eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌹 💓 🌷‌ ای بهترین بهانه خلقت ظهور کن 🌺 صحن نگاه چشم مرا پر ز نور کن 🌷‌ آقا بیا و با قدمی گرم و مهربان 🌺 قلب خراب و سرد مرا گرم شور کن 🌷‌ صبر و قرار رفته ز دلهای عاشقان 🌺 با دست عشق آتش دل را صبور کن 💐 وقتی بسان خورشید، از گوشه ای برآیی روشن شود جهانی، وقتی که تو بیایی 💐 🌺🌷🌹 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
8_01.mp3
8.09M
[تلاوت صفحه هشتم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 *پاکان* همینکه از در خارج شد لبخندی روی لبام نشست معلوم بود از اون دسته دختراییه که با شیرین عقل بازیاشون میتونی شاد باشی حالا چرا قهر کرد گذاشت رفت ؟مگه گشنش نبود که سر صبحی اومده بود که یه چیزی بخوره؟؟ شونه ای با بی تفاوتی بالا انداختم و گفتم :اصلا به من چه.... دستی به شکمم کشیدم و گفتم :مهم اینه که یه دلی از عزا در آوردم خیلی وقت بود که یه چیز سالم نخورده بودم همش فست فود ،همش غذای بیرون! بعد از تموم کردن هرچیزی که روی میز بود ظرف و ظروف رو همونجا رو میز گذاشتم و رفتم تو اتاقم به این فکر کردم که اصلا من برای چی اون ساعت بیدار شدم ؟اما هرچی فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم پس بیخیال شونه ای بالا انداختم و روی تختم افتادم و به ثانیه نکشید که دستای خواب منو به عمق اقیانوس خیال کشید.... ساعت 5::1صبح بود که با صدای موبایلم بیدار شدم با عصبانیت گفتم :بر خر مگس معرکه لعنت گوشی رو از روی دراور کنار تختم برداشتم و با بد اخلاقی گفتم :بله ؟ سمیرا بود منشی جدید شرکتم خوشگل و جذاب!با صدای لوند و پر از نازش جواب داد :پاکان جان نمیخوای بیای شرکت پوزخندی زدم به دختری که اینقدر پررو بود که هنوز هیچی نشده رییسش رو به اسم صدا میکرد و جانم به ته اسمش اضافه.... با لحنی اغوا گرانه گفتم :الان میام عزیزم خنده ی پر از عشوه ای کرد که پشت تلفن عق خفیفی زدم و در ادامه ی خنده ی بلندش گفت :منتظرتم بدون خداحافظی قطع کردم و به سمت آشپزخونه رفتم بابا رو دیدم که داشت تند تند صبحونه میخورد بی توجه بهش به سمت یخچال رفتم که گفت :پاکان بابا بیا آیه صبحونه آماده کرده اه اه اه انگار نه انگار که دیروز منو کتک زده من نمیدونم منو حیوون گوش دراز فرض کرده یا خودشو. اون خودشو به فراموشی زده دلیل میشه منم خودمو به فراموشی بزنم و جوری رفتار کنم که انگار آلزایمر دارم ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 و با صدایی خراشیده شده از بغض توی گلوش رو به بابا که تازه وارد سالن شده بود کرد و گفت :من میرم پایین صبر کن با هم بریم زیر لب چشمی گفت :و به سرعت از خونه بیرون رفت- بابا سریع پامو پانسمان کرد و گفت :میخوای امروز نرو شرکتت تا زخم پات خوب بشه -لازم نکرده میتونم برم -هرجور میلته من برم دیگه دیرم شده سری به علامت باشه تکون دادم که بابا هم سریع کتش رو از روی اپن آشپزخونه برداشت و از خونه بیرون رفت هرجور که فکر میکردم این دختر با دخترایی که اطرافم بود فرق داشت با اینکه با بابا رابطه داشت اما خیلی با احترام باهاش رفتار میکرد البته شاید جلوی من ....هیچ لوندی و ناز و ادایی هم توی رفتار و حرکاتش نبود ...مراقب پوشش بود حتی موقعی که دم صبح اومده بود تا یه چیزی بخوره روسری وچادرسفیدگلدارسرش بود .....جوری با عشق و علاقه از پدرش که حتی یه خونه هم براش باقی نذاشته بود صحبت میکرد که انگار بهترین پدر دنیا رو داشته به آشپزخونه رفتم و با دیدن سوسیس و تخم مرغ سرد شده پوفی کشیدم اما بازم طاقت نیاوردم و چند تا لقمه خوردم به سرعت به سمت شرکتم راه افتادم که با ورودم نگهبان بالاجبار ایستاد و کمی برام خم شد و گفت :سلام جناب مهندس خوب هستین ؟ بی توجه بهش از ماشین پیاده شدم و سویچ رو به سمتش گرفتم و گفتم :پارکش کن حوصله ندارم تا پارکینگ برم با غیض چشم کشیده ای گفت و منم بیخیال به راهم ادامه دادم چه اهمیت داشت که کارکنانم ازم بدشون میومد؟ تنفر اونا چه تفاوتی برام ایجاد میکرد که حالا به خاطر اینکه یه نگهبان ساده که هیچ نقشی تو زندگیم نداره عذاب وجدان بگیرم؟ به سمت شرکت رفتم همینکه وارد شدم سمیرا با خودشیرینی گفت :سلام جناب پاکزاد خوش اومدید خیلی دلم میخواست یه بار بهش بگم خفه شه و دیگه صداش درنیاد! نمیدونم این دخترا چرا فکر میکنن هرچقدر کلمات رو کشیده تر و لوس تر ادا کنن جذاب ترن ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
هان! کسی بر او پیروز نخواهد شد و ستیزنده ی او یاری نخواهد گشت.                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
Ali.Fani.Ey.Hameye.Hasti.Mp3.256kbps_p30download.com.mp3
8.92M
ای همه ی هستی ما یا حیدر یا حیدر جان نبی دست خدا یا حیدر یا حیدر 🎤 با صدای برادر علی فانی                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
Ali.Fani.Heydar.Mp3.256kbps_p30download.com.mp3
8.15M
عالی اعلا حیدر والی والا حیدر حکم تو حکم یزدان شاه بی همتا حیدر 🎤 با صدای برادر علی فانی @hedye110
سلام 🖐 و امیرالمؤمنینِ اول و آخر 💚 آیا می دانیم يكي از نام هاي روز عيد بزرگ غدير خم ، "یومُ الزِینَه" (روز آراستن و زیبایی) است ؟ یعنی برای عید غدیر هر چه میتوانی خودت را زیبا کن از ظاهر و باطن. و برای دیگران هم زیبایی فراهم کن. از پارچه و پرچم و چراغانی و ریسه های رنگارنگ و شربت و شیرینی. @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
( اقبال الاعمال : . ) امام رضا(علیه السلام)فرمود : کسى که در روز (غدیر) مؤمنى را دیدار کند ، خداوند هفتاد نور بر قبر او وارد مى کند و قبرش را توسعه مى دهد و هر روز هفتاد هزار فرشته قبر او را زیارت مى کنند و او را به بهشت بشارت مى دهند . @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم: اگر مردم همگی علی بن ابیطالب علیهماالسلام را دوست داشتند خدا اصلاً جهنم را خلق نمی‌کرد! لَوِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى حُبِّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ النَّارَ. 📚 بشارة المصطفی، ص۷۵.                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حیدر امیرالمومنین است😍🌱 الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🥰🌹 عیدِ بزرگِ ولایت و امامتِ امیرالمومنین مبارک🥳✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان   @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
از فرط گنه جهان ما شد تاریک ای کاش خدا برای عرض تبریک در عید غدیر خم به نور صلوات عیـدی بدهد فـــرج نماید نزدیک @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
9.mp3
7.38M
[تلاوت صفحه نهم قرآن کریم به همراه ترجمه]   @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🦋 🌿﷽🌿 بی توجه بهش از آب ریختم و خواستم بخورم که گفت :معده خالی آب نخور معده درد میگیری بی توجه بهش جرعه آب رو سر کشیدم و خواستم برم بیرون که دستمو کشید و گفت :بیا یه چیز بخور سرکارت ضعف میکنی ها داد کشیدم :مگه من دختر بچه ۱۰ ساله ام که با یه نخوردن صبحانه به غش و ضعف بیفتم بعد از اتمام فریاد بلندی که زدم یهو صدای افتادن یه چیز و مطابقش افتادن یه چیز شیشه ای و آخ یه نفراومد با تعجب به بابا نگاه کردم که بابا سریع از جا پرید و گفت :آیه چی شدی ؟ آیه با صدای بغض آلودی گفت :من ...من ..نمیخواستم به سمت پذیرایی رفتم که دیدم بعله خانوم پاش لای فرش گیر کرده و خورده به میز عسلی و گلدون مورد عتیقه ی گرون قیمتی رو که پارسال از استانبول خریده بودم رو شکونده با دیدن گلدون شکسته فریاد زدم :کوری مگه ؟دختره ی بی دست و پای احمق! با چشمای خیسش سرشو انداخت پایین. به سمت گلدون رفتم و با دیدن قطعات هزار تیکه شده اش عصبانیتم اوج گرفت. به سمتش حمله ور شدم که بابا داد زد :پاکان با داد بابا یه لحظه سرجام متوقف شدم که یه تیکه از گلدون رفت تو پام آخ بلندی گفتم که آیه با اضطراب از جاش بلند شد و به سمتم اومد که خودمو کنار کشیدم و گفت :نیا نزدیک با بهت نگاه کرد و گفت :پاتون داره خون میاد -لازم نکرده تو کمکم کنی بدتر میگیری فلجم میکنی با جسارت جواب داد :اصلا هم اینطور نیست این شمایین که با من مشکل دارین وگرنه من از همون اول هم هیچ دشمنی ای با شما نداشتم بابا –پاکان آروم بشین یه جایی بیام پاتو ببندم با اخم روی کاناپه نشستم رو به دختر جسور رو به روم پرسیدم :میدونستی خیلی بی دست و پایی?? سرخ شد. نمیدونم از خجالت بود یا عصبانیت .مطمئنا از عصبانیت بود! مگه دختر جماعت میدونست خجالت یعنی چی ؟با صدای آرومی که تعجبم رو بیشتر میکرد گفت :شما اگه داد نمیزدین من نمیترسیدم و ....خب....یعنی... بلند خندیدم و گفتم :یعنی میخوای بگی ترسیدی اونم از من ؟ صادقانه جواب داد :شما واقعا ترسناکید! راستی آدم سر پدر و مادرش داد نمیزنه پوزخندی زدم و با لحن بدی گفتم :همینم مونده بود تو بهم بگی با چشمایی که اشک توشون حلقه زده بود و سعی در پنهون کردنشون از من داشت گفت :من حاضرم پدرم زنده باشه و همه ی وقتمو مشغول بوسیدن دست و پاهاش باشم... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 و با صدایی خراشیده شده از بغض توی گلوش رو به بابا که تازه وارد سالن شده بود کرد و گفت :من میرم پایین صبر کن با هم بریم زیر لب چشمی گفت :و به سرعت از خونه بیرون رفت- بابا سریع پامو پانسمان کرد و گفت :میخوای امروز نرو شرکتت تا زخم پات خوب بشه -لازم نکرده میتونم برم -هرجور میلته من برم دیگه دیرم شده سری به علامت باشه تکون دادم که بابا هم سریع کتش رو از روی اپن آشپزخونه برداشت و از خونه بیرون رفت هرجور که فکر میکردم این دختر با دخترایی که اطرافم بود فرق داشت با اینکه با بابا رابطه داشت اما خیلی با احترام باهاش رفتار میکرد البته شاید جلوی من ....هیچ لوندی و ناز و ادایی هم توی رفتار و حرکاتش نبود ...مراقب پوشش بود حتی موقعی که دم صبح اومده بود تا یه چیزی بخوره روسری وچادرسفیدگلدارسرش بود .....جوری با عشق و علاقه از پدرش که حتی یه خونه هم براش باقی نذاشته بود صحبت میکرد که انگار بهترین پدر دنیا رو داشته به آشپزخونه رفتم و با دیدن سوسیس و تخم مرغ سرد شده پوفی کشیدم اما بازم طاقت نیاوردم و چند تا لقمه خوردم به سرعت به سمت شرکتم راه افتادم که با ورودم نگهبان بالاجبار ایستاد و کمی برام خم شد و گفت :سلام جناب مهندس خوب هستین ؟ بی توجه بهش از ماشین پیاده شدم و سویچ رو به سمتش گرفتم و گفتم :پارکش کن حوصله ندارم تا پارکینگ برم با غیض چشم کشیده ای گفت و منم بیخیال به راهم ادامه دادم چه اهمیت داشت که کارکنانم ازم بدشون میومد؟ تنفر اونا چه تفاوتی برام ایجاد میکرد که حالا به خاطر اینکه یه نگهبان ساده که هیچ نقشی تو زندگیم نداره عذاب وجدان بگیرم؟ به سمت شرکت رفتم همینکه وارد شدم سمیرا با خودشیرینی گفت :سلام جناب پاکزاد خوش اومدید خیلی دلم میخواست یه بار بهش بگم خفه شه و دیگه صداش درنیاد! نمیدونم این دخترا چرا فکر میکنن هرچقدر کلمات رو کشیده تر و لوس تر ادا کنن جذاب ترن ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
*بعضی از عکسها با آدم حرف میزنند‌، پر از حرفن ، پر از حس خوب ، پر از خاطرات، پر از گذشته های خوب ...🌱 ➥ @hedye110
*ـــــ ــ 🌿☕️ ◠◡◠ کاش کاروانـے برسد بارَش لبخند . .                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
*در اندک من تویی فراوان یا رب..:)🌱                    @Aksneveshteheitaa                ●○●