eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
اربعین یعنی... بازگشت به سوی امام هر زمان اربعین دراین زمان یعنی لبیک یامهدی اربعین یعنی... اجتماع قلوب برای یاری امام غریب اربعین یعنی... اللهم عجل لولـیک الفرج
تمدن صلح آمیز اربعین.mp3
28.91M
؟ از صفر تا صد، همه‌ی آنچه که باید درباره‌ی بدانیم؛ ـ بررسی بُعد تاریخی اربعین! ـ بررسی بُعد بین‌المللی اربعین! ـ بررسی بُعد سیاسی و اجتماعی اربعین! ـ بررسی بُعد آخرالزمانی و معنوی اربعین! 🎤 @
ما را پناه نیست به جز کشتی نجات راه نجات ماست از این دار مشکلات بر پرچم سیاه غمش تکیه می کنم جانم فدای ماتم لب تشنه ی فرات
بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است قیام کربلایش تا قیامت سراسر درس، بهر مسلمین است
ای منتقم خون ادرکنی😔 حضرت مهدی(عج) فرمودند: «همانا من دعا می کنم برای هر مؤمنی که به یاد آورد مصیبت جد شهیدم را و سپس دعا کند برای تعجیل فرج و تاییدم.» (مکیال المکارم ، جلد۲ ، صفحه۷۵)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به‌کس‌وناکسی‌ارباب‌نگفتیم! زیرافقط‌این‌لفظ‌سزاوارحسین‌است❤️‍🩹((:
InShot_20230903_143439602.mp3
7.69M
پادکست ِ ‹ الی‌الحب ›
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند ميگيرى همين راهى كه آمدى رو ادامه ندى و برگردى؟!
@lahooot_110 (14).mp3
4.47M
تصویرِ منِ خراب پیشت باشد...
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110 🏴🏴🏴🏴🏴
عشق یعنی انتظـــــار و انتظـــــار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی دیـــــده بر در دوختن عشق یعنی در فـراقـــش سوختن @delneveshte_hadis110
🌾🌾 باورم نمیشد بیش از اینکه تصمیم بگیرم برم انباری جواد خان با من حرف زده بود حالش اونقدر ها بد نبود که مردنی باشه .... بدون اینکه هنوز تونسته باشم دست و پامو تکون بدم در میون گریه چشمم رو باز کردم اولین کسی که دیدم هرمز بود که با چشمی نگران به من نگاه می کرد ... فورا گفت: خوبی ؟ گفتم نه ..جواد خان ....هرمز جواد خان چی شد ؟ تو رو خدا بگو نمُرده ..... چشمهاش پر از اشک شد و گفت : تو حالا خوب شو با هم حرف می زنیم ... دکتر بهم گفت : دستت رو تکون بده .... سعی کردم تا تونستم یکم حرکتش بدم .. بعد گفت : خوبه ..حالا پاتو حرکت بده ...در حالیکه من زار می زدم ..پام رو تکون دادم ... گفت : خیلی خوبه خدا رو شکر به خیر گذشت .. آقا هرمز این قرص رو بهش بدین اگر حالش بد شد خبرم کنین ... جواز دفن رو هم صادر کردم تسلیت میگم پسرم ....هرمز همراه دکتر از اتاق رفت بیرو ن در حالیکه می فهمیدم خونه پر شده از فامیل و آشنایان اونا ..همه داشتن عزا داری می کردن و من برای جواد خان های و های گریه کردم .... دلم نمی خواست به این زودی اونو از دست بدم ..مهربون ترین و آقا ترین مردی بود که من تا آخر عمرم مثل اون ندیدم ... حالا می فهمیدم با وجود اختلاف سنیِ زیاد و چهار تا بچه خاله برای چی اونقدر اونو دوست داشت .. جواد خان واقعا دوست داشتنی بود ....در همین موقع صدای یک زن رو شنیدم که زد به در و گفت : یا الله ..کسی تو اتاق نبود برای همین نیم خیز شدم و گفتم بفرمایید ... سه تا زن چادر ی اومدن تو ..اشک هامو پاک کردم ..یکی از اونا رو شناختم عزیز خانم بود .. با مهربونی گفت : غم آخرتون باشه لیلا جون ..شنیدیم تو سرما موندین اومدیم احوال پرس ... گفتم مرسی ....و چشمم رو بستم ..اصلا حوصله ی اونو نداشتم ... بعدا فهمیدم که جریان اونشب چی بوده ... ملیزمان در حال آماده شدن بوده که وقتی خواستگار میاد بره سینی چای رو به جای من ببره تو اتاق .. جواد خان صداش می کنه و یک لیوان آب می خواد ..در همین موقع در خونه رو می زنن و عزیز خانم و دوتا از دختراش میان خواستگاری .. ملیزمان به جای اینکه آب ببره اول میره خودشو آماده می کنه .. دستی به سر و روش می کشه و بعد یک لیوان آب رو می بره برای جواد خان ,,,و می بینه .. صورتش کبود شده و کف از دهنش بیرون اومده ...صدا می زنه .. مادر ...بدو آقا جونم ...و تا خاله هراسون خودشو می رسونه و راننده رو می فرستن دنبال دکتر ..و تا اون میرسه ..جواد خان این دنیا رو ترک کرده بود ... هیچکس تا اینجا نفهمیده بود من نیستم ..عزیز خانم و دختراش که تو این واویلا پیش خاله مونده بودن سراغ منو از منظر می گیرن .. منظر یک نگاهی به اتاقها میندازه ..و به هرمز میگه لیلا نیست ... هرمز بعد از اینکه خودش خونه رو می گرده ..میره پیش ملیزمان و ازش می پرسه می دونی لیلا کجاست ؟... اون تازه یادش اومده بود که منو تو انباری حبس کرده ..میگه لیلا نمی خواست عروسی کنه برای همین فرار کرده رفته تو انباری ... هرمز خودشو به من میرسونه ... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🌾🌾 عزیز خانم و دختراش همینطور که ایستاده بودن ..با من حرف می زدن ..که هرمز با یک لیوان آب برگشت وچون من اصلا بهشون محل نگذاشته بودم فورا رفتن بیرون ... هرمز زیر لب گفت : چه پر رو ,,, ول نمی کنن مثل کنه چسبیدن به ما ، اینا کیین دیگه ؟ ... لیلا ,, دکتر بهت کاشی کالمین داده می تونی قورتش بدی ؟ بیا برات آب آوردم ..ممکنه سینه پهلو کرده باشی این ازش جلوگیری می کنه ... همین طور که برای جواد خان گریه می کردم گفتم : می خورم ولی می خوام برم پیش خاله اون الان خیلی ناراحته .. قرص رو زد تو آب به من گفت دهنتو باز کن ..و اونو گذاشت روی زبونم و لیوان رو داد دستم و گفت : نمی خواد تو بری خیلی شلوغ شده .. همینطورم دارن میان ....تو بخواب حالت خوب نیست فقط به من بگو چرا رفته بودی تو انباری ؟ واقعا برای اینکه نمی خواستی خواستگارا رو ببینی این کارو کردی ؟ گفتم : آره رفتم اونجا که پیدام نکنن .. گفت : راست بگو کی تو رو برد اونجا ؟ گفتم خودم تنها رفتم .... گفت : نمیشه یکی درو روی تو قفل کرده بود بهم بگو کی این کارو کرد ؟ گفتم : نمی دونم در چطوری قفل شده بود ولی من خودم رفتم نمی خوام عروسی کنم .... تو چشمم نگاه کرد و یک طور خاصی مثل خواهش و التماس گفت : نکن...لطفا عروسی نکن منتظرم من باش ..قول میدی؟ در حالیکه داشتم از خجالت میمردم و هیجان زیادی بهم دست داده بود ..گفتم الان وقت این حرفاست ؟ دارم از غصه دق می کنم ..تو چی داری میگی عروسی کدومه معلومه که ....من ...من ...من ..صد سالم باشه صبر می کنم .. سرشو با رضایت تکون داد و گفت : رو قولت حساب می کنم .. من برم خیلی کار داریم توام به چیزی فکر نکن و بخواب ..و لحاف رو کشید روی من و چند تا ذغال سنگ گذاشت تو بخاری .... دم در ایستاد و برگشت و باز به من نگاه کرد .. با تکون دادن سر یک پلک زد ...اینطوری به من فهموند که آروم باشم و خاطرم از عشق اون جمع باشه .... وقتی رفت ... نمی دونستم باید چه احساسی داشته باشم ..یک طرف داغ مرگ جواد خان و یک طرف ابراز علاقه ی بی موقع هرمز و اینکه از من خواسته بود منتظرش بمونم ..کلافه ام کرده بود .. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌻تلاوت قرآن کریم 🌻 هدیه شود محضر مبارک حضرت بقیه الله فی الارض سلامتی وفرج مولا صاحب الزمان علیه السلام محضر نورانی 14معصوم پنج تن آل عبا علیهم السلام 124000پیامبر صلوات الله و سلامه علیهم، علماء گرانقدر ، شهداء عزیز ، جمیع اموات ورفتگان (مومنین و مومنات، المسلمین والمسلمات 🌹) ‌ جانم.علی.. 🌸❤️🕊 اللهم عجل لولیک فرج 🌺🕊 ‌‌‎‌‎‌‎‌‎‌┏━🍃🌻🍂━┓ 🌺🌺🌻🌺🌺 ┗━🍂🌻🍃━┛ تنهامنجی موعود علیه السلام 🌺