eitaa logo
تفسیر المیزان
9.7هزار دنبال‌کننده
185 عکس
39 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 تفسیر آیه0⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه... 🔸خطاب در اين آيه به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است، و تعبير به ربك اشاره است به اينكه رحمت و عنايت الهى شامل آن جناب است، و همچنين تعبير به (يعلم انك تقوم...)، بويى از شكر مى دهد، و از لحنش پيداست كه مى خواهد از آن جناب تشكر كند، آرى خودش فرموده (و كان سعيكم مشكورا) (تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه) - كلمه  اسم تفضيل از مصدر  است، كه به معناى نزديكى است، ولى در عرف استعمال اين ماده در موردى شايع شده كه علاوه بر نزديك بودنش به چيزى كمتر از آن هم باشد، مثلا عدد  و عدد  هر دو به عدد ده نزديكند، اما كلمه (ادنى من عشره) را تنها در پايين تر از ده مثلا استعمال مى كنند، نه در بالاتر از آن مثلا ، پس معناى جمله (ادنى من ثلثى الليل ) كمى كمتر از دو ثلث شب است. 🔸واوعاطفه در جمله (و نصفه و ثلثه) صرفا براى مطلق جمع است، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى مى داند كه تو در بعضى از شبها كمتر از دو ثلث شب، و در بعضى از شبها نصف شب، و در بعضى ثلث شب را به نماز مى ايستى. و مراد از  در جمله و (طائفه من الذين معك) معيت در ايمان است، و حرف  براى تبعيض است، و بنابر اين، آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه بعضى از مؤمنين نماز شب مى خواندند، همانطور كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى خواند. ولى بعضى از مفسرين حرف  را بيانيه گرفته اند، كه مى دانيد درست نيست. 🔸و جمله (و اللّه يقدر الليل و النهار) در مقام تعليل براى جمله (ان ربك يعلم ) است، و معناى مجموع آن دو اين است كه چگونه خدا نداند با اينكه خدا آن كسى است كه خلقت و تدبير منتهى به او است. در اين تعليل مى بينيم تقدير، يعنى تعيين مقدار شب و روز و ثلث و نصف و دو ثلث آنها را به اللّه نسبت داده، نه به نام ، يا نام ديگر، و اين براى آن است كه اندازه گيرى مخلوق از شوون خلقت است، و خلقت مستند به اللّه است، كه هر چيزى به او منتهى مى شود. (علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقروا ما تيسر من القران) - كلمه  كه مصدر فعل   است، به معناى به دست آوردن و احاطه يافتن به مقدار هر چيز، و تعداد آن است و ضمير در  به تقدير مستفاد از (يقدر الليل...)، و يا به قيام مستفاد از (تقوم ادنى ...) بر مى گردد، مى فرمايد: همه شما نمى توانيد يك سوم و يك دوم و دو سوم شبهاى سال را به خاطر كوتاهى و بلندى آن در ايام سال اندازه گيرى بكنيد، و مخصوصا دشوارى اين اندازه گيرى وقتى بيشتر مى شود كه كسى بخواهد اول شب بخوابد و درست در يك دوم و يا يك سوم و يا دو سوم شب از خواب برخيزد، مگر اينكه از باب احتياط همه شب را بيدار بماند تا يقين كند آن مقدارى كه مى خواسته بيدار باشد، بيدار بوده است، و يا چاره اى ديگر بينديشد. پس مراد از اينكه فرمود: (خدا دانست كه شما نمى توانيد اين مقادير را به دست آوريد) اين است كه اين احاطه براى عموم شما مكلفين ميسر نيست، نه اينكه حتى هيچ فردى نمى تواند چنين احاطه اى پيدا كند. و مراد از اينكه فرمود: (به همين جهت بر شما توبه كرد) اين است كه به رحمت الهيه اش به طرف شما توجه و رجوع كرد و تكليف شما را در اين باب تخفيف داد، بنابراين، خداى تعالى بر بندگان خود توبه و رجوعى دارد، و آن اين است كه رحمت خود را بر آنان بسط دهد، و اثر اين توبه خدا آن است كه بندگان، موفق به توبه و رجوع به وى شوند.و يا اين است كه موفق به هر اطاعتى گردند. و يا اين است كه بعضى از تكاليف دشوار را به كلى بر دارد، و يا در آن تخفيفى بدهد، كه قرآن كريم در باره اولين اثر كه براى توبه خدا شمرديم فرموده: (ثم تاب عليهم ليتوبوا) . علاوه بر آن توبه، خداوند يك توبه ديگرى دارد، و آن بعد از توبه بندگان است، و اثرش اين است كه توبه آنان را قبول نموده، گناهانشان را مى آمرزد، و ما در سابق هم به اين معنا اشاره كرده بوديم. آيه شريفه مربوط به حكم شب زنده دارى مفاد آيات اوّل سوره را نسخ نمى كند بلكه تخفيف مى دهد و منظور از اينكه فرمود: (پس از قرآن هر چه برايتان ميسور بود بخوانيد)، اين است كه در وظيفه شب زنده دارى و مقدار آن براى عموم تخفيف دهد، و اگر حرف  را بر سر جمله آورد، و فرمود: ، براى اين بود كه بفهماند اين تخفيف نتيجه علم خدا به دشوارى آن اندازه گيريها براى مكلفين است. 🔸ادامه👇
🌺 تفسیر آیه7⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ7⃣ 🔸استفهام در اين آيه انكارى است. و منظور از رويت، علم يقينى است، كه بر اساس استعاره آن را رويـت خـوانـده. و ايـن جـمـله مـقـدمـه اى اسـت كـه مـضـمـون جـمـلات بـعـدى را تـعـليـل مـى كـنـد. و حـاصـل مـجـمـوع آيـه ايـن اسـت كـه: اگـر گـفـتـيـم اهـل نجوى هر چند نفر باشند خدا هم يك نفر است با ايشان، براى اين است كه خدا آنچه را در آسمان ها و زمين است مى داند. 🔸مـقـصـود از چـهـارمـى بـودن خـدا بـراى سـه نـجوى كننده و ششمى بودن او براى پنج نجوى كننده 🔰مـا يـكون من نجوى ثلثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم... 🔸كلمه  مـصـدر و بـه مـعـنـاى يـعـنـى با يكديگر بيخ گوشى سخن گفتن است. و ضـمـيـرهـاى مـفـرد در آيه همه خداى سبحان برمى گردد. و مراد از دو جمله  و   كسى است كه با شركت خود عدد سه را چهار و عدد پنج راشش مى سازد. مى فـرمـايـد: اگـر اهـل نـجـوى سـه نـفر باشند چهارميشان خدا است، و اگر پنج نفر باشند شـشـمـى آنـهـا خـدا اسـت، چـون خـدا با ايشان و عالم به اسرار ايشان است. همان طور كه گفتيم در اول آيه مسأله آگاهى خدا را ذكر كرد، و فرمود: (الم تر ان اللّه يعلم...)، و در آخـر آيـه بـراى بـار دوم مـى فـرمـايـد: (ان اللّه بكل شى ء عليم ). 🔰و لا ادنى من ذلك و لا اكثر 🔸يعنى و نه كمتر از اينها و نه بيشتر. با آوردن اين دو كـلمـه اطـلاقـى بـه كـلام داد كـه شـامـل تـمـامـى اعـداد اهـل نـجـوى بـگـردد. امـا كـلمـه  شـامـل كـمـتـر از سـه نـفـر يـعـنـى دو نـفـر و شـامـل كـمـتـر از پـنـج نـفـر يـعـنـى چـهـار نـفـر مـى شـود. 🔸و امـا كـلمـه  شامل عدد شش و بالاتر مى شود. و از لطف سياق اين آيه آن است كه با آوردن عدد سه، چهار، پنج، و شش، ترتيب اعداد را رعـايت كرده، بدون اينكه يكى از آنها را تكرار كرده باشد، چون ممكن بود بفرمايد: هيچ نجواى سه نفرى نى ست مگر آنكه خدا چهارمى آنان است، و هيچ نجواى چهار نفرى نيست، مـگـر آنكه او پنجمى آنان است، و هيچ نجواى پنج نفرى نيست، مگر آنكه او ششمى ايشان است. 🔰الا هـو معهم اين ما كانوا 🔸 منظور از (با ايشان بودن خدا) با ايشان بودن از حيث عـلم و آگـاهـى بـه سـخـنانى است كه بيخ گوش ‍ يكديگر مى گويند، مى فرمايد: خداى تعالى در اين نجوى شريك ايشان است. 🔸بـا ايـن بـيـان روشـن مـى شـود كـه مـنـظـور از چـهـارم بـودن خـدا بـراى سـه نـفـر اهـل نجوى و ششم بودن براى پنج نفر اهل نجوى همين است كه: خدا با ايشان است در علم، و مشترك با آنان است در اطلاع بر سخنان سرى آنها، نه اين كه خداى تعالى عدد سه نفر آنان را به صورت يك انسانى مجسد چهار نفر كند، زيرا خداى سبحان منزه از جسميت و برى از ماديت است. 🔸تـوضـيح اين كه: مقتضاى وحدت سياق اين است كه: منظور از دو استثناى (الا هو رابعهم) و (الا هـو سـادسـهـم ) يـك چـيـز بـاشـد، و در هـر دو بـخواهد بفهماند چيزى بر خدا پـوشـيده نيست. پس در حقيقت برگشت معناى اين دو استثناء به يك استثناء است، و آن  اسـت. و ايـن مـعـيـت يـا مـعـيـت عـلمـى اسـت، و مـعـنـايـش اين است كه: خدا در هر حـال مـشـارك ايـشـان اسـت در آگـاهـى. و يا معيت وجودى است، و معنايش اين است كه: هر جا قـومـى فـرض شـود مـشـغـول نـجـوى هستند، خداى تعالى همانجا هست، و شنوا و داناى به سخنان ايشان است. 🔸و مـنـظـور از جمله (اين ما كانوا) اين است كه مطلب را از نظر مكان عموميت دهد، و بفهماند وقـتـى مـعيت خدا با اهل نجوى معيت علمى است، نه نزديكى جسمانى، ديگر تفاوت نمى كند كه آن مكان نزديك باشد يا دور. پس هيچ مكانى از خداى سبحان خالى نيست، در عين اين كه او در مكان نمى گنجد. 🔸از آنچه گذشت اين معنا هم روشن مى شود كه مفاد آيه مورد بحث - يعنى چهارمى بودن خدا بـراى سـه نـفـر اهـل نـجـوى، و شـشـمـى بـودنـش بـراى پـنـج نـفـر اهـل نـجـوى - مـنافاتى با آيه شريفه (لقد كفر الذين قالوا ان اللّه ثالث ثلثة ) كـه مـى فـرمايد: (آنها كه معتقدند خدا سومى سه خدا است كافر شدند) ندارد، چون در ذيـل ايـن آيه مفصلا بيان كرديم كه منظور صاحبان اين عقيده اين بوده كه خدا واحدى عددى كـه بـا انـضـمـام دو خـداى ديـگـر مـى شـونـد سـه خـدا، و حـال آنـكـه وحـدت خـدا عـددى نـيـسـت، او احـدى الذات اسـت، و مـحـال اسـت چـيزى غير او با او فرض شود تا دوم او باشد. پس مراد از چهارمى بودن خدا بـراى سـه نـفر اهل نجوى و ششمى بودنش ‍ براى پنج نفر، همين است كه گفتيم: او عالم بـه سـخـنـان سـرى ايـشـان اسـت. آنـچـه از نـظـر آنـان سـرى شـمرده مى شود براى خدا عـزوجـل مـكـشـوف و ظـاهـر اسـت.
🌺 بحث روایتی آیات7⃣تا3⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بحث روايتى 🔸روايـاتـى در ذيـل آيـات مربوط به نجوى، تحيت مغرضانه منافقين بر پيامبر(ص)، و رفع درجات علماء در مـجـمـع البـيـان آمده كه: حمزه و رويس روايت كرده اند كه: يعقوب آيه را به صورت   و بـقـيه قاريان به صورت  قرائت كرده اند. شاهد قرائت حمزه كلام رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است، كه درباره على عليه السلام در پـاسـخ كسانى كه پرسيدند: چرا با على تناجى مى كنى و با ما نمى كنى ؟ فرمود: (مـا انـا انـتـجـيـتـه، بـل اللّه انتجاه ) من به دستور خود با او نجوى نكردم، بلكه خدا دستور داد نجوى كنم. 🔸و در الدر المـنـثـور اسـت كـه احمد، عبد بن حميد، بزار، ابن منذر، طبرانى، ابن مردويه، و بـيـهقى در - كتاب شعب الايمان - به سندى خوب از ابن عمر روايت آورده اند كه گفت: يهوديان همواره به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى گفتند: (سام عليك ) و مـنـظـورشـان نـاسـزاگـويـى بـه آن جـنـاب بـود، آنـگـاه در دل و در بـيـن خـودشـان اظـهـار نگرانى مى كر دند كه نكند خدا خاطر اينگونه سلام كردن عـذابـمان كند. در اين زمينه بود كه آيه شريفه (و اذا جاوك حيوك بما لم يحيك به اللّه ) نازل شد. و در هـمـان كـتـاب اسـت كـه عبدالرزاق، ابن ابى حاتم، و ابن مردويه از ابن عباس روايت كـرده كـه دربـاره آيـه مـذكـور گـفـتـه اسـت: مـنـافـقـيـن وقـتـى بـه رسـول خـدا مـى رسـيـدنـد، مـى گـفـتـنـد (سـام عـليـك ) و بـديـن جـهـت آيـه نازل شد. 🔸مؤلف: روايـت بـه بـاور كـردن، نـزديـك تـر از روايـت قـبـلى اسـت، بـراى ايـن كه در تفسيرش گفتيم اين آيات آن طور كه بايد شامل يهود نمى تواند باشد. و در روايت قمى كـه در تـفـسـيـر خـود آورده آمـده كه به جاى (السلام عليك ) صبح ها مى گفتند (انعم صـبـاحـا) و بـعـد از ظـهـرهـا مـى گـفـتـنـد (انـعـم مـسـائا) و ايـن تـحـيـت مـشـركـيـن و اهل جاهليت بود. 🔸و در مجمع البيان در تفسير آيه (يرفع اللّه الذين امنوا منكم والذين اوتوا العلم درجات) گـفـتـه اسـت: در حـديـث ايـن مـعـنـا هم آمده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: عالم يك درجه بر شهيد برترى دارد، و شهيد يك درجه بر عابد، و نبى يك درجه بـر عـالم. و بـرترى قرآن بر ساير گفتارها نظير برترى خدا بر ساير مخلوقاتش است. 🔸و بـرترى عالم بر ساير مردم نظير برترى من بر پست ترين آنان است. اين روايت را جابر بن عبداللّه از آن جناب نقل كرده. 🔸مؤلف: ولى ذيل روايت خالى از اشكال نيست، براى اين كه ظاهر جمله (اءدناهم - پست ترين آنان ) اين است كه ضمير به كلمه (ناس - مردم) برگردد، و ظاهر برگشتن ايـن اسـت كـه روايـت خـواسـتـه بـراى مـردم مـراتـبـى قائل شود، بعضى در بلندترين مرتبه ، و بعضى در مرتبه اى متوسط، و بعضى پست، و بـعـضى پست تر، و وقتى برترى عالم بر ساير مردم - با فرض اين كه در بين آنان دارندگان بلندترين مرتبه نيز هست - نظير برترى پيغمبر بر پست ترين مردم بـاشـد، نـتـيـجـه اش ايـن مـى شـود كـه عـالم از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم افـضـل بـاشـد، بـراى ايـن كـه بـه حـكـم ايـن حـديـث رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم از پـسـت تـريـن مـردم افـضل است، و عالم از همه مردم چه پست ترين و چه بلند مرتبه ترين آنان. و اين قطعا درست نيست. مگر آنكه بگوييم: منظور از كلمه  پست ترين نيست، بلكه نزديك ترين است، نزديك ترين مردم به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم كه قهرا همان علماء خواهند بود، همچنان كه از جمله (و پيغمبر از عالم يك درجه برترى دارد) نيز همين معنا استفاده مـى شـود، در نـتـيجه مفاد روايت مى شود كه: فضل عالم بر سائر مردم نظير برترى من است بر نزديكترين مردم به من، كه همان عالم باشد. 🔸چند روايت حــاكـى از ايـنـكـه امـيرالمؤمنين عليه السلام تنها كسى بود كه به حـكـم صـدقـه دادن قـبـل از نـجـوى بـا پـيـامـبـر (ص) عمل نمود و در الدر المـنـثـور اسـت كه سعيد بن منصور، ابن راهويه، ابن ابى شيبه ، عبد بن حميد، ابـن مـنذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - از على بـن ابـى طـالب روايـت كـرده انـد كـه گـفـت : در كـتـاب خـدا آيـه اى اسـت كـه احـدى قـبل از من و بعد از من به آن آ يه عمل نكرده، و نمى كند، و آن آيه (يا ايها الذين امنوا اذا نـاجـيـتـم الرسول فقدموا بين يدى نجويكم صدقه ) است، كه من يك دينار داشتم، آن را بـه ده درهـم فـروخـتـم، هـر بـار كه با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم نجوى كـردم قـبـل از نـجـوى يك درهم صدقه دادم، و بعد از آن آيه نسخ شد، پس احدى به جز من بـه آن عـمـل نـكـرد، و آيـه شـريـفه (ءاشفقتم ان تقدموا بين يدى نجويكم صدقات...) نازل شد، و حكم صدقه را نسخ كرد.