eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
شاخه ات را میشکنند.... وبعد به نداشتن سایه متهمت میکنند....                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خود را به خدا بسپار وقتی که دلت تنگ است                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از پایان ماجرا از چیزی مطمئن نشو! عاقبت به خیر شدن انسان ها تا لحظه آخر هم مشخص نیست...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💐 ❤️ 🌺 گرچه یک عمر من از دلبر خود بی‌خبرم 🌸 لحظه‌ای نیست که یادش برود از نظرم 🌺 نه که امروز بُوَد دیده من بر راهش 🌸 از همان روز ازل منتظر منتظرم 🤲 ❤️ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۱۰۷.mp3
8.71M
[تلاوت صفحه صد و هفتم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 حتی دیگه سعی نمیکردم صدای گریموکنترل کنم وزارمیزدم وفکرکنم حق داشتم که انقدربی قراربشم کم چیزی نبودمن تنهاکس وهمه کسموازدست داده بودم ...پدرمن مرده بودوامروزفهمیده بودم اگه خودشو سپربلای بابانادرنمیکردپدرمن الان زنده بود...کنارم بود...بااینکه الان همه چی داشتم یه پدرخوب یه خونه گرم یه تکیه گاه که سعی میکردسریع ترباهم ازدواج کنیم وخوشبخت بودم امامن حاضربودم تمام این خوشبختی هاروبدم ودوباره کنارپدرم باشم! همینطورگریه میکردم که یدفعه به خودم اومدم ودیدم فرهود مقابلم روزانوهاش نشسته نگاهش کردم که باتعجب پرسید:چی شده؟چراداری گریه میکنی؟ یه باردیگه بغضم شکست ومن هم صدای شکستنش رو رهاکردم که فرهودپرسید:پاکان ناراحتت کرده آره ؟ حتی توان اینونداشتم که باسرم جواب منفی بدم یدفعه فرهودخواست بلندشه ومن فهمیدم که میخوادبه دنبال پاکان بره بخاطرهمین سریع گوشه استین کتش روگرفتم ومانعش شدم دوباره به حالت قبل برگشت واینباردستشوجلوآوردکه اشکهام روپاک کنه ومن نمیدونم چراصورتش هم جلومیومد!!؟؟؟حتی قدرت اینونداشتم که پسش بزنم یاحداقل خودموکناربکشم چون میدونستم نیت خوبی نداره...تودلم خداخدامیکردم که یه بلای آسمونی روسرش نازل بشه یابه هرجوردیگه ای ازمن دوربشه چون من خشکم زده بودواونقدرذهنم درگیرحقیقت های آشکارشده بودکه حتی دیگه قادرنبودم خودم رو از خطراحتمالی فرهوددورکنم...دستشوکشیدعقب اماصورتش همچنان نزدیک میومدخیلی آروم ...وچشماش هم آروم آروم بسته میشدن ومن هم هنوزمثل یه مجسمه سنگی خشکم زده بود...تمام فاصله هاداشت ازمیون میرفت ومن چراتکون نمیخوردم؟همیشه درمقابل پاکان گاردمیگرفتم حالا اماهمینطورنشسته بودم؟حالا حتی قدرت تکون خوردنم نداشتم وفقط منتظربودم که خودخدانجاتم بده ازکابوسی که فرهودتوسرش داشت ...یدفعه فرهودعقب کشیده شد.نگاهم روپاکان ثابت موند...به لحظه نکشیدکه مشت محکمی حوالی صورت فرهودکردوفریادزد:داشتی چه غلطی میکردی؟.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 مشت دوم ...مشت سوم...وفرهودکه شوکه شده بودحتی نمیتونست ازخودش دفاع کنه ومن هم که هنوزبی رمق روی زمین افتاده بودم وهیچ کس هم اون اطراف نبودوشایدهم بابت این موضوع بایدخداروشکرمیکردم چون حداقل جشن نامزدی بهترین دوستم خراب نمیشد...مدتی بعدفرهودهم به پاکان حمله ورشدومن هم باچشمایی که کم کم دیدشون تارمیشدبه اوناودرگیریشون خیره شده بودم که یدفعه همه چی سیاه شدودیگه نفهمیدم چی شد... چشماموکه بازکردم وبه اطراف نگاه انداختم خودموتواتاق پاکان وروتخت خواب پاکان دیدنم چشمام گردشد...من اینجاچیکارمیکردم؟اولش ترسیدم اماوقتی نگاه نگران باباوپاکان روبالا سرخودم دیدم خیالم راحت شد...ولحظه ای بخاطربی اعتمادی نسبت به مردی که دیوانه وارعاشقش بودم ازخودم بدم اومد...به محض بازشدن چشمام هردوسریع پرسیدن:حالت خوبه؟ گفتم:خوبم وسعی کردم لبخندبزنم امانمیدونم چقدرموفق بودم وآیااین لبخندمن بیشترشبیه دهن کجی نبود؟؟ بابا بانگاهی مغموم گفت:ازدست من ناراحتی بابا؟ شماکه تقصیری ندارین- نه بابایی فقط یکم هضم این موضوع برام سخته وگرنه بابا آه پرحسرتی کشیدوگفت:اگه میتونستم زمانوبه عقب برمیگردوندم ونمیذاشتم بابات طوریش بشه اماحیف که نمیتونم بعدگفتن این حرف ازاتاق بیرون رفت که پاکان گفت:بابا جریانو برام گفت خیلی ناراحت شدم سعی کردم لرزش چونم روپنهون کنم اماازچشم پاکان دورنموندولی هیچی نگفت تا راحت باشم یدفعه یادفرهودودرگیری بینشون افتادم بانگرانی پرسیدم:جشن فرنوش خراب شد؟ -نه نذاشتم کسی بفهمه نفس راحتی کشیدم وانگارکه تازه قرمزی گونش رودیدم .گفتم:الهی بمیرم اخم کردوگفت:خدانکنه دیگه این حرفونزن لبخندزدم به این عشق بزرگ که در ازای مرگ پدرم به دست آورده بودم...به این مردخوب که سعی داشت جای پدرموپرکنه امانمیدونست جای پدرمن جزباخودش پرنمیشه... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
دوستان عزيز سلام طبق قرارمون شب جمعه تا جمعه غروب ختم صلوات داریم 🌹 به نیت سلامتی و ظهور امام زمان عجل الله و پیروزی رزمندگان غزه نجات همه ي مظلومان عالم و شفای مریض ها هدایت و عاقبت بخیری همه جوان ها و همه ی اعضای کانال و حاجت روائی همه ي اعضای کانال و ثواب صلوات ها هدیه به شهداي کربلا و ۱۴ معصوم، علیه‌السلام ...... 🌺 🌹🌹🌹🌹 تعداد صلوات هاتون رو به آیدی زیر ارسال کنید بسم الله ⤵️⤵️ @Yare_mahdii313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸یکی از بهترین خیراتی می‌توانیم که برای امواتمان بدهیم.... 🔸آیا گل گذاشتن سر قبرها کار درستی هست؟ 🔸حجت‌الاسلام حسینی قمی
به نام خدا هر وقت دانش آموزان سر کلاس حاضر شوند معلم نیز می‌آید ... غیبت از ماست نه او •––––––☆––––––• @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا، کمک کن دیرتر برنجم، زودتر ببخشم، کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم ... سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دل خانه ی تو بود، ولی جای غیر شد بی بند و باری دل ما را «حلال کن» @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۱۰۶.mp3
8.24M
[تلاوت صفحه صد و شش قرآن کریم به همراه ترجمه] @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅─┄
🪴 🦋 🌿﷽🌿 پاکان وقتی ازپیست رقص برگشتم وباباجریان روخلاصه واربهم گفت دنبال آیه گشتم که بیرون ازسالن گوشه ای خلوت پیداش کردم وفرهودمقابلش بودومیخواست کاری بکنه که یقینا بعدانجامش زندش نمیذاشتم وآیه هم بی حرکت نشسته بود انگارتویه دنیای دیگه بودوهیچی ازاطرافش نمی‌فهمید سریع به سمتش حمله ورشدم وتاجایی که میخوردزدمش ویدفعه اون هم شروع کردبه زدن با افتادن آیه هم دیگه رو ول کردیم سریع به سمت آیه رفتم وبانگرانی صداش کردم:آیه، آیه عزیزم چت شد؟ اماهیچ جوابی ندادچشمای زیباش بسته بودن وهمین بودکه نگرانم میکردزیرلب ازش عذرخواهی کردم وازروی زمین بلندش کردم مطمئنادوست نداشت وراضی هم نبودکه بهش دست بزنم امامجبوربودم داخل ماشین گذاشتمش وقبل ازاینکه برم سراغ بابارفتم سراغ فرهودوبهش گفتم که به زودی ازدواج میکنیم واگردست ازسرآیه برنداره خونشومیریزم وبعدهم به باباخبردادم .وقتی به خونه رسیدیم باخودم فکرکردم شایدآیه راضی نباشه بی اجازه واردحریمش بشم بخاطرهمین اون روبه اتاق خودم بردم ووقتی چشماشوبازکردومن ترس روتوچشماش دیدم لحظه ای دلخورشدم امابعدباخودم فکرکردم که سابقه درخشانم باعث شده تمام زندگیم نسبت بهم بی اعتمادباشه... یک هفته ازاتفاقات اون روزمیگذشت تمام این یک هفته آیه نه دانشگاه رفت ونه شرکت...حتی دیگه ازغذاپختن هم دست کشیده بود...تمام هفته رو خودشوتوخونش زندانی کرده بودومن وبابابه زورچندلقمه غذابه خوردش میدادیم امابعدازگذشت یک هفته دوباره شدهمون آیه سابق همون دخترخوب ومهربون که منوعاشق خودش کرده بود...انگاری به این یه هفته احتیاج داشت تاخودش بشه تاموضوع پدرش روهضم کنه ...بعدازبرگشتن آیه به زندگی عادی دوباره با بابا صحبت کردم که بابابعدکلی حرف زدن گفت:باشه قبول ازش خواستگاری میکنم چون میدونم اونم تورومیخواد وقتی باباموافقت کرددیگه شدم خوشبخت ترین مرددنیا...همینطورهم بودچه خوشبختی بالاتر از اینکه آیه مال من میشد...شب بودوهرسه توسالن نشسته بودیم که باباسرصحبتوبازکردوازعلاقه متقابلمون گفت تاخواستگاری وشایدخواستگاری ازآیه یکی ازمتفاوت ترین خواستگاری هابوده باشه ...یه دورهمی ساده وخودمونی وصمیمی وبه دورازتشریفات وتعارفات ...ودرآخرباباپرسید:این تو...اینم پسرمن ...جواب قطعیت رو رک وواضح بگوگل دخترم بله؟ درحالی که ازاسترس ناخون هام رومثل بچه هامیجویدم منتظربه لبهای آیه چشم دوختم وآیه هم سرشوانداخت پایین وبعدازاینکه منودق مرگ کردگفت:بله نفس راحتی کشیدم ونیشم تابناگوش بازشد...فقط چتدقدم مونده بودکه خرگوش کوچولوم مال من بشه... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 حدوددوهفته ای ازروزی که بله روازآیه گرفته بودیم میگذشت وروزنامزدیمون بودبخاطرعجله من قراربودیه جشن کوچیک بگیریم فرهودبه محض شنیدن خبرنامزیمون رفت آلمان اماسامان اومدپیشم وگفت:بااینکه برام سخته اماتبریک میگم لطفاخوشبختش کن تاحالا سامان رواینطوری ندیده بودم وهمین بودکه شوکم کرده بودانگارآیه فقط منوتغییرنداده بود...جلوی درآرایشگاه ماشین رومتوقف کردم وپیاده شدم هیجان داشتم اونقدرکه احساس میکردم دست وپام میلرزه.وقتی آیه رودیدم ماتم بردتواون لباس یاسی رنگ واقعازیباشده بودوچهره میکاپ شدش واقعادلنشین بودزیادغلیظ نبودومطمئن بودم خودش اینطورخواسته چادرسفیدش روجلوترکشیدوبیشترخودشوپوشوندوگفت:هنوزمحرم نیستیما لبخندی زدم وگفتم:توئم اگه جای من بودی نمیتونستی خودتوکنترل کنی باشرم لبخندزدکه ازپشت سرش فرنوش دراومدوگفت:ای باباهمینطورمیخوایداینجاوایسید بریدکنارببینم آقامون جلودرمنتظره هردوخندیدیم وکناررفتیم تافرنوش ازآرایشگاه بیرون رفت من هم خودموکنارکشیدم وگفتم:بفرمایید بانو. به محض اینکه به خونه رسیدیم صدای دست وسوت مهمون ها بالارفت باهم به گوشه ای ازسالن طبقه پایین رفتیم که سفره عقدچیده شده بودوبعدازاومدن عاقدوگل چیدن وگلاب آوردن آیه خانوم ،نوبت رسیدبه زیرلفظی ،سندخونه روبایه جعبه کادویی که توش یه پلاک زنجیراسم خودم بودروبهش هدیه دادم که اشک توچشماش جمع شدسریع گفتم:گریه نمیکنیا سری تکون دادوگفت :چشم عاقددوباره پرسید:عروس خانوم آیاوکیلم؟ آیه باشرم جواب داد:بااجازه ی باباحسینم وبابانادرم بله چشمام روبرای لحظه ای بستم وبازکردم بایدمطمئن میشدم که این خوشبختی خواب نیست بایدمطمئن میشدم که بیدارم واین رویای شیرین عین واقعیته ...واقعیت بود...بااینکه شک داشتم اماآیه مال من شده بود...بعدازاینکه دیگه شرعاورسمازن وشوهرشدیم بایدبه جشنمون میرسیدیم بخاطرمعذب نبودن آیه جشن مختلط نگرفته بودیم وسالن طبقه بالا روزنونه وطبقه پایین رومردونه کرده بودیم بلندشدم ودستموبه سمتش درازکردم ولحظه ای بعدانگشت های ظریف وکشیدش توحصارانگشت هام قرارگرفت وچقدرحس خوبی داشت که بهم محرم شده بودیم.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🕊زندگی موسیقی گنجشک هاست 🌺زندگی باغ تماشای خداست 🌻زندگی یعنی همین 🕊پروازها ☀️صبح ها 😊لبخندها 🎼آوازها 🌻🦋 سلام صبحتون بخیر                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آهنگ زیبا و دلنشین😍🌿 از راغب وحمید هیراد                    @Aksneveshteheitaa                ●○●