eitaa logo
دلنوشته ها و تکنیک های یک معلم روحانی
412 دنبال‌کننده
907 عکس
1.4هزار ویدیو
28 فایل
دو کلام حرف دوستانه وقتی تصمیم میگیری وارد کانال یا گروهی بشی از خودت بپرس: قراره اینجا من چه مهارتی کسب کنم؟ قراره چی به من اضافه بشه؟ من اینجا: ۱- مهارت #آموزش_نقاشی ۲- با #خاطرات و #دلنوشته هام و نکات ناب مدرسه، مهارت تجربه رو میزارم اومدی خوشحال شدم
مشاهده در ایتا
دانلود
44.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا نظراتتون رو درباره حکایت و روش بیانش بنویسید.ممنونم🙏🙏💐💐 حکایت جالب تابوت خبیث موضوع: خودباوری کارکنان اداره ای صبح که به محل کار آمدند با اطلاعیه عجیبی،روبرو شدند. در اطلاعیه نوشته بود: آنکس که مانع پیشرفت شما بود امروز از دنیا رفت، ساعت ۱۰:۰۰ در سالن اجتماعات با تابوت او روبرو شوید سر ساعت مقرر حاضر شدند با صحنه عجیبی روبرو شدند سخنرانی انگیزشی: در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان این داستان جالب را گوش کنیم
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا نظرتون رو اینجا👇بنویسید. بریده سخنرانی حکایت جالب قهوه استاد موضوع: لذت زندگی سخنرانی انگیزشی در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان حکایت قهوه استاد چندتا از دانشجویان تصمیم میگیرند چند سال بعد از فارغ التحصیلیشان در دفتر استاد دانشکده جمع شوند، استاد ضمن دعوت آنها به خوردن قهوه درسی در زندگی به آنها داد که برای همه ی ما الگو و کاربرد دارد. این درس را با هم بشنویم
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین تجربه فروش کوکاکولا موضوع: تحقیق سخنرانی انگیزشی بازاریاب کوکاکولا تصمیم گرفت محصولات شرکتشان را در کشورهای عربی بفروش برساند ولی مشکل اصلی او بلد نبودن زبان عربی بود با خودش فکر کرد که سه تابلو نقاشی میکند بر اماکن عمومی و پر رفت و آمد نصب میکند نتیجه جالب آنرا بشنویم
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین قاچاقچی حرفه ای موضوع: تمرکز سخنرانی انگیزشی هر هفته یکشنبه ها مردی با دوچرخه و دو کیسه شن از خط مرزی عبور میکرد. نگهبانان مرزی هم مدام به او شک میکردند و بارش را جستجو میکردند ولی هیچگاه نتوانستند چیزی کشف کنند. یکبار دوچرخه سوار را در شهر دیدند و از او خواستند که رازش را فاش کند.با گفتن رازش همه انگشت به دهان ماندند بقیه این ماجرای جالب را بشنویم  
44.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا نظراتتون رو درباره حکایت و روش بیانش بنویسید.ممنونم🙏🙏💐💐 حکایت جالب تابوت خبیث موضوع: خودباوری کارکنان اداره ای صبح که به محل کار آمدند با اطلاعیه عجیبی،روبرو شدند. در اطلاعیه نوشته بود: آنکس که مانع پیشرفت شما بود امروز از دنیا رفت، ساعت ۱۰:۰۰ در سالن اجتماعات با تابوت او روبرو شوید سر ساعت مقرر حاضر شدند با صحنه عجیبی روبرو شدند سخنرانی انگیزشی: در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان این داستان جالب را گوش کنیم
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لطفا نظرتون رو اینجا👇بنویسید. بریده سخنرانی حکایت جالب قهوه استاد موضوع: لذت زندگی سخنرانی انگیزشی در شب ۲۱ ماه مبارک رمضان حکایت قهوه استاد چندتا از دانشجویان تصمیم میگیرند چند سال بعد از فارغ التحصیلیشان در دفتر استاد دانشکده جمع شوند، استاد ضمن دعوت آنها به خوردن قهوه درسی در زندگی به آنها داد که برای همه ی ما الگو و کاربرد دارد. این درس را با هم بشنویم
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین تجربه فروش کوکاکولا موضوع: تحقیق سخنرانی انگیزشی بازاریاب کوکاکولا تصمیم گرفت محصولات شرکتشان را در کشورهای عربی بفروش برساند ولی مشکل اصلی او بلد نبودن زبان عربی بود با خودش فکر کرد که سه تابلو نقاشی میکند بر اماکن عمومی و پر رفت و آمد نصب میکند نتیجه جالب آنرا بشنویم
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین قاچاقچی حرفه ای موضوع: تمرکز سخنرانی انگیزشی هر هفته یکشنبه ها مردی با دوچرخه و دو کیسه شن از خط مرزی عبور میکرد. نگهبانان مرزی هم مدام به او شک میکردند و بارش را جستجو میکردند ولی هیچگاه نتوانستند چیزی کشف کنند. یکبار دوچرخه سوار را در شهر دیدند و از او خواستند که رازش را فاش کند.با گفتن رازش همه انگشت به دهان ماندند بقیه این ماجرای جالب را بشنویم  
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین قاچاقچی حرفه ای موضوع: تمرکز سخنرانی انگیزشی هر هفته یکشنبه ها مردی با دوچرخه و دو کیسه شن از خط مرزی عبور میکرد. نگهبانان مرزی هم مدام به او شک میکردند و بارش را جستجو میکردند ولی هیچگاه نتوانستند چیزی کشف کنند. یکبار دوچرخه سوار را در شهر دیدند و از او خواستند که رازش را فاش کند.با گفتن رازش همه انگشت به دهان ماندند بقیه این ماجرای جالب را بشنویم  
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شیرین قاچاقچی حرفه ای موضوع: تمرکز سخنرانی انگیزشی هر هفته یکشنبه ها مردی با دوچرخه و دو کیسه شن از خط مرزی عبور میکرد. نگهبانان مرزی هم مدام به او شک میکردند و بارش را جستجو میکردند ولی هیچگاه نتوانستند چیزی کشف کنند. یکبار دوچرخه سوار را در شهر دیدند و از او خواستند که رازش را فاش کند.با گفتن رازش همه انگشت به دهان ماندند بقیه این ماجرای جالب را بشنویم