eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
68 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
۳۱۶ 📆۱۴۰۳/۰۲/۰۸ 🌹حَرَصَ: اگر انسان در دنیا تلاش اش برای رسیدن به امری محال و غیر ممکن باشد به آن حرص گویند. به مثال هایی از قرآن در این امر می پردازیم: وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (۱۰۳_یوسف) مثال، کسی که می خواهد کسی هدایت شود در حالی که خداوند به خاطر گناهانی که او دارد و ظالم است تا زمانی که ترک گناه نکرده او را هدایت نخواهد کرد پس به چنین کسی گویند حریص است که فلانی ایمان بیاورد. إِنْ تَحْرِصْ عَلَىٰ هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ يُضِلُّ وَمَا لَهُمْ مِنْ نَاصِرِينَ (۳۷_نحل) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَىٰ حَيَاةٍ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ (۹۶_بقره) کسی که دنبال عمر بسیار طولانی هزار ساله باشد به او حریص می گویند، چون دنبال چیزی است که هرگز رسیدن به آن ممکن نیست. وَلَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ (۱۲۹_نساء) کسی که بیش از یک زن دارد و سعی دارد در بین آنان عدالت برقرار کند دنبال چیزی است که هرگز به آن نخواهد رسید. پس قرآن فرموده به یک زن کفایت کنید و اگر کسی بیش از یک زن بگیرد هرگز قادر به انجام عدالت بین آن دو نخواهد بود هر چند تلاش وسیع کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
خالق حکیم قلب بنی آدم را در پشت دنده ای نرم، ولی مغز او را در پشت جمجمه ای سخت و نفوذناپذیر خلق کرد. پس در زندگی تا می توانی با قلبی مهربان و نرم با بنی آدم تعامل کن، ولی تا می توانی در باور گفته های دیگران سرسخت باش و ساده لوحی مکن. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
امام صادق علیه السَّلام در تهذیب الأحکام فرمودند: اگر با این تصور نماز بخوانی که وقت نماز داخل شده است، اما وقت نماز داخل نشده باشد، بلکه در اثنای نماز وقت نماز داخل شود، نمازت صحیح است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۶۳ صادق از دوستان قدیمی و هم بازی کودکی من است. به تازگی پسرش احمد را زن گرفته و عروس اش با آنان در یک آپارتمان هفتاد متری در یک اتاق دوازده متری زندگی می کند. برای من چنین همزیستی در این دوره زمانه امری نادر و استثنایی حساب می شود. روزی به دیدارشان می رویم. عروس شان گویی از دختران این زمانه نیست، بسیار خون گرم است و گویی اسب آرزویی نداشته که سوارش شود... صادق از عروس جوان اش خیلی راضی است. تعریف می کند وقتی همسرش خواب است حتی ناخن های او را در خواب کوتاه می کند.... گویی به چهل سال قبل رفته ام و چنین خانواده ای را در برابر چشمانم تکرار بر تماشا می کنم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
می دانم رازی در این همه لطف از سوی خدا بر آنان نهفته است... وسط بحث صادق می گوید: با این که من خانه ای خریده بودم ولی زینب برای دلخوشی والدین ام که دوست نداشتند خانه کلنگی شان را رها کنند تا زمان مرگ پدر و مادرم در خانه آنان زندگی کرد. زینب مادرم را در پیری حمام می برد و مثل مادرش تر و خشک اش می کرد و.... اسرار این رحمت الهی از کلام وحی اش مکشوف می شود. هرچند والدین همسر مصداق والدین نیستند ولی ذی القربی هستند و باید طبق قرآن حق شان داده شود و مرد نباید با والدین همسر بدرفتاری کند یا مانع دیدار دخترشان شود. می فهمم کسی که می خواهد فرزند اش صالح شود باید با والدین خود صالح باشد، و کسی که می خواهد عروس یا داماد صالحی نصیب اش شود باید عروس و داماد صالحی باشد. ✍️حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۱۷ 📆۱۴۰۳/۰۲/۱۱ 🌟وَرَد: ورود به ابتدای مکانی گفته می شود که می توان به آن داخل شد. "وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ" یعنی هنگامی که به ابتدای چاه مدین رسید گروهی از مردم را در کنار آن دید که (به چهارپایان خود) آب می‌دهند. "وَ جاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَأَدْلى‏ دَلْوَهُ" کاروانی آمد و کسی را که برایشان آب می‌آورد، (سر چاه) فرستادند و او سطل اش را (برای آب‌کشی، در چاه) انداخت. "فَأَرْسَلُوا وارِدَهُمْ" یعنی ابتدای محل داخل شدن به چاه ایستاد و سطل خود داخل چاه انداخت. مراد از "وَارِدهم" آن است که چاه ها دیواره شَفا داشت. شَفا به دیواره مرتفع چاه گویند تا کسی در زمان آب کشیدن در چاه نیفتد. آیه ترجمه اش مدد الهی در قرائت حقیر این است: «هنگامی که کاروان به لب چاه رسید، سطل شان را از ورودی چاه ارسال کردند» 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
"فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ" سطل دلالت و راهنمایی شان کرد (سمت یوسف که خود یوسف در سکوت درون سطل رفته و زمان بیرون کشیدن سطل او را دیدند و تعجب کردند) قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ" گفتند: خدایا! این نوجوان انسان است، (یا فرشته)؟ مراد از غلام، نوجوان را گویند که در خدمتگزاری چابک است. مراد آیه آن است که کاروانیان درون چاه را نگاه نکرده بودند که از وجود یوسف در چاه خبر داشته باشند و یوسف حتی با دیدن اهل کاروان بالای چاه از آنان استمداد نجست و صدایی از خود بیرون نفرستاد. چون به وعده خدا برای نجات اش یقین داشت و این یعنی خدا بخواهد از چاهی نجات ات دهد بدون این که به کسی استمداد و استغاثه کنی اگر فقط خودش را صدا کنی و کسی بر او شریک قرار ندهی، سطل را به دست کسی که نمی شناسی به سمت چاه می فرستد و تو را نجات می دهد. "وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا" یعنی همه شما انسان ها در ابتدای ورودی جهنم خواهید ایستاد و آن را خواهید دید، بدون این که همه شما داخل جهنم شوید. "وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلى‏ جَهَنَّمَ وِرْداً" یعنی هدایت می شوند همه مجرمان به سوی جهنم از ورودی آن به داخل جهنم؛ که مراد از "وِرْداً" یعنی جهنم هم دارای درب ورودی است. "فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّماءُ فَكانَتْ وَرْدَةً كَالدِّهانِ" پس هنگامی که (طومار دنیا پیچیده شود و) آسمان شکاف بخورد و همچون چرم سرخ، قرمز شود. "وَرْدَة" به گُل گویند چون ابتدای هر میوه گُل است. پس میوه از یک گُل وارد می شود، یعنی آسمان مانند گلی زرد رنگ دیده می شود که بر اثر سقوط نجوم در قیامت زرد رنگ هستند. "وِرد" به کلمه یا جمله ای گویند که ساحران در پشت ورودی یک بنایی که داخل آن گنج و امثالهم قرار دارد و طلسم شده است می ایستند و بر زبان می آورند که طلسم آن گشوده شود تا داخل شوند. بهتر است بدانیم در قرآن و حدیث واژه وِرد به معنای آنچه که برخی از ما آن را به عنوان ذکر تصور می کنیم نیامده است. چون ذکر یک کلام با ایمان و با قلب است، ولی وِرد کلامی است که نیاز به ایمان به آن کلام برای تحقق ماهیت آن وجود ندارد، یعنی هر جادوگر و ساحر می تواند وِرد یک گنج را به دیگران بگوید و هر کسی آن را بگوید می تواند به آن گنج از ورودی داخل شود، ولی ذکر این طور نیست، گوینده آن قطعاً قائل و صاحب یقین و عامل به ذکر باید باشد تا اثر آن را مشاهده کند و به صرف جاری کردن بر زبان اثرات آن هرگز محقق نمی شود. "وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ" رگ را ورید گویند. چون ابتدای ورود خون به قلب است یعنی خداوند در همان ورودی قلب های ماست. چنانچه از حضرت علی (ع) سؤال کردند: خدا را چگونه رسیدی؟ فرمودند: در دروازه دل نشستم جز خدا کسی را راه ندادم. امام صادق (ع) فرمودند: "القلب حَرم‌اللّه، فَلاتُسْكن حَرمَ اللّه غَيراللّه" علت این که در آیه فوق قبل اش اشاره به وسوسه شیطان شده است (وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ) زیرا شیطان از وسوسه در اطراف قلب وارد قلب می شود، پس در زمان وسوسه شیطان بدان من از او به تو نزدیک ترم و سمت من بیا. "وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ" گفتیم بعد از وسوسه است که اغوای شیطان اتفاق می افتد. حضرت علی (ع) می فرمایند: مواظب اندیشه هایت (وسوسه) باش که آنان افکار تو را تشکیل می دهند (غَوی) و از افکار تو اعمال تو بیرون می آیند. چنانچه شیطان آدم را با فکرِ عمر جاودان وسوسه کرد، سپس او را با خوردن میوه ممنوعه به دست خود آدم اغواء کرد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۱۸ 🌟غَوَی: شیطان در اولین حرکت خود در دشمنی با انسان، او را وسوسه به گناه با خواطر خویش می سازد. فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ (۱۲۰_طه) وقتی وسوسه را زد انسان دو راه مقابل خود دارد: اگر از اولیای خدا باشد طواف شیطان در حول قلب خود را حس می کند و خواطر شیطان را تشخیص می دهد. (می دانیم خواطر اربعه، گاهی با تفکر در انسان خلط می شود و انسان وسوسه شیطان را با تفکر خود خطا می گیرد و وسوسه شیطان را تفکر خود می پندارد.) اگر از اولیای الهی باشد خطر خواطر شیطان را حس می کند و به خدا پناه می برد و خداوند او را از گناه باز می دارد. اما اگر این فرد دچار دنیا و هوس باشد، وسوسه شیطان را عملی می سازد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
چنانچه در آیه فوق چون آدم دوست داشت جاودانه شود وسوسه شیطان را در مورد خود انجام داد و میوه ممنوعه را خورد. پس اغواء مرحله ای است که انسان به وسوسه شیطان عمل می کند و راه خود را از راه خدا جدا و گمراه می شود. فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ (۱۲۱_طه) انسان وقتی با اغواء در تسلط شیطان قرار گرفت، هدف اصابت اغواهای پیاپی شیطان قرار می گیرد. مثال، کسی را که شیطان وسوسه می کند کس دیگری را بکشد در زمان قتل دچار اغوای نخست می شود؛ شیطان اغوای دوم را می زند و بر او می گوید: برای گم کردن اثر قتل جنازه را تکه تکه کرده و در بیابان بگذارد. حال شیطان اغوای سوم را بعد از آن وارد می کند و زمانی که لو رفت به او می گوید: حال که گیر افتاده ای نترس انکار کن و دروغ بگو تا نجات پیدا کنی. "قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ" مراد از غَی در آیه مذکور همان گمراهی های پیاپی شیطان در اغوای انسان یا همان تولید ظلمت از ظلمت، و مراد از رشد تولید نور از نور است. کسی که نماز شب می خواند نوری کسب می کند و با آن نور به خدا توکل اش زیاد می گردد، از آن توکل نور دیگری بر او وارد می شود و صاحب روزی می شود و در نتیجه رشد پیدا می کند که در قرآن سَبِیل الرُّشد و سَبِیل الغَّی مراد این است. گاهی شیطان از طریق انسان، انسانی را اغواء و گمراه می کند. تصور کنید به کسی که نیازمند کمک نیست کمک مالی می کنید، به گمان این که انسان آبرومندی است در حالی که بعد از چند روز او را در حال گدایی از همه می بینید. مانند موسی نبی که وقتی به ندای کمک خواستن کسی لبیک گفت و سهواً کسی را به خاطر او کشت روز بعد همان مرد را در حال کمک خواهی از خود دید و گفت: فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ ۚ قَالَ لَهُ مُوسَىٰ إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ (۱۸_قصص) 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: وَرَد در قرآن 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
نازنینا! بر ما بیاموز هر نعمتی از تو مصداق امانتی از تو برای ماست که اگر نعمات تو را امانات تو در حق خویش ببینیم تا شکر نعمات و امانات تو نکرده ایم، نعمت دیگری از تو نخواهیم خواست. و کسی که نعمات تو را امانتی از تو نبیند و از تلاش و شایستگی خویش آن را ببیند پس در امانت تو خیانت کند و تمام این امانات در خشنودی نفس خویش به کار بَرد و آن روز چه سنگین خواهد بود در دیوانِ عدل تو پاسخ دادن به امانات تو که چند روزی بیش در دست مان نبود.... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۴۴ در اصول کافی از مولای متقیان امیر المؤمنین حضرت علی (ع) آمده است: نیازمندانِ این دنیا، توانگرانِ عالم آخرت هستند. در روز قیامت، به نیازمندان گفته می‌شود که خداوند به شما عزت بخشیده، اگر در آن دنیا حس می‌کردید وقتی دست نیازتان را کسی پر می‌کرد ناراحت می‌شدید، امروز دستانی که دستان شما را در دنیا می‌گرفتند، محتاج دستان توانگر شما هستند، هر دستی که در دنیا دست شما را گرفته است، امروز شما را این اختیار می‌دهم که آن دست‌ها را بگیرید و با خود به بهشت جاودانه‌ی من وارد کنید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۶۴ مرد ثروتمندی کنار خیابان در شهر نشست و برای کسب، چند سکه قدیمی در برابر خود نهاد. همسرش گفت: شرم کن، من در این شهر آبرو دارم بساط گدایی راه مینداز... برخی رهگذران که سکه ها در برابر او می دیدند گمان می کردند سکه ها بساط گدایی است دل‌شان بر حال او می سوخت پس سکه ای بر روی سکه ها صدقه می انداختند و می رفتند، و مرد سکه ها سریع از روی زمین بر می داشت و در جیب می گذاشت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
برخی که او را می شناختند و می دانستند گدا نیست، تعجب می کردند و می ایستادند و کنارش می نشستند، بعد می دیدند سکه ها باستانی و قدیمی است که هر سکه قیمت یک باغ است؛ پس گمان می کردند بساط سکه فروشی و تجارت است و به حال تاجر حسرت می خوردند... شب که می شد مرد شیاد، توبره ای پر کرده از سکه های مردم به خانه می آورد در حالی که هیچ سکه ای نفروخته بود. سال ها کارش چنین شد، تا روزی بی آن که سکه ای از آن همه سکه خرج خود و بهره نفس خود کرده باشد از دنیا رفت و همه سکه ها ماند. چون از مرگ او خبردار شدند بی نیازان از دنیا که به او صدقه می دادند او را نیازمندی می شناختند؛ و نیازمندانی از دنیا که دنبال دنیا بودند او را تاجر می شناختند. به نظر شما کدام گروه از مردم او را درست شناخته بودند؟؟؟ آری، او واقعا نیازمندی بود که با آن همه ثروت نیازی از خود با کسب اش رفع نکرد..... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۱۹ 📆۱۴۰۳/۰۲/۱۵ سَطر: به کلماتی که در کنار هم قرار می گیرند و مطلبی را با این امر انتقال می دهند سَطر گفته می شود. ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُونَ (۱_قلم) قسم به قلم و آنچه با آن کلمات را نوشته و کنار هم قرار می دهیم، (یعنی کلمات را که کنار هم قرار داده و سطر می کنیم در قبال آن مسئول هستیم) می دانیم کلمات فقط در سطر هستند که وقتی کنار هم قرار می گیرند قابلیت انتقال مفهوم را پیدا می کنند و اگر کلمات از سطر خارج و به طور پراکنده از معنی در کناری قرار گیرند مفهوم آن از دست رفته و سطر از مقام سطریّت خارج می شود. مثال جمله «بهشت برای نیکوکاران و جهنم برای بدکاران است» یک سطر است که اگر کلمات جابجا شوند مفهوم از بین رفته و از سطریّت خارج می شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وَ كُلُّ صَغِيرٍ وَ كَبِيرٍ مُسْتَطَرٌ (۵۳_قمر) یعنی همه گناهان و ثواب های کوچک و بزرگ با تاریخ ارتکاب و غیره، سطر و نوشته شده است که برای خواننده قابل فهم است و نوشتاری پراکنده نیست که نیاز به جمع بندی و ترکیب بندی داشته باشد. می دانیم در هر عهدی کتیبه و نوشته های باستان آن عهد سطر شده و به دست افراد آن عهد رسیده که برای آنان، آن سطور نامأنوس و نامفهوم بوده و پیام درستی از آن منتقل نمی شده است، به همین دلیل کافران برای کاستن از مقام کلام وحی و اعتبار آن، عنوان "أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ" به آن می دادند. اسطوره از سَطر است. در برخی اساطیر و سطر نوشته های قدیمی اسامی برخی اشخاص بودند که از آنان به بزرگی و نیکی یاد شده بود که در عهدهای بعدی جز نام آنان چیزی در نزد آنان نبود، به چنین کسانی "اسطوره" می گفتند. مثال، در شاهنامه فردوسی رستم و سهراب و... که فقط اسمی از آنان هم اکنون در میان سطور ادبیات ما باقی است و اطلاعات دیگری از قبیل محل تولد و دفن شان و.... وجود ندارد، از آنان به اسطوره یاد می شود. (با این تعریف به حافظ و مولوی اسطوره نمی توان اطلاق کرد) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ (۲۲_غاشیه) مُصَيْطِرٍ (مُسَيْطِرٍ) از سِیْطَره و از سطر به معنای تسلط و بر دو نوع است: الف) پادشاهانی که با سطر نوشته ای حاکمان منسوب خود در قلمرو خویش را عزل می کنند، پس آن سرزمین در سِیْطَره آنان است. ب) یا سِیْطَره از مذهب است. مثال، در قلمرو کشورهای مسلمان سطور قرآن مِلاک عمل آن هاست، پس آنان در سیطرۀ سطور قرآن و در سیطرۀ اسلامی هستند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در بنی آدم قوی ترین غریزه، غریزه جنسی و ضعیف ترین اش، غریزه خداپرستی است. وقتی آدمی به مرحله والای معرفت رسید قوی ترین غریزه در او خداپرستی، و ضعیف ترین غریزه در او غریزه جنسی می شود. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۶۵ روزی جوانی صاحب ظلمت نزد عارفی رفت و از خداوند شکایت کرد. او گفت: (معاذالله) من از خدا شاکی ام و عبادت اش نمی کنم. چرا خدا، شیطان را خلق کرد تا ما را گمراه کند؟ چرا گناه می کنیم به شدت ما را می زند و بر ما ستم می کند؟! می داند که ما عاجز هستیم و زورش به ما می رسد...... عارف دید این بنی آدم هیچ نوری برای درک حقیقت ندارد و باید به اندازه عقل اش با او به مدد الهی سخن گوید. عارف گفت: من از تو سوالی می پرسم جواب بده... گفت: شبی که به منزل بر می گردی تو را دو نفر از خیابان می دزدند و به بیابان می برند و در بیابان می بینی گرفتار گروهی مافیایی شده ای.... و راه نجات نداری و زورت به آنان نمی رسد. می پرسی با من چه می کنید؟ می گویند: فردا تو را پیش رئیس مافیا می بریم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
اینجا دو گروه هستند گروهی صبح بیدار می شوند و به رئیس مافیا تعظیم می کنند و دست و پای او می بوسند می روند و در بخشی از این ساختمان می خورند و می خوابند و غذای رایگان دریافت می کنند و لذت می برند. و گروهی که تسلیم گفته مافیا نشوند هر روز صدبار شلاق می خورند و گرسنه می مانند.... تو در این شرایط جزء کدام دسته می شوی؟ اگر جزء دسته دست بوسان شوی نمی توانی ادعا کنی که رئیس مافیا ظالم است چون در قبال یک دست بوسی و تعظیم به تو نعمت رایگان می دهد. پس اگر تسلیم رئیس مافیا نشوی و هر روز کتک بخوری و گرسنه بمانی باز نمی توانی بگویی رئیس مافیا ظالم است چون تو در حق خودت ظالم تر از او هستی که با این که می بینی او یک ظالم است تو خود هم با لجاجت و عناد خودت، در حق خود ظلم مضاعف می کنی و هر روز کتک می خوری و گرسنگی می کشی.... ای دوست من، آیا راهی را که برخی مردم در اطاعت او رفته اند و روزی رایگان و بی منت از او می خورند رفته ای؟ چرا با خدایی که به قول تو (معاذالله) در حق بندگان اش ستم می کند و تو زورت به تغییر رفتار او باب میل ات به او نمی رسد این چنین عناد می کنی که بیشتر آزارت دهد؟ آیا تو گمان نمی کنی خودت در حق خودت از خدای خودت هم ظالم تری؟!!! پس اگر قصد محاکمه ظالمی داری باید نخست خودت را محاکمه کنی. وقتی تو به خودت رحمی نمی کنی در برابر آن مافیا یک کرنش کنی و صد شلاق بخوری و گرسنگی بکشی، کسی می خواهی که تو را به ظلم ات در حق خودت آگاه کند... نخست تو در حق ظلمی که خود در حق خود می کنی آگاه باش بعد بیا برویم (معاذالله) در حق ظلم و ستم خدا بر بندگان اش دادگاهی برای خدا تشکیل بدهیم...... ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
در اصول کافی از امام صادق علیه السَّلام روایت شده که در تورات آمده است: ای انسان! هرگاه به تو ستمی شد به انتقامی که من برای تو می‌گیرم رضایت بده، زیرا من بهتر از تو برایت انتقام می‌گیرم. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۳۲۰ 📆۱۴۰۳/۰۲/۱۸ 🌟یُولِج: از وَلَج به معنای داخل شدن تدریجی در یک شئ را گویند. این واژه از لغات اشارات قرآنی است که برای درک بیشتر معنای دقیق و تفصیلی آن به آیات قرآن می پردازیم: وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِياطِ (۴۰_اعراف) و (هيچگاه) داخل بهشت نمی‌شوند مگر اين كه شتر از سوراخ سوزن خياطی بگذرد! سوراخ سوزن ریز است و شتر بزرگ، پس يَلِجَ به معنای نفوذ تدریجی در یک شئ و به نوعی عبور کردن از آن است. یعنی شتر باید بدن اش اندازه سوراخ سوزن تکه تکه شود که بتواند از آن به تدریج رد شود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ (۱۳_فاطر) شب را ذره ذره در روز داخل می کند و روز را ذره ذره در شب داخل می نماید. می دانیم شب به تدریج پس از غروب در روز ورود می کند و رنگ آسمان را از سفیدی به سیاهی تغییر می دهد و برعکس، یعنی شب و روز مثل روشن و خاموش کردن یک چراغ اتفاق نمی افتد که اگر چنین می شد مردمک چشم دچار کوری موقت می شود. تصور کنید در یک جاده که چشم به نور خورشید عادت کرده است در زمان مغرب، با غروب خورشید در یک لحظه هوا تاریک شود، مردمک های چشم دچار عدم دید موقت می شود و تصادفات بزرگی حادث می شود. اگر بخواهیم برای درک بهتر يُولِج مثالی بزنیم مقداری رنگ سیاه و مقداری رنگ سفید را که در کنار هم قرار دارند ما رنگ سیاه را به تدریج به رنگ سفید اضافه می کنیم و به تدریج رنگ سیاه در رنگ سفید فرو‌ می رود، بعد از مدتی به رنگ سیاه در می آید که این يُولِج است. در تغییرات فصول هم همین طور است که ورود فصول به تدریج اتفاق می افتد. تصور کنید در فصل بهار که یک نخود در زمین کاشته می شود دما به جای یُولِج و تدریج، یک لحظه از ۲۵ به ۴۰ درجه یعنی دمای تابستان برسد، آن نخود نمی تواند در زمین ریشه بزند چون آبی که بعد از کاشتن آن بر خاک ریخته می شود، به سرعت تبخیر می شود و خشک می گردد. يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها (۲_سبأ) آنچه كه در زمين دفن می‌شود، و آنچه كه از زمين بيرون می‌آيد. مراد از "یلِجُ فِي الْأَرْضِ" همان قطرات آب باران است که به تدریج در زمین فرو می رود. که ماهیت خاک را تبدیل به گِل می کند، یا دانه گندمی که در زمین فرو می رود مصداق یلِجُ است که به تدریج و ذره ذره ریشه خود را در آن می گستراند. پس می توان گفت: خاصیت زمین يُولِج است، یعنی هیچ شئ را از بیرون خود در یک لحظه در خود فرو نمی برد و به تدریج فرو بردن و نهفتن را انجام می دهد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
۷۱۰ حق تعالی می فرماید: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً ودوا ما عنتم (۱۱۸_آل‌عمران) ای کسانی که ایمان آوردید از غیر مومنان همجنس خود همراز نگیرید که دشمنان شما از شر و بدی در حق شما کوتاهی نمی کنند و دوست دارند شما همیشه در سختی باشید. پس "بِطانَةً" به معنای همراز و کسی که بطن و درون تان را در اختیار او قرار می دهید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی
در آیه دیگری می فرماید: وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّـهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً (۱۶_توبه) در حالی‌ که هنوز خدا کسانی از شما را که جهاد کردند و دوست همرازی ‌جز خدا و پیامبرش و مؤمنان انتخاب نکردند، مشخص نکرده است. "وَلِيجَةً" در ظاهر لغت به معنای همراز است، ولی در اصل آن است که به دوست مؤمن (بِطانَة) هم اسرارتان يُولِج کنید و به تدریج اسرارتان را در اختیارشان قرار دهید، یعنی در یک لحظه سفره دل نزدشان باز نکنید و هرچه اسرار دارید بگویید، چنانچه زمین آب را یک جا فرو نمی برد، پس شما هم به تدریج اسرار خود به آنان بگویید و پس از آن که در مورد آنان اعتماد حاصل کردید اسرار دیگرتان را در اختیار آن قرار دهید‌. 🆔 @akhlaghmarefat داستان ها و پندهای اخلاقی