#یک_داستان_یک_پند ۳۷۲
دو دیوانه روز را برای گردش با هم به صحرا رفتند. هنگام شب که فرا رسید روی شن های بیابان، زیر سقف آسمان مشتی ماسه را بالش خود کردند و قصد خفتن نمودند. زیبایی ستارگان آن قدر آنان را به خود گرفت که شروع به تقسیم ستارگان میان خود کردند. چون نوبت به تقسیم ستاره مریخ که سرخ ترین ستاره آسمان و چون گوی آتشین و زیباترین است رسید، با هم اختلاف کردند و کارشان به نزاع کشید.
یکی از آنان که پر زورتر بود دیگری را زیر گرفت و دست بر گلوی اش گذاشت و گفت: ستارۀ مرا پس بده!!! و او از ترس ستاره را پس داد... خستگی طاقت چشمان شان طاق کرد و خوابیدند. صبح هنگام که از خواب برخاستند دیدند هیچ ستاره ای در آسمان بر آنان نیست....
آری! مَثَل دنیا بین دیوانگان آن هم به این مانَد؛ چیزی را تقسیم می کنند و بر سر چیزی دعوا و نزاع می کنند که ساعتی بیش عمر کسب شان نیست.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۳۲۹
📆۱۴۰۳/۰۳/۱۲
🌟خَیْب:
به معنای ناامیدی است، اما ناامیدی که بعد از انتظار برای فتح بر انسان وارد می شود.
لِيَقْطَعَ طَرَفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْ يَكْبِتَهُمْ فَيَنْقَلِبُوا خَائِبِينَ (۱۲۷_آل عمران)
آیه اشاره دارد که اطراف لشکر و وسط آن حمله کنید تا منقلب شوند و از پیروزی ناامید گردند. (فرار کنند)
وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ (۱۵_ابراهیم)
خداوند وعده فرموده برای مؤمنان فتح را هدیه کند و ناامید کند هر ستمگر معاند را (از پیروزی که کافران در انتظارش بودند با شکست شان)
وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (۱۰_شمس)
دسیسه از یَدُسّ و پنهان کردن چیزی بعد از خیانت را گویند. یعنی هر کس دسیسه ای بر کسی پنهان کند مثال، کسی نقشه پیروزی بر خود بکشد که با کشتن و خاک کردن کسی طلاهای او را صاحب شود؛ که حق تعالی می فرماید با رو شدن قتل و دستگیری اش ناامید خواهد شد از پیروزی کسی که دسیسه کرده بود.
🆔 @akhlaghmarefat
داستانها و پندهای اخلاقی
#مناجات
معبودا! کریما! چگونه فرار کنم از رحمت بی کران ات که عاصی رَمنده از رحمت خود را با افسار آتش بلاء به سوی خود می کشی، و غلام پای در رکاب امرت را با رحمت دیگری از خود در خود محو می کنی و آتشی از نوع دیگر او را می زنی و می سوزانی.
ای که هم رَمنده از تو، و هم دونده به سوی تو همه در آتش اند و می سوزند؛ ای خالق آتش و قسیم آن، ما را از رحمت خویش، آتش دوندگان نشناخته سر از دست و پای در معرفت خویش عنایت فرما!!!
معبودا! بر ما توفیق معرفت خویش عنایت فرما که حمد و تسبیح تو بدون معرفت امر تو، بر ما محال است و کسب معرفت تو بدون نور تو محال، و کسب نور تو بدون ترکِ دنیا و ترکِ مجاهدت با جان و مال در راه تو بسیار محال است. خدایا! ما را توفیق مجاهدت در راه خویش با مال و جان از رحمت ات عنایت فرما.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
در تهذیب الأحکام حدیث ۱۰۱۹ از یکی از یاران امام صادق علیه السلام آمده است که از ایشان پرسیدم:
در حال سفر چه نقطه ای را برای نماز خواندن انتخاب کنم؟ امام علیه السَّلام فرمودند: در وسط درّه نماز مخوان. ولی در دو طرف درّه و بالای پشته ها اشکالی ندارد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۳۷۳
ناصر شغل آزاد دارد. او به همه خوش بین است. همیشه همسرش با دوستان اش برای بازار و گردش بیرون می روند. روزی او متوجه می شود همسرش سارا، با خودروی دوست اش مینا به خانه آمد. راننده مردی بود که وقتی ناصر سؤال کرد سارا گفت: شوهر مینا بود که ما را از بازار آورد.
ناصر به مینا مشکوک می شود و متوجه می شود مینا مجرد است و آن مرد معشوقه پنهانی مینا بوده و قصد نزدیکی به سارا را هم دارد. ناصر از آن روز به همسرش بدبین می شود و به هیچ کس اعتماد نمی کند.
در این امر مقصر ناصر است که باید بداند بین خوش بینی و بدبینی امر دیگری به نام تیزبینی است. اگر کسی در هر امری ابتدا به ساکن تیزبین نباشد یا بدبین می شود و خود را از نعماتی احتمالی محروم می کند یا خوش بین می شود و بعداً آسیب های خوش بینی خود را دریافت می کند. کسی که بی علت خوش بین شود روزی با علت بدبین می شود و خطای بدبینی او نتیجه ترک تیز بینی او در گذشته اوست.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۳۳۰
📆۱۴۰۳/۰۳/۱۵
🌟خَرَق:
هر چیزی که در پشت آن آبی باشد که اگر آن شئ پاره شود آب ورای آن به بیرون راه می یابد به چنین فعلی خَرَق در تعریف کلام وحی گفته می شود.
حَتَّی إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَخَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها (۷۱_کهف)
آیه فوق اشاره به خطاب موسی به خضر نبی در سوراخ کردن کشتی دارد که اگر سطح کشتی شکافته شود آب پشت کشتی به سطح آن راه می یابد.
وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً (۳۷_اسراء)
یعنی بر زمین چنان متکبرانه و خود سنگین پندار راه مرو که هرگز نمی توانی و آن وزن را نداری که زمان راه رفتن روی زمین، زمین خدا را شکاف دهی و آب های پشت زمین از این شکاف به سطح زمین روانه سازی، و بدان زمان راه رفتن هر اندازه گردن خود به نشان تکبر بالا گیری هرگز قامت تو به اندازه طول کوه ها نخواهد رسید.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
وَ جَعَلُوا لِلَّـهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَ بَناتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا يَصِفُونَ (۱۰۰_انعام)
مشرکان باور داشتند (معاذالله) فرشتگان دختران و پسران خدا هستند که (معاذ الله) خداوند با اجنه زن ازدواج کرده و فرشتگان مخلوق این ازدواج هستند.
حق تعالی با بکار بردن واژه خَرَقوا در این امر، انسان های کافر را به تفکر وا می دارد که برای فرزند آوری، یک مرد باید آب و نطفه داشته باشد که از بدن او شکافته و به بیرون آید پس آنان را دعوت به تفکر می کند که بیندیشند (معاذالله) خداوند که خالق هر شئ به یک اراده و بدون واسطه است چه نیازی دارد برای خلقت فرشتگان نیاز به آب و نطفه ای داشته باشد؟
در فرهنگ عامه هر چیزی که در صورت شکافته شدن آن، یک شئ عجیب و بدون انتظار از این شکافتن رؤیت شود را خَرَق گویند. لباس را خرقه گویند چون اگر پاره شود سِتر عَورت کنار می رود و عورت که انتظار رؤیت اش نبود ناگهان رؤیت می گردد.
یک شعبده باز درب یک جعبه چوبی را باز می کند و درون آن را که خالی است و دیده می شود به تماشاچی ها نشان می دهد. اگر درب آن جعبه را ببندد و دوباره باز کند یعنی شکافت بدهد و از پشت آن ناگهان ماری ظاهر شود به این کار خِرَق عادت و کار او را خارق العاده می نامند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#پندهای_قصار
در برابرش هیچ کنیم خود را، تا هَر شویم؛ نفس را پا نهیم تا از رحمت اش سَر شویم.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_داستان_یک_پند ۳۷۴
تیمور مردی نمازخوان و به ظاهر مؤمن است که در دهۀ ۱۳۳۰ شمسی در محله تخته پل خوی زندگی می کند؛ ولی از بیماری وسواس فکری شدید رنج می برد که به کسی بروز نداده است. روزی تیمور، زن اش کبری را از حیاط خانه، پشت بام در حال پهن کردن زردآلو روی سینی برای برگه شدن می بیند که زمان ایستادن تبسمی می کند.
سریع خود را به پشت بام می رساند و در زاویه ای که کبری ایستاده است نگاه مستقیم می کند، می بیند مرد همسایه در حیاط خانه است... تیمور را شیطان می گیرد و گمان می کند کبری به مرد همسایه می خندد و برای دیدن او زردآلو را بهانه کرده است.
کبری قسم می خورد گنجشکی را در حال عشق بازی روی شاخه درخت دیده و به آن خندیده است ولی تیمور باورش نمی شود. در پشت بام سیلی محکمی گوش کبری می زند و وقتی پایین می آیند مدتی کبری را در دستشویی خانه زندانی می کند و غذای او در مستراح به او می دهد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
پرویز، پسر تیمور کودکی چهار ساله است. با آن که حرفی نمی زند و می ترسد ولی درون اش خون است از ستم هایی که پدر در حق مادرش می کند. بعد از چند روز تیمور کبری را آزاد می کند ولی وسوسه شیطانی آن لحظه که روح کبری هم از آن تهمت خبر ندارد مدام تیمور را آزار می دهد. بالاخره شیطان نقشه نهایی خود به تیمور می دهد. روزی تیمور به کبری می گوید: «تنور منزل حاضر کن و نان بپز...»
کبری تنور را که حاضر می کند. تیمور، پرویز را در اتاقی زندانی می کند و کبری را در تنور داغ انداخته و بعد از آن که مطمئن شد او کاملاً سوخته است درب اتاق را باز می کند تا پرویز بیرون می آید و بعد از دقایقی بیرون خانه می رود و با ناله و فریاد های شیطانی استمداد و کمک می طلبد. جسد سوخته کبری را مردم از تنور بیرون می کشند و خاک می کنند و تیمور با ناله های جانسوز ردّ پای این جنایت فجیع را پنهان می کند. پرویز که در زمان سوختن مادر در آتش شاهد ناله های او بوده است روزها را می شمارد تا بزرگ شود تا انتقام مادر از پدر بگیرد.
روزی پرویز، پدرش را در خانه به علت سرماخوردگی داروی مسکن خواب آوری قوی می خوراند، درب اتاقی را که پدر در زمان کودکی او را در آن انداخته بود، قفل می کند و اتاق را نفت آگین کرده و آتش می زند. پرویز چون مثل پدرش بی رحم نیست بعد از آتش زدن اتاق از خانه می رود تا سوختن پدر را نبیند. وقتی مردم برای خاموش کردن آتش می آیند، جسد سوخته تیمور می بینند ولی پرویز با آن که چون پدرش می تواند کتمان کند، با صداقت می گوید: پدرش را در خانه آتش زده است و داستان مرگ مادرش را برای اهل محل تعریف می کند.
پرویز زندانی می شود اما برای ادعای گرفتن قصاص خون مادر از پدرش مدرکی ندارد. قاضی پرونده علیرغم پی بردن به صداقت گفتار پرویز به جرمی که می توانست اعتراف نکند متأسفانه مدرکی برای تبرئه او ندارد. به درخواست عموهای پرویز بعد از دو سال حکم اعدام پرویز نهایی می شود. شبی که شب آخر زندگی پرویز در انفرادی است ناگهان پرویز مادرش را در خواب می بیند که تنور را گشوده و گردنبندی سوخته را از خاکستر تنور برداشته و به پرویز می دهد.... مادرش می گوید: پسرم! تنور را باز کن و این گردنبند را بردار که سند بی گناهی توست.
در سپیده دم که پرویز را برای قصاص حاضر می کنند پرویز ماجرا را به قاضی می گوید: قاضی اجرای حکم را به تعویق می اندازد تا تحقیقات لازم صورت گیرد. بعد از خارج کردن جنازه کبری از تنور که تنور را با خاک پُر کرده و روی آن را پوشانده بودند، قاضی حکم به خالی کردن خاک تنور می کند، که در قسمت خاکسترهای آن به ادعای پرویز دست می یابند و گردنبند نقره سیاه سوخته ای را می بینند. قاضی باید اثبات می کرد این گردنبند برای تیمور بوده است. تنها عکسی که تیمور با کبری در عروسی گرفته عکس سیاه و سفیدی است که این گردنبند در آن عکس افتاده بود. برای قاضی اثبات می شود زمان به تنور انداختن کبری توسط تیمور، کبری از خود دفاع کرده و در لحظه آخر گردنبند تیمور در دست کبری از گردن اش کنده شده و با خودش به تنور می افتد....
آری! حق تعالی چنین خون بی گناهان را می ستاند از جایی که گمان نمی کنند و نقشه پلید شیطان را چنان برملا می سازد که شیطان در زمان طرح معصیت بر تیمور از فهم آن عاجز بوده است...
وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (۷۲_بقره)
و هنگامی كسی را كشته بوديد و درباره او كشمكش میكرديد و خدا آنچه را نهان مي داشتيد آشكار كرد.
پرویز از هرگونه اتهام به قتل تبرئه می شود و چنین است گویند: «سر بی گناه پای دار می رود ولی بالای دار نمی رود.» و بترسیم از آخرین چنگ استمداد مظلوم بر خویش که به اراده حق تعالی مدرکی برای افشای قتل ما در دست اش بدهند... در این ماجرا هرچند قصاص پدر به دست پسر حرام است اما قصاص با آتش حرام تر است.
✍حسین جعفری خویی
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟علم بَداء الهی در قرآن:
📆۱۴۰۳/۰۳/۱۹
علم بَداء:
آشکار شدن چیزی از عدم را بَداء گویند. برای همین آغاز یک شئ را ابتدا می گویند چون چیزی از عدم در ابتداء ظهور می کند.
وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ (۲۷_روم)
این آیه بیش از چهار بار در کلام وحی تکرار شده است. یعنی حق تعالی خلقت را از ابتدا خودش شروع کرد و چنین نبود کسی چیزی را خلق کند و حق تعالی به تکامل خلق شده او بپردازد.
مثال، یک کارخانه خودرو هرگز یُبْدِئ نیست چون آهن و نفت خام مواد اولیه کارخانه او را تشکیل می دهند که او آنها را نمی تواند خلق کند. در کل هیچ خلقتی توسط بشر یُبْدِئ نمی تواند باشد. یعنی کسی که چیزی را از ابتداء خلق کرده می تواند آن را نابود کند و بدون نیاز به بقایای آنچه از خلقت اولیه آن را نابود کرده است، خلقت خود را برگشت داده و باز مانند آن از ابتداء بیافریند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
پس آیه فوق می فرماید: یعنی ای کسانی که معاد را باور ندارید که خداوند اجزاء بدن انسان را جمع خواهد کرد، اگر این امر را باور ندارید این را که باور دارید حق تعالی از صفر شما را خلق کرده است در حالی که بقایایی از شما نبود پس اگر حتی بعد از مرگ بقایای شما را از بین ببرد باز قدرت خلق مجدد شما را دارد چنانچه شما را بار اول یُبْدِئ کرد.
برای درک موضوع مثالی می زنیم: فرض کنیم کسی دست خود را وقتی باز می کند طلایی در دست او بَداء می شود بدون این که آن طلا را از جایی بیاورد. حال این فرد انگشتری با این طلا می سازد و آن را پودر کرده در هوا به باد می دهد و ادعا می کند من می توانم اجزای این انگشتر را از هوا دور هم جمع کنم و آن انگشتر را اعاده و به جای نخست برگردانم. اگر کسی ادعای این فرد را باور نکند احمق است، چون وقتی کسی که می تواند از صفر چیزی را بَداء و ایجاد کند چگونه نمی تواند آنچه را که ایجاد کرده بود و ماهیت اش داده بود دوباره اعاده کند؟ چون حالت اعاده از حالت اول بسیار سخت تر است چرا که در اعاده چیزی بَداء شده بود که می خواهد یُعِید شود.
وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ (۷_سجده)
و آدمی را نخست از خاک (پَست بدین حسن و کمال) بیافرید.
چگونه کسی که انسان را برای بار نخست از خاک عدم آفرید قادر نباشد دوباره آن را بعد از خلقت اولش که اجزای او هنوز هستند یُعِید کند؟
مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ (۵۵_طه)
انسان را بعد از مرگ در خاک می سپارند، یعنی اجزاء بدن او را که برای بار اول بَداء شده بود دوباره به خاک اعاده می کنند پس قطعاً خارج کردن بدن در روز قیامت از خاک از خلقت اول آن سخت تر است در حالی که برای خدا امری آسان است.
علم بَداء الهی آن است که حق تعالی چون آفرینش خود را از کسی تحویل نگرفته است می تواند هر لحظه به ابتدای آفرینش یک چیز برگردد و از نو آفرینشی با صورت دیگر شروع کند. مثال یک اتومبیل در آفرینش اولش طوری ساخته شده است که با سوخت فسیلی کار کند، پس هیچ کس نمی تواند بعد از آفرینش خودرو در سوخت آن تغییر دهد و مثال با آب آن را کار بیندازد. یعنی اگر انسان با آب زنده است هیچ کس نمی تواند تا قیامت غذایی به جای آب درست کند که انسان با آن زنده بماند چون انسان مُبدئُ نبوده است، ولی خالق انسان مُبدئ است و می تواند آفرینش انسان را طوری تغییر دهد که به جای آب با نفت زنده بماند و کار کند. چون خداوند آفرینش هیچ مخلوقی را از کسی تحویل نگرفته است و صفر تا صد تمام خلقت از خود و به اراده حضرت قدسی اوست.
أَمَّنْ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَمَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ (۶۴_نمل)
یعنی اگر من اراده کنم می توانم خلقت را به حالت اول برگردانم و بدون این که در بدن خلق شده شما در ظاهرتان تغییری دهم کاری کنم به جای آسمان از جای دیگری روزی شما را بدهم و خلقت ام را هر لحظه قادرم به مرحله اول برگردانم.
در اصول کافی از امام باقر علیه السَّلام آمده است: در شکم مادر خداوند به دو فرشته امر می کند قضا و قدر و جاری شدن امر مرا درباره او بنویسید و در آنچه می نویسید شرط بَداء برای من قید کنید. آن دو فرشته عرض می کنند. پروردگارا! چه بنویسیم؟ پس خداوند به آن دو وحی می کند: سرتان را به سمت مادر او بلند کنید. آن دو فرشته سر خود را بلند می کنند و لوح محفوظ را می بینند که به پیشانی مادر او خورده است پس به آن لوح نگاه کرده شکل و زینت و مدت عمر او و میثاقاش را که بدبخت است یا خوشبخت، و... خلاصه آن که همه احوال آن را در آن لوح مشاهده می کنند و آن را می نویسند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌟پس با توجه به احادیث علم بَداء الهی چیست؟
عنایت داشته باشیم پس اگر کسی کوتاه قدّ است پیمان عالم الست اوست، چه بسا قدّ بلند شاید او را از انجام پیمان الست اش در عبادت خدا دچار مزاحمت می کرد و با همین قدّ بلند دچار تکبر بر خلایق می شد و باعث پیمان شکنی او در دنیا براساس آن پیمانی که در عالم الست با خدا بسته بود می گشت، پس همه آنچه که امثال آن ذکر شد انتخاب میثاق عالم الست انسان است.
از سوی دیگر اگر قرار باشد انسان در زندگی دنیا براساس میثاق عالم الست خود پیش رود (معاذ الله) حق تعالی بر قدرت او بر بشر در مقام انفعال قرار می گیرد، یعنی قدرت و اراده خدا بر سرنوشت انسان خنثی می شود که هرگز چنین امری با توحید سازگار نیست.
علم بَداء الهی همان تبصره ای در سرنوشت انسان است که تفویض اختیار بشر به خالق خویش است تا در سرنوشت او مطابق میل اش و به نفع او تغییری ایجاد کند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ (۲۱۶_بقره)
چه بسا چیزهایی که از آن کراهت دارید در حالی که خیرتان در آن هست.
همانا علم این آیه، همان علم بداء الهی است. مثال کسی میثاق بسته است که در دنیا ستم کند و براساس ستم خود پیش می رود، همین فرد روزی برای رضای خدا کار نیکی می کند پس حق تعالی در علم بداء در مسیر سرنوشت او تغییر حاصل می کند و تغییر قضا و قَدَر همین امر است؛ یعنی با هدایت اش او را از معصیت دور می دارد و این همان قضا و قَدَر الهی است. علم بداء تغییر در سرنوشت انسان بسته به اراده حق تعالی برای خیر و نفع و صلاح اوست چه خوشایندش باشد و چه نباشد. نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: شگفتا! مؤمن که هر قضایی که خداوند بر او براند بر او خیر است چه خوشایندش باشد، چه نباشد. اگر گرفتارش کند کفاره گناهان اوست.
در حدیث دیگری از آن حضرت نقل شده است: ای بنده من، اگر بر قضا و قَدَر من ناراضی و ناخشنود هستی برو و برای خود خدایی غیر از من برگزین که این امر نشانه تفویض اختیار انسان در عالم الست به خداوند متعال پس از دادن تعهد بر او مبنی بر صفت تربیت و ربّ حق تعالی در دنیا بر خود است.
اگر علم بداء الهی نبود انسان ها براساس پیمان خود در عالم الست پیش می رفتند و سنت های الهی در مقام انفعال از قدرت الهی کار خود می کردند. و آن گاه "كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ" برای حق تعالی صدق نمی کرد و گویی چون مدیری مدبّر بود که نرم افزارها و سنت ها را تعریف کرده بود و باید صرفاً نظاره گر امور خلقت در دنیا می شد. از علم بداء الهی است که قضاء و قَدَر الهی و اهمیت شب های قدر و دعای انسان در هر زمان به حضرت اش نمود پیدا می کنند. هرچند به فرمایش مولای متقیان نباید وارد بحث قضاء و قَدَر یا همان علم بداء الهی شد چون به قول آن حضرت دریایی ژرف است که گمراه می کند و فقط از اسرار الهی است. هر آنچه بر انسان در دنیا می گذرد یکی از این سه حالات است:
۱) یا پیمان الست اوست که از آن بی خبر است ولی حق تعالی براساس آن پیمان که انسان نمی داند و گاهی ناراضی است او را پیش می برد که این همه تأکید بر امر بر تفویض، توکل، تسلیم و رضا برای آن است.
۲) یا مجازات الهی برای ربوبیت و صفت تربیت حق تعالی بر بشر به خاطر پیمان عالم الست و با خداست.
۳) یا قضاء و قَدَر الهی و مشیت خداوند بر اوست.
چون تفکیک این امور از هم در رخدادهای زندگی بر ما بسیار سخت است، به طور مثال هیچ کس زمان مرگ همسرش نمی تواند بداند آیا پیمان الست او بود که با زن کوتاه عمری وصلت کند و از او فرزندی به دنیا بیاورد و سپس با مرگ او ازدواج کند با دختر دیگری که با او در عالم الست پیمان وصلت بسته است، یا مجازات الهی بر خودش؛ چنانچه شهادت حضرت علی علیه السَّلام مجازاتی برای اهل کوفه بود که ظالم بر آنان مسلط شد نه برای حضرت علی علیه السَّلام که با شهادتش فُزتُ وَ رَبّ الکَعبه فرمودند، یا قضاء و قَدَر الهی برای آزمون صبر او و اعطای مقام برای اوست.
لذا از ورود به این مباحث در جزئیات به شدت نهی شده ایم و آنچه عرض می کنیم صرفاً کلیاتی برای درک توحید و کلام وحی برای افزودن یقین مان مدد الهی است. حال در مورد علم بداء الهی به لغت "أبداً" در قرآن مدد الهی می پردازیم ولی برای پرداختن به آن باید ابتدا به واژه "خُلد" در قرآن به عنایت حضرت حق شکافتی در حدّ نادانی مان بدهیم.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
#یک_لغت_قرآنی ۳۳۱
🌟خُلد:
به معنای همیشگی، و لغتی متشابه است. مراد از همیشگی به معنای جاودانه بودن از بُعد مکان بوده و الزاماً از بُعد زمان نیست.
مثال، یک زندانی در زندان در عذاب خُلد است، یعنی همه جای زندان برای او برای تمام ساعات عمرش در زندان عذاب است و او در زندان در عذاب خُلد است ولی بعد از رهایی از زندان و اتمام دوره مجازات اش از این عذاب رها می شود. برای اثبات موضوع فوق مدد الهی در آیات قرآن تدبر می کنیم:
ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ (۵۲_یونس)
آنگاه به کسانی که ستم کرده اند گفته می شود، بچشید عذاب جاوید را، آیا جز بدان چه کسب نموده اید جزا داده می شوید.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
طبق قرآن ذُوقُوا به معنای چشیدن و امری موقت است، چنانچه در مجازات قومی که کفران نعمت کرده بودند، خداوند بر آنان می فرماید: طعم و خوف گرسنگی را چشاندیم، یعنی مدت کوتاهی قحطی آمد. (فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ)
پس در آیه ۵۲ یونس اگر خُلد را به معنای همیشگی در زمان بگیریم با ذُوقُوا در منافات و تضاد است چون چشاندن عذاب با جاودانه ماندن در عذاب جهنم در تضاد است. پس مراد آیه آن است: بر آنان چشاندیم عذاب همیشگی جهنم را، در مدت بودن شان در جهنم که همیشه در عذاب بودند و چیزی جز عذاب ندیدند.
چنانچه آیه ۴۹ سوره غافر هم بر همیشگی بودن عذاب جهنم در تمام ساعاتی که اهل جهنم در آن هستند اشاره صریح دارد:
وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِنَ الْعَذَابِ (۴۹_غافر)
و طبق آیه اهل جهنم التماس می کنند یک روز از عذاب همیشگی جهنم از آنان خداوند در زمانی که در جهنم هستند صرف نظر نماید.
حال چرا عذاب جهنم و لذات بهشت خُلد ذکر شده است؟
چون در دنیا ظالم در عذاب خُلد نیست بلکه ساعت هایی هست بر او که در لذت گناه است و برای مؤمن هم در دنیا لذات خُلد نیست چون ساعات زیادی را در عذاب طی کرده است. پس خُلد واقعی و همیشگی برای عذاب در جهنم است که ساعتی روی آرامش نیست و برای اهل تقوی در بهشت خُلد است که ساعتی عذاب بر او نیست و این معنی همان خُلد برای اهل بهشت و اهل دوزخ است. (جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ)
در آیه ۱۰۸ سوره کهف می فرماید: "خَالِدِينَ فِيهَا لَا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا" یعنی نعمات بهشت همیشگی است و تغییر به نقمت نمی کنند. مثال در دنیا نعمت قند ممکن بود در وجود شما تبدیل به نقمت بیماری دیابت شود و مرگ را به شما هدیه کند ولی در بهشت نعمات همیشگی و خُلد است و خبری از نقمت نیست.
ذَٰلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللَّهِ النَّارُ ۖ لَهُمْ فِيهَا دَارُ الْخُلْدِ ۖ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ (۲۸_فصلت)
یعنی تا زمانی که در جهنم همیشه در عذاب هستید روی خوش نخواهید دید، به معنی الزاماً ماندگاری همیشگی از نظر زمان نیست.
به آیه ۲۷ سوره فصلت می رویم: "فَلَنُذِيقَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا عَذَابًا شَدِيدًا" اینجا هم به کافران وعده چشاندن عذاب جهنم طبق آیه بعدی داده است. (فَكَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِي النَّارِ خَالِدَيْنِ فِيهَا ۚ وَذَٰلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ)
اگر دقت کنیم هرکس در دنیا ظالم بوده است خَالِدَيْنِ فِيهَا، یعنی جزای شما رفتن به جهنم و عذاب همیشگی در جهنم برای مدتی است که اراده خدا بر قرار گرفتن شما در جهنم برای مجازات شما باشد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
بدانیم کفر طبق حدیثی از امام صادق علیه السَّلام الزاماً شامل بت پرستی نیست، بلکه کسی که خدا را قبول دارد ولی امری از اوامر خدا را قبول نمی کند و معصیت خدا را در آن امر می کند به نوعی کافر است که در حق خویش ظلم می کند. مانند کسی که نماز میخواند و زکات می دهد، ولی شراب را در حدّ خوردن کم جایز می داند و علنی در مقابل امر خدا می ایستد به نوعی کافر است.
به استناد دیگری از کلام وحی که واژه خُلد را همیشگی بودن از بُعد مکان معرفی می کند، می پردازیم:
آیه ۶۸ سوره فرقان کسی را که شرک خفی دارد و یا قتل عمد بی گناهی را کرده و یا زناکار است وعده فرموده است: "يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَيَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا" یعنی او را در عذاب قیامت خُلد می کند نه به این معنا که همیشه برای عذاب شدن در صحنه قیامت می ماند، چون اگر چنین بود عذاب روز قیامت، موازی با عذاب جهنم خدا در مکان دیگری غیر از جهنم شکل می گرفت که در آن نه از آتش جهنم خبری است نه از چاه جهنم و... هرگز چنین نیست، بلکه مراد آن است آن گروه در روز قیامت که طبق قرآن، آن روز به پنجاه هزار سال می رسد، در عذاب همیشگی روز قیامت خواهند بود، و چنین به نظر می رسد آنان بعد از پاک شدن در این عذاب سبک تر از جهنم، از رحمت الهی به بهشت خواهند رفت. چون طبق قرآن روز قیامت روز عذاب و ترس است که خداوند شرّ آن را گسترده عنوان کرده است.
فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وِزْرًا (۱۰۰_طه)
هر كس از آن روی بگرداند روز رستاخيز بار گناهی میبرد.
خَالِدِينَ فِيهِ ۖ وَسَاءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حِمْلًا (۱۰۱_طه)
در گناهشان جاودانند و بارشان روز رستاخيز چه بد است.
روز قیامت قطعاً سراسر عذاب است چون اگر چنین نبود طبق احادیث برخی را خداوند سریع حساب و کتاب نمی کرد که وارد بهشت شوند. چنانچه در حدیث است در روز قیامت برخی بر روی دوش مردم پا گذاشته به درب بهشت می رسند، خازنان آنان را نگه می دارند. آنان می گویند: ما را در دنیا نه ثروتی بود که ببخشیم، نه قدرتی بود که نافرمانی خدا کنیم، ما مومنان فقیری هستیم که همیشه در عبادت خدا بودیم. حق تعالی به خازنان بهشت می فرماید: مانع این جمعیت نشوید تا وارد بهشت شوند.
يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ (۱۳_ذاریات)
(آری) همان روزی است كه آنها را بر آتش میسوزانند!
ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هَٰذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ (۱۴_ذاریات)
بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزی است كه در باره آن عجله داشتيد!
این آیات محل شاهد دیگری بر این ادعاست که اشاره به عذاب آتش الهی در روز قیامت دارد، یعنی در روز قیامت هم آتش عذاب الهی است و این برای پاک کردن گناهان برخی، برای عفو آنان از وصل شان به جهنم اصلی است و این نشان رحمت وسیع حق تعالی بر بندگان خود است.
"خَالِدِينَ فِيهَا ۖ لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ" آیه اشاره صریح دارد که عذاب جهنم همیشگی و مستمر است و تخفیفی برای اهل جهنم داده نمی شود تا زمانی که در جهنم باشند.
"يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ" یعنی هميشه دور بهشتیان، خدمتکاران بهشتی با شراب های بهشتی می چرخند. یعنی شراب بهشتی همیشه در دسترس اهل بهشت است، و مراد از خُلد به این معنی نیست که اهل بهشت همیشه در بهشت شراب می نوشند.
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ (۱۲۰_طه)
مراد از خُلد، پادشاهی بدون بلاء و همه عمر مطلق در آرامش پادشاهی بودن است. مراد از خُلد عمر جاودانه پادشاهی یافتن نیست چون خود آدم می دانست روزی خواهد مُرد.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا ۚ هِيَ حَسْبُهُمْ (۶۸_توبه)
مراد از "حَسْبُهُمْ" می توان گفت که در آتش جهنم در زمانی که در آنجا هستند همیشه قرار دارند، در حالی که مدت آتش بر آنان محاسبه می شود و از آنان کم می گردد.
"لَابِثِينَ فِيهَا أَحْقَابًا" آیه در حق اهل جهنم است. أَحْقَاب زمان طولانی و نامعلوم ولی دارای پایان را گویند. یعنی آنان به مدت طولانی نامعلومی در جهنم می مانند. در تفسیر الصافی در ج ۱، ص ۱۰۴ آمده است که حق تعالی به خازنان جهنم گوید: (بعد از خُلد و مقیم شدن در جهنم براساس معصیت شان چون او خود فرموده: وَمَا أَنَا بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ) آیا کسی هست هنوز در جهنم باشد ولی یک کار نیک در پرونده اعمال خود دارد؟ خازنان گویند: بلی. گروهی را حق تعالی از رحمت اش به این بهانه خارج می سازد و به بهشت روانه شان می کند. دوباره امر کند ندا دهید در جهنم کسی هست که حتی یک نیت کار نیک کرده باشد ولی آن را انجام نداده باشد؟ گروهی دیگر به این بهانه خارج شوند. خازنان جهنم به حق تعالی گویند: خدایا! گروهی در جهنم مانده اند که نه یک کار نیک کرده اند و نه نیت یک کار نیک در دنیا از دل گذرانده اند، ولی زمانی که از رحمت ات آن دو گروه نجات بخشیدی به رحمت تو بر بخشش گناهان خود امید بستند هرچند تو را نشناخته بودند. حق تعالی امر می کند آنان را نیز از رحمت من از بهشت خارج سازید و چنین می شود از رحمت الهی کسی در جهنم نمی ماند.
از امام صادق علیه السَّلام در مورد "هُم فِیهَا خَالِدوُن" سؤال کردند. حضرت فرمودند: این نشان تأکید است و رحمت خدا از آن سبقت می گیرد. مانند کسی که می گوید: اگر فلان کار نکنی تو را خواهم کشت که مراد از کشتن تأکید بر انجام آن کار است نه الزاماً انجام آن کار؛ و این حدیث و اخبار با آیه "كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ" در تناسب و همسویی است. چنانچه نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: حق تعالی را صد رحمت است که یک رحمت اش در دنیا نشان داده و نود و نُه رحمت خویش برای روز قیامت نهاده است.
در اخبار است، وقتی اهل جهنم از سوختن رهایی یافتند و وارد بهشت شدند در چشمه ای در بهشت خود را برای رفتن پلیدی گناهان و آثار سوختگی شان می شویند تا استخوان و گوشت تازه بر بدن شان روییده شود و سپس وارد بهشت می شوند در حالی که از بهشت به خاطر کثرت گناهان شان لذت نمی برند لذا حق تعالی ظهور اسم کریم می فرماید و تمام گناهان شان پاک می کند.
از سوی دیگر چون حق تعالی قیامت را زمانی قرار داده است که بعد از آن آفرینشی از انسان در روی زمین برای آزمون اش نخواهد بود پس اگر حق تعالی در وعده عذاب خود تخلف کند هرگز بر معصیت گری بندگان اثری نخواهد داشت.
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِيمِ (۸_لقمان)
خَالِدِينَ فِيهَا ۖ وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۹_لقمان)
اگر حق تعالی در بهشت موعود خود خُلف وعده کند در حق بندگان در برابر قولی که برای پاداش شان داده ستم نموده است، ولی اگر در برابر وعده عذاب خود خُلف وعده و برخی را از جهنم خارج کند هرگز در حق کسی ستم نکرده است بلکه در حق آنان با این مغفرت اش وجوب لطفی نموده است. برای همین در آیات "جَهَنَّمَ خَالِدِينَ" اشاره و قولی بر تحقق وعده صدق خود نداده و پافشاری بر عذاب نفرموده است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹مراد از أبَداً در آیات بهشت و جهنم چیست؟
وقتی خداوند برای جهنم می فرماید: فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا (۲۳_جن)
مراد از أَبَداً همان علم بَداء الهی است، یعنی حق تعالی می تواند در مورد آنچه وعده داده است که اهل جهنم در آن جاودانه کند می تواند از علم بَداء خویش به امر ورود کند و همه چیز را از رحمت خویش برای نفع رساندن به بندگان اش محو نماید. (يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ)
برای آشنا شدن بیشتر به علم بَداء الهی به آیه ای از کلام وحی می پردازیم:
فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِيهِ ۚ كَذَٰلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ (۷۶_یوسف)
پس (یوسف یا مأمور او) شروع در تحقیق از بارهای ایشان پیش از بار برادر کرد، آخر آن مشربه را از بار برادر خود (بنیامین) بیرون آورد. این تدبیر را ما به یوسف آموختیم.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
یوسف نبی برای این که برادران را به پذیرش خطای خود وادار کند نقشه ای کشید که جام طلا را در بار برادرش بنیامین نهاد ولی برای لو نرفتن نقشه اش طبق آیه مذکور بازرسی را از بار دیگر برادران شروع نمود. حق تعالی به این تدبیر که می فرماید: «خود بر یوسف آموختیم» علم بَداء می گوید.
پس اگر حق تعالی برای دور ماندن انسان از گناه در دنیا برای خوشبختی و سعادت اخروی او در کلام وحی طوری با تشابه سخن گفته باشد که "خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا" به معنی جاودانه ماندن گنهکار در جهنم معنی شود تدبیری از رحمت اش در دنیا برای دور ماندن او از معصیت است که برای نفع بنده خود برای بهشتی شدن اش انجام داده است. پس مراد از "فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا" آن است که اهل جهنم در آنجا در کنار علم بداء من، همیشه در عذاب هستند. چون حق تعالی علم بداء را هرگز از خود دور نمی کند زیرا عرض شد اگر دور کند نوعی دچار انفعال و تسلیم در برابر سنت های مخلوق خود می شود که هرگز با توحید سازگار نیست.
بَلْ بَدَا لَهُمْ مَا كَانُوا يُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (۲۸_انعام)
(ولى چنين نيست) بلكه آنچه را پيش از اين نهان مىداشتند، براى آنان آشكار شده است و اگر هم بازگردانده شوند قطعاً به آنچه از آن منع شده بودند برمىگردند و آنان دروغگويند.
یعنی حتی اگر حق تعالی علم بداء خود بر آنان ظاهر کند و آنان را به جای مجازات ببخشد، باز آنان اگر دنیا بیایند نمی توانند هوی نفس خود کنترل کنند و معصیت الهی ننمایند.
وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ وَبَدَا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ (۴۷_زمر)
و اگر مردم ستمکار و ظالم هر آنچه در زمین است دو برابر دارا باشند البته خواهند که برای نجات خود از سختی عذاب قیامت همه را فدا کنند، و البته (آن روز) از (قهر) خدا عذابی که گمان نمیبردند بر آنان پدید آید.
یعنی در روز قیامت حق تعالی ممکن است به ابتدا برگردد و عذابی بر آنان آشکار کند که خبر از آن نداشته اند. در باب بهشت هم باز چنین استفاده می کند یعنی در بهشت هرچند جاودان و همیشه در نعمت هستند و من خُلف وعده نمی کنم ولی علم بداء خود هم از دست نمی دهم چرا؟ گفتیم اگر علم بداء از دست رود حق تعالی در مقام انفعال و تسلیم قرار می گیرد. یعنی ای اهل بهشت، باید بدانید وجود شما در بهشت به خاطر وعده صدق من است که در دنیا به شما داده ام و چون من اهل خُلف وعده نیستم از روی حساب "لا تُخْلِفُ الْمِيعادَ" من در بهشت هستید مبادا گمان کنید از روی اعمال خود در بهشت هستید و بعد از ورودتان به بهشت من دیگر قدرت اخراج شما را از بهشت ندارم که در آیه ۲۳ ابراهیم به کلمه بِإِذْنِ اشاره صریح بر این امر دارد.
وَأُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ ۖ تَحِيَّتُهُمْ فِيهَا سَلَامٌ (۲۳_ابراهیم)
چون اگر انسان در بهشت گمان کند دیگر خداوند قدرت عذاب او را ندارد و خوف و ترسی اگر از خدا بود فقط برای دنیا بود و.... باز در معرفت خدای خود دچار تزلزل می شود، ولی علت این همه سخت کردن بهشت برای ورود انسان به آن برای درک معرفت توحید است چون کسی که معرفت توحید درک کند از این اندیشه طلبکارانه دور می شود، و تمام هدف انسان از عبادت خدا در دنیا و وزن اعمال، برای آن است که انسان با عبادت خویش طلبکار حق تعالی نشود.
وقتی می فرماید: کار نیکی کردی، بگو: «من بودم آن را برای ات کردم، کار نیک خود بزرگ نکن، بر کار نیک خود منت مگذار و باطل مکن و.....» همه برای یاد دادن توحید و معرفت اش بر بشر است تا در بهشت ادعای حق و حقوقی بر خود نکند و علت این همه سختی راه بهشت طبق قرآن آن است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ ۖ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ (۲۱۴_بقره)
آیا گمان کردهاید که به بهشت داخل شوید بدون امتحاناتی که پیش از شما بر گذشتگان آمد؟ که بر آنان رنج و سختی ها رسید و همواره پریشان خاطر و هراسان بودند تا آن گاه که رسول و گروندگان با او (از خدا مدد خواستند و) گفتند: بار خدایا، کی ما را یاری کنی؟ (در آن حال خطاب شد: بشارت دهد که) هان! همانا یاری خدا نزدیک است.
قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ (۱۱_زمر)
بگو: من مأمورم که خدا را در حالی که ایمان و عبادت را برای او (از هر گونه شرکی) خالص می کنم، بپرستم.
دین از دِیْن به معنای بدهی است. حق تعالی بر هر انسان که بر او خلقت بخشیده است نعماتی عنایت کرده است که انسان در برابر این نعمات بر خالق خویش مدیون و بدهکار است.
مراد از "مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ" یعنی مالک روز بدهی های شما که هم می تواند ببخشد و هم می تواند نبخشد و مجازات تان کند.
"إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ" یعنی دین اسلام کامل است و شما با دین اسلام راحت تر و بهتر می توانید دِیْن و بدهی خود به من اداء کنید. وقتی می فرماید: بگو من امر شده ام که خدای خود را فقط عبادت کنم و در دین خود اخلاص داشته باشم، مراد از "مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ" آن است که بدهی و دِیْن من در دنیا فقط به خدای من است نه به خلایق اش. چون هر نیکی به من حتی اگر توسط خلایق رسیده باشد منشاء اصلی آن خدای من بوده است پس من بدهکاری واقعی ام به اوست، و برای همین است طبق قرآن شرک در عبادت برای خدا گناهی نابخشودنی و سنگین است.
و در حدیث قدسی است: هر عملی که سرسوزنی شرک در آن باشد خداوند همه آن عبادت را به شریک خود می دهد و چیزی بر صاحب عمل نمی نویسد. وقتی انسان بدهی خود را در دنیا فقط در قبال خالق خود بداند، هرگز برای او مهم نخواهد بود که صاحب دِیْن در چه عبادتی، دِیْن خود از او طلب می نماید.
صاحب دِیْن در امر والدین می فرماید: آنان حتی بد هم بودند بر آنان نیکی کن، مگر تو را به شرک من امر کنند. پس کسی که دین خود را خالص برای خدای خود درصدد ادای آن باشد حتی والدین بر گوش او سیلی بزنند باز در احترام شان خواهد بود چون چنین کسی با احترام به والدین حتی در صورت ظالم بودن شان، هرگز دچار ناراحتی و انتظار از آنان نخواهد شد چون خود را در حال ادای دِیْن و بدهی خود می داند، دِیْنی که خالق اش بر گردن او دارد و به ادای آن در کلام وحی با احسان در حق والدین او را امر کرده است.
تمام بدبختی های ما این است نعمات و عنایات خدا را در حق خود نمی بینیم که خود را بدهکار حضرت اش بدانیم، و طبق کلام حق شیطان از همین ندیدن نعمات خداست که بر ما از در ناشکری وارد شده و آتش حسادت و طمع و تکبر را در وجود ما شعله ور می سازد. این ناشکری ماست که باعث می شود در زمان کوچکترین مصیبت، بی تابی کنیم و از خدای خود طلبکار شویم که چرا ما؟؟؟!!!
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹آیا در برزخ آموزش و تعلیم معرفت الهی بر برخی تداوم دارد؟
طبق حدیثی از امام باقر علیه السَّلام در برزخ آموزش معرفت الهی بر برخی تداوم دارد تا معرفت خود بر خدا تکمیل کنند تا وقتی بهشت وارد شدند مطلق نعمات از خدا بدانند نه از تلاش خویش که آیه آخر سوره صاد هم این امر را تأیید می کند.
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ (۸۷_ص)
اين قرآن به جز تذكر برای عالميان نيست.
وَلَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ (۸۸_ص)
و به زودی خبرش را بعد از زمانی خواهی دانست.
و مراد از "وَلَتَعْلَمُنَّ" یعنی آموزش آن چیزی که پیامبران در دنیا خبردارتان کرده بودند ولی شما یاد نگرفتید و اکنون یادتان خواهم داد. و خوشا به حال کسانی که از عنایت الهی در دنیا از سوی خداوند با حکمتی که به آنان بخشیده در معرفت او قرار گیرند تا از سختی های دنیا و برزخ در مربیگری و ربوبیت خداوند خود را بی نیاز کنند.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
وقتی در حدیث نبوی آمده است: خداوند زن زناکاری را به خاطر جمله ای که بعد از آب دادن به سگی تشنه در بیابان بخشید که گفت: «خدایا! عمری گناه تو کرده ام و اگر اکنون بمیرم جز این کار خیر، چیزی در یاد ندارم، به کبریای خود این عمل خرد من به بزرگی خود از من بپذیر و گناهان مرا عفو کن.......» مراد همان رسیدن به معرفت الهی است که باعث بخشش همه گناهان او شد. چون تنها هدف از خلقت انسان کسب معرفت حضرت قدسی اوست. او را نه کار ناقصی در دنیاست که انجام آن به ما سپرده باشد که با کثرت اعمال صالح (معاذالله) نقص خلقت او رفع کنیم، و نه با اعمال صالح ما اعتباری بر او می رسد بلکه همه دنیا آزمونی برای معرفت اوست.
آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ (۱۶_ذاریات)
این آیه بعد از وعده بهشت بر متقین ذکر شده است. ترجمه ظاهر آیه آن است آنچه را پروردگارشان به آنان عطا کرده دریافت می کنند؛ زیرا که آنان پیش از این همواره نیکوکار بودند. اما بطن آیه چیز دیگری از اسرار قرآن را نشان می دهد. یعنی می گیرند آنچه را که خداوند به آنان در دنیا توفیق اعمال صالح و تقوی داده بود، و همانا خداوند بر آنان قبل از آن که جزء مُحْسِنِين شوند احسان و نیکی کرده بود که آنان به خاطر احسان و نیکی مقدم خدا در حق آنان بود که مُأخِّرا جزء محسنین شدند. در ادامه آیات می فرماید: كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ، یعنی اگر بخواهی احسان مقدم و نخست مرا بر خود ببینی دقت کن افراد کمی توانستند شب را به عبادت من بیدار شوند. (وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ) و سحرگاهان را در استغفار من بگذرانند (و وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ) از اموال خود به سائل و محروم ببخشند.
پس این احسان ها هرگز بر تو انجام اش ممکن نبود اگر من در دنیا در حق تو مقدم احسان نمی کردم و پا پیش نمی نهادم و لذت این عبادت را بر کام تو نمی چشاندم. چنانچه در دنیا می دیدی که عده کثیری با این که این کارها را دوست داشتند ولی من توفیق شان نداده بودم، و باید اندیشه می کردی اگر من به آنان نیز چون تو احسان می کردم آنان هم مانند تو محسن می شدند. (وَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ)
پس در بهشت هم حق منت نهادن بر من نداری و هر چه منت است در دو دنیا از جانب من به توست. (وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَىٰ)
چنانچه امام سجاد (ع) می فرمایند: خدایا! در هر نعمت تو بر من دو شکر است: «یک شکر نعمت، دیگری شکر آن که بر من یاد آوردی که شکرت کنم.»
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
در میزان الحکمه از امام صادق (ع) آمده است: روزی که ایوب نبی را از شهر دور کردند جوانی نزد او حاضر شد و گفت: ای ایوب، بر ما بگو چه گناهی کردی که چنین مجازات می شوی، بر ما بگو تا آن گناه نکنیم و از ما پنهان اش مدار. ایوب نبی از این سرزنش سکوت خود شکست و گفت: به خدا قسم روزی غذا نخوردم مگر مسکینی همسفره من بود و در میان دو طاعت خدا سخت ترین بر خود برگزیدم. جوان گفت: وای بر ما در مورد پیامبر خدا چه می گفتیم، سرزنش کردیم تا آنچه از عبادت خود داشت برملاء نمود. ایوب نبی گفت: خدایا! اگر روزی در مجلس داوری تو بنشینم آنگاه اقامه حجت خواهم کرد. خداوند ابری به سوی او فرستاد و گفت: حجت های خود بیان کن که محکمه تشکیل ات دادم. ایوب گفت: خدایا! تو می دانی من سخت ترین عبادات بر خود انتخاب کردم. آیا ستایش تو نکردم؟ حمد و تسبیح تو ننمودم؟ شکرت نکردم؟ امام می فرماید: از ابر هزار زبان برون شد و ایوب را سؤال کردند: ای ایوب! چه کسی تو را به چنین مقام عبادتی رساند در حالی که می دیدی دیگران از آن غافل هستند؟ تو این همه مردم غافل دور خود می دیدی و زمان تکبیر و تسبیح خدا فکر می کردی تویی؟ آیا بر ما در امری منت می گذاری که ما را بر تو منت است؟ ایوب مشتی خاک بر دهان گذاشت و گفت: به راستی خدایا بخشش از توست، آری تو بودی که کردی نه من. و بعد از آن بود که خداوند او را شفا بخشید.
مراد از سخت ترین عبادت (لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا) چیست؟
برخی صفات حق تعالی مخصوص خود اوست که بر حضرت اش از رحمت اش تکلیف نموده است که من جمله در آیه فوق است که هر بنده به تناسب توان او در عبادت و کار انتظار دارد. ولی این مراعات را در مورد انسانی بر انسان دیگر تکلیف ننموده است. مثال، امر کند اگر کسی را دیدید که عاجز و ناتوان است او را سرکار ببرید و کار متناسب با توان اش بدهید و دستمزد او متناسب با کار او ندهید، بلکه با ناتوانی او بدهید یعنی به کسی که به شما کار می کند همانند او آن ناتوان را دستمزد بدهید. اما اگر کسی بتواند آنچه را که خدا بر او تکلیف نکرده است خودش بر خودش تکلیف کند تا رضای خدا کسب نماید یعنی آن ناتوان را در کاری متناسب با ناتوانی او استفاده کند ولی دستمزدش برابر کسی بدهد که توانایی کار را داشت در این حال تکلیف سخت از بین دو عبادت را بر خود برگزیده است، به چنین تکالیفی نوافل گویند که طبق حدیث نبوی باعث تقرب انسان به حق تعالی می گردد.
با این توضیح به علت اهمیت معرفت الله در احادیث معصومین به ویژه مولای متقیان علیه السَّلام در اول نهج البلاغه می رسیم.
"الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ" امام رضا علیه السَّلام می فرمایند: در زمان نبی مکرم اسلام (ص) دین خدا کامل شده بود. "هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَىٰ وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ" که مراد از لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ یعنی تمام دِین و بدهی انسان بر خدا را که در دین های دیگر به تمام و کمال این بدهی و دِین بیان نشده بود، بر ادیان دیگر نشان دهد. پس وجوب عقل است وقتی دینی به این تکمیلی و فراگیر است قطعاً بعد از نبی آن باید ولی و امامی باشد که این دین تکمیل شده توسط پیامبرش را رمزگشایی بر پیروان اش بنماید. چون هر چیز کاملی برای رشد و ثمر به مرحله دیگری نیز به عنوان ابزار نیازمند است که این بالقوه را به بالفعل برساند. چنانچه یک تخم مرغ که از بطن مرغ بیرون می آید، کامل است و چیزی بر درون آن نه می شود افزود و نه می شود کم کرد. ولی همین تخم مرغ برای بالفعل شدن نیاز به ابزاری به نام زمان و حرارت دارد. (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) و مراد از جستن وسیله برای رسیدن به خدا همان امام معصوم است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی
🌹أُمُّ الْكِتَابِ چیست؟
يَمْحُو اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ ۖ وَعِنْدَهُ أُمُّ الْكِتَابِ (۳۹_رعد)
خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مىكند، و اصل كتاب نزد اوست.
أُمُّ الْكِتَاب، کتابی است که فقط نزد حضرت احدیت است و هیچ کس را از آن خبری نداده است، و اگر معصوم از آن باخبر باشد قطعاً از همه آن مطلع نیست، و از بخشی از آن به فرض مطلع باشد به علت گمراهی مردم از آن جز در حد نادر و سربسته سخنی به میان نیاورده اند و آنچه در این پست از معصوم نقل حدیث شد از آن أُمُّ الْكِتَاب برای أوُلی ألألبَاب است.
🆔 @akhlaghmarefat
داستان ها و پندهای اخلاقی