eitaa logo
اخبار لفور
1.6هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
15هزار ویدیو
215 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ شعر قصیده شهدای لفور : 🔵 قسمت سوم : به و به خسته هم عبـداله شهيـدِ شـهر بصـره چـه آنان هـر دو از تـبارند که خسرو را از ما گرفته شـهيـد  و هر سه جنگجـو بـود بهـر او در گفتـگو بـود فـرجـی از ليک در لفور بود سکـوتش بدتـر از نـار تنـور بود  مــرد ايمـان شـهيـد ديگـری از غـرب ايران گـزيد او را مقتل خويش ولـی قلب همـه از بهـر او ريش چو آن  بر ما گذر شد هـم مـدّ نظر شـد الـه ای شهر بگـردی تکـه تکـه گـرفتی تو ز بگم ای داد و بـيداد شـهيـد راه حـق زنـدان بغـداد هـمانی را کـه نـام او علـی بـود او را ولـی بـود ، و ديگـر سه ديگـر از شهيـدان و دو مرد جبـهه ای هر دو سپاهی گشتـه شهيـد در امـا علی گشتـه شهيـد از شيميـائی  هم در خط فـداکـاری نـمـوده کـرده ايـثار نشـان کـرد او زمانی دشمنان را گهـی بر زخمـيان بوده پـرستار دو و قاسـم آرائـی نـيـز  در طبــق شد در آن او مردحق شد بـغــريد و بــزد او دشـمنـان را همه در هم بريخت پاسگاهيان را  چست و چـالاک عجب از تير دشمن رفت در خاک قسمتش بوده شـهادت شـهـادت بـوده بـهـر او ولادت جوان نـازنيـن جوانی سر به زير او بوده خاکی صـفـای سنـگر همسنگـران او همه همسنـگران را بود هـادی ز هم آلاشتی  در مـوقع خواب بشد مجروح ز تيـر مردی ناپاک هماندم دست و پايش را به بستند شهـادت نامه را بهـرش نـوشتنـد از بـپا خـاست ز خونش موی فرقش را بياراست دگر برگشته ام من سوی دجله ببينـم تا ز يـارانـم کـه مـانده  بوده او نـام که از سر تا به پايـش تير باران ز روستـای طلـوعش به شرق دجله کرديم جستجويش   مـرد خــدا بـود شهـادت را خريد او از جوانـرود  بـود در جزيـره همچو مجنون چه مجنونی که از سر تا به پا خون او ز درگاه خدا بود خريـدار شهادت گشت او زود و هـم از يقين هم سفره سلطان کيايند  از رسيـده گلـو و صـورتش ترکش بريده تمــام پيـکر او گـشت زخمی گلی ديگر از اين گلشـن رسيده هـم نـمـايـي از صـفـا و بـا وفايي  چه جنگجو بود تمـام از او گـفتگو بود چو دشمن نام او را می شنيدند همه ناگـه ز ترسش می رميدند که را ديدم پر از خون  به خونش گشت گلگون همان بابا که نامش چون پدر بود به سنگر يکه و يکتـا گـوهـر بود و جنگ نـاخدايند شـهيدان از ده يـاد  بـخير بـاد همـان انصـار حسينی بخير باد شـهـيـد کـربـلا چـهـار ايـران صفـا و مهربـانيش بـخيـر بـاد  درشهر بستان فـداکاری نـمـوده از دل و جـان چنان جنگيد تا خود رفته از هوش شـهـادت را گـرفتـه او در آغـوش بـه شـهرِ خستـه رفتـم را هم شناختم در آن شهری که کرکس بوده بسيار کبـوتــر بـچـگان را تـوی منـقــار  آمـد ام الرصـاص دم مردن همی خواند سوره ناس داشــت ايمـان فـراوان شهـادت را خدا داده است ارزان از آن مــردان لايــق و، و  مـرد راز اسـت ز ظاهـرهای دنيا بی نيـاز است 🔵 ادامه دارد..... ⭐️ به کانال اخبار بپیوندید 👇👇👇 @eakhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
📝 شعری در وصف شهدای لفور : ⭐️ قسمت اول ⭐️ السلام ای سینه چاکان السلام از تبار و نسل پاکان السلام السلام ای مست شبهای غرور ای شهیدان سرافراز لفور السلام ای رهروان کربلا خاکتان دارد شمیم نینوا سینه سرخان مهاجر نامتان دانه افشان شد خدا بر دامتان شور دشت کربلا در فکرتان یاحسین یافاطمه در ذکرتان با کدامین واژه ات معنا کنم در کدامین نقطه ات پیدا کنم خاک ایران سر به سر جای شماست عشق تنها مثل معنای شماست از کدامین نقطه آغازت کنم سوز من آهنگ یک سازت کنم از مظلوم تر دیده‌ای آیا از او معصوم تر غربت او آتش افکندم بجان او که جا ماند از رحیل همرهان از دلاور بی ادعا غرق در سوز و نماز و در دعا آنکه بود سر به زیر در میان معرکه مردی دلیر یاد آن مظلوم یار ما بخیر ، باوقار مابخیر گمنام و مظلوم است او از نشان و نام محروم است او ظاهراً او بی نشان است و غریب لیک مأوایش بود نزد حبیب یاد آن اول شهید ما بخیر یاد رشید ما بخیر شمع مستان است شهید او سبکبارانه تا یارش رسید از مهربان گویم سخن ساکت و آرام در هر انجمن او اسیر قید دنیایی نشد محو در القاب و زیبایی نشد آه می سوزم ز یاد سالها ماند و نیامد یاعلی مُشتی از خاکسترش آورده‌اند لاله رفت و پرپرش آورده‌اند یادی از آمد در نظر آن گُلِ بی خار آمد در نظر می شنو از خونین بدن بی هیاهو رفت و شد در خون کفن دیگر شهید این دیار بی تکبر بی غرور با اقتدار او نشد هرگز اسیر ننگ و نام بعد سالها هم نشد در بند دام باز آغاز سخن باید کنیم یاد مردان وطن باید کنیم خواب دیدم دستهایم بسته بود پاها از فَرط رفتن خسته بود دست من در دست یاران شهید هر کجا می رفت من را می کشید رفته بودم پا به پای یک شهید دیده بودم یک پرستوی سپید گفت :می‌دانی که اینان کیستند؟ با شماها سالها می زیستند با زمین بودن بسان دام بود آسمانی کِی به اینجا رام بود گفته‌ام بَس کن بگو این کیست کیست؟ گفت او نامش است مرد میدان عمل بی ادّعا مرد کار و مرد ایثار و خدا کاش می شنید نعره ای از دل به اینجا می کشید می شنید حتی صدایش می رسد آن صدای آشنایش می رسد از باید هزاران راز گفت رازها را باید از آغاز گفت 🔵 ادامه دارد... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
📝 شعری در وصف شهدای لفور : ⭐️ قسمت اول ⭐️ السلام ای سینه چاکان السلام از تبار و نسل پاکان السلام السلام ای مست شبهای غرور ای شهیدان سرافراز لفور السلام ای رهروان کربلا خاکتان دارد شمیم نینوا سینه سرخان مهاجر نامتان دانه افشان شد خدا بر دامتان شور دشت کربلا در فکرتان یاحسین یافاطمه در ذکرتان با کدامین واژه ات معنا کنم در کدامین نقطه ات پیدا کنم خاک ایران سر به سر جای شماست عشق تنها مثل معنای شماست از کدامین نقطه آغازت کنم سوز من آهنگ یک سازت کنم از مظلوم تر دیده‌ای آیا از او معصوم تر غربت او آتش افکندم بجان او که جا ماند از رحیل همرهان از دلاور بی ادعا غرق در سوز و نماز و در دعا آنکه بود سر به زیر در میان معرکه مردی دلیر یاد آن مظلوم یار ما بخیر ، باوقار مابخیر گمنام و مظلوم است او از نشان و نام محروم است او ظاهراً او بی نشان است و غریب لیک مأوایش بود نزد حبیب یاد آن اول شهید ما بخیر یاد رشید ما بخیر شمع مستان است شهید او سبکبارانه تا یارش رسید از مهربان گویم سخن ساکت و آرام در هر انجمن او اسیر قید دنیایی نشد محو در القاب و زیبایی نشد آه می سوزم ز یاد سالها ماند و نیامد یاعلی مُشتی از خاکسترش آورده‌اند لاله رفت و پرپرش آورده‌اند یادی از آمد در نظر آن گُلِ بی خار آمد در نظر می شنو از خونین بدن بی هیاهو رفت و شد در خون کفن دیگر شهید این دیار بی تکبر بی غرور با اقتدار او نشد هرگز اسیر ننگ و نام بعد سالها هم نشد در بند دام باز آغاز سخن باید کنیم یاد مردان وطن باید کنیم خواب دیدم دستهایم بسته بود پاها از فَرط رفتن خسته بود دست من در دست یاران شهید هر کجا می رفت من را می کشید رفته بودم پا به پای یک شهید دیده بودم یک پرستوی سپید گفت :می‌دانی که اینان کیستند؟ با شماها سالها می زیستند با زمین بودن بسان دام بود آسمانی کِی به اینجا رام بود گفته‌ام بَس کن بگو این کیست کیست؟ گفت او نامش است مرد میدان عمل بی ادّعا مرد کار و مرد ایثار و خدا کاش می شنید نعره ای از دل به اینجا می کشید می شنید حتی صدایش می رسد آن صدای آشنایش می رسد از باید هزاران راز گفت رازها را باید از آغاز گفت 🔵 ادامه دارد... 🔰 به کانال اخبار بپيونديد 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید
✳️ شعر قصیده شهدای لفور : 🔵 قسمت سوم : به و به خسته هم عبـداله شهيـدِ شـهر بصـره چـه آنان هـر دو از تـبارند که خسرو را از ما گرفته شـهيـد  و هر سه جنگجـو بـود بهـر او در گفتـگو بـود فـرجـی از ليک در لفور بود سکـوتش بدتـر از نـار تنـور بود  مــرد ايمـان شـهيـد ديگـری از غـرب ايران گـزيد او را مقتل خويش ولـی قلب همـه از بهـر او ريش چو آن  بر ما گذر شد هـم مـدّ نظر شـد الـه ای شهر بگـردی تکـه تکـه گـرفتی تو ز بگم ای داد و بـيداد شـهيـد راه حـق زنـدان بغـداد هـمانی را کـه نـام او علـی بـود او را ولـی بـود ، و ديگـر سه ديگـر از شهيـدان و دو مرد جبـهه ای هر دو سپاهی گشتـه شهيـد در امـا علی گشتـه شهيـد از شيميـائی  هم در خط فـداکـاری نـمـوده کـرده ايـثار نشـان کـرد او زمانی دشمنان را گهـی بر زخمـيان بوده پـرستار دو و قاسـم آرائـی نـيـز  در طبــق شد در آن او مردحق شد بـغــريد و بــزد او دشـمنـان را همه در هم بريخت پاسگاهيان را  چست و چـالاک عجب از تير دشمن رفت در خاک قسمتش بوده شـهادت شـهـادت بـوده بـهـر او ولادت جوان نـازنيـن جوانی سر به زير او بوده خاکی صـفـای سنـگر همسنگـران او همه همسنـگران را بود هـادی ز هم آلاشتی  در مـوقع خواب بشد مجروح ز تيـر مردی ناپاک هماندم دست و پايش را به بستند شهـادت نامه را بهـرش نـوشتنـد از بـپا خـاست ز خونش موی فرقش را بياراست دگر برگشته ام من سوی دجله ببينـم تا ز يـارانـم کـه مـانده  بوده او نـام که از سر تا به پايـش تير باران ز روستـای طلـوعش به شرق دجله کرديم جستجويش   مـرد خــدا بـود شهـادت را خريد او از جوانـرود  بـود در جزيـره همچو مجنون چه مجنونی که از سر تا به پا خون او ز درگاه خدا بود خريـدار شهادت گشت او زود و هـم از يقين هم سفره سلطان کيايند  از رسيـده گلـو و صـورتش ترکش بريده تمــام پيـکر او گـشت زخمی گلی ديگر از اين گلشـن رسيده هـم نـمـايـي از صـفـا و بـا وفايي  چه جنگجو بود تمـام از او گـفتگو بود چو دشمن نام او را می شنيدند همه ناگـه ز ترسش می رميدند که را ديدم پر از خون  به خونش گشت گلگون همان بابا که نامش چون پدر بود به سنگر يکه و يکتـا گـوهـر بود و جنگ نـاخدايند شـهيدان از ده يـاد  بـخير بـاد همـان انصـار حسينی بخير باد شـهـيـد کـربـلا چـهـار ايـران صفـا و مهربـانيش بـخيـر بـاد  درشهر بستان فـداکاری نـمـوده از دل و جـان چنان جنگيد تا خود رفته از هوش شـهـادت را گـرفتـه او در آغـوش بـه شـهرِ خستـه رفتـم را هم شناختم در آن شهری که کرکس بوده بسيار کبـوتــر بـچـگان را تـوی منـقــار  آمـد ام الرصـاص دم مردن همی خواند سوره ناس داشــت ايمـان فـراوان شهـادت را خدا داده است ارزان از آن مــردان لايــق و، و  مـرد راز اسـت ز ظاهـرهای دنيا بی نيـاز است 🔵 ادامه دارد..... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس ⭐️ به کانال اخبار بپیوندید 👇👇👇 @eakhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹