eitaa logo
کانال اخلاق و معرفت در قرآن و روایات
1.4هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
68 ویدیو
3 فایل
@H_G_54 ارتباط با مدیر، نظرات، پیشنهادات ارتباط با ادمین @TadabboratQurani_401
مشاهده در ایتا
دانلود
مراد از صدیقین در قرآن تأیید کنندگان و معتقدین به آیات خدا نیستند بلکه کسانی هستند که آیات خدا را در عمل انجام می دهند و وارد آتش آن می شوند. وقتی در قرآن قاری می خواند از هم غیبت نکنید و سپس می گوید: "صَدق اللّه" یعنی شنیده خود از قرآن را در عمل اجرا خواهم کرد. ناگفته نماند برخی عبادات ما هم حالت دورهمی شده و برخی برای زیارت و یا بیکاری در برخی امورخیریه دور هم جمع می شویم که اجری زیاد نمی بریم. وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (۳۴_توبه) اگر در سیاق آیه فوق دقت کنیم آیه تخصیص به ذخیره کنندگان طلا و نقره دارد چه مؤمن باشند چه غیر مؤمن. یعنی حتی اگر کسی مؤمن به خدا باشد ولی طلا و نقره را ذخیره کند خداوند وعده عذاب اش فرموده است، چون چنین کسی نمی خواهد با انفاق وارد آتش هدایت الهی شود. موارد مشابه این آیه در کلام وحی که ثروتمندان مرفه و بی درد را تهدید به عذاب و نابودی می کند بی شمار است. چون این افراد نمی خواهند با انفاق وارد آتش الهی شوند و زَیت خود خارج و خالص کنند به نوعی کسانی هستند که عبادت شان هم برای درک لذت های دنیا است و قصد دارند دنیای خود را بدون رنج و درد سپری کنند که به فرمایش امام صادق (ع) خیالی باطل است. اصحاب شمال در دنیا کسانی هستند که اگر کسی در کنارشان در آتش فقری بسوزد آنان خود را وارد آتش نمی کنند و با او مجالست نمی نمایند و همیشه در دنیا دنبال عیش و لذت خود هستند، در سایه هایی می گردند و لذت می برند. وقتی که آن زن بیوه که مولا برای نگهداری از ایتام اش منزل او رفته بود از حضرت علی (ع) شکایت به خاطر کشته شدن شوهرش در نبرد در رکاب او کرد، حضرت به خاطر این که از او سهواً اگر غفلت کرده بود جزء اصحاب شمال در روز قیامت قرار نگیرد صورت خود در زمان برافروختن تنور بر آتش آن گرفت تا از سردان و بی تفاوت های اصحاب شمال نباشد. در مجلس ثروتمندان به اکراه یا جبر اگر می رویم و ساعتی می نشینیم در نزدیکی اصحاب شمال قرار داریم باید بر نفس خود بترسیم و استغفار کنیم... "شَدیدُ العَذاب" شدت، به معنی مقاوم کردن بر اثر فشار را گویند. یعنی در عذاب فشار حق تعالی شدت می بخشد که انسان وارد آتش الهی شود. نذوراتی که انسان در زمان ترس می دهد بر اثر این عذاب است که انسان خود را در آتش الهی با بخشش در قالب نذر وارد می سازد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۰۹ حال به تدبر لغتی از کلام وحی در این باب مدد الهی می پردازیم: وَهُوَ الَّذِي مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ (۵۳_فرقان) فُرات، به معنای قابل شرب است که متضاد آن أُجَاجٌ یعنی آب سخت و غیر قابل شرب می باشد. مِلْحٌ به معنی وجود نمک در آب است که باعث سختی آب در نوشیدن می شود و عَذْبٌ به معنی گرفته شدن شوری یک آب است. پس معنی آیه آن است، اوست خدایی که دو دریا را در کنار هم جریان داد، یک دریا که سختی و ملح آن گرفته شده و نوشیدنی است و دیگری شوری آن گرفته نشده و قابل شرب نیست. پس آب شیرین به معنی وجود قند در آب نیست، بلکه آبی که شوری و نمک و املاح در آن نباشد شیرین است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
و زندگی شیرین الزاماً به معنی وجود ثروت و و رفاه مطلق در آن نیست، بلکه در یک زندگی خانوادگی که املاحی چون بیماری، دوری دل ها، تکبر، طمع و... نباشد آن زندگی از مِلح شیطان از رحمت الهی دور، پس فرات و شیرین است هرچند در رفاه و ثروت نباشد. پس نداشتن چیزهایی در زندگی برابر با داشتن چیزهایی است و چون ما این نداشته ها را نمی بینیم و دنبال داشته ها می گردیم پس ناسپاس شده و زندگی را بر خود مِلْح می کنیم. اسلام وقتی می گوید: خانه نیازمندان برو، عیادت بیمار برو، تشییع جنازه اموات برو... در اصل می خواهد انسان این املاحی را که در زندگی خود ندارد بشناسد و شیرینی زندگی خود را ببیند. پس عَذب به معنی فرایند گرفته شدن یک شوری و سختی است. تصفیه آب در اصل عَذب آب است که املاح آن از آن دور می شود. عذاب هم از عَذب است. در این فرایند است که شوری و املاح و تفاله ها و ناخالصی های انسان از او گرفته می شود و هرچند این فرایند به علت مجاورت با آتش سخت و دردناک است ولی در اصل از رحمت الهی عذاب او مرحله شیرین پاک سازی وجود است و در برخی که بر اثر کثرت گناه و متلاشی شدن نفس، نیاز به مقاوم سازی بیشتری هستند عذاب را شدت بخشد. برای روشن شدن موضوع مثالی می زنیم. تصور کنید از درد وجود یک بیماری عمری است در رنج هستید دکتری برای دور کردن آن رنج برای ابد بر خود پیدا می کنید. دکتر می گوید: فلان روز باید بستری شده در زیر تیغ من قرار گیری. روز جراحی هرچند روز خونریزی و درد و عذاب است ولی در اصل روز شیرین دور شدن شما از تحمل رنجی طولانی است. پس عذاب الهی هم از رحمت او برای دور کردن انسان از ناخالصی های اش برای یافتن و رسیدن به بهشت و نعمت های ابدی اوست، چرا که حق تعالی اگر رحیم نبود نیازی نداشت کسی را برای رفتن به بهشت اش در زمان معصیت اش عذاب دهد و نیازی نبود جهنمی برای سوختن خلایق خویش خلق کند، به جای جهنم یک خلاء بدون نعمت خلق می کرد تا کسانی را که متابعت اش نمودند وارد بهشت و کسانی که متابعت اش نکرده اند بی هیچ عذاب و سختی وارد آن خلاء بی نعمت خود قرار می داد. پس عذاب او برای راندن انسان به سوی بهشت اوست و این معنی غفورٌ رحیمٌ بودن اوست. اگر قصدش دادن بهشت به مخلوق نبود در زمان نافرمانی خویش بنده را کاری نداشت و شیطانی برای آزار او برای برگشتن او به راه مستقیم اش خلق نمی کرد. پس حتی عذاب او نشان رحمت او بر مخلوق اوست. چنانچه یک دکتر کارش چاقو کشیدن و خون ریختن است ولی دست اش بوسیده می شود چون عذابی می دهد برای یافتن شفا برای بیماری که خودش سبب بیماری و رنج خویش شده است. "يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ" حق تعالی به ذات ما از ما آگاه تر است. کارمندی رشوه ای از ارباب رجوع می گیرد و کارش نمی تواند درست کند پس از سوی ارباب رجوع تهدید به افشاء می شود آن کارمند به شدت می ترسد و پشيمان می شود حق تعالی بر ذات او آگاه است و اگر بداند او دیگر این خطا را تکرار نخواهد کرد شرایط را طوری پیش می آورد که ارباب رجوع از افشای خود منصرف می شود. این جا حق تعالی در باب آن کارمند با توجه به ذات او صفت مغفرت خویش جاری می سازد و کارمند دیگری در شرایط مشابه می ترسد ولی حق تعالی می داند که این ترس او موقت است و بعد از رها شدن از طوفان دریا دوباره این فعل حرام را مرتکب خواهد شد پس سنت عذاب بر او جاری می کند کار زشت او افشاء می شود و از کار برکنار می گردد چون اگر برکنار نگردد در آن کار به این گناه خود ادامه می دهد. پس غفران و عذاب الهی در حق هر دو بنده از رحمت اوست. پس عذاب الهی اهرم فشار حق تعالی برای حرکت انسان در کسب رضایت او برای کسب بهشت اوست نه نیاز ذات قدسی اش به کسب رضایت. "إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ وَإِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ" حق تعالی تصریح می کند که اگر انسان شاکر شود مورد رضایت حق تعالی است و در آیه دیگر می فرماید: "لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيد" پس مراد حق تعالی در عَذاب شَدید برای انسان کافر و ناسپاس نوعی رحمت او برای سوق دادن بنی آدم برای کسب رضایت خویش است. چنانچه هرگونه عذاب در بدن هم نوعی نشان رحمت خدا بر انسان است که اگر این عذاب در بخشی از بدن که دچار تلاطم و تورم یا کارکردن خراب است اگر حق تعالی قرار نمی داد بشر به دنبال مداوا برای درمان و بهبودی خود به علت بی خبری و عدم تحت فشار و اذیت بودن، نبود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۷۰۷ فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِيَ مِنْ شَاطِئِ الْوَادِ الْأَيْمَنِ (۳۰_قصص) زمانی که حق تعالی اراده می کند نورش را به موسی نبی نشان دهد اشاره به أَيْمَن می کند که نور خدا در شمال نیست.  در حدیث است: هرکس در معرض کسب حرامی قرار گیرد ولی به خاطر خوف خدا از تحصیل آن اجتناب کند خداوند آن را از حلال به او می رساند. چون در این حالت انسان وارد آتش الهی می شود پس خدا او را تأمین می کند و به او می رساند آنچه که بنده به خاطر ترس از خدا از خودش دور کرده بود، و برعکس از مال حرامی باشد که از عدم خوف خدا حاصل کرده و در آتش او وارد نشده است آن را محو می کند. داستانی معروفی است که جوانی این حدیث از نبی مکرم اسلام (ص) شنید و شب خانه زنی دزدی رفت. چون حدیث پیامبر یادش آمد طلاها جای خود نهاد و از منزل برگشت. شب که به مسجد آمد آن زن را دید که دنبال آن مرد برای ازدواج می گردد چون آن زن احساس کرده بود آن دزد جوانمرد است که طلاهای او را ندزدیده است و چنین مالی که از حرام صرف نظر شد از حلال به آن جوان برگشت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
انسان های متقی و اولیاء الله دعای شان در حق دیگران و خودشان اجابت می شود چون در داخل آتش الهی وارد شده اند. اما کسانی که مریض و یا فقیر هستند دعای شان در حق دیگران که آنان را کمک می کنند اجابت می شود ولی در حق خودشان اجابت نمی شود چون کسانی که مریض را برای رضای خدا به عیادت اش آمده اند یا فقیر را برای رضای خدا اطعام می کنند کسانی هستند که برای رضای خدا به اختیار وارد آتش الهی شده اند ولی مریض و فقیر هرگز به اختیار خود وارد آتش الهی نشده است و بلای آن ها برای پاک کردن آن‌هاست. علت این که خداوند دست سخاوتمند را می گیرد و محل عطای او پر می کند برای آن است که اگر چنین سنتی نداشت، سخاوتمندان هم وارد آتش فقر او می شدند که او از رحمت اش آن را بر بنده صاحب سخاوت روا نمی دارد. چنانچه ثروتمند شدن به اختیار ما نیست پس فقیر شدن هم به اختیار ما نیست. يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ (۸_صف) عرض کردیم در سنت الهی ثروتمندان باید با انفاق و صبر در برابر آتش و ولع نفس، خود را وارد آتش الهی کنند و فقرا با صبر و حفظ ایمان در برابر آتش فقر باید زَیت خود را خارج کرده و گوهر وجود از تفاله نفس تصفیه نمایند. آیه فوق اشاره به ائمه و اولیاء الله دارد که می خواهند برخی نور آنان را خاموش کنند که حق تعالی می فرماید؛ من نور خود را بر آنان تکمیل می کنم. پس ائمه علیهم السَّلام و اولیاء الله باید ثروت از جانب خدا در اختیارشان قرار گیرد که با انفاق آن وارد آتش الهی شوند و هم باید در برابر خدا تواضع بر خود کنند و زندگی فقیرگونه علی رغم داشتن ثروت بر خود گیرند. در اصل باید در دو جبهه در آتش ابتلاء قرار گیرند: نخست جبهه ثروت و بخشش، دوم جبهه ترک محبت دنیا و اختیار زندگی فقیرانه با وجود داشتن ثروت. اگر در سیره اهل بیت علیهم السَّلام هم بنگریم دقیقا چنین چیزی مشهود است که به سائل و نیازمندان کیسه طلا می بخشیدند ولی زندگی شان در فقر و نداری بود. علی (ع) به سائل کیسه طلا می بخشید ولی نان جو می خورد و کفش پاره می پوشید. پس این امر جمع اضداد نیست، جمع انوار است. اگر کسی که ثروت دارد ثروت خود انفاق کند و در عین حال با وجود داشتن ثروت زندگی فقیرانه بر خود پیشه کند در دو جبهه خود را در آتش الهی وارد می کند پس نور الهی را تمام و کمال از رحمت اش دریافت می کند. تبدیل سنت تغییر در آتش الهی یک بار آن هم در داستان ابراهیم نبی و نمرود از سوی حق تعالی در خلقت اش تاکنون اراده شده است و حاوی پیامی برای ماست، یعنی اگر به خدا اعتماد کنیم و وارد آتش او شویم از هرچه می دیدیم و می ترسیدیم ایمن می شویم. نمونه اش کسانی که از فقر می ترسیدند و انفاق نمی کردند وقتی وارد آتش الهی با انفاق شدند همه آتش های مشکلات که بر اثر انفاق پیش روی خود می دیدند بر آنان سرد شد و برخی وعده های آتش فقر شیطان که در زمان انفاق آنان را از فقر در صورت انفاق می ترسانید نقش بر آب می شود و پس از ورود به آتش الهی با انفاق متوجه می شوند که نه تنها چیزی از وعده های آتش ترس شیطان محقق نشد بلکه حق تعالی خَیْرُ الرَّازقین بودن خویش در حق آنان اعمال نمود. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹آیا کسانی که در کودکی از دنیا می روند در قیامت به آتش ابتلا الهی دچار می شوند؟ حال به نکته مهم دیگر می رسیم، چنانچه گفتیم طبق حدیث امام باقر (ع) حق تعالی برای کسانی که در کودکی می میرند در قیامت آتش ابتلاء روشن می سازد، پس کسانی که در کودکی دچار بیماری می شوند و صبر می کنند این آتش در این دنیا برای آنان ایجاد شده و در آن وارد می شوند و چه بسا وقتی ما چنین کودکانی را می بینیم از خود می پرسیم این کودکان چه گناهی کرده اند؟ در حالی که از حکمت الهی در این امر غافل هستیم و نمی دانیم این آتش بیماری به خاطر معصیت شان نیست بلکه برای ابتلاء آنان برای رفتن شان به بهشت بعد از مرگ شان است و هیچ انسان را از این آتش توان گریز نیست چه در کودکی باشد و چه در بزرگسالی. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
همان طوری که ذکر شد تَصْطَلُون همان دریافت نار و حرارت الهی است که از عبادت او نه تنها رنج نبری بلکه خسته نشوی و با لذت در آن بمانی، و دیگر نور هدایت الهی است که چشم دل انسان به علم مِن الاَریٰ برسد و طبق قرآن تَعمَی القُلوُب او گشوده شود و بداند آنچه رضایت خدا از حدیث ثقلین است و آن را بدون شک انجام و عمل کند. برای کسانی که ابتدا به ساکن می خواهند این آتش الهی را وارد شوند چند توصیه برای شروع کارشان مدد الهی عرض می شود: ۱) سعی کنید به خانه نیازمندان بروید و بر آنان اطعام کنید و طبق حدیث حضرت علی (ع) بر آنان تواضع کنید تا تمام برکات و انوار این عمل را مدد حق تعالی دریافت کنید. ۲) هر لحظه در هر جا بودید سجده شکر بر نعمات الهی به جای آورید. ۳) نزدیک سحرگاهان برخیزید و خدا را شکر و استغفار کنید و اولین سپیده روشنایی روز را برای دریافت انوار الهی ببینید. ۴) دست والدین را ببوسید. اگر این دست بوسی به بوسیدن پا و در مجلس در نزد دیگران ختم شود ورود شما به آتش الهی بیشتر شده و قطعاً از رحمت الهی، تَصْطَلون بیشتری کسب خواهید کرد. همانا ابراهیم خلیل دوبار وارد بزرگترین آتش الهی شد؛ یکی آتش نمرود، و دیگری آتش ذبح فرزند؛ و از آنجا بود که تمام ادیان توحیدی را حق تعالی به آن حضرت ختم نمود و ذریه پیامبران از او قرار داد. پس میزان دریافت تَصْطَلون آتش حق تعالی بستگی به میزان ورود ما به این آتش است. هر اندازه شدت آتش بیشتر باشد یعنی خود را بیشتر در معرض حرارت عبادت و نور هدایت الهی قرار داده ایم. در این راه از وسوسه شیطان نترسیم بدانیم تا پا در آتش او گذاشتیم همه رنج های ظاهری آتش بر ما سرد از رحمت اش خواهد کرد. شیطان نهایت قدرت اش با وسوسه و تا زمانی است که بر پای مادر برای بوسه نیفتیم...... بعد از افتادن که همان ورود به آتش الهی است آتش را حق تعالی بر ما با تَصْطَلون سرد خواهد کرد و خواهیم دید کاش زودتر این کار کرده بودیم.... هر عمل صالحی که بسیاری از مردم از انجام آن عاجز باشند نشانی برای عظیم بودن آتش آن است که به همان میزان تَصْطَلون الهی را برای وارد شونده آن خواهد داشت. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
خداوند را خواب نیست پس کسی که چه در وسط ظهر و چه در دل شب نماز بخواند خداوند شاهد آن است. ولی برای نماز شب می‌‌ فرماید: "تَتَجافی‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ" یعنی از خواب شیرین با بیداری خود را بر آتش آن وارد می کنند که در فضیلت نماز شب آن است از خواب بیدار شد نه این که بیدار ماند. کسی که ده میلیون درآمد دارد و ماهیانه یک میلیون انفاق می کند در حالی که خانه دارد و فرزندش بیمار نیست و.... آتشی که وارد می شود هرگز برابر کسی نیست که ده میلیون درآمد دارد ولی بخشی از آن باید اجاره بدهد، بخشی را به طبابت فرزند بیمارش بپردازد و.... کسی که در خواب پای پدر می بوسد هرگز آتشی که وارد می شود اندازه آتشی نیست که در مجلس مهمانی در پیش جمع بر پای پدری در حالی که ایستاده است بیفتد و بوسه زند.... نکته دیگر آن که چنانچه طبق حدیث امام باقر علیه السَّلام ذکر شد آتش آزمون الهی در روز قیامت یک بار دیگر روشن خواهد شد و دیوانگان و کودکان و.... که در دنیا شرایط ابتلاء و ورود به این آتش را به علت نقصان یا عدم تکامل عقل نداشته اند در برزخ، آموزش لازم توحیدی توسط فرشتگان را دیده و در آتش روز قیامت مورد ابتلاء قرار خواهند گرفت. "فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا" مراد آیه از پیر شدن کودکان آن است که انسان هایی که در کودکی از دنیا رفته و شرایط ورود به این آتش را نداشته اند در روز قیامت چون کسانی که فرصت عمر در دنیا و پیر شدن را داشته اند، یکسان در برابر ورود به آتش الهی قرار می گیرند و عدالت خدا همین را می طلبد و مراد از پیری در این آیه به معنی تحمل سختی با پیر شدن نیست چرا که این اصل عمومیت ندارد و بسیاری پا به سن پیری گذاشته و موی سرشان سپید شده است در حالی که هیچ تلخی و سختی در زندگی به خود ندیده اند، چنانچه در امالی طوسی از حضرت علی (ع) آمده است: «سختی پیامدهای بزرگ بعد از مرگ برای کسانی که بخشیده نشده و از دنیا رفته اند، از خود مرگ بر آنان بیشتر است» 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۷۰۸ حال در باب اصحاب شمال به تدبر آیه ۱۸ سوره کهف می رویم: وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ (۱۸_کهف) رُقُود به معنای دیدن با چشمان بسته فیزیکی است. قبر انسان را مَرْقَد گویند. (قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا) چون انسان در مَرْقَد خود با چشمانی که بسته است برزخ خود را می بیند و سِیْر می کند. برخی نُقَلِّبُهُمْ را در آیه به معنی جابجایی فیزیکی اصحاب کهف در غار گرفته اند و ادعا کرده اند اگر آنان در غار جابجا نمی شدند بدن شان می پوسید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
این نگرش هرگز موازی توحید نیست چرا که خداوندی که بخواهد کسی را زنده نگهدارد در این امر تسلیم و تابع قوانین خود نمی شود که اگر آنان را حرکت ندهد از حفظ عافیت آنان معاذالله عاجز باشد. از سوی دیگر نُقَلِّب به معنی دگرگونی در قلب است و برگشت جسم در قرآن تُوَلُّونَ بکار برده شده است. پس مراد آیه آن است چون اصحاب کهف فرشته مرگ را ندیده و جان شان از آنان گرفته نشده بود عمرشان به دنیا بود پس هنوز در آزمون الهی چه در خواب و چه در بیداری قرار داشتند. چنانچه بعد از بیداری شان این آزمون و ابتلاء الهی در حق آنان صورت گرفت و از خواب خود بی خبر بودند و از رفتن به  شهر می ترسیدند. پس مراد آن است در خواب هم آنان قلب شان با اصحاب یمین و اصحاب شمال شدن شان مورد ابتلاء بود، چنانچه انسان در خواب مورد ابتلاء الهی قرار می گیرد که نمونه اش خواب حضرت ابراهیم نبی در باب ذبح اسماعیل برای ابتلاء او بود. (قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَري‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُکَ) پس مؤمن در خواب قلب اش از سوی خدا و یا شیطان به یمین و شمال منقلب می گردد. حضرت علی علیه السَّلام در نهج البلاغه می فرمایند: مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ، لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ، چه بسا کارهای نیکی که شیطان با خواب اراده کننده آن را بعد از بیداری برای انجام آن از بین برده است. مثال کسی قصد کرده به مادر خود صله کند ولی شیطان در خواب مادر او را در آتش نشان داده و او گمان کرده است اگر مادرش کمک کند زن اش زندگی او به آتش خواهد کشید پس از کمک کردن به او منصرف شده است. اگر رُقُود را به معنی مَرقَد بگیریم پس این آیه محل شاهدی بر ادعاهای قبل است که در عالم قبر و برزخ، انسان هنوز تحت تعلیم است و اصحاب شمال یا یمین شدن او برای ابتلای آتش روز قیامت هنوز از رحمت الهی بر او باز است. پس انسان را چنانچه بعد از مرگ حسابرسی در عالم قبر صورت می گیرد در روز قیامت نیز حسابرسی آن شامل حسابرسی انسان ها به خاطر اعمال شان در دنیا و عالم برزخ است که به آن افزوده شده است و روز قیامت روز حسابرسی عالم برزخ و تعالیم و عذاب های آن هم محسوب می شود تا از رحمت الهی تعداد کسانی که جهنم می روند بسیار کمتر شود. حق تعالی با ممنوعه کردن درختی در بهشت آدم را وارد آتش ابتلای خود کرد. پس برای ورود به آتش الهی نیازی به درک منطق و دلیل آن نیست چون انسان در الست ابتلاء را با حق تعالی عهد بسته است برای همین اطاعت نزد حق تعالی حرف نخست را می زند. علت فضیلت حج در عبادت هم به خاطر ورود به آتش و سختی آن است که ماه ها باید در راه بیابان برای رسیدن به کعبه آن هم با ترس از راهزن و بیماری و حمله حیوانات درنده و گرسنگی و تشنگی احتمالی طی طریق کرد و در بیابان مکه وارد آتش دیگر او شد چون تراشیدن سر، عدم شکار، عدم زناشویی و تصور کنید الان اگر قرار باشد حج به شیوه سنگین و سخت صد سال قبل برگردد چند درصد از آن انصراف می دهند؟....  هر اندازه انسان در مسیر معرفت بالاتر رود باید برای پخته شدن و اولیاء او شدن خودش را به اختیار وارد آتش او برای پخته و مقاوم شدن کند ولاغیر که این آتش بلاء از رحمت الهی برای مقاوم و پخته شدن به او هدیه خواهد شد. ادامه دارد.... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: قَالُوا بَلَىٰ در قرآن (بخش ششم) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
: قَالُوا بَلَىٰ در قرآن (ادامه بخش ششم) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
همه ما خطای مان در این است در برخی امور که هرگز برای خدا اهمیت ندارد و می توانیم به رحمت خدا تکیه کنیم و قابل بخشش است بر خود سخت گیری بی مورد می کنیم، و در جاهایی که باید از غضب خدا بترسیم و رحمت اش را مدّ نظر قرار ندهیم، به أمنیِّه و رحمت کذایی شیطان تکیه می کنیم و معصیت اش می نماییم که این ها همه ناشی از نقص معرفت ماست. داستان خضر و موسی نبی در قرآن بیانگر این امر است. ترفند شیطان در وسواس در عبادت یکی از این موارد است. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
در اصول کافی از سعدان از امام صادق علیه السَّلام آمده است: مصائب، داد و دَهش خداوند است. توضیح حدیث آن که خداوند باری تعالی که ربّ و پرورش دهنده است زمانی که مصیبتی بر بنده ای وارد می کند بر او فریاد می زند که از خواب غفلت برخیزد و به سمت خدا توبه کند. (مانند مصیبتی که بر یونس نبی در شکم ماهی وارد کرد) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۵۷ از دوستان مؤمنی است. مدتی هست می خواهد رازی بگوید ولی شرم دارد. گویی خطایی کرده و شرم دارد بگوید و خفه می شود وقتی نمی گوید. دست آخر اعتراف می کند که از پنج سال قبل که طلاهای مادرش را در خانه دزدیده است یک ریال نمی تواند پس انداز کند هرچه به دست می آورد از دست اش به طرز ناباورانه ای می پرد... اتفاق بسیار عجیبی مطرح کرد که قصدم خلاصه نوشتنی از آن برای عبرت مان است. محسن می گوید؛ سال قبل کمی پس انداز کردم و خوشحال شدم خدا مرا بخشیده و پنجه طلسم شیطان که خودم با عمل ام در زندگی ام وارد کرده بودم، از زندگی ام دور شده است.... 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
گردنبندی طلا با پس انداز خریدم. همسرم آن شب از خوشحالی گردنبند بر گردن خواب اش برده بود. صبح که از خواب برخاستیم صحنه عجیبی دیدیم.... از گردن بند چهل سانتی متری، فقط پنج سانتی متر مانده بود روی بالش همسرم.... همسرم خیلی گریه کرد بقیه گردن بند کجا بود؟؟؟ حلقه های زنجیر را دیدیم چند تایی روی لحاف و تشک بود... گفتم؛ غصه نخور هرچه باشد در منزل هست و طلاها جایی نرفته.... جارو برقی را بیاور کل خانه را جارو بکش تا جمع کنیم. جارو برقی را کشیدیم آنچه یافتیم اندازه سه سانتیمتر از گردنبند پاره شده نبود که یافته بودیم... به نظر شما محسن در این اتفاق دچار لعنت خداست یا رحمت خدا؟ این کارهای نامرئی مستقیم توسط خدا، فرشتگان، شیطان یا اجنه صورت می گیرد؟ برای دریافت پاسخ این سؤالات مدد الهی باید تدبرات قبلی را مطالعه و تدبرات بعدی را منتظر باشید. ✍حسین جعفری خویی 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹قَالُوا بَلَىٰ در قرآن و احادیث🌹 ۷۰۹ 🔹بخش هفتم🔹 📆۱۴۰۳/۰۱/۲۱ يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ (۱۳_حدید) این آیه هم تصریح می کند که مراد از باطن رحمت خداوند همان آتش سعادت الهی است. چنانچه می فرماید: در بیرون این در عذاب است. (یعنی عذاب است که برای وارد شدن به آتش رحمت الهی سوق می دهد) حال به حکمت این احادیث می رسیم که چرا در سیره و احادیث معصومین (ع) آمده است: «فرزندان خود از کودکی به کار بگمارید و دختران در منزل بیکار نگذارید و به آنان ریسندگی و بافندگی یاد دهید» 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
که این امر در شرح حدیث فوق، برای وارد کردن آن‌ها به آتش است تا پخته شوند و کمرشان به کار کردن در زندگی خم شود. اکثر نافرمانی ها و بزهکاری فرزندان امروزی از خلل و نبود این امر در روابط بین اعضاء خانواده است. چنانچه هر مردی نزد نبی مکرم اسلام (ص) می آمد نخست از کار و حرفه او سؤال می کردند. پس انسان باید در دنیا وارد آتش کار کردن برای کسب معاش هم بشود که در حدیث است: «کسی که برای خانواده خود کسب حلال کند مجاهد است» این پخته شدن و تکامل برای زندگی اخروی، در زندگی دنیوی هم برای هرکس لازم است. چنانچه در اخبار است کسی نزد نبی مکرم اسلام (ص) آمد و گفت: من تاکنون بیمار نشده ام. حضرت فرمودند: دور شو از من که در تو خیری نیست. پس زهی خیال باطل است ما در زندگی، خود را دور از آتش فتنه الهی برای پخته و مقاوم شدن احساس کنیم. چنانچه حضرت علی علیه السَّلام فرمودند: از خدا نخواهید که ابتلاء نشوید که شدنی نیست، بلکه از فتنه ها و ابتلاهای سخت و گمراه کننده به خدا پناه برید که کلام وحی هم این امر را می خواهد انسان از خدا دعا کرده و بخواهد. رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا (۲۸۶_بقره) پس در دنیا بسی خیال باطل است برخی مؤمنان فکر می کنند با نمازی که می خوانند و روزه ای که می گیرند نباید دچار بلای الهی برای امتحان شوند و تمام خوشی ها و نعمات خدا برای آنان، و رنج و مصائب دنیا برای دیگران باشد. آنچه مدد الهی در کتاب خدا یافتم در دو جمله برای شما خلاصه می کنم: زمانی مشکل بنی آدم بی اعتقادی به خدا بود که اکنون قرن هاست از بین رفته و شیطان در این امر خود را کنار کشیده است، ولی اکنون مشکل بنی آدم بی اعتمادی به خداست، بنی آدم اگر به خدا یک واحد اعتماد کند هزاران واحد از عنایات خدا بهره می برد، ولی اگر هزاران جمله از خدا بخواند و اعتقاد حاصل کند ولی به خدا اعتمادی در عمل به فرامین اش نکند و به دانسته خود عمل ننماید یک واحد هم از عنایت خدا بهره نمی برد. کسی به وعده صدق خدا بر توکل بر خویش در مصائب می تواند اعتماد و تکیه کند که گام نخست بردارد و به وعده صدق او در "وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ" رسیده باشد. اگر به خدا اعتماد کنیم و فقط به یک آیه از قرآن عمل کنیم بر ما سودی که در دو دنیا خواهد داشت بسی بسیار بیشتر از آن خواهد بود که کل قرآن را فقط تفسیر کرده باشیم که نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: هر کس به یک نکته از قرآن که می داند و می گوید عمل کند او عالم است نه کسی که کل قرآن را اعتقاد دارد و بر زبان جاری می کند ولی یک نکته از آن عمل نمی کند. داستان شیخ الانبیاء حضرت ابراهیم (ع) در قرآن را دقت کنیم که قبل از آن که خداوند او را به دوستی خود برگزیند ابراهیم نبی بود که با نماز شب و سیر کردن شکم گرسنگان خدا را به دوستی خود برگزید. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
وقتی جبرئیل این ذکر را خواند" سُبُّوحٌ قُدُّوس، رَبُّ المَلائِکُة وَّ الرُّوح" ابراهیم نبی اعتماد خود به خدا نشان داد و تمام گوسفندان برای شنیدن دوباره این ذکر بخشید... حق تعالی او را به سمت خود با آتش کشید باز به خدای خود اعتماد کرد و وارد آتش شد و آن رحیم بزرگوار آتش بر او همان دم سرد ساخت. پس او را مقام نبوت بخشید و در آتش دیگر خود ابتلاء کرد. در خواب فقط بر او رضایت خویش در ذبح فرزند نشان داد. ابراهیم درنگی ننمود و وارد آتش دیگر حق تعالی شد و سر فرزند جوان در قربانگاه برای ذبح در برابر معشوق به صورت بر زمین نهاد. چون حق تعالی ورود ابراهیم بر آتش را باز دید بر او مقام امامت علاوه بر مقام نبوت بخشید. (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا و قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ) و مراد از امامتی که به ابراهیم نبی بخشید از همان اسماعیل نبی ذبیح الله بود که از نسل او خَاتم النبییّن قرار داد و از نسل آن حضرت خاتم، ائمه هدات المهدیّین را بر جهان برای تکمیل معرفت آخرین کتاب آسمانی خویش قرار داد. چنانچه حضرت علی (ع) فرمودند: من و رسول الله یک نور واحد در صُلْب عبدالمطلب بودیم، و مراد از امامت ابراهیم همان امامت ائمه معصوم ما از ذریّه آن حضرت است. کسی که فقط دعا می کند به خدا فقط اعتقاد دارد، ولی کسی که دعا با عمل صالح و تقوی الهی می کند به خدا هم اعتقاد و هم اعتماد دارد. حق تعالی برای پیروان اهل کتاب که به آتش الهی وارد شده باشند هم وعده بهشت داده است: لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ يَتْلُونَ آيَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّيْلِ وَهُمْ يَسْجُدُونَ (۱۱۳_آل عمران) همه اهل کتاب یکسان نیستند، طایفه‌ای از آنها معتدل و به راه راست‌اند، در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغولند. يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَٰئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ (۱۱۴_آل عمران) ایمان به خدا و روز قیامت می‌آورند و امر به نیکویی و نهی از بدکاری می‌کنند و در نیکوکاری می‌شتابند و آنها خود مردمی نیکوکارند. حق تعالی می فرماید: إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (یعنی من بهشت را به متقین می دهم)، آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ (و من در حق آنان قبل از آنان نیکوکار بوده ام) یعنی اگر من در عالم الست در ورود به آتش خود نور هدایت بر آنان قرار نداده بودم و قبل از احسان آن‌ها در دنیا بر آنان احسان نکرده بودم آنان بدون نور هدایت من حرارت و توفیق انجام کارهای نیک نداشتند و نور هدایتی نداشتند که ماهیت دنیا و آخرت را ببینند و آخرت را بر دنیا ترجیح دهند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حق تعالی در آیات کلام وحی ذات انسان را ناسپاس، عجول، حریص و خسیس و... معرفی کرده است؛ پس کسانی که در عالم الست از اصحاب یمین شده و نورشان بخشیده است چنین نیست که صفات عجول و کفور و قتور و خسیس از خلقت شان کنده شده باشد بلکه در گام نخست در برابر این هوای نفس ایستاده اند و وارد آتش الهی شده اند و همان دم حرارت و نور هدایت الهی وجود آنان را گرفته است. هدایت الهی همان درک و تشخیص رضایت حق تعالی از افعال ماست که طبق وعده الهی با قرار دادن ما در موقعیت های گوناگون ما را مورد فتنه و امتحان قرار خواهد داد. چنانچه ذکر شد مراد از تَصْطَلُون حرارت و نور هدایت الهی است. این عمل نشست و برخاست با دوستان مُخلَص خدا چون شما بزرگواران بر حقیر توصیه اسلام است. وَقَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ تَحَبَّبُوا إِلَى اللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِي وَ الْتَمِسُوا رِضَا اللَّهِ بِسَخَطِهِمْ قَالُوا يَا رُوحَ اللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذاً قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي الْآخِرَةِ عَمَلُهُ پیامبر اسلام (ص) فرمودند: حضرت عیسی نبی به حواریون گفت: خود را نزد خدا محبوب سازید و به او نزدیکی جوئید. حواریون گفتند: ای روح الله چگونه نزد خدا محبوب شده و به او نزدیک شویم؟ فرمود: با در دل داشتن بغض گناهکاران، و رضایت خدا را نیز با خشم گرفتن بر گناهکاران بطلبید. گفتند: ای روح الله با چه کسانی نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: کسی که دیدن اش شما را به یاد خداوند بیندازد و سخن اش بر دانش شما بیفزاید و کردار او شما را به آخرت ترغیب کند. حتی آیه قرآن هم این امر را تأکید می کند. (يَا وَيْلَتى‌ لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلِيلًا) اگر در حدیث بنگریم این نشست و برخاست برکاتی دارد که عمده آن از رحمت الهی دوری از گناه و انجام عمل صالح است. حتی شاگرد زمانی که در اندیشه استاد معرفت خویش است میل به گناه در وجود او به شدت از رحمت الهی سست می شود. حتی حقیر بارها در این امر کنجکاو شده ام که نفسانی بودن امر را بدانم، از رحمت الهی دوستان اعتراف کرده اند زمان اندیشه به کارهای استاد چون می خواهند شبیه او شوند میل به گناه در وجودشان از رحمت الهی کم می شود. کوتاه سخن آن که داستان استاد و شاگرد مَثَل شمع و پروانه است که نه می شود زیاد نزدیک شد چون از حرارت او می سوزد، و نه می شود زیاد دور شد چون آن گاه از بی نوری می سوزد بلکه باید در این حدّ فاصله چرخید. در اخبار است شاگردان استاد قاضی (ره) از درب خانه او از شدت محبتی که به او داشتند نمی توانستند ردّ شوند و بعد از ترک جلسه از نزد او از رحمت الهی نمی توانستند دور شوند. داستان شمع و پروانه بین مؤمنان و شاگرد و استاد وعده و امری الهی است و اجتناب ناپذیر مگر راه ها جدا شوند تا دل ها جدا گردند و از هم جدا شوند. (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا) 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
۳۱۰ 🌹طَواف: به حالتی گویند که یک شئ در اطراف شئ دیگر بچرخد. ولی اگر یک شئ در درون یک شئ بیفتد و بچرخد طوری که نتواند فرار کند به آن طُویٰ گفته می شود. يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ (۱۰۴_انبیاء) یعنی آسمان در روز قیامت به حالت طوماری پیچیده می شود که هیچ چیز از درون آن نمی تواند فرار کند. در جمع کردن و پیچیدن سفره نیز چنین است. کوچک ترین تکه نان از درون سفره نمی تواند فرار کند. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ (۶۷_زمر) یعنی آسمان ها چنان به دست قدرتمند حق تعالی در هم پیچیده می شود که چیزی از آن نمی تواند فرار کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
إِنَّكَ بِالْوٰادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً (۱۲_طه) مراد از طُویٰ زمین خاصی نیست بلکه مراد از هر قطعه از زمین خداست که انسان در آن وارد آتش الهی می گردد و زمانی که وارد شد دیگر نمی تواند از آن فرار کند. (کُلُّ أرضٍ کَربَلا کُلُّ یَومٍ عَاشُورا) فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ مَنْ فِي النَّارِ وَمَنْ حَوْلَهَا (۸_نمل) مراد از "مَنْ حَوْلَهَا" اشاره به گِرد بودن دایره آتش است. کسی که با آتش مجاهدت به معرفت الهی وارد شد دیگر نمی تواند از آنچه خدا بر او می خواهد فرار کند و به نوعی سلب الاختیار می شود، باید بماند و دنبال رضایت خالق باشد و گناه نکند. از سوی دیگر در درون آتش که طُویٰ شد، به سمت بالا سوخته و عروج می کند. طوفان از طَواف است، یعنی باد اشیاء را در خود می پیچد و بالا برده و در هم می کوبد، ولی این بالا بردن با عروج نیست بلکه با بر زمین افتادن و سقوط و تکه تکه شدن همراه خواهد بود. برای همین برای شیطان هم طَواف را بکار برده است. (إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ) ولی خداوند برای ذات قدسی خویش طُویٰ استفاده نموده است، چرا که اگر چیزی در درون آتش الهی قرار گیرد آن را سوزانده و عروج می دهد و حتی اگر چیزی بخواهد از طُویٰ آتش بگریزد آتش آن را به سمت خود کشیده می سوزاند و تا نسوزانده رهایش نمی سازد. به قول خواجه عبدالله انصاری: الهی! از کُشته تو، بوی خون نیاید، و از سوخته تو بوی دود؛ چرا که سوخته تو، به سوختن شاد است و کشته تو، به کشتن خشنود. پس در امر آتش طَواف از نار شیطان است و طُویٰ از تَصْطَلُون رحمان است. در طواف باد به دور اشیاء خودش را وارد می کند، ولی در طُوی اشیاء هستند که وارد آتش الهی می شوند. چنانچه آتش را به سمت موسی نبی نفرستاد بلکه موسی را به سمت آتش فرستاد. درب خانه هر نیازمندی برویم در وادی مقدس طُویٰ الهی قرار می گیریم. امکان ندارد ثروتمندی باشی و سرشار از گناه، درب خانه نیازمندی از نزدیک فقر او نبینی و نسوزی و با کمک کردن به او در آتش الهی وارد نشوی. میدان جنگ با کفار زمین مقدس طُویٰ است که حق تعالی عدم حضور در آن یا فرار از آن را به شدت نهی و تقبیح نموده است. پس هر میدان جهاد با نفس که میدان آتش الهی است وارد شدن بر آن سرزمین مقدس طُویٰ است. از سوی دیگر با عدالت الهی سازگار نیست سرزمین طُویٰ یک سرزمین خاصی باشد که کسی نشناسد در آن وارد آتش الهی شود، اگر کسی هم بشناسد و در محل خاصی چون مصر باشد امکان حاضر شدن در آن بر او ممکن نباشد. از سوی دیگر وقتی خداوند می فرماید: زمین من گسترده است هجرت کنید یعنی زمین مقدس طُویٰ همه جای کره خاکی من در دسترس شماست. مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام که شب و روز در منزل ایتام و نیازمندان بودند و کودکان یتیم نگه می داشتند تا آن زن نان بپزد در حقیقت در سرزمین مقدس طُویٰ وارد شده بود. بدانیم اگر گرفتن نور الهی فقط منوط به سرزمین خاصی در مصر بود پس چرا اهل بیت ما به آن سرزمین برای ورود به آتش الهی سفر نکردند؟!!!! 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
🌹چه کسانی مورد هدایت الهی قرار می گیرند؟ کلام دیگر آن که حکمت، گمشدۀ مؤمن است و امری بی پایان، پس بی تردید کسی را که حق تعالی با طُویٰ از رحمت اش درهای حکمت بر قلب او بگشاید همیشه به دنبال گمشدۀ خود از هرکسی که در او آن را بیابد از رحمت الهی خواهد رفت. در تدبر قَالوُا بَلیٰ یافتیم قدم اول را باید انسان بردارد تا خداوند هدایت اش کند و وارد آتش الهی شود که اگر چنین نبود در عدل الهی معاذالله خلل وارد می شد که از عالم الست تا دنیا و بعد از مرگ تمام قدم های اول که همان قدم های اعتمادی به حق تعالی است از سوی انسان برداشته شود. "اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ" یعنی قدم اول همان تقوی الهی که آتش اوست باید نخست انسان بردارد، بعد خداوند نور علم به او از آتش هدایت خویش بدهد؛ و تمام مشکل هدایت بشر و وسوسه های شیطان برای برنداشتن این گام نخست است. عنایت داشته باشیم آتش الهی را باید وارد شویم کسی نمی تواند ما را وارد کند. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
"اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا" یعنی دوستی خداوند با ما زمانی است که چون ابراهیم وارد آتش او شویم. ابراهیم نبی می دانست خداوند دوست اوست و زمان ورود به آتش او، در آتش نمرود و اعتماد به او این دوستی اش ثابت شده بود پس در خواب که خواسته خدا دید فرزند به قربانگاه برد چون می دانست دوستی چون خدا راضی به ذبح فرزند دشمنان به دست پدرشان نمی شود چه رسد به ابراهیم!!!! چون ابراهیم در اصطلاء الهی بود. کودکان صغیر و پر جنب و جوش ایتام مدد الهی بارها از رحمت الهی سفر یک روزه برده ایم. روزی یکی از دوستان گفت: نکن! این کودکان مسئولیّت دارند شیطنت و شلوغ می کنند، اتفاقی بیفتد هزار نان خور پیدا شده گلوی تو می گیرند.... گفتم: چگونه عنایت خدا را نبینم که مرا مورد اعتماد مادران ایتام قرار داده تا فرزند صغیرشان به من بسپارند؟ کسی که قلب آنان تَهْوی بر من ذلیل کرد مگر می شود حافظ آن ها نباشد و من که از رحمت اش در آتش او برای خشنودی اش وارد شده ام مرا با آسیب به یتیمی در آتش دیگری وارد کند؟!!!! حَاشَ لِلّه خدای (خدایی که من شناخته ام) من چنین نیست. خدای تو را نمی شناسم چگونه است!!! گفتم: اگر یک لات کسی را به مأموریتی بفرستد در طول مسیر اتفاقی برای پیک او بیفتد با سر به یاری او می شتابد. کاش معاذالله زبانم لال، ما به اندازه یک لات به خدا اعتماد می کردیم. یک لات اگر یک لیوان چای کسی را بخورد عمری خود را بدهکار او دانسته و برای یک چای شاید جان خویش فدای او کند. کاش اندازه یک لات معاذالله زبانم لال، بلا تشبیه ما خدا را اعتماد می کردیم و وارد آتش او با انفاق می شدیم.... نکته دیگر آن که حق تعالی به ابراهیم نبی نمی فرماید: «آتش سمت تو نمرود خواهد انداخت فرار نکن بایست من آنها را دسته گل برای تو خواهم کرد؛ بلکه امر کرد وارد آتش شو.» ابراهیم تابع نمرود نشد و وارد آتش او شد. خداوند به ابراهیم در خواب نشان داد سر فرزند خود بریدن مورد رضایت اوست. خودش سر فرزند قربانگاه برد چون برای خدا ورود ابراهیم به آتش مهم بود برای همین نمی توانست حتی فرزند خود برای ذبح در اختیار دیگری قرار دهد. پس نمی توانم در انجام کار نیک با وجود علم به آن، به نفس هرکس بر می گردد که باید بتواند، و کسی نمی تواند برای کسی که طالب راه است غیر از نشان دادن راه نشانی دهد. قدم اول قطعاً با خود ماست، و حق تعالی هیچ نقشی در آن ندارد. "وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا" آیه شأن نزول اش حضرت علی (ع) و اهل بیت اوست که به اختیار سه روز با زبان روزه غذای خود به سائل و یتیم و اسیر دادند و وارد آتش الهی شدند که این آیه در شأن آنان نازل شد. کسی که نه از روی اختیار بلکه به حکمت الهی در آتش فقر و گرسنگی وارد شده اگر صبر کند از خدا چیزی طلب نکند او هم در آتش الهی مشابه وارد شده است. کسی که برای رضای خدا با شوهر بداخلاقی ازدواج می کند به اختیار وارد آتش الهی می شود، قطعاً در سرزمین طُویٰ است و کسی که بعد ازدواج بر شوهر بداخلاق خود برای رضای خدا صبر می کند در آتش او وارد می شود ولی تَصْطَلُونی که می گیرد هرگز برابر با گزینه نخست که ذکر شد نیست. کسی که وارد طُویٰ و سرزمین آتش الهی شد بیرون کشیدن او از آتش الهی بر هیچ کس ممکن نیست و به مقام "وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ" می رسد و چون عمار یاسر و سمیه می شود که سنگ سنگین بر سینه داشت ولی نمی توانست از طُویٰ الهی با گفتن کلمه ای شرک که از آنها برای باعث نجات جان شان از سوی مشرکان مکه خواسته می شد، بگریزد و احد احد کلام او در زیر سنگ و تازیانه بود تا جان داد. "وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ" آیه اشاره به عالم الست دارد که حضرت ابراهیم در آنجا از آتش الهی وارد شده و رشد یافته بود که در دنیا بی درنگ وارد آتش الهی گردید که اگر در الست وارد آتش نشده بود در دنیا اعتماد به آتش نمرود و ورود به آن کار ساده ای برای او نمی شد. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی
حق تعالی می فرماید: "یَخْلُقُکُمْ فی‌ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی‌ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ" یعنی شما را در سه تاریکی خلق کرده و از یک تاریکی به تاریکی دیگر پس از رشد خلقت تان انتقال دادیم. تاریکی نخست، تخمک شما در تخمدان مادرتان بود که از آن رها شده و به سمت لوله فالوپ تاریکی دوم رفتید و منتظر لقاح با نطفه پدر شدید، و پس از تکمیل خلقت تان در لوله فالوپ، به تاریکی سوم که رحم مادرتان بود زیگوت (تخمک بارور شده) شما حرکت کرد تا از خون جداره رحم یا همان خون عادت ماهیانه مادر تغذیه کنید. پس ای انسان! تو در خلقت خود نیز در سه ظلمت خلق شدی؛ ۱) ظلمت عالم الست، ۲) ظلمت دنیا، ۳) ظلمت برزخ تا قیامت! و برای هر سه نیاز به نور من برای هدایت داری. اگر مثل ابراهیم نبی در الست وارد آتش من شده و رشد خود تکمیل می کردی تو را چون ابراهیم نوری می بخشیدم که در این دنیا از اولیاء و مهتدین باشی، و اگر در الست وارد نور من برای رهایی از ظلمت در دنیا نشدی در دنیا وارد نور و آتش هدایت من شو تا در دنیا و آخرت راه سعادت بیابی و اگر در دنیا وارد آتش من برای کسب نور من نشدی، من غَفورٌ رَحیمٌ هستم و فرصت آتش از تو نمی گیرم پس در برزخ وارد آتش من خواهی شد، ولی بدان هر اندازه در ورود به آتش من تأخیر کنی کار را بر خود با عذاب من سخت تر کرده و تو خود ضرر کرده ای و از سوی دیگر در بهشت من که دارای درجاتی از نعمت من است موفق به کسب درجات أعلیٰ من نخواهی شد. یکی از یاران امام صادق (ع) نقل می کند: در منزل آن حضرت بودم كه شخصى به نام سهل بن حسن خراسانى وارد شد و سلام كرد و پس از آن كه نشست، با حالت اعتراض به حضرت اظهار داشت: يا بن رسول اللّه! شما بيش از حدّ عطوفت و مهربانى داريد، شما اهل بيت امامت و ولايت هستيد، چه چيز مانع شده است كه قيام نمى كنيد و حقّ خود را از غاصبين و ظالمين باز پس نمى گيريد، با اين كه بيش از يك صد هزار شمشير زن آماده جهاد و فداكارى در ركاب شما هستند؟ امام (ع) فرمودند: آرام باش، خدا حقّ تو را نگه دارد، و سپس به يكى از پيش خدمتان خود فرمودند: تنور را آتش كن. همين كه آتش تنور روشن شد و شعله هاى آتش زبانه كشيد، امام (ع) به آن شخص خراسانى خطاب كردند: برخيز و برو داخل تنور آتش بنشين. سهل خراسانى گفت: اى سرور و مولايم! مرا در آتش، عذاب مگردان و مرا مورد عفو و بخشش خويش قرار بده، خداوند شما را مورد رحمت واسعه خويش قرار دهد. در همين لحظات شخص ديگرى به نام هارون مكّى در حالى كه كفش هاى خود را به دست گرفته بود وارد شد و سلام كرد. امام سلام اللّه عليه، پس از جواب سلام، به او فرمودند: اى هارون! كفش هايت را زمين بگذار و حركت كن برو درون تنور آتش و بنشين. هارون مكّى كفش هاى خود را بر زمين نهاد و بدون چون و چرا و بهانه اى، داخل تنور رفت و در ميان شعله هاى آتش نشست. آن گاه امام با سهل خراسانى مشغول مذاكره و صحبت شد و پيرامون وضعيّت فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و ديگر جوانب شهر و مردم خراسان مطالبى را مطرح نمود مثل آن كه مدّت‌ها در خراسان بوده و تازه از آن جا آمده است. پس از گذشت ساعتى، حضرت فرمودند: اى سهل! بلند شو، برو ببين در تنور چه خبر است همين كه سهل كنار تنور آمد، ديد هارون مكّى چهار زانو روى آتش‌ها نشسته است، پس از آن امام به هارون اشاره نمودند و فرمودند: بلند شو بيا؛ و هارون هم از تنور بيرون آمد. بعد از آن، حضرت خطاب به سهل خراسانى كردند و اظهار داشتند: در خراسان شما چند نفر مخلص مانند اين شخص هارون كه مطيع ما مى باشد پيدا مى شود؟ سهل پاسخ داد: هيچ، نه به خدا سوگند! حتّى يك نفر هم اين چنين وجود ندارد. امام جعفر صادق (ع) فرمودند: اى سهل! ما خود مى دانيم كه در چه زمانى خروج و قيام نمائيم؛ و آن زمان موقعى خواهد بود، كه حدّاقلّ پنج نفر هم دست، مطيع و مخلص ما يافت شوند، در ضمن بدان كه ما خود آگاه به تمام آن مسائل بوده و هستيم. پس در زمان غیبت کسی که مردم را تشویق به ورود به آتش الهی می کند در حالی که خودش هم وارد شده است، بهترین مقدمه برای ظهور حضرت حجت (عج) را از مدد الهی انجام می دهد. بالاترین مشکل در تأخیر ظهور کمبود تعداد دعا کنندگان نیست بلکه کمبود تعداد وارد شوندگان به آتش الهی است که اگر مدد الهی ظهور شود سیصد و‌ سیزده نفر یاران حضرت حجت مؤید این نکته است. 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی