eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 🦋 🌿﷽🌿 مقابل پنجره سراسری اتاق که روبه دریا بودایستادم ولیوان قهوه ام روبه لبم نزدیک کردم وجرعه ای نوشیدم سرم دردمیکرد از پیکایی که دیشب زده بودم تافراموش کنم دردبزرگی روکه توقلبم بود...تاخوب بودنی روکه چندوقتی بخاطرعشق آیه واردزندگیم شده بودروبه طورکل باطعم گس شراب ازخاطرببرم وراحت تربا همخوابه ای به قول آیه نامحرم وغریبه کناربیام...دستای ظریف دخترونه ای به دورکمرم حلقه شد وصدای نازکش توگوشم پیچید:صبح بخیرعزیزم لبخندزدم:صبح بخیر وبه سمتش برگشتم گونشو نوازش کردم:خوب خوابیدی؟ ...من دوباره برمیگردم به زندگی که قبل ازآیه داشتم...دوباره دخترای رنگارنگ وخوش گذرونی هاوانتقام ازهمجنس های لعیاکه آدمایی مثل پدرم رونابودکردن...دوباره همه چی شروع میشه ...بیرون رفتنا...مکالمه های دم به دیقه...شب زنده داری ها...دیگه آیه به کل فراموش میشه ...چون منودوست نداره ومن نمیخوام به دوست داشتن کسی که ذره ای به من احساس نداره ادامه بدم... "آیه" میزشاموباسامان چیدیم ورفتم باباروصداکردم وهمگی که سرمیزنشستیم بخاطرنگرانی واسه دیرکردن پاکان پرسیدم:باباپاکان چرانیومد؟ باباریلکس جواب داد:باآرمانه اون دوتاوقتی میخورن به پست هم گذرزمان ازدستشون میره سامان خندید:پس مشکوک میزنن پرازسوال بهش نگاه کردم منظورش رودرست متوجه نشدم وقتی نگاه خیرمودیدگفت:بیخیال بفرماییدشام هرسه مشغول خوردن شدیم وبعدازاتمام غذاسامان روبه من گفت:دستت دردنکنه خیلی خوشمزه بود فقط گفتم:نوش جان اخرای شب بودکه سامان بالأخره قصدرفتن کردباباتاخواست واسه بدرقش بلندشه گفت:عموشمازحمت نکشیدآیه منوبدرقه میکنه... وهرچقدرهم بابااصرارکرداجازه ندادومن مجبورشدم همراهیش کنم جلوی درایستادومستقیم نگاهم کردوبالبخندی پرمعنی که حتی یکی ازمعانیش روهم نفهمیدم گفت:خیلی خوبه که علاقه ای به پاکان نداری خیالم راحت شد متعجب نگاهش کردم که گفت:خب دیگه خیلی زحمت کشیدی امشب برواستراحت کن فقط سرتکون دادم سامان:خدافظ -به سلامت بعدرفتن سامان من هم برگشتم به سالن که باباگفت:دخترم سرپایی یه زنگ به پاکان بزن نگرانش شدم خیلی دیرکرده چشمی گفتم وازخداخواسته به سمت تلفن رفتم چون خودمم نگران شده بودم .شماره شوگرفتم که بعدمدتی جواب داد:بله؟ تاصداشو شنیدم کلا یادم رفت برای چی زنگ زدم زبونم چرخیدوفقط گفتم:سلام -سلام کاری داری؟ لحنش اونقدرسردبودکه یخ کردم به زحمت گفتم:بابانگرانت شده کجایی؟ بدون اینکه به سوالم جواب بده گفت:فردابرمیگردم کاری نداری؟ صدای خنده دخترونه ای اومد:عشقم بیادیگه خشکم زد ...این صداپاکانوخطاب قرارمیداد؟؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
کسی که تو حرفاش زیاد میگه "بی خیال" ؛ بیشتر از همه فکر و خیال داره ! فقط دیگه حوصله بحث کردن نداره                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
به قول سیمین بهبهانی : هوای زیستن یا رب چنین سنگین چرا باید؟                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خدایا تویی تکیه گاه من در همه ی سختی ها ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
خدا در جواب صبرهایت درهایی را برایت می گشاید که هیچکس قادر به بستنش نیست                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
دلمون لک زده برای اون سادگی های قدیم ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
هیچ وقت کسی رو بی خداحافظی ترک نکنید انتظار خیلی سخته ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
و اعتماد به خدا محکم ترین امید من است ...❤️                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
دور بمون تا عزیز بمونی ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خدا میتوان بهترین روز را برای خود رقم زد... پس با عشق وایمان قلبی بگویی خدایا به امید تو💚 ❌نه به امیدخلق تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ازبین ڪُلِ خلق تو را دوست دارمت حُبي لَکَ الْهَوا بِاَبي اَنْتَ یا مهدی💖 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
۸۶.mp3
10M
[تلاوت صفحه هشتاد و ششم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🦋 🌿﷽🌿 زانوهام سست شدکم مونده بودبیفتم که ازمیزگرفتم پاکان به صدای دخترانه گفت:الان میام عزیزم وبعدبه من گفت:کاری نداری کاردارم بایدبرم؟؟ باحرص گفتم :بله متوجه شدم کاردارین خدافظ وسریع تماس روخاتمه دادم وروبه باباگفتم:نگفت کجاست فقط گفت فردابرمیگرده باباسری تکون دادومن گفتم:بابامن میرم بخوابم -شب بخیر- برودخترم شبت بخیر سریع به خونم رفتم ودروبستم وبدن خستمو روی تخت پرت کردم...وتمام مکالممون رومرورکردم ... پاکان دوباره کناریه دختربود اونم تواین ساعت...حدس زدن اوقات نیمه شب تاسحرش چندان سخت نبود...پاکان بااینکه تغییرکرده بودامابازهم همون آدم قبلی بود...گهگاهی دلش میخواست که خوش بگذرونه ونمیدونست که این خوش گذرونی های هرازچندگاهش هرباریه خنجرتیزوبرنده روتوقلبم فرومیکنه ومن سردرگمم .دلیل این خنجرخوردن روهنوز نمیدونم مگه من نمیدونستم ونمیدونم که پاکان چه جورمردیه؟پس چرا انقدرحالم هرباراز تصوراینکه دختری رولمس کنه خراب میشه؟؟ دلیل این بی قراری هام چیه؟سعی کردم زیاد بهش فکرنکنم امامگه میشد؟ تا اذان صبح هزاران بار پهلوعوض میکردم امایک لحظه هم خواب به چشمام نمیومدمدام تصویرپاکانی که روز اول تواون موقعیت دیدم میومدجلوی چشمام وبهم دهن کجی میکردمیترسیدم ازاینکه پاکان دوباره تو وضعیتی مشابه وضعیت روزاول باشه وچقدر درد داشت اینکه من اینجاتوفکراون اونقدر غرق بودم وغصه دارکه حتی نمیتونستم بخوابم واون ... به محض شنیدن صدای اذان بلندشدم وبعدنمازسرسجاده ازخدا دوچیزخواستم یک اینکه دلیل این بی قراری هام روآشکارکنه دو اینکه بهم قدرتی بده تاحداقل جلوی پاکان بتونم نشون بدم که مشکلی ندارم وکارهاش و رفتارش ذره ای رومن تاثیرنداره.... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 به محض اینکه پشت میزم نشستم سامان ازآسانسوربیرون اومدوبالبخندی گشادبه سمتم اومدوروبه روم ایستاد:سلام عزیزم خوبی؟ حس خجالت تمام وجودموفرا گرفت و یقیناسرخ شدم واقعانمیدونستم چطورقراره ازاین به بعدبه عزیزم،عشقم گفتن های این پسرعادت کنم.فقط گفتم:سلام ممنون -منم خوبم مرسی خداروشکر- -غروب بریم بیرون -واسه چی؟ همینطوری بگردیم نه خیرمن کلاس دارم- پس من میرسونمت- خودم میرم باماشین شرکت- -عشقم روحرف من حرف نزن- کلافه نگاهش کردم ومعترض گفتم:آقاسامان لطفادیگه اینطوری نگین یعنی دلت میخوادخرگوش کوچولوصدات کنم؟ -آقاسامان -جانم؟ خیره نگاهش کردم واون هم بالبخندبه من نگاه کردهرچقدرنگاهش کردم ازرونرفت واخرسراین من بودم که خجالت کشیدم ونگاهمودزدیدم سامان:خرگوشکم درنریا امروزخودم میخوام برسرنمت عشقم... قبل ازاینکه بتونم حرفموکامل کنم چشمای عسلی به خون نشسته ای روپشت سرسامان دیدم ازترس ودستپاچگی ناخودآگاه بلندشدم وزیرلب سلام دادم که نه تنهاسلامم بی جواب موندبلکه حتی اون نگاه به خون نشسته هم ازم گرفته شد پاکان سریع به اتاقش رفت ومن هم همونطورخشکم زدکه سامان گفت:بیخیال اون دیونه است چی داشتی میگفتی خرگوشی؟ فقط تونستم بگم:عشقم وعزیزم صدام کنیدولی خرگوش نه لطفا وبه سمت آشپزخونه رفتم وشیرآبوبازکردم وآب خوردم اونقدرحالم خراب بودکه حتی قادرنبودم دریخچالوبازکنم وآب خنک بنوشم نزدیکای عصربودکلاس داشتم به باباخبردادم وکیف ووسایلموبرداشتم وبه سمت آسانسوررفتم که یدفعه سامان رودیدم که به سمتم میادفهمیدم که میخوادمنوبرسونه سریع به سمت راه پله دوییدم وپله هاروسریع پایین رفتم که دنبالم نیادوازدستش راحت بشم...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
*قشنگ‌ترین حس زمانیه که یه اتّفاقِ خوب برات میفته و تو مطمئنی اون اتّفاقِ خوب یه پاداش بوده از طرفِ خدا برای تــــــو زندگیت پُر باشه از این اتّفاقای ناب : ) 🦋🔷🦋   @mosbat_andishi          🔶🔺🔶
شد شصت سال حالا تمام کارهایش را انجام داده بود مانده بود زندگی ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
هوا هوایه یه فلش پر از آهنگ با یه جاده ی بی انتهاست...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
                   @Aksneveshteheitaa                ●○●
پخته نخواهی شد مگر، بعداز آنکه احساس کردی سرشار از سخنی ولی لازم نمی دانی به کسی چیزی از آن بگویی.                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
نبخشیدم!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●