◼️ شور حماسی(عربی)
یا ایها السابقون..
#مقاومت_لبنان
✍️ #شیخ_علی_عالمی
🎤 کربلایی حمید عسکری
#ظهر شهادت مورخ ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۳
#هیئت ثارالله کرمان
حقیت نوری حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها).mp3
15.16M
🌀 بیانات عمیق #استاد_یزدان_پناه پیرامون: «حقیقت نوری حضرت فاطمه (سلام اللّه علیها)» به مناسبت ولادت آن حضرت؛ در درس "عرفان در وادی عمل" (شنبه: ۱۴۰۳/۱۰/۰۱)
┄┄┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄┄┄
🌹 استماع این جلسه، برای معرفت پیدا کردن به مقام و منزلت حضرت زهرا(سلام اللّه علیها) بسیار مؤثر می باشد.
#حقیقت_نوری
#حقیقت_کتاب_مبین
#تجلی_اعظم
┄┄┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄┄┄
🌱 "رستاخیــــــــ🌏ــــــــــــز" 🌱
┄┄┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄┄┄
.
هدایت شده از ریحانه
🌷پوستر ویژه «ریحانه» KHAMENEI.IR
❤️ حضرت فاطمهی زهرا سلاماللهعلیها؛ پدیده شگفتانگیز آفرینش
✏️ رهبر انقلاب: اگر ابعاد وجودی فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را انسان بتواند احصاء کند و ببیند، یقین میکند که این یک پدیدهی شگفتانگیزی است در آفرینش عالم؛ دختر جوانی که در اوایل جوانی، از لحاظ معنوی و رتبهی هویّت ملکوتی و جبروتی به جایی برسد که خشم او موجب خشم خدا، و خشنودی او مایهی خشنودی خدا بشود... خیلی چیز عجیبی است! عظمت را ببینید!... ۱۴۰۳/۹/۲۷
📥 نسخه قابل چاپ
🖥 @khamenei_reyhaneh
May 11
«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳»
✍️#علی_عالمی
🔻قسمت اول
🌱 برای اولین بار بود که داشتم میرفتم حسینیه امام خمینی ره.
چند باری در مرقد مطهر امام خمینی ره حضرت آقا رو از دور دیده بودم ولی این بار به شوق این که از فاصله ای نزدیک تر میخوام چهره نورانی آقا رو ببینم شب به سختی خوابیدم .
🌱 ساعت 3ونیم شب بود که از خواب بیدار شدم و به شوق دیدار آماده شدم تا راهی تهران بشم.
همسرم برام چند تا شیرینی گذاشته بود تا
در بین راه بخورم اما چون ضعف کرده بودم یکیش رو همون موقع حرکت نوش جان کردم 😋
🌱بین راه پشت فرمون دائم برای خودم تصویر سازی میکردم که یعنی میشه برم اون جلوی حسینیه بشینم و راحت به چهره آقا نگاه کنم و عوض همه روزهایی که حسرت دیدن آقا رو داشتم یه دل سیر نگاش کنم.
🕕ساعت 6 صبح بود که رسیدم تهران ماشین رو تو پارکینگ طبقاتی خیابان مجاور پارک کردم و منتظر بودم تا دوستان قزوینی برسند ؛ چون کارت ورود به جلسه رو باید ازشون تحویل میگرفتم.
چندین بار تماس گرفتم تا ببینم کجا هستند و خدا خدا میکردم دیر نرسن و حسینیه پر بشه ولی متاسفانه تا برسن ساعت 7 ونیم شد.
من دلم طاقت نیاورده بود نماز صبح رو همون جا تو پارکینگ خوندم و راه افتادم به سمت حسینیه ، راستش راه رفتن با لباس آخوندی تو خیابون های تهران تو این روزا خیلی سخته اما توکل به خدا راه افتادم
آفتاب هنوز طلوع نکرده بود صدای پرنده ها بالای سرم تو خیابون سکوت گرگ و میش هوا رو شکسته بود.
سر کوچه های مجاور به حسینیه بچه های نیروی انتظامی آماده باش بودند و تو اون سرمای صبح با سکوت و دست به جیب ایستاده بودند.
از کنارشون رد میشم و سلام و علیک گرمی میکنم و خسته نباشید میگم بهشون...
چون تا حالا نیومدم حسنیه آدرس رو ازشون میپرسم و حرکت میکنم به سمت مقصد
🌱 میرسم جلوی حسینیه ؛صف طولانی تشکیل شده و همه دارن سعی میکنند زودتر برن داخل تا جا گیرشون بیاد.
من هم با حسرت داشتم نگاه میکردم و دلم شور میزد که نکنه جا پر بشه و نتونیم بریم داخل.
همین طور که منتظر بودم دیدم دو تا از بچه های لُر بختیاری هم با لباس محلی دنبال مسئول استانشون میگردن که کارت هاشون رو تحویل بگیرن و برن داخل . یکیشون خیلی ناراحت بود و میگفت مسئول که نباید بی خیال باشه باید اینجا باشه تا هرکی اومد کارتشو بده و بره داخل.
⛄هوا سرد بود و برای این که زمان زودتر بگذره در و دیوار و خونه های اطراف و ماشین های پلاک دولتی که از جلو حسنیه رد میشد رو نگاه میکردم. یه دفعه یه ماشین جلوم ترمز زد ،
حاج #حسین_فرامرزی بود از بچه های زحمت کش مجموعه #بی_پلاک؛ سلام علیک کردیم و گفتم مگه قرار نبود بیای گفتش که قسمت نیست اداره گفته باید بریم سر کار با همون لبخند همیشگی ولی با حسرت خداحافظی کرد و رفت.
چند دقیقه بعد یه ماشین جلوی در حسینیه نگه داشت و یه آقای خوش تیپ از ماشین پیاده شد وقتی خوب نگاه کردم دیدم آقا #رضای_تاجیکه از شعرای انقلابی و از رفقای قدیمی کانون نغمه پردازی #بی_پلاک ،اومد به سمت من و خوش و بشی کردیم گفت #داوود (از بچه های #بی_پلاک )رو ندیدی ؟ هر چه قدر زنگ میزنم گوشیش خاموشه.
گفتم آقا رضا احتمالا رفتن داخل گوشی هارو تحویل دادن.
موقع خدا حافظی با حسرت بهش گفتم کاش به شما گفته بودم برای من هم کارت بگیری الان میومدم داخل ، تا بچهها ی قزوین برسن فکر کنم حسینیه پُر بشه...
🌱هوا سرد بود من برای اینکه سرما تو جونم نره قدم زنان رفتم به سمت ورودی خیابون کشور دوست تا شاید بتونم راهی پیدا کنم برم تو . وقتی رسیدم چندتا از دوستان شاعر و مداح شاخص مثل #حمید_آقای_رمی ، #آقا_یوسف_رحیمی و #دکتر_یونس_سبزی و #مهدی_تدینی رو دیدم که با کارت جایگاه ویژه به دست آماده بودن برن داخل . خیلی حسرت خوردم پیش خودم گفتم کاش میشد منم میتونستم کارت ویژه بگیرم برم جلوی حسنیه بشینم اما باز ناشکری نکردم و گفتم خدا رو شکر همین که برای اولین بار قسمت شده بیام از سرم هم زیاده ان شاء الله دفعه های بعدی.
🌱 خلاصه ساعت شد هفت و نیم صبح و بچه های قزوین رسیدن ؛ #علیرضا_دادرس و #محمد_حیدری دو تا مداح جوون هیاتمون(هیأت#شهدای_گمنام_قزوین) هم اومده بودن ؛خدا رو شکر امسال قسمت شد با این دو عزیز بیایم که بار معرفتی مداحیمون رو پای منبر حضرت آقا تقویت کنیم و دست پُر برگردیم . با هم رفتیم تو صف ورود به حسینیه .
🌱اول گوشی هارو تحویل دادیم رو رفتیم تو صف، جمعیت زیاد بود و گویا درهارو بسته بودند تا ازدحام جمعیت پیش نیاد.
تو چند تا ستون حدود دویست یا سیصد نفر منتظر بودیم تا درها باز بشه بریم تو ، انتظار طولانی شد...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/alialemi
«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳»
✍️#علی_عالمی
🔻قسمت دوم
🌱از هر ستون صدای یه مداح خوش صدا میاد که دم میگیرن و میخونن و بقیه هم همراهی میکنند.
از ستون اول سمت چپ ما هر از چند گاهی یه صدای بم گیلگی شروع میکرد با همون لهجه شیرینش دم میگرفت ، واقعا این دم گیلکی سوز عجیبی داره.
یاد اربعین افتادم ؛ ورودی گیت ها که میخوایم وارد مرز عراق بشیم...
یکی از عقب جمعیت دادمیزنهمیگه :
آقایونی که جلو هستید بگید ببینیم چه خبره چرا جمعیت تکون نمیخوره ؟
یه برادر هم از جلو با شوخی میگه: داداش گیت های ایران مشکلی نداره، گیت های عراقی دیر راه میندازن ،گویا جوهر مهرشون تموم شده😅
آره اینها شوخی بود اما نه! گویا این حضور، این زیارت و این بیعت با پسر حسین بن علی علیه السلام خودش کربلایی است در عالمی که پر شده است از یزیدیان و ما آمده بودیم تا با زبان سید مقاومت شهید حسن نصرالله بگوییم:
( ما ترکناک یابن الحسین).
🌱تقریبا یه ساعتی سر پا تو صف بودیم تا خبری بشه ، هی به جیب بغلم دست میزدم فکر میکردم گوشی پیشمه تا یه کم مشغول کنم خودم رو اما بعد یادم میفته که تحویل دادم . به قول یکی از بچه ها اینقدر به گوشی عادت کردیم وقتی جیبمون خالیه باز انگار داره ویبره میزنه 😅
🌱 هر چه زمان میگذشت و خبری نمیشد اضطرابمون بیشتر میشد هی به بچه ها میگفتم اگه آقا#جواد_نظری رو دیدید حسابی انتقاد کنید ازش که چرا اینقدر دیر راه افتاده ؟البته بعدا فهمیدم اون بنده خدا هم تقصیر نداشته چند تا از بچه ها دیر رسیده بودن به اتوبوس و همین باعث تأخیر شده بود.
محمد حیدری هم که با یه ذوق و شوقی اومده بود نا امید شده بود میگفت حاجی همه تصوراتم بهم ریخت کلی رویا پردازی کرده بودم برای این دیدار دیگه فکر کنم باید قیدش رو بزنیم.
🌱از پشت سرم خبرای تلخی به گوشم میخورد که داشتند میگفتند : میگن حسینیه اصلی پر شده، صحن زیبنیه هم جا نیست. با این خبر انگار یه پارچ آب یخ ریختن سرم اما باز امید داشتم و تو دلم متوسل شدم به #آقا_سید_جواد_آقای_خامنهای پدر مرحوم حضرت آقا . از همون ده روز پیش هم که پیگیر بودم بیام اول یه فاتحه ای هدیه کردم به ایشون تا خودش این دیدار پسرش رو قسمتم کنه چون اعتقاد دارم توسل به سادات جواب میده . یه بار تو زندگی برای کربلا رفتن به یکی از سادات مرحوم محلمون متوسل شدم و جواب گرفتم.
چند دقیقه ای گذشت انگار این توسل ها جواب داد تو همین حال نا امیدی بودیم که یه دفعه در ورودی حیاط حسنیه باز شد و همه صلوات فرستادن...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/alialemi
«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳»
✍️#علی_عالمی
🔻قسمت سوم
🌱انگار جمعیت به آرامی داشت حرکت میکرد ولی خیلی کند بود چون بازرسی ها خیلی دقیق بود .
عقبی ها هول میدادند و ما هم به سمت جلو میرفتیم. محمد حیدری همه ی سعیش رو میکرد به میله وسط بازرسی ها نخوره . من و محمد بازرسی که شدیم رفتیم وارد حیاط بعدی شدیم .
تو حیاط داشتند شیرکاکائو گرم و کیک میدادند ، مشغول خوردن شدیم اما انگار علیرضا دادرس هنوز گرفتار گیت قبلی بود . محمد حیدری رفت تا علی رو پیدا کنه من هم آروم رفتم به سمت در اصلی حسینیه .
🌱رسیدم دیدم دوباره یه جمعیت زیادی جلوی دو تا در ورودی اصلی حسینیه دارن به زور و با فشار میرن داخل .
#سید_حسین حاتمی رو دیدم (از طلبه های با صفای قم و از بچه های مشعر) سید با خنده میگفت شیخ علی بیا یه هول دیگه بدیم رسیدیم پیش آقا.
جمعیت یه جوری فشار میاورد که اونایی که کنار دَر بودن نصف گوشت دماغشون چسبیده بود به در🤕 ، به سختی نفس میکشیدن. از جلو هی داد میزدن آقا هول ندین داخل جا نیست .
🌱 خلاصه پشیمون شدم به محمد گفتم بیا بریم عقب وقتی جا نیست چرا هول بدیم که بقیه هم اذیت بشن.
به خاطر ازدحام جمعیت درهارو بستند و گفتند حسینیه پر شده . دیگه اینجا واقعا
نا امید شدیم چون ساعت 10 شده بود و مراسم هم شروع شده بود مداح ها داشتند میخوندن.
معمولا تو این جلسه 9 تا مداح میخونه بعد نیم ساعت آخر حضرت آقا صحبت میکنند.
🌱همینطور که وایساده بودم دیدم دو نفر دارن پشت سرم با هم دیگه بحث میکنند ، متوجه شدم که از مسئولین حسینیه اند ؛ یکیشون به اون یکی میگفت که چرا زینبیه رو آماده نکردین که جمعیت جا نشد برن اونجا بشینن این جوری نمیشه که ، اونم میگفت من گفته بودم ولی فلانی کوتاهی کرده و....
#علیرضا هم رسید پیش ما رفتیم گوشه دیوار وایسادیم.
مونده بودیم پشت در حسینیه نه میشد بریم داخل نه صدایی میشنیدیم ، گوشی هم که نداشتیم برنامه رو از سایت نگاه کنیم .به محمد گفتم الان اگه خونه بودیم لا اقل از گوشی برنامه رو نگاه میکردیم این چه وضعیه آخه؟🙁
🌱چند دقیقه گذشت دیدم لای یکی از درها رو به اندازه یه نفر باز کردند و یکی با صدای بلند از پشت در گفت :
« برادرا اگه یکی یکی آروم بیاید همه داخل جا میشن فقط هول ندید تا یه نفر یه نفر بیاید داخل»
من خودم رو سریع چسبوندم به دیوار کناری و رفتم جلو ، به #محمد و #علیرضا هم گفتم بیاید سریع بریم این آخرین فرصته.
دونه دونه داشتیم میرفتیم تو. من چون کنار در بودم همه فشار جمعیت رو من بود ، با هر هولی قشنگ تو اعماق دَر
فرو میرفتم و در میومدم 🥴
یه برادر که جلوی من بود گفت :
«حاجاقا شرمنده از پشت هول میدن ببخشید !» به شوخی گفتم راحت باش عیبی نداره الان وقتشه هرچی عقده از آخوندا داری فشار بده😅
دیگه داشتم بین جمعیت لواشک میشدم که رسیدم به ورودی از لای در با یه سرعتی پرت شدم تو...
خدا رو شکر اومدم داخل . یه کم که جلوتر رفتم یه گیت بازررسی دیگه بود که باید تفتیش میشدیم ، اونم رد کردیم و بالاخره وارد صحن حسنیه شدیم .
🌱صدای #محمد_جنامی مداح خرمشهری بود که با همین نوای حسین إإإإإإ معروف شده بود.
با این نوای حسین إإإإإإ تو اربعین کلی خاطره داشتیم.
چه نوایی !!! قدم به قدم داشتم نزدیک میشدم به در اصلی حسینیه که موج جمعیت بالا پایین میشد تا ساحل آرامش رو ببینه ...
جلوی در #میلاد_فاروقی از بچه های خوشدل رو دیدم گفتم تو هم دیر اومدی این عقب نشستی ؟
گفت نه جلو در بودم فشار زیاد بود پاهام درد میکرد اومدم عقب ،میگفت جلو نرو اذیت میشی اما نمیدونست که من بی قرارم که فقط خودم رو برسونم جلو تا آقا رو ببینم .
خداحافظی کردم و خودم رو سپردم به موج جمعیت تا شاید به ساحل برسم...
با هر نوای حسین إإإإإإ #محمد_جنامی رو پنجه های پا خودم رو بالا میکشیدم و دنبال ستاره محفل میگشتم اما جمعیت اینقدر زیاد بود که باید یه سرو گردن قد بلند باشی تا بتونی آقا رو ببینی...
اینقدر جمعیت بالا و پایین شد تا بالاخره...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/alialemi
44.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش تصویری شب پنجم مراسم فاطمیه دوم
#شور
«یا ایها السابقون »
✍️ #شیخ_علی_عالمی
🎤 #حاج_عبدالله_باقری
🗓 ۱۴۰۳/۰۹/۱۵
#هیئت_حسین_جان_قزوین
#حزب_الله
https://eitaa.com/alialemi
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پنجرۀ متفاوتی از حضور رهبر انقلاب در منزل شهید مسیحی آرمن آودیسیان
«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب
یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳»
✍️#علی_عالمی
🔻قسمت چهارم
🌱جمعیت مثل موج دریا تلاطم داشت و بالا و پایین میشد . از بین جمعیت نور ستاره محفل هی به چشمم میخورد و دوباره بین جمعیت گم میشد . اینقدر خودم رو بین موج جمعیت جا به جا کردم تا بالاخره بعد از کلی استرس و اضطراب که پشت درهای بسته حسینیه داشتیم که نکنه جا گیرمون نیاد حالا با دیدن روی نورانی نائب امام زمان علیه السلام ، این سید عزیز دلم آروم آروم گرفت . انگاری همه غصه های عالم رو فراموش کردم. باید هم با دیدن این عبد خدا آدم آروم بشه؛ چون این آقا اینقدر محو خداست و قلبش پر از ایمان به
رَبُّ العالمینه که مصداق آیه
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ، » شده و همه رو آروم میکنه.
هر کی چشمش به آقا میفتاد از این انتهای حسینیه براش دست ✋ تکون میداد و بوسه هدیه میکرد.
🌱من فقط محو جمالشون شده بودم و زیر لب خدا رو شکر میکردم که این توفیق نصیبم شده .
هر چند ما تو انتهای حسینیه بودیم اما حضور آقا همه حسینیه رو معطر کرده بود از عطر شیرین وصال .
چندین بار تو عالم خواب آقا رو از نزدیک دیده بودم و دستشون رو بوسیده بودم اما دلم میخواست یه بار تو بیداری هم که شده برسم محضر آقا تا دستی به سرم بکشه و با یه لبخند زیبا بهم نگاه کنه.
🌱از انتهای حسنیه هی به جلویی ها میگفتند :برادرا بشینید تا ما هم آقا رو ببینیم، اما کسی گوش نمیکرد چون نشستن تو اون تلاطم جمعیت واقعا کار سختی بود.
🌱مداحی #محمد_جنامی تموم شد .
#حاج_مرتضی_طاهری مجری برنامه بود رفت پشت تریبون و جمعیت رو دعوت به آرامش و سکوت کرد و نفر بعدی رو دعوت کرد تا برای اجرای برنامه پشت تریبون قرار بگیره .
آقای #احمد_علوی برای شعر خوانی رفت پشت تریبون و شروع کرد:
بسم الله الرحمن الرحیم.اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم.
من از قم آمده ام آشیانه ام آنجاست
رها در آن حرمم آب و دانه ام آنجاست
مقیم ساحل عشقم کرانه ام آنجاست
دلم هوایی اینجا و خانه ام آنجاست
ثواب این شعر رو تقدیم میکنم به مادران شهدا مخصوصا مادر خودم که مادر شهید بود :
فقط دعای کسی مستجاب میگردد
که قوت غالبش اینجا شراب میگردد
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
غلام قنبرش عالیجناب میگردد
نگاه حضرت ساقی به هرکسی افتاد
اگرچه ذرّه ولی آفتاب میگردد
نشان دهید به مستان که دور قبر قمر
هنوز هم که هنوز است آب میگردد
به هر دری که رسیدی و قفل بود نترس
به نام نامی او فتح باب میگردد
نجف نرفته چه میفهمد این حقیقت را
که کعبه دور سَر بوتراب میگردد
........................
از ساق عرش رایحهی کوثر آمده است
نور خدا به خانهی پیغمبر آمده است
مرضیه ای که راضیه و کوثر و بتول
صدیقه و مطهره و اطهر آمده است
شرح حدیث قدسی "لولاک و هل اتی"
هم داستان و هم نفس حیدر آمده است
تنها علیست آن که پس از حضرت رسول
از عهدهی محبت زهرا برآمده است
زهرا قیام کرد و قیامت شروع شد
با خطبه های فاطمه نهضت شروع شد
ما ملت امام حسینیم و سالهاست
آماده ایم تا سرمان را جدا کنند
ایمان بیاورید که " قطعا سَنَنتَصر"
بی شک به عهد خویش شهیدان وفا کنند
با لطف بی نهایت بانوی بی نشان
آیا شود که روزی ما کربلا کنند
آن روز می رسد که علی اصغر حسین
با محسن بن فاطمه محشر به پا کنند
این دو همین که دست تظلم بر آورند
ارکان عرش را به تلاطم در آورند
◽◽◽◽◽◽
با صدای رسا اینقدر زیبا میخوند که همه به وجد اومده بودند.
🌱شعر خوانی آقای #علوی که تموم شد دوباره #حاج_مرتضی_طاهری اومد پشت تریبون و نفر بعد رو دعوت کرد: دعوت میکنیم تا از خطه غیور لرستان جناب آقای #مهدی_ترکاشوند.
مهدی ترکاشوند لاغر ولی صدای خیلی بمی داره که واقعا هم صداش لُریه😅
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه.
صد شکر که در محضر آقا جانم
مشمول دعاهای شما خوبانم
از قوم دلاورانم از لُرهایم
امروز برایتان لُری میخوانم
لبخند روی لبهای آقا میشینه و جمعیت همه کف میزنند...
آقا مهدی ادامه میده تا میرسه به سرود معروف لُری :
دایه دایه وقت جنگه ، جنگ اخر با تفنگه
زمین بی #اسرائیل ، چِنی قشنگَه
اینقدر این سرود حماسیه که آدم دوست داره همون جا تفنگ به دست بگیره راهی جبهه بشه ...
همه با یه حال نشاط و لبخند دارن تکرار میکنن. بین همه اجراها این اجرا با لهجه شیرین لُری خیلی به همه چسبیده بود.
ادامه دارد...
https://eitaa.com/alialemi