«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ...»
زره پوشان را در پیشاپیش لشکر بگمارید و آنان را که کلاه ایمنی ندارند در عقب لشکر قرار دهید و دندانها را بر هم بفشارید که ضربههای شمشیر به کاسه سر فرو نرود...
آیا این خطبه حضرت، و کلمات و خطباتی از این نوع فقط آموزش جنگی است و در زمان صلح مصداقی ندارد؟
آیا برای انسانهایی که از جنگ گریزان هستند و سعی در فرونشاندن شعلههای خشم و غضب دارند، این کلمات کاربردی ندارد؟
در زمانهای که از هر سو بر طبل جنگ و خشم و خشونت کوبیده میشود آیا معنایی انسانی و عقلانی برای این کلمات میتوان یافت؟
آیا ورای زمانه صدور این کلمات که سراسر خشونت و خشم است، میتوان نگاهی فراتر و غیر عصری درک نمود که مبنا و منشأ صدور است و برای هر زمانهای کاربرد دارد؟
آیا میتوان نگاهی تعقلی به این کلمات داشت و با تعقل انسانشناختی و تعیین جامعهشناختی آنها به عینیتهایی فراتر از مصادیق عصری کلمات دسترسی پیدا نمود، به صورتی که برای امروز ما و برای شرایطی کاملا متضاد با زمانه صدور ، راهبردها و رهنمودهای ارزشمند و عقلانی دریافت؟
تٵملاتی در خطبه ۱۲۴ نهجالبلاغه
به مناسبت عید غدیر خم
جمعه ۱۶ تیر
ساعت هشت صبح
#محمدحسینقدوسی
#درمکتبعلامهطباطبایی
پخش زنده در صفحه آپارات:
🔗 https://www.aparat.com/allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین خطبه حکومتی امیرالمؤمنین علی علیهالسلام؛
۲۵ سال پس از وفات پیامبر، و بعد از بیعت مردم با او، چنین فرمود...
ویدئوی کامل در لینک زیر:
🔗 https://www.aparat.com/v/AymYq
زندگى با قرآن
١٩ تير ١٤٠٢
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ
سوره نازعات، آيات ٤٠-٤١
مسیر زندگی انسان، وقتی که به بینهایت توجه میکند؛ توجه به مقامی که در آن هست، حالتی که در آن هست، حالت زندان، محدودیت و گرفتارى است و اندیشه و تمایلاتش، هر چیزی که میبیند و هر چیزی که دوست دارد و هر چیزی که به آن کینه می ورزد، از این محدودیت سرچشمه میگیرد، آن هنگام؛ توجه به مقام بینهایت میکند.
مقام بينهايت، مقام الهی، مقام بیانتهایی، مقامی است که از رگ گردن به او نزدیکتر است، و این مقام، مقام نفیِ این زندانِ اوست. وقتی که از این زندان فاصله میگيرد و در عين اينكه در زندان و محدودیت است، توجه به بینهایت میکند و این توجه را در مقام عمل، در مقام ذهن و در مقام دانش، رعایت میکند و واهمه دارد که مبادا گرفتار این زندان، به اندازهای شود که باعث شود زندانش محدودتر، تنگتر و تنگتر شود، در این حالت است که خودش و نفسش را از "هوا" نهی میکند و هشدار مى دهد.
هوا: یعنی گرفتاری انسان به تمایلاتی که هیچ منطق و تعقل و توجهی در آن نیست. برای اینکه انسان از نفسش و از هوايش خود را نهی کند و هشدار دهد، نیازی نیست كه با تمایلاتش مبارزه کند، نیازی نیست که رياضت بكشد و در غار زندگی کند و با آن چیزی که دوست و علاقه دارد مبارزه کند، بلکه کافیست که آنها را در مسیر تعقل و تعادل قرار دهد. "نهی از هوا" به این است که انسان تمایلات و حب و بغضها و همهی غرایز و خواستنها و نخواستن هايش را در یک تعادل عقلانی قرار دهد و زندگی انسانی داشته باشد. اینکه چون "انسان" زندگی کند، باعث نهی از "هوا" است و "هوا" تمایل افسار گسیخته ایست که انسان را از مقام انسانیت خود دور میکند.
مقام انسانیت ما به این است که به اين زندانمان توجه كنيم و نسبت به اين زندانمان، در حد خودش عمل کنیم و بدانیم که فراتر از این زندان هم چیزى هست.
این باعث میشود که انسان پیوسته از این زندان، فراتر برود؛ اگرچه از این زندان خلاص نمى شود، اما پیوسته از اين زندان به سمت زندانى بزرگتر، بالاتر و کاملتر پیش مى رود. درک او و فهمش کاملتر مى شود و تمایلاتش بیشتر و ظرفیتِ وجودیش، کاملتر و کاملتر مى گردد و پیوسته به سوی بینهایت، بی زندانی، به سوی رهایی حرکت میکند و به تناسب سرعتی که در این حرکت دارد، رها و رهاتر مى شود و تجربهی بهشت را در همان مأوا و حالتى که هست مى چشد.
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ؛ مأوايش و آن حالتی که هست، برايش همچون بهشت گوارا مى شود؛ ولو اينكه در اوج شدائد باشد، ولو اينكه مصیبتها بر او هجوم بیاورند و فاجعهها او را احاطه کنند، اما او این زیباییِ بهشت را در همان مقام میبیند و این چیزی نیست که بخواهد با اعتقاد و به زورِ القا بر خودش تحمیل کند، بلكه آن حقیقتی است که میبیند. در دریایی از حوادثِ زندگی، درحالِ شناورى است، اما پیوسته مى بیند که به سمت خوشی، راحتی و زیبایی پیش مى رود، در عين اینکه شدايد او را احاطه کرده است.
آن بهشتی که بعد از مرگ برای انسان حاصل مى شود، ظهور، باطن و حقیقت همین بهشتی است که انسان در این جهان میتواند بچشد؛
وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ
فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ
#زندگیباقرآن
#محمدحسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@AllaamehWisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیههای سلوکی علامه طباطبایی(رضواناللهعلیه) در ماه محرم، در بیان آیتالحق مرحوم جعفری تهرانی(رحمةالله)
#یاکاشفالکربعنوجهالحسینـإکشفکربیبحقأخیکالحسین
#بابالحسین
◾صلیالله علیک یا أبالفضل العباس(ع)▪
♠ السلام علیک یا أباعبدالله الحسین(ع)♠
#السلامعلیالحسینـوـعلیـعلیبنالحسینـوـعلیـأولادالحسینـوـعلیـأصحابالحسین
@AllaamehWisdom
مخاطبه با قرآن
«يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي»
سوره مباركه الفجر
اگرچه گفتهاند که این آیه در مقام حضرت سیدالشهدا(ع) است و آن کمالات و جایگاهى که برای حضرت(ع)، منحصر به فرد است و خصیصهی حضرت(ع) هست، اما اين، مظهر اتم و اکمل آيه است.
براى همهی ما، همه ی مومنین، همهی شیعیان و همهی انسانها، همان مقداری که در مسیر حسینی و در مسیر حقیقت عاشورایی قرار میگیرند، این مقام اطمینان و جنت ذات، در حد و مرتبهی خودشان حاصل مى شود.
و این چیزى ست که ما در هر عاشورا در هر عزاداری و در هر مجلسی که می رویم، در هر توجهی که به حسین بن علی علیه السلام میکنیم و هر نگاهی که به حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل(ع) و شهدای کربلا میکنیم، قابل محاسبه، قابل دیدن و قابل رسیدن است.
هر لحظه هر توجهی که میکنیم، هر نگاهی که میکنیم و هر چیزی که از آن بزرگان میبینیم، در همان لحظه، در همان جایگاه و در همان نگاهی که میبینیم، قابل حصول است.
حصول آن از طریق کندهشدن از مشغوليتهای مزاحم و زائد و بیهوده ای است که انسان برای خودش درست می کند.
این مشغولیتها، چه بسا مشغولیتهاى به ظاهر معنوی باشد؛ گرفتاریهایی که انسان برای خود درست می کند و راه حقیقت را دور، پیچاپیچ، نظری و پر از گردنههای صعب و بیحاصل میکند.
اما حقیقت این مسیر، همان خویشتن انسانی است که همان لحظه برای انسان، قابل حصول و قابل دیدن است و بلکه انسان متحد با آن حقیقت حسینى است. حقیقت امامت، حقیقت نبوت، حقیقت الوهیت، همان الهی است که از رگ گردن به ما نزدیکتر است.
ادامه👇
ادامه☝️
این ما هستیم که در دنیای توهمی خودمان، انواع حب و بغض ها و انواع مسائل را برای خود درست میکنیم و هزاران مسئلهای که در زندگی، همچون باری سخت به دوش خود می گذاریم.
همان مقداری که این بار را به زمین بگذاریم، از این جهان توهمى خود خارج شويم و آن حقیقت خویشتن، که دنیای اکبر و دنیای برتر و متحد با تمام امامت و امام حاضر است و در همان جاست که حقیقت فرج رخ می دهد.
حقیقت عزاداری در همان لحظهای است که به آن توجه میکنیم و با آن متحد می شويم، به این جنت برمیگردیم؛ آرام، مطمئن،بدون اضطراب، بدون درگیری
این جنتی که اینجا انسان به آن برمیگردد، غیراز جنت بیرون، کنار و ظاهریست؛ جنت حقیقی، جنت ذات است، در همان مرتبهای که ما میتوانیم به آن برسیم؛ در همان ذره، در همان یک قدمی که ما میتوانیم به خودمان بازگشت کنیم.
وقتی که توجه میکنیم، این جنت را میبینیم، همين لحظه، در همین جا، در همین مکان و این جنت و این بهشت، غیر از بهشت ظاهری و بهشت کناری است که با محاسبه، با عمل نیک و پاداش آن حاصل می شود.
اين حقیقت بهشتى است؛ همانطور که حقیقت الهی و حقیقت حسینی و حقیقت عاشورایی ست.
عاشورا مظهر اتم و کامل است؛ عاشورایی که در شصت و یک هجری رخ داده است، بالاترین مظهر بیرونی آن است.
ما پیوسته و پیوسته، در حال شهید کردن این حسینی هستيم كه درون ماست و فریاد می کشد که راه نزدیک است و "هل من ناصر ينصرنى؟"
كسى هست که این حقیقت حسینی درونی را که درون خودش ساری و جاری است، یاری کند؟ چگونه؟
-با بازگشت به خود، با کنار گذاشتن این دنیای توهمی.
آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر(ص) دفاع کند؟
-حرم پیامبر(ص) همین حقیقت درونى است و پیامبر(ص) براى این حقیقت مبعوث شده است.
آن حقایق بیرونی، مظهر بیرونی و اجتماعی آنها هستند، اما اصل آن، درون هر کسی ساری و جاری است و به محض توجه به آن، به محض ایمان آوردن به آن، به محض دیدنش، به بهشت خودش با آرامش با اطمینان میرسد.
فریادی که خداوند درون، كه از رگ گردن به او نزدیکتر است او را دعوت میکند به دخول و ورود به این بهشت برين، که برتر از هر بهشتی است.
این زندگی ماست، این اصل عزاداری است؛ هر لحظهای که انسان توجه كند، هر مجلسی که برود، میتواند این حقیقت را درون خود پیاده کند.
رفتن به مجلسی که عزاداری شهدای کربلا در آن صورت میگیرد، ابزاری است برای اینکه انسان این حقیقت درونی را راحتتر، بیشتر و زودتر و بهتر و کاملتر درك کند.
حقیقتى بیرون از مجلس هم در جریان است؛ نبرد عاشورا، نبرد دائمی تمامی بشریت، در تمامی زمانها و در تمامی درون انسانهاییاست که در حال توجه به هر حقیقتی هستند و مظهر کامل آن، در عاشورای شصت و یک هجری رخ داده است.
وقتیکه انسان به این امر توجه كند، آن وقت این دنیای توهمی را راحت، میتواند کنار بگذارد و اگرچه با سختیها و مشکلاتی همراه باشد، با مصیبتها، فجایع انسانی، درگیریهایی که او را خسته میکند، اما تمام این درگیریها و سختیها و فجایع برای او ارزشمند و زیباست، همانطوریکه برای زینب کبری علیها سلام، اینگونه بود و در مجلسی که ظلم و ستم به اوج و در غلبهی ظالمین بود، حضرت فرمود: "ما رایت الا جميلا"
حقیقت این آیه است.
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً هر دوسو رضایت است؛
رضايت انسان از تمام کائنات، از هر چیزی که رخ داده، از تمام سختیهایی که در عمرش کشیده، به زودی، به سرعت و با نزدیکترین راه، انسان به مرحلهای میرسد که حتى یکی از این سختیها را حاضر نیست ترك كند.
اگر همهی عالم را به او بدهند، یك لحظه از این سختی را حاضر نیست کنار بگذارد.
"رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً" از تمام کائنات رضایت پیدا میکند و جهان و خداوند و همهی اولیا و ائمه ى اطهار(ع) و بزرگان و همهی بشریت هم از او رضایت پیدا می كنند.
آن هنگام که به او خطاب مى شود که "ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي"؛ برگرد به اين بهشت خاص و ویژه که از درون انسان میجوشد و همچون چشمهای گوارا و زیبا است.
این چشمه كه همین الان، برای ما قابل حصول است، غیر از آن بهشتى است که بعد از مرگ میبینیم. همین الان برای ما حاصل است؛
همهی ما همین الان، در هر لحظه كه به حسین بن علی(ع) توجه کنیم، در هر لحظهای که میخواهيم عزاداری کنیم، در هر زمانی که وارد میشویم و قدم در مجلس برای عزاداری برمیداریم، همان لحظه، در معرض این خطاب هستیم؛
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتى...
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
#محرم_۱۴۰۲
@Allaamehwisdom
یک کلمه طیبه در عالم قرآن وجود دارد، که هر کس آن را در جریان زندگی روزمرهاش سیر کند، شبیه حسینبنعلی میشود!
و آن این است که:
هر اثری در عالم از أللّه است...
و این همان چیزی است که میگویند که:
حضرت حسین هر چه به لحظات شهادت نزدیک میشدند، صورتشان گلگون و آرامششان بیشتر میشد!
انگار لحظه به لحظه سیر میکردند که هر چه در این عالم هست از طریق الله است و حقیقت تأثیرها در عالم همه از الله است و کسی که اسباب را هم به این نحو ببیند که دارند کار خودشان را میکنند، ولی حقیقتش مال الله است؛ معلوم است با این سیر گلگون میشود. معلوم است که دارد بزرگترین حقیقت عالم را سیر میکند و آرام میشود!
أباعبدالله در سیر عاشورا دارد میبیند که علیرغم شکستها، اما جریان اصلی دست الله است...
#محمد_حسین_رحیمی
#محرم_۱۴۰۲
#کلمه_طیبه
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
مخاطبه با قرآن
۱۶ مرداد ۱۴٠۲
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ
آيه ١٠٥ سوره مائده
وقتی انسان، توجه به خود و محوريت خويشتن بينهايتش داشته باشد و داراى اين نگاه عمیق باشد که خداوند از رگ گردن به او نزدیکتر است، در تمام امور، هدایت مى شود و گمراهی دیگران، برای او خسارت و ضرری به بار نمیآورد.
وقتی انسان، اين توجه را داشته باشد و در مسیر خود، حرکتش را به درستی انجام دهد و در این زندگی روزمره، خود را فراموش نكند، جهان اطراف او نمیتواند او را از منافع حقیقی اش دور کند. هر چقدر هم مسيرهاى دیگران، جهان، گروهها، حکومتها و قدرتهای جهانی و ... باطل و نادرست باشد، مسیر انسانی را نمیتواند از بین ببرد.
گرچه در این کلام، "گمراهی و ضلالت"، به ظاهر فقط به انسانها معطوف مى شود، اما شاید با ملاک عقلی معطوف شود به از دست دادن هر چیزی که در این جهان در اطراف ما وجود دارد، از اموال، اشیاء، پروژههای کاری، مشکلاتی که در مسیر انسان در خانواده، شغل، بستگان، ارتباطات و گروهها برایش حاصل میشود، مشکلاتی که در امور غیر انسانی برايش حاصل مى شود و هر چیزی که مى تواند از دست دهد...
گمراهی به معنای از جاده خارج شدنِ هر چیز تکوینی براى انسان است؛ اینها هرگز نمیتوانند به او ضرری بزنند.
ضرر انسان، تنها به این نیست که چیزی را از دست بدهد، یا گمراهى براي حاصل شود، یا از مسیرش بماند! منافع انسان و هر چیزی که در مسیرش نیازمند اوست عام هست؛ ممكن است او در فضای مدیریتی خود، در سرپرستی نسبت به فرزندانش، در ارتباطی که با خانواده میگیرد و در همهی اشیاء مادی و غیر مادی و انسانی و غیرانسانی اش، نیازهایی داشته باشد که این نیازها، به مسیرش و به منافع و درخواستهای حقیقی اش برمیگردد؛ همه ى اینها در حرکت درست انسانی، بايد تامین شود.
اگر تعقل این آیه درست انجام شود، همه چیز بايد در جای خود قرار گیرد؛ همه چيز انسان در زندگی وسیع خود _نه فقط در زندگی شخصی و در خلوتش _ در آن زندگی عامش، در همهی ارتباطاتى که با اشیا، عناصر، اشخاص و هر چیزی که در این عالم وسیع وجود دارد و هر چیزی که منفعت حقیقی او حساب مى شود.
این حقیقت، با توجه به نفس حاصل مى شود؛
آن چیزی که انسان در نگاه حقیقی و هویت واقعی و در انتخابهای بنیادینی که کرده است،
هرچه که خواستید از این هویت و از این حقیقت، و در انتخاب بنیادین شما هست، این در تک تک اعمال و رفتارهای شما و در همهی منافع شما و با همهی اطرافیانتان، با همهی کارهایی که دارد و با هر اقدامی که میکند، تامین می شود، به شرط اینکه "عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ" خودتان را فراموش نکنید.
"لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ"
كسيكه که بر راه نادرستی می رود و با قصد یا بدون قصد قرار است به شما ضرر رساند، اگر شما این هدایت ذاتی و هدایتی که با "علیکم انفسکم" حاصل مى شود را داشته باشید، این ضرر وارد نمیشود.
همهی چیزایی که شما نیاز دارید، برایتان تامین می شود، به شرطی که از این واقعيت پاسداری کنيد؛ به شرط اینکه گرفتار امور بیرونی نشويد، بهانه هاى بيهوده برای خود درست نکنید و از این حقيقت، که مانند خورشید جلوی چشم شما گرفته شده است، غافل نشويد.
این حقیقت، بالاترین حقیقت است و چیزی نیست غیر از "أنفسكم"
. همین نفسها و خودها و هویت شما و خویشتن نامتناهى، که از همه چیز به خداوند، دیانت و مسیر حق و دانایی و توانایی و موفقیت و کامیابی و حتی لذتهای مادی، نزدیکتر است.
کسی که این مسیر را برود، حتی در این دنیا هم به لذتهایی میرسد که آنهايى که غافل شده اند هرگز نمیرسند؛ آن هم بخشی از این هدایت است و همه چیز با یک حقیقت حاصل می شود و آن، حقیقت ِدرخشان خویشتن است، به شرطی که آن را پاس داريد...
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
#مرداد_۱۴۰۲
@Allaamehwisdom
زندگى با قرآن
۲۳ مرداد ۱۴٠۲
وَالضُّحَى ﴿۱﴾
وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ﴿۶﴾
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾
قسم های خداوند همچون قسمهای ما نیست؛ تمام کائنات در اين قسم همراه او هستند و این قسم، قسم تکوینی است. عالم با همهی وجود و گردش و قوا، به آن چیزی که خداوند قسم میخورد، شهادت میدهند و این شهادت، شهادت تکوینی است. این قسم نيز بر چیزیست که بدیهی و روشن واضح است:
مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى
خداوند نه تو را رها میکند و نه دشمن توست.
اگرچه این واضح است، اما این همان مطلب واضحی ست که ما با تمام وجود، روز و شب، با تمام حرکاتمان با آن، مخالفت میکنیم؛ نه اينكه آن را نمیبینیم، بلکه میبینیم و مخالفت میکنیم و با تمام وجود، بر خلافش قدم برمیداریم.
پیوسته در اين واهمه هستیم که آیا خدا ما را فراموش کرده و دنیا و آخرت مان را از ما گرفته است؟!
به جای اینکه به حرکت خود، به اقدام خود و به وظیفهای كه باید انجام دهيم، بپردازیم، پیوسته نگران چیزی هستیم که هرگز نگرانی ندارد و در مقابل چیزی را که جای نگرانی دارد فراموش میکنیم.
ما پیوسته میترسیم که مبادا جهان با ما بد رفتار کند؛ جهانی که با تمام وجود در اختیار و در تسخیر ماست و تمام كائنات، چون بازی شطرنجی دارن بازی میکنن و میگردند تا ما به آن هدفی برسیم که خود انتخاب کردیم و وقتی که به این جهان آمدیم آن را فراموش کردیم!
هدفی که همهی وجود ما در جهتش است و اگر آن را فراموش کنیم کسی مانع ما نمی شود، اما وقتى در نگاه و عمل روزانه مان و در گردش روزگار و دور قمری، خلاف آن عمل میکنیم، این تناقض، زندگی دنیایی و آخرتی ما را نابود میکند. چیزی را انتخاب کردیم که در این زندگی روزمره، بر علیه آن اقدام میکنیم؛ نه این تضاد و تناقض را حل میکنیم، نه به یک سمتی میرویم و سمت دیگر را فراموش میکنیم!
وقتی این تناقض، مانع از به نتیجه رسيدنمان مى شود، همهی جهان را مقصر مى دانيم و خودمان را تبرئه میکنیم؛ روز و شب در حال تبرئه کردن خود هستیم.
خداوند قسم میخورد، به تمام کائنات، به روز و شب، به تاریکی و روشنی، به همهی این گردشی که هر روز شاهدش هستیم، که خداوند تو را فراموش نکرده، وا نگذاشته، دشمن تو نیست!
اما ...
وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى
آن عاقبتی که باید به سمتش بروى، آن نگاه درستی که باید داشته باشی، آن نگاهی که باید به دو قدم آنطرفتر(آخرت) بياندازى، در مقابل این جلوى پا، در مقابل اين نوک بینی که پیوسته میبینی و آن را هم حتى خوب نمیبینی، آن نگاه بلند تو را نجات میدهد، دنیا و آخرتت را نجات مى دهد. در این تناقض و تضادی که تو گرفتار هستی و سوء رفتار، همهی جهان در کار هستند که تو را به هدفت برسانند.
وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى
با همهی این بدکاریها، با همهی این اشتباهات، با همهی این خطاها و با همهی این کوتاهیها، به زودی در مسیری قرار میگیرى که باعث رضایت تو می شود.
اين جهان، این مشکلات، این گرفتاریها و این بالا و پایینها هم برای این است که این اعطا انجام شود و این اعطا بزودى انجام مى شود. چرا؟ چون خودت انتخاب کردی.
اگرچه اكنون این انتخاب را بهم میزنى، اما وقتی که آن حداقل از بدکاریهای تو، توسط کائنات نجات پیدا میکند، راضی میشوى. دلیلش هم این است که
أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى
تو مثل یتیمی در این جهان هستى ، مثل انسانی که هیچ کمکی ندارد و این جهان است كه به تو پناه مى دهد، امنیت مى دهد، کمک میکند و تو را نجات میدهد.
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى
این هدايتِ روحی و معنوی که هست را، آیا خودت به دست آورده اى؟
اگر آن بد عمل كردن ها، اشتباهات، سرگشتگی و گمراهیهای تو، از طریق کمک جهان، بهبود پیدا نمیکرد، چگونه میتوانستى به این هدایت برسى؟
اینکه خداوند نسبت به پیامبر(ص)، این کلمات را میفرماید، دلیل بر این است که این گمراهی، گمراهی عملی نيست، چون پیامبر(ص) که گمراه نبوده است، اما حتی هدایت پیامبر(ص) و هر انسانی، با کمک همهی عالم صورت میگیرد و این خداوند است که از طريق تمام كائنات، کمک میکند.
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى
تو تنگدست بودی و نیازهای فراوانی در خود و اطرافت بود و از طریق کمکهایی که از طریق نظم این جهان به تو می شود، بینیاز شدی. همهی اینها علامتی بر این است که به حرکت تو، از طریق جهان، کمک مى شود، و ما اين امر را با چشم خود میبینیم؛
تمام جهان، طبق علم امروز به هم مربوط است.
ادامه👇
ادامه👆
اگر در گلكسىهایی که یک میلیارد سال نوری از ما دورتر هستند، حرکتى خلاف جهت حركت چند مترى ما صورت بگیرد، اثرش، همچون موجى که در دریا از طریق نور ماه و ستارگان ايجاد مى شود، جهان را تغییر میدهد و چه بسا به سبب آن، همین حرکت چندمتری من هم به نتیجه نرسد!
همهی این ها با نظمی که در جهان هست معنی پیدا میکند، اما ما برعکس، تنها خودمان را میبینیم و فکر میکنیم که ما هستیم كه در حال حرکت هستيم!
وقتی که چند حرکت کوچیک به نتیجه نمیرسد چنان فغان بر مى داريم، انگار که تا حالا ما بودیم که به اینجا رسیدیم!
خداوند مى گويد، تویی که یتیم بودی، در این جهان کسی را نداشتی، چگونه تا اینجا رسیدی؟
آیا فقط با کمک مادر و پدر بوده؟
آنها خود در این جهان یتیم بودند و بدون كمك این عالم امکان نداشت که تو به اینجا برسی. درک و فهمی که پیدا میکنی.
این هدایت فکری، چگونه صورت گرفته؟
تا اینجا چگونه آمدى؟
همان خدایی که تا اینجا تو را رسانده و جهانی که در دور گردشش، به تو کمک کرده که تا اینجا برسی، پس از این هم همین گونه خواهد بود و همینطور تو را به جایی مى رساند که رضایت پیدا کنى.
اما تو هم یه عمل کوچك از خودت داشته باش؛
فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾
وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰)
حداقل کاری که دربارهی جهان و دربارهی خودت میتوانی انجام دهى این است که:
اين ها را فراموش نکن!
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾
و از این نعمتی که سرتاسر وجودت را فرا گرفته، در وجود خود روایتی کن، تا این روایت بر جانت بنشیند و جانت روشن شود.
خودت با دست خودت، روحت را تاریک نکن! این تاریکی، به تو نه امر دنیایی میدهد، نه آخرتى!
این جهان، در حال کمککردن به توست، تو هم این را ببین و این دیدن را در وجودت روایت کن.
این مشعل وجودی را روشن کن تا آن رضایتی که قرار است در نهایت به تو برسد، بیشتر، زودتر و کاملتر بشود؛ اين رضایت به تو میرسد، در حدی که انتخاب اولیه ت هست و جهان میتواند به تو كمك كند و تو میگذاری و خرابش نمی کنى.
اما بیا با این حرکتهای درستى که یاد میگیری، این نعمت، رضایت، هدفمندی و رسیدن و وصول را کاملتر، اساسیتر و بهتر كن و این دست توست...
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
#تابستان_۱۴۰۲
@Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین بن علی(ع) تنها انسانى که در آن تاریخ زيسته، نيست؛ یک حقیقت برتر است، روحی ست که بر جهان و بر همه ى زمانها حاکم است.
@Allaamehwisdom
هيچ موجودى در جهان نيست، مگر از رحمت پيامبر خاتم(ص) برخوردار است.
پيامبر(ص) طبق صريح آيه قرآن و روايات، رحمت براى تمامى عالميان؛ از انسان و حيوان تا جمادات و اشياء است.
با نگاه بيرونى، اين رحمت، رحمتى از جانب آسمانها نيست كه با دعا براى ما نازل شود!
انبياء، اولياء و حجت خداوند، همچون روح اين جهان و روحِ روح ما هستند و بر ما تسلط دارند، لذا حقيقتِ رحمت و رحمانيت پرودگار، پيامبر(ص)، امام معصوم(ع) و صاحب الزمان(عج)، از رگ گردن به ما نزديكتر است.
درك و زنده كردن حقيقت نبوى و حقيقت رحمانيت در وجود، براى ما وقتى حاصل مى شود كه در گرفتاريها و بن بست هاى زندگى كه گلويمان را مى فشارد، نگاهمان طورى تغيير كند كه نور اميد را ببينيم.
توجه به حقيقت رحمانيت، اميد، ايمان، اعتماد و سعه ى صدر مى آورد؛
اين سينه ى گشاده، براى همه ى ما با همه ى مشكلاتمان قابل حصول است؛ از طريق توجه به نفس و گم نشدن در زندگى روزمره، حب و بغض ها و ...؛ اين توجه مى تواند آثار شگفتى داشته باشد تا آنجا كه انسان خود را مخاطب اين كلام قرآنى ببيند؛ الم نشرح لك...
توجه به اين حقيقت نبوى، راه ميانبر به سعادت زندگى دنيا و آخرت است؛ اينكه از هر طريق، لحظاتى به حقيقت خود و حقيقت نبوى توجه كنيم و بجاى ياس، بلند شويم؛
قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ ۖ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ۚ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ ۚ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ
ما اَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی
همه ى رنج و مصيبتهاى پيامبر(ص) براى امتش هست؛ در جهت احياى مقام انسانيت و خليفة اللهى و خلاصى از گردونه ى روزگار و گامى برداشتن. با توجه به حقيقت رحمانيت و حقيقت نبوى(ص) و مايوس نشدن و حركت، مى توان در مسير پيامبر گام برداشت...
#محمد_حسین_قدوسی
#بیست_و_هشت_صفر_۱۴۰۲
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
زندگی با قرآن
۱۷ مهر ١٤٠٢
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا
هر قدر انسان از درون، به حقيقت نامتناهى كه با او در وحدت است، توجه حقيقى كند، باعث سرريز شدن اين حقيقت به اين جهان مى شود و اين، همان رسالت حقيقى و الهى اوست.
رسالت الهى اين نيست كه انسان از روى فقه، دستورالعملهاى ظاهرى و آنچه كه خيال مىكند وظيفهى اوست، عمل كند.
رسالت الهى؛ رسالتى که تصنعى نيست، اللهای که توهمى نيست! حقيقت رسالت الهى چيزى است كه از درون انسان مى جوشد، اين جوشش از جنس ديگرى است؛
يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ
ابلاغ اين رسالت، ابلاغ ظاهرى همراه با دستور، سخنرانى، امر به معروف و ارشاد نيست، بلكه ابلاغ واقعى جلوهی وجودى فرد است؛ چونان درخشش خودبخودى كه در اختيار او نيست. وقتى انسان از درون خود، لبريز مىشود، رسالت حقيقىاش نمايان مىگردد.
وَيَخْشَوْنَهُ
اين ترس، ترس بيرونىِ تصنعى نيست كه انسان از خداى ارباب آسمانها و جزاى او بترسد! اين خشيت، خشيت وجودى است و توجه حقيقى است كه انسان به ذات نامتناهى در درونش پيدا مىكند و آن را كامل مىكند.
وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ
اينكه انسان توجهش را از همه چيز مىكَند، ناشى از همين جوشش درونى است.
وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا
اين محاسبه نيز، محاسبه و نظمى حقيقى است كه از ذات انسان و حقيقت درونىاش مىجوشد.
چينشى كه از ذات انسان بر زندگىاش حاكم مىشود با حساب و كتابها، دستورات و توجههاى بيرونى، كاملا متفاوت است.
گرچه دسترسى به حقيقت برتر اين تجربه، به سهولت حاصل نشود، اما براى همه ما در همان سطحى كه هستيم قابل حصول است؛ با مراقبه، توجه، مداومت و نظم...
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللهَ ذِكْراً كَثِيراً
ذكر كثير، مراقبت انسان از توجه او به نامتناهى ست. توجهى كه بخاطر بروز بيرونى پيدا كردنِ علاقه او به اين حقيقت، حاصل مىشود.
در اين صورت است كه انسان در دو راهیها، بزنگاهها و نقاط حساسى كه مىتوانند او را در حب و بغضها، سياست، اجتماعيات ...غرق كنند، سعى مىکند مراقب باشد تا جوشش درونىاش شكل بگيرد.
وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلًا
همراهى اين توجه با نظمى ظاهرى (نظم صبح و شام) كمك مىكند، به نقطهاى برسد كه حقيقت، از درونش بجوشش در آيد.
اين امر، سخت و دور نيست و هر لحظهاى كه انسان به خود توجه كند، و نقطهاى را كه در آن ايستاده و مسيرش را به درستى ببيند، به تناسب همان نقطه و وضعيت، رسالت الهىاش و چينش ذاتى كه مىتواند زندگىاش را بر اساس آن انجام دهد، برايش قابل حصول مىشود؛ بشرط اينكه خودش هم بخواهد...
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
ظرفِ متّصل
در ریاضیات یک معادلهای هست با این عنوان که ظروف متصله اتحاد در سطح دارند، نه اتحاد در ظرفیت! بیست ظرف مکعبی را در نظر بگیرید؛ این بیست مکعب از پایین با همدیگر ارتباط دارند. ظرف یک متر مکعبی، دو متر مکعبی، سه متر مکعبی تا ده متر مکعبی، از این طرف؛ از آن طرف هم از ده تا یک متر مکعب؛ اینها از پایین با همدیگر اتصال دارند. در هر کدام از اینها شلنگ آب را بگیرید، مثلا در ظرف ده متر مکعبی، اگر یک بند انگشت از آن را آب بگیرد، دهه تای دیگر هم همان یک بند انگشت را آب میگیرد؛ هیچ فرقی نمیکند، چون اتحاد در سطح دارند. باران که میآید علیالسویه میآید.
این بیست مکعبی که مثال زدم، ده تای آن را مثبت در نظر بگیرید، و ده تایش را منفی؛ از بالا باران رحمت مساوی میآید؛ «یا دائم الفضل علی البریه». آن ظرفهای مثبت چه یک متر مکعبی باشد چه ده متر مکعبی باشد، انگار داخل آن تصفیهکننده هست، آلوده هم برود تمیز میشود؛ بعضیها ظرف وجودشان پاککننده است! بعضیها هم هستند که ظرف وجودشان آلوده است؛ یعنی هر چقدر هم باران رحمت ببارد، به تعبیر آن شاعر، «در باغ لاله روید و در شورهزار خس»
آلیاژ غیر مؤمن چون اتصال به عالم بالا ندارد، مثل یک آبِ منقطع است. هر طنابی به عالم بالا منقطع است، غیر از طناب اهلبیت عصمتوطهارت؛ «حبلالله المتین» هستند. به هر کس امید ببندی به طناب منقطع چنگ زدی؛ «حبلالله» معصوم علیهالسلام است. به هر لامپ و هر چراغی و هر نوری متمسک شوی؛ خیالِ نور است، نور نیست. بالأخره تا مدتی نور دارد. اگر کسی به شما صد تا محبت کرده، اگر میلیونها محبت هم بکند، یک جایی قطع میشود. هرچقدر هم دوست داشته باشد، قطع میشود؛ اصلا خاصیتش انقطاع است، غیر از اهلبیت عصمتوطهارت که اتصال دارند.
کسی که خدا و اهلبیت را انتخاب نمیکند، در تعبیر روایت هست اگر آبی که در زلالی و طهارت، مثل آب بهشتی است، بنوشد؛ بسمالله هم بگوید، الحمدلله هم آخرش بگوید، به خونِ چرک و لحمِ خنزیر تبدیل میشود! آلیاژش، آلیاژی است که آب فرات را هم لحم خنزیر میکند. اما اگر کسی مؤمن باشد، هر آلودگیای که بیاید را پاک میکند؛ آلیاژِ وجودش طاهر و آرامبخش است. اگر حرفهای ناجور بشنود، اینقدر وجودش گسترده و تمیز است که انگار این آلودگی در وجودش حل میشود.
اهلِ دنیا بعضیها ظرفشان یک متر مکعب است، بعضی بیشتر؛ اما بعضیها ظرفشان در کفر وسیع است. تعبیر قرآن این است: «وَلَٰكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا» حتی وقتی بمب اتمی میاندازند و صدها هزار نفر میمیرند، عین خیالش نیست؛ معلوم است ظرفیتش خیلی زیاد است. ولی از آن طرف مؤمن، «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» شرح صدر دارد. در کربلا هم باشد، اتفاقی برایش نمیافتد و شیرین میبیند؛ «و ما رأیت إلا جمیلا»، با اینکه بهترین مخلوقات خدا رفتند.
باران به یک اندازه میآید؛ اما یک وجود آن را آلوده میکند، و یک وجود آن را مطهّر میکند.
من و شما وجودهای یک متر مکعبی هستیم. هر چقدر مراتب ایمان بیشتر شود... خدای تبارک و تعالی وعده داده که هر چقدر شکرگزار باشید، ظرف شما وسیعتر شود. اما اتحاد در سطح دارید؛ نه در ظرفیت. یعنی بلایا هم به یک اندازه میآید؛ در روایت هست «أنّ بلایا عَلَی البریّة، مَقْسُومةٌ عَلَی السویّة» یعنی بلا به یک اندازه میآید، اما این ظرف شماست که متفاوت دریافت میکند. ظرفِ اهلبیت عصمتوطهارت متر مکعب برنمیدارد، بینهایت هستند. امام زمان و امیرالمؤمنین و اهلبیت از جهت ظاهری مثل ما هستند، ولی واسطه فیض هستند؛ «أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ» هستند، ولی از «يُوحَىٰ إِلَيَّ» برخوردارند. اگر عبد باشیم، ما را به کمال میرسانند. همانطور که خودشان منبع نور هستند، ما را هم نورانی میکنند. اما اگر نخواهیم چراغ وجودمان را خاموش میکنیم!
💬 بخشی از بیانات یکی از شاگردان سلوکی مرحوم سعادتپرور(ره)
@AllaamehWisdom
زندگی با قرآن
۲۴ مهر ۱۴۰۲
«وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ»
قتال به اين معناست كه انسان، از شرايط عادى و رفاهى زندگيش خارج مى شود و در مقابله با شرايط سخت پيش رويش، به دليل بودن در مسير الهى، قرار مى گيرد و اين امر، منجر به قتال و مقاتله مى شود. مجبور است با دشمن، زخمى شدن، مرگ و مشكلات سختى دست و پنجه نرم كند.
اين مبارزه و قتال جايگاه عظيمى در حركت انبياء داراست. چه بسا پيامبرانى كه «ربيون كثير» همراهشان به مبارزه مى پرداختند؛ ربيون كسانى هستند كه «علم و عمل» را با هم آميخته اند و به مرحله ى بلندى در اين مسير رسيده اند. بدون قتال و مبارزه با اين شرايط و قرار گرفتن در سختيها، عموما امكان همراهى با انبياء وجود ندارد و هميشه شرايطى از سختى و ناراحتى در مقابل انسان هست.
اگرچه قتال به معناى جنگ، ممكن است در هر زمانى براى ما امكان نداشته باشد، اما بدون قرار گرفتن در آن شرايط، امكان همراهى با انبياء نيست!
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنْكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ»
آيا امكان دارد به بهشت ايمان وارد شويد، اما خداوند مجاهد و صابر شما را نشناسد؟!
شناخت مجاهد و صابر، هميشه در جنگ و شرايط سخت نيست، ما پيوسته در درون خود در چنين شرايطى قرار داريم و مى توانيم آن شرايط سخت، قتال و حالت جهاد و صبر را در زندگى عادى خود ببينيم؛ ببينيم آيا از جمله كسانى هستيم كه اهل جهاد و صبر هستند؟
ببينيم آيا وقتى در مقام قتال با مخالفين قرار گيريم، همراه با پيامبر مى شويم و از كسانى هستيم كه «مَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا» ضعف و سستى بر ما حاكم نمى شود و در نتيجه از صابرين هستيم؟
يا از كسانى هستيم كه غرق در رفاه دوستى و سستى اى هستند كه ناشى از گرفتار شدن در جهان مادى، زندگى روزمره و تشتت هاست و در دور قمرى كه به ما اجازه ى انديشيدن و توجه به نفس نمى دهد، گرفتار تمايلات و شهوات و حب و بغضى هستيم؟
اگر در سرزمينى، ديگرانى در حال جنگ و مبارزه و در سخت ترين شرايط هستند، اگرچه كه ما نتوانيم بطور مستقيم به آنها كمك كنيم، مى توانيم خود را جاى آنها قرار دهيم و بسنجيم در همين زندگى خود، آيا آماده ى اين مسير هستيم؟ يا از كسانى هستيم كه وهن و استكانت بر سرتاسر وجودمان حاكم است؟
اين نگاه به خود و درك و فهم اينكه از كدام دسته هستيم، امر سختى نيست.
كسانيكه دورادور هستند و كمكى از دستشان بر نمى آيد، اما حقيقتشان آماده ى اين مسير، آماده ى قتال و مبارزه با شرايط سخت هست و پيوسته در حال جهاد با امر درونى هستند، كه اين جهاد درونى از جهاد بيرونى، عظيمتر و سخت تر و با فضيلت تر است، اينها در فضيلت آن نبرد بيرونى مشاركت دارند.
ما پيوسته و بطور روزمره، بايد محاسبه داشته باشيم كه جزو كدام دسته هستيم؟ وقتى در سرزمينى ديگر، افرادى در سخت ترين شرايط در حال جنگ هستند، ما در همين سرزمين خود، قادريم درك كنيم كه آيا در اين منازعه، همراه آنها هستيم يا بر ضد آنها و يا ساكت؟!
آيا جزو كسانى هستيم كه خداوند ما را صابر مى داند و جزو «ربيون» يا از فراموشكاران؛
«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ»
پيامبر(ص) محور همه ى نيكى هاست، اما او تنها، علامت، نشانه و رسول است و در سرزمينى كه او نيست، مسيرش هست. وقتى ما در توجه به ايشان هستيم و سعى مى كنيم خود را به ايشان برسانيم و علاقمنديم كه پيرو و مجاورشان باشيم، بايد اين سوال را همواره از خود بپرسيم كه آيا در زمانيكه او حضور ندارد، تابعش هستيم يا باز مى گرديم به همان حالت قبليمان كه غرق شدن در زندگى روزمره ى پر از غفلت و تباهى و حب و بغض است؟
«وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»
كسى كه اين مسير را طى مى كند، بزودى نتيجه اش را مى بيند؛ نتيجه چيز عجيب و دورى نيست، در همين جهان حاصل مى شود و قابل مشاهده است. آنچه در جهان ديگر رخ مى دهد كشف همين حقيقتى است كه همين الان در حال رخ دادن است.
اگر ما اين مسير را طى كنيم، بسرعت و بشدت و با كمال وضوح نتيجه را مى بينيم.
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom
خانه پدری
وَ قَالَ عليه السلام
تَنْزِلُ اَلْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ اَلْمَئُونَةِ
مئونة یعنی آن ظرفی که در زندگی برای خود ایجاد کردم، همه لوازم و چیزهایی که برای این زندگی نیاز دارم، تمام اصل و فرعش، تمام بالا و پایینها، جزئیاتش، حالاتش و در واقع انسان به تنهایی یک ظرف است که این ظرف قرار هست چیزی در آن ریخته شود. ظرف انسان مئونه انسان است.
مسئله به این شکل نیست که انسان ظرفی به غیر از انتخابش داشته باشد و این ظرف از طریق زندگی پر شود؛ مئونه انسان انتخابی است که انجام داده و تبدیل شده به انسانی با هویتی مشخص، شرایط مشخص، احتیاجات مشخص و با هر ویژگی و حالت و ملکه و صفت و مشخصات زندگی.
انسان در طول زندگی در اثر انتخابهایی که انجام میدهد در اثر کارهایی که میکند تبدیل میشود به یک موجودی که احتیاجاتی دارد، همه اینها را خودش با هم انتخاب کرده است.
انتخاب من تنها این طلب و دعا و درخواست و این مسائل سطحی نیست. درخواستهای انسان مثل پول و ازدواج و حاجات بخش بسیار کوچک از مئونه و انتخاب انسان است. تمام جزئیات زندگی انسان با انتخابهای خودش در حال شکلگیری است و انتخاب انسان این چیزهای سطحی و ظاهری نیست، هر حرکت انسان هر حرکتی که از بچگی ایجاد کرده، نوع برخوردش، شراکتش در امور اجتماعی.
انسان فکر میکند با صرف درخواست و دعا این درست میشود، ولی مسئله ظرف انسان است که خودش ایجاد کرده. دعا فعلیت پیدا کردن ظرف من است با آن بارانی که از آسمان در حال نزول است. اگر این ارتباط درست برقرار نشود، با دعا اتفاقی نخواهد افتاد.
دعا لفظ نیست، دعا حتی درخواست نیست، دعا فعلیت پیدا کردن، موازی شدن وجود انسان است با این بارانی که از آسمان میآید با آن مبدأ باران.
اگر این هماهنگی من، هماهنگی وجود من، عمق من و ظرف من با این مبدأ باران خوب انجام شود، آن وقت معونه درست در سر جای خودش قرار میگیرد، مستجاب الدعوة میشود. آدمی هم هست هر چه دعا میکند نتیجه ندارد چون دعا میکند فقط به زبان حتی به دل به قلب اما این نصف قلبش هست و بقیه قلبش خراب میکند.
برای پاکسازی انتخابها و راه برگشت میانبری وجود ندارد باید تمام چیزهای منفی رو اصلاح کرد. باید برگشت کرد و زمینه های منفی را اصلاح کند. خیلی هم راه طولانی نیست. یکسری نقاط حساس هست که انسان اگر روی آنها متمرکز شود تاثیرات خیلی جهشی در انسان ایجاد میشود. عموما انسان این را نمیخواهد و حاضر است چند هزار تا ذکر بگوید ولی تغییری ایجاد نکند. تغییر انسان از طریق نقاط حساس به سرعت ممکن است و اگر اهلش باشد خداوند حتما نشانش میدهد.
آن دعاهایی که مستجاب نمیشوند در واقع نه اینکه همیشه ناشی از عدم نیاز انسان باشد اما ناشی از درک ناصحیحی است که انسان از شرایط خودش دارد و از یک مسیر صحیحی پیش نمیرود. مثلا برای مسئله ای که حب یا بغضش ما را فرا گرفته و ما نمیدانیم که چطور با آن مواجه شویم و دعا میکنیم و این دعا در حالت نادانستگی ماست و بر اساس نیاز صحیح حرکت درست نمیکنم اگر هم اجابت بشود در جهت خواست من نیست و عملا من را دورتر میکند. مثل کسی که نه پول دارد و نه عقل اقتصادی. هر چه به او پول بدهند بدتر میشود.
#نهجالبلاغه
#حکمت۱۳۹
#محمد_حسین_قدوسی
#در_مکتب_علامه_طباطبایی
@Allaamehwisdom