eitaa logo
مدرسه معارف علامه طباطبایی
847 دنبال‌کننده
67 عکس
116 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زندگى با قرآن ٢٢خرداد ١٤٠٢ «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ، إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ» كوثر به معناى خير كثير، نتايج فراوان زندگى و آن چيزى است كه دستاورد انسان در زندگى دنيايى و آخرتى ست. گرچه در تفسير و تعيين مصداق كوثر، بين مفسرين اختلاف است و بسيارى از آنها اين لغت را به حضرت صديقه(س) تعبير كردند و در معانى ديگرى مصداق خير كثير و دستاورد فراوان، را بر كوثرى در بهشت و قيامت تعيين كردند، اما نمى توان به اين موضوع توجه نكرد كه آنچه از خير كثير براى پيامبر(ص) در ذريه اش يا در دردانه ش، مصداق دارد، به معناى مصداق اتم و اكمل آن است كه براى اكمل اولاد آدم يعنى پيامبر(ص) حاصل شده است. اما براى هر انسانى، به مقدارى كه ارتباط با توحيد و ولايت دارد، اين دستاورد و خير كثير بصورت فعلى برايش حاصل، ظاهر، عيان و آشكار است! در مورد ما نيز كه در حد خودمان، برايمان، اين توجه كه نعمت توحيد و ولايت است، حاصل شده و توانستيم در حد معمول خود، زندگى متعارفى داشته باشيم، اين خير همين الان وجود دارد. بر خلاف نگاه منفى ما و بر خلاف ياس و نااميدى كه شيطان بر روح ما مستولى مى كند و بهترين ابزار شيطان براى انسانهاى متوسطى چون ماست؛ منصرف كردنِ انسان از توجه به نعمت معنويت و نعمت مرتبه اى از كوثر كه براى ما حاصل است. اگر ما بتوانيم به اين امر توجه كنيم، هرگز دست شيطان به ما نخواهد رسيد و حركت، اقدام، اراده و اقتدار ما ده ها و صدها برابر چيزى مى شود كه اكنون داريم. آنچه كه باعث مى شود ما اراده ى ضعيف داشته باشيم، اقدام نكنيم، اقتدار نداشته باشيم و احساس ناتوانى، جهل و بى همتى كنيم -كه در عمل همين احساس اراده ى ما را نابود مى كند- ناشى از اين است كه اين مقدار خير را كه برايمان حاصل است، نمى بينيم! بعد از توجه و ديدن اين كوثر، بعد از مخاطبه و تمركز در اين آيه، انسان نياز دارد به آيه ى دوم توجه كند؛  "فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ" صلوة و نحر، دو اقدام اثباتى و نفيى انسان هستند كه در مرتبه ى بالاتر به پيامبر(ص) دستور داده شده و مصداق خاصش را بر ايشان ذكر كرده. انسان براى درك كوثر و اين نعمتى كه در زندگى اش دارد، نيازمند اين معنى است كه به تناسب خود و زندگى اش، به تناسب توانش و به تناسب كارى كه در شان اوست و براى آن در اين جهان تخصص پيدا كرده، به صلوة و نحر بپردازد؛ اقدام اثباتى يعنى آن كوثرى كه براى همه ى انسان ها حتما حاصل مى شود و هيچكس نمى تواند بگويد من نميتوانم و ندارم. بايد در جهت درست و صحيح و در راستاى انسانيت و كار شانى مان، عمل اثباتى كه جلوه ى شانيت ما در جهان بيرونى است، داشته باشيم. صلوة؛ به معناى خاص خودش اكمل و اتم اين كار اثباتى است؛  چكيده ى آن در دقايقى براى انسان بصورت نماز عادى ظاهر مى شود. اما در مورد انسانى كه در طول روز اين توانش را به كار نبرده است و صرفا از توانش در جهت زندگى روزمره، خوشى، گذران دور قمرى، اشتغال ظاهرى و اشتغالى كه معنى و مفهوم خاصى در جهت انسانيتش و كار شانى اش ندارد، استفاده كرده، اين صلوة حقيقى و چكيده ى آن كه در نماز ظاهرى ست، برايش نمودار نمی شود. به همين دليل، او رايحه اى از اين كوثر، استشمام نمى كند و سپس دست به انكار مى زند... "و انحر"؛ اما تنها كار اثباتى كافى نيست؛ فديه ، ذبح، فداكارى و فدا كردن، صدقه دادن، زكات، پرداختن چيزى كه از زندگى روزمره و هستى اش مى كاهد بعنوان نحر، نفى كردن و در راه خدا دادن بخشى از زندگى روزمره كه همين زندگى روزمره را نجات ميدهد، لازم است. اقدام اثباتى بدون اين اقدام،نفى همچون دستاوردى است كه از آفت مصون نشده است. ادامه دارد... 👇
ادامه... وقتى اين دو انجام شد، نه تنها رائحه ى كوثر را استشمام مى كند، بلكه متوجه مى شود كه "إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ"؛ شانئ؛ كسى است كه شماتت مى كند و انسان اكمل، پيامبر(ص) را با مدعاى بى حاصل بودن و دستاورد و نهايت نداشتن شماتت مى كند. آن فرد خاص در آن زمان، مصداق اكمل و اتم شانِئ هست، اما درون انسان پر از شانئ است؛ پيوسته درون انسان، نيروها، افكار و انديشه هايى هستند كه او را شماتت مى كنند، به او سركوفت مى زنند، وسوسه و نااميدش مى كنند و طورى تحريكش مى كنند كه انسان در مقابل آن مرتبه ى خير كثير كه بهش دست يافته است؛ مانند دوستى كه مى تواند همراهش باشد، فضايى كه مى تواند همراهش باشد، خانواده اى كه مى تواند همراه اين خير باشد و هر چيزى كه اين خير را كمك مى كند، شانئ درونىِ  هميشه ى همگانى، سعى در قطع ارتباط انسان با آن خير كثير، اسباب، ارتباطات و هرچه عاملش هست مى كند. راه توجه به اين خير، عمل اثباتى است كه چكيده ش در صلوة است و عمل نفيى كه چكيده و نهايتش در اقدامى ست كه انسان بصورت روزمره در فدا كردن بخشى از زندگيش، كه زندگى روزمره اش را روشن مى كند، انجام مى دهد و در نهايت ديدن اين شانئ و اين جواب به او كه خودش ابتر است؛ اين نوع وسوسه ها و افكار هستند كه به نتيجه نمى رسند. در مقابل، اين انسانيت، اين بخشى از جهان كه به من رسيده و اين مقدار از هدايت كه براى من حاصل شده و هر مقدار نعمت مادى كه برايم وجود دارد، مرتبه اى از خير كثير است كه انسان مى تواند مرتبه به مرتبه آن را فراتر، بالاتر و كاملتر كند و به سمت نامتناهى حركت كند... @AllaamehWisdom
شناخت من‌ها در برابر خودِ نامتناهی چهارشنبه ۷ تیر ۱۴۰۲ روز عرفه عرفه، روز شناخت و درك مسير و جايگاه و تكليف خود است. روز نجات از اضطرابى كه انسان از سرگردانى در اين جهان دارد. اين درك اگر حاصل شود، گويا انسان احيا شده است، لذا گفته مى‌شود در شب‌هاى قدر اگر انسان به اين درك نرسيد در عرفه امكان حصول دارد. اهميت اصلى، درك و شناخت خود حقيقى و بی‌نهايت انسان است، و درك و شعور حقيقى، درك انسان از خودش هست. اما درك خود انسان نسبت به خودش، مثل ديدن آفتاب در روز روشن هست! بديهى است درحاليكه اين خود نامتناهى بدليل مشغوليت ما به زندگى روزمره مخفى شده است. بنيان اين شناخت را در همين عرفه مى‌توانيم ايجاد كنيم؛ با برنامه‌ى مستمر و منظم، توجه به خود را انجام دهيم. اين شناخت مبدأ الوهيت و مقام ولايت است. مانع ديگر، بجز غرق در زندگى روزمره بودن، وحشت انسان از خود است؛ بهانه‌هايى كه براى خود مى آورد. بايد اين بهانه‌ها را كنار بگذارد؛ حجاب‌هاى ظلماتى و نورانى را كنار گذارد؛ حجاب ظلمانى مثل حب و بغض‌ها... نيازی به سختى كشيدن زیاد نيست، بشرط كنار گذاشتن اين حجاب‌ها راه نزديك است. عادات و رسوبات، موجب وحشت ما از زندگى مستقيم مى‌شود؛ بهانه‌ها، حجاب‌هاى نورانى هستند. اينكه سختى تحمل كنم اما يك حركت نكنم! حجاب نورانى چه بسا مشغول بودن به استادى ارزشمند است كه مى‌تواند مبدأ كمالات براى انسان شود، اما مشغوليتى مى‌شود كه او كار اصلی و توجه به حقيقتش را كنار گذارد. «يا من هو أخفى لفرط نوره» همان خدايى كه از رگ گردن نزديكتر است، از طريق خود واصل مى شود. «لااله الا الله الملك الحق المبين» فرار از مسير صحيح را انسان برمى‌گزيند، در حاليكه مسیر اصلى، خلوت با خود و كنار زدن لايه هايى است که دور خود پيچيده، و تمرين تنهايى و تمركز، و بعد از اين توجه قدرى پيش رفتن است... «إن الراحل اليك قريب المسافة» نيازى به فاصله گرفتن و اذيت و زحمت نيست؛ زحمت انسان، از بازگشت به مسيرهاى انحرافى است كه خودش ايجاد كرده! به محض كنار گذاشتن اضطراب‌هاى روزمره، و حب و بغض‌ها و اهداف و كارهاى خاصى كه روی آن اصرار داريم و بدست نمى‌آوريم؛ به محض لحظاتى تنهايى و حركت به سمت گرفتار نبودن؛ آثار معنويت، مثل چشمه از وجود انسان بيرون مى‌زند. تجربه‌ی خلوتِ با اختيار و به دست خود، تجربه‌اى ناب است. گاهى در اثر مصيبت و توجه بيرونى، اتصال انسان صورت مى گيرد كه اين اتصال عموما بعد از تمام شدن آن شرايط قطع مى‌شود! انسان بايستى تناسبش با زندگى روزمره به نوعى باشد كه بتواند لحظاتى و دقايقى واقعى از جهان اطراف خلاص شود، در اين صورت، كلِ اربعين(چله) انسان حقيقت مى‌يابد. بعد از ديدن اين حقيقت و نقطه‌ی وجودى، عموما نوعى ترس ايجاد مى‌شود و اينكه من هيچ ندارم، و اضطراب... و گاهی معنويت را فقط حال خاص می‌داند.  درحاليكه ديدن خود انسان، داراى ارزشى اصلى است؛ و به مراتب از آن حالات معنوی بزرگ مهم‌تر است. هدف ذاتى، تنهايى يك لحظه‌ى انسان با خود است، و بعد از اين استشمام، پناه بردن او به حجاب‌هاى نورانى آغاز مى‌شود؛ رفتن دنبال آقاى قاضى شدن، حالات خاص داشتن ...اين تنهايى را بى‌ارزش مى‌داند و در توسعه‌ى اين نقطه‌ى ذات دچار مشكل مى‌شود. وحشت، براى انسان، بازگشت به حجاب‌هاى نورانى را سبب مى‌شود؛ اما اگر روى اين نقطه، استقامت بورزد، توسعه رخ مى‌دهد؛ مانند شب تاريكى كه در آن نقطه‌اى سفيد، بتدريج بزرگ و بزرگتر مى‌شود و زندگى‌اش را فرا مى‌گيرد. نگاهش به جهان تغيير مى‌كند، چشمه و آب زلال از زير پايش مى‌جوشد و چشيدن از اين اب زلال نمى‌گذارد ديگر چشم از اين مسير بر دارد. بنيان اين معرفت، اين توجه حقيقى به حقيقت وجودى را، همه‌ى ما در اين عرفه مى‌توانيم حاصل كنيم. توجه داشته باشيم كه «من نمى‌توانم» ها، حجاب‌هاى نورانى هستند؛ در حاليكه خدا خواسته و ابزار را فراهم كرده است. نقطه‌ى كوچك، قدمى است كه ما بايد برداريم. آنقدر در عرفه مى‌فرستند که انسان يك قدم در اين عرفه براى رهايى از گرفتارى‌هاى اين زندگى بردارد‌. استیصال‌ها، آدم را گاهی به حالت خوشی می‌رساند، ولی این هم مقصد نیست؛ اینکه انسان با تنهايى خود و حقيقت خود و در برنامه‌اى منظم قرار بگیرد، و مستمر ادامه دادن آن مهم است؛ و تا سال بعد انسان به نتايجى مى‌رسد كه الان در خواب هم نمى‌بيند... @AllaamehWisdom
⚡زندگی با قرآن ۱۲تیر ۱۴۰۲ «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» سوره هود، آيه ١٣-١٤ اگرچه این آيه مربوط به قرآن هست و احتجاجی که با مشرکین و کفار مى شود و در مورد آیات الهی است، اما آیات و آن چیزی که از خدا برای انسان نازل مى شود، همیشه وحى رسمی که توسط پیامبر عظیم الشان (ص) نازل شده نيست. انسان پيوسته در طول زندگیش و در لحظات و آناتش از این نزولات الهی در حال استفاده است. پیوسته، انواع کمک‌ها و افکار و اندیشه‌ها و آن چیزی که لطیف و ظریف و راهبردى و تعیین کننده‌ست برای انسان، صادر مى شود. بعضی از آن‌ها را انسان درک می‌کند و اکثرش را درك نمی‌کند! اما همان مقداری که برای انسان درک مى شود، همان چیزهایی که او را از درون راهنمایی می‌کند؛ آن آتشی که از درون روشن مى شود و برای او مسیر را آشکار می‌کند؛ آن چیزهایی که انگیزه‌های او را کامل می‌کند؛ آن نوری که برايش هویدا می شود و درون و بیرون را و مسیر و قله هاى رو در رو را می‌بیند، و می‌فهمد که چگونه باید حرکت کند و کجا باید بایستد، کجا باید حرکت کند، با آن دره‌ها را می‌بیند، قله‌ها را می‌بیند، پرتگاه‌ها را می‌بیند. از طریق آن نور، می‌بیند که چگونه باید زندگی خود، دنیا و آخرتش را نجات بدهد و انسانیتش را احيا كند. این نور برا‌ی ما در حالات مختلف روشن و آشکار مى شود و مى توانیم از آن طریق، زندگیمان را تغییر دهيم، به خواسته‌هایمان برسیم، هدف‌هایی را که سال‌های سال برای آن تلاش کردیم و نرسیدیم، بدست بياوريم. نيروهايمان را به کار بگیریم و آن چیزی را که درونمان خفته است، بیدار کنیم؛ نِشَسته ها را بایستیم و قیام کنیم و برپا داريم. ادامه👇
ادامه... اما وقتی این نور آشکار مى شود و وقتی که این حقیقت برای انسان روشن مى شود، آن زمانی است که همه‌ی نیروهای درونی و رسوبات انسان و رخوتی که انسان در طول زمان در اثر عمل نکردن به دست آورده و درون خودش رسوب کرده و ته‌نشین شده، خصلت‌هایی که به باطل بر او استوار وجاگير شدند و همه‌ی نیروهایی که درون خود، از طریق انتخاب‌های غلط و از طريق عمل نکردن، اقدام نكردن، خودرا به ناديدن زدن، از طریق نشنيدن و خود را به نشنیدن زدن، درونش شکل گرفته، اينها در مقابل انسان قرار مى گيرند و وقتی که می‌بینند که نمی‌توانند انسان را نگهدارند، و این نور و شعله دارد درونش را روشن می‌کند و برمی‌افروزد؛ از راه دیگرى وارد مى شوند و القا مى كنند كه اینها از جانب خداوند نیست؛ اینهاست که افتراست! «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ» جواب اين است كه اگر اینها از جانب خدا نیستند و ساخته خود انسان و ساخته‌ی شیطان هست، اگر راست می‌گویید پس مثل آن را هم بیاوريد! در كنار نورهایی که درون انسان روشن مى شود و حقيقت را با آن می‌بیند، گاهی ديگران و انسان‌ها ناصحی هم پیدا مى شوند که به او توضیح میدهند که قدر این نور را بدان، قدر این پاکی و ارزشها را بدان! اما این نیروهای مخالف، این رسوبات انسان، رخوتى که انسان با دست خود بر وجودش هموار کرده، بر وجودش تحمیل کرده القا مى كنند كه اینها حقیقت ندارد.  اگر چنين است و حقیقت ندارد مثل آن باز هم بیاوريد: «فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» اگر دیديد که راهی ندارید، اگر حجت بر شما تمام شد، اگر فهمیدید که این حقیقت است، پس بفهميد که این نورهایی که برای شما صادر مى شود، اين حقیقتی که برای شما روشن مى شود، «أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ» این از یک مقام، از یک مبدأ نامتناهی رسیده است. در این زندان انسان، از این نوع آیات، از این نوع نورها، از این انوار ساطع خبری نیست! بلكه فراتر از این زندان است. «وَأَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ» مبدأ نامتناهی منطقا بیش از یکی نیست؛ چند نامتناهی نداریم؛ این غیرممکن است. وقتی که حجت بر شما تمام شد،  فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؟ آيا تسلیم این حقیقت بی‌نهایت می‌شوید؟ يا باز هم به بهانه‌های مختلف این‌ها را افترا مى گيريد و به این نورها بی‌توجهی می‌کنید و خودتان را به کری و کوری می‌زنید؟!! فریاد می‌کشد این نور، که راه اینجاست، اینکه زندگی را باید همچون تنوری برافروزی و شعله‌ى اين زندگى خودت هستی و با اين افروختن، می‌توانى زندگى ات را تغییر دهى. اگر انسان به این امر تسلیم شد، بلند مى شود و زندگى اش را شروع می‌کند به ساختن. اما باز هم فضای اجتماعی، آن چیزی که از بیرون بر انسان تحمیل مى شود، آن اوضاع ضد نور، و تاریکی كه بر جهان حاکم است و ناشی از عمل خود انسان است؛ ناشی از آن چیزی است که انسان اکتساب کرده، اینا بر انسان فشار وارد مى كنند و سینه‌ی انسان را تنگ و تحملش را اندك مى كنند. اين زمان است که انسان گاهی شروع می‌کند به سستی و سعی می‌کند که بعضی از این‌ها را ترک كند: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ » و اینجاست که حرکت انسان دچار اختلال مى شود و زندگیش بی‌نتیجه مى شود و اعمالش به نتیجه نمی‌رسد. و به جای اینکه توجه بکند که این ضعف و تنگی سینه و بی تحملی و اقدام نکردنی که او را این نوع ناکام گذاشته و نگذاشته که زندگیش را به نتیجه برساند و حرکاتش و اقدامش را به قله‌ی هدف برساند، شروع می‌کند به ترديد پیدا کردن و تردیدها را تشدید کردن! هرگز نمى گويد که کار من اشتباه و ضعیف بوده بلکه تردید در راه، پیدا می‌کند و از این طریق، سست و سست‌تر مى شود و زمانی چشم باز مى كند که دیگر امکان حرکتی نیست... @AllaamehWisdom
«فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ...» زره پوشان را در پیشاپیش لشکر بگمارید و آنان را که کلاه ایمنی ندارند در عقب لشکر قرار دهید و دندان‌ها را بر هم بفشارید که ضربه‌های شمشیر به کاسه سر فرو نرود... آیا این خطبه حضرت، و کلمات و خطباتی از این نوع فقط آموزش جنگی است و در زمان صلح مصداقی ندارد؟ آیا برای انسان‌هایی که از جنگ گریزان هستند و سعی در فرونشاندن شعله‌های خشم و غضب دارند، این کلمات کاربردی ندارد؟ در زمانه‌ای که از هر سو بر طبل جنگ و خشم و خشونت کوبیده می‌شود آیا معنایی انسانی و عقلانی برای این کلمات می‌توان یافت؟ آیا ورای زمانه صدور این کلمات که سراسر خشونت و خشم است، می‌توان نگاهی فراتر و غیر عصری درک نمود که مبنا و منشأ صدور است و برای هر زمانه‌ای کاربرد دارد؟ آیا می‌توان نگاهی تعقلی به این کلمات داشت و با تعقل انسان‌شناختی و تعیین جامعه‌شناختی آنها به عینیت‌هایی فراتر از مصادیق عصری کلمات دسترسی پیدا نمود، به صورتی که برای امروز ما و برای شرایطی کاملا متضاد با زمانه صدور ، راهبردها و رهنمودهای ارزشمند و عقلانی دریافت؟ تٵملاتی در خطبه ۱۲۴ نهج‌البلاغه به مناسبت عید غدیر خم جمعه ۱۶ تیر ساعت هشت صبح پخش زنده در صفحه آپارات: 🔗 https://www.aparat.com/allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین خطبه حکومتی امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام؛ ۲۵ سال پس از وفات پیامبر، و بعد از بیعت مردم با او، چنین فرمود... ویدئوی کامل در لینک زیر: 🔗 https://www.aparat.com/v/AymYq
زندگى با قرآن ١٩ تير ١٤٠٢ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ  سوره نازعات، آيات ٤٠-٤١ مسیر زندگی انسان، وقتی که  به بینهایت توجه می‌کند؛ توجه به مقامی که در آن هست، حالتی که در آن هست، حالت زندان، محدودیت و گرفتارى است و اندیشه و تمایلاتش، هر چیزی که می‌بیند و هر چیزی که دوست دارد و هر چیزی که به آن کینه‌ می ورزد، از این محدودیت سرچشمه می‌گیرد، آن هنگام؛ توجه به مقام بی‌نهایت می‌کند. مقام بينهايت، مقام الهی، مقام بی‌انتهایی، مقامی است که از رگ گردن به او نزدیک‌تر است، و این مقام، مقام نفیِ این زندانِ اوست. وقتی که از این زندان فاصله می‌گيرد و در عين اينكه در زندان و محدودیت است، توجه به بی‌نهایت می‌کند و این توجه را در مقام عمل، در مقام ذهن و در مقام دانش، رعایت می‌کند و واهمه دارد که مبادا گرفتار این زندان، به اندازه‌ای شود که باعث شود زندانش محدودتر، تنگ‌تر و تنگ‌تر شود، در این حالت است که خودش و نفسش را از "هوا" نهی می‌کند و هشدار مى دهد. هوا: یعنی گرفتاری انسان به تمایلاتی که هیچ منطق و تعقل و توجهی در آن نیست. برای اینکه انسان از نفسش و از هوايش خود را نهی کند و هشدار دهد، نیازی نیست كه با تمایلاتش مبارزه کند، نیازی نیست که رياضت بكشد و در غار زندگی کند و با آن چیزی که دوست و علاقه دارد مبارزه کند، بلکه کافیست که آن‌ها را در مسیر تعقل و تعادل قرار دهد. "نهی از هوا" به این است که انسان تمایلات و حب و بغضها و همه‌ی غرایز و خواستن‌ها و نخواستن هايش را در یک تعادل عقلانی قرار دهد و زندگی انسانی داشته باشد. اینکه چون "انسان" زندگی کند، باعث نهی از "هوا" است و "هوا" تمایل افسار گسیخته ایست که انسان را از مقام انسانیت خود دور می‌کند. مقام انسانیت ما به این است که به اين زندانمان توجه كنيم و نسبت به اين زندانمان، در حد خودش عمل کنیم و بدانیم که فراتر از این زندان هم چیزى هست. این باعث میشود که انسان پیوسته از این زندان، فراتر برود؛ اگرچه از این زندان خلاص نمى شود، اما پیوسته از اين زندان به سمت زندانى بزرگتر، بالاتر و کامل‌تر پیش مى رود. درک او و فهمش کامل‌تر مى شود و تمایلاتش بیشتر و ظرفیتِ وجودیش، کامل‌تر و کامل‌تر مى گردد و پیوسته به سوی بی‌نهایت، بی زندانی، به سوی رهایی حرکت می‌کند و به تناسب سرعتی که در این حرکت دارد، رها و رهاتر مى شود و تجربه‌ی بهشت را در همان مأوا و حالتى که هست مى چشد. فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ؛ مأوايش و آن حالتی که هست، برايش همچون بهشت گوارا مى شود؛ ولو اينكه در اوج شدائد باشد، ولو اينكه مصیبت‌ها بر او هجوم بیاورند و فاجعه‌ها او را احاطه کنند، اما او این زیباییِ بهشت را در همان مقام می‌بیند و این چیزی نیست که بخواهد با اعتقاد و به زورِ القا بر خودش تحمیل کند، بلكه آن حقیقتی است که می‌بیند. در دریایی از حوادثِ زندگی، درحالِ شناورى است، اما پیوسته مى بیند که به سمت خوشی، راحتی و زیبایی پیش مى رود، در عين اینکه شدايد او را احاطه کرده است. آن بهشتی که بعد از مرگ برای انسان حاصل مى شود، ظهور، باطن و حقیقت همین بهشتی است که انسان در این جهان می‌تواند بچشد؛ وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَىٰ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَىٰ  @AllaamehWisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه‌های سلوکی علامه طباطبایی(رضوان‌الله‌علیه) در ماه محرم، در بیان آیت‌الحق مرحوم جعفری تهرانی(رحمة‌الله) ◾صلی‌الله علیک یا أبالفضل‌ العباس(ع)▪ ♠ السلام علیک یا أباعبدالله الحسین(ع)♠ د‌الحسین‌ـ‌و‌‌ـ‌علی‌ـ‌أصحاب‌الحسین @AllaamehWisdom
مخاطبه با قرآن «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي» سوره مباركه الفجر اگرچه گفته‌اند که این آیه در مقام حضرت سیدالشهدا(ع) است و آن کمالات و جایگاهى که برای حضرت(ع)، منحصر به فرد است و خصیصه‌ی حضرت(ع) هست، اما اين، مظهر اتم و اکمل آيه است. براى همه‌ی ما، همه ی مومنین، همه‌ی شیعیان و همه‌ی انسان‌ها، همان مقداری که در مسیر حسینی و در مسیر حقیقت عاشورایی قرار می‌گیرند، این مقام اطمینان و جنت ذات، در حد و مرتبه‌ی خودشان حاصل مى شود. و این چیزى ست که ما در هر عاشورا در هر عزاداری و در هر مجلسی که می رویم، در هر توجهی که به حسین بن علی علیه السلام می‌کنیم و هر نگاهی که به حضرت زینب(س) و حضرت ابوالفضل(ع) و شهدای کربلا می‌کنیم، قابل محاسبه، قابل دیدن و قابل رسیدن است. هر لحظه هر توجهی که می‌کنیم، هر نگاهی که می‌کنیم و هر چیزی که از آن بزرگان می‌بینیم، در همان لحظه، در همان جایگاه و در همان نگاهی که می‌بینیم، قابل حصول است. حصول آن از طریق کنده‌شدن از مشغوليت‌های مزاحم و زائد و بیهوده ای است که انسان برای خودش درست می کند. این مشغولیت‌ها، چه بسا مشغولیت‌هاى به ظاهر معنوی باشد؛ گرفتاری‌هایی که انسان برای خود درست می کند و راه حقیقت را دور، پیچاپیچ، نظری و پر از گردنه‌های صعب و بی‌حاصل می‌کند. اما حقیقت این مسیر، همان خویشتن انسانی است که همان لحظه برای انسان، قابل حصول و قابل دیدن است و بلکه انسان متحد با آن حقیقت حسینى است. حقیقت امامت، حقیقت نبوت، حقیقت الوهیت، همان الهی است که از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است. ادامه👇
ادامه☝️ این ما هستیم که در دنیای توهمی خودمان، انواع حب و بغض ها و انواع مسائل را برای خود درست می‌کنیم و هزاران مسئله‌ای که در زندگی، همچون باری سخت به دوش خود می‌ گذاریم. همان مقداری که این بار را به زمین بگذاریم، از این جهان توهمى خود خارج شويم و آن حقیقت خویشتن، که دنیای اکبر و دنیای برتر و متحد با تمام امامت و امام حاضر است و در همان جاست که حقیقت فرج رخ می دهد. حقیقت عزاداری در همان لحظه‌ای است که به آن توجه می‌کنیم و با آن متحد می شويم، به این جنت برمی‌گردیم؛ آرام، مطمئن،بدون اضطراب، بدون درگیری این جنتی که اینجا انسان به آن برمی‌گردد، غیراز جنت بیرون، کنار و ظاهریست؛ جنت حقیقی، جنت ذات است، در همان مرتبه‌ای که ما می‌توانیم به آن برسیم؛ در همان ذره، در همان یک قدمی که ما می‌توانیم به خودمان بازگشت کنیم. وقتی که توجه می‌کنیم، این جنت را می‌بینیم، همين لحظه، در همین جا، در همین مکان و این جنت و این بهشت، غیر از بهشت ظاهری و بهشت کناری است که با محاسبه، با عمل نیک و پاداش آن حاصل می شود. اين حقیقت بهشتى است؛ همانطور که حقیقت الهی و حقیقت حسینی و حقیقت عاشورایی ست. عاشورا مظهر اتم و کامل است؛ عاشورایی که در شصت و یک هجری رخ داده است، بالاترین مظهر بیرونی آن است. ما پیوسته و پیوسته، در حال شهید کردن این حسینی هستيم كه درون ماست و فریاد می کشد که راه نزدیک است و "هل من ناصر ينصرنى؟" كسى هست که این حقیقت حسینی درونی را که درون خودش ساری و جاری است، یاری کند؟ چگونه؟ -با بازگشت به خود، با کنار گذاشتن این دنیای توهمی. آیا مدافعی هست که از حرم پیامبر(ص) دفاع کند؟ -حرم پیامبر(ص) همین حقیقت درونى است و پیامبر(ص) براى این حقیقت مبعوث شده است. آن حقایق بیرونی، مظهر بیرونی و اجتماعی آن‌ها هستند، اما اصل آن، درون هر کسی ساری و جاری است و به محض توجه به آن، به محض ایمان آوردن به آن، به محض دیدنش، به بهشت خودش با آرامش با اطمینان می‌رسد. فریادی که خداوند درون، كه از رگ گردن به او نزدیک‌تر است او را دعوت می‌کند به دخول و ورود به این بهشت برين، که برتر از هر بهشتی است. این زندگی ماست، این اصل عزاداری است؛ هر لحظه‌ای که انسان توجه كند، هر مجلسی که برود، می‌تواند این حقیقت را درون خود پیاده کند. رفتن به مجلسی که عزاداری شهدای کربلا در آن صورت می‌گیرد، ابزاری است برای اینکه انسان این حقیقت درونی را راحت‌تر، بیشتر و زودتر و بهتر و کاملتر درك کند. حقیقتى بیرون از مجلس هم در جریان است؛ نبرد عاشورا، نبرد دائمی تمامی بشریت، در تمامی زمان‌ها و در تمامی درون انسان‌هایی‌است که در حال توجه به هر حقیقتی هستند و مظهر کامل آن، در عاشورای شصت و یک هجری رخ داده است. وقتیکه انسان به این امر توجه كند، آن وقت این دنیای توهمی را راحت، می‌تواند کنار بگذارد و اگرچه با سختی‌ها و مشکلاتی همراه باشد، با مصیبت‌ها، فجایع انسانی، درگیری‌هایی که او را خسته می‌کند، اما تمام این درگیری‌ها و سختی‌ها و فجایع برای او ارزشمند و زیباست، همان‌طوریکه برای زینب کبری علیها سلام، اینگونه بود و در مجلسی که ظلم و ستم به اوج و در غلبه‌ی ظالمین بود، حضرت فرمود: "ما رایت الا جميلا" حقیقت این آیه است. يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً  هر دوسو رضایت است؛ رضايت انسان از تمام کائنات، از هر چیزی که رخ داده، از تمام سختی‌هایی که در عمرش کشیده، به زودی، به سرعت و با نزدیک‌ترین راه، انسان به مرحله‌ای می‌رسد که حتى یکی از این سختی‌ها را حاضر نیست ترك كند. اگر همه‌ی عالم را به او بدهند، یك لحظه‌ از این سختی را حاضر نیست کنار بگذارد. "رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً" از تمام کائنات رضایت پیدا می‌کند و جهان و خداوند و همه‌ی اولیا و ائمه ى اطهار(ع) و بزرگان و همه‌ی بشریت هم از او رضایت پیدا می كنند. آن هنگام که به او خطاب مى شود که "ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي"؛ برگرد به اين بهشت خاص و ویژه که از درون انسان می‌جوشد و همچون چشمه‌ای گوارا و زیبا است. این چشمه كه همین الان، برای ما قابل حصول است، غیر از آن بهشتى است که بعد از مرگ می‌بینیم. همین الان برای ما حاصل است؛ همه‌ی ما همین الان، در هر لحظه كه به حسین بن علی(ع) توجه ‌کنیم، در هر لحظه‌ای که می‌خواهيم عزاداری کنیم، در هر زمانی که وارد می‌شویم و قدم در مجلس برای عزاداری برمی‌داریم، همان لحظه، در معرض این خطاب هستیم؛ يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتى... @Allaamehwisdom
آشوبت را بپذیر... @Allaamehwisdom
یک کلمه طیبه در عالم قرآن وجود دارد، که هر کس آن را در جریان زندگی روزمره‌اش سیر کند، شبیه حسین‌بن‌علی می‌شود! و‌ آن این است که: هر اثری در عالم از أللّه است... و این همان چیزی است که می‌گویند که: حضرت حسین هر چه به لحظات شهادت نزدیک می‌شدند، صورتشان گل‌گون و آرامش‌شان بیشتر می‌شد! انگار لحظه به لحظه سیر می‌کردند که هر چه در این عالم هست از طریق الله است و حقیقت تأثیرها در عالم همه از الله است و کسی که اسباب را هم به این نحو ببیند که دارند کار خودشان را می‌کنند، ولی حقیقتش مال الله است؛ معلوم است با این سیر گلگون می‌شود. معلوم است که دارد بزرگترین حقیقت عالم را سیر می‌کند و آرام می‌شود! أباعبدالله در سیر عاشورا دارد می‌بیند که علی‌رغم شکست‌ها، اما جریان اصلی دست الله است... @Allaamehwisdom
مخاطبه با قرآن ۱۶ مرداد ۱۴٠۲ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ آيه ١٠٥ سوره مائده وقتی انسان، توجه به خود و محوريت خويشتن بينهايتش داشته باشد و داراى اين نگاه عمیق باشد که خداوند از رگ گردن به او نزدیک‌تر است، در تمام امور، هدایت مى شود و گمراهی دیگران، برای او خسارت و ضرری به بار نمی‌آورد. وقتی انسان، اين توجه را داشته باشد و در مسیر خود، حرکتش را به درستی انجام دهد و در این زندگی روزمره، خود را فراموش نكند، جهان اطراف او نمی‌تواند او را از منافع حقیقی اش دور کند. هر چقدر هم مسيرهاى‌ دیگران، جهان، گروه‌ها، حکومت‌ها و قدرت‌های جهانی و ... باطل و نادرست باشد، مسیر انسانی را نمی‌تواند از بین ببرد. گرچه در این کلام، "گمراهی و ضلالت"، به ظاهر فقط به انسان‌ها معطوف مى شود، اما شاید با ملاک عقلی معطوف شود به از دست دادن هر چیزی که در این جهان در اطراف ما وجود دارد، از اموال، اشیاء، پروژه‌های کاری، مشکلاتی که در مسیر انسان در خانواده، شغل، بستگان، ارتباطات و گروه‌ها برایش حاصل می‌شود، مشکلاتی که در امور غیر انسانی برايش حاصل مى شود و هر چیزی که مى تواند از دست دهد... گمراهی به معنای از جاده خارج شدنِ هر چیز تکوینی براى انسان است؛ اینها هرگز نمی‌توانند به او ضرری بزنند. ضرر انسان، تنها به این نیست که چیزی را از دست بدهد، یا گمراهى براي حاصل شود، یا از مسیرش بماند! منافع انسان و هر چیزی که در مسیرش نیازمند اوست عام هست؛ ممكن است او در فضای مدیریتی خود، در سرپرستی نسبت به فرزندانش، در ارتباطی که با خانواده می‌گیرد و در همه‌ی اشیاء مادی و غیر مادی و انسانی و غیرانسانی اش، نیازهایی داشته باشد که این نیازها، به مسیرش و به منافع و درخواست‌های حقیقی اش برمی‌گردد؛ همه ى اینها در حرکت درست انسانی، بايد تامین شود. اگر تعقل این آیه درست انجام شود، همه چیز بايد در جای خود قرار گیرد؛ همه چيز انسان در زندگی وسیع خود _نه فقط در زندگی شخصی و در خلوتش _ در آن زندگی عامش، در همه‌ی ارتباطاتى که با اشیا، عناصر، اشخاص و هر چیزی که در این عالم وسیع وجود دارد و هر چیزی که منفعت حقیقی او حساب مى شود. این حقیقت، با توجه به نفس حاصل مى شود؛ آن چیزی که انسان در نگاه حقیقی و هویت واقعی و در انتخاب‌های بنیادینی که کرده است، هرچه که خواستید از این هویت و از این حقیقت، و در انتخاب بنیادین شما هست، این در تک تک اعمال و رفتارهای شما و در همه‌ی منافع شما و با همه‌ی اطرافیانتان، با همه‌ی کارهایی که دارد و با هر اقدامی که می‌کند، تامین می شود، به شرط اینکه "عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ" خودتان را فراموش نکنید. "لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ" كسيكه که بر راه نادرستی می رود و با قصد یا بدون قصد قرار است به شما ضرر رساند، اگر شما این هدایت ذاتی و هدایتی که با "علیکم انفسکم" حاصل مى شود را داشته باشید، این ضرر وارد نمی‌شود. همه‌ی چیزایی که شما نیاز دارید، برایتان تامین می شود، به شرطی که از این واقعيت پاسداری کنيد؛ به شرط اینکه گرفتار امور بیرونی نشويد، بهانه هاى بيهوده برای خود درست نکنید و از این حقيقت، که مانند خورشید جلوی چشم شما گرفته شده است، غافل نشويد. این حقیقت، بالاترین حقیقت است و چیزی نیست غیر از "أنفسكم" . همین نفس‌ها و خودها و هویت شما و خویشتن نامتناهى، که از همه چیز به خداوند، دیانت و مسیر حق و دانایی و توانایی و موفقیت و کامیابی و حتی لذت‌های مادی، نزدیک‌تر است. کسی که این مسیر را برود، حتی در این دنیا هم به لذت‌هایی می‌رسد که آنهايى که غافل شده اند هرگز نمی‌رسند؛ آن هم بخشی از این هدایت است و همه چیز با یک حقیقت حاصل می شود و آن، حقیقت ِدرخشان خویشتن است، به شرطی که آن را پاس داريد... @Allaamehwisdom
زندگى با قرآن ۲۳ مرداد ۱۴٠۲ وَالضُّحَى ﴿۱﴾ وَاللَّيْلِ إِذَا سَجَى ﴿۲﴾ مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى ﴿۳﴾ وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى ﴿۴﴾ وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى ﴿۵﴾ أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى ﴿۶﴾ وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾ وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰﴾ وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾ ‌قسم های خداوند همچون قسم‌های ما نیست؛ تمام کائنات در اين قسم همراه او هستند و این قسم، قسم تکوینی است. عالم با همه‌ی وجود و ‌گردش و قوا، به آن چیزی که خداوند قسم می‌خورد، شهادت میدهند و این شهادت، شهادت تکوینی است. این قسم نيز بر چیزیست که بدیهی و روشن واضح است: مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى خداوند نه تو را رها می‌کند و نه دشمن توست. اگرچه این واضح است، اما این همان مطلب واضحی ست که ما با تمام وجود، روز و شب، با تمام حرکاتمان با آن، مخالفت می‌کنیم؛ نه اينكه آن را نمی‌بینیم، بلکه می‌بینیم و مخالفت می‌کنیم و با تمام وجود، بر خلافش قدم برمی‌داریم. پیوسته در اين واهمه‌ هستیم که آیا خدا ما را فراموش کرده و دنیا و آخرت مان را از ما گرفته است؟! به جای اینکه به حرکت خود، به اقدام خود و به وظیفه‌ای  كه باید انجام دهيم، بپردازیم، پیوسته نگران چیزی هستیم که هرگز نگرانی ندارد و در مقابل چیزی را که جای نگرانی دارد فراموش می‌کنیم. ما پیوسته می‌ترسیم که مبادا جهان با ما بد رفتار کند؛ جهانی که با تمام وجود در اختیار و در تسخیر ماست و تمام كائنات، چون بازی شطرنجی دارن بازی می‌کنن و می‌گردند تا ما به آن هدفی برسیم که خود انتخاب کردیم و وقتی که به این جهان آمدیم آن را فراموش کردیم! هدفی که همه‌ی وجود ما در جهتش است و اگر آن را فراموش کنیم کسی مانع ما نمی شود، اما وقتى در نگاه و عمل روزانه مان و در گردش روزگار و دور قمری، خلاف آن عمل می‌کنیم، این تناقض، زندگی دنیایی و آخرتی ما را نابود می‌کند. چیزی را انتخاب کردیم که در این زندگی روزمره، بر علیه آن اقدام می‌کنیم؛ نه این تضاد و تناقض را حل می‌کنیم، نه به یک سمتی می‌رویم و سمت دیگر را فراموش می‌کنیم! وقتی این تناقض، ‌مانع از به نتیجه رسيدنمان مى شود، همه‌ی جهان را مقصر مى دانيم و خودمان را تبرئه می‌کنیم؛ روز و شب در حال تبرئه کردن خود هستیم. خداوند قسم می‌خورد، به تمام کائنات، به روز و شب، به تاریکی و روشنی، به همه‌ی این گردشی که هر روز شاهدش هستیم، که خداوند تو را فراموش نکرده، وا نگذاشته، دشمن تو نیست!   اما ... وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولَى آن عاقبتی که باید به سمتش بروى، آن نگاه درستی که باید داشته باشی، آن نگاهی که باید به دو قدم آنطرف‌تر(آخرت) بياندازى، در مقابل این جلوى پا، در مقابل اين نوک بینی که پیوسته می‌بینی و آن را هم حتى خوب نمی‌بینی، آن نگاه بلند تو را نجات میدهد، دنیا و آخرتت را نجات مى دهد. در این تناقض و تضادی که تو گرفتار هستی و سوء رفتار، همه‌ی جهان در کار هستند که تو را به هدفت برسانند. وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى با همه‌ی این بدکاری‌ها، با همه‌ی این اشتباهات، با همه‌ی این خطاها و با همه‌ی این کوتاهی‌ها، به زودی در مسیری قرار می‌گیرى که باعث رضایت تو می شود. اين جهان، این مشکلات، این گرفتاری‌ها و این بالا و پایین‌ها هم برای این است که این اعطا انجام شود و این اعطا بزودى انجام مى شود. چرا؟ چون خودت انتخاب کردی. اگرچه اكنون این انتخاب را بهم می‌زنى، اما وقتی که آن حداقل از بدکاری‌های تو، توسط کائنات نجات پیدا می‌کند، راضی می‌شوى. دلیلش هم این است که أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى تو مثل یتیمی در این جهان هستى ، مثل انسانی که هیچ کمکی ندارد و این جهان است كه به تو پناه مى دهد، امنیت مى دهد، کمک می‌کند و تو را نجات میدهد. وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى این هدايتِ روحی و معنوی که هست را،  آیا خودت به دست آورده اى؟ اگر آن بد عمل كردن ها، اشتباهات، سرگشتگی و گمراهی‌های تو، از طریق کمک جهان، بهبود پیدا نمی‌کرد، چگونه می‌توانستى به این هدایت برسى؟ اینکه خداوند نسبت به پیامبر(ص)، این کلمات را می‌فرماید، دلیل بر این است که این گمراهی، گمراهی عملی نيست، چون پیامبر(ص) که گمراه نبوده است، اما حتی هدایت پیامبر(ص) و هر انسانی،  با کمک همه‌ی عالم صورت می‌گیرد و این خداوند است که از طريق تمام كائنات، کمک می‌کند. وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى تو تنگدست بودی و نیازهای فراوانی در خود و اطرافت بود و از طریق کمک‌هایی که از طریق نظم این جهان به تو می شود، بی‌نیاز شدی. همه‌ی اینها علامتی بر این است که به حرکت تو، از طریق جهان، کمک مى شود، و ما اين امر را با چشم خود می‌بینیم؛ تمام جهان، طبق علم امروز به هم مربوط است. ادامه👇
ادامه👆 اگر در گلكسى‌هایی که یک میلیارد سال نوری از ما دورتر هستند، حرکتى خلاف جهت حركت چند مترى ما صورت بگیرد، اثرش، همچون موجى که در دریا از طریق نور ماه و ستارگان ايجاد مى شود، جهان را تغییر می‌دهد و چه بسا به سبب آن، همین حرکت چندمتری من هم به نتیجه نرسد! همه‌ی این ها با نظمی که در جهان هست معنی پیدا می‌کند، اما ما برعکس، تنها خودمان را می‌بینیم و فکر می‌کنیم که ما هستیم كه در حال حرکت هستيم! وقتی که چند حرکت کوچیک به نتیجه نمی‌رسد چنان فغان بر مى داريم، انگار که تا حالا ما بودیم که به اینجا رسیدیم! خداوند مى گويد، تویی که یتیم بودی، در این جهان کسی را نداشتی، چگونه تا اینجا رسیدی؟ آیا فقط با کمک مادر و پدر بوده؟ آن‌ها خود در این جهان یتیم بودند و بدون كمك این عالم امکان نداشت که تو به اینجا برسی. درک و فهمی که پیدا می‌کنی. این هدایت فکری، چگونه صورت گرفته؟ تا اینجا چگونه آمدى؟ همان خدایی که تا اینجا تو را رسانده و جهانی که در دور گردشش، به تو کمک کرده که تا اینجا برسی، پس از این هم همین گونه خواهد بود و همینطور تو را به جایی مى رساند که رضایت پیدا کنى. اما تو هم یه عمل کوچك از خودت داشته باش؛ فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ﴿۹﴾ وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ ﴿۱۰) حداقل کاری که درباره‌ی جهان و درباره‌ی خودت می‌توانی انجام دهى این است که: اين ها را فراموش نکن! وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ ﴿۱۱﴾ و از این نعمتی که سرتاسر وجودت را فرا گرفته، در وجود خود روایتی کن، تا این روایت بر جانت بنشیند و جانت روشن شود. خودت با دست خودت، روحت را تاریک نکن! این تاریکی، به تو نه امر دنیایی میدهد، نه آخرتى! این جهان، در حال کمک‌کردن به توست، تو هم این را ببین و این دیدن را در وجودت روایت کن. این مشعل وجودی را روشن کن تا آن رضایتی که قرار است در نهایت به تو برسد، بیشتر، زودتر و کامل‌تر بشود؛ اين رضایت به تو میرسد، در حدی که انتخاب اولیه ت هست و جهان می‌تواند به تو كمك كند و تو می‌گذاری و خرابش نمی کنى. اما بیا با این حرکت‌های درستى که یاد می‌گیری، این نعمت، رضایت، هدفمندی و رسیدن و وصول را کامل‌تر، اساسی‌تر و بهتر كن و این دست توست... @Allaamehwisdom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین بن علی(ع) تنها انسانى که در آن تاریخ زيسته، نيست؛ یک حقیقت برتر است، روحی ست که بر جهان و بر همه ى زمان‌ها حاکم است. @Allaamehwisdom