eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
80 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات
مشاهده در ایتا
دانلود
⏰ساعتی نکشید که مرد همه پرندگان بفروخت و پول زیادی به آن جوان داد و گفت: برو با این مبلغ گوسفندی بزرگ بخر و قربانی کن که هم گوشت اش بیشتر است و هم خدا را خوش تر آید. جوان بسیار خوشحال شد و از این معامله مسرور گشت. مدتی گذشت در آن شهر همه مردمی که مشکل داشتند برای رفع مشکل و گرفتن حاجت شان دنبال آن جوان برای آزاد کردن پرنده ای می گشتند...... 💢این امر طبق کلام وحی یک شفاعت حسنه است و کسی که چنین راهی بر کسی نشان دهد او را شفاعت نیکی کرده و از آن سود خواهد برد. در امور روزمرهٔ ما هم چنین است. تصور کنیم در محلی فردی غیبت کسی را می کند و ما به هر طریقی بحث غیبت را همان جا مدد الهی کور می کنیم، و هم باعث می شویم آبروی غیبت شونده حفظ شود و هم غیبت کننده را از آتش گناه اش به مدد الهی دور می کنیم، و هم خود را از آتش الهی با شنیدن غیبت دور می سازیم. پس در یک کار نیک چه بسا چند کار نیک در درون هم نهفته است. در یک کار نیک آن مرد، هم پرنده ای برای گوشت اش ذبح نشد، هم کسی حاجتی گرفت، هم جوان به بیش از صیدش از راه بهتری صید و شکار کرد. ⚜در یک معصیت هم این طور است. گاهی یک معصیت ما، چند نفر را با خود ما درگیر می کند. 📌مثال؛ کسی که دزدی می کند، گرفتار می کند کسی را که مالش دزدیده شده، گرفتار می کند خودش را با مال دزدی و شیطانی که وارد کرده بر خویش، و گرفتار می کند کسی را که شاهد این دزدی بوده که شهادت بدهد یا ندهد؟ گرفتار می کند قاضی را که اثبات بکند یا نکند، گرفتار می کند صاحب مال سرقت شده را اگر سارق را یافت او را ببخشد یا مجازات کند. 💥پس یک انسان معصیت کار علاوه بر خودش، چندین نفر را در معرض آسیب و امتحان نفس و معصیت الهی با خود قرار می دهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ چه کسانی هستند؟🌹 ۲۰۲ 📆 ۱۴۰۲/۰۲/۲۳ 🌟رَسَخ: راسخ از رَسَخ به معنی ثابتِ متکی بر ریشه است. گویند: المُؤمِنُ کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ، «مؤمن چون کوه استوار است و هیچ بادی آن را کوچک‌ترین تکانی نمی تواند بدهد.» یعنی هر بادی بر کوه بوزد سرسوزنی قدرت تکان دادن یا تزلزل و ارتعاش در آن را ندارد. پس "وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ" کسانی هستند که چنان توحیدشان قوی است که علم شان بر ریشه معرفت توحیدشان بنا شده است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ (۷_آل عمران) برای تبیین "وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْم" به مدد الهی مثالی می زنیم: محمود طرفدار تیم فوتبال خاصی است. در یک بازی آن تیم، یکی از بازیکنان سستی می کند و باعث گل خوردن شان می شود. محمود چون طرفدار تیم است و محبت تیم اش در دل اش جای دارد هرگز آن بازیکن را مورد شک و تردید قرار نخواهد داد که به تیم اش خیانت کرده است، بلکه سعی خواهد کرد حتی اگر کسی بی عرضگی آن بازیکن را ادعا کرد او با تمام وجود آن را ردّ کند و به تیم خود وفادار باشد و در همه حال از او دفاع کند. اینجا محمود در تیم خود راسخ در علم است و هیچ بهانه و ایراد و شبهه ای او را نمی تواند به بازیکنان تیم شک بیندازد. به فرض اگر بازی تیم شان نقد شود و مشخص شود که آن بازیکن حواس اش جای دیگری بوده که باعث گل خوردن تیم شان شده است او این فرضیه را رد خواهد کرد و در جواب خواهد گفت: هرگز چنین نیست بی شک آب و هوای محل بازی و.... با آن بازیکن سازگار نبود که چنین شد، من بر صدق رفتار و وفای به عهد و سخت کوشی آن بازیکن یقین دارم. راسخون در علم هم اگر در آیه ای متشابه از قرآن کسی بر آنان شک ایجاد کند هرگز در مورد توحید متزلزل نمی شوند، بلکه می گویند آیه معنای دیگری دارد که این فرد از آن بی خبر است. مثال؛ وقتی در آیه ای می رسد که می فرماید: خداوند کسی را بخواهد هدایت می کند. این آیه دو وجه دارد؛ یک وجه آن است که خدا هر کس را خوشش بیاد گمراه می کند، پس بین بندگان فرق می گذارد. راسخان در علم هرگز این نکته را نمی پذیرند چون می دانند اگر چنین باشد حق تعالی را وعده بهشت و جهنم بی معنی است، پس دنبال دلیل آن نمی گردند. ولی کسی که از راسخان در علم نیست با شنیدن این آیه شیطان بر او خواطر می زند که واقعا خداوند باعث گمراهی یک گمراه است چون نخواسته او هدایت شود و از همین مسیر گمراه می شود. نمونه بارز راسخون فی العلم داستان حضرت ابراهیم در کلام وحی است: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْيًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (۲۶۰_بقره) چون ابراهیم گفت: بار پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده خواهی کرد؟ خدا فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم، لیکن خواهم (به مشاهده آن) دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ بگیر و گوشت آن ها را به هم درآمیز نزد خود، آن گاه هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار، سپس آن مرغان را بخوان، که به سوی تو شتابان پرواز کنند؛ و بدان که خدا (بر همه چیز) توانا و داناست. وقتی حضرت ابراهیم علیه السَّلام از حق تعالی خواست زنده شدن مردگان ببیند حق تعالی از او نخست سوال کرد؟ «قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ» آیا باور نداری؟ یعنی اگر ابراهیم نبی از راسخون در علم نبود حق تعالی هرگز برای نشان دادن قدرت خویش خواستۀ او اجابت نمی کرد تا زنده شدن مردگان با چشم ببیند. ابراهیم علیه السَّلام در پاسخ گفت؛ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي (آری باور دارم، لیکن خواهم به مشاهده آن دلم آرام گیرد.) پس در قرآن در باب متشابهات نخست باید هرچه را می خوانیم بر صدق حق تعالی یقین کنیم و بعد از آن هست خدا اگر بخواهد با حکمتی که بر ما عنایت می کند آیات متشابه را بر قلب ما با نورش روشن می سازد که حق تعالی این کار را فقط کار أُولُو الألباب خود معرفی می نماید نه کار هر کسی! (وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ) برای همین روایت است آیات متشابه را قبول کنید و رد شوید شما را کفایت می کند و اصرار بر فهم آن نکنید که این کنجکاوی از شیطان و برای گمراهی شماست. برای درک مثال راسخون در علم تصور کنید شما گوشی موبایل خود در منزلی جا گذاشته اید و با او تماس می گیرید و طوری با او نباید سخن بگویید که گمان کند به او شک دارید و او را در باب گم شدن گوشی خود بی اعتماد شده اید و گمان می کنید میزبان آن را برداشته است که در این صورت نه تنها به شما کمکی برای پیدا شدن گوشی تان نمی کند بلکه بر شما خشم هم می گیرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۱۴ نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: 💥هر کسی نعمتی دارد در معرض حسد است مگر آن‌ که تواضع کند. 📌مثال: کسی که ماشین خریده است اگر تکبّر کند مردم می‌گویند بخاطر ماشین تکبّر می‌کند، اما اگر تواضع کند و نزدیکان و فامیل خود را سوار کرده و به آن‌ها نفع برساند و بگوید متعلق به شماست از حسادت و چشم زخم دور می‌ماند. 📕 نهج‌الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حضرت على عليه السَّلام می فرمایند: 🔱مَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّما عاشَ فِي الأَوَّلينَ كسى كه عبرت شناس باشد، چنان است كه با گذشتگان زيسته است. 📚غررالحكم 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۱۲۸۷ اسماعیل کارگر مرغداری است که مدت چهار ماه است که هیچ حقوقی دریافت نکرده است. کارفرمای او (بهروز)، به علت بالا رفتن دلار در پرداخت حقوق کارگران خود تعلل می کند تا بتواند دلارهای بیشتری را بخرد. اسماعیل که خانواده اش از شدت فقر در عذاب و مشقت هستند یک روز شانه ای تخم مرغ از مرغداری داخل ساک خود قرار داده و به بیرون می برد، و زمان خروج از درب مرغداری به نگهبان در می گوید: داخل ساک من یک شانه تخم‌مرغ است، فردا به کارفرما موضوع را اطلاع بده و برای اینکه خودت شغل ات را از دست ندهی بگو مشتی بر سینه من زد و شانه تخم مرغ را از مرغداری بیرون برد. صبح روز بعد نگهبان موضوع را به کارفرما اطلاع می دهد. بهروز خشمگین می شود و اسماعیل را احضار می کند و به او می گوید: من بخاطر این کار یقین بدان تو را زندانی خواهم کرد تا عبرتی برای دیگر کارگران شود تا دزدی نکنند. اسماعیل می گوید: ارباب! تو که دو ماه است حقوق ما را نداده ای تو دزد نیستی، ولی ما که یک شانه تخم مرغ از حقوق خود برای خانواده خود برده ایم دزد محسوب می شویم؟ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
بهروز می گوید: از کار اخراجی، به زودی تو را در دادگاه خواهم دید. سه روز بعد اخطاریه ای برای اسماعیل می آید. اسماعیل به دادگاه می رود و بهروز را می بیند که با وکیل اش بر او طرح دعوی و شکایت نموده است. قاضی پرونده هر دو را صدا و از موضوع اطلاع حاصل می کند. پایان جلسه دادگاه، قاضی بهروز را از دفتر خود مرخص می کند و به اسماعیل می گوید: بعید می دانم تو دزد باشی حقیقت ماجرا چیست، اگر به آن نگهبان حمله نکرده باشی می توانم تو را کمکی کنم؟ اسماعیل می گوید: من به آن نگهبان حمله نکرده ام، ولی اگر راست بگویم نگهبان کار خود را از دست خواهد داد‌. قاضی از شهامت و شجاعت اسماعیل بسیار لذت می برد و به او قول مساعدت می دهد که در اسرع وقت او را از زندان آزاد کند. اسماعیل همان سؤال را از قاضی می پرسد. می گوید: آقای قاضی برای من که شانه تخم مرغ از حقوق خود برداشته ام در دین شما حدّ و حقوقی مشخص شده است‌ ولی آیا برای کارفرمایی که دو ماه است که حقوق مرا نداده است و مسبب این گرسنگی من است در قانون شما مجازاتی تعیین نشده است؟! قاضی به او می گوید: پسرم! بدان در دادگاه پرونده ای هر اندازه سنگین باشد رسیدگی آن را به قاضی معتبر و متبحری می دهند. پرونده این افراد چنان سنگین است که فقط نزد حق تعالی است و در دادگاه بشری نه کسی می تواند و نه مجازاتی معادل جرم این افراد تعیین شده است. برو و منتظر گشودن پرونده کارفرمای خود نزد حق تعالی باش که او بهترین منتقم از حق مظلومان است. اسماعیل وقتی به نزدیک زندان می رسد متوجه می شود بهروز تا دم درب زندان به دنبال او آمده است که از زندان رفتن او مطمئن شود و نزد کارگران خود قدرت اش را نشان دهد. بعد از یک ماه اسماعیل مشمول عفو شده و از زندان آزاد می گردد. شش ماه از این داستان می گذرد. اسماعیل که ماوقع را به همکاران خود گفته بود به او زنگ می زنند و می گویند: اسماعیل پرونده ارباب از بالا به جریان افتاد. بهروز دچار عارضه تومور در هیپوتالاموس مغزش می شود. آری! تمام دلارهایی که جمع کرده بود آن ها را هزینه درمان خود می کند و به سمت آلمان می رود تا برای درد ناعلاج خود علاجی بیابد. آخر سر پزشکی به او می گوید: به این بیماری تسلیم شو، مگر معجزه ای رخ دهد و تو را چهار ماه بیشتر عمری در این دنیا باشد. اگر اهل مسجدی چند ماه آخر عمر در آنجا برو و به عبادت و توبه بگذران و اگر اهل طرب و خوشگذرانی هستی و به سرای دیگر اعتقادی نداری برو و تمام بساط عیش و نوش و طرب در دنیا در این کشور آماده و فراهم است. بهروز به شهر و دیار خود باز می گردد و اسماعیل را برای طلبِ رضایت نزد خود حاضر می کند‌. اسماعیل با اکراه و با اصرار دوستان سابق خود بر بالین او حاضر می شود ولی تمایلی به رضایت ندارد و با اکراه تمام رضایت خود را به او لسانی اعلام می کند در حالی که قلب اش از کارفرما ملول و ناراحت است. اسماعیل هرگز آن روز را فراموش نمی کند وقتی دختر پنج ساله اش دم درب زندان گریه می کرد و بهروز او را تا زندان بدرقه کرد و این جمله را گفت: «می دانی برای من، قیمت یک شانه تخم‌مرغ ارزشی ندارد، برای من مهم آن است که تو و امثال تو را آدم کنم که دزدی نکنید!» بعد از مدتی بیماری که تمام وجود بهروز را گرفته بود تمام مرغداری و تمام دارایی خود را به نام همسرش می زند و به طرز بسیار دردناکی بر اثر بیماری سرطان دنیا را برای همیشه ترک می‌کند. بهروز که یک پسر و یک دختر داشت، دخترش در حادثه رانندگی از دنیا می رود و پسرش به علت اعتیاد به مواد مخدر، مادرش مجبور به ترک او می شود. همسر بهروز با سرمایه ای که به نام او زده بود همسر دومی را بر می گزیند. اسماعیل با خوشحالی نزد آن قاضی می رود که اکنون بازنشسته شده است. می گوید: آقای قاضی اکنون به صحت کلام تو رسیدم. براستی پرونده او نزد خداوند متعال بود و مجازات او چنان سنگین بود که در دادگاه بشری هیچ کس نمی توانست حکمی برای او صادر کند. پسر او را معتاد کند، دختر او را بکشد و او را به بیماری لاعلاج دچار نماید و سرانجام هر آنچه که خودش جمع کرده بود همسرش آن را به اختیار گیرد و با مرد دیگری از زندگی و جمع کرده او لذت ببرند و بهروز در دو دنیا دچار خسارت و خسران شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۰۳ 🌹عَصَی: به معنی برگشت از راه مستقیم و دور زدن آن است. ذَٰلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ (۷۸_مائده) نافرمانی (خدا) نموده و (از حکم حق) سرکشی می‌کردند. عصیان از عصا است. "قَالَ هِيَ عَصَايَ" عصا را از آن جهت عصا گویند که یک سر آن به سمت داخل برگشت خورده و منحرف شده است. اگر چوبی در یک سر آن چنین انحناء و برگشت را نداشته باشد قابلیت عصا و تکیه ندارد. پس برای وجود و جسم و نفس باید انسان عصیان و نافرمانی نفس خویش کند و بر خلاف هوای نفس خویش انجام دهد تا بتواند در زمین بر خدا تکیه کند. قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا (۱۸_ طه) موسی عرضه داشت: این عصای من است که بر آن تکیه می‌زنم 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🦋نازنینا! هیچ بخشنده ای ندیدم که ببخشد فقط به شرط تشکر، که تو بهترین بخشنده ای که به کمترین بهاء، گران‌ترین هدیه ها بر آفریده ات می بخشی. خدایا! مرا توان شکر تو نیست، هرچند تو از شکر من بی نیازی، خدایا این ناتوانی من به توانایی خود عفو فرما. معبودا! بالاترین شکر، شکر عملی است که انسان با بخشش آنچه تو به او بخشیده ای تو را شکر کند. خدایا! این نعمت افضل را به ما عنایت فرما. خدایا بر من بیاموز تا بدانم آنچه به من ندادی بر صلاح من بود و ذات قدسی تو از فقر و خساست مطلق به دور است که اگر چنین بیاموزی مرا شکر آنچه نداده ای بیشتر از شکر آنچه داده ای بر زبانم جاری خواهد شد. نازنینا! تو را شکر می گویم که رفیقان مرا از رفیقان خود و دشمنان مرا از دشمنان خویش قرار دادی. ای زیبای زیبایان، وقتی رفاقت با رفیقان تو چنین شیرین است همنشینی با حضرت ات چه اندازه شیرین است که وعده همنشینی خود با صالحان داده ای. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۱۲۸۸ ✍در امالی طوسی آمده است؛ در بنی اسرائیل قاضی عادلی بر مردی وصیت کرد بعد از مرگ، همسرش غسل اش دهد و کفن نماید. زن چنین کرد و کنجکاو شد و کفن گشود و دید در داخل دماغ او کِرمی وارد می شود، بسیار ترسید. کفن را دوباره بربست و او را بر خاک سپرد. شب قاضی به خواب همسر خود آمده و گفت: روزی برادر تو برای شکایت از کسی او را همراه خود آورد. من فقط از دلم گذشت کاش حق با برادرت باشد و او پیروز این قضاوت گردد و آنچه از دلم گذشته بود آن محقق شد و حق با او بود. این کِرم به خاطر آن خطا که از دلم فقط بر پیروزی یکی از طرفین دعوا گذشته بود و در حالی که حق با او بود بر من وارد شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
✍در امالی شیخ طوسی از امام صادق علیه السَّلام آمده است که امام، سلمان فارسی را، سلمان محمدی خطاب می کردند و بسیار او را بزرگ یادش می نمودند. در پاسخ امام فرمودند: سلمان سه خصلت داشت که آن را بسیار دوست می دارم: نخست خواسته علی علیه السَّلام، بر خواسته خود مقدم می داشت. دوم مستمندان را دوست می داشت و همنشینی با آنان را بر همنشینی با ثروتمندان ترجیح می داد. سوم آن که، دانش و دانشمندان را عزیز می شمرد و همنشینی با آنان را مغتنم می دانست. 🏴 فرا‌ رسیدن شهادت امام جعفر صادق علیه السَّلام تسلیت باد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۰۴ 📆۱۴۰۲/۰۲/۲۶ 🌹رَقَب: به معنی گردن است. "فَضَرْبَ الرِّقَابِ" یعنی گردن شان بزنید. وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ (۸_توبه) یعنی اگر بر شما تسلط یابند بر عهد خود گردن ننهند. فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ (۲۱_قصص) موسی (ع) از شهر مصر با حال ترس و نگرانی و مراقبت از دشمن بیرون رفت. رَقَب در اینجا به معنای کسی است که می ترسد گرفتار شود. "وَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ" یعنی آزار و حرّ کند کسی را که گردن اش زیر تیغ و زندانی است و مراقب او هستند. یکی از مصادیق صرف زکات "وَفِي الرِّقَابِ" یعنی کسانی که گردن شان در زیر دِینی است و در ترس هستند. آتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ (۱۷۷_بقره) بخشش به رقاب مصداق انفاق هم علاوه برگیرندگان زکات شامل می شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
خداوند در بحث تأکید به صله ارحام می فرماید: وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا (۱_نساء) یعنی مراقب باشید که گردن شما در دستان من قرار دارد و من رقیب شما هستم پس از من تقوی پیشه کنید و قطع ارحام ننمایید. (وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ) "فَكُّ رَقَبَةٍ" به معنی آزاد کردن اسیر و زندانی نیست، بلکه جدا کردن کسی است که گردن اش از ترس و وحشت زیر تیغ است. مثال، کسی مبلغی بدهی دارد که از دست طلبکار فراری است، پرداخت بدهی او و برداشتن او از زیر مراقبت کسی که طلبکار اوست مصداق فَكُّ رَقَبَةٍ است. پرداخت بدهی بدهکار و مقروض را حق تعالی بعد از رقاب ذکر کرده است. وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ؛ که غارمین معرفی شان کرده است. وَالْغَارِمِين، کسانی هستند که بدهی سنگین دارند ولی برای پرداخت آن مانند وَفِي الرِّقَابِ در ترس و وحشت و فراری نیستند. ایجاد صلح بین طلبکار و بدهکار هم نوعی مصداق فَكُّ رَقَبَةٍ محسوب می شود که طبق کلام وحی از اعمالی است که انسان برای رها شدن از عقبه های تنگ و تاریک روز قیامت نیازمند آن است. پس پرداخت بدهی یک زندانی ورشکسته و آزاد کردن او تنها فقط فَكُّ رَقَبَةٍ نیست، بلکه پرداخت بدهی مردی که از دست طلبکاران خود، از منزل خود گریزان و در ترس و وحشت است نیز مصداق "فَكُّ رَقَبَةٍ و فِي الرِّقَابِ" است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۱۵ حضرت علی علیه السَّلام می‌فرمایند: مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ؛ مَكْتُومُ الْأَجَلِ، مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ، تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ. ✨چه بیچاره است فرزند انسان که مرگش نامعلوم است و بیماری در وجودش امانت و پنهان است. پشه‌ای می‌تواند آزارش دهد و خواب از چشم او بگیرد و تکّه نانی می‌تواند در گلوی او گیر کرده و او را بکشد و عرقی که می‌تواند او را بدبو و منفور بسازد. 📕 نهج‌البلاغه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۱۲۸۹ ✍از حضرت يحيی علیه السَّلام نقل شده است که روزی ابليس را ديد و از او پرسيد: آيا تاکنون هيچ به من دست يافته‌ای؟ گفت: نه، ولی در تو خصلتی است که من آن را دوست دارم. پرسيد: آن کدام است؟ گفت: تو مرد پُرخوری هستی و وقتی که افطار می‌کنی، سنگين می‌شوی و همين سنگينی، تو را مقداری از نماز و شب زنده‌داری باز می‌دارد و من به همين خوشحال می‌شوم. حضرت يحیی علیه السَّلام گفت: حال که چنين است من هم با خدا عهد می‌بندم تا چندی که زنده‌ام هيچ‌گاه خود را از غذا سير نکنم. ابليس گفت: من نيز با خدا عهد می‌بندم تا چندی که زنده‌ام نسبت به احدی خيرخواهی نکنم. اين را گفت و از نزد حضرت يحیی علیه السَّلام بيرون رفت و ديگر به سراغ او نيامد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
📜🪶 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: اَمرانِ لا يَنفَكّانِ مِنَ الكَذِبِ كَثرَةُ المَواعيدِ، وَ شِدَّةُ العتِذارِ دو چيز از دروغ جدا نمى شود: بسيار وعده دادن و به کَرات عذرخواهى نمودن. مراد حدیث آن است، کسی که وعده زیاد می دهد پس به کَرات بدقول می شود و به کَرات عذرخواهی می کند. پس کسی که وعده زیاد می دهد زیاد هم عذرخواهی می کند و دروغ گویی در قالب دیگر است. 📚 نهج البلاغه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۰۵ 🌟مَیَل: به معنی نیاز انسان به یک امر است، که این نیاز طبیعی بوده و حد مورد نیاز از نفس است. اگر این نیاز در کسی بیش از حد باشد که امکان خطا و افتادن در معصیت ایجاد کند تبدیل به شهوت می شود. الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُوا مَيْلًا عَظِيمًا (۲۷_نساء) کسانی که از شهوت پیروی می کنند به میل زیاد متمایل می شوند. (که همان تبدیل به شهوت است) هر مردی به سمت زنی میل می کند این میل بر وجود او و بخشی از وجود اوست که نیاز و امری لازم برای زاد و ولد است، اما اگر مردی میل او از حد نیاز و تعریف شده فراتر رود به آن "شهوت" گفته می شود. مثال دیگری می زنیم، کسی که گرسنه است میل به غذا خوردن دارد، ولی کسی که سیر شده است اگر میل به غذاخوردن داشت دچار شهوت در خوردن شده است که این شهوت برای او بسیار خطرناک و می تواند حکم متعدی بر او ثبت کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۱۶ از نبی مکرم اسلام در نهج الفصاحه آمده است؛ از علائم قیامت آن است که کسی بر قبرستان نگذرد مگر آرزو کند کاش مرده ای که زیر خاک است او بود. این حدیث در باب علائم آخر الزمان هم صادق است، زیرا زندگی به قدری بر مردم به خاطر غفلت از خدا تنگ و سخت می شود، که مردم بر کسانی که از دنیا می روند متأثر نمی شوند و گریه نمی کنند چرا که محل رفتن آنان را در حسرت هستند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۱۲۹۰ ✍پارسای پیری نشسته بود که زنی فاجره نزد او برای حاجتی آمد. رِندی نزد او در محاوره بود چون آن زن در حال نزدیک شدن دید چهره درهم کشید و از مکان دور شد. زن حاجت خویش گفت و پارسا سکه ای داد و زن برخاست و رفت. رند پس از رفتن زن به نزد پارسا برگشت و محاوره از سر گرفت و بر پذیرش زن بدنام از سوی پارسا خرده گرفت و گفت: این زن بایست در جوانی پاک می ماند و ازدواج می کرد و کنون مادر فرزندانی بود که در سن میانسالی او را حمایت کنند تا نزد تو برای سکه ای نیاید و آبروی تو بَرد! پارسا پلک ها بر روی چشم به نشان عتاب جمع کرد و گفت: زنان ضعیف الخلقه اند، بدان مردانی که زنان را مادر می کنند همان مردان هستند که این زنان را به طمع شهوات خویش بدکاره می سازند و چنین در شهر نشان دارشان ساخته و سپس از خود دور می سازند. همیشه از گناه دوری کن نه از گنهکاری مثل این زن؛ اگر از گناه نفرت داشتی باید از مردان همجنس خویش رَم می کردی و می بریدی که او را به جای مادر کردن، بدکاره ساخته و کنون که باب میل امیال خویش او را نمی بینند دورش انداخته و آواره لقمه ای نان اش ساخته اند... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
⛔️به آگاهی شما خوانندگان محترم کانال اخلاق و معرفت می رساند که در ذیل شاهد پست بلند تدبر صلوات خواهید بود از صبر شما در مطالعه مطالب طولانی قرآنی خدا را شاکر و شما را سپاسگزاریم.
۲۰۶ 📆۱۴۰۲/۰۲/۳۰ 🌟صَلوات: صَلاة و صلوات هر دو از ریشه "صَلّ" به معنی وصل شدن مشتق شده اند. وصل شدن به معنی قرار گرفتن در بطن چیزی را گویند که از ارتباط قوی تر است، چون ارتباط به در کنار قرار گرفتن هم گفته می شود ولی در وصل، قرار گرفتن در بطن امری است. سَيَصْلى‏ ناراً ذاتَ لَهَب (۱۶_ مطففین) سپس آنها به یقین وارد دوزخ می‌شوند! یعنی اهل جهنم در بطن و درون آتش قرار می گیرند که از هر طرف آنان را احاطه کرده است. صَلاة به معنای وصل به حق تعالی است. برای همین در قرآن هر کجا صَلاة آمده است، اقامه هم ذکر شده است. (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ) پس صَلاة عملی است مصوب و در قالب چهارچوب و ارکانی خاص که انسان برای انجام آن قیام می کند و به پا می خیزد تا خود را به حق تعالی وصل نماید. برای همین انسان باید قبل از وصل، وضو داشته باشد و جسم اش برای این وصل طاهر و پاک باشد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
مثال: کسی که در نماز، وصل به حق تعالی است اگر در وسط نماز بلند بخندد این وصل، قطع و نماز باطل می شود زیرا هیچ رعیتی نیست که در محضر پادشاهی به خود اجازه خندیدن دهد، بلکه باید حتی المقدور در حضور او، در خوف و در نهایت تواضع و ادب بایستد. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ (۲_ مومنون) کسانی که در نماز خود خاضع و خاشعند. یا به فرض مثال، در نماز گریه کردن برای امور دنیا و مصائب، باعث باطل و قطع شدن وصل می شود چون انسان در نماز به خداوند وصل است تا شکر نعمت و استغفار معاصی خود کند نه این که طلب دنیا کند و از مصائب نزد او گریه نماید. (مگر این که گریه از خوف الهی باشد که نشان اعلای وصل به معبود در نماز است) وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ (۹_مومنون) یعنی انسان باید همیشه قلب اش در نماز و وصل الهی باشد و بعد از اتمام نماز با پرداختن به امور لهو و عبث دنیوی این وصل را قطع نکند و آن را حفظ نماید. کسی که بعد از نماز به دنبال تفریح و لهو و لعب می رود در اصل از حفظ وصل که هدف اصلی صَلاة است دور می شود و از حفظ آن خارج می گردد. خداوند می فرماید: أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي (یعنی نماز از ذکر خدا نباید دور شود.) الف) گاهی برخی مکان ها، مکان وصل به حق تعالی هستند و مقدس می باشند که به آن مکان ها مُصلَّیٰ گفته می شود. (وَﭐتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی) ب) وصل هر چند در صَلاة بیشتر تجلی می کند ولی طبق قرآن برخی اعمال انسان را به خدا وصل می کند و ترک آن باعث قطع از خدا می شود. مانند: وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ (۲۵_رعد) و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع می‌کنند. صله ارحام همان وصل با ارحام است و صله به هدیه ای گویند که باعث وصل می شود، و نوعی صَلاة و وصل به خدا را در بر می گیرد. نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: حق تعالی در شب معراج، چنان در مورد صله و وصل به ارحام مرا مورد تأکید قرار داد که من گمان کردم بعد از شرک به خدا سنگین ترین و گران ترین معصیت نزد حق تعالی قطع ارحام است. یا دادن زکات نیز نوعی وصل در قرآن عنوان شده است. خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۱۰۳_توبه) که مراد از آیه فوق، امر بر نبی مکرم اسلام (ص) در صلِّ الهی است، یعنی «بر آنان وصل شو»، که در بیان معنای صلوات به آن خواهیم پرداخت. یا در کلام وحی، قربانی برای اطعام نیازمندان به شکرانه نعمت کوثر برای نبی مکرم اسلام (ص) به عنوان عملی برای وصل یاد شده است. "فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ" یعنی ای محمد! به شکرانه آنچه کوثر به تو عنایت کردیم بر خدای خود وصل شو و قربانی برای نیازمندان کن که این عمل، تو را به خداوند وصل می کند. در اخبار آمده است: نبی مکرم اسلام (ص) هرگز حیوانی را ذبح نکردند مگر آن که قربانی برای اطعام نیازمندان باشد؛ که در یکی از سفرهای حج بیش از شصت شتر به دست مبارک ایشان برای اطعام نیازمندان قربانی گردید. پ) گاهی زمان ها برای وصل مناسب تر است. حق تعالی می فرماید: "وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصيلاً" مراد از تسبیح در زمان اصیل که همان غروب آفتاب است، یعنی زمان وصل و صلوات الهی، که در آن زمان ذکر خداوند و تسبیح او احتمال وصل شدن به او و گرفتن اشک چشم از خدا بیشتر است. واژه اصل از وصل مشتق است. گویند فلان اسب نژاد اصیل است، یعنی نژاد او به نژاد فلان اسب واقعی وصل است. یا فلانی از خانواده اصیلی است یعنی نسبت فامیلی این فرد به انسان های بزرگی وصل است و بی ریشه از چند طایفه نیست. گویند این خودکار اصل است، یعنی تولید آن به کارخانه واقعی که روی آن مارک خورده وصل است. در حدیث قدسی آمده است: ای فرزند آدم! یک ساعت در سحر و یک ساعت در غروب مرا یاد کن. امام کاظم علیه السَّلام وضو گرفتن در غروب را کفاره گناهان معرفی می نمایند. در آخرین روز رمضان، در آخرین ساعت از رمضان که اصیل رمضان است برای وداع با رمضان بهترین زمان است چون در اصل آخرین ساعات رمضان در آخرین روز اصیل رمضان است. صلوات هم از صَلاة مشتق شده که بر دو نوع است: نخست انسان با نزدیک شدن به نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت علیهم السَّلام خود را به خداوند وصل می کند. إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (۵۶_احزاب) یعنی ای مؤمنان خداوند و فرشتگان بر پیامبر خدا وصل هستند. شما هم به عنوان الگوی وصل نمونه، خود را به پیامبر خدا و اهل بیت او با انجام نماز و زکات و وصل ارحام و قربانی برای فقراء وصل کنید تا به خداوند نزدیک شوید و این وصل ممکن نمی شود مگر به طور کامل تسلیم امر او باشید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حق تعالی در بیان داستان حضرت ابراهیم و اسماعیل علیه السَّلام اسلام راستین را معرفی می کند که زمانی که ابراهیم نبی به فرزندش گفت: در خواب دیدم پسرم تو را ذبح می کنم، حضرت اسماعیل بدون درنگ و حتی پرسش به پدر فرمود: ای پدر، آنچه به آن امر شده ای انجام بده و من برای آن حاضرم!!!! که حق تعالی در کلام وحی آن دو پیامبر را نمونه اسلام راستین معرفی کرده است. (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين) پس صلوات بر نبی مکرم اسلام (ص)، یعنی وصل شدن به پیامبر (ص) با انجام کارهای ایصالی آن حضرت به حق تعالی برای وصل شدن به اوست و ذکر صلوات بر محمد و آل محمد صورت ظاهر این ذکر است، یعنی کسی که قطع ارحام کرده و اهل زکات نیست و برای نیازمندان اطعام نمی کند صلوات او یک لقلقه لسانی بوده و او را هرگز به نبی خدا وصل نمی کند، که همانا وصل به پیامبر، وصل به حق تعالی در کلام خداست. چون ما به علت انسان بودن نمی توانیم به خدا و اوامر او و خواسته های او وصل شویم؛ ولی نبی مکرم اسلام (ص) می توانند وصل شوند و ما باید با وصل به آن بزرگوار خواسته خدا را در زندگی دنیا از خود بدانیم تا به حق تعالی وصل شویم. برای همین سنت نبی مکرم اسلام طبق قرآن برترین روش وصل به حق تعالی برای بندگان است. لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا (۲۱_ احزاب) مراد از يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ یعنی آنان دائم‌الوصل و مستقر در صلوات الهی هستند ولی شما در وصل و قطع صلوات الهی هستید. روزی فردی نزد نبی مکرم اسلام (ص) آمده و عرض کرد: یا رسول الله! زمانی که نزد شما هستم از دنیا دور می شوم و گویی در آخرت زندگی می کنم، ولی وقتی از کنار شما دور می شوم آن حس و حالت و خواطر ملکی از من دور می شوند. ترس دارم که منافق باشم؟ حضرت فرمودند: اشتباه نکن تو منافق نیستی، بلکه در زمان همنشینی با من به وصل الهی می رسی و زمانی که از من دور می شوی به قطع وارد می شوی و شما هرگز مانند ما نمی توانید در مقام وصل (صلوات مطلق الهی) دائم باشید. گاهی صلوات الهی در نبی مکرم اسلام (ص) چنان می شد که در معراج السعاده آمده است، که حضرت دست همسرشان عایشه را می گرفتند تا به دنیا برگردند. پس مقام وصل الهی بسیار سخت و جان فرساست گویی به یک مکان سراسر آرامش روح تو وصل شده است ولی جسم تو مجبور به تحمل شدائد دنیا در آزمون اوست. بعد از صلوات وقتی می گوییم "وَ عَجِّل فَرَجَهُم" یعنی خدایا! در زمان غیبت معصوم به علت گمراهی ناشی از جهل مان، ما از وصل به پیامبرت که در احکام ثانویه (به عنوان مثال بانکداری) چگونه ظاهر شویم که به تو وصل شویم، عاجز هستیم؛ پس در ظهور معصوم تعجیل فرما تا ما با متابعت از آن معصوم بتوانیم وصل راستین به تو را پیدا کنیم. پس ذکر صلوات بر نبی مکرم اسلام (ص) درخواست از خدا برای عنایت توفیق انجام اعمال صالح و ترک معصیت برای وصل به آن حضرت و معصومین است که وصل به آنان وصل به خدا محسوب می شود. آنچه ذکر شد بُعد نخست صلوات بود. صَلاة یک مسیر رفت دارد، اما صلوات در دو مسیر است: یکی مسیر رفت که عرض شد و دیگری مسیر برگشت صلوات است که ذکر می گردد. وقتی انسان در مقام وصل حق تعالی قرار گرفت حق تعالی هم بنده را در مقام وصل خود وارد می کند که قرار گرفتن بنده در این مقام، همان صلوات خدا و فرشتگان بر او است. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا (۴۱_احزاب) ای کسانی که ایمان آورده‌اید ذکر حق و یاد خدا (به دل و زبان) بسیار کنید. هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلَائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَكَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا (۴۳_احزاب) او است خدایی که هم او و هم فرشتگانش بر شما بندگان رحمت می‌فرستند تا شما را از ظلمت‌ها (ی جهل و نقص و گمراهی) بیرون آرد و به عالم نور (علم و ایمان) رساند، و او بر اهل ایمان بسیار مهربان است. مراد از "يُصَلِّي عَلَيْكُمْ" همان صلوات خدا بر بنده و قرار گرفتن او در مقام وصل الهی است. پس چنانچه نبی مکرم اسلام (ص) در مقام وصل و صلوات الهی قرار دارد، یک مؤمن هم می تواند خود را به این مقام برساند با این تفاوت که آن حضرت در مقام وصل الهی مستقر بودند ولی دیگر مؤمنان در وصل مستقر نیستند بلکه گاهی قطع شده و وصل شان متناوب است. پس کسی که قلبش با دوری از گناه و انجام عمل صالح همیشه در ذکر خداست در مقام صلوات خدا یا همان وصل قلب اش بر خدا قرار دارد که به آن "دائم الذکر بودن" هم گفته می شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
کسانی که در زمان بلاء صبر می کنند و می گویند: "إِنَّا لِلَّـهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ" ما از خداییم و به سوی او بر می گردیم، کسانی هستند که در مقام صلوات و وصل حق تعالی قرار دارند. أُولَٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (۱۵۷_ بقره) حال با توضیحات داده شده می توانیم به مدد الهی معنای آیه ۹ سوره مؤمنون را درک نماییم که مراد حق تعالی از "وَالَّذِينَ هُمْ عَلَىٰ صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ" چیست؟ طبق آیات مصرحه ابتدای سوره مؤمنون وقتی مؤمن «در نماز خاشع شد، از لهو و لعب دنیا دوری کرد، زکات داد، چشم خود و بدن خود از شهوات حرام دور کرد، امانت سنگین انسانیت و عهد عالم الست خود با خدا را رعایت نمود»، چنین کسی طبق تصریح آیه مذکور در مقام وصل و صلوات و یا همان درود الهی و فرشتگان او قرار می گیرد، و این صلوات و وصل را با انجام یا ترک اعمال ذکر شده باید حفظ کند که سستی در رعایت موارد ذکر شده باعث از دست دادن صلوات و وصل الهی در حق مومن می گردد. وقتی مومن در نمازش اشک چشم می ریزد در اصل در مقام صلوات و وصل الهی قرار دارد که آن زمان مورد سلام و درود خدا و فرشتگان اوست که از امام صادق (ع) در اصول کافی آمده است: هر کس به سبب ذکری از من، از درخواست و پرسش از من سرگرم شود (به طوری که حاجت و خواستۀ خود را فراموش کند) به او خواهم داد بهتر از آنچه کسانی از من می‌خواهند که با درخواست از من چیزی طلب می‌کنند. (این حدیث بیانگر صلوات الهی بر مومن است) در علل الشرایع از امام صادق علیه السَّلام آمده است: حق تعالی به داود نبی فرمود: میان من و خود، عالِم طالب دنیا را واسطه نکن که تو را از راه محبت من بازدارد، این افراد راهزنان بندگان جویای من هستند، کمترین کاری که با این جماعت کنم این است که حلاوت مناجات خود با آنان را از دل هایشان بردارم. در کنز الفوائد از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: هرکس زمانی که علم او فزون شد ولی متناسب آن به دنیا بی رغبت نگشت جز بر دوری از خدا چیزی بر خود نیفزوده است. در الترغیب و الترهیب از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: ای مردم! در حدی که تاب و توان دارید عمل کنید زیرا خداوند خسته نمی شود مگر شما خسته شوید. محبوب ترین عمل نزد خدا، عملی است که ادامه دار باشد هرچند عملی اندک باشد. به عنوان نمونه، نماز شبی که هر شب یک رکعت خوانده شود بهتر از چهل شب نماز شب خواندن یازده رکعتی است که بعد از چهل شب ترک شود. انفاقی که هر ماه صد هزارتومان باشد ولی ماهیانه باشد بهتر از انفاقی است که پنج میلیون باشد ولی در دو سال، یک بار انجام شود. حضرت علی علیه السَّلام در حکمت ۳۰۴ نهج البلاغه می فرمایند: إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ، دلها را روى آوردن و روى برگرداندنى است اگر دل روى آرد آن را به مستحبات واداريد، و اگر روى برگرداند، بر انجام واجبات اش بسنده داريد. مراد از اقبال قلوب همان زمانی است که انسان در مقام صلوات و وصل و درود الهی قرار می گیرد و حضرت توصیه می فرمایند: در مقام صلوات الهی هر اندازه می توانید عبادت کنید چون در وصل الهی هستید و هرگز دلزده نخواهید شد. در حدیثی نبی مکرم اسلام (ص) به این مضمون می فرمایند: «اگر حس عبادت دست نداد به زور گریه نکن چون منافق هستی» یعنی وقتی حق تعالی دل ات را در وصل قرار نداده به زور برای خود وصل ایجاد نکن؛ بنگر چه امر واجبی را مغفول داشته ای و یا چه معصیتی را ادامه می دهی که در مقام وصل قرار نمی گیری که این کار، کار منافقان است که حضرت علی علیه السَّلام هم توصیه می فرمایند: در زمان غیر وصل زیاد عبادت نکنید، همان واجبات را انجام دهید و بگذرید. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله می‌فرمایند: گريه مؤمن، از دل اوست و گريه منافق، از سَرَش (چشمش)، یعنی گریه واقعی در برابر خدا از وصل بر دل است ولی گریه منافق از سر اوست و اشکی است که از چشم او می ریزد، مانند هنرپیشه ها! پس مراد از حفظ صلوات یعنی حفظ لذت عبادت که فقط با صلوات الهی حاصل می شود که نبی مکرم اسلام می فرمایند: کسی که گناه کند خداوند او را از لذت عبادت خویش محروم می سازد. (او را از صلوات و وصل خود دور می کند) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی