زمینه شب اول محرم ۹۸
باورم نمیشه
منو لیاقت نوکری
باورم نمیشه
منو عنایت مادری
یعنی
منم دعا کرده زهرا
یعنی
منم صدا کرده زهرا
یعنی
منم جدا کرده زهرا
به اذن زهرا
به اذن حیدر
براتو سینه می زنم غریب مادر
غروب اول
تا عصر آخر
برا تو سینه می زنم غریب مادر
روحی نفسی لک الفدا حسین
صلی الله علیک یا حسین
---
باورم نمیشه
میون روضتم یا حسین
باورم نمیشه
دخیل هیئتم یا حسین
یعنی
نگات منو خرید آقا
اینجا
میشه به تو رسید آقا
نوکر
یه روز میشه شهید آقا
تا زنده باشم
تا روز آخر
براتو سینه می زنم غریب مادر
به اذن زهرا
به اذن حیدر
برا تو سینه زن می زنم غریب مادر
روحی نفسی لک الفدا حسین
صلی الله علیک یا حسین
@aleyasein
#ورود_کاروان_به_کربلا
#قاسم_نعمتی
دیدهام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد،دلواپس شدم
نام این صحرا حسین، با قلب زینب آشناست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم
خاکِ سرخ این بیابان بوی کوچه میدهد
گوئیا مادر ز پا افتاد دلواپس شدم
این دمِ پیری مرا آواره صحرا مکن
راهمان دیدی کجا افتاد، دلواپس شدم
من کنارِ تو نباشم زود میمیرم حسین
تا عمود خیمه جا افتاد، دلواپس شدم
این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم
حنجر تو معجر من هر دو پاره میشود؟
حرف بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم
حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزهها افتاد، دلواپس شدم
حرمله زانو زده، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم
دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیدهام بر بچهها افتاد، دلواپس شدم
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
غزل مصیبت حضرت رقیّه سلام الله علیها
#شاعر_مجتبی_صمدی_شهاب
بی تو بابا رَمقِ بال و پَرم را بردند
شادی زندگی مختصرم را بردند
تا که خاموش شوم رأس تو را آوردند
سود کردم تو رسیدی ضررم را بردند
عوض اینکه بخوانند برایم قصّه
بسکه فریاد کشیدند سَرَم را بردند
بی تو هر صبح لگد بود که بیدارم کرد
خوشیِ اوّل صبح و سحرم را بردند
تار صوتی من از ناله زدن بسته شده
غصّه ها جوهر و نای جگرم را بردند
پای پُر آبله نگذاشت به نیزه برسم
قدرت آمدنِ تا گُذرم را بردند
نوک انگشت شناساند به من روی تو را
مُشت ها سوی دو چشمان تَرم را بردند
ساعد دست نحیفم وسط کوچه شکست
سنگ ها رنگ سفید سِپَرم را بردند
گَردنم بسکه چپ و راست شده با سیلی
حالت خیره شدن از نظرم را بردند
مانده مویم به زیر ناخُن زجر ای بابا
گیسوی بافته تا به کمرم را بردند
بین این قافله همبازی من اصغر بود
نیزه ای دُزد شد و همسفرم را بردند
هیچ کس مثل من از فاطمه ارثیه نبُرد
روضه خوان های پریشان خبرم را بردند
مجتبی صمدی شهاب محرم ۱۳۹۸
@aleyasein
#یا_رقیه_بنت_الحسین
#شب_سوم
#روضه_محرم
گيسويم را مُشت کرد و ميکشيد
بعد از آن ضربه دگر چشمم نديد
من شبيه جده ام زهرا شدم
پهلويم بشکسته از ضرب شديد
درد سختی دارد این پهلوی من
قامتم از ضرب پای او خمید
لکنتم از ضربتِ سیلیِ اوست
دشمنت گلهای تو از ریشه چید
آخر ای بابا مرا با خود ببر
موی دختر بچه ات گشته سپید
قاتلت ميزد مرا با ضربِ کشت
تا حدي که جان به لبهايم رسيد
عصر عاشورا تو را کشتند و بعد
لشکری وحشی به سوی ما دوید
درد سختی در سرم پیچیده چون
گوشوارم را عدويت بد کشيد
/عبدِ کریم/
@aleyasein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#روضه
#شب_سوم_محرم
وسط آتش کین موی سرم سوخت پدر
شعله بر دامن و حتی کمرم سوخت پدر
لب و دندان مرا ضرب عدو ریخت بهم
از غم روی کبودت جگرم سوخت پدر
پای پرآبله و پشت سرم شمر و سنان
لگدی زد که همه بال و پرم سوخت پدر
ضرب سیلی عدو روی مرا کرده کبود
آنچنان زد که رخ چون قمرم سوخت پدر
/عبدِ کریم/
@aleyasein
شعر روضه
شب سوم محرم
حضرت رقیه سلام الله علیها
پدرم جنگ چیز خوبی نیست
نیزه و سنگ چیز خوبی نیست
زخم روی لبت مرا دق داد
لب خون رنگ چیز خوبی نیست
زخم پیشانی ات به من فهماند
تیزی سنگ چیزی خوبی نیست
ازدحام و شلوغی معبر
کوچه ی تنگ چیز خوبی نیست
دست هاشان به صورتم می خورد
سوزش چنگ چیز خوبی نیست
پیش غم دیده ها پدر جانم
دف و آهنگ چیز خوبی نیست
پا که از التهاب آبله ها
بشود لنگ چیز خوبی نیست
وحید محمدی
وامی از شعر آقای اللهیاری
@aleyasein
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه
دختر اگر یتیم شود پیر می شود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
هم سن و سال ها همه او را نشان دهند
دل نازک است دختر و دل گیر می شود
باشد شبیه مادر خود نافذ الکلام
این شهر با صدایش چه تسخیر می شود
فریادهای یا ابتایش چو فاطمه
در سرزمین کفر چو تکبیر می شود
وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد
هر تاب آن چو حلقه زنجیر می شود
اصلاً رقیه نه، به خدا مَرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر می شود
هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد
این جاست روضه صاحب تصویر می شود
دشمن به او نگاه خریدار می کند
خوب شاه زاده بوده و تحقیر می شود
فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست
بیهوده نیست این همه تکفیر می شود
دادند جای غسل، تیمم تنش... چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر می شود
#قاسم_نعمتی
@aleyasein
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شب_سوم_محرم
روزگاری بالش از بال و پَر قو داشتم
بر سرم تاج گلی از یاسِ شببو داشتم
دختر شامی! نبین حالا تمامش سوخته
تو کجا بودی ببینی تا کمر مو داشتم ؟!
زخمهای صورتم با نیشخندت باز شد
کاش بودی آن زمانی که بَر و رو داشتم
فخر نفروش و کنارم آستین بالا نکش
روزگاری مثل تو، من هم النگو داشتم
زل نزن در چشمهای نیمهباز و سرخ من
قبل از اینجا چشمهایی مثل آهو داشتم
غارتش کن مثل مویم؛ شانه میخواهم چه کار ؟!
آه، روزی دستِ بابا را به گیسو داشتم
دست بر دیوار میگیرم شبیه پیرزن
قبل از آوارِ کتک من نیز، نیرو داشتم
معجری که داشتم را دختری دزدید و رفت
خواستم آن را بگیرم؛ دردِ زانو داشتم
چشمهایم خواب را فریاد زد دیشب؛ ولی
مثل شبهای گذشته دردِ پهلو داشتم
عاقبت جای دوا، جام اجل را میخورم
کاش در ویرانه قدری نوشدارو داشتم
رضا قاسمی
@aleyasein
شب سوم محرم نذر مظلومیتِ
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
-لطفا حق روضه ادا شود-
پیر شد! از حال او بابا خبر دارد فقط
در دلِ بی طاقتش داغ پدر دارد فقط
با مشقّت راه می رفت و امان از آبله
از غم این ماجرا صحرا خبر دارد فقط
راه، طولانی و تیغِ آفتاب و در دلش
اضطرابِ تازیانه بیشتر دارد فقط
اکثراً دستِ بزن دارند و با دلواپسی
چشم هایی خیره سمت دور و بر دارد فقط
بیشتر اهل کمینند و تمام ِ راه را-
واهمه از حمله هایِ پشت سر دارد فقط
جای سیلی سرخ بود امّا دوباره می زَدَش
زجر(لع) زجرش داده! دائم دردسر دارد فقط
گریه میکرد و حرامی بُرد پیش ِ او گذاشت
غرقِ خون! در تشت! بابایی که سر دارد فقط
دید و قدری درد دل کرد و سپس از حال رفت
عمّه زینب(س) از غمش خونِ جگر دارد فقط!
#السلام_علیک_یا_رقیه
#من_الذی_أیتمني
#شب_سوم_محرم
#مرضیه_عاطفی
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
مِنَت ویرانهاش را خِیلِ مُژگان میکِشند
گنجها را غالبا شاهان به ویران میکِشند
زحمتِ زائرِ نوازیهایِ او را از قدیم
جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان میکِشند
او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است
بارِ او را آسمانیها به قرآن میکِشند
در خرابه ماند اما کاخ را ویرانه کرد
اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان میکِشند
گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود
از دو چشمانش خجالت اَبر و باران میکِشند
آنکه دختر دارد این را زودتر حس میکند
دختران نازِ پدر را با پدرجان میکِشند
پایِ او عادت ندارد بر زمین باشد اگر
عمهها جایِ عمو او را به دامان میکِشند
موقعِ خوابش فرشتههای غمگینی فقط
بالِشان را را رویِ تاولهای سوزان میکِشند
عمههایش نیمهشب وقتی که خوابش میبَرد
یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان میکِشند
دیگر از بازی بدش میآید از وقتی که دید
چادرش را هرطرف با دستِ طفلان میکِشند
با طنابی که به دستش داشت مشکل میرود
با طنابی که به گردن داشت آسان میکِشند
سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک
طفل را دنبالِ بابا نیزهداران میکِشند
خواست با پایش بیاید زجر اما گفت نه
طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان میکِشند
خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت
از تنورِ گرم مردم بیشتر نان میکِشند
قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است
بسکه در این کوچهها مویِ پریشان میکِشند
گفت دیگر عمه دندانهای شیریام نماند
وای با سیلی چرا در شام دندان میکِشند
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۱)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_حضرت_رقیه_سلامالله
آمدم ویران کنم این کاخها را بر سرش
شام را میکوبم این شامِ بلا را بر سرش
من به زیرِ پای زینب میکشانم شام را
مثل این خاکِ خرابه میتکانم شام را
شعله دیدم لیک از عشقِ تو تب کردم خودم
مردمانِ نانجیبش را ادب کردم خودم
سِیرِ معراجی جمالی را جلالی آمدم
تا در آغوشت کِشَم با دستِ خالی آمدم
تا شنیدم در تنوری زخم رویم خشک شد
مثل خشکیِ گلویِ تو گلویم خشک شد
"چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد"
زجر زد رویِ لبم شیرین زبانم تلخ شد
عمهام میگفت با او راه میآید نزن
نالهاش خاموش شد کوتاه میآید نزن
بچه است از داد میترسد نزن اما زدند
دختر از فریاد میترسد نزن اما زدند
فرشِ راهت میشود این موی درهَم ریخته
بوسه میگیرم زِ تو ای رویِ درهَم ریخته
عمه جان حس میکنم مژگانِ بابا کم شده
خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده
(حسن لطفی ۹۶/۰۷/۰۱)
@aleyasein
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#محمدعلی_بيابانی
بیپناهیم، تهی دست و فقیر آمدهایم
مستجیریم و به دنبال مجیر آمدهایم
ما که مسکین و یتیمیم و اسیریم چه باک
به روی باز تو یا نعم الامیر آمدهایم
مثل اشکی که روی نامهٔ ما ریختهای
از بلندای نگاه تو به زیر آمدهایم
چقدر منتظر منتظرانت ماندی
منتظر ماندی و افسوس که دیر آمدهایم
سختی راه، به دوش تو و آلت افتاد
ما به همراه تو از بین مسیر آمدهایم
چقدر لطف در این سفره مهیا کردی
باز ما در طلب نان و پنیر آمدهایم
دو سه خط روضه سر سفره مرا مهمان کن
تشنه_چشمیم و پی گریهٔ سیر آمدهایم
با دل سوخته عمریست که ما دنبال
سر در طشت و تن بین حصیر آمدهایم
@aleyasein
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#محمدعلی_بيابانی
شکر خدا که باز عزادارتان شدیم
خوشبخت، ما که گرمی بازارتان شدیم
پرچم زدیم، تکیه زدیم و علم زدیم
شکر خدا که کارگر کارتان شدیم
بیرق به دوش و حلقه به گوش و سیاهپوش
منت خدای را که عزادارتان شدیم
از بامتان اگرچه هر از گاه میپریم
بیخود نیامدیم گرفتارتان شدیم
این ماه، بار عام غذاهای حضرتیست
مثل همیشه نانخور دربارتان شدیم
از دولت حسین و ز الطاف روضههاست
اینکه دوباره لایق دیدارتان شدیم
باید چگونه شکر کنیم این مقام را
با گریههای هر شبمان یارتان شدیم
والشمر جالسٌ... نفس مادرت گرفت
ما را ببخش باعث آزارتان شدیم
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_سوم_محرم_امامحسین_علیهالسلام
اول جلسهای
ما نیافتادیم شُکرت از قلم ای جان حسین
باز میگوییم هردَم دَم به دَم ای جان حسین
مادرت فریاد میزد یابُنَیَ....سوختیم
آذریها تا که گفتند از حرم ای جان حسین
نامِ ما را قبلِ ما زهرا نوشته یک به یک
مادرت تا گفت گفتیم از عَدَم ای جان حسین
هرچه ما داریم از خاکِ عزاداریِ توست
روضه آری بشکند پشتِ ستم ای جان حسین
شیعه با این روضهها قد راست کرده تا اَبَد
دارم از این اشکها تیغِ دودَم ای جان حسین
دلخوشیِ ما از این دنیا فقط عشق است عشق
با تو میسازیم با هر بیش و کم ای جان حسین
قبلِ نامِ مادرم نامِ تو را آموختم
با اذانش گفت وقتی مادرم ای جان حسین
این کریمیِ تو ما را یاکریمت کرده است
ما گِره خوردیم با اهلِ کَرَم ای جان حسین
شُکر دستم پیش این و آن نمیگردد دراز
شُکر هستم با تو تنها محترم ای جان حسین
هرچه از عمرم اگر مانده است میگویم حسین
سیر هستم از همه غیر از حرم ای جان حسین
در خرابه خوابِ بابا دیده و بی حال بود
مینوشت از اشکها با قَدِ خَم ای جان حسین
(حسن لطفی ۹۸/۰۶/۱۱)
@aleyasein
یا رقیه سلام الله علیها
تکه چوبی در بیابان یافتم بهر عصا...
تا کمک حالم شود،افسوس با آن هم زدند
@aleyasein
دلم اسير يتيمی كه در نهايت درد...
هنوز در دل خود شوق يك بغل دارد
@aleyasein
عمه قربانت شود کمتر ببر نام حسین
اندکی دیگر توام مهمان بابا میشوی...
@aleyasein
بی بی رقيه
دختران شام ميگردند همراه پدر...
كاش بابا تا تو هم با خود بگردانی مرا
@aleyasein
#حضرت_رقیه
صدایت میکنم بابا، چه تسبیحی، چه تکبیری
نگاهم میکنی از نی، عجب قابی، چه تصویری
سراغت را که میگیرم، کسی چیزی نمی گوید
مگر دلگیری از دستم، سراغ از ما نمی گیری
سه ساله بودم و رفتی، ولی داغ تو پیرم کرد
اگر چه خردسال اما، نصیبم شد زمین گیری
مرا با دست سنگینش، چقدر این زجر بابا زد
کشیدم زجر بسیاری، بدون جرم و تقصیری
به خوابم آمدی دیشب، به این هم راضی ام بابا
یقیناً جز وصال تو، ندارد هیچ تعبیری
گرسنه هستم و تشنه، ولی از جان خود سیرم
بیا با خود ببر من را، مگر از دخترت سیری
مرا زد پیش چشم تو، چکید اشک تو از نیزه
به خود گفتم که ای دختر، چرا دیگر نمی میری
محسن صرامی
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_امام_زمان_عجلالله
من را نگاهِ تو اگر از یاد بُرده بود
چیزی نداشتم همه را باد بُرده بود
دیوانهی حسینم از آن دَم که مادرم
من را کنارِ پنجره فولاد بُرده بود
ما را رضا به کرببُلا بُرد و قبل از آن
ما را حسین صحنِ گوهرشاد بُرده بود
ما را حسین دست گرفته تمامِ عُمر
ما را وَگَرنَه این همه بیداد بُرده بود
از شیر مادرم نه که پیش از تولدم
دل را حسین ، خانهاش آباد بُرده بود
مجلس تمام میشود و مادر تو را
از هوش ، روضههایِ پُر از داد بُرده بود
- - -
مدیون زینب است امامت وَگَرنَه غَم
جان از وجودِ حضرتِ سجاد بُرده بود
"زینب فرشته بود و پَرِ خویش وا نکرد...
پَر میگشود اگر همه را باد بُرده بود"
(حسن لطفی ۹۴/۰۷/۲۵)
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_چهارم_محرم_امام_زمان_عجلالله
نالههایت میرسد تا مشقِ زینب میکنم
اشکهایت میچکد تا گریه هرشب میکنم
دستمالِ گریهات را رویِ چشمم میکِشی؟
تا ببینی چشم خود از خون لبالب میکنم
عشق هم از جانبِ لیلاست مجنون شهره شد
دوست میمیرد برایم من فقط تَب میکنم
میزنی رویِ سرت تا یاد آن سَر میکُنی
میزنم رویِ لبم تا یادِ آن لب میکنم
بر کفن هِی مینویسم دوستت دارم حسین
این لباسِ عشق را غرق مُرَکَب میکنم
میرسم در روضهها و چای میریزم فقط
گرچه بی چیزم خودم را اهلِ منصب میکنم
مجلسِ روضه گره از زندگی وا میکند
بچههایم را در این روضه مودب میکنم
بر گلو شام غریبان دست دارد میکشد
گفت رگهای گلویت را مرتب میکنم
(حسن لطفی۹۵/۰۷/۱۴)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_حضرت_قاسم_ابن_الحسن_علیهالسلام
جذبه و جاذبه و جلوهی اعظم حسن است
علی و عالی و علامه و اعلم حسن است
به خداوند بهشتش حسن آباد خداست
شرفالشمس خداوندِ دو عالم حسن است
بنویس از نفَسش فاطمه را میفهمند
بسکه آئینهیِ پیغمبر اکرم حسن است
از حسن جانِ علی بِینِ جمل فهمیدم
دومین حیدرِ این قوم مُسَلم حسن است
چهارده تَن همه اوصافِ حسن را دارند
دو حسن هست ولیکن همه از دَم حسن است
بیشتر داد به هر کَس که اهانت کردَش
بسکه بخشید که گفتیم خدا هم حسن است
او حسین است و حسین است حسن پس خوب است
بنویسیم که در هر دو مجسم حسن است
بارها گفت حسین اینکه کریم این آقاست
بارها گفت حسین اینکه مقدم حسن است
کیست او قبلهی اصحابِ اباعبدالله
نقشِ پُر جذبه ی هفتادو دو پرچم حسن است
شیخ عباس قمی ، مُنتهی الآمالش
گفت در کرببلا سیلِ دمادم حسن است
شش شهیدند از او ، پس به محرم سوگند
صاحبِ بیشترین سهم در این غم حسن است
کاش می شد که بگویم به ضریحِ حرمش
اینهمه غم حسن است اینهمه ماتم حسن است
ابن طاووس بخوان آه مُقَرَم بنویس
روضهی غربتِ شبهای محرم حسن است
(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_ششم_محرم_امام_زمان_عجلالله
شبی ای کربلایی پیشِ ما باش
میونِ گریهها و روضهها باش
شبی شالی بکِش روی چشمامون
شبی هم جایِ ما کرببلا باش
تو این شبها ببین داغونم ای داد
میونِ روضه سرگردونم ای داد
میدونم این روزا لب تشنه هستی
به یادت از عطش میخونم ای داد
برای گریه هاتون گریه کردیم
برا اشکِ چشاتون گریه کردیم
دو شب صاحب عزامون یه غریبه
برا دردش براتون گریه کردیم
رفیقم هم رفیقای قدیمی
رفاقت خوبه اما با کریمی
بیا امشب غریبونه بخونیم
یتیمی آی یتیمی آی یتیمی
خدا میدونه بی تو ما یتیمیم
اگه بابا داریم اما یتیمیم
بزار امشب یتیمونه بخونم
بیا آقا بیا آقا یتیمیم
مزاری محترم میسازیم آقا
برا صاحب کرم میسازیم اقا
برای حضرت قاسم مدینه
ورودی حرم میسازیم آقا
(حسن لطفی ۹۷/۰۶/۲۴)
@aleyasein
یاحسین
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
هرشب بساط ساز من آماده بوده است
امشب بساط سوز مرا جفت و جور کن
فرزند هیاتی مرا زیر پرچمت
از چشم شور مردم بی روضه دور کن
ما مُرده ایم بی تو و بی کربلای تو
فکری به حال مردم اهل قبور کن
کردی سفارش آن دو ملک را ولی حسین
گاهی هم از کنار مزارم عبور کن
پرونده ام پُر است از اعمال بد ولی
تو صفحه های نوکریم را مرور کن
#محسن_ناصحی
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیهالسلام
بَسکُن رُباب نیمهای از شب گذشته است
دیگر بخواب نیمهای از شب گذشته است
کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده
با دستهای بسته مَزَن چنگ بر رُخَت
با ناخنِ شکسته مَزَن چنگ بر رُخَت
بَسکُن رُباب حرمله بیدار میشود
اینجا دوباره حلقهیِ انظار میشود
تَرسم که نیزه دار کمی جابِجا شود
از رویِ نیزه راسِ عزیزت رها شود
یک شب ندیدهایم که با غم نیامده
حتی هنوز زخمِ گلو هَم نیامده
گرچه امیدِ چشمِ تَرَت نااُمید شد
بَسکُن رُباب یک شبه مویت سپید شد
پیراهنی که تازه خریدی نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
با خنده خواب رفته تماشا نمیکند
مادر نگفته است و زبان وا نمیکند
اینجا به نیزه کودکِ تو خواب میکنند
فرقی نمیکند که چه پرتاب میکنند
بر نیزههای قافله سنگی اگر خورَد
هر سر که کوچک است بر او بیشتر خورَد
بَسکُن رُباب زخمِ گلو را نشان مده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان مده
(حسن لطفی)
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#شب_هفتم_محرم_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
دست و پا میزنی انگار بغل میخواهی
یاکه جایِ من از این تیر عسل میخواهی
میشُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااَقَل بَر لبِ من قند بده پیشِ رُباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رُباب
عمهات نَشنود این را : کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر اِی کاش به سویِ پدرت میآمد
صبر میکرد که دندانِ تو در میآمد
صبر میکرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر میکرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به رویِ دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را میبُرد
من نبودم لبهی تیر سَرَت را میبُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت میاُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت میاُفتد
بوسه بر حلقِ تو باید که از این پس بدهم
کارِ من نیست که قنداقِ تو را پَس بدهم
بندِ قُنداقِ تو را سرخ ندیده بودیم
پیرهن هایِ تو را تازه خریده بودیم
عاقبت دادِ مرا تیر در آورد اِی وای
حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد اِی وای
نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده
حرمله نیزهای انگار به دستم داده
درد داری که پُر از چین شدهای باباجان؟
با سهشعبه تو چه سنگین شدهای باباجان
تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند
خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند
به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد
میروم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد
روضههایِ تو مَهیب است زبانبسته چهشد
استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد
یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند
دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند
ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی
تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی
مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده
استخوانهای گلویَت به صدا اُفتاده
نَفَس از حنجرهیِ پاره کشیدن سخت است
پابرهنه عقبِ بچه دویدن سخت است
(حسن لطفی)
@aleyasein
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین
ای خفته در مزار سر از خاک کن برون
احوال چاکران تو بعد از تو در هم است
از دجله و فرات گذر کن به ملک پارس
کاینجا برآن جناب رفاهی فراهم است
بنشین به ذوالجناح و عنان بر عنان بیا
با اکبرت که حاصل اولاد آدم است
ور خود نبود میل شریفت به ملک پارس
هرجا کنی جلوس همانجا مکرم است
لیکن نمان به ملک عراق و مکان نگیر
جایی که دختران تو را غم روی غم است
بر دیده رعیت مسکین قدم گذار
کین رود بر فرات هماره مقدم است
مقصود از این مکالمه عرض نیاز بود
ور نه همیشه رای تو بر قوم، اقدم است
اما حدیث تنگدلی را کجا برم
تا وصل رخ نماید، قتلم مسلم است
@aleyasein
#واویلا
به جرم گفتن احلی من العسل قاسم
شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند
@aleyasein
#روز_ششم
هرکس که جمل را به حسن باخته بود
دقّ دلی اش را سر قاسم آورد....
@aleyasein