eitaa logo
تفسیر المیزان
10هزار دنبال‌کننده
172 عکس
38 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸تفسیر آیه 1⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و لسوف يرضى1⃣2⃣ 🔸يعنى و هر آينه او - همان مرد اتقى - به زودى با دريافت اجر جزيل و پاداش حسن و جميلى كه پروردگارش به او مى دهد خشنود مى گردد. در اين آيه خداى تعالى را با دو صفت   و  ستوده، تا اشاره كرده باشد به اينكه آنچه به عنوان جزا به او مى دهند كه بزرگترين جزا و گرانقدرترين است، به مقتضاى ربوبيت خداى تعالى و تناسب با بلندى مقام او است، (نه متناسب با عمل بنده ) و از اينجا وجه التفات در آيه قبلى روشن مى شود، در آيه  خداى تعالى متكلم بود، و در آيه قبلى غايب فرض شده، تا به دو وصف رب و اعلى متصف گردد. _______________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 4⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ان ربك لبالمرصاد4⃣1⃣ 🔸كلمه  به معناى آن محلى است كه در آنجا به كمين بنشينند و منتظر رسيدن شكار و يا دشمن باشند، و بر مرصاد بودن خداى تعالى با اينكه او منزه است از نشستن در مكان، كنايه اى است تمثيلى، كه مى خواهد بفهماند خداى تعالى مراقب اعمال بندگانش است، همانطور كه انسان در كمين نشسته حركات و سكنات دشمن خويش است، و منتظر است تا او را دستگير كند و يا به قتل برساند، و خود او هيچ خبر ندارد از اينكه دشمنش در صدد دستگيرى و يا كشتن او است، خداى سبحان هم مراقب اعمال بندگان خويش است، همينكه طغيان كردند و فساد را گسترش دادند ايشان را به شديدترين وجهى عذاب مى كند. 🔸در آيه مورد بحث داستان عذاب كردن طاغيان و فساد انگيزان امت هاى گذشته را تعليل مى كند و مى فهماند كه اگر آنان را عذاب كرد به خاطر اين است كه او رب است، و سنت او بر همين معنا جارى است، و كلمه  را به كاف خطاب اضافه نموده فرمود:  (پروردگار تو ايشان را عذاب كرد) پس عذابش منحصر در امت هاى گذشته نيست، بلكه در امت تو نيز جريان دارد. حكايت زبان حال نوع آدمى كه آزمايش خدا با اكرام و نعمت دادن را به حساب ممتاز بودن خود از ديگران مى گذارد _______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
تفسیر آیه0⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان   🔰و الى الارض كيف سطحت0⃣2⃣ 🔸و چرا به وضع خلقت زمين فكر نمى كنند كه چگونه گسترده شده، به طورى كه شايسته سكنى براى بشر گشته و نقل و انتقال در آن آسان و انواع صناعى كه انسانها دارند در آن مسير گشته است؟ پس تدابير كلى همه اش بدون هيچ شكى مستند به خداى تعالى است، بنابر اين، او رب آسمان و زمين و موجودات بين آنها است، در نتيجه عالم انسانى هم او است كه بر انسانها واجب است ربوبيتش را گردن نهند، و يگانه در ربوبيتش بدانند و تنها او را بپرستند، و چگونه واجب نباشد با اينكه در پيش رويشان عالم آخرت و غاشيه را دارند كه به حسابشان رسيدگى شده، جزاى نيك و بدشان را مى بينند. ___ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیرآیه 1⃣سوره الاعلی از تفسير شریف المیزان 🔰سبح اسم ربك الاعلى1⃣ 🔸در اين آيه به رسول خدا دستور مى دهد اسم پروردگار خود را تقديس و تنزيه كند، و از اينكه نفرمود پروردگارت را تنزيه كن، فرمود اسم پروردگارت را تنزيه كن - و ظاهر لفظ اسم كلمه اى است كه بر مسمى دلالت كند - و كلمه هم جايش در زبان است، مى فهميم كه منظور اين است كه: هر وقت نام پروردگارت را به زبان مى آورى نام چيز ديگرى از قبيل و و شفعا كه خدا از آن منزه است با آن كلمه به زبان ميار، و نسبت ربوبيت به آنها مده يعنى امورى كه از شوون ربوبيت است و مختص به خداى تعالى است، از قبيل خلقت، ايجاد، رزق، احياء، اماته، و امثال آن را بغير خدا نسبت مده. 🔸و يا معنايش اين است كه: امورى كه لايق ساحت مقدس خداى تعالى نيست از قبيل عجز، جهل، ظلم، غفلت و نظائر آن از هر صفت نقص و عيب را به خدا منسوب مكن. 🔸و كوتاه سخن اينكه: تنزيه نام خدا اين است كه وقتى سخن از خدا مى رود بايد كلام از ذكر امورى كه مناسب با ذكر او نيست خالى باشد، اين تنزيه خدا در مرحله زبان و سخن است كه بايد با تنزيه او در مرحله عمل موافق باشد و لازمه اين تنزيه توحيد كامل و نفى شرك جلى است، و شرك جلى درست عكس توحيد است، و شخص مشرك نه تنها خداى تعالى را منزه از نواقص مذكور نمى داند، بلكه از شنيدن نام خدا به تنهايى ناراحت مى شود، و دو آيه زير بر اين معنا ناطق است: (و اذا ذكر اللّه وحده اشمازت قلوب الذين لا يومنون بالاخره و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون )، (و اذا ذكرت ربك فى القران وحده ولوا على ادبارهم نفورا). 🔸و در اينكه اسم را اضافه كرد به كلمه  و رب را اضافه كرد به كاف خطاب نكته اى است كه بيان قبلى ما را تأييد مى كند، چون معناى آن چنين مى شود: منزه بدار نام پروردگارت را كه تو او را پروردگار خود گرفته اى، و مردم را به ربوبيت و الوهيت او مى خوانى، پس ديگر در كلام خود آنجا كه نام او را به ربوبيت مى برى، نبايد نام غير او به طورى ذكر شود كه با ربوبيت خداى تعالى كه خودش ‍ نيز خود را بدان ناميده منافات داشته باشد. كلمه  به معناى كسى است كه بر فراز هر بلندى كه تصور شود در آمده، و بر هر چيزى قاهر و چيره باشد، و اين كلمه صفت  است، نه صفت ، و همين صفت حكم آيه را تعليل مى كند، و مى فهماند كه چرا گفتيم نام پروردگارت را منزه بدار، براى اينكه او از هر علوى كه تصور شود عالى تر است. 🔸مفسرين درباره اين جمله قول دارند: اقوال مختلف در اين باره بعضى گفته اند: معناى (سبح اسم ربك الاعلى) اين است كه: بايد بگويى (سبحان ربى الاعلى)، نقل از ابن عباس. البته اين نسبت را هم به وى داده اند كه گفته معنايش اين است كه نماز بخوان. 🔸بعضى گفته اند: مراد از كلمه ، مسمى، يعنى خود خداى تعالى است، و معناى آيه اين است كه: خدا را از هر فعل و صفتى كه لايق به ساحت قدس او نيست منزه بدار. 🔸بعضى گفته اند: منظور از آوردن كلمه   تعظيم مسمى است، و استشهاد شده به گفته لبيد شاعر كه گفته است : (الى الحول ثم اسم السلام عليكما - تا سر يكسال و سپس اسم سلام بر شما دو نفر باد)، يعنى سلام بر شما باد، در اينجا هم معنايش: (سبح ربك الاعلى ) است. 🔸و بعضى گفته اند: مراد تنزيه اسماى خداى تعالى است از هر رفتارى كه لايق به ساحت قدس او نباشد، مثلا اگر لفظى از اسماى خدا عمومى باشد، هم به خداى تعالى اطلاق شود، هم به غير او، مانند عالم و قادر و امثال آن، در مورد خداى تعالى آن را تاءويل نكند (و با اسماى خدا بازى ننمايد) و اگر لفظى باشد كه معناى اصلى و لغوى آن در مورد خداى تعالى صادق نباشد، كلمه را بر معناى اصليش باقى نگذارد، و آن را تاءويل نمايد مانند (و جاء ربك - پروردگار تو آمد) كه حتما بايد تاءويل شود، و اگر كلمه اى است كه جز در مورد خداى تعالى اطلاق نمى شود، مانند كلمه  بايد آن را بر غير خداى تعالى اطلاق نكند، و در جاهاى نامناسب از قبيل مستراح آن را به زبان نياورد، و به همين قياس رعايت ادب را درباره اسم خدا بنمايد. و ليكن معنايى كه ما ارائه داديم هم عمومى تر و وسيع تر است، و هم با سياق آيات بعدى كه مى فرمايد: (سنقرئك فلا تنسى ) و (نيسرك لليسرى فذكر) مناسب تر است، چون سياق اين آيات سياق تحريك و تشويق به تبليغ رسالت، و تذكر دادن و بيدار كردن مردم است، و لذا نخست دستور مى دهد كه آن جناب كلام خود را اصلاح كند و از هر چيزى كه بويى از شرك جلى و يا شرك خفى دارد پاك نمايد، و اسم پروردگارش را منزه بدارد، و در مرحله دوم او را وعده مى دهد به اينكه آنقدر وحى را برايش بخواند كه ديگر چيزى از آن را فراموش نكند، و در مرحله سوم وعده اش مى دهد كه طريقه تبليغ را بر او آسان سازد، و در آخر دستور مى دهد مردم را تذكر دهد و تبليغ كند، (دقت بفرماييد). مظاهر تدبير الهى: خلقت، تسويه، تقدير، هدايت، و... 
🌺تفسیر آیه 2⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ان بطش ربك لشديد2⃣1⃣ 🔸اين آيه تا تمام هفت آيه، تأكيد و تحقيق وعده و وعيد سابق الذكر است، و كلمه   - بطورى كه راغب گفته - به معناى گرفتن چيزى با خشم و صولت است. 🔸و اگر كلمه  را اضافه كرد به كلمه ، و آن را هم اضافه كرد به كاف خطاب و فرمود:  براى دلگرمى به تأييد و نصرت پروردگارش بود، و اشاره بود به اينكه جباران اين امت نيز سهمى از تهديد و وعيد قبلى دارند. _______________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه5⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بلى ان ربه كان به بصيرا5⃣1⃣ 🔸اين جمله پندار مذكور را رد مى كند و مى فرمايد مسأله بدين قرار كه او پنداشته (كه بر نمى گردد) نيست، بلكه برمى گردد. و جمله (ان ربه كان به بصيرا) رد پندار مذكور را تعليل مى كند، به اين بيان كه خداى سبحان از ازل و مالك و مدبر امر او بود، و احاطه علمى به او داشت و هر چه او مى كرد مى ديد و وى را به تكاليفى مكلف كرده، جزاى خير و شرى هم در برابر اعمال خير و شرش معين كرده بود، پس او بطور مسلم به سوى پروردگارش بر مى گردد، و جزايى را كه در برابر اعمالش شده مى بيند. با اين بيان روشن مى شود كه جمله (ان ربه كان به بصيرا) از باب حجت آوردن بر وجوب معاد است، نظير آنچه كه در آيه (انك كادح  الی ربك.) گذشت. 🔸و نيز از مجموع آيات نه گانه به دست مى آيد كه دادن نامه اعمال و نشر آن، همه قبل از حساب انجام مى شود، همچنان كه از آيه زير نيز اين معنا برمى آيد (و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمه كتابا يلقيه منشورا اقرا كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا). جوابى كه به اين سوال و اشكال داده شده كه مومنان گنهكار در زمره (من اوتى كتابه بيمينه) هستند يا (من اوتى كتابه وراء ظهره) اين را هم بايد بدانيم كه اين آيات بطورى كه ملاحظه مى كنيد دادن نامه از پشت سر را مختص به دانسته، ناگزير گناهكاران از مومنين، مورد بحث قرار مى گيرند كه آيا از آنهايى هستند كه نامه اعمالشان به دست راستشان داده مى شود و يا از آنهايى كه نامه شان از پشت سر داده مى شود؟ آنچه از روايات شيعه و سنى برمى آيد اين است كه اين طايفه داخل دوزخ مى شوند و زمانى در آنجا عذاب مى بينند، سپس با شفيعان از دوزخ نجات مى يابند، پس اين طايفه جزو طايفه دوم نيستند، چون گفتيم آيه شريفه تنها كفار را جزو آن طايفه دانسته، از سوى ديگر جزو طايفه اول هم كه نامه شان را به دست راستشان مى دهند نيستند، چون آيات ظهور در اين دارد كه اصحاب يمين حسابى آسان پس داده و سپس داخل بهشت مى شوند، اين را هم نمى توان گفت كه گنه كاران از مؤمنين اصلا نامه عملى ندارند، براى اينكه آيه شريفه (و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه)، تصريح دارد كه بطور كلى هر انسانى نامه اعمالى دارد. 🔸بعضى از مفسرين براى اينكه خود را از اين اشكال خلاص كنند گفته اند: گنه كاران بعد از خروج از آتش جزو اصحاب يمين مى شوند، و نامه شان را به دست راستشان مى دهند. ليكن اين توجيه درست نيست، زيرا ظاهر آيات (اگر نگوييم صريح آن) اين است كه: داخل آتش و يا بهشت شدن نتيجه اى است كه بر داورى دستگاه الهى مترتب مى شود، و داورى نتيجه حساب است كه برداشتن نامه عمل مترتب مى شود، تا چندى كه نامه هاى اعمال را به دست صاحبانش نداده اند حساب معنا ندارد، و تا حساب تمام نشود داورى معنا ندارد، و تا داورى نشود داخل بهشت و يا دوزخ شدن معنا ندارد. بعضى ديگر احتمال داده اند نامه اعمال اهل از مومنين را به دست چپ آنان بدهند، و از پشت سر دادن مخصوص كفار باشد كه آيات هم همين را افاده مى كند. اين وجه نيز درست به نظر نمى رسد، براى اينكه آياتى كه راجع به اصحاب شمال سخن مى گويد: - مانند آيات سوره واقعه و الحاقه و تا حدودى سوره اسراء - اين خصيصه را مختص به كفار دانسته، و از مجموع آياتى كه در اين باب هست استفاده مى شود كسانى كه نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود، همانهايند كه نامه هايشان از پشت سر داده مى شود، پس اين وجه هم اشكال را برطرف نمى كند. بعضى ديگر گفته اند: ممكن است گنه كاران هم نامه هايشان به دست راستشان داده شود، و خلاصه اصحاب يمين دو طايفه باشند، يكى بى گناهان، و يكى گنه كاران، آنگاه خصوصيتى را كه در جمله فسوف يحاسب حسابا يسيرا براى آنان آورده مختص به بى گناهان باشد، و هر دو طايفه را با صفت يك طايفه توصيف كرده باشد. 🔸ادامه🔰
🌺 تفسیر آیه 6⃣3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰جَزَاءً مِّن رَّبِّك عَطاءً حِساباً6⃣3⃣ 🔸یعنى رفتارى كه با متقين مى شود هر چه باشد در حالى است كه جزايى حساب شده، و عطيه اى از ناحيه پروردگار تو است، پس كلمه و همچنين كلمه است، و كلمه مصدرى است به معناى اسم مفعول، و صفت است براى عطاء، احتمال هم دارد كه كلمه و يا مفعول مطلق باشد. 🔸بعضى گفته اند: در اين آيات جزاى متقين را به نسبت داده، و را به ضمير راجع به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اضافه كرده، تا به اين وسيله از آن جناب احترامى به عمل آورده باشد، ولى در جزاى طاغيان اين كار را نكرد و آن را به نسبت نداد و نفرمود: (جزاء وفاقا من ربك) تا بفهماند خداى تعالى منزه از رساندن شر است، هر شرى كه باشد به دست خود طاغيان درست مى شود، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: (ذلك بما قدمت ايديكم و ان اللّه ليس بظلام للعبيد.) 🔸نكته اينكه كلمه را بعد از جزاى طاغيان نياورد، و گذاشت تا بعد از جزاى آنان و جزاى متقين بياورد، اين است كه مفاد آيه (ان يوم الفصل كان ميقاتا) را كه در اول گفتار بود تثبيت نموده، بفهماند فصل در آن روز خرافى نيست، بلكه با حساب است. ______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 8⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰وَ اذْكُرِ اسمَ رَبِّك وَ تَبَتَّلْ إِلَيْهِ تَبْتِيلاً8⃣ 🔸ظاهرا اين جمله مى خواهد نماز شب را توصيف كند، و بنا بر اين به منزله عطف تفسيرى براى جمله (و رتل القران ترتيلا) است، و روى اين فرض مراد از (ذكر اسم رب ) ذكر زبانى با رعايت مطابقت آن با قلب مى باشد، و همچنين مراد از ، تضرع و زارى با زبان است. 🔸بعضى از مفسرين گفته اند: در اين جمله تعميمى بعد از تخصيص آيه قبل شده، در آيه قبل تنها به نماز شب سفارش مى شد، در اين آيه به مطلق ذكر، و مراد از ذكر، دوام در ذكر خداى تعالى در شب و روز است، به هر نحوى كه باشد، چه با تسبيح و چه با تحميد و چه با نماز و چه با قرائت قرآن و چه غير آن، و اگر ذكر را به دوام تفسير كرديم، براى اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هرگز خدا را از ياد نبرده بود، تا آيه بخواهد او را به ياد خدا بيندازد، پس ناگزير بايد بگوييم منظور دوام ذكر است ، البته مراد از دوام هم دوام عرفى است نه حقيقى، چون دائما به ياد خدا بودن امكان ندارد. ولى او اين اشكال را چه مى كند كه اگر منظور از ذكر، ذكر زبانى بوده باشد، چه منافاتى دارد با اينكه آن جناب در دل خدا را فراموش كند، و اگر اعم از ذكر لفظى و قلبى باشد، آيه شريفه از رساندن آن قاصر است، بر فرض هم بتوانيم از اين اشكال صرفنظر كنيم ،دو اشكال ديگر هست، يكى اينكه فراموش نكردن خدا تا روزى كه اين خطاب به آن جناب شده منافات ندارد كه براى از آن به بعد سفارش كند كه همانطور كه تاكنون پروردگارت را از ياد نبرده اى از اين به بعد هم فراموشش مكن. 🔸دوم اينكه اين سخن كه دوام حقيقى ذكر غير ممكن است و ناگزير بايد دوام را حمل بر عرفى آن كنيم، و همى بيش نيست، و همى كه از نفهميدن معنا ناشى شده، چون خداى عز و جل دائما مذكور انسان هست، و حتى يك لحظه از او غايب نيست، حال چه اينكه آدمى متوجه به آن باشد و يا از آن غفلت بورزد، پس جاى آن هست كه خداى تعالى خود را به انسان معرفى كند، به طورى كه ديگر در هيچ حالى از او غفلت ننمايد، خواننده عزيز به دو آيه زير توجه كند: (فالذين عند ربك يسبحون له بالليل و النهار و هم لا يسئمون ) ( آنهایی که نزد پروردگار تو اند شب و روز برایش تسبیح می گویند،در حالی که احساس خستگی نمی کنند) (يسبحون الليل و النهار لا يفترون ) (شب و روز تسبیح می گویند وخسته نمی شوند) ما در تفسير اين دو آيه و در آخر سوره اعراف گفتيم كه: اين خصوصيت اختصاص به ملائكه ندارد. 🔸و كوتاه سخن اينكه: جمله ( واذكر اسم ربك ) امر مى كند به اينكه اسمى از اسماى خدا، و يا خصوص لفظ جلاله را ذكر كند. بعضى گفته اند: منظور خصوص بسم اللّه است. 🔸در آيه مورد بحث التفاتى از تكلم با غير در جمله (انا سنلقى ) به غيبت به كار رفته، يعنى در جمله مورد بحث خداى تعالى غايب فرض شده، و شايد وجه آن اين باشد كه با ذكر كلمه ذلت عبوديت عبد را كه رابط ميان عبد و پروردگارش است و دچار غفلت شده بیدار کند. __________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه0⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰ان ربك يعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه... 🔸خطاب در اين آيه به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است، و تعبير به ربك اشاره است به اينكه رحمت و عنايت الهى شامل آن جناب است، و همچنين تعبير به (يعلم انك تقوم...)، بويى از شكر مى دهد، و از لحنش پيداست كه مى خواهد از آن جناب تشكر كند، آرى خودش فرموده (و كان سعيكم مشكورا) (تقوم ادنى من ثلثى الليل و نصفه و ثلثه) - كلمه  اسم تفضيل از مصدر  است، كه به معناى نزديكى است، ولى در عرف استعمال اين ماده در موردى شايع شده كه علاوه بر نزديك بودنش به چيزى كمتر از آن هم باشد، مثلا عدد  و عدد  هر دو به عدد ده نزديكند، اما كلمه (ادنى من عشره) را تنها در پايين تر از ده مثلا استعمال مى كنند، نه در بالاتر از آن مثلا ، پس معناى جمله (ادنى من ثلثى الليل ) كمى كمتر از دو ثلث شب است. 🔸واوعاطفه در جمله (و نصفه و ثلثه) صرفا براى مطلق جمع است، و مى خواهد بفرمايد خداى تعالى مى داند كه تو در بعضى از شبها كمتر از دو ثلث شب، و در بعضى از شبها نصف شب، و در بعضى ثلث شب را به نماز مى ايستى. و مراد از  در جمله و (طائفه من الذين معك) معيت در ايمان است، و حرف  براى تبعيض است، و بنابر اين، آيه شريفه دلالت دارد بر اينكه بعضى از مؤمنين نماز شب مى خواندند، همانطور كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم مى خواند. ولى بعضى از مفسرين حرف  را بيانيه گرفته اند، كه مى دانيد درست نيست. 🔸و جمله (و اللّه يقدر الليل و النهار) در مقام تعليل براى جمله (ان ربك يعلم ) است، و معناى مجموع آن دو اين است كه چگونه خدا نداند با اينكه خدا آن كسى است كه خلقت و تدبير منتهى به او است. در اين تعليل مى بينيم تقدير، يعنى تعيين مقدار شب و روز و ثلث و نصف و دو ثلث آنها را به اللّه نسبت داده، نه به نام ، يا نام ديگر، و اين براى آن است كه اندازه گيرى مخلوق از شوون خلقت است، و خلقت مستند به اللّه است، كه هر چيزى به او منتهى مى شود. (علم ان لن تحصوه فتاب عليكم فاقروا ما تيسر من القران) - كلمه  كه مصدر فعل   است، به معناى به دست آوردن و احاطه يافتن به مقدار هر چيز، و تعداد آن است و ضمير در  به تقدير مستفاد از (يقدر الليل...)، و يا به قيام مستفاد از (تقوم ادنى ...) بر مى گردد، مى فرمايد: همه شما نمى توانيد يك سوم و يك دوم و دو سوم شبهاى سال را به خاطر كوتاهى و بلندى آن در ايام سال اندازه گيرى بكنيد، و مخصوصا دشوارى اين اندازه گيرى وقتى بيشتر مى شود كه كسى بخواهد اول شب بخوابد و درست در يك دوم و يا يك سوم و يا دو سوم شب از خواب برخيزد، مگر اينكه از باب احتياط همه شب را بيدار بماند تا يقين كند آن مقدارى كه مى خواسته بيدار باشد، بيدار بوده است، و يا چاره اى ديگر بينديشد. پس مراد از اينكه فرمود: (خدا دانست كه شما نمى توانيد اين مقادير را به دست آوريد) اين است كه اين احاطه براى عموم شما مكلفين ميسر نيست، نه اينكه حتى هيچ فردى نمى تواند چنين احاطه اى پيدا كند. و مراد از اينكه فرمود: (به همين جهت بر شما توبه كرد) اين است كه به رحمت الهيه اش به طرف شما توجه و رجوع كرد و تكليف شما را در اين باب تخفيف داد، بنابراين، خداى تعالى بر بندگان خود توبه و رجوعى دارد، و آن اين است كه رحمت خود را بر آنان بسط دهد، و اثر اين توبه خدا آن است كه بندگان، موفق به توبه و رجوع به وى شوند.و يا اين است كه موفق به هر اطاعتى گردند. و يا اين است كه بعضى از تكاليف دشوار را به كلى بر دارد، و يا در آن تخفيفى بدهد، كه قرآن كريم در باره اولين اثر كه براى توبه خدا شمرديم فرموده: (ثم تاب عليهم ليتوبوا) . علاوه بر آن توبه، خداوند يك توبه ديگرى دارد، و آن بعد از توبه بندگان است، و اثرش اين است كه توبه آنان را قبول نموده، گناهانشان را مى آمرزد، و ما در سابق هم به اين معنا اشاره كرده بوديم. آيه شريفه مربوط به حكم شب زنده دارى مفاد آيات اوّل سوره را نسخ نمى كند بلكه تخفيف مى دهد و منظور از اينكه فرمود: (پس از قرآن هر چه برايتان ميسور بود بخوانيد)، اين است كه در وظيفه شب زنده دارى و مقدار آن براى عموم تخفيف دهد، و اگر حرف  را بر سر جمله آورد، و فرمود: ، براى اين بود كه بفهماند اين تخفيف نتيجه علم خدا به دشوارى آن اندازه گيريها براى مكلفين است. 🔸ادامه👇
 🌺 تفسیر آیه7⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا7⃣1⃣ 🔸(عذاب صعد) آن عذابى است كه دائما بيشتر مى شود، و معذب را مغلوبتر مى كند. بعضى گفته اند: به معناى عذاب شاق است. و اعراض از ذكر خدا لازمه استقامت نداشتن بر طريقه است، و اصل در سلوك عذاب هم همين است، و به همين جهت بجاى اينكه ملزوم را بياورد و بفرمايد (و من لم يستقم على الطريقه يسلكه ...)، لازمه آن را ذكر كرد، تا به اين وسيله بفهماند سبب اصلى در دخول آتش همين اعراض از ذكر خداست. 🔸و همين معنا نيز علت التفاتى است كه از تكلم مع الغير (ما به ايشان آب بسيار مى دهيم ) به غيبت، بكار رفته، و گر نه مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد:  (و من يعرض عن ذكرنا نسلكه ...)، خواست تا با ذكر كلمه  بفهماند صفت ربوبيت مبداء اصلى عذاب كردن معرضين از ياد خداست، و به همين جهت به جاى جمله (ما چنين وچنان مى كنيم)  فرمود: (پروردگارش چنين و چنانش مى كند) تا به مبداء اصلى اشاره كند. بعضى از مفسرين جمله  را در بردارنده معناى يدخل دانسته و گفته اند:  (يسلكه در اينجا به معناى اين است كه او را به سوى آتش راه مى برد، و داخل آتش مى كند) و به همين جهت مفعول دوم گرفته، و گر نه فعل  به خودى خود دو مفعول نمى گيرد. و معناى آيه روشن است. _ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه8⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰وَ مَا لَكمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسولُ يَدْعُوكمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثَقَكمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ8⃣ 🔸 مراد از (ايمان ) ايمانى است كه داراى اثر باشد، كه يكى از آثار آن انفاق در راه خدا اسـت - و اگـر خواستى اينطور بگو - مراد از ايمان اين است كه: آثار آن مقدار ايمانى را كه دارند مترتب كنند. 🔸در جـمـله (و الرسـول يـدعوكم لتومنوا بربكم ) از خداى تعالى تعبير به  كرده، و رب را به ضمير (كم - شما) اضافه كرده، تا به دعوت و امر اشاره كرده باشد، گويا فرموده: شما را به اين علّت دعوت ايمان به خدا كرده كه خدا رب شما است، و واجب است كه به وى ايمان آوريد. 🔰و قـد اخـذ مـيـثـاقـكـم ان كـنـتـم مؤمنـيـن  🔸ايـن جـمـله تـوبـيـخـى را كـه از اول آيه فهميده مى شد تأكيد مى كند، و ضمير در اخذ - گرفت به خداى سبحان برمى گـردد، البـتـه مـمـكـن هم هست كه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) برگردد، (چـون رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) هم از مسلمانان بيعت و ميثاق مى گرفت ) و بـه هـر حـال منظور از ميثاقى كه گرفته شده همان چيزى است كه شهادت هر مسلمانى بر آن دلالت دارد، آرى شـهـادت مـسـلمـان بـر وحـدانـيـت خـدا و رسـالت رسول او در آن روزى اسلام مى آورد دلالت داشت بر اين كه از همين روز تسليم و مطيع خدا و رسول است. 🔸بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفته اند: مراد از ميثاق آن عهدى است در روز الست در عالم ذر از هر انـسـانـى گـرفـتـه اند، و بنابر اين احتمال ضمير در  تنها مى تواند به خداى سبحان برگردد، و ليكن اين احتمال از سياق كه سياق احتجاج عليه مؤمنين است بدور است، براى اين كه مؤمنين به ياد چنين ميثاقى نبودند. علاوه براين، ميثاق در عالم ذر اختصاص به مؤمنين ندارد، كفار و منافقين هم، چنين ميثاقى سپرده اند. _____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه4⃣7⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ4⃣7⃣ 🔸خـطـاب در ايـن آيـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلم است، بعد از آنكه شواهد ربـوبـيـت خـود را بـراى كـفـار ذكـر كـرد و فـرمـود: او كـسـى بود كه شما را خلق كرد و امـورتـان را تدبير نمود، و او به زودى مبعوثتان مى كند، تا جزاى اعمالتان را بدهد، و چـون كفار با شنيدن اين بيانات همچنان به تكذيب خود ادامه دادند، روى سخن را از ايشان بـرگردانيده متوجه رسول گرامى خود كرد، تا بفهماند اين مردم حرف به خرجشان نمى رود، لذا دسـتـور مى دهد تا آن جناب خدا را از شركى كه مردم مى ورزند و نيز از تكذيبى كه درباره بعث و جزا دارند منزه بدارد. 🔸پـس حـرف فـاء كـه بـر سـر جـمـله (فـسـبـح باسم ) آمده تفريع را مى رساند، و مى فـهـمـانـد دسـتـور بـه تـسبيح نتيجه و فرع بيان سابق است، و حرف (باء) در كلمه   باى استعانت و ياباى ملابست است و مـعـناى جمله اين است كه : حال كه چنين است پس تو خداى را با استعانت به نام او تسبيح گـوى و مـنـزه بـدار، مـمكن هم هست مراد از اسم نامبردارى و ذكر خدا باشد، چون اسم خدا را بـردن ذكـر او نـيـز هـسـت، هـمـچـنـان كـه ديـگـران نـيـز ايـن احـتـمـال را داده انـد، و نـيز ممكن است حرف باء براى تعديه باشد، چون تنزيه اسم خدا تنزيه خدا است، و معنايش است كه: اسم پروردگارت را از اين كه برايش ‍ شريكى ذكر شـود، و يـا بـعـث و جـزايـش انـكـار گـردد مـنزه بدار، و كلمه   صفت براى كلمه  و يا براى كلمه   است. _______________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه6⃣4⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و لمن خاف مقام ربه جنتان6⃣4⃣ 🔸از ايـن آيـه بـه بـيـان اوصـاف و احـوال سـعداى از جن و انس شروع نموده، موضوع بحث كـسـانـى را قـرار مى دهد كه از مقام پروردگارشان پروا داشتند، و كلمه  مصدر مـيـمـى و بـه مـعـناى قيام است، كه به فاعل خودش يعنى كلمه  اضافه شده، و مراد از قيام خداى تعالى عليه وى،است: كه خداوند در هنگامى كه بنده اش عملى انجام مى دهـد بـالاى سـرش ايـسـتـاده و ناظر عمل او است، اما نه ايستادن يك كارفرما و سركارگر بالاى سركارگر، بلكه معناى قيام خدا احاطه و علم خداست به آنچه بنده مى كند، و ضبط عـمل بنده و جزا دادن به وى است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: (افمن هو قائم على كل نفس بما كسبت ...). مـمـكـن اسـت كـلمـه  را اسـم مـكـان و بـه مـعـنـاى مـحـل قـيـام بـگـيريم، و اضافه شدن آن بر كلمه  را لاميه بدانيم، كه معنايش ‍ (مـقـام بـراى خدا) مى شود، و بگوييم منظور از مقامى كه براى رب است مقامى كه خداى تـعـالى نـسـبـت به بنده اش دارد، و آن مقام اين است كه خدا رب او است، كسى است كه امر بنده را تدبير مى كند، و يكى از تدابير او اينكه وى را به زبان رسولانش سوى ايمان و عـمـل صـالح دعوت مى كند، و چنين قضا رانده كه او را بر طبق عملش جزا دهد، خير باشد خـيـر و شـر باشد شر. علاوه بر اين خداى تعالى محيط به او و با او است، و آن چه وى مى گويد او مى شنود، و آنچه وى انجام مى دهد او مى بيند و او لطيف و با خبر است. اشـاره به اقسام و مراحل خوف از مقام پروردگار و بيان اينكه مقصود از خائنان در آيه:(و لمن خاف...) مخلصين است و امـا ايـن كـه خوف از مقام پروردگار چيست؟ بايد بگوييم: خوف هم مانند عبادت مراحلى دارد، بـعـضى ها از عقاب خدا مى ترسند، و از ترس عذاب او كفر نمى ورزند و گناه نمى كنند، قهرا لازمه چنين خوفى اين است كه عبادت صاحبش عبادت كسى باشد كه از عذاب خدا مـى تـرسد، عبادت مى كند تا گرفتار عذاب او نگردد، در نتيجه عبادتش محضا براى خدا نباشد، وقسم عبادت عبادت بردگان است كه موالى خود را از ترس سياست و شكنجه اطاعت مى كنند، همچنان كه بعضى ديگر او را به طمع ثواب و پاداشش بندگى مى كنند، عبادت مـى كـنـنـد تا به رسيدن به آنچه دلخواهشان است رستگار گردند، اينان هم عبادت خدا را محضا لله انجام نمى دهند، عبادتشان يك قسم تجارت است، همچنان كه در رواياتى هم آمده، و بعضى از آنها در سابق نقل شد. و خـوف در جـمـله (و لمـن خـاف مـقـام ربـه) ظهور در هيچ يك از اين دو قسم خوف، يعنى خوف از عذاب و خوف از فوت لذتهاى نفسانى در بهشت ندارد، چون اين دو نوع خوف غير از خوف از قيام و آگاهى خدا نسبت به اعمال بندگان است، و نيز غير از خوف از مقامى است كـه خـداى تـعـالى نـسـبـت بـه بـنـده اش دارد، چـون خـوف از آگـهـى خـدا و نـيز خوف مقام پروردگار تاثر خاصى است كه براى بنده بدانكه بنده است، در برابر ساحت عظمت و كبريائى مولايش حقير و ذليل است دست مى دهد، و باعث مى شود آثارى از مذلت و خوارى و اندكاك در قبال عزت و جبروت مطلقه خداى تعالى از او ظهور كند. و عبادت خداى تعالى از ترس او - البته ترس به اين معنا - عبارت است از خضوع در بـرابـر او بـديـن جـهـت كه او الله است، ذو الجلال و الاكرام است، نه بدين جهت كه جهنم دارد، و نـه بدين جهت كه بهشت دارد، وقتى عبادت به اين انگيزه انجام شود خالصا لوجه اللّه صورت مى گيرد. و اين معناى از خوف، همان خوفى است كه خداى تعالى ملائكه مكرمين خود را بدان ستوده، وگرنه اگر خوف منحصر در خوف از عذاب و ترك ثواب مى بود، با در نظر داشتن اين كـه مـلائكه معصوم و ايمن از عذاب مخالفت و تبعات معصيتند نبايد آنان را به داشتن خوف بستايد، ولى مى بينيم ستوده و فرموده: (يخافون ربهم من فوقهم). پـس از آنـچـه گذشت روشن گرديد آن كسانى از جن و انس كه جمله (و لمن خاف )اشاره به ايشان است، عـبـارتـنـد از اهـل اخـلاص، آنـهـايـى كـه خـاضـع در بـرابـر جلال خداى تعالى هستند، و او را بدين جهت عبادت مى كنند كه او اللّه است، نه بدين جهت كه جهنم دارد، و نه به طمع بهشت و ثوابى كه مى دهد، و بعيد نيست اين طايفه هـمـان كـسـانـى بـاشند كه در سوره بعدى بعد از آنكه مردم را سه دسته مى كند، درباره دسته سوم مى فرمايد: (و السابقون السابقون اولئك المقربون). اقوال مختلف درباره اينكه خائف از مقام رب دو بهشت دارد و امـا ايـنكه فرموده: اين خائفان دو بهشت دارند، مفسرين در معنايش حرفها زده اند: بعضى گـفـتـه انـد: يـك بـهـشت منزل شخصى او است، كه دوستان ش در آنجا زيارتش مى كنند، و يـكـى هـم مـنـزل خـدمـتكاران و همسران او(به عبارت ساده تر منظور از دو بهشت بيرونى و اندرونى است). 🔹ادامه دارد...👇
🌺 تفسیر آیه8⃣7⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰تبَرَك اسمُ رَبِّك ذِى الجَْلَلِ وَ الاكْرَامِ8⃣7⃣ 🔸این آيـه ثـنـايـى اسـت جـمـيـل بـراى خـداى تـعـالى، كـه چـگـونـه دو نـشاءه دنيا و آخرت مـالامال از نعمت ها و آلاء و بركات نازله از ناحيه او شده و رحمتش سراسر دو جهان را فرا گـرفـتـه، بـا هـمـيـن بيان روشن مى شود كه مراد از (اسم متبارك خداى تعالى ) همان رحـمـان اسـت، كه سوره با آن آغاز شده، و كلمه   - به ضمه راء - مصدر باب تفاعل است، و كثرت خيرات و بركات صادره را معنا مى دهد. پـس ايـن كـه فـرمود: (تبارك اسم ربك ) معنايش اين مى شود كه: متبارك است اللّه كه رحمان ناميده شد، بدان جهت متبارك است كه اين همه آلاء و نعمت ها ارزانى داشته، و افاضه فرموده. و جمله (ذى الجلال و الاكرام ) اشاره به اين است كه : خداى سبحان خود را به اسمايى حـسـنـى نـام گـذارى كـرده، و به مدلول آن اسماى حسنى متصف هم هست، و معانى وصفى و نـعـوت جـلال و جـمـال را واقـعـا دارا و واجـد اسـت، و مـعـلوم اسـت كـه صـفـات فـاعـل در افـعـالش ظهور و اثرى دارد، و از اين دريچه خود را نشان مى دهد، و همين صفات است كه فعل را به فاعلش ارتباط مى دهد، پس ‍ خداى تعالى هم اگر خلقى را بيافريد و نـظـامى در آن جارى ساخت بدين جهت بود كه داراى صفتى بود كه اقتضاى چنين افعالى را داشت، براى اين بود كه او خالق و مبدى و بديع بود، و اگر كارهايش هم متقن و بدون نـقـطـه ضـعـف اسـت، بـاز بـراى ايـن اسـت كـه او داراى صـفـاتـى اسـت كـه فعل متقن را اقتضا مى كند، و آن صفات اين است كه او عليم و حكيم است، و اگـر اهـل اطاعت را جزاى خير مى دهد، اين عملش ترشح و نمودى از صفتى در او است، كه چـنـيـن اقـتـضـايـى دارد، و آن ايـن اسـت كـه او و دود، شـكـور، غـفـور و رحـيـم اسـت، و اگـر اهـل فـسق را جزاى شر مى دهد، باز براى اين است كه در او صفتى وجود دا رد كه چنين قسم جزا دادن را اقتضا دارد، و آن صفت منتقم و شديد العقاب است. 🔸پـس اگـر كـلمه   را كه در آيه (و لمن خاف مقام ربه ) به سعه رحمت ستايش شده بود در اينجا به صفت (ذى الجلال و الاكرام ) ستوده، براى اين بود كه بفهماند اسماى حسناى خدا و صفات عليايش در نزول بركات و خيرات از ناحيه او دخالت دارند، و اشـاره كـنـد به اين كه نعمت ها و آلاى او همه به مهر اسماى حسنى و صفات علياى او مارك خورده. _______ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a