eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
908 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 1️⃣ به روایت دکتر حاج علیرضا زاکانی روز 7 اسفند بود که با هلکوپتر وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم.به محض ورود به جزیره مواجه شدیم با بمباران هواپیماهای ملخ دار دشمن که از هرسو محل پیاده شدن بچه ها رو بمباران میکردند.به خاطر اینکه بچه ها آسیب نبینند سوار بر کامیونها به جزیره شمالی رفتیم و شب رو در آنجا ماندیم و روز 8 اسفند برای دفع پاتک ها وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم. چون عراق باور نمیکرد رزمنده ای پایش به جزایر برسد میدان مین و موانع خاصی نگذاشته بود و ما هم به عنوان احتیاط همراه گردانهای رزمی راهی شدیم. قرار بود گردان علی اکبر علیه السلام تیپ 10 سیدالشهداء(ع) در تاریکی شب دشمن رو دور بزنه و عقبه اش رو تصرف کنه با شهید حاج قاسم اصغری پیش فرمانده گردان رفتیم و خودمون رو معرفی کردیم گفتیم ما هستیم . فرمانده گردان فهمید ما بچه های تخریب هستیم خیلی خوشحال شد و اجازه پیدا کردیم که با دسته ویژه گردان علی اکبر علیه السلام جلو برویم.ماموریت دسته ویژه این بود که از تاریکی شب استفاده کند و به محل تجمع دشمن حمله کند.چند ساعتی از شب گذشته بود که با دسته ویژه راه افتادیم مسیر ما جاده مالروی کنار پد بود و آنطرف پد در فاصله هفت هشت متری ما دشمن در کمین بود. به محل درگیری که رسیدیم فرمان حمله صادر شد. نارنجک بود که بین ما و دشمن رد و بدل میشد و تیربارهای سنگین دشمن تنها خشکی جزیره مجنون که همان پدی بود که ما در دو طرف آن سنگر گرفته بودیم زیر آتش گرفتند و حتی نارنجک ها قبل از اینکه تاخیرشان تمام شود با تیر تیربارها منفجر میشدند. فرصت نشد ما از آرپی جی استفاده کنیم فقط نارنجک ها به کار اومد. من آشنایی زیادی با قاسم اصغری نداشتم از عملیات والفجر 4 او رو میشناختم و توی مسوول ترابری بود؟؟؟؟!!!!!! ماشین نداشت!!!بلکه دو تا قاطر در اختیار داشت که با اونها مهمات و اقلام پشتیبانی رو جابجا میکرد.خیلی کار سختی بود. به این خاطر بچه ها با او شوخی میکردند و بهش میگفتن قاسم قاطرچی. من تصورم از قاسم یک همچنین آدمی بود.و نگران بودم که نتونه پابه پای من توی درگیری جلو بیاد. من هیکل درشت و قوی داشتم و به این توانایی خیلی امیدوار بودم و حالا که درگیری جدی بود میخواستم کمکم کنه اما دیدم که قاسم قاطرچی رو نمیشه کنترل کرد انگار نه انگار دشمن مقابلش داره تیر اندازی میکنه. ماها از کنار پد نارنجک می انداختیم اما قاسم سعی میکرد فاصله اش با دشمن حداقل بشه توی این زد و خورد نارنجکی مقابل من افتاد و تا اومدم به خودم بیام منفجرشد و ترکشی به سرم اصابت کرد. قاسم دوید سمت من و امدادگرها اومدند و زخم سرم رو بستند..درگیری سختی بود ما آمادگی حمله به این تعداد نیروی دشمن رو نداشتیم...یک تعداد از بچه ها شهید ومجروح شدند..دیدم قاسم نگرانه!!!گفت علی میتونی ادامه کار بدی گفتم آره ..چیزیم نیست...گفت آرپی چی رو به من بده.من هم قبول کردم و وقت حرکت دیدم یک قبضه تیربار روی زمین افتاده ، برداشتم و با قاسم به محل تجمع دشمن حمله کردیم.توی تاریکی هوا نیروهای ما با دشمن قاطی شده بودند.و درگیری تن به تن بود.من خیال میکردم خودم جیگردارم اما پیش قاسم کم آوردم.دیدم یک ستون از روی پد بدو رد می شوند.اومدم رگبار تیربار رو به سمتشون بگیرم.قاسم داد زد علی!!!!نزنی.بچه ها خودمون هستن.یکی از اونها صدا رو که شنید سمت ما اومد و صدا زد. برادرها !!روی جاده یک قبضه تیربارچهارلول دشمن هست که مدام شلیک میکنه و تلفات میگیره.کمک کنید تا تیربار خاموش بشه.با قاسم حرکت کردیم و دولا دولا از کنار جاده مالرو میرفتیم .قاسم خیلی بی محابا جلو میرفت...گفتم قاسم مواظب باش دور نخوریم.به پشت سر هم نگاه کن..فاصله ما با دشمن خیلی کمه...شاید اسیر بشیم...قاسم اصلا حرفهای من رو متوجه نمیشد...فاصله ما با تیربار دشمن چند متری بیشتر نبود و آتش لوله تیربار در اون تاریکی شب یک لحظه خاموش نمیشد. همینطور که دولا دولا میرفتیم من احساس کردم که سینه ام سوخت و در یک لحظه تیربار از دستم افتاد. خیال کردم دست راستم کنده شد.افتادم روی زمین. قاسم دید همراهش نمیرم برگشت بالا سرم. گفت علی چی شد؟؟؟؟گفتم قاسم مثل اینکه تیر خوردم گفت کجات تیر خورده ؟؟؟گفتم گردنم وکمرم بی حس شده. قاسم پیراهن من رو پاره کرد تیر از گردنم وارد ریه ام شده بود و از پشت کمرم بیرون رفته بود. 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 2️⃣ به روایت دکتر حاج علیرضا زاکانی نگران بودم که هوا داخل ریه ام بشه.من قبلا آموزش امدادگری دیده بودم به قاسم گفتم یک گاز استریل توی کوله ام هست بردار و با آب قمقمه ات خیس کن و روی محل ورود گلوله بگذار.قاسم زود زخم من رو بست اما دیدم نفسم بالا نمیاد .مثل اینکه از محل خروج گلوله هوا داخل ریه ام میشد.قاسم گفت علی من میرم کمک بیارم.قاسم رفت و من بیهوش شدم. مثل اینکه قاسم رفته بود سر وقت تیربارچی دشمن و او رو به هلاکت رسونده بود. آفتاب که بالا اومد و صورتم گرم شد بهوش اومدم.. من توی شانه جاده افتاده بودم ودیدم بچه هایی که جلو رفته بودند دارند با عجله بر میگردند و صدای غرش تانک ها هم داره میاد.قاسم اومد بالای سرم و گفت علی زنده ای. گفتم میبینی که زنده ام. گفتم بی وفا تو رفتی کمک بیاری . گفت علی شرمنده ام. گفتم قاسم چه خبره گفت علی عقب نشینی شده.باید زود منطقه رو تخلیه کرد همه دارند عقب میرن پاشو کمکت کنم بریم عقب گفتم من نمیتونم تکان بخورم و باز این دفعه هم گفت :پس من میرم و کمک میارم قاسم که رفت یک رزمنده دیگه بالا سرم رسید. برادر آقا بزرگی(در عملیاتهای بعد به شهادت رسید) بود اون بچه شهریار بود گفت برادر دستت رو دور گردن من حلقه کن و از جا بلند شو تا با هم عقب بریم چند قدم که را رفتیم من روی زمین افتادم هم درد میکشدم و هم به خاطر اینکه خون زیادی از بدنم خارج شده بود ضعف شدیدی همه وجودم رو گرفته بود دیگه نیمه جون بودم گفتم برادر من رو رها کن و تا دشمن نیومده خودت رو عقب بکش اون شروع کرد گریه کردن او رفت با 4 نفر و یک برانکارد برگشت. من رو روی برانکارد گذاشتند باید دولا دولا عقب میرفتند و دشمن هم آتش پرحجم خودش رو روی پد متمرکز کرده بود و با هر سوت خمپاره و توپ برانکارد رو رها میکردند و روی زمین میخوابیدند و من از فاصله نیم متری روی زمین می افتادم. من از شدت درد با عصبانیت سر آقا بزرگی داد زدم که برادر من اصلا نمیخوام عقب بیایم اون چهار نفر من رو رها کردند و رفتند و چند لحظه بعد دیدم آقا بزرگی باز اومد و هفت هشت تا از بچه های تخریب هم همراهش هستند اونها زیر برانکارد رو گرفتند و من رو تا پد هلکوپتر آوردند و من به عقب تخلیه شدم... @alvaresinchannel
🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹🌾🌹 🌹🌾 بعد از با حضور بعدازعملیات خیبر بود و تیپ سیدالشهدآء(ع) عملیات سختی رو پشت سرگذاشته بود.فرماندهان بزرگی مثل سلمان طرقی،ساربان نژاد،حمزه دولابی،کرد،راحت از دست داده بود..حاج احمد غلامی هم به شدت مجروح شده بود و بعد از دوران نقاهت به جبهه برگشته بود همه دور هم نشسته اند و قدر این دور هم بودن رو میدانند.مخصوصا شهید رستگار که قدر تک به تک نیروهاش رو میدونه. یاد همه ی شهدا بخیر @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🌹 🔸🌹 🔴 سردارشهید اسلام فرمانده گردان تخریب و مهندسی رزمی لشگر10 پنجشنبه 11 اسفند ساعت 16 چیذر- گلزار شهدای امام زاده علی اکبر(ع) @alvaresinchannel
بسم رب الشهدا و الصدیقین سالگرد شهیدان مرتضی سعید نژاد و احسان کربلایی پور در سالن دعای ندبه بهشت زهرا پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۱ ساعت ۹ صیح الی ۱۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✅ با حضور سردار فضلی فرمانده لشگر10 🔸گلزار شهدای چیذر امام زاده علی اکبر(ع) سی و هفتمین سالگرد شهادت فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10 و شهدای 🔸پنجشنبه 11 اسفند 1401 ساعت 16 به اطلاع دوستان و همسنگران و عاشقان شهدا برسانید @alvaresinchannel
🌹🍃🌹🍃 فرمانده تخریب و مهندسی لشگر10سیدالشهداء(ع)) ✍🏿✍🏿 راوی : 👇👇👇👇 این متن رو با حوصله تا آخرش بخونید 🔸 حاجی هرکجا میرفت با خودش معنویت رو هم میبرد. توی مسایل معنوی ، کشته و مرده بود. حاج عبدالله تجربه کرده بود که اگر نماز قبول شد بقیه کارها هم قبول میشه.. یکی دو هفته قبل از شهادتش با وجود اینکه مسوولیت سنگین مهندسی لشگر رو هم به عهده داشت و مدام جهت احداث سنگر و استحکامات در خط در رفت وآمد بود و از طرفی هم بچه های تخریب مشغول تمرینات غواصی در رودخانه کارون بودند و تقریبا روزی 15 ساعت در آب سرد غواصی میکردند .شبها اکثرا بیدار بودند و یکی دو ساعت به از آب بیرون میومدند و بعضی ها از شدت سرما و خستگی خوابشون میبرد.توی این شرایط شد و برای خوندن نماز شب رفت داخل حسینیه. دیدند مثل همه سحرها حسینیه شلوغ نیست . بعد از نماز با بلند گو اعلام کردند برادرها برای صبحگاه مقابل حسینیه حضور پیدا کنند. همه که جمع شدند .بعد از قرآن و دعای صبحگاهی حاج عبدالله صحبتهاش رو شروع کرد.. چهره گرفته حاجی نشان عدم رضایت توش بود. حاجی شروع کرد از نماز گفتن.با حالت التماس میگفت..برادرها چرا تا موقع اذان توی چادرها خوابید. . و ادامه داد: آنکس که شب را تا به صبح خوابید عمرش گذشت . آنکس که شب را تا به صبح به شب زنده داری گذراند.عمرش گذشت. آنکس که بد بود عمرش گذشت. آنکس که خوب بود عمرش گذشت. عمر ما به هرنحوی که گذشت ، گذشت و دیگر برنمیگردد. دیروز گذشت و امروز هم دارد به ما میگوید من آمدم و اگر بروم دیگر برنمیگردم. با این گفته حاجی سرها پایین افتاد و صدای گریه بچه ها بلند شد. و ادامه داد....... . هرکس باید جوابگوی اعمالش باشد. . بچه های تخریب باید یکساعت قبل از اذان صبح بیدارباشند ومشغول عبادت . منتظرنباشید بلند گو اذان پخش کند و با اذان بلند گو برای نماز مهیا شوید. . اینجا همه بچه ها صدا بگریه بلند کردند. شاید خواننده این سطور بگوید عجب فرمانده خودخواهی. چه توقعی از یک عده جوون که تا پاسی از شب در آب سرد زمستان رودخانه کارون مشغول غواصی بودند دارد..اما اینگونه نبود.. ..او از خستگی و تلاش بچه های تخریب خبر داشت.اما او یک مربی و مرشد بود.و با بچه هاش پیمان بسته بود که با هم طی طریق کنند و کسی در راه از بقیه جانماند. حاجی وقتی گریه بچه ها رو دید.به خودش خطاب کرد که:یکی بگوید بیچاره تو برو به داد خودت برس!!!!!من انشاءالله به داد خودم میرسم.شما هم به داد خود برسید که وقت تنگ است. بچه ها باور کنید که وقت نیست. حاجی دست راستش رو بالا آورد و رو به بچه ها گفت :برادرها!!!!چه کسی دستش پره !!!منکه دستم خالیه. یکی از رزمنده های مسن تر گردان برای اینکه فضا رو عوض کنه..گفت :حاج آقا ، انشاءالله که دستشون پره و برای تایید حرفهاش ، گفت: برادرها صلوات بفرستند. بعد از فرستادن صلوات.حاجی بر افروخته شد و گفت :هرکسی دستش پره..اینجا چه میکنه..اگر دستتون پره بلند شوید و بروید...ودست خالیش را به بچه ها نشان داد و با حالت تضرع گفت: ... @alvaresinchannel
گزیده ای از وصیت نامه فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر10 شهادت عملیات والفجر 8 4 اسفند 1364 شهر فاو 🔸 وای و صد وای بر آنان كه قدر خودشان را در این چند روزه دنیای فانی نمی‌دانند؛ یعنی دستشان را پر نمی‌نمایند و به اخلاق حسنه و اعمال نیك آراسته نمی‌شوند. افسوس كه دل می‌بندند و دوست می‌دارند چند روزه‌ دنیای فانی را، همچنان دل می‌بندند كه انگار چند صد سال عمر می‌نمایند، غرور می‌ورزند، غفلت زده‌اند و سركشی می‌كنند و در نهایت از درگه‌ خداوند رانده می‌شوند. @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 🔸سی و هفتمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام و شهدای عملیات خیبر و والفجر 8 با حضور خانواده شهدا و رزمندگان تخریبچی در آستان امام زاده علی اکبر(ع) چیذر برگزار شد. در این مراسم حجه الاسلام علی ثمری از رزمندگان پیشکسوت ل10 سخنرانی نمودند و سردار دکتر خادم حسینی از فرماندهان لشگر10 و شهردار تهران دکتر علی زاکانی به ذکر خاطراتی از شهید نوریان وشهدای عملیات خیبر و والفجر 8 پرداختند. این مراسم با حضور دکتر مخبر معاون اول رئیس جمهور همراه بود. سردار تخریبچی شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب و مهندسی رزمی لشگر 10 سیدالشهداء(ع) در روز 4 اسفند سال 1364 در جریان عملیات والفجر 8 در شهر فاو به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای چیذر میهمان خاک شد. @alvaresinchannel