eitaa logo
اخبار لفور
1.8هزار دنبال‌کننده
23.7هزار عکس
27.5هزار ویدیو
234 فایل
هرچیزی که درباره #لفور بایدبدانید #لفور جایی که بایدرفت ودید اخبار و مطالب ارسالی شما👇 @Ab_Azizi #تبلیغات پذیرفته می‌شود👆 کانال ایتا @akhbarelafoor گروه ایتا eitaa.com/joinchat/131203086C0505ea2121 کانال تلگرام t.me/akhbarelafoor
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ قصیده‌ای برای شهدای لفور : ⭐️ شاعر : عباسعلی محرابی 🔵 قسمت دوم : قباد اسماعیلی را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی قبادی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای دهـکلان شهيـد قاسمی در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در لفـورک گلی دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده چنگوله درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار گلی دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم پـاشـاکـلا بـود داود صادقی اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در نفـت چال آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا عمران قربانی هم يک جوان بود تـوی ماهـوت او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش صادق قاسمی هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز شلمچه لفـورک بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو ابوالحسن افشار يــاورش بـود سـرِ پل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز لــفــور آمـده و از بـورخـانـی قلی اکبری شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله قلی پـاشــاکلا آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا نصراله ناصری می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب نصـراله از کفـاک آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گيلانغـرب گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا حسن مرادی نيـز نـام است ميـان فـاو او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت مصطفی در سنندج گشت پرپر علیِ اکبرش در هــور شنـاور نه در هـورالـهـويزه اکبـری داشت نه عين مصطفی خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان نفـت چـال نظررستمی خـط مريـوان شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر فاو پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام تقیِ آشام رضــای هـاشـمی خـط هويزه سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی عليرضا مفیدی نـام بــوده که در هورالعظيم قدش خميده مفيدی از شهميرزاد آمـد اينجا لفـورش شد قبـول در توی دنيا ز لاکـوم آمـده محسن شعبانی مـريـوان عمر او شـد جـاودانی از آن سومار کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل خیراله عبادی زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور      سعید کلاگر  را يــاد آور شـهيـد شهـرک فـاو بسـيارنـد سعيـد کـلاگـرها از آن ديارنـد مهرداد خلیلی مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط سومار که تا دشمن ببينم ذلت و خوار نوراله روح اله پور را نديدم به عشق کربلا از عشق سـرودم خيراله و سعيد،مهـرداد ،نوراله شهيـد از نفت چالنـد نيز اينها عبداله مسلمی نامش بياد است شهيد ديگری از شهر فـاو است 🔵 ادامه دارد..... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ شعری درباره : اینجا لفور حد ثغور مومنان است یعنی لفور ملک وقار دلبران است اینجا ملایک شامگاهان سجده دارند اینجا کواکب بر صدیقان خنده دارند حوران صبحگاهان دعای عهد خوانند آلاله های پاک بر آن عهد مانند اینجا دیار عالمان بی بدیل است بوذر ها عمار و سلمان را دلیل است این خاک نصیب صد شهید سینه چاک شد خفتند تا این خاک از دِیوان پاک شد اینجا لفور هست ای لفوریها بیایید این وادی نور است بر آن قرآن بخوانید اینجا تلالو نبوغ علم و ایمان این ملک لفور سرفراز بود گشته ویران اکنون نشان از بی نشانان را درنگ نیست انگار آبادی ما را بوی جنگ نیست این دشت را آواز صُلصُل داشت بیدار هد هد در فصل بهار می خواند بسیار این پیکر زخمی دیگر مرهم ندارد آهو رمیده بیشه ام همدم ندارد اینجا لفور هست ای لفوریها کجایید اینجا حدود نور باشد پس بیایید اینجا زمانی در بهاران هیبتی داشت فصل درو و خرمن ما همتی داشت این عکس پاییز است و خرمن مکرری داشت دشت نفار های های مشتی جانعلی داشت آه ،جنگل خوردند، آب بردند، لانه کردند در کوی و برزن دیو و دد بیتوته کردند آب روان از کارسنگ تا اسکلیم است چون آب آزر نوش داروی حکیم است این بند پشت و آن لفورک داغ دارد در پیش رو سرسبز چون گلباغ دارد آن چاشتخواران گلکتی مشهور باشد میرارکلا در پشت گلباغ عور باشد اسبوکلا و گشنیان غلوش مقابل باید نویسم شرح حالش در مقاتل چون چاکسرا را چاک چاک و چاک دیدم بس فتنه در تنگِ سر و کفاک دیدم بفروختند ملک و زمین آواره گشتند راهی شهر و کوچه و پس کوچه گشتند بر نفتچالیها سلامی، سلام وصد سلامم بر اهل بورخانی درود بی کرانم من مانده ام شرمنده اما مات و حیران آن همت مردم کجا آن خانه ویران پیران ما رفتند ما را خواب گرفته یک دفعه خرمن سوخت و دشت را آب گرفته شاعر : ؟ ⭐️ به کانال بپیوندید 👇👇👇 @akhbarelafoor 📱 رسانه باشید ما را به دوستانتون معرفی کنید 🌱🌿☘🍀🍀☘🌿🌱
اخبار لفور
✳️ منظومه شعری کتاب سرزمین من سوادکوه : اثر استاد : باباتافته ⭐️ قسمت دوم ⭐️ بدیدم بارگاهی از
✳️ منظومه شعری کتاب سرزمین من سوادکوه : اثر : استاد باباتافته ⭐️ قسمت سوم ⭐️ در آن جنگل نه پیدا آسمانست گمانم در بهاران خور نهانست واسو در پیش پایش بیشه دارد و رود زین بیشه شیر اندیشه دارد درختان سر کشیدندی به افلاک که چند صدساله دارند ریشه در خاک در این بیشه ددانی در چمیدن فراوان بچه آهو در چریدن گرازان در تکاپو بی درنگند شغالان در کمینگاه تِرِنگند تشی را خانه ای دیرینه باشد گوزنان را دو شاخ افتاده باشد خزر را هر زمان برخاست طوفان در این بیشه همی بارید باران تگرگش بشکند شاخ سپیدار برآرد غرشی سیل زمین خوار چنان سیلی خزر را بیم خیزد بترسد زو که دیوارش بریزد به هر سو باد چون تندر خروشد زمین رخت سپید از ابر پوشد چنان ابری که رهرو ره نشیند به گامی پیش پای خود نبیند هر آن کس را که بیم جایگاه است کهنسالین درختان جان پناه است بیا با ما نشین و جستجو کن شمال شرق سلامی بر گزو کن گزو بالاتر از ملک کفاک است که جای امن و هم قدیس پاک است زیارتگاه عشاق رسول است مزار کودکانی از بتول است که آبشاری در آن بیت الامان است به بالاش بنگری چون ریسمان است بلندی از چهل باشد اضافه بگویم بی نظیر نبود گزافه نسیمی خیزد از او دلنواز است هوایش روح پرور غم گداز است میان جنگل سرسبز آذر گذر کن تا بیابی روح دیگر بهشت آنجاست اگر هستی تومجنون چرا بنشسته ای برخیز اکنون لفور هم در لطافت بی نظیر است ندانم با که گویم او حقیر است همش با خویشتن اندیشه دارد گمانم تیشه ای بر ریشه دارد کف دست یمین تصویر دارد چهار انگشت خود زنجیر دارد 🔵 ادامه دارد... ⭐️ به کانال بپیوندید 👇👇👇 @akhbarelafoor 📱 رسانه باشید ما را به دوستانتون معرفی کنید 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
اخبار لفور
✳️ منظومه شعری کتاب سرزمین من سوادکوه : اثر : استاد باباتافته ⭐️ قسمت سوم ⭐️ در آن جنگل نه پیدا
✳️ منظومه شعری کتاب سرزمین من سوادکوه : اثر : استاد باباتافته ⭐️ قسمت چهارم ⭐️ لفور را پنج انگشت است از تل شمارم من ز پنجم تا به اول پی رود ابهام ز سبابه جدا کرد چو آمد اسکلیم وسطی سوا کرد کرسنگ بنشست بر وسطی و بنصر آذر رود بین بنصر ماند و خنصر هر آن تلی که بین رودها خاست چو انگشتی بماند در کف راست چهارم رود بابل اسکلیم است که در سرچشمه اش دایم حمیم است که بر انگشت سبابه درخشد جهانی را ز خود گوهر ببخشد دو پنج روستا فدای سد البرز دهیم شرق لفور از دست امروز لفورک گشنیان اسبوکلا را امیرکلا و هم حاجیکلا را میرارکلا و هم گالشکلا را کفاک و چاشتخواران چاکسرا را در آن ایام که بابل مامطیر است ایالت در لفور ما شهیر است لفور در مامضی آباد بودی حکومت در ید اولاد بودی ز اولاد می رسد تا پورقارن به هر گامی است آثارش مبین به هر جا گام به گام آثار دارد نشان از قدمت بسیار دارد کنون در بند سد گشته گرفتار به زیر آب رفته او آثار لفور از هر نظر زیبا ترین است به هر جایش نشینی دلنشین است شمیمش خاطر غم می ستاند نسیمش اشک شبنم می فشاند هوا از مشک و عود آمیخته دارد هزاران کودکی فرهیخته دارد طیوران هر طرف در طیرانند شغالان حافظان ماکیانند ددان هم شرب گاو و گوسفندان بجای سگ بودند گرگ پاسبانان جهانی به از این ایمن نبینی هزاران دوست یک دشمن نبینی 🔵 ادامه دارد... ⭐️ به کانال بپیوندید 👇👇👇 @akhbarelafoor 📱 رسانه باشید کانال ما را به دوستانتون معرفی کنید 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
اخبار لفور
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت اول : ســلام ای والـدين ســرفــرازان سـلام سـازنـدگان اين شهيـدان   
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت دوم :  را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای  در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در  دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم بـود  اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا  هم يک جوان بود تـوی او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش  هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو  يــاورش بـود سـرِپل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز آمـده و از  شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا  می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب از آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا  نيـز نـام است ميـان او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت  در سنندج گشت پرپر  در هــور شنـاور نه در اکبـری داشت نه عين خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان  خـط شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام  خـط سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی  نـام بــوده که در قدش خميده از شهميرزاد آمـد اينجا شد قبـول در توی دنيا ز آمـده عمر او شـد جـاودانی از آن کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل  زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور       را يــاد آور شـهيـد شهـرک بسـيارنـد از آن ديارنـد  مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط که تا دشمن ببينم ذلت و خوار  را نديدم به عشق از عشق سـرودم و ، ، شهيـد از نيز اينها نامش بياد است شهيد ديگری از شهر است 🔵 ادامه دارد..... ⭐️ به کانال اخبار لفور بپیوندید 👇👇👇 https://eitaa.com/akhbarelafoor 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✳️ قصیده‌ شهدای لفور : 🔵 قسمت دوم :  را روزی ديدم ز پــستــی زمـان از او شنـيـدم به گفـت دنيا نمـی ارزد به کاهی شـهـادت هست نمـای بی ريائی را که بــود ممـلو ز ايمـان تـولـد گشـت روستـای  در دفتــر کـار شـده درگيـر بمب قــوم بـدکـار ز تيـر و تـرکـش او ترسی نـدارد شهيـد است و زمرگ ترسی ندارد شهيد مجلـس اسـت بر او مبارک شـده چشـمـان او باز در  دائم به فکـر جبـهه ها بـود ولـی بـود و لبـش ذکـر خدا بود شـده درگيــر با ستمکار خـريـداری شـده خونش به بازار دانـشـجــوی آن شهدا بـود قـبـول از مـردم بـود  اهــل وفـا بـود ز جـانبـازی شـهـيـد کربلا شد داود در آمـد به دنيـا شـهـادت را خـريد بر اهـل دنيا  هم يک جوان بود تـوی او يک قهرمان بود نـمـوده جـان خـود را آنجا اهداء خـداونـدا بـيـامـرزش خـدايــا جـوان مـه جبين نســل گالش شـهـادت را بـخـون داده نوازش  هـم بود خستـه شهيـدش کرده اند مرز بـوده اسـت منزلـگه او سخنهايش چو درويشان به ياهو  يــاورش بـود سـرِپل ذهـاب همسنگرش بود شهيد شد بوالحسن در نوجوانی ز آمـده و از  شـد قطعه قطعه دم صبــح در کنـار شرق دجله آمـد بـه دنـيـا نشـد تسليـم زرق و بـرق دنيا  می گفت يا رب يقين او خواند نماز عصر يا شب از آمد به ميدان به دشمن کرد هجوم تا دادنِ جان که در گرديد خامـوش هماغوش است با افشـار هماغوش دگـر پيـری ابـوذر وار مـرام است ورا  نيـز نـام است ميـان او مجـروح گـرديـد همانجـا طاقت او هم تمام است به همراهش دو شير و دو پسر داشت دو تا گـوش جـگـر نـور بصـر داشت  در سنندج گشت پرپر  در هــور شنـاور نه در اکبـری داشت نه عين خود ياوری داشت سـه مرد جنگـجو سه مرد سرحال مـرادی هـا شـهيـدان  خـط شـده آمـاج تيـر قـوم عـدوان ز شهر پرواز کـرده ايـن نام شهيـد تشنـه کـام  خـط سبـوئی از شهـادت سر کشيده نـظر و تـقـی و رضا هاشمی سـه ديـگـر از محـلـی مـرادی  نـام بــوده که در قدش خميده از شهميرزاد آمـد اينجا شد قبـول در توی دنيا ز آمـده عمر او شـد جـاودانی از آن کـه هردم ياد کردی مـحـل قتـل  زمـانـی بــاز تـو فـاو را يـاد آور       را يــاد آور شـهيـد شهـرک بسـيارنـد از آن ديارنـد  مأمـور حق بود شهيد صادق بیِ زرق و برق بود دگـر برگشته ام من خط که تا دشمن ببينم ذلت و خوار  را نديدم به عشق از عشق سـرودم و ، ، شهيـد از نيز اينها نامش بياد است شهيد ديگری از شهر است 🔵 ادامه دارد..... ✍ عباسعلی محرابی 🔷 نشر بمناسبت هفته دفاع مقدس ⭐️ به کانال اخبار بپیوندید 👇👇 @akhbarelafoor 👆 با ما همراه باشید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹