eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
68 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
🪶 ✍نبی مکرم اسلام صلّی اللّه علیه و آله و سلم فرمودند: جهنمیان که در جهنم ماندنی هستند در آن مرگ و زندگی ندارند، ولی مردمی که بواسطه گناهان خود جهنمی شده اند در جهنم می میرند و همین که زغال شدند اجازه شفاعت داده می شوند و آن ها را گروه گروه می آورند و کنار نهرهای بهشت می اندازند و اهل بهشت گویند بر آن ها آب بریزید و چون دانه ای که در گذرگاه سیل باشد از نو آنان می رویند. در شرح حدیث آن که، می دانیم طبق قرآن اهل جهنم بر دو گروه هستند: گروهی که به خاطر گناهان اعتقادی مثل شرک و کفر در آن هستند که این گروه در جهنم ماندنی هستند؛ و گروه دیگر اهل جهنم که گناهان اعتقادی به خداوند ندارند بلکه به خاطر گناهان ارتکابی مثل زناء و عاق والدین و خساست در بخشش در جهنم هستند. 📕نهج‌ الفصاحه 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۳۱ 📆۱۴۰۲/۰۵/۳۱ 🌟شأن: به کار مهم و اساسی در پاسخ خواسته ای را گویند. مثال پدر ما بیمار است، از ما می خواهد او را به پزشک ببریم. اگر او را نزد بهترین پزشک متخصص ببریم شأن او را حفظ و کاری در شأن خواسته او انجام داده ایم. فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ (۶۲_نور) یعنی اگر برای کارهای مهمی از تو اجازه خواستند و سؤال کردند، بر هر کدام از آنان رخصت خواستی بده. وَمَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّىٰ (۱۱_ لیل) "يُغْنِي" در قیامت به معنای بی نیاز کردن انسان از آتش است و کسانی که از عمل صالح غنی نباشند نیازمند آتش الهی خواهند شد. پس آیه "لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ" می دانیم در روز قیامت انسان در ترس حساب و کتاب و سؤال و جواب الهی بوده و درگیر آن است که با خود چه عمل صالحی به قیامت آورده باشد تا از آتش الهی غنی شود و بِرهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
این آیه تصریح می کند که در روز قیامت انسان به دنبال کار و عملی می گردد که او را از عذاب الهی غنی و بی نیاز کند. "لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ" یعنی در برابر هر خواسته ای از ما در روز قیامت انسان در تلاش و فکر است کار مهمی (شَأْنی) از خود پیدا کند تا او را از عذاب ما بی نیاز (يُغْنِيهِ) سازد. وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُو مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا كُنَّا عَلَيْكُمْ شُهُودًا (۶۱_یونس) پس شأن به معنای اجابت عملی در مقابل خواسته ای را گویند. "وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ" یعنی هر کاری که شما در دنیا در برابر خواسته من از خود می کنید.......... من شاهد آن هستم. يَسْأَلُهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ (۲۹_ الرحمن) یعنی هر لحظه هر آنچه در آسمان ها و زمین است از او چیزی طلب می کنند و حق تعالی در حال پاسخ دادن به خواسته آنها با انجام کاری است. پس وقتی می گویند از شأن امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام بگویید؛ یعنی از کارهایی که آن حضرت در پاسخ به خواسته مردم می کردند سخن بگویید. مثال، وقتی سائلی از آن حضرت در نماز چیزی خواست و حضرت انگشتر خود در رکوع به سائل بخشیدند در برابر مسئلت سائل، جواب دادند که به آن شأن حضرت علی علیه السَّلام گفته می شود. وقتی کسی از ما سؤالی می پرسد و ما جواب نامناسبی می دهیم، می گویند: این کار در شأن شما نبود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
برای رسیدن به معرفت حق تعالی انسان باید بزرگ ترین دشمن خود نفس و شیطان را بشناسد. کسی که شیطان را شناخت، وجود و نزدیکی او را به خود حس می کند و به إذن اللّه از او دوری می کند تا از شرّ و آسیب او در امان بماند. شیطان شناسی به صورت مستقل بر انسان امری غیرممکن و دست نیافتنی است. یعنی کسی نمی تواند در مسیر معرفت به دنبال شناخت شیطان برود و سپس به شناخت خدا روی آورد، بلکه باید با نور حق تعالی شناخته شود. پس برای شیطان شناسی ابتدا باید به سمت معرفت اللّه رفت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۰۹ ✍تیمور راننده آمبولانس بود که بازنشسته شده است. او تعریف می کند سالیان دور تماس گرفتند و آمبولانسی برای حمل جسد درخواست دادند. تماس از منطقه ارمنی نشین شهر بود. وقتی به آدرس رسیدم نزدیک درب منزل متوفی تراکم جمعیت با خودروی پلیس را شاهد بودم. پلیس مرا با دست اشاره به درون خانه راهنمایی کرد. بوی بدی در داخل حیاط خانه بود که با نزدیک‌تر شدن به ساختمان این بو شدیدتر و تهوع آورتر می شد. جسد را دیدم چند روز از مرگش گذشته و به دمر بر روی زمین خوابیده بود، در حالی که لباس هایش بر اثر تورم بدن پاره شده بود. به پلیس گفتم: من مأموریت حمل جنازه با ماشین را دارم. حمل جنازه تا ماشین، با صاحب میت است و این فرد گویی بی وارث است. 🆔 @akhlagh_marefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
پلیس نگاهی به نماینده دادستان کرد و نماینده دادستان هم کلام مرا تأیید کرد. با شهرداری تماس گرفتند کارگری برای این امر بفرستد. در این زمان من برای رضای خدا مانع شدم و داوطلب شدم جنازه را در آمبولانس قرار دهم ولی نیاز به یک نفر برای کمک داشتم. از شدت بوی تعفن جسد کسی حاضر به کمک نشد. برای رضای خدا و حفظ آبروی میت دستمالی بر دماغ و دهان خود بستم و داخل خانه شدم. تا خواستم جنازه را بلند کنم ناگاه کیسه پلاستیکی سفیدی که با چسب بهم پیچیده شده بود توجه مرا جلب کرد. از صدای آن فهمیدم محتوای آن سکه است. برای این که کسی را متوجه امر نکنم بیرون آمدم و از سر خیابان به منزل زنگ زدم و از همسرم خواستم خود را به آدرس برساند. به همسرم وقتی وارد منزل شد گفتم: طوری خم شو چادرت دید پشت سرت را بپوشاند تا از بیرون چیزی دیده نشود. با مهارت تمام بدون این که از تماشاگران کسی به آن بسته در زیر شکم جنازه پی ببرد، بسته را همسرم در درون پیراهن خود جای داد و با کمک او جنازه را به آمبولانس انداختیم و من سمت گورستان شهر حرکت کردم...... شب که به منزل رسیدم دیدم بسته بیش از صد سکه طلا دارد. در حلال و حرام بودن آن ماندیم و منتظر شدیم تنها ورثه پسر او از خارج از کشور به ایران برگردد. دو ماه بعد داستان را به ورثه گفتم و سکه ها را به او تقدیم کردم و امید داشتم چند سکه به من از آنها برگرداند. داستان بهتر از انتظار من پیش رفت. پسر مرحوم گفت: می دانی چرا پدرم روی سکه ها خوابیده بود؟! این از طمع او نبود، بلکه می دانست ممکن است بعد از مرگش وقتی پیکر او متعفن شده است به جنازه او دسترسی پیدا کنند و کسی حاضر به نزدیک شدن و بلند کردن او نباشد... پس قبل از جان دادنش روی این سکه ها افتاده بود تا پاداشی دهد بر کسی که جنازه او را از زمین بلند می کند، و تمام این سکه ها پاداش اخلاص تو از نزد خدا برای کاری است که برای رضای او کردی..... تیمور می گوید: در آن روز در جلوی منزل دوستی داشتم که خیلی فقیر بود هر کاری کردم حاضر نشد مرا کمک کند که اگر کمک می کرد بی تردید پنجاه سکه خدا به او رسانده بود که براحتی می توانست برای خود خانه جمع و جوری بخرد و از مستأجری برای ابد رها شود. آری! گاهی آدمی یک بار برای رضای خدا کاری می کند و خداوند آن بنده را با بخشش اش از دنیا برای ابد راضی می گرداند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
؟ ۸۱ 📆۱۴۰۲/۰۶/۰۴ ✍️در هر اکثریت دینی و نژادی اقلیت هایی از ادیان و نژاد های مختلف دیگر زندگی می کنند که گاهی برخی اعمال و حرکات شان باعث جذب آن‌ ها در بین اکثریت شده و رفتار آنان قلمدادی از دین و فرهنگ آنان می شود، در حالی که الزاماً چنین برداشتی صحیح نیست. ۱) اقلیت های مذهبی و نژادی چون قدرت تقابل با اکثریت را ندارند لذا سعی خواهند کرد از بروز هرگونه رفتاری که باعث اتحاد اکثریت جامعه علیه آنان می شود پرهیز کنند پس انسان های صبور و خویشتن داری تعریف خواهند شد. ۲) اقلیت های مذهبی و نژادی برای ایجاد تعامل با اکثریت جامعه سعی در کسب وجهه اجتماعی خواهند داشت، لذا برخی کارهای خاص را در جامعه انجام خواهند داد تا وجهه خود را مثبت تر نشان دهند. مثال، در ادای امانت و سخاوت، رفتارهای خاصی از خود نشان خواهند داد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳) اقلیت های اجتماعی چون برای خود وجه مشترک اجتماعی می بینند در صورت وجود خطایی در بین خود آن خطا را از اکثر جامعه پنهان خواهند کرد در حالی که کسانی که در اکثریت جامعه جای دارند چنین دغدغه ای ندارند. ۴) اقلیت های دینی و نژادی در یک جامعه چون خود را در اقلیت می دانند بنابراین حس همکاری و همیاری در بین شان بیشتر است و ما این امر را نشان دین و نژاد آنان می پنداریم، در حالی که این افعال ناشی از تقاضای جامعه ای است که در آن زندگی می کنند و مجبورند برای گذران زندگی با یکدیگر تعامل زیاد داشته باشند. حال اگر دیدیم یک مسیحی اقلیت در یک جامعه مسلمان، صبرش زیاد است، سخاوت اش زیاد است، اگر همیاری اش با هم کیشان اش زیاد است، الزاماً نشانِ تقدیس کل جامعه مسیحی ندانیم چرا که تمام این افعال به مصلحتی از سوی آنان شکل می گیرد که اگر همین مسیحیان در جامعه مسیحی شاید بروند هیچ یک از این افعال را از آنان در جامعه خودشان شاهد نباشیم و اگر مسلمانی در جامعه مسیحی اقلیت شود همین افعال را برای نفع خویش مجبور به انجام اش باشد، در حالی که کسی که او را می بیند خواهد پنداشت همه مسلمانان چنین هستند.... ۵) گاهی برخی اقلیت های ضالّه مذهبی در کشوری از سوی رهبران شان که در کشور دیگری قرار دارند امر می شوند که پیرامون مسائل اجتماعی از قبیل صبر، سخاوت و امانتداری و وفای به عهد کوچک‌ترین خطایی را نکنند و در حد اعلاء پیش روند چرا که قصد شان آن است با این روش، تبلیغ دین خود در آن جامعه و جذب افراد دیگر از ادیان دیگر را داشته باشند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۳۲ 🌟مَنَع: به بازداشتن از امری که نه خیر و نه ضرری بر آن فرد، از آن امر متصور است منع گفته می شود‌. مثال، اگر کسی از کسی نانی بخواهد که به او ندهد به او بخیل گویند، چون ممکن است خود آن فرد هم به نان نیاز داشته باشد. اما اگر کسی این صحنه را می بیند که نه نان مال اوست و نه از بخشش نان ضرری به او می رسد و نه از نبخشیدن آن نفعی بر او وارد می شود، چنین کسی اگر صاحب نان را از بخشش بازدارد به این کار منع کردن و به او "مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ" گفته می شود. منع تنها در کار خیر وجود دارد. کسی که در خانه تنوری دارد که بلااستفاده است، اگر کسی بخواهد داخل آن تنور نانی بپزد ولی صاحب آن اجازه ندهد، چون اگر قبول می کرد ضرری به او نمی رسید و چیزی از او کم نمی شد و اگر قبول نمی کرد چیزی بر او اضافه نشده است این امر مصداق آیه "وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ" است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۲۷ ✍یکی از بزرگ‌ترین خطاهای والدین تلاش برای تحقق ناکامی ها و آرزوهای نرسیده خود در فرزندان شان است. مثال، پدری که درس نخوانده در تلاش است فرزندش درس بخواند تا مثل او نشود، پس بر فرزند فشار وارد می کند؛ در حالی که نمی داند پسرش از خودش گیج تر است؛ یا مادری که برای نامزدی اش حلقه مورد دلخواه اش را برای او نخریده اند درصدد است دخترش وقتی ازدواج کرد حتماً حلقه نامزدی اش گران قیمت باشد.... یا مادری که پسرش لاابالی است دنبال یافتن دختری سربراه است، در حالی که خودش حاضر به دادن دختر سربراه اش به خواستگاری لاابالی نیست. عنایت داشته باشیم برای فرزندان خود هم کُفو پیدا کنیم، نه کسی که در رؤیاهای خود داریم. برای فرزند خود کاری متناسب استعدادش بیابیم نه متناسب رؤیاهای مدفون خود در گذر زمان..... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۲۳ در احادیث آمده است: اگر کسی به کسی بدهکار باشد و بدهکار از دنیا برود، اگر طلبکار او را بعد از مرگ اش ببخشد ده برابر بدهی خود از خدا اجر و مزد دنیا و آخرت می گیرد؛ ولی اگر نبخشد در روز قیامت فقط به اندازه طلب اش، اجر و مزد می گیرد. پس دقت کنیم در زمان دادن بدهی، به برگشت قطعی آن چشم ندوزیم، و اگر کسی را از پرداخت بدهی خود چه در قید حیات و چه در قید ممات اش مستأصل و ناتوان دیدیم بر او بدهی خود ببخشیم تا حداکثر سود را ببریم. اگر بدهکارمان در قید حیات بود از تصمیم بخشش مان او را آگاه سازیم تا از شرمندگی و عذاب روحی او باذن اللّه تعالی کم کنیم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۲۳۳ 📆۱۴۰۲/۰۶/۰۷ 🌟نَسخ: سَطر نوشته ای را گویند که قابل تغییر است. به‌ هر نوشته تاریخی، علمی، ادبی و... سَطر گویند. ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ (۱_قلم) نون، سوگند به قلم و آنچه مى ‏نويسند. اما نسخه، نوشته ای عملی برای شفاء را گویند. به همین دلیل نوشته یک طبیب یا حکیم را نسخه گویند که بیمار باید به آن کامل عمل کند و قابل تغییر نیست. به عنوان مثال، وقتی می گویند: "نسخه ای از شاهنامه" یعنی نمی شود آن را تغییر داد؛ و قرآن نسخه است چون از روی لوح محفوظ و کتاب مبین از سوی حضرت اسرافیل با نور آن قرائت شده و توسط حضرت جبرئیل به نبی مکرم اسلام (ص) نازل شده است و هرگز قابل تغییر نیست. "وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ" قرآن نسخه شفابخش از سوی یک حکیم و طبیب است. (وَإِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
نسخه هر حکیم دو بخش را شامل می شود: بخشی دارو، و بخشی مراقبت و پرهیز. قرآن هم گاهی دارو برای بیمارش می دهد. مثال؛ کسی که سوگندش را شکسته دارو برایش تجویز می کند که روزه بگیرد؛ یا مراقبت و پرهیز می نویسد که از شیطان و هوای نفس دوری کند. نسخه می نویسد غیبت نکن، از هر چیز لغو و بیهوده دوری کن تا بیمار نشوی. جسم انسان چنانچه در مجاورت سرما بیمار می شود، روح انسان هم در مجاورت آتش هوی نفس بیمار می گردد. پس نَسخ به معنی نوشته طبیب است که یا شامل دارو و یا شامل مراقبت و پرهیز است. وَلَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ ۖ وَفِي نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ هُمْ لِرَبِّهِمْ يَرْهَبُونَ (۱۵۴_اعراف) چون غضب موسی فرو نشست الواح تورات را بر گرفت، و در صحیفه آن تورات هدایت و رحمت الهی بود بر آن گروهی که از (قهر) خدای خود می‌ترسند. حق تعالی آیات تورات را هم نسخه معرفی می کند که داروی هدایت و رحمت است. همان طوری که در تدبر أمانی ذکر شد یکی از ابزارهای شیطان، خط امان دادن به شنوندگان قرآن و ندای دعوت پیامبران است. یعنی می خواهد بر انسان خط امان دهد تا انسان به غفلت فرو رود و در زمان گناه بر خود امنیت حس کند. مثال وقتی خداوند می فرماید: از من تقوی کنید و گناه نکنید که مجازات من سنگین است، شیطان خط امان می دهد و می گوید: خداوند بخشنده و مهربان است و چنانچه یک پدر، فرزند خود در آتش نمی سوزاند، خداوند هم بنده خود در آتش نخواهد سوزاند. به این حرکت شیطان "أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ" گفته می شود و مراد از هِ، أُمْنِيَّتِهِ امر ابداعی شیطان است که از جانب خود ارائه می دهد. گفتیم تمام آیات قرآن ناسخ هستند اما چنین آیاتی را که در آن شیطان امنیّه به انسان می دهد، تا او را گمراه کند، نیاز به منسوخ یعنی نسخه شده دیگری دارد تا شیطان از طریق ناسخ انسان را گمراه نکند و تشخیص آن کار هر کسی نیست. برای تسهیل بیان مطلب به آن آیه یا آیات، آیات منسوخٌ بِه (نسخه شده به آن) نام می نهیم. پس گاهی این نسخ نیاز به نسخه دیگری یا همان منسوخ برای توضیح و تبیین دارد که اگر منسوخ آن یافت و درک نشود و کسی که قرآن می داند آن را نداند، از ناسخ آن برداشت باطل می کند. برای همین اهمیت درک ناسخ و منسوخ در قرآن بسیار فراوان است. ابو عبدالرحمن السلمی روایت کرده است: علی علیه السَّلام به یکی از قضات برخورد کرد و از وی پرسید؛ آیا ناسخ و منسوخ را می شناسی؟ گفت: خیر! حضرت فرمودند: قطعاً خود و دیگران را به هلاکت می اندازی، بدان هر حرفی از قرآن دارای وجوهی است. اگر دقت کنیم ما قبل از انجام هر کاری بِسْمِ اللّه می گوییم ولی در زمان خواندن قرآن قبل از گفتن بِسْمِ اللّه، اعوذ باللّه مِن الشّیطان الرَّجیم می گوییم، چرا؟ چون شیطان رانده شده از درگاه الهی در زمان تلاوت قرآن قصد دارد ما را امنیّه زند و گمراه سازد و نه تنها هدایت نشویم بلکه اگر گمراه بودیم گمراه تر گردیم. اگر در حدیث حضرت دقت کنیم وقتی می فرمایند: برای هر حرفی از قرآن وجهی است بخشی همان مراد از أُمنیّتِهِ، شیطان است. وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (۵۲_حج) ما پیش از تو هیچ رسول و پیمبری نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی (برای هدایت خلق) تلاوت کرد شیطان (جن و انس) در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد، آن گاه خدا آنچه شیطان القاء می‌کند محو و نابود می‌سازد سپس آیات خود را محکم و استوار می‌گرداند، و خدا دانا (به حقایق امور) و درستکار (در نظام عالم) است. مراد از واژه حکیم در انتهای آیه فوق همان نوشتن نسخه دیگر بر آیه ای از قرآن برای تبدیل أمانی شیطان در آیه ای به محکمات است. حق تعالی تصریح دارد هرگاه پیامبری از کلام خدا سخنی بر زبان آورد و نسخه الهی برای شفای مردم بیان کند شیطان با القای اُمنیّه، تحریف در آن ایجاد می کند. پس خداوند در آن آیات ناسخ (فَيَنْسَخُ اللَّهُ) آیات منسوخ دیگری در قالب محکمات (ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ) در ارجاع و اشاره به آن ناسخ، برای خنثی کردن القای شیطان ذکر می کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
امام صادق علیه السَّلام به ابوحنیفه فرمودند: آیا تو فقیه مردم عراق هستی؟ گفت آری! امام پرسیدند: به چه استنادی فتوا می دهی؟ گفت: به استناد کتاب خدا و سنت پیامبرش. امام پرسیدند: آیا کتاب خدا را که آن گونه باید می شناسی؟ آیا ناسخ و منسوخ تشخیص می توانی بدهی؟ گفت: آری! امام فرمودند: اگر در آنچه ادعا می کنی صادق باشی، ادعای دانشی را می کنی که خداوند جز به اهل اش که کتاب را بر آنان نازل فرموده نسپرده است. برای روشن شدن و درک ادامه مطلب، در این بحث ابتدا مثال هایی را باید ذکر کنیم: ۱) گفتیم تمام آیات قرآن حکم نسخه و ناسخ است که برخی از آیات نیاز به منسوخٌ بِه، برای محکمات شدن را دارند که به مدد حق تعالی به تفصیل آن خواهیم پرداخت. قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۵۳_زمر) (ای رسول رحمت) بندگانم که (به عصیان) اسراف بر نفس خود کردند بگو: هرگز از رحمت (نامنتهای) خدا ناامید مباشید، البته خدا همه گناهان را (چون توبه کنید) خواهد بخشید، که او خدایی بسیار آمرزنده و مهربان است. ناسخ نیاز به منسوخٌ بِه دارد، چرا؟! چون با خواندن این آیات ممکن است بر کسانی که رَاسِخوُن فِی العِلم نیستند، شیطان امنیّه و خط امان دهد که خداوند هر گناهی کنیم وعده بخشش آن را داده است پس تمام آیات تهدید و انذار صرفاً جنبه ترساندن دارد و خداوند از رحمت اش هیچ کدام را عملی نخواهد کرد. این امنیّه شیطان باعث می شود که انسان در دنیا، آخرت را فراموش و هر معصیتی را به امید وعده بخشش الهی انجام دهد. پرواضح است آیه فوق نیاز به منسوخٌ بِه دارد، یعنی آیه ای که در حق این آیه نسخه شده و آن را به محکمات تبدیل سازد. در کلام وحی منسوخٌ بِه های متعددی برای این آیه می توان یافت که ما به چند نمونه براساس دریافت خود بسنده می کنیم: آیه "يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ" منسوخٌ بِه آن است. آیه "أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُوا السَّيِّئَاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ ۚ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ" منسوخٌ بِه دوم آن است. با تدبر در این دو منسوخٌ بِه، القای امنیّه شیطان در باب آیه ناسخ ذکر شده و با محکمات محو می گردد و کاملاً مستفاد می شود که این آیه مخاطب اش کسانی هستند که گنهکار بوده و شیطان از رحمت الهی آنان را برای توبه ناامیدشان کرده است. به منسوخٌ بِه سوم در آیه مورد بحث می رویم: وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ ۖ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۖ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ (۵۴_انعام) یعنی خداوند کسی را بدون ایمان به خدا و توبه و عمل صالح برای جبران گناه خود، گناهان اش را نمی بخشد. ۲) به مثال دوم می رویم: الَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا (۳۳_مومنون) این آیه یک ناسخ است که نیاز به منسوخٌ بِه دارد. چون شیطان با خواندن این آیه ممکن است القاء کند که خداوند خود فرموده کسی که کافر باشد تمام امکانات دنیا و لذایذ را برای بهره‌وری او در دنیا عطا می کند، پس القای شیطان شروع می شود که خداوند کسانی را که به او کافر شوند بسیار دوست دارد که بر آنان این لذت ها را می بخشد و مؤمنان را دوست ندارد، چرا که اگر دوست داشت بر آنان هم چنین میدان رفاه و لذت می بخشید. قطعا این آیه نیاز به منسوخٌ بِه دارد؛ که منسوخٌ بِه آن در سوره انبیاء آمده است: فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُمْ مِنْهَا يَرْكُضُونَ (۱۲_انبیاء) و چون صلابت ما را احساس كردند از آن گريزان شدند. لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ (۱۳_انبیاء) ‏(به ايشان گفتيم) نگريزيد به سوی لذت‌ها و مسكن‌های خويش باز گرديد شايد سراغ شما را بگيرند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَىٰ وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِوَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (۶۲_بقره) این آیه ناسخ، نیاز به منسوخٌ بِه دارد. چون کسی که این آیه را بخواند شیطان بر او إلقای أُمنیِّه می کند پس می گوید: وقتی که خداوند وعده داده است که یهودی و مسیحی که فقط به خدا و معاد ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند هیچ ترس از هیچ چیز در دنیا و آخرت نداشته باشند و بهشت می روند، چرا من مسلمان باشم و بر خود با روزه و زکات و نماز سختی بدهم؟ آیه خطاب به مسلمانان است که حسن همجواری با ادیان دیگر را رعایت کنند و آنان را اهل جهنم و خود را اهل بهشت ندانند. چنانچه نبی مکرم اسلام با قبیله بنی نضیر که یهودی بودند پیمان صلح امضاء کردند. بلکه مسلمانان باید همیشه با حسن نیّت با فرقه های سایر ادیان زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند، ولی در مجاورت آنان نباید شیفته اعتقادات آنان شده و دینی غیر از اسلام بجویند و مرتد شوند که آن گاه از زیانکاران محسوب می شوند. قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَالنَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (۸۴_آل عمران) پس آیه وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (۸۵_آل عمران) منسوخٌ بِه و نسخه شده بر این آیه است که اگر کسی آن را نداند از آیه اول پیروی کرده و از اسلام خارج می گردد. پس برداشت از آیه اول بدون فهم منسوخٌ بِه آن، برداشتی باطل است. ۴) أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَيْلٌ لِلْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (۲۲_ زمر) آیه تصریح دارد که مومن باید در دین خدا، از سوی خدا صاحب شرح صدر می گردد. وَيَضِيقُ صَدْرِي وَلَا يَنْطَلِقُ لِسَانِي فَأَرْسِلْ إِلَىٰ هَارُونَ (۱۳_ شعراء) کسی که رَاسخُون فِی العِلم نیست و صاحب علم ناسخ و منسوخ و متشابهات و محکمات نباشد، با خواندن این آیه شیطان بر او إلقای أُمنیِّه می کند که خشم و عصبانی شدن و ضیق صدر بر مؤمنان گاهی ضرورت است، چنانچه موسی (ع) پیامبر خدا بود که ضیق صدر داشت حتی یک نفر را هم از خشم خود بی دلیل کشت. پس اگر خشمگین شدی این امر عادی است استغفار نکن..... این دو آیه ناسخ بودند که منسوخٌ بِه آن قطعاً در قرآن وجود دارد و تنها با تدبر است که اگر خدا بخواهد روشن می شود. منسوخٌ بِه آن، چنین است که وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ وَإِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ حق تعالی امر کرده است انسان مؤمن با کسانی که آیات الهی را منکرند افت خیز و مجالست حتی برای لحظه ای نکنند و مراد از ضیق صدر در موسی برای آن بود که از شنیدن سخنان کفر فرعون خشمگین می شد در حالی که خشم ما برای دنیا و مال دنیاست. و حبّ و بغض فِی اللّه (خشم برای خدا) برترین نوع عبادت است، و خشم موسی برای آن بود که باید شاهد کفر فرعون می شد و خداوند امر کرده بود آن کفر را بشنود و با او با قول لیّن هم سخن بگوید. منسوخٌ بِه دیگر آن، آیات بعدی است که "قالَ كَلَّا فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ" یعنی موسی سینه خود به تنگ نیاور من خود می شنوم آنچه در باب من می گوید. منسوخٌ بِه دیگر "اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَىٰ" موسی به امر خدا در نزد فرعون حاضر شد و این امر به اختیار او نبوده است چنانچه اگر حضور در مجلس کسانی که آیات الهی را خوض می کنند امر الهی چون موسی بر نبی مکرم اسلام (ص) بود، آن حضرت هم حق ترکِ مجلس نداشت و چون موسی نبی ضیق صدر بر آن حضرت از حبّ و بغض کثیرش به خدا عارض می شد. ۵) أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ این آیه ناسخ قرآن، محتاج به منسوخٌ بِه است چون شیطان در زمان خواندن آن خط امان می دهد که خداوند خود فرموده "فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ" و فرموده "هُوَ يُطْعِمُ وَ لا يُطْعَمُ"، پس می تواند گرسنگان را طعام دهد؛ پس کاری که قادر است بر انجام آن، او از بنده آن را طلب نمی کند و تو هم اگر گرسنه ای دیدی بدان این خواست خدا بر او و از روی حکمتی بوده است و تو نیازی به سیر کردن شکم او نداری. منسوخٌ بِه این آیه کدام آیات می تواند باشند؟ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ ۚ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُوا بِرَادِّي رِزْقِهِمْ عَلَىٰ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ ۚ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ (۷۱_نحل) أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ (۲_عنکبوت) عنایت داشته باشیم یَرزُقُ با یُطْعِم فرق دارد. خداوند می فرماید: "وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ" یعنی نازل کردن باران و خورشید روزی رسانی خداست که فقط در دست اوست برای همین خداوند به انسان امر نکرده روزی برسان، بلکه فرموده "طعام بده" یعنی از گندمی که من روزی تو کرده ام نان بپز و به گرسنگان بده. کسی که کباب طعام می دهد نمی تواند روزی بدهد چون نه باران، نه علف و نه آب و آن گوسفندی را که کباب کرده است از او نبوده است. ۶) در سوره یس می فرماید: قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ (۲۶_یس) در این آیه متشابه است از این نظر که در آیه قبل آمده است: إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ، یعنی ای قوم کافر من بشنوید و بدانید هر کاری کنید من به خدای یگانه ایمان دارم و از او جدا نمی شوم حتی مرا بکشید مرا وارد بهشت کرده اید. و آنان با کشتن حبیب نجار گفتند: ما تو را کشتیم پس داخل بهشت شو. وجه دوم تشابه آیه آن است که وقتی قوم اش او را کشتند خداوند گفت: وارد بهشت شو و او وقتی وارد بهشت شد گفت: کاش قوم من می دانستند بهشتی هست و به خدا ایمان می آوردند. این آیه محتاج به منسوخٌ بِه است، چون شیطان خط امان می دهد که برای مؤمنان قیامتی نیست و مستقیم بهشت می روند پس حساب و کتاب بعد از مرگ برای مؤمن نیست. و اینجا شیطان مؤمن را از اعتقاد به معاد خارج می سازد و با همین یک کار اعمال اش طبق قرآن حبط می کند. در حالی که طبق کلام وحی: وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَرًا ۖ حَتَّىٰ إِذَا جَاءُوهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَقَالَ لَهُمْ خَزَنَتُهَا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ (۷۳_زمر) درهای بهشت و در آیه دیگر جهنم بعد از روز قیامت گشوده می شود. منسوخٌ بِه دیگری بر این آیه كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ (۱۰۰_مومنون) ۷) يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا (۷۱_اسراء) شیطان از این آیه ممکن است أُمنیِّه بزند و بگوید در روز قیامت هر انسان با امام زمان اش در محشر حاضر خواهد شد پس تو که در زمان غیبت به امام زمان (عج) خویش دسترسی نداری، اگر در دین خودت خطا کنی نزد خدا عذرت پذیرفته است و یا ممکن است أُمنیِّه بزند که در زمان غیبت چون تو نمی دانی دین واقعی چیست پس قرآن و دین را رها کن، فقط به دنبال امام زمان خویش بگرد که تا او ظهور نکند دین واقعی مشخص نیست. یا أُمنیِّه بزند در زمان غیبت قرآن و حدیث دچار تحریف شده و تو دنبال امام زمان باش تا پیدا کنی که در روز قیامت حساب کتاب تو میزان اش فقط اوست. منسوخٌ بِه آن این آیه است. بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ انسان می خواهد جلوی خود را در گناه باز کند که امام اینجا معنی امام معصوم هم می دهد کسانی که می گویند: «علی دارم چه غم دارم» و هر گناهی می کنند و همین امام را برای سعادت دنیا و آخرت خود کافی می دانند، این آیه منسوخٌ بِه آن است برای رفع أُمنیِّه شیطان از کسانی که می خواهند با اتکاء به محبت خالی و بدون عمل به امام معصوم گناه کنند. حضرت علی علیه السَّلام در نهج البلاغه می فرمایند: با انجام واجبات الهی، حقوق الهی را اداء کنید که وظایف شما آشکار بیان شده است و من گواه اعمال شما بوده و در روز قیامت از شما دفاع می کنم و به سود شما گواهی می دهم. (در اصل شفاعت این نکته است) مفسرین آیات تغییر قبله و وجوب صدقه در زمان نجویٰ نزد نبی مکرم اسلام (ص) را مصداق آیات ناسخ و منسوخ می دانند که درست است. يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن! هر گاه بيست نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مى‏ كنند؛ و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از كسانى كه كافر شدند، پيروز مى ‏گردند؛ چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى ‏فهمند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
آیه فوق با آیه بعد، نسخ شده است (یعنی به آیه اول نسخه شده است) و این به معنی باطل شدن آیه قبل نیست؛ در اصل نسخه از تخفیف حق تعالی از روی رحمت است مانند آیه نجویٰ، آیه قبله منسوخٌ بِه از روی حکمت است. الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين‏ (۶۶_انفال) هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد، و دانست كه در شما ضعفى است؛ بنابراين، هر گاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مى ‏شوند؛ و اگر يكهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد! و خدا با صابران است‏. و برخی آیات متعددی را برای ناسخ و منسوخ ذکر کرده اند و دلایلی برای خود آورده اند و عنوان کرده اند این آیات منسوخ هستند. آنان بر این باورند که زمانی‌ که آیه‌ای از قرآن نسخ می‌شود، به‌ معنای پایان زمان اعتبار حکم و اثر آن آیه است؛ چرا که مصلحت جعل و وضع حکم آن محدود و موقت بوده است و نسخ را به معنی باطل کردن گرفته اند. حال با مثال هایی که ذکر شد به نقد این نظریه می پردازیم: الف) نبی مکرم اسلام می فرمایند: مَن أفتَى الناسَ و هُو لا يَعلَمُ الناسِخَ مِن المَنسوخِ، و المُحكَمَ مِن المُتَشابِهِ، فقد هَلَكَ و أهلَكَ كسى كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه تشخيص نمى دهد و با اين حال براى مردم فتوا دهد، هم خودش هلاك شده و هم مردم را به هلاكت انداخته است. نبی مکرم اسلام (ص) اهمیت ناسخ و منسوخ را چنان مهم و دامنه آن را چنان وسیع می دانند که فتوا دادن بدون علم به آن را سبب هلاکت می دانند. حال کسانی که آیه تغییر قبله را منسوخ گرفته اند، تغییر قبله به صراحت در قرآن اعلام شده است؛ یا آیه صدقه زمان نجویٰ و حضور در پیامبر، فقط مختص آن حضرت است و خود بخود منسوخ است چون آن حضرت در قید حیات نیستند. علم به این دو مورد چه ضرورتی دارد که چنان نبی مکرم اسلام (ص) بر ضرورت فهم ناسخ و منسوخ تاکید دارند؟ احادیثی که از حضرت علی (ع) و امام صادق (ع) هم ذکر شدند محل شاهدی دیگر بر این ادعاست. ب) لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ ۖ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (۴۲_فصلت) حق تعالی در باب کلام وحی می فرماید: هیچ چیزی از قبل و بعد آیات قرآن را باطل نمی کند پس تعبیر منسوخٌ بِه باطل در تضاد با این آیه مصرّحه است. ج) هَٰذَا كِتَابُنَا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ ۚ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (۲۹_حج) اگر منسوخ را به معنی ابطال و بی اثر شدن آیه دیگر بگیریم متضاد باطل، حق است. پس به نوعی حق بودن کل کلام وحی را زیر سؤال می بریم، چون با ناسخ و منسوخ حقانیت آیه ای دیگر را باطل می کنیم. در حالی که حق تعالی می فرماید: این کتابی است که همه آن به حق با شما سخن می گوید و ما همه آن را نسخه کرده ایم و تفکیک بخشی از آیات به عنوان منسوخ امری کاملاً خطا و بسی مایه گمراهی است. پس صحیح امر آن است که همه کتاب خدا به حق سخن می گوید ولی شیطان در برخی ناسخ ها إلقای أُمنیِّه می کند تا با باور غلط آن آیه، انسان را از حق دور کند. لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (۵۲_حج) و مراد از منسوخ، باطل کردن و ناحق کردن آیه دیگر نیست بلکه باطل کردن و بی اثر کردن برداشت باطل و غلط از یک آیه است که اگر کسی آیه ای که نیاز به منسوخٌ بِه دارد آن را درک نکند، برداشت اول او از آیه ناسخ، باطل و گمراه کننده است. برداشت باطل و مردود با باطل کردن آیه ای با آیه ای دیگر متفاوت است و برداشت باطل کوچک‌ترین خللی در حقانیت آیه نیاز به منسوخٌ بِه وارد نمی کند. مراد از "إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ" شامل آیات ناسخ و منسوخ است و کل آیات قرآن را شامل می شود، چنانچه خداوند برای کل تورات نسخه را ذکر فرموده است. برای این امر مثالی می زنیم: شما نزد طبیب حکیمی برای بیماری رفته اید و او دارویی به شما نسخه کرده و در نسخه دارویی ایکس را نوشته است. این دارو نسخه دیگری هم دارد که در داروخانه به شما نسخه می شود و می گویند: بعد از غذا و هر روز سه وعده، و در هر وعده یک عدد خورده شود. این نسخه داروخانه به نسخه پزشک است و اگر نسخه داروخانه به داروی نسخه شده پزشک الحاق و عمل نشود و نسخه پزشک بدون نسخه داروخانه خورده شود، به این معنی نیست دارویی که دکتر تجویز کرده است باطل بوده بلکه به این معناست که درمان شما انجام نخواهد شد و شما چون براساس باور باطل خود دارو را خورده اید بیماری خود را تشدید کرده اید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
د) مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا ۗ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (۱۰۶_بقره) اگر منسوخ را به معنی باطل یا ردّ کردن آیه ای دیگر بگیریم یعنی منسوخ آیه دیگر را فراموش کرده و به کنار می زنیم، پس چرا حق تعالی "أَوْ نُنْسِهَا" را بعد از "نَنْسَخْ" ذکر کرده است؟ این ذکر نشانگر آن است فراموشی یا باطل کردن آیه ای با آیه دیگر هرگز هم معنی نسخه نیست. "نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا" یعنی اگر در آیه ای به علت سنگینی آن شک کردید حتما در قرآن تدبر کنید و بدانید که من در آیه ای دیگر منسوخٌ بِه آن را بهتر از آن و مانند آن برای شما مثال و نسخه کرده ام. م) اگر منسوخ را به معنای ابطال و کنار گذاشتن آیه ای از قرآن به استناد آیه ای دیگر بگیریم، نوعی ثبات و شمول قرآن برای اعصار زیر سؤال می رود و این فرضیه قوت می یابد که وقتی که در طول ۲۳ سال نزول قرآن آیاتی منسوخ شدند پس اکنون بعد از ۱۴۰۰ سال آیات بسیاری باز منسوخ شوند و این خود مقدمه ای بر آن گفته شرک و باطل می شود که برخی ادعا دارند قرآنی که در دست ماست ناقص است و امام زمان (عج) قرآن کامل را خواهند آورد و دست مایه ای برای دشمنان دین می دهد که قرآن را کتابی متزلزل بدانند، و آن گاه این آیه کلام وحی (ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ) از ثبوت سقط می شود. چرا که همگان در قرآن دچار رَیب می شوند و ناسخ و منسوخ می گردند و دامنه کار تا به آنجا پیش می رود که برخی در قرآن ۱۴۰ آیه منسوخ پیدا می کنند. ن) اگر قرار بود ناسخ و منسوخ به تعداد آیات انگشت شمار باشد، چرا نبی مکرم اسلام (ص) و اهل بیت سلام اللّه علیهما آن‌ها را برای ما تبیین نکرده اند؟ مانند تعداد آیاتی که سجده واجب دارند و از سوی امام صادق (ع) در حدیثی معنون و محدود گردیده اند. پس قطعاً بسیار بی شمارتر از آن چند موردی است که مفسرین ذکر کرده اند و برای آن مثال های بیشتر و دقیقی ذکر نکرده و عموماً برداشت قدما را بیان نموده اند. و) اگر منسوخ را به عنوان ابطال بگیریم چرا حضرت علی علیه السَّلام آن آیات را زمان جمع آوری قرآن در قرآن جمع نمودند و به کناری ننهادند در حالی که می دانستند تاریخ مصرف آن ها گذشته است؟ ی) اگر ناسخ و منسوخ را به آن منظور که مفسرین در نظر گرفته اند، در نظر بگیریم در صورت تدبر در قرآن به اختلاف می خوریم و خود روزنه ای برای شیطان برای گمراهی ما می شود. أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ۚ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا (۸۲_نساء) قرآن روایت خطی جز در داستان حضرت یوسف نبی نیست، یعنی مثل یک کتاب جامعه شناسی نیست که هر موضوعی را در فصلی بنویسد. پس برای درک ناسخ و منسوخ باید تدبر در کلام وحی صورت گیرد. هدف حق تعالی از ناسخ و منسوخ در کلام وحی چیست؟ همانطوری که ذکر شد حق تعالی در سوره حج آیه ۵۲ می فرماید: "و مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ" لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ ۗ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (۵۳_حج) شیطان را در القای امنیّه اختیار داده است تا قلب های بیمار در معرفت خدا را با قلب های مخبت تفکیک کند. (وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُم) و این چنین قلب های مخبت به سوی خدا و راه مستقیم هدایت نماید. (وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) پس همه آیات قرآن ناسخ هستند و حکم دارو دارند اما برخی از این ناسخ ها داروهایی هستند که باید به همراه داروی مکمّلی استفاده شوند که این داروی مکمل همان منسوخٌ بِه آن است. اگر دارویی که پزشک تجویز کرده به تنهایی استفاده شود نه تنها اثر خود را نمی گذارد بلکه امکان اثر سوء هم بر آن متصور است. ناسخ و منسوخ در احادیث: طبق قرآن در احادیث هم ناسخ و منسوخ است که برخی از آنان مانند آیه تغییر قبله آشکار است. به عنوان مثال از امام صادق (ع) آمده است: نبی مکرم اسلام (ص) از خوردن گوشت قربانی بعد از سه روز از سپری شدن ذبح آن منع کرده بودند سپس اذن به خوردن دادند. مشخص است علت سه روز آن بود که فقیر زیاد بود و نبی مکرم اسلام (ص) می خواستند گوشتی ذخیره نشود و همگی در بین نیازمندان پخش گردد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حال به ناسخ و منسوخ باطن در حدیث مثالی می زنیم؛ نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: النّاسُ مُسَلَّطُونَ عَلى أَمْوالِهِمْ، مردم بر اموال خویش سلطه کامل دارند. حدیث فوق نیاز به حدیث منسوخٌ بِه دیگر دارد تا شیطان القاء نکند انسان می تواند به علت تسلط بر اموال اش بر دیگران ضرر برساند. مثال؛ گندم زار خود را که سهم طعام دیگر انسان‌هاست آتش بزند و بگوید مال من است. پس حدیث منسوخٌ بِه دیگر آن این است "لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فی الاْسْلامِ" هیچ کس حق ندارد ضرر و زیانى به عمد یا به غیر عمد به دیگرى برساند به این ترتیب سلطه بر اموال محدود به جایى مى شود که موجب ضرر و زیانى به دیگران نباشد. مثال دیگری در باب حدیث محتاج به منسوخ داریم. نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: «بهشت سرای سخاوتمندان است.» شیطان از این حدیث اُمنیِّه می زند که اگر سخاوت داشته باشی حتی بی نماز باشی بهشت می روی، پس برو فقط صاحب سخاوت باش که تو را به تنهایی نجات می دهد. در حدیث دیگری از نبی مکرم اسلام (ص) آمده است: در روز قیامت کسی که نمازش قبول نشود سایر اعمال او قبول نمی شود. پس این حدیث منسوخٌ بِه آن حدیث اول است. به مثال دیگری از ناسخ و منسوخ در حدیث نبوی (ص) می رویم: النَظَرُ فِی المُصْحَف مِن غَیر قَرائةِ عبادة؛ «نگاه به قرآن، بدون خواندن آن، عبادت است» شیطان از این طریق می تواند امنیّه بزند که قرآن فقط برای نگاه کردن و خواندن آمده است. چنانچه پیامبر هم آن را فرموده پس نیازی به درک معنای آن نیست. در حالی که این حدیث، نیاز به حدیث یا آیه دیگری به عنوان منسوخٌ بِه دارد. آیه منسوخٌ بِه آن است که حق تعالی می فرماید: «در قرآن تدبر کنید» و حدیث منسوخٌ بِه آن حضرت علی علیه السَّلام می فرمایند: «در قرائتی از قرآن که تدبری در آن نباشد، خیری هم نخواهد بود» پس نگاه کردن به آیات قرآن برای افراد ساده و عوام است و حق تعالی خواسته برای قرآن ارزش دهد تا مردم سمت آن بروند. آیات متشابه با محکم چه فرقی دارد؟ در ناسخ و منسوخ، آیه ناسخ به هیچ چیز شبیه نیست بلکه از یک آیه برداشت غلط می شود، ولی در متشابه کلام به نوعی دو پهلو است که هر دو پهلو و وجه آن صحیح است که یک وجه گمراه کننده، ولی وجه دیگر آن هدایت کننده است که انسان گمراه را، شیطان وجه گمراه کننده آن را بر او نشان می دهد. تصور کنید در جاده با ماشین خود می روید که بوی سوختگی پلاستیک بر مشام شما می رسد، اینجا شما در برابر یک امر متشابه قرار دارید که این بو ممکن است حاصل سوزاندن یک تایر در فاصله دور از جاده باشد یا ممکن است از خود ماشین شما باشد. برای روشن شدن امر باید دو لغت قرآنی را مدد الهی مورد تدبر قرار دهیم: أُرِيدُ: به معنای خواستن است، ولی خواستنی که منوط به اراده یک فرد است و خواستن او شرط کافی برای تحقق آن امر محسوب می شود. "مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ" از آنان هيچ روزى نمى‏ خواهم. تصور کنید کسی نانی در دست خود دارد که مالک آن است اگر او بخواهد شرط کافی است که آن را به کسی بدهد. این نوع خواستن که یک نفر برای تحقق امری شرط کافی است را "أُرِيدُ" گویند. قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ (۲۷_قصص) یعنی من (با اذن دخترانم) می خواهم به تنهایی و بدون نیاز به اجازه از کس دیگری یکی از دخترانم به عقد تو در آورم. شَاءَ: خواستن برای تحقق یک فعل از سوی کسی را گویند که اراده به او تفویض شده است و تا زمانی که کسی که تفویض اراده به او شده است نخواهد، صاحب اراده کاری را نمی کند هر چند قادر بر انجام آن کار است. "قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ" یعنی هدایت شما را به دست شما قرار داده ام که اراده من بر هدایت شما منوط به جهاد و حرکت شما به سمت من در راه من است. هر چند آنچه از اراده ام به شما بخشیده ام برای امتحان شماست و می توانستم قهراً هم شما را هدایت کنم ولی آن گاه بهشت و جهنم معنایی نداشت. می توانستم عظمت و معرفت خود چنان به شما نشان دهم که دنیا را همگی پِی به ملعبه بودن آن ببرید و به سمت من هدایت شوید یا چنان دچار زلزله و ترس تان سازم که همگی از خوف من در سجده من باشید، ولی شاء من منوط به شاء شماست. "إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ" تنها کسی که هر کاری بخواهد می تواند بکند خداوند متعال است. "وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ" یعنی هرکاری که شما بخواهید بکنید آن است که من به شما اختیار آن داده ام حتی در بهشت می فرماید: "لَهُم ما یَشَاءونَ فِیهَا وَ لَدَیْنَا مَزِیدٌ" یعنی آنچه در بهشت می خواهید و انجام می شود قبل از خواستن شما، خواستن من بر شماست. پس شَاءَ، فعل مشترک بین انسان و خداست، با این فرق که او نخواهد من نمی توانم، ولی من بخواهم او هم بخواهد می شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
به چند آیه مشابه دقت کنیم: ۱) لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ (۴۶_نور) مراد از "وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ" دو وجه دارد: ۱- وجه نخست خدا هرکس را که بخواهد هدایت می کند. ۲- وجه دوم آن که خداوند هرکس را که خود او (یعنی انسان) بخواهد هدایت می کند. برای مؤمن هر دو وجه درست است. در این آیه متشابه پس او دچار گمراهی نمی شود. چنانچه اول آیه اشاره دارد خداوند آیات روشن فرستاد پس برای هدایت شما تا به آن عمل کنید و هدایت شوید. پس خداوند هرکس را که خود او بخواهد و در راه او جهاد کند هدایت می کند. و وجه دوم آن که، اگر هدایت شدید مغرور نشوید و بدانید اگر خدا نمی خواست شما هدایت نمی شدید. برای کسی که در خط شیطان است، شیطان باور نخست را به او قرائت می کند و می گوید: تو که الان فاسدی اگر خدا می خواست تو را هدایت می کرد، پس تو را تقصیر و خطایی در این امر نیست. ۲) قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ (۲۶_آل عمران) این آیه متشابه دو وجه دارد: وجه نخست خداوند مالک همه چیز است به هرکس بخواهد می بخشد و از هر که بخواهد می گیرد. وجه دوم خداوند مالک همه چیز است به هر (انسانی) که (با اطاعت و فرمانبری از او) مُلک بخواهد می بخشد و به هر انسانی که با نافرمانی از او بخواهد، مُلک و نعمت اش را می گیرد. این دو وجه، وجه تکامل این آیه و رفع کننده تشابه است که به انسان می گوید: اگر فرمانبری خدا کنی چون سلیمان مُلک تو را می تواند و می بخشد. ولی پادشاهان از این آیه وجه خطای آن بهره می بردند و از تشابه دچار گمراهی و گمراه کردن دیگران می گشتند و ادعا می کردند پادشاهی آن‌ها هدیه خدا بر آنان است پس سعی داشتند خود را با وجود آن همه طغیان الهی، عزیز خدا نشان دهند. ۳) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُوَ يُدْعَىٰ إِلَى الْإِسْلَامِ ۚ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ (۷_صف) و آیا از آن کس که به راه اسلام و سعادتش می‌خوانند و او همان دم بر خدا افترا و دروغ می‌بندد کسی ستمکارتر هست؟ و خدا هم هیچ قوم ستمکاری را هدایت نخواهد کرد. در این آیه "وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ" متشابه است و دو تعبیر دارد: ۱- تعبیر نخست آن که خداوند هیچ ظالمی را هدایت نمی کند. ۲- تعبیر دوم آن که، خداوند کسی را که در مسیر ظلم است هدایت نمی کند، چون هدایت نور است و ظلم و ظلمت با هم سازگار نیستند. در ابتدای آیه هم تصریح کرده است تا زمانی که تو بر خدا دروغ بسته و به راه اسلام پذیرشی نشان نمی دهی و در حق خود ظلم می کنی خداوند تو را هدایت نمی کند. در حالی که شیطان وجه تشابه آن بر گمراهی تعبیر می کند و می گوید: چون تو ظالم هستی هر کاری کنی خدا از تو متنفر است و هدایت ات نخواهد کرد. پس بیهوده تلاش نکن و در ظلم خود باقی بمان. در حالی که اگر مراد خداوند هرگز هدایت نشدن بود بجای حرف لَا، از حرف لَنْ استفاده و نفی ابد می کرد و می فرمود: «لَنْ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» ۴) خالدین در بهشت و یا جهنم هم جزء متشابهات است که دو معنی از آن مستفاد می شود: یکی خلود به معنی همیشه در عذاب جهنم ماندن از نظر زمان؛ و دیگری همیشه در عذاب بودن در طول مقیم بودن او در جهنم و اشاره به مکان دارد نه زمان نامحدود که در پست علم بداء مدد الهی به تفصیل تبیین شده است. محکمات به آیاتی گفته می شود که هرکس بخواند به طور صریح و بدون افتادن در تشابه اراده خدا را می فهمد و عمل می کند که اکثرا احکام الهی و حلال و حرام ها را شامل می شود. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا (۱۱۰_کهف) یعنی من نبی مکرم اسلام هم یک بنده از بندگان خدا هستم و هیچ کس حق ندارد مرا در عبادت خدا شریک کند. مثال، در زمان خواستن حاجتی که مرا وسیله بین خود و خدا در دعای خود قرار می دهد، سرسوزنی امید داشته باشد من گره او حل خواهم کرد و مرا شریک خدا کند. آنچه مدد الهی عرض شد که امید به رحمت خداست صحیح بوده باشد سرسوزنی از ناسخ و منسوخ و محکم و متشابهات کلام وحی بود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
إلحاد چیست؟! کفر آن است انسان حقیقتی را که می بیند بر آن سرپوشی گذارد و آن را نپذیرد. مثال، کسی که قیامت را نمی پذیرد کافر است؛ اما إلحاد آن است که در ظاهر یا آن را می پذیرد یا طوری سخن می گوید که نمی شود آن را پذیرفت و به نوعی حقیقت را انحراف می دهد. الحاد بر دو نوع است: إلحاد در اسماء الهی، إلحاد در آیات الهی. إلحاد در اسماء الهی: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا ۖ وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ ۚ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۸۰_اعراف) مثال، قدیر از اسماء الهی است. انسانی که قدیر بودن خدا را قبول ندارد کافر به خداوند است، ولی کسی که قدیر بودن خدا را قبول دارد ولی در معنی آن انحراف ایجاد می کند، مُلحد است. مثال، معاذالله می گوید: خداوند قادر و تواناست که همیشه بر سر ما می کوبد ولی با فلانی ها کاری ندارد.... این فرد خداوند را به قدرت اش قبول دارد ولی در درون این قدرت، صفت ظلم را هم با انحرافی که در تعریف اش می دهد، می گنجاند. یا کسی خدا را به صفت رزّاق بودن قبول دارد ولی می گوید: خداوند به ما که مطیع او هستیم روزی نمی دهد اما به کسانی که گناه می کنند نظر دارد. این فرد هم در اسم رزّاق بودن الهی، ظلم را مستور کرده و الحاد نموده است. إلحاد در آیات الهی: إِنَّ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي آيَاتِنَا لَا يَخْفَوْنَ عَلَيْنَا ۗ أَفَمَنْ يُلْقَىٰ فِي النَّارِ خَيْرٌ أَمْ مَنْ يَأْتِي آمِنًا يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۚ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ ۖ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ (۴۰_فصلت) برای الحاد در آیات الهی مثالی می زنیم: سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّي ذاقُوا بَأْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَکُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ تَخْرُصُونَ (۱۴۸_انعام) کسی که خدا را به عنوان "فَعالٌ مَایَشاء" قبول کند این خود توحید است. ولی کسی که اختیار خود را برای هدایت شدن انکار و همه آن را موکول به خداوند کند، مثال زمانی که گناه می کند بگوید: خدا این را بر من خواسته، او می تواند با قدرت اش مرا از گناه باز دارد ولی نمی کند پس گناه کردن من موجه است، این "الحاد در آیات الهی" است. اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا (۲۷_کهف) آیه تصریح می کند چنانچه سنت های من تغییر نمی یابند و آتش من إلی الأبد می سوزاند؛ بدانید آیات من هم حکم ثابت إلی الأبد دارد. مفهوم اسامی من الی الأبد ثابت است و کسی جز من نمی تواند در آن ها تغییر ایجاد کند و ملتحد شان نماید. مثال، اگر در قرن بیستم گرسنگی دیدید بدانید شما در رفتار خود تغییر حاصل کرده اید و رحمت من با خلایق ام همان رحمتی بود که هزاران سال قبل با قوم موسی نبی داشتم و اگر می بینید من قوم موسی نبی را با گرسنگی آزمون کردم بدانید برای شما هم در این عصر تکنولوژی، می توانم چنین کنم. برای جا افتادن معنای کامل إلحاد به این آیه رجوع می کنیم: وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ ۗ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (۱۰۳_نحل) به نبی مکرم اسلام (ص) تهمت زدند که او با کسی غیر عرب در ارتباط است که آیات قرآن را به او، به زبان غیر عرب می گوید و محمد (ص) آن را به عربی بر می گرداند، و مراد از يُلْحِدُونَ این است. وقتی می فرماید؛ «وَلَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدًا» یعنی هیچ کس جز من نمی تواند معنی آیات مرا برگرداند، چنانچه هیچ کس جز من نمی تواند سنت سوزاندن من بر آتش را إلی الأبد از او بگیرد. قبر را "لَحَد" گویند، چون در قبر که انسان قرار داده شد هیچ کس نمی تواند او را تغییر در فیزیک و عذاب یا نعمت دهد. یعنی بعد از گذاشتن سنگ لَحَد کسی نمی تواند، سنگ ها را برداشته و نبش، و جنازه را حتی نگاه کند. برای این سنگ لَحَد گویند که سنگ لَحَد مرز یک قبر است و حتی در قبور چند طبقه، خاک برداری و رسیدن تا لَحَد، جزء نبش قبر محسوب نمی شود. قبر را در معنی هم لَحَد گویند، چون هیچ کس قدرت تغییر مثال دفع یا عطای آتش، یا دفع یا عطای بهشت را بر او ندارد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در خاتمه به یک لغت قرآنی اشاره می کنیم که مرتبط با بحث شَاء است. این بحث را در آخر کلام عارض می شویم چون باعث خلط مطلب نشود. یَوم: همه ایام از آنِ خداست، ولی برخی ایام در کلام وحی به ایام اللّه تعریف شده است. برای تدبر در این لغت باید به آیه ۱۶ غافر برویم: "لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ۖ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ" که اشاره به مالکیت روز قیامت فقط به خدا را دارد که شَاء تمام موجودات که از جانب او به آنان عنایت شده بود از آنان به طور مطلق سلب می گردد. چنانچه عرض شد در دنیا حق تعالی بخشی از شَاء خود به انسان بخشیده است که در قیامت تمام این شَاء ها از بین می رود. برخی انسان های ظالم (چون چنگیز و...) در دنیا شَاء داشتند تا بسیاری را بی گناه بُکشند اما در روز قیامت شَاء آنان مطلقاً محو است. در قرآن واژه "يَوْمَئِذٍ" در همه جا در اشاره به روز قیامت آمده است که مطلق یَشاء از خداست. در ایام اللّه هم که اشاره به بخش معدودی از روزها در دنیا دارد، شَاء الهی مطلق از بندگان و کائنات سلب، و شَاء و خواسته مطلق او بر سرنوشت بشر حاکم می گردد که شامل دو بخش است: الف: یوم اللّه فردی که نخست شامل ایامی می شود که مخصوص آن فرد است. لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ (۲۲_ق) یعنی روز مرگ هر انسان یوم اللّه اوست که پرده از برابر چشمان او کنار می رود و در زمان مرگ، مطلق اراده خدا را در حق خود می بیند و طوری شَاء او حذف می شود که نه تنها قادر به تکلم نیست حتی قدرت یَشاء بستن پلک چشم هم از او گرفته می شود. وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا یوم (۳۳_مریم) ولادت انسان هم یوم مطلق یَشاء الهی است چون هیچ کس به یشاء خود به دنیا نمی آید و به یَشاء خود هم نمی میرد. در مرتبه دوم یوم فردی، شامل ایامی می شود که انسان در آن روز یَشاء خود در قضای الهی را از جانب خدا از دست می دهد. (وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ) برای همین حق تعالی می فرماید: «نگویید من کاری را فردا انجام خواهم داد.» نبی مکرم اسلام (ص) می فرمایند: خداوند وقتی بخواهد یَشَاء و تقدیر خود را بر انسان قضاء و سپری کند در آن لحظه قدرت تعقل را از او سلب می کند و یَشَاء تعقل از او می رود و بعد از آن که تقدیرش را بر انسان قضاء و سپری کرد قدرت عقل و یَشَاء عقل را بر او باز می گرداند. مانند کسی که در لحظه سخت یک اتفاق رانندگی یَشَاء عقل از او برای انتخاب درست برای حفظ جان اش از او سلب می شود که همان سراسیمگی است، و وقتی تقدیر الهی قضاء شد یَشَاء عقل بر می گردد و می بینند که او می توانست در آن زمان تصمیم راحت و ساده دیگری بگیرد که تصادف نکند ولی آن لحظه یَشَاء الهی از او سلب و مطلق فرمان دست خدا بوده است. ب: یوم اللّه اجتماعی که شامل دو بخش است: یک یوم اللّه که در آن روز بلای الهی نازل می شود و هیچ کس را یشاء در برابر نجات از آن بلاء نیست و اراده مطلق فقط از خداست. قَالَ سَآوِي إِلَىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ ۚ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ (۴۳_هود) که در زمان طوفان و سیلاب نوح مطلق یشاء الهی از بندگان سلب شده بود و هیچ کس بیرون کشتی اگر بود نمی توانست یشاء برای نجات خود داشته باشد. ولی در غیر ایام اللّه اگر سیل بیاید مردم یشاء برای نجات از سیلاب را از جانب خدا دارند که در پشت بام پناه گیرند و نجات یابند، پس یَشاء در برابر یَشاء الهی بر خود داشتند. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۵_ابراهیم) حق تعالی امر می کند ای موسی! قوم خود را از ایام اللّه یا همان روزهای حاکمیت مطلق یَشاء الهی انذار بده؛ و خداوند با هجوم قورباغه ها به قوم موسی نبی که در برابر آن عاجز شدند می خواست آنها قدرت خدا بدانند و از ایام اللّه او که روزی ممکن بود همه آنان نابود کند بترسند. دوم ایام اللّه، مطلق یَشاء الهی بر مؤمنان است که یَشاء همه را در نابودی آنان سلب می کند. مانند روزی که قوم موسی نبی از رود نیل عبور کردند و قوم فرعون یشاء شان مطلق سلب شد و در آن غرق گشتند. مراد از ایام الّله آن که، ممکن است سلب اختیار اجتماعی خداوند در چند روز برهه زمانی اراده حضرت اش باشد. در قرآن در آیه دیگری که ایام اللّه ذکر شده است اشاره می کنیم: چون ایمان به ایام اللّه کار هر مؤمنی نیست خداوند می فرماید: قُلْ لِلَّذِينَ آمَنُوا يَغْفِرُوا لِلَّذِينَ لَا يَرْجُونَ أَيَّامَ اللَّهِ لِيَجْزِيَ قَوْمًا بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (۱۴_جاثیه) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
یعنی در ایام اللّه که بلای الهی نازل شد یا فرج الهی حاصل گشت مؤمنان دیگر مؤمنان را مورد ملامت قرار ندهند. مثال، در روز ظهور حضرت مهدی (عج) که یک یوم اللّه است، در آن روز کسی از مؤمنان که به ظهور امید نداشت باید دیگر مؤمنان که به ظهور اعتقاد داشتند او را ببخشند و ملامت اش نکنند. امام حسین علیه السَّلام می فرمایند: شما را به تقوی الهی سفارش می کنم و از فراموش کردن ایام اللّه بر حذر می دارم و علم های آنان بر شما می افروزم. فرق علم و حکمت چیست؟ حکمت به علم قطعی می‌گویند که هیچ تردیدی در آن نباشد. حکمت از علم فوق‌العاده بالاتر است. یک قاضی به یک قتل علم دارد ولی تا دلیل قطعی را کشف نکند نمی‌تواند حکم بدهد. به رأی قاضی حکم می‌گویند چون؛ تنها دلیل را پیدا کرده و در نظر و علم خود قاطع است. به پزشک حکیم می‌گفتند، چرا؟ چون یک سردرد ممکن است از مسمومیت یا افت فشارخون و... باشد، که هر یک علم و آگاهی است. اما به پزشک حکیم می‌گویند چون علم اصلی سردرد را پیدا می‌کند و می‌گوید سردرد شما از فلان عارضه..... است. اگر پزشکی بگوید همه این عوامل ممکن است باعث سردرد شما شود، او عالم می‌شود، دیگر به او حکیم نمی‌توان گفت. وقتی کسی از خانه بیرون می رود و تصادف می‌کند و می‌میرد می‌گویند حکمت است، یعنی حکم قطعی الهی است که ما از آن بی‌خبریم. يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ کسی که در راه قرآن و حدیث حکمت اش بخشیده شده است هرگز بر قرآن و حدیث چیزی اضافه نمی کند، چون اگر بیفزاید مصداق بدعت شده و حرام است. چنانچه عرض شد برخی نسخ قرآن نیاز به منسوخٌ بِه دارد و اگر از کلام وحی پیدا نشده و به آن متمم نشود، ناسخ گمراه می کند. تصور کنید در بیابانی هستید که تعداد زیادی سکه و گنج در آن یافته اید که برخی درست و برخی تقلبی هستند. به شما عینکی داده شده است که از پشت آن سکه ها را تشخیص می دهید، آن عینک حکمت است. برخی آیات قرآن هم اگر منسوخٌ بِه بر آن نیابیم برداشت ما از آن آیات، شیطانی و تقلبی می شود که نه تنها بدرد ما نخواهد خورد، بلکه سبب گمراهی مان خواهد شد و شناخت ناسخ و منسوخ و متشابه و محکم کار هر کسی نیست مگر کسی که بر او از جانب خداوند حکمت بخشیده شده و أولی ألالباب است. وقتی خداوند می فرماید: "من با نورم هدایت می کنم" یا در حدیث است خداوند کسی را بخواهد در قلب اش علم نور می اندازد، یعنی به او این عینک را می دهد در زمان قرائت قرآن طلاها را پیدا کرده و برای عمل کردن و سعادت از آن بیرون کشد. دیگران بر لقمان می گفتند: لقمان سخن جدید می گوید؛ در حالی که او سخن جدیدی نمی گفت بلکه سخنان جدید را که کهنه شده بود و مردم از جهل به فراموشی سپرده بودند، آنان را زنده می کرد. پس هر کسی که به قرآن محیط نباشد شاید حدیثی را استناد کند یا آیه ای را بخواند و به علت وارد نبودن بر منسوخ آن ما را گمراه کند. پس چنانچه آیات متشابه برای فهم نیاز به محکم و حکم شدن دارد، آیات أُمنیّه شیطان هم برای فهم نیاز به محکم شدن دارند و محکمات همان حکم های قطعی الهی در کلام وحی است و هیچ آیه ای از قرآن بدون مبدل شدن به محکمات و حکم الهی قابل اتکاء نیست. البته حق تعالی از رحمت اش در بحث حلال و حرام ها در کتاب خود چون ارث، محارم، ازدواج و بیع و... به حالات محکمات سخن گفته تا کسی در عمل نکردن به آن بهانه ای نداشته باشد؛ و درک ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه برای کسی است که به محکمات قرآن چون نماز، زکات، انفاق، احترام والدین، صله ارحام، دوری از شرک و... عمل کرده و از این راه صاحب نور گشته است. حکمت نور الهی است که در کودکی هم ممکن است بر انسان بخشیده شود. "يَا يَحْيَىٰ خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ ۖ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا" ذکر این نکته هم لازم است که اگر کسی ناسخ و منسوخ، و محکم و متشابه نداند نباید در باب قرآن با گروه دیگری بحث کند چون مغلوب می شود. چنانچه نبی مکرم اسلام (ص) به ابن عباس که قصد مباحثه با گروهی را داشت امر فرمودند: در مباحثه استناد به سنت من کنید، و اصلا از قرآن اجازه بحث ندهید. و اگر کسی مدد الهی به این مباحث مسلط و مجهز باشد هیچ خوض کننده در کلام وحی قدرت مباحثه با او را از رحمت الهی نخواهد داشت. پیچیدگی ناسخ و منسوخ، و متشابه در آن است آنچه در مثال ها هست حقیر مدد الهی منسوخ شان یافته ایم و ممکن است ده‌ها منسوخ دیگر باشد که کسی دیگر بیابد و از روی یک فرمول جامع پیروی نمی کند که کسی آنان را جمع و در کتابی بنویسد. تمام این مطالب در ویس مدد الهی به طور تفصیل اشاره شده است و هر آیه أمانی و متشابه تا به محکمات تبدیل نشده اند باید انسان در غوص در آن طبق قرآن اجتناب و به باورش بسنده نماید که او را کافی است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی