eitaa logo
🇵🇸کانال رسمی شعر آل یاسین
5.8هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
888 ویدیو
116 فایل
خادم کانال: @sajjad_a110
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینه شب اول محرم ۹۸ باورم نمیشه منو لیاقت نوکری باورم نمیشه منو عنایت مادری یعنی منم دعا کرده زهرا یعنی منم صدا کرده زهرا یعنی منم جدا کرده زهرا به اذن زهرا به اذن حیدر براتو سینه می زنم غریب مادر غروب اول تا عصر آخر برا تو سینه می زنم غریب مادر روحی نفسی لک الفدا حسین صلی الله علیک یا حسین --- باورم نمیشه میون روضتم یا حسین باورم نمیشه دخیل هیئتم یا حسین یعنی نگات منو خرید آقا اینجا میشه به تو رسید آقا نوکر یه روز میشه شهید آقا تا زنده باشم تا روز آخر براتو سینه می زنم غریب مادر به اذن زهرا به اذن حیدر برا تو سینه زن می زنم غریب مادر روحی نفسی لک الفدا حسین صلی الله علیک یا حسین @aleyasein
دیده‌ام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم بارها از ناقه تا افتاد،دلواپس شدم نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشنا‌ست بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه می‌دهد گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم من کنارِ تو نباشم زود می‌میرم حسین تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود باد در موی شما افتاد دلواپس شدم حنجر تو معجر من هر دو پاره می‌شود؟ حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن چشم من بر نیزه‌ها افتاد، دلواپس شدم حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست دیده‌ام بر بچه‌ها افتاد، دلواپس شدم @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم غزل مصیبت حضرت رقیّه سلام الله علیها بی تو بابا رَمقِ بال و پَرم را بردند شادی زندگی مختصرم را بردند تا که خاموش شوم رأس تو را آوردند سود کردم تو رسیدی ضررم را بردند عوض اینکه بخوانند برایم قصّه بسکه فریاد کشیدند سَرَم را بردند بی تو هر صبح لگد بود که بیدارم کرد خوشیِ اوّل صبح و سحرم را بردند تار صوتی من از ناله زدن بسته شده غصّه ها جوهر و نای جگرم را بردند پای پُر آبله نگذاشت به نیزه برسم قدرت آمدنِ تا گُذرم را بردند نوک انگشت شناساند به من روی تو را مُشت ها سوی دو چشمان تَرم را بردند ساعد دست نحیفم وسط کوچه شکست سنگ ها رنگ سفید سِپَرم را بردند گَردنم بسکه چپ و راست شده با سیلی حالت خیره شدن از نظرم را بردند مانده مویم به زیر ناخُن زجر ای بابا گیسوی بافته تا به کمرم را بردند بین این قافله همبازی من اصغر بود نیزه ای دُزد شد و همسفرم را بردند هیچ کس مثل من از فاطمه ارثیه نبُرد روضه خوان های پریشان خبرم را بردند مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸ @aleyasein
گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد بعد از آن ضربه دگر چشمم نديد من شبيه جده ام زهرا شدم پهلويم بشکسته از ضرب شديد درد سختی دارد این پهلوی من قامتم از ضرب پای او خمید لکنتم از ضربتِ سیلیِ اوست دشمنت گلهای تو از ریشه چید آخر ای بابا مرا با خود ببر موی دختر بچه ات گشته سپید قاتلت ميزد مرا با ضربِ کشت تا حدي که جان به لبهايم رسيد عصر عاشورا تو را کشتند و بعد لشکری وحشی به سوی ما دوید درد سختی در سرم پیچیده چون گوشوارم را عدويت بد کشيد /عبدِ کریم/ @aleyasein
وسط آتش کین موی سرم سوخت پدر شعله بر دامن و حتی کمرم سوخت پدر لب و دندان مرا ضرب عدو ریخت بهم از غم روی کبودت جگرم سوخت پدر پای پرآبله و پشت سرم شمر و سنان لگدی زد که همه بال و پرم سوخت پدر ضرب سیلی عدو روی مرا کرده کبود آنچنان زد که رخ چون قمرم سوخت پدر /عبدِ کریم/ @aleyasein
شعر روضه شب سوم محرم حضرت رقیه سلام الله علیها پدرم جنگ چیز خوبی نیست نیزه و سنگ چیز خوبی نیست زخم روی لبت مرا دق داد لب خون رنگ چیز خوبی نیست زخم پیشانی ات به من فهماند تیزی سنگ چیزی خوبی نیست ازدحام و شلوغی معبر کوچه ی تنگ چیز خوبی نیست دست هاشان به صورتم می خورد سوزش چنگ چیز خوبی نیست پیش غم دیده ها پدر جانم دف و آهنگ چیز خوبی نیست پا که از التهاب آبله ها بشود لنگ چیز خوبی نیست وحید محمدی وامی از شعر آقای اللهیاری @aleyasein
دختر اگر یتیم شود پیر می شود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن و سال ها همه او را نشان دهند دل نازک است دختر و دل گیر می شود باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام این شهر با صدایش چه تسخیر می شود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر می شود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد این جاست روضه صاحب تصویر می شود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر می شود دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر می شود @aleyasein
روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم بر سرم تاج گلی از یاسِ شب‌بو داشتم دختر شامی! نبین حالا تمامش سوخته تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟! زخم‌های صورتم با نیش‌خندت باز شد کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش روزگاری مثل تو، من هم النگو داشتم زل نزن در چشم‌های نیمه‌باز و سرخ من قبل از اینجا چشم‌هایی مثل آهو داشتم غارتش کن مثل مویم؛ شانه می‌خواهم چه کار ؟! آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم دست بر دیوار می‌گیرم شبیه پیرزن قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم چشم‌هایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی مثل شب‌های گذشته دردِ پهلو داشتم عاقبت جای دوا، جام اجل را می‌خورم کاش در ویرانه قدری نوش‌دارو داشتم رضا قاسمی @aleyasein
شب سوم محرم نذر مظلومیتِ -لطفا حق روضه ادا شود- پیر شد! از حال او بابا خبر دارد فقط در دلِ بی طاقتش داغ پدر دارد فقط با مشقّت راه می رفت و امان از آبله از غم این ماجرا صحرا خبر دارد فقط راه، طولانی و تیغِ آفتاب و در دلش اضطرابِ تازیانه بیشتر دارد فقط اکثراً دستِ بزن دارند و با دلواپسی چشم هایی خیره سمت دور و بر دارد فقط بیشتر اهل کمینند و تمام ِ راه را- واهمه از حمله هایِ پشت سر دارد فقط جای سیلی سرخ بود امّا دوباره می زَدَش زجر(لع) زجرش داده! دائم دردسر دارد فقط گریه میکرد و حرامی بُرد پیش ِ او گذاشت غرقِ خون! در تشت! بابایی که سر دارد فقط دید و قدری درد دل کرد و سپس از حال رفت عمّه زینب(س) از غمش خونِ جگر دارد فقط! @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم مِنَت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند گنج‌ها را غالبا شاهان به ویران می‌کِشند زحمتِ زائرِ نوازی‌هایِ او را از قدیم جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است بارِ او را آسمانی‌ها به قرآن می‌کِشند در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند دختران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر عمه‌ها جایِ عمو او  را به دامان می‌کِشند موقعِ خوابش فرشته‌های غمگینی فقط بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان می‌کِشند عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید چادرش را هرطرف با دستِ طفلان می‌کِشند با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک طفل را دنبالِ بابا  نیزه‌داران می‌کِشند خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت از تنورِ گرم  مردم بیشتر نان می‌کِشند قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند گفت دیگر عمه دندانهای شیری‌ام نماند وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند (حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۱) @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش من به زیرِ پای زینب می‌کشانم شام را مثل این خاکِ خرابه  می‌تکانم شام را شعله دیدم لیک از عشقِ تو تب کردم خودم مردمانِ نانجیبش را ادب کردم خودم سِیرِ معراجی جمالی را جلالی آمدم تا در آغوشت کِشَم با دستِ خالی آمدم تا شنیدم در تنوری  زخم رویم خشک شد مثل خشکیِ گلویِ تو  گلویم خشک شد "چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد" زجر زد رویِ لبم شیرین زبانم تلخ شد عمه‌ام میگفت با او راه می‌آید نزن ناله‌اش خاموش شد کوتاه می‌آید نزن بچه است از داد می‌ترسد نزن اما زدند دختر از فریاد می‌ترسد نزن اما زدند فرشِ راهت می‌شود این موی درهَم ریخته بوسه می‌گیرم زِ تو ای رویِ درهَم ریخته عمه جان حس میکنم مژگانِ بابا کم شده خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده (حسن لطفی ۹۶/۰۷/۰۱) @aleyasein
بی‌پناهیم، تهی دست و فقیر آمده‌ایم مستجیریم و به دنبال مجیر آمده‌ایم ما که مسکین و یتیمیم و اسیریم چه باک به روی باز تو یا نعم الامیر آمده‌ایم مثل اشکی که روی نامهٔ ما ریخته‌ای از بلندای نگاه تو به زیر آمده‌ایم چقدر منتظر منتظرانت ماندی منتظر ماندی و افسوس که دیر آمده‌ایم سختی راه، به دوش تو و آلت افتاد ما به همراه تو از بین مسیر آمده‌ایم چقدر لطف در این سفره مهیا کردی باز ما در طلب نان و پنیر آمده‌ایم دو سه خط روضه سر سفره مرا مهمان کن تشنه_چشمیم و پی گریهٔ سیر آمده‌ایم با دل سوخته عمریست که ما دنبال سر در طشت و تن بین حصیر آمده‌ایم @aleyasein
شکر خدا که باز عزادارتان شدیم خوشبخت، ما که گرمی بازارتان شدیم پرچم زدیم، تکیه زدیم و علم زدیم شکر خدا که کارگر کارتان شدیم بیرق به دوش و حلقه به گوش و سیاهپوش منت خدای را که عزادارتان شدیم از بامتان اگرچه هر از گاه می‌پریم بیخود نیامدیم گرفتارتان شدیم این ماه، بار عام غذاهای حضرتی‌ست مثل همیشه نان‌خور دربارتان شدیم از دولت حسین و ز الطاف روضه‌هاست اینکه دوباره لایق دیدارتان شدیم باید چگونه شکر کنیم این مقام را با گریه‌های هر شبمان یارتان شدیم والشمر جالسٌ... نفس مادرت گرفت ما را ببخش باعث آزارتان شدیم @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم اول جلسه‌ای ما نیافتادیم شُکرت از قلم ای جان حسین باز می‌گوییم هردَم دَم به دَم ای جان حسین مادرت فریاد می‌زد یابُنَیَ....سوختیم آذری‌ها تا که گفتند از حرم ای جان حسین نامِ ما را قبلِ ما زهرا نوشته یک به یک مادرت تا گفت گفتیم از عَدَم ای جان حسین هرچه ما داریم از خاکِ عزاداریِ توست روضه آری بشکند پشتِ ستم ای جان حسین شیعه با این روضه‌ها قد راست کرده تا اَبَد دارم از این اشکها تیغِ دودَم ای جان حسین دلخوشیِ ما از این دنیا فقط عشق است عشق با تو می‌سازیم با هر بیش و کم ای جان حسین قبلِ نامِ مادرم نامِ تو را آموختم با اذانش گفت وقتی مادرم ای جان حسین این کریمیِ تو ما را یاکریمت کرده است ما گِره خوردیم با اهلِ کَرَم ای جان حسین شُکر دستم پیش این و آن نمی‌گردد دراز شُکر هستم با تو تنها محترم ای جان حسین هرچه از عمرم اگر مانده است می‌گویم حسین سیر هستم از همه غیر از حرم ای جان حسین در خرابه خوابِ بابا دیده و بی حال بود می‌نوشت از اشکها با قَدِ خَم ای جان حسین (حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۱) @aleyasein
یا رقیه سلام الله علیها تکه چوبی در بیابان یافتم بهر عصا... تا کمک حالم شود،افسوس با آن هم زدند @aleyasein
دلم اسير يتيمی كه در نهايت درد... هنوز در دل خود شوق يك بغل دارد @aleyasein
من روی روضه هاى تو كردم حساب ها ای دختر قبيله ى عاليجناب ها... @aleyasein
عمه قربانت شود کمتر ببر نام حسین اندکی دیگر توام مهمان بابا میشوی... @aleyasein
بی بی رقيه دختران شام ميگردند همراه پدر... كاش بابا تا تو هم با خود بگردانی مرا @aleyasein
صدایت میکنم بابا، چه تسبیحی، چه تکبیری نگاهم میکنی از نی، عجب قابی، چه تصویری سراغت را که میگیرم، کسی چیزی نمی گوید مگر دلگیری از دستم، سراغ از ما نمی گیری سه ساله بودم و رفتی، ولی داغ تو پیرم کرد اگر چه خردسال اما، نصیبم شد زمین گیری مرا با دست سنگینش، چقدر این زجر بابا زد کشیدم زجر بسیاری، بدون جرم و تقصیری به خوابم آمدی دیشب، به این هم راضی ام بابا یقیناً جز وصال تو، ندارد هیچ تعبیری گرسنه هستم و تشنه، ولی از جان خود سیرم بیا با خود ببر من را، مگر از دخترت سیری مرا زد پیش چشم تو، چکید اشک تو از نیزه به خود گفتم که ای دختر، چرا دیگر نمی میری محسن صرامی @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم من را نگاهِ تو اگر از یاد بُرده بود چیزی نداشتم همه را باد بُرده بود دیوانه‌ی حسینم از آن دَم که مادرم من را کنارِ پنجره فولاد بُرده بود ما را رضا به کرببُلا بُرد و قبل از آن ما را حسین صحنِ گوهرشاد بُرده بود ما را حسین دست گرفته تمامِ عُمر ما را وَگَرنَه این همه بیداد بُرده بود از شیر مادرم نه که پیش از تولدم دل را حسین ، خانه‌اش آباد بُرده بود مجلس تمام می‌شود و مادر تو را از هوش ، روضه‌هایِ پُر از داد بُرده بود - - - مدیون زینب است امامت وَگَرنَه غَم جان از وجودِ حضرتِ سجاد بُرده بود "زینب فرشته بود و پَرِ خویش وا نکرد... پَر می‌گشود اگر همه را باد بُرده بود" (حسن لطفی ۹۴/۰۷/۲۵) @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم ناله‌هایت میرسد تا مشقِ زینب می‌کنم اشکهایت می‌چکد تا گریه هرشب می‌کنم دستمالِ گریه‌ات را رویِ چشمم میکِشی؟ تا ببینی چشم خود از خون لبالب می‌کنم عشق هم از جانبِ لیلاست مجنون شهره شد دوست می‌میرد برایم من فقط تَب می‌کنم میزنی رویِ سرت تا یاد آن سَر میکُنی میزنم رویِ لبم تا یادِ آن لب می‌کنم بر کفن هِی مینویسم  دوستت دارم حسین این  لباسِ عشق را غرق مُرَکَب می‌کنم میرسم در روضه‌ها و چای میریزم فقط گرچه بی چیزم خودم را اهلِ منصب می‌کنم مجلسِ روضه گره از زندگی وا میکند بچه‌هایم را در این روضه مودب می‌کنم بر گلو شام غریبان دست دارد می‌کشد گفت رگهای گلویت را مرتب می‌کنم (حسن لطفی۹۵/۰۷/۱۴) @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم جذبه و جاذبه و جلوه‌ی اعظم حسن است علی و عالی و علامه و اعلم حسن است به خداوند بهشتش حسن آباد خداست شرف‌الشمس خداوندِ دو عالم حسن است بنویس از نفَسش فاطمه را می‌فهمند بسکه آئینه‌یِ پیغمبر اکرم حسن است از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم دومین حیدرِ این قوم  مُسَلم حسن است چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است او حسین است و حسین است حسن پس خوب است بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است کیست او قبله‌ی اصحابِ اباعبدالله نقشِ پُر جذبه ی هفتادو دو پرچم حسن است شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است ابن طاووس بخوان  آه مُقَرَم بنویس روضه‌ی غربتِ شبهای محرم حسن است (حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴)   @aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم شبی ای کربلایی پیشِ ما باش میونِ گریه‌ها و روضه‌ها باش شبی شالی بکِش روی چشمامون شبی هم جایِ ما کرببلا باش تو این شبها ببین داغونم ای داد میونِ روضه سرگردونم ای داد می‌دونم این روزا لب تشنه هستی به یادت از عطش می‌خونم ای داد برای گریه هاتون گریه کردیم برا اشکِ چشاتون گریه کردیم دو شب صاحب عزامون یه غریبه برا دردش براتون گریه کردیم رفیقم هم رفیقای قدیمی رفاقت خوبه اما با   کریمی بیا امشب غریبونه بخونیم یتیمی آی یتیمی آی یتیمی خدا میدونه بی تو ما یتیمیم اگه بابا داریم اما یتیمیم بزار امشب یتیمونه بخونم بیا آقا بیا آقا یتیمیم مزاری محترم می‌سازیم آقا برا صاحب کرم می‌سازیم اقا برای حضرت قاسم مدینه ورودی حرم می‌سازیم آقا (حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴) @aleyasein
یاحسین بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن چشم امید من به دوتا قطره اشک بود این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن هرشب بساط ساز من آماده بوده است امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت از چشم شور مردم بی روضه دور کن ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو فکری به حال مردم اهل قبور کن کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین گاهی هم از کنار مزارم عبور کن پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی تو صفحه های نوکریم را مرور کن @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم بَس‌کُن رُباب نیمه‌ای از شب گذشته است دیگر بخواب نیمه‌ای از شب گذشته است کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده با دست‌های بسته مَزَن چنگ بر رُخَت با ناخنِ شکسته مَزَن چنگ بر رُخَت بَس‌کُن رُباب حرمله بیدار می‌شود اینجا دوباره حلقه‌یِ انظار می‌شود تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود یک شب ندیده‌ایم که با غم نیامده حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد بَس‌کُن رُباب یک شبه مویت سپید شد پیراهنی که تازه خریدی نشان مده گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده با خنده خواب رفته تماشا نمی‌کند مادر نگفته است و زبان وا نمی‌کند اینجا به نیزه کودکِ تو خواب می‌کنند فرقی نمیکند که چه پرتاب می‌کنند بر نیزه‌های قافله سنگی اگر خورَد هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد بَس‌کُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده (حسن لطفی) @aleyasein
بسم‌الله الرحمن الرحیم دست و پا میزنی انگار بغل می‌خواهی یاکه جایِ من از این تیر عسل می‌خواهی می‌شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم لااَقَل بَر لبِ من قند بده پیشِ رُباب به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رُباب عمه‌ات نَشنود این را : کَمَرم درد گرفت چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت تیر اِی کاش به سویِ پدرت می‌آمد صبر می‌کرد که دندانِ تو در می‌آمد صبر می‌کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری صبر می‌کرد که این دفعه کَمی شیر خوری به لبت حداقل آب ندادند که هیچ به رویِ دست تو را تاب ندادند که هیچ خواستی تا بخوری آب پریدی بابا ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند هِلهله زودتر از من خبرت را می‌بُرد من نبودم لبه‌ی تیر سَرَت را می‌بُرد بی تعادل شدم از زین پدَرَت می‌اُفتد وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می‌اُفتد بوسه بر حلقِ تو باید که از این پس بدهم کارِ من نیست که قنداقِ تو را پَس بدهم بندِ قُنداقِ تو را سرخ ندیده بودیم پیرهن هایِ تو را تازه خریده بودیم عاقبت دادِ مرا تیر در آورد اِی وای حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد اِی وای نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده حرمله نیزه‌ای انگار به دستم داده درد داری که پُر از چین شده‌ای بابا‌جان؟ با سه‌شعبه تو چه سنگین شده‌ای بابا‌جان تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد می‌روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد روضه‌هایِ تو مَهیب است زبان‌بسته چه‌شد استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده استخوان‌های گلویَت به صدا اُفتاده نَفَس از حنجره‌یِ پاره کشیدن سخت است پابرهنه عقبِ بچه دویدن سخت است (حسن لطفی) @aleyasein
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ای خفته در مزار سر از خاک کن برون احوال چاکران تو بعد از تو در هم است از دجله و فرات گذر کن به ملک پارس کاین‌جا برآن جناب رفاهی فراهم است بنشین به ذوالجناح و عنان بر عنان بیا با اکبرت که حاصل اولاد آدم است ور خود نبود میل شریفت به ملک پارس هرجا کنی جلوس همان‌جا مکرم است لیکن نمان به ملک عراق و مکان نگیر جایی که دختران تو را غم روی غم است بر دیده رعیت مسکین قدم گذار کین رود بر فرات هماره مقدم است مقصود از این مکالمه عرض نیاز بود ور نه همیشه رای تو بر قوم، اقدم است اما حدیث تنگدلی را کجا برم تا وصل رخ نماید، قتلم مسلم است @aleyasein
به جرم گفتن احلی من العسل قاسم شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند @aleyasein
هرکس که جمل را به حسن باخته بود دقّ دلی اش را سر قاسم آورد.... @aleyasein