داد و فرمود بخور،من #بیدرنگ خوردم .
🔆 پدرم عرض کرد: حسنعلی #روزه بود. حاجی به من فرمود: مگر نمی دانستی که روزه ات با خوردن نبات #باطل می گردد.
عرض کردم: #اری! فرمود: پس چرا خوردی؟
🔆 عرضه داشتم: اطاعت امر شما را کردم. #استاد دست مبارک خود را بر شانه ام زد و فرمود: ((با این اطاعت به هر کجا که باید می رسیدی!رسیدی))
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰#امداد ✅نمونه های امداد الهی
#آبـها_به_درون_کاسه_برمی گردد
#حضرت_سید_هاشم_حداد میگوید:
🔆 در زمانی که ساکن منزل پدر زنم بودیم، یک شب زمستان که برای#تهجد بلند شدم#کاسه_چینی پر از آب و خنک در بالای سرم بود بدون اختیار پا روی کاسه گذاشتم و#شکست و ابهایش ریخت.
🔆 من تکان خوردم که ای وای! فردا مادرزنم چه#بلایی به سرمن خواهد آورد؟
🔆 همین که این مطلب از#ذهنم گذشت دیدم#کاسه درست شده و با تمام آبهایش برسر جای خود است.
کتاب ستارگان سپهر سلوک ص139
✳️امداد رسانی
✅مرگ ناگهانی و اهمیّت صلوات
✍️مرحوم قطب الدّین راوندی رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از ابوهاشم جعفری حکایت نماید:
روزی شخصی به محضر مبارک حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام وارد شد و اظهار داشت: یاابن رسول اللّه! پدرم سکته کرده و مرده است و دارای اموال و جواهراتی بسیار می باشد، که من از محلّ آن ها بی اطّلاع هستم. و من دارای عائله ای بسیار سنگین هستم، که از تامین زندگی آن ها عاجز و ناتوان می باشم. و سپس اظهار داشت: به هر حال من یکی از دوستان و علاقه مندان به شما هستم، تقاضامندم به فریاد من برسی و مرا از این مشکل نجات دهی.
امام جواد علیه السلام در پاسخ به تقاضای او فرمود: پس از آن که نماز عشای خود را خواندی، بر محمّد و اهل بیتش علیهم السلام، صلوات بفرست. پس از آن، پدرت را در عالم خواب خواهی دید؛ و آن گاه تو را نسبت به محلّ ثروت و اموالش آگاه می نماید. آن شخص به توصیه حضرت عمل کرد و چون پدر خود را در عالَم خواب دید، به او گفت: پسرم! من اموال خود را در فلان مکان و فلان محلّ پنهان کرده ام، آن ها را بردار و نزد فرزند رسول خدا، حضرت ابوجعفر، امام محمّد جواد علیه السلام برسان. هنگامی که آن شخص از خواب بیدار گشت، صبحگاهان به طرف محلّ مورد نظر حرکت کرد. و چون به آن جا رسید، پس از اندکی جستجو اموال را پیدا نمود و آن ها را برداشت و خدمت امام جواد علیه السلام آورد و جریان را برای حضرت بازگو کرد. و سپس گفت:
شکر و سپاس خداوند متعال را، که شما آل محمّد علیهم السلام را این چنین گرامی داشت؛ و از شما را از بین خلایق برگزید، تا مردم را از مشکلات و گرفتاری ها نجات بخشید.
📚 الخرایج والجرایح: ج ۲، ص ۶۶۵،
✅امداد رسانی امام
📚 بخش ويژه معصومان (ع)
ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری
(علیه السلام) به روش عجیب
یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری (ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام (ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره اندیشی بودم.
در همین بین امام (ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه ای طلا داخل خاک ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام (ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام (ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری (ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی های منزل و خانواده ام را تهیه و تأمین کردم.
📚منبع : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
https://eitaa.com/ahlebet1
✅نمونه ديگر امداد الهی
خاطره ای از حضرت امام خمينی رضوان الله تعالی عليه،
نقل شده، چند روزی قبل از پيروزی انقلاب، مرحوم امامٰ مردم را دعوت به ريختن به خيابان ها کردندٰ با این کار عرصه بر ... تنگ شد و مانع فعاليت خرابکارنه آن ها شد. 🔰#اهل بيت (ع) ✅توسل خادم به اهل بيت (ع)
امام جعفر صادق علیهالسلام فرمودند: از ام ایمن نقل شده که در راه "مکه" به جحفه، به "عطش"شدیدی دچار شدم تا آنجا که جانم به خطر افتاد
پس روبه آسمان نموده عرض کردم: پروردگار من، مرا دچار تشنگی نموده ای، در حالی که من "خادمه"ی دختر پیغمبرت می باشم؟
در آن هنگام "دیدم" سطلی از آب "بهشتی" ظاهر شد ، از آن نوشیدم. قسم بهخانم فاطمه زهرا علیهاالسلام که بعد از آن تاهفت سال گرسنگی و تشنگی بر من عارض نشد
📚بحارالانوار، جلد ۶۲ ، ص ۱۰۲
https://eitaa.com/ahlebet1
❌اشتباه 👈در خاطرات آمده: فردی که به منطقه ای دور دست رفته بود چنين گونه تعريف می کرد: ❤️یک سؤال مردم گفتند: ما شنيده ايم اگر کسی پس از وضو، يک چای خورد، غسل بر او واجب می شود. ☺️وقتی اين شکوه را نزد او برده بودند ... آن عالم برای حفظ آبروی گوينده، که .... و حاضر در جلسه بود، گفته بود. 👈گوينده حتما! در خواندن مطلب اشتباه کرده، سپس اضافه کرده بود، 👈به گمانم اين مورد ،شبيه حکايتی است که در کتاب های شهيد دستغيب (ره) آمده (فردی در، دستور قبر کندن، کلمه ای را اشتباه خوانده بود و به جای «پَهن» تر، کندن، قسمت پائين قبر، می گفته، «پِهِنِ» تر بريزيد است.
https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
1️⃣ - حرف الف ✳️اصفهانی #آية_الله_شيخ_حسن_علی_اصفهانی
https://eitaa.com/ahlebet1/61
. https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
2️⃣ - حرف ب . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
3️⃣ - حرف پ . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
4️⃣ - حرف ت . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
5️⃣ - حرف ث . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
6️⃣ - حرف ج . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
7️⃣ - حرف چ . https://eitaa.com/ahlebet1
🔰فهرست الفبائی اسامی بزرگان
8️⃣ - حرف ح . https://eitaa.com/ahlebet1