🏴❤️ روایتی از روز عاشورای یک مادر چشم انتظار
✍🏻این یک قصه نیست، روایت یک حقیقت است
🏴🤲🏻 روضه خوان ، روضه می خواند که ناگهان انگار زمین و زمان به هم می ریزد. پیرزن منقلب می شود. بهم می ریزد و گریه هایش امان فرشتگان طواف کننده در حریمش را می گیرد.
صدایش را بلند می کند و روضه خوان را خطاب قرار می دهد: «صبر کن خواهر! صبر کن!. . . . »
همه ی حریم روضه می شود سکوت محض.
روضه خوان هم حیرت زده ساکت می شود و نگاهش را می دوزد توی چشم های سرخ و خسته ی پیرزن!
حیرانی تکثیر می شود بین مستمعین!
لبه های چادرهای مشکی از روی صورت های گُرگرفته کنار می رود تا دلیل درخواست پیرزن مکشوف شود.
صدای لرزانش را بلند می کند: . . .
🌐 شرح ماجرا در الف دزفول 👇🏻
🌐https://alefdezful.com/1sme
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷 یک مینی بوس و سی شهید
✍🏻 روایت جنایت رژیم بعثی عراق در حادثه اصابت گلوله توپ به یک دستگاه مینی بوس در سالروز این اتفاق تلخ
🔴صبح روز ۱۸ آبان ماه ۱۳۶۰ مصادف با ۱۲ محرم ، ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ، ناگهان شش گلوله ی توپ به دزفول اصابت کرد. یک گلوله از آنها به یک مینی بوس حامل مسافر که از ترمینال شوش دزفول در میدان مثلث (معروف به گاراژ حاج نبی) در حرکت بود، اصابت کرد و آنرا منهدم و تمام سرنشینان آن را به جز یک نفر به شهادت رساند
⚫️در این حمله ۳۰ تن شهید و ۱۴ نفر مجروح می شوند. صدای بوق ماشین ها و آمبولانس ها در هوا پیچید، آویزان بودن چند کیلو امعاء و احشاء مسافران از لبه ی پنجرها ی شکسته ی مینی بوس، نشان از اوج وخامت اوضاع و صحنه هایی تکان دهنده از حمله ی ناجوانمردانه ی متجاوزین بعثی را حکایت می کند.
🌴مردم، دور مینی بوس حلقه زده و هرکدام گوشه ای از آهن پاره ها و صندلی های شکسته را گرفته بودند. اجساد کاملاً سوخته لابه لای آنها گیر کرده بودند.
🌷 روایت مینی بوس شهادت را در الف دزفول ببینید👇🏻
🌐https://alefdezful.com/8231
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌹تصویری که شاید تا کنون ندیده باشید🌹
🌷 محل دفن دست و پا و اعضای شناسایی نشده ی شهدای مظلوم واقعه ی مینی بوس ، ده روز پس از حادثه
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهار سال پیش بود
در چنین روزی . . .
یکی از همان روزهای سخت و تلخ کرونایی
که « سعید عباسی»
هم به خیل شهدای سلامت پیوست
روحش شاد و یادش گرامی باد
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
2️⃣قسمت دوم
روزی که سیف الله صبور به شهادت رسید من شهید حمید عنبر سر را در شهید آباد دیدم. با موتور از جبهه آمده بود. در حالی که اسلحه کلاشینکف گردنش بود و زیر دیوار مسجد نشسته بود با چه حالی اشک می ریخت. من فقط به او سلام کردم. روزی این خاطره از حمید عنبرسر را با سردار محمدعلی صبور طرح کردم. سردار صبور گفت حمید قبل از شهادتش نزد مادرم آمد و گفت دو روز دیگر پیش سیف الله می روم. امری ندارید؟ و مادرم برای حمید دعا کرد و گفت انشالله زنده بمانی. سردار صبور با دلتنگی ادامه داد حمید رفت و دو روز بعد هم شهید شد.
من در سنگرهای عقب جبهه شهدا با نورعلی زاده گندم آشنا شدم و در عملیات رمضان هم قبل از انتقال به خط مقدم او را دیدم که با بچه های مهندس رزمی بود. چند ماه بعد هم به جبهه دالپری رفتم. آنجا با شهیدان مصطفی دیاحسین و محمدرضا دیبری آشنا شدم. اولین باری که حاج احمد سوداگر را دیدم همان جا بود. هوای منطقه دالپری در تابستان خیلی گرم بود گرم بود آنجا برکه بزرگی بود که ماهی زیادی داشت. روزی حاج احمد با همراهانش آمد قرار شد برای شام ماهی آماده کنیم و از کنسرو خوری راحت شویم. حاج احمد کمی مواد منفجره را آماده کرد و من هم نشسته بودم و نگاهش می کردم و او هم توضیح می داد که در بحث تخریب اولین اشتباه، آخرین اشتباه است. مواد را که در آب انداخت کلی ماهی صید کردیم.
بساط شام را که آماده کردیم رادیو داشت سرودی در مورد شهدا پخش می کرد. شام می خوردیم که حاج علی صولتی یکباره زد زیر گریه و از سر سفره بلند شد و رفت گوشه ای نشست و گریه می کرد. مصطفی دیاحسین رفت سراغش و برگشت. گفت با شنیدن این سرود یاد سیف الله صبور و خاطراتش در دالپری افتاده است.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅#با_شهدای_رمضان
✅ «به مناسبت سالروز عملیات رمضان»
8️⃣✍🏻 روایت هشتم : روایت هایی از شهید جاویدالاثر حمیدرضا شمیم
🌷 او هنوز برنگشته است . . .
✍🏻 روایت فراقی که42 ساله شد . . .
✳️هرگاه از جبهه برمی گشت، از کوچه پس کوچه ها به خانه می آمد. می گفت: «از روی پدر و مادر شهدا شرمنده ام ! »
🌹برای عملیات رمضان که میخواست برود به خانواده اش گفت: ان شاءالله در این عملیات شهید می شوم و جنازه ام هم بر نمی گردد.
🔅او هنوز برنگشته است...
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐 http://alefdezful.com/6261
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🎥 مشاهده و دانلود مستند «روایت ایثار» در خصوص شهید مدافع سلامت «سعید عباسی فرد»
🌹 به بهانه سالروز شهادت این شهید مدافع سلامت شهرستان دزفول
🌷شهید مدافع سلامت «سعید عباسی فرد »، تکنسین اتاق عمل بیمارستان بزرگ دزفول، متولد ۱۳۷۱ در ۳۱ تیرماه ۱۳۹۹ در اثر ابتلا به بیماری کوئید ۱۹ دارفانی را وداع گفت و مزار مطهرش در گلزار شهدای شهیدآباد دزفول قرار دارد
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/aqbc
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
3️⃣قسمت سوم
برای عملیات رمضان، با چند تن از دوستان بسیج مسجد کرناسیان ثبت نام کردیم. شب اعزام مثل همه اعزام های قبل همه در مسجد دور هم جمع شدیم. خیلی از موضوعات در آن شب نشینی ها مطرح می شد. برخی گفتگوها خصوصی بود. جمعی می گفتند و می خندیدند. یکی لباسهایش را آماده می کرد و یکی وصیت نامه می نوشت. هیچکس نمی خواست این فرصت دور هم نشستن را از دست بدهد .
حلقه دور ناصر ظفری بخاطر سخنان نغز و طنزش شلوغ تر بود. من هم پیراهنم را به علیرضا خادم فقرا سپردم تا بر پشت آن " یا مهدی ادرکنی " بنویسد. نمی دانم فرجام این پیراهن چه شد. به گمانم بعدا اسیر قیچی پزشک و پرستاران شد.
محل تجمع نیروها در روز اعزام، دبیرستان امام خمینی «ره» دزفول بود. مادر بزرگم و مرحومه مادرم برای بدرقه به دبیرستان آمده بودند. تقسیم اولیه همان جا انجام شد و بخشی از جمع ما از جمله من و قاسم حق خواه و محمد حسن فتوحی نیا و ناصر ظفری و باقر گندمخور در گردان میثم به فرماندهی غلامعلی حداد قرار گرفتیم. بقیه بچه ها از جمله محمد حاجی خلف،غلامعلی موسایی، احمد کایدخورده، مصطفی رشید نژاد، غلامحسین احمدک، عبدالمحمد گندمخور، حبیب مقدم دزفولی، غلامحسین خادم پور و رجب پایه زراعت به گردان عمار مأمور شدند.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅#با_شهدای_رمضان
🎁 انتشار برای اولین بار در الف دزفول
✅ «به مناسبت سالروز عملیات رمضان»
9️⃣✍🏻 روایت نهم : روایت هایی از شهید علیرضا پورنرگس
🌷برنگشت دخترش را ببیند
✳️دیدیم که نیروهای پاسگاه دارن به طرف مسجد میان. ما هم دمپایی هامون رو گذاشتیم و با پای برهنه فرار کردیم. یکی از نیروهای پاسگاه داد می زد. ایست، ایست و بعد هم تیر هوایی شلیک می کرد.
🌹با صدای من به خودش اومد و گفت: هان، چی شده؟ گفتم کجایی علیرضا؟ انگار هوایی شدی؟ چند لحظه ای مکث کرد و گفت: راستش رو بخوای یه دفعه دلم هوای خونه کرد. همش به فکر دختر کوچولوم و همسرم بودم. داشتم با خودم فکر می کردم اگر شهید بشم ، چی بر سر اونا می آد.
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/0c9b
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
4️⃣قسمت چهارم
اتوبوسها که آمدند مادرم وقتی دید محمد حاجی خلف هم هست در حالی که گریه می کرد دستم را گرفت و پیش محمد برد و به او گفت که مراقب من هم باشد این طور می خواست خیالش از این بابت راحت باشد .
من از قبل از انقلاب در جلسات قرآنش شرکت می کردم. چند سال قبل روزپ تاسوعا به مسجد سید صالح رفتم نماز ظهر و عصر را پشت سر محمد حاجی خلف خواندیم . قصدم این بود که بعد از نماز برای دیدار خدمتشان برسم اما همین که نماز تمام شد دیدم نیست. ساعتی بعد سرگذر هیئتها که او را دیدم گفتم حاج محمد، مسلم بن عقیل وقتی نمازش تمام شد کسی را پشت سرش ندید اما من امروز نمازم که تمام شد مسلم بن عقیل را ندیدم ! البته تمام این گفتگوها با ایشان فقط برای مزاح بود.
اما سرنوشت برخی از دوستانی که با هم اعزام شدیم ، بعد از روز اعزام من غلامعلی موسایی را ندیدم تا چند سال بعد ازعملیات که جنازه اش را آوردند. باقر گندمخور به گمانم هرگز برنگشت. حبیب مقدم روزی که عملیات شد چهارده سال و چهارماه سن داشت. از نکات عجیب سرگذشت حبیب این بود که بعد از چهارده سال و چهار ماه جنازه اش را آوردند.
محمد حاجی خلف را تا سال 69 که از اسارت برگشت دیگر ندیدم .
وقتی محمدحاجی خلف از اسارت برگشت ، می گفت یکی از سخت ترین روزهای اسارتم روزی بود که ما را با اتوبوسها در بصره می چرخاندند. جمعی هلهله می کردند و گوجه گندیده و کفش به سمت ما پرتاب می کردند. چند پیرزن را هم دیدم که به دیواری تکیه داده و می گریستند. محمد می گوید درآن موقع سر به زیر انداختم و گریستم. یکی از دوستان به من گفت محمد تو دیگر چرا گریه می کنی. از تو بعید است ما هنوز اول راهیم و تو کم آوردی. به او گفتم که برای این می گریم که این نامرد مردمان با سربازان امام چگونه رفتار می کنند.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅#با_شهدای_رمضان
🎁 انتشار برای اولین بار در الف دزفول
✅ «به مناسبت سالروز عملیات رمضان»
🔟✍🏻 روایت دهم : روایت هایی از شهید غلامعلی حسن بنواری
🌷 جای من خوب است مادر!
✳️جمعی از بچه ها (حدود بیست نفر) چند متری دورتر از من بودند. بین اونا هم غلام علی بنواری بود. خدایا نمی دونم چطور بگم هنوز هم وقتی یادم میاد چند دقیقه ای بهتم میزنه. آره، هنوز صدای سوت توی گوشمه، سوتی کشید و خمپاره ی ۱۲۰ بود که بین این بچه ها خورد و همه ی اونا پرپر شدند.
🌹گفتند خمپاره بهش اصابت کرده و شهید شده. تنش پاره پاره شده بود. خیلی از این حرفها ناراحت می شدم. اینا حرفهایی بود که درباره ی شهادت غلام علی می زدند و برای یه مادر سخته این جور چیزها رو بشنوه.
مدام این حرفها رو با خودم تکرار می کردم تا این که یه شب به خوابم اومــد و گفت: . .. . .
🌐 الف دزفول را ببینید 👇🏻
🌐 https://alefdezful.com/i5sz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
هدایت شده از الف دزفول
📚✍🏻 انتشار برای اولین بار پس از سی و شش سال
🎁 کلام طیب 🎁
📶✍🏻❤️انتشار نامه های عارف شهید سیدرضا پورموسوی برای رفقایش
6️⃣3️⃣🌹 سی و شش سال از شهادت عارف شهید سیدرضا پورموسوی گذشته است. کتاب زلال زمانه و زندگی سید را روایت کرد و خیلی ها بیش از پیش عاشق شخصیت او شده اند.
🌴« کلام طیب » مجموعه نامه هایی است که او برای رفقایش به صورت خصوصی نوشته و توصیه های خاص و ویژه ای برای آنان به یادگار گذاشته است.
💌 متن این نامه ها ان شالله به صورت سریالی در کانال و سایت الف دزفول منتشر خواهد شد.
⏳به زودی . . .
🔴 منتظر باشید
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
انتشار نامه عارف شهید سیدرضا پورموسوی به شهید محسن زرشناس و پاسخ شهید زرشناس به سید رضا
⏳به زودی در الف دزفول
🔴 منتظر باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
5️⃣قسمت پنجم
به پادگان کرخه که رسیدیم نیروها را دوباره تقسیم کردند و ما گروهان چهارم از گردان میثم شدیم. آنجا بود که ناصر ظفری که همیشه حرف های طنز در آستین دارد سربسرمسئول تقسیم نیروها گذاشت و لغزی خواند که باعث شد ناصر را به توپخانه بفرستند. بقول آقای فتوحی " یا توپخانه یا برمی گردی کرنوسیون" و ناصر با اکراه قبول کرد. در همین عملیات بود که ناصر در جنگ توپخانه ها و خمپاره دچار موج انفجار شد. تا ماهها بعد از عملیات ، برخی وقتها که حالش پریشان می شد چیزهایی می گفت که در وقت سلامت شبیه آنها را هم نمی گفت. شبی در بسیج خوابیده بودیم. نیمه شب یک مشت محکم به من زد و یک مشت هم به قاسم حق خواه و با همان عبارات بیدارمان کرد و گفت فلان فلان شده ها چرا خوابیده اید مگر نمی بینید عراقی ها پاتک کرده اند. برخیزید. ما هم راهش را یاد گرفته بودیم. چهار پنج نفری می ریختیم روی سر ناصر و پزشک را خبر می کردیم و می آمد و آمپولش را می زد و ناصر به خواب عمیقی فرو می رفت و وقتی بیدار می شد آرام بود. جمع جوانی بودیم. اگرچه همه یک جورایی با جنگ و جنگیدن آشنا بودند اما کافی نبود ولی فرصتی هم برای آموزش نبود.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
📶 انتشار برای اولین بار پس از سی و شش سال
🌷✍🏻 نامه ی شهید سیدرضا پورموسوی به شهید محسن زرشناس
1️⃣⭕️📚 انتشار برای اولین بار در الف دزفول
✅ پس از شهادت سید رضا ، مجموعه ای از نامه های ایشان به رفقایش در قالب کتابچه ای به نام «کلام طیب» چاپ می شود و در اختیار مردم قرار می گیرد.
❤️ همان طور که قول داده بودیم ان شالله این نامه ها را به مرور و به صورت سریالی در الف دزفول منتشر خواهم کرد.
💌یکی از این نامه ها را به همراه تصویر نامه به قلم سیدرضای عزیز ، برای «محسن زرشناس» ببینید. محسن زرشناس ، کمتر از یک سال بعد از این نامه نگاری در ۲۶ اسفندماه ۱۳۶۳ در عملیات بدر و در جزیره مجنون به شهادت می رسد.
🔻 تصاویر این نامه ها را در الف دزفول ببینید🔻
🌎https://alefdezful.com/4xlz
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
6️⃣ قسمت ششم
سریع لباس دادند و پلاک و تفنگ. بخاطر گرمای شدید هوا خیلی از ما ترجیح دادیم که بجای پوتین، کتانی بپوشیم که خود آن هم معضلی بود.
وقتی وارد منطقه شدیم کم کم با همسنگران مان آشنا شدیم. فرمانده گروهان ما محمد زارع از اهالی شهرک انقلاب بود .
حمید شالباف با دوربینش می چرخید . دوربینی که هیچ گاه خودش و صاحبش به خانه برنگشتند . عبدالرضا صادقی نژاد هم با ما بود. عبدالرضا را من از قبل می شناختم. در مراسم ختم شهید رحیم نصیریان از شهدای پاسدار مسجد آمده بود و مقاله ای خواند که بخشی از آن را هنوز به یاد دارم بخصوص این جمله از امام را که " تاریخ بجز یک دوره از صدر اسلام جوانانی اینچنین برومند و عاشق شهادت بخود ندیده است". از دیگر بچه های همراه ما یاور پوردیان بود. محمدحسین بلبل کوهی و رنگچی از بچه های مسجد حاج صوفی ، سید وسمه گر ، زنده یاد غلامرضا ابرکار ، محمد صنیعی ، حاج آقای خسرو پناه هم بودند .
دو سه روز را در بیابان پاسگاه زید با کمترین امکانات گذراندیم. محمد صنیعی از بچه های دسته شبها زیرش یک کارتن می انداخت و رویش پتو می کشید و می خوابید. همان روز اول با علیرضا باباخان زاده از بچه های مسجد امیرالمومنین (ع) بر سر تقسیم غذا حرفم شد. من و قاسم حق خواه رفتیم نهار بگیریم به من گفت که تو جزو این دسته نیستی و غذا نمی دهم. من هم گفتم تو چه کاره ای که مرا جزو این دسته نمی دانی. قاسم وساطت کرد و ماجرا پایان گرفت اما همان دعوا باعث دوستی عمیق ما شد. بارها منزل ما آمد و من هم بارها به خانه ایشان رفتم و با خانواده اش آشنا شده بودم . علیرضا خودش در عملیات محرم شهید شد و خانواده اش در موشک باران دزفول به شهادت رسیدند . در همین چند روز بودکه دوستی من و عبایی شکل گرفت . منصور عبایی تدارکات گردان میثم بود .
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
7️⃣ قسمت هفتم
دو روز بعد از اعزام، مرحله اول عملیات در روز 23 تیرماه 1361 آغاز شد. شب عملیات ما هنوز درخط عقب بودیم و هیج نشانی هم از احتمال شرکت ما در مرحله اول نبود. ما آن شب فقط نظاره گر درخشش منورها در آسمان و صدای غرش توپخانه ها بودیم. در مرحله اول، پاسگاه زید به تصرف نیروهای ما در آمده بود. البته پاسگاه زید بخشی از اهداف بود. در مرحله اول تقریبا به اهداف نرسیدیم. تصرف کانال ماهی و حرکت به سمت نشوه در این مرحله میسر نشد برای اینکه مثلثی ها مانع بسیار سختی بودند که در این مرحله حتی به آنها هم نرسیدیم. خاکریزهای مثلثی شکل ، طرح جدید دفاعی بود که می گفتند اسرائیلی ها آن را طراحی کرده و در اختیار صدام قرار داده اند . شکل این مثلث این گونه بود که نوک پیکانی شکل آن به سمت ما بود .
روز 25 تیرماه به ما گفتند تا وسایل مان را جمع کنیم نزدیکی ظهر به خط دوم جبهه رفتیم. ما نمی دانستیم که قرار است چه کنیم اما از آمد و شد نیروها و تردد لودرها و بولدوزرها و تانک و نفربرها معلوم شد که امشب خبرهایی است. نماز مغرب و عشا را که خواندیم خبر دادند که امشب عملیات است و باید آماده رفتن به خط اول شویم. من سریعتر از بقیه کتانی هایم را پوشیدم و حمایلم را بستم. بعد قمقه خالی ام را دستم گرفتم و به سمت تانکر آبی که کمی آنسوی تر بود دویدم. اما تانکر خشک بود. به سمت تانکر دوم دویدم اما آن هم آب نداشت. دیگر در تاریکی نمی دانستم از کجا آب پیدا کنم به همین دلیل با قمقمه خالی پیش نیروها برگشتم. ماشین ها آمدند و سوار شدیم و به سمت خط مقدم حرکت کردیم.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
❤️ #روایت_عشق ❤️
🤝 با همکاری کانال «خاطرات یاران سید جمشید»
#خاطرات_عملیات_رمضان
🌹✍🏻 مروری بر خاطرات عملیات رمضان
⭕️ به روایت : مهران موحد فر
8️⃣ قسمت هشتم
نزدیک خط که رسیدیم یک نفر داد زد بر محمد و آل محمد (ص ) صلوات. تک و توکی صلوات فرستادند و تک و توکی هم با عصبانیت خطاب به آن فرد گفتند ساکت . طرف هم خودش فهمید که اینجا جای ذکرصلوات با صدای بلند نیست. عملیات آغاز شد و ما به عنوان نیروهای پشتیبان هنوز پشت خاکریز نشسته بودیم. اینجا هم تلاشم برای پیدا کردن آب بی ثمر بود.
عراق حسابی خط اول را زیر آتش گرفته بود و هواپیماهای عراق تمام منطقه را با منورهای خود روشن کرده بودند. ساعتی بعد با صدای برپا برپای فرمانده گردان آقای حداد ، همه بلند شدیم و در یک صف قرار گرفتیم و با بوسیدن قرآن به سمت خط دشمن حرکت کردیم .
پس از طی مسافتی خرابه ای را مشاهده کردیم که بچه ها آن را با نارنجک پاکسازی کردند. البته شکستن خط توسط نیروهای خط شکن معنایش این نبود که منطقه امن است برای اینکه اصلا چیزی بنام خاکریز و یا خط دشمن وجود نداشت بلکه خاکریزهایی منقطع و یا سنگرهای تانک بودند که نیروهای مهاجم نمی توانستند از آنها بعنوان سرپل استفاده کنند. به همین دلیل نفوذ به عمق خاک دشمن خطرناک بود.
بعد از آن کم کم وارد منطقه درگیری شدیم بنحوی که صدای تکبیر نیروهای خط شکن را می شنیدیم. جنازه نیروهای کمین عراقی ها اولین تلفات دشمن بود که مشاهده کردیم. تانک ها و نفربرهای عراقی هم در آتش می سوختند و هر از چند دقیقه گلوله های آنها منفجر می شد. نزدیک نیروهای خط شکن که رسیدیم جهت تأمین جناح چپ، مسیرمان را تغییر دادیم و پس از دقایقی پشت بریده ای از خاکریزی پناه گرفتیم که کمی آن طرف تر عراقیها حضور داشتند.
⬅️ ادامه دارد...
🌎مرور این مطلب در سایت الف دزفول 👇🏻
🌎https://alefdezful.com/3gor
🔻لینک عضویت کانال «خاطرات یاران سید جمشید»👇🏻
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول
🌐www.alefdezful.com
✴️لینک عضویت کانال تلگرام الف دزفول👇🏻
🌐 https://t.me/joinchat/AAAAADv7Upe6LMS6phucgA
✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻
🆔 https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc