اول صبح چقدر مدح حسن میچسبد😍
سهم مان از کل عالم گر حسن(ع)باشد بس است
ما غلامیم و اگر سرور حسن(ع) باشد بس است
@delneveshte_hadis110
#سلام_امام_زمانم
خودت گفتی که وعده در بهار است
بهار آمد دلم در انتظار است ...
بهار هر کسی عید است و نوروز
بهار عاشقان دیدار یار است ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ماه_میهمانی_خدا | دعای روزهای ماه رمضان
🏷 (دعای روز شانزدهم)
🤲 خدایا توفیق دوستی با خوبان را نصیبم کن...
➥ @hedye110
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتهفتادششم♻️
🌿﷽🌿
*
پنج نفر بیشتر نیستیم. مامان و مردی دیگر پشت گروه نشسته اند. مامان توی صندلی
نشسته ولی مامان ھمیشه نیست. انگار آب رفته. کوچک شده. شده یک مشت. مرا با
خودش دکتر به دکتر برد و دوباره آزمایشات را ازسر گرفت ولی نتیجه ھمان بود که بود. دقیقه
ھا می نشیند روبرویم ، خیره می شود به من و بعد ناگھان می زند زیر گریه. تا کنار بیاید
خیلی راه دارد. درست مثل خودم.
مردی با ریش پروفسوری، تقریبا پنجاه ساله با موھای جو گندمی، بالای گروه نشسته، کنار
عمو فرید. نگاھی به تک تک افراد می اندازد.
-من دکتر ھاشمی ام. اینم ھفتمین جلسه گروھه. می خوام جلسه امروز رو با عضو
جدیدمون شروع کنیم.
به من نگاه می کند.
-خوب لیلی خودتو برای ما معرفی کن.
یک دور به ھمه نگاه می کنم. به آدم ھای رنجور. لاغر و تکیده. یکی دو نفرشان خندانند و
باقی مرده متحرکند. ھمه یک درد مشترک داریم.
-من... من لیلی موحدم. دو ماھه که فھمیدم سرطان دارم.
عمو فرید با مھربانی لبخند می زند. دکتر می پرسد.
-چرا اینجایی لیلی؟!.
دل آشوبه می گیرم. نگاه می کنم به عمو فرید. نگاھش مطمئن است.
-خوب. خوب. چون عمو فرید خواست بیام.
-چون عمو فرید خواست اومدی؟!.
مردد می شوم. فکر می کنم. چشم می دوزم به موزائیک ھای کف. چرا اینجایم؟!.
-شاید آره. شاید نه. شاید اومدم تا چیزی یاد بگیرم تا بتونم با این بیماری مقابله کنم. من و
مامان اومدیم ببینم بقیه با این مریضی چکار می کنن.
مردی که پوست و استخوان است و روی ویلچر نشسته، پوزخند صداداری می زند. مثل
اسکلت می ماند.
-مقابله؟!. با چی؟! با مرگ؟!. کی تونسته از دستش در بره که تو بتونی؟!.
دکتر منتظر نگاھم می کند. ھمه منتظر نگاھم می کنند.
مرد سر طاسی دارد. دماغش را بگیری به چند ثانیه نکشیده جانش درمی رود. صدا از ھیچ
کس درنمی آید. خودش ادامه می دھد.
-من که فقط تو فکر خودکشی ام. ھفت ماھه دارم روز به روز بدتر میشم. خسته شدم. تو
ذھنم خودم رو ھزار بار کشتم. یه بار با دارو. یه بار با تیغ. ھر بار یه جوری. فقط نمی دونم
بیمه به زن و بچه ام تعلق می گیره یا نه!.
دکتر مداخله می کند.
-محمد حق با توئه. شاید نشه مرگ رو به تعویق انداخت ولی میشه با امید بھتر زندگی کرد.
چھره محمد در ھم می رود. فضا سرد است. ناامیدی روی پاھای ھمه نشسته. ھمه نگاه از
ھم می دزدیم. دلمان نمی خواھد کسی درد را از چشمانمان بخواند. محمد به سردی می
گوید:
-ھمون حرف ھای مسخره ھمیشگی. حرفاتون ھمش پوچه. فقط دارید امید الکی می دید.
من فقط دلم می خواد شب چشممو بذارم رو ھم و دیگه صبح بیدار نشم.
این حرفش مرا یاد بابا می اندازد. ھنوز ھم داغدار اینم که بی خداحافظی رفت. بی ھیچ
حرفی. بی ھیچ وصیتی. یکدفعه ما را تنھا گذاشت و رفت. رو به محمد می گویم:
-این خیلی خودخواھانه است. شما باید به خانواده اتون فرصت خداحافظی بدید. باید آماده
اشون کنید. شاید سخت باشه ولی این مریضی خانواده ارو برای رفتن ما آماده می کنه.
مرد صدایش را بالا می برد.
-بچه جون. مردن تو خواب یه سعادته. کی دوست داره با زجر بمیره؟!.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
جز16.mp3
3.95M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء شانزدهم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @hedye110
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عظمت امام حسن مجتبی علیه السلام
#حجتالاسلام_انصاریان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری جدید و بسیار زیبا از شستشوی ضریح مطهر حضرت سیدالشهداء در کربلا
اومدم کرببلاتو ببینم یا مولا💔
بوسه بر شش گوشه قبرت بزنم🥺
التماس دعا 🙏
زمونه بدی شده!
حتی با افزودنیهای غیرمـجاز هم
اعتباری بــه ماندگاری بعضی دوستیها نیسـت …
#تیکهدار
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
میگن دوری و دوستی
ولی بعضیا
از همون دورم ارزش رفاقت ندارن ..!
#تیکهدار
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
یه آدمهایی ناراحتمون میکنن که
ما رومون نمیشه از دستشون ناراحت بشیم!
#تیکهدار
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
با بعضی دوستا وقتی دعوا میکنی
تازه میفهمی چقدر دشمن بودن!
#تیکهدار
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹