#یک_لغت_قرآنی ۲۷۳
📆۱۴۰۲/۰۹/۱۸
🌟طَعن:
به کلامی نیش دار و گزنده گویند که منظوری غیرمستقیم را در بر می گیرد.
مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ (۶۴_ نساء)
گروهی از یهود کلمات (خدا) را از جای خود تغییر داده و گویند: (فرمان خدا را) شنیدیم و (از آن) سرپیچیم و (به جسارت گویند) بشنو که (کاش) ناشنوا باشی؛ و گویند ما را رعایت کن، و گفتار ایشان زبانبازی و طعنه و تمسخر به دین است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
طَعنه از طَاع است که به باب افعال رفته است. کسی، اگر از کسی در کلام بگوید: «شنیدم و چشم» ولی این اطاعت قلبی نباشد و کلامی موافق او گوید ولی منظورش ردّ باشد به این کلام طعنه گویند.
مثال: کسی، یک نفر را مجاب می کند که نماز خوب است پس نماز بخوان؛ او هم در کلام آن را بدون ایمان قلبی بپذیرد، مدتی بعد ببیند زیر حرف خود زده و نماز نمی خواند پس به او بگوید: «چرا نماز نمی خوانی؟» او در جواب بگوید: باشه تو راست می گویی..... این کلام را طعنه گویند.
طاعون از طَعن است، چون گزنده است و بدن را چون مارگزیدگی گزیده و سیاه می کند. طعنه به کلام نیش دار چنانچه ذکر شد گفته می شود.
آن کس که به ما به طعنه ها می تازد
او را چه خبر که نفس ما می سازد
خون چهره زمین خوردن معیار شکست ات نیست
آن کس که ز معرکه رَمد می بازد
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ (۳۰_فصلت)
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🪶📜
در حدیث ۲۳۸۵ در تهذیب الأحکام آمده است:
ابوعبدالله صادق علیه السَّلام فرمودند: از سنگینی بار قرض، چیرگی اراذل و اوباش، و کسادی بازار ازدواج به خداوند عزت پناه می برم.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_پند_یک_معرفت ۳۳۶
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً (۱۴_عنکبوت)
همیشه می خواهی بدانی دنیا چند روز است؟
از پشت پنجره بیرون را نگاه مکن، آیینه ای بگیر و پشت سرت را بنگر.....
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۲۷۴
🌟مَزقَ:
جدا شدن اجزای یک شئ از هم، طوری که قابل اتصال به هم نباشد را مَزق گویند.
مثال، اگر استکانی شیشه ای بر زمین بیفتد و چند تکه شود، می شود تکه های آن را به هم وصل کرد و استکان را دوباره خلق کرد؛ ولی اگر آن استکان داخل یک دستگاه سنگ شکن بیفتد و پودر شود طوری که ارجاع آن به خلقت اولیه اش ممکن نباشد به آن حالت "مُمَزَّقٍ" گفته می شود.
وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَىٰ رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ (۷_سبأ)
كافران گفتند: آيا مردی را به شما نشان دهيم كه خبر میدهد هنگامی كه (مرديد و خاك شديد و) سخت از هم متلاشی شديد (بار ديگر) آفرينش تازهای خواهيد يافت.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۳۲۶
گویند: پارسایی را در محراب عبادت در خلوت دیدند که با خدا می گفت: خدایا! منِ زناکار، دزد لاابالی، چشم چران، شکم پرست و ابن البطن.... را بیامرز!
شاگردان در شگفت شدند که چرا استاد ما خود را زناکار و دزد و.... نزد خدا می خواند؟!
استاد پارسا گفت: وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَكَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيرًا (۵۸_فرقان)
علم خداوند از گناهانم مرا کفایت می کند و گفتن من چیزی از خودم بر علم او از من کم یا زیاد نمی کند، پس اگر زنا و دزدی کرده ام که نمی دانم ، چون بر زبان رانده ام این گناهان به عنوان معترف و مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ بر من می بخشد، و اگر این گناهان نکرده باشم بر من اجر تواضع و فروتنی در برابر خود می نویسد.
نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: خداوند بنده ای که گناه کرده و در نزد حضرت اش سر به زیر افکنده و محتاج مغفرت اش خویشتن را نشان دهد از کسی که عبادت او کرده و سرش بالا گرفته است را بیشتر دوست دارد.
✍️حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۲۷۵
📆۱۴۰۲/۰۹/۲۱
🌟إلقاء:
در قرآن هر کجا واژه إلقاء در مورد اشیاء و قبل از آن آمده است به معنای انداختن می باشد.
قَالَ أَلْقِهَا يَا مُوسَی (۱۹_طه)
گفت: ای موسی آن (عصایت) را بيفكن.
ما در این تدبر مدد الهی این لغت را در خارج از این مورد بحث می کنیم. القاء به دیدار حضوری و تماسی ولی غیر مرئی را گویند که ملاقات کننده در محضر ملاقات شونده است ولی او را با چشم نمی بیند. مثال، برق یک موجود است ولی در حالت عادی بدون یک شئ واسط (به عنوان نمونه لامپ) به چشم دیده نمی شود.
پس لامپ یک واسط برای دیدن برق در یک سیم است. با روشن شدن لامپ باز خود برق دیده نمی شود بلکه روشنایی برق دیده می شود چون برق فقط روشنایی نیست گاهی نیروی محرک در یک موتور است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
وقتی یک آهن به سیم برق که برق در آن جریان دارد مماس می شود، می گویند: «به آهن برق القاء شده است»، یعنی آهن در ملاقات با برق است ولی آن برق به چشم آهن و هر کسی که آن را می بیند دیده نمی شود.
وقتی خداوند به موسی نبی می فرماید: "وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي" یعنی ای موسی، از تولد محبت من با تو در حال ملاقات و القاء به تو بود که اگر چنین نبود و جای مهر تو در مادرت، با مهر خویش پُر نمی کردم او تو را در رود نیل نمی انداخت.
اگر محبت من در وجود تو در ملاقات تو نبود آسیه تو را به فرزندی فرعون که دشمن من بود نمی گرفت. اگر محبت من در ملاقات با تو نبود شعیب نبی، پیامبر من به تو که بیکار و بی خانمان بودی پیشنهاد ازدواج دختران اش نمی داد.
مراد از "وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي" دیدار انسان بعد از مرگ با خدا یک دیدار ملاقاتی است که بعد از مرگ انسان حضور خداوند را بر خود خواهد دید ولی این دیدن نامرئی است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🌹فرق زیارت و ملاقات چیست؟
در زیارت دو فرد یا دو چیز به هم نزدیک شده و از حضور هم آگاه می شوند. (مانند رفتن دو دوست برای دیدن حضوری هم در یک رستوران)، ولی در ملاقات دو کس یا دو شئ به هم نزدیک می شوند ولی یکی از حضور وجود دیگری بی خبر است.
مثال، وقتی رئیس جمهور از خیابانی در شهر می گذرد مردمانی که او را می بینند او را ملاقات می کنند چون رئیس جمهور از وجود و حضور آنان نزد خود بی خبر است و بعدا اگر کسی را که او را ملاقات کرده است نشان اش بدهند نمی شناسد. ولی اگر یکی از آن مردم به او نزدیک شود دست بدهد و هر دو همدیگر را نگاه کنند زیارت صورت گرفته است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
برای همین کسی که کسی را نشناسد می گوید: «قبلا زیارت تان نکرده ایم، نمی گوید: ملاقات تان نکرده ایم»؛ به دیدار مریض "ملاقات" می گویند چون ممکن است زمان حضور ما بر بالین او برای عیادت اش خواب باشد و ما بیدارش نکنیم که حضور ما متوجه شود و اهل منزل حضور ما بعدا به او خبر دهند.
موسی نبی هفتاد نفر را از قوم خود برد تا در کوه طور همراه او باشند تا سخن گفتن موسی را با خدا بشنوند. سخن گفتن موسی با خدا را شنیدند ولی سخن گفتن خدا با موسی را نشنیدند و گفتند: «تا خدا را آشکار نبینیم بر او ایمان نیاوریم» این نمونه، مثالی کامل برای القاء است. ملاقات شونده (موسی) در محضر خداوند بود که با او سخن می گفت ولی بینندگان ملاقات شونده (همراهان موسی) این ملاقات را نمی دیدند.
"إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلًا ثَقِيلًا" یعنی گفتار سنگین خدا بر حضور تو خواهد رسید ولی چنین نیست تو این رسیدن را مستقیماً از زبان خداوند بشنوی بلکه این دیدار وجود تو را نامرئی از چشم دیگران ملاقات خواهد نمود.
"فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ" یعنی وقتی آدم کلماتی بر زبان آورد و توبه کرد من او را القاء و ملاقات کردم و من بودم بدون این که او مرا ببیند در نزد او حاضر شدم و بر او گفتم برای توبه کردن با من چنین سخن بگوی. (یعنی وقتی انسان دعایی می کند خدا را ندایی می کند که قطعاً در القاء الهی است)
"وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ" یعنی خداوند بر ساحران نزدیک شد و ملاقات شان کرد و بر سجده شان در برابر خود انداخت. نکته بسیار مهم این که ساحران بعد از سجده گفتند به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم و قبل از سجده نگفتند. پس سجده مقدم بر ذکر است یعنی تا سجده نمی کردند شیطان از آنان دور نمی شد که بتوانند ایمان شان به خدا را بیان کنند چون شیطان از سجده متنفر است و زمانی که انسان به خدا سجده می کند، شیطان یاد تکبر خود می افتد که به خاطر سجده نکردن به انسان مورد لعنت خدا قرار گرفت.
"سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ" القاء از علم بالاتر است چون طبق این آیه حق تعالی بر قلب کافران ترس را حاضر می کند که با وجود قدرت شمشیرشان در برابر مؤمنان بترسند.
أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ (۵۲_حج)
طبق آیات قرآن، شیطان و نفس هم می توانند به انسان القاء کنند. (وَلَوْ أَلْقَىٰ مَعَاذِيرَهُ)
پس القاء قرآن، یعنی کلام خدا بر قلب مؤمن وارد می شود که کسی آن را نمی بیند. یعنی مؤمن در محضر خدا در تلاقی است ولی خداوند که ملاقات کننده است دیده نمی شود.
قرآن به دو معناست: یکی قرآنی که انسان خود می خواند، و دیگری قرآنی که فرشتگان بر انسان می خوانند. (سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ)
در قرآنی که فرشتگان بر انسان آن را بخوانند، آیات بر انسان القاء می شود که بتواند در عمق آن تأمل و تدبر کرده و کلام خدا را دریافت کند. چنانچه در حدیث است امام صادق (ع) برخی آیات را آن اندازه تکرار می کردند تا گویی بعد از تکرار، فرشتگان آن را بر او می خواندند. (البته این حرکت امام صادق (ع) برای یاد دادن تدبر در قرآن برای ماست)
القاء همان علم لدنی و علم بی پایان است. وقتی امام جواد (ع) در مجلسی به چند هزار مسئله پاسخ فرمودند از علم آن حضرت نبود، بلکه از القاء الهی بود، مانند القایی که بر جدّ بزرگوارشان نبی مکرم اسلام (ص) می شد. چون اگر مبنی بر علم بود آن حضرت باید تحت تربیت علمی پدر خود قرار می گرفتند. تاریخ ثبت نکرده است نبی مکرم اسلام (ص) بر حضرت علی (ع) درس تعلیم قرار دهند بلکه از خدا خواسته بودند بر آن حضرت القاء نماید. دریافت کامل القاء الهی همان علم لدنی است.
در حدیثی نبوی از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: «هرچه می خواهید بیاموزید زیرا خداوند شما را از علم منتفع نکند مگر آنچه را که می دانید به کار بندید»
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🌹ضرورت القاء برای چیست؟
پس هرگز گمان نکنیم آنچه را که می خوانیم و یاد می گیریم در ذهن ما در جای خاصی ثبت و ذخیره می شود تا زمان نیازمان با رجوع به آن، از آن استفاده کنیم که اگر چنین بود فراموش نکردن به اختیار ما بود، در حالی که حق تعالی قدرت فراموش کردن انسان را به شیطان سپرده است. (وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ) که او به راحتی می تواند چیزی را از خاطر ما ببرد، حتی عالمی دیده شده در نمازش حمد و سوره را شیطان از یادش برده است.
پس وقتی خداوند می فرماید: "فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ" آن گاه نیازی به یادآوری یا همان القاء خدا بر مؤمن نبود، چون آنچه می خواندیم، می دانستیم و در ذهن خود ذخیره می کردیم تا زمان نیاز از آن بهره ببریم و نیازی به هدایت الهی نداشتیم و همان اطلاعات بایگانی ذهن مان در زمان نیاز پاسخگوی ما بود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
وَلَئِنْ شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَيْنَا وَكِيلًا (۸۶_اسراء)
فرق صلّ با القاء در آن است که، در صلّ انسان وارد رحمت الهی شده و وصل است، ولی القاء بیشتر جنبه یادگیری و هدایت با خواطر ملکی است. پس انسان تا زنده است نیازمند هدایت الهی است، و اطلاعات ذهن انسان نمی تواند در زمان نیاز به علم، برای پیدا کردن راه درست او را کمک کند چون در دسترس او نیست و این فرضیه، یک فرض محال است و در صورتی است که ذهن انسان هرچه را لازم است خوانده و دانسته باشد.
چه بسیار اتفاق افتاده است به علت گناه چون در القای شیطان بوده ایم ساده ترین راهکار برای حل مشکلی که پیش آمده بود را فراموش کرده ایم و بعدا به آن تأسف خورده ایم که چه تاوانی این فراموشیِ ما، به ما داده است.
کسانی که دائم الذکر باشند و مشمول هدایت الهی گردند حق تعالی از رحمت خویش در همه حال آنان را با القاء درست مانع از انجام معصیت شان می شود. پس آنچه می خوانیم و یاد می گیریم چون نقشی بر لوح قلب ماست و سایه ای بر آن می افتد و می گذرد و در زمانی که خداوند بخواهد بر ما علمی یا امری را ذکر کند، بر آن سایه اثر نوری می بخشد که دیده شود و کسانی که تقوی کرده اند خودش آن علم را بدون مطالعه بر لوح قلب شان چون سایه ای وارد نموده است، و تقسیم بندی حافظه به کوتاه مدت و بلند مدت فقط یک تعریف روانشناسی است.
اگر واقعا حافظه کوتاه مدت و بلند مدت وجود داشته باشد پس هیچ چیزی در حافظه ما چه کوتاه مدت و چه بلند مدت گم نمی شود، در حالی که می بینیم چنین نیست. در واقع نکته مهم این که در علم روانشناسی، یک روانشناس به حقیقت وجودی چیزی رسیده و نام اش را ضمیر ناخودآگاه نهاده که همان القاء است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🌹هوش چیست؟
هرگونه یادگیری در ما مستلزم دو گام است: ۱) فراگیری، ۲) ذکر فراگیری
الف) فراگیری یک امری الهی است، زیرا انسان ها روزیشان در دنیا طبق قرآن تقسیم شده است. (نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا)
پس فراگیری هم یک روزی است که بین انسان ها تقسیم گردیده است و انسان تنها چیزی را می تواند فراگیرد که از جانب خدا روزی او شده است.
محل شاهد آن که، گاهی جوانی را می بینیم در درس ریاضی بسیار استعداد دارد و همه چیز را فرا می گیرد و بدون این که بخواند نمره بالا کسب می کند، ولی در درس تاریخ که حفظیات است از نمره ده هم عاجز از گرفتن است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
آیا شما می توانید بگویید بهره هوشی او چقدر است؟ یا با جوانی که برعکس اوست می توانید بگویید بهره هوشی کدام بالاتر است؟ هرگز این امر شدنی نیست. چون از سوی حق تعالی فراگیری امری جداگانه در آنان ودیعه نهاده شده است و به نوعی در برابر این ودیعه، اختیاری در تغییر ندارند و این همان است که می گوییم به دنبال استعداد خود بروید و در تعریف استعداد، آخرش به این می رسیم که چیزی خارج از توان ماست.
ب) ذکر فراگیری: در همین استعداد یا فراگیری، گام دوم هم وجود دارد که ذکر فراگیری است. یعنی آنچه فرا گرفته ایم باید در زمان نیاز و کار، دوباره بر ما یادآوری شود که آن هم فقط به امر خداست.
تصور کنید، دو نفر برای خود شغل باطری سازی را انتخاب کرده اند و هر دو نزد استاد آن را فراگرفته اند. ولی یکی صاحب مشتری و دیگری بیکار در مغازه می نشیند. چون کسی که صاحب مشتری است در زمان کار حق تعالی با خواطر ملکی بر او در جزییات چه باید بکند را القاء می کند و او صاحب ابتکار و مهارت در کار می شود.
پایان سخن آن که هدایت الهی هم که به صورت مستمر است با همین القاء صورت می گیرد و هر چیزی دارای القاء است. مثال، شما وقتی خودکار پدر مرحوم تان نزد خود نگه می دارید با نگاه کردن به آن در هر زمان از آن به شما القاء صورت می گیرد و سریع به یادش افتاده چشمان تان اشک بار می گردد. پس اشیاء هم القاء از خود دارند.
إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْری لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ (۳۷_ق)
یعنی در شرح حال پیشینیان، ذکر و یادآوری است برای کسی که قلب اش دارای نور و تفقه است، و با خواطر ملکی مستقیم ذکر را می گیرد، و یا کسی که شیطان با او همنشین نشده و در گوش او خواطر نمی زند، پس از شنیده هایش در این ذکر بر گوش او فرو می رود و بر سنت هلاکت من بر ظالمان شاهد می شود.
آیه فوق اشاره دارد که القاء از سوی یک اهل ذکر بر مؤمنی که شیطان را با نزدیکی به خدا، رخصت نداده که بر او نزدیک شود، می تواند با شنیدن از انسان صورت گیرد.
مراد از سَمْع در قرآن شنیدن با گوش است چون شیطان بر گوش نمی خواند بلکه بر قلب می خواند و خواطر می زند. (اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ) برای همین در کلام وحی "الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ" ذکر شده است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_آیه_یک_تدبر ۶۸۰
🌹فرق الهام با القاء چیست؟
فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (۸_شمس)
سپس فجور و تقوا (شرّ و خير) را به او الهام كرده است.
الهام یکبار در قرآن آمده است و آن به معنای بلعیدن خوراکی و هضم آن در وجود است.
فُجُور صفت مشبهه از فَجر است. روشنایی صبح را فجر گویند و فُجُور گناهی را گویند که از تاریکی و پنهان خارج و در روشنایی انجام می شود، یا در روشنایی دیده می شود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
فُجُور معمولاً با فِسْق می آید، (یعنی کسی که فِسْق خود آشکار می کند. مانند شراب نوشیدن علنی ولید بن عقبه به عنوان خلیفه مسلمین) معاویه فِسْق داشت (در تدبری معنی فِسْق را مدد الهی عارض شدیم) یعنی شراب شاید در خلوت می نوشید، ولی یزید فِسْق و فُجُور داشت، یعنی فسق اش آشکار و روشنایی روز بود.
یعنی ما در گوشت و خون همه انسان ها فُجُور و تقوی را وارد ساختیم که همگی آن را قبول دارند. مثال، حتی کسی که دزدی می کند می داند دزدی بد است و آن را در روز روشن و در چشم دیگران نمی کند چون توجیهی بر آن ندارد؛ یا هر انسانی می داند نباید بدون لباس و عریان در بیرون منزل و یا نزد کسی بنشیند که اگر چنین کند دچار فُجُور شده است.
امر به معروف براساس همین الهامات است که در همه انسان ها مشترک در فطرت شان با خلقت شان نهاده شده است. اگر در آیه دقت کنیم الهام را مشروط بر تقوی نکرده است. مثال، اگر کسی بر والدین اش بی احترامی کند نیاز نیست با عقل بر او اثبات کنی این کار بد است چون در فطرت او با الهام این امر نهاده شده است. براساس همین الهامات است که امر به معروف و نهی از منکر امر شده است که پیامبرش را گاهی از روی ضرورت امر می کند تا مردم را به عرف امر کند و نه به دین..... (وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ)
شما اگر به کسی که بچه ای را کتک می زند بگویید: «این کار را نکن بد است» از شما می پذیرد، هرچند حرف شما را گوش نکند و آن بچه را مستحق کتک بداند؛ ولی کلیات را قبول دارد که نباید بچه را کتک زد.
پس الهام یک کلیات است که هدیه همگانی خدا برای نظم و دوری جامعه از ناامنی است، ولی القاء هدیه خدا برای هدایت و مخصوص مهتدین است. مثالی می زنیم، کارمندی در بانک کار می کند او قبول دارد که مشتری بانک اگر کیف پول اش در بانک جا ماند دزدی است و باید آن را برگرداند. ولی همین کارمند در استفاده از بیت المال، شاید قبول نکند که نباید از بانک برای منزل نوشت افزار و کاغذ ببرد و آن را حق و سهمی از تلاش خود بداند.
پس در مورد دوم است که القاء از جانب خدا یا شیطان بر او پیش می آید؛ و یا همگان می دانند نباید به والدین بدی کرد، این الهام همگانی الهی است؛ ولی هرکس نمی داند و نمی پذیرد حتی زمانی که والدین با او بدی کردند، با آن ها باید نیکی کند و این امر محتاج القاء است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۲۷۶
🌟نَحَت:
به معنای تراشیدن سنگ برای منظوری است.
تراشیدن سنگ به منظور تبدیل کردن آن به شئ دلخواه یا پیکر تراشی و مجسمه سازی در اسلام حرام است. (قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ) که آیه اشاره به این امر دارد.
فقط در یک مورد تراشیدن سنگ مجاز می باشد که آن هم برای ساختن خانه است. (وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا)
شیطان به هر تصویر کشیده شده انسان یا مجسمه ای می تواند ماهیت شیطانی بدهد و از طریق آن به انسان القاء کند. در یک نمایش عروسکی با آن که عروسک یک مجسمه است که به دست بشر ساخته شده ولی وقتی کسی در پشت جایگاهی پنهان می شود و عروسک را تکان داده و سخن می گوید به انسان القاء می شود و انسان در شخصیت کاذب آن عروسک ذوب شده و آن را به عنوان حقیقتی باور می دارد. (داستان پینوکیو نمونه این سخن است)
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
همانند سامری که گوساله ای ساخت و شیطان صدای خود در آن دمید و قوم موسی نبی را گمراه ساخت. (فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ) که اگر سامری مجسمه ای نساخته بود شیطان نمی توانست بر مردم گمراهی القاء کند.
در اتاقی تصور کنید یک تصویر نقاشی چهره انسان یا مجسمه ای است، چشم ما بلافاصله بعد از دیدن آن، روی آن تمرکز خواهد کرد و شیطان به آن روح خواهد بخشید. القای یک نمایش عروسکی آن است که انسان با دیدن عروسک بی اختیار تحت القای کلام عروس گردان پشت صحنه قرار می گیرد.
إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ (۵۲_انبیاء)
به بت در این آیه تمثال گفته شده است که تمثال به تصویر و عکس هم می گویند که مثل انسانی است که وجود دارد.
پیکرتراشی در اسلام حرام است و از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: «به پیکرتراش و مجسمه ساز سلام ندهید»
مردی، زنی سفید روی داشت که آن زن چون بردگان پسری سیاه چهره به دنیا آورد و شوهر بر همسرش شک کرد. شکایت نزد حضرت علی (علیه السَّلام) آوردند، حضرت فرمودند: در خانه تو یک مجسمه سیاه رنگی است و تو زمان انتقال، به آن نگاه کرده ای و این اثر آن القاء بر تو است که فرزند تو شکل آن مجسمه شده است. پس عنایت کنیم که قدرت یک مجسمه یا تصویر چنان زیاد است که کاری برابر با ژن انسان می کند.
طراحی و نقاشی تمثال در سیره اهل بیت علیهم السلام وجود ندارد. اگر در تاریخ بنگریم شاهان زمان اهل بیت (علیه السَّلام) به تصویرگران اجازه داده اند و مقابل شان نشسته اند تا تصویرشان بکشند، ولی اهل بیت مانع این کار شده اند. حتی در اوایل قرن اخیر عده ای، گرفتن عکس را هم شایسته نمی دانستند که این نظریه، یک نظریه افراطی است، ولی باید بدانیم براساس یک نقل و حدیث است، چنانچه در روایت آمده است: «در مقابل آیینه زیاد نایستید» چون این کار باعث دیدن جمال و نوعی خودپسندی می شود. در حقیقت اختراع عکس امروزی، همان دائمی کردن آیینه برای انسان است که دائم خود را می بیند و کسانی که همیشه از خود سلفی می گیرند به نوعی مبتلاء به این امر هستند.
میزان این القاء را با این محل شاهد دقت کنیم: یک عکس انسان ۳۵ درصد از القاء را دارد؛ وقتی همان عکس سه بعدی شود ۷۵ درصد از القاء را پیدا می کند. وقتی تندیس شد ۱۰۰ درصد القاء را قدرت پیدا می کند. برای همین کسانی که هزینه ساخت یک تندیس برای یک انسان را می کنند قطعاً، هدف شان نیل به چیز دیگری است که در قرار دادن تصویر او، آن هدف حاصل نمی شود. در مرکز شهر پیونگ یانگ تندیس بنیانگذار کشور کره جنوبی را که از خودش بلندتر و از جنس طلاست قرار داده اند تا مردم با دیدن آن در القای شیطان قرار گیرند و گمان کنند خود او هنوز زنده است و به مانند زمان حیاتش او را تعظیم کرده و عبور می کنند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
🪶
از نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلّم آمده است:
مرد مسلمان به برادر خویش بهتر از سخن حکمت آمیز که خدا به وسیله آن هدایت او افزون کند، یا خطری از وی را برگرداند نتواند هدیه دهد.
حدیث بیانگر اهمیت انذار مؤمن توسط مؤمن است.
📚نهج الفصاحه
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#مناجات
ای آن که شنیدن تو مرا کفایت است و دیدن تو مرا نهایت، و اراده تو در حق من، مرا غایت است، بنده را اگر سخنی از خویش گویی برای چاره جویی و مساعدت تو نزد بندۀ دیگری سخن و اسرار تو بَرَد و تو تنها شئ هستی، هستی که برای کمک به بنده ات نیازی به گفتن اسرار او به کسی نداری.
ای آن که از اسرار من بدون آن که من بخواهم و بدانم باخبری. ای نزدیک ترین به من که غفلت و ظلمت ام تو را دورترین از من در زندگی ام ساخته است. ای کسی که بی آن که بگویم می شنوی و بی آن که بخواهم می بینی، بر من عاجزِ عاصی بهترین ها را ببین و توفیق ام عنایت فرما.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۳۲۷
از تشییع جنازه مختار یکی از آشنایان برگشته ایم و منزل اش برای فاتحه ای می رویم. پسرش هادی از من می خواهد ناهار را بمانم. ولی چون می دانم آن مرحوم بسیار خسیس بود رغبتی برای ماندن نشان نمی دهم و بهانه دروغی نیز برای رفتن دوست ندارم که بیاورم... به هرحال در اکراه قبول می کنم.
گویی جسم برزخی او را در خانه اش می بینم که می گردد و از این که برخی از نان او بخورند اذیت می شود. مختار مرد بسیار خسیسی بود، با آن که جز آن خانه و یک مغازه هم چیزی نداشت.
هادی پسر مختار در حیاط خانه در گوشه ای رفته و زانوی خود بغل کرده و نقطه ای را خیره شده و آرام آرام اشک می ریزد.......با او رفاقت و صمیمیت دارم برای تسکین اش، نزد او می نشینم و دستم بر روی شانه اش می گذارم....
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
می گوید: واقعا پدرم خیلی بدبخت بود هیچ کس از خساست او، آن اندازه که من و خواهر، و برادر و مادرم می دانیم نمی داند. گاهی وقتی مهمان خاصی خانه می آمد یک میوه فروش بود که پدرم را می شناخت که خسیس است و نمی تواند خرج کند، و او مراعات حال اش می کرد، میوه های لوکس را به او کرایه می داد...!!!
متعجب می شوم کرایۀ میوه چیست؟ هادی می گوید: پدرم، شب میوه ها را می گرفت و میوه ها را خودش در ظرف میوه می چید و صبح هر چه مهمانان نخورده بودند جمع می کرد و برگشت اش می داد... و این یعنی کرایه میوه.....
هادی می گوید: هرکس منزل ما می آمد چیزی نمی خورد، چون بعد از ساعتی مریض می شد... من نگران این چند مهمان هستم که دعوت کرده ایم مدیون شان نشویم و از مال او ناهار امروز را خواهند خورد. می ترسم این افراد هم مریض شوند... آنچه هادی پیش بینی کرده بود همه مهمانان شب را به نوعی مریض و بدحال و کسل شده بودند و یکی دو نفر حتی تهوع و پس زدن معده هم داشتند... که مقصر را بدبخت غذاخوری گرفتند که غذای حاضری شان داده بود...
آری دوستان! این یک حقیقت است چنانچه شرف کائنات نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: «غذای سخاوتمند شفاء و غذای خسیس، مرض و بیماری در خود دارد»
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۲۷۷
📆۱۴۰۲/۰۹/۲۵
🌹فَوت:
به معنای از دست رفتن امری غیر قابل برگشت را گویند.
مثال: تیری که از دست رها می شود دیگر قابل برگشت به کمان نیست، پس به آن "فُوت تیر" گویند. زمانی که از دست می رود دیگر قابل برگشت نیست، پس به آن "فوت زمان" گفته می شود. کسی که جانش از تن دور شود و از دست رود دیگر قابل برگشت به جسم او نیست که به آن "فوت یا مرگ" گویند.
لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلی ما فاتَكُمْ (۱۵۳_آل عمران)
یعنی آنچه از دست شما رفت دیگر برنمی گردد. (مانند ساختمانی که در زلزله خراب می شود)
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
إِنْ فاتَكُمْ شَيْءٌ مِنْ أَزْواجِكُمْ إِلَی الْكُفَّارِ (۱۱_ممتحنه)
یعنی زنانی از شما که به سمت کافران پناهنده شدند و به سمت شما بر نمی گردند. (چرا که اگر به سمت شما برگردند به شما حرام هستند)
ما تَری فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ (۳_ملک)
یعنی در خلقت خداوند هر چه بنگری، فوت شده و برگشت ناپذیر است.
"تفاوت" به معنای سپری شدن و برگشت ناپذیری در امری را گویند. یعنی مثال، در خلقت قورباغه فوتی صورت گرفته و خلقت او قابل برگشت نیست و انسان نمی تواند خلقت او را براساس میل خودش تغییر دهد و این امر علی الاطلاق در تمام مخلوقات خداوند صدق می کند. (یعنی هرچه خداوند خلق کرده، از خلقت آن عبور کرده و قابل برگشت و تغییر بدست انسان هرگز نیست)
مثال، خودروی فولکس موتورش در پشت خودرو فوت شده است و قابل انتقال به جلو نیست. خودروی ژیان موتورش در جلوی آن فوت شده و قابل انتقال به عقب خودرو نیست. پس تفاوت خودروی ژیان و فولکس در آن است که موتور فولکس در پشت و موتور ژیان در جلوی آن است.
"فَرق" به حالتی گویند که دو شئ از هم جداناپذیر باشد. فَرق از فِراق به معنای جدایی است. (هذا فِراقُ بَيْنِي وَ بَيْنِكَ) یعنی ما باید جدا شویم.
"لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ" یعنی بین تمام پیامبران هیچ جدایی وجود ندارد که یکی معصوم و دیگری معصوم نباشد. پس در عصمت فرقی بین پیامبران نیست و نمی توانیم بگوییم در عصمت تفاوتی بین پیامبران است.
مثال: خودروی تیبا با خودروی پراید فرق ندارد، یعنی هردو قابلیت حرکت کردن و سوار شدن سرنشین را دارد پس فرقی باهم ندارند و قابلیت جدا شدن در این دو فاکتور در آنان ممکن نیست، ولی در صندلی تفاوت دارند. صندلی عقب خودروی تیبا جادارتر از خودروی پراید فوت شده است (یعنی ساخته شده و ساخت آن تکمیل شده که به عقب برنمی گردد) پس به آن تفاوت گفته می شود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی