eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
883 دنبال‌کننده
6هزار عکس
669 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 هنوز باور نداریم آسمانیان را با خود بردند چندبیتی تقدیم به شهید بزرگوار مائیم و غم جدایی و حسرت و آه در سینه شده مصیبتِ تو جانکاه پیچید دوباره شب جمعه خبری مهمان خدا شده «حسن عبدالله» آن روز که رفت حاج قاسم به بهشت نام تو کنار سفرهٔ خویش نوشت 🔶مراسم وداع : شنبه 15 خرداد بعد از نماز مغرب و عشا اتوبان بسیج-سه راه تختی-بلوار هجرت-شهرک فجر-مقبره الشهداء 🔶تشییع : یکشنبه 16 خرداد مصادف با شهادت امام صادق(ع)-ساعت 8.30 شهرک شهید محلاتی-میدان امام علی(ع)-بلوار ولایت @alvaresinchannel
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸 🌿🌸 شهادت عملیات کربلای2 10 شهریورماه 1365 ✍️✍️✍️✍️ راوی : توی بیمارستان شهدای تجریش بستری بودم که خبردار شدم مجروح شده دو سه روز بعد آوردنش تهران در یکی از بیمارستان های تهران بستری شد نگرانش بودم ، شنیده بودم خورده توی کمرش هر طوری بود شماره بیمارستان رو پیدا کردم و با کلی تلاش و خواهش از اپراتور بیمارستان به اطاقشون وصل کردن. حسن که گوشی رو گرفت و الو گفت تنم لرزید صداش گرفته بود و به آرومی حرف میزد. گفتم : ؟؟؟؟ گفت بفرمایید گفت آره جعفر خودمم انگار همه ی دنیا رو به من داده اند بدن خودم آش و لاش شده بود اما با شنیدن صدای حسن درد خودم یادم رفت. بعد از اینکه چاق سلامتی ها تموم شد گفتم !!! کجات ترکش خورده اون هم خیلی جدی گفت تیر به خورده من تعجب کردم آخه شنیده بودم کمر یا لگنش زخمی شده. گفتم : لپ چپت.. گفت آره من ساده هم باور کردم گفتم حسن جون به که آسیب نرسونده.. تا اینو گفتم یه قهقهه ی بلندی زد و گفت : داداش جعفر: شوخی کردم، ترکش به باسنم خورده کلی دو تایی خندیدیم پردازی_مقدم جزء بود که در برای حمله به دشمن در به آب اروند زد در دهمین روز شهریور ماه سال 65 در عملیات کربلای 2 ودر منطقه حاج عمران آسمانی شد. 🌿🌸 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 @alvaresinchannel
در یادها بماند 🔷 آنها افتادند تا ما نیفتیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 شهادت: عملیات کربلای4 جزیره ام الرصاص ✍️✍️✍️راوی: سید مرتضی باشی ازغدی شروع شده است. من و تعدادی دیگر از به عنوان تخریب چی گردان عمل میکنیم و بعد از یک روز نبرد سخت و پیشروی زیاد، حالا مقداری عقب نشینی کرده ایم. در حال بازگشت، به بالای کوه می رسم؛ کوه را که دور می زنم، یک گردان نیروی تازه‌نفس را می بینم که آمادة پاتک به دشمن هستند؛ از کنارشان عبور می کنم. 50 متر آن‌طرف‌تر، را می‌بینم. حسن، برادر کوچکترِ ، فرمانده . حدود شش ماه قبل، یعنی زمستان 1364 و قبل از عملیات والفجر8، با 15 سال سن به‌عنوان تخریب-چی وارد شده است. در عملیات والفجر8 با همان سن کم، رشادت و شجاعت خوبی از خود نشان داده است. نزدیکش می‌روم. از ناحیۀ ران پا تیر خورده و مجروح شده است. از بالای ران، شلوارش را کَنده و پایش را بسته است تا خونریزی کم شود. تا مرا می‌بیند شروع می‌کند به . با توجه به شناختی که از او دارم و همیشه روحیه و شجاعت بالایش در ذهنم است، از گریه‌هایش تعجب می‌کنم. در حال گریه می‌گوید: «از شهدا عقب موندیم!» ناراحتی‌اش از این است که بعد از مجروحیت مجبور شده عقب‌نشینی کند. می‌گوید: «باشی! کجا بودی ببینی شهدا جلوی خط موندن... گُلی موند... مجیدی موند... شهدای دیگه موندن... نتونستم جنازه‌شونو عقب بیارم.» فهمیدم که محمد گُلی و مجیدی از بچه‌های تخریب هم شهید شده‌اند. شهید گلی مدت‌ها مسئول تدارکات تخریب بود و حالا مزد زحماتش را گرفته بود. مجیدی هم از نیروهای کارگزینی لشکر بود که به تخریب، مأمور شده بود. کمی ‌به حسن قالیباف دلداری می‌دهم و می‌گویم: «این نیروها که می‌بینی، قراره الان پاتک کنن. ان‌شاءالله بعد از تصرف منطقه پیکر شهدا رو برمی‌گردونن.» و البته همین طور هم می‌شود. تا ظهر، تمام ارتفاعات قلاویزان آزاد می‌شود. نکته‌ای که برایم جالب بود، این بود که حسن برادر بود و با وجود اینکه حدود 50 متر آن طرف‌تر، برادر بزرگ‌تر درحال فرماندهی لشکر بود، برادر کوچک‌تر، این طرف با بدن مجروح منتظر نیروی امدادی بود و نه از برادر بزرگ‌تر توقعی داشت و نه به او کاری داشت. این روحیه و رفتار در هر دو برادر وجود داشت تا اینکه در ، حسن شهید شد. سال‌ها بعد در یک مصاحبۀ تلویزیونی دربارة شهادت برادرش گفت: «وقتی خبر شهادت حسن را شنیدم و جنازۀ برادرم را در ستاد معراج شهدا در منطقه دیدم، خیلی دوست داشتم پیکرش را ببوسم؛ ولی به دلیل اینکه پیکرهای مطهر شهدای دیگری هم آنجا بود و به دلیل مسئولیتم، باید برخوردم با همة شهدا یکسان می بود، این کار را نکردم و حتی نتوانستم برای تشییع‌جنازه‌اش به مشهد بیایم؛ کلاً بدون اینکه وداع درستی با برادرم داشته باشم، جنازه اش در مشهد تشییع و دفن شد.» @alvaresinchannel
در انتخابات ریاست جمهوری سال های 96 و 1400 به نفع کنار رفت این متن رو سال 1396 در قدر شناسی از حاج باقر نوشتم 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 امروز کاری کرد کارستان... او در یکی از بزنگاهها خوش درخشید و عرصه را برای خدمتگذاری دیگر فراهم کرد. حاج باقر مرد این میدونه. فرق حاج باقر و فرماندهان جبهه و جنگ که منصبی رو قبول میکنند با دیگران این است که اون ها به توصیه مولایشان علی(ع) حکومت رو میخوان برای اینکه مظلومی به حقش برسد و ظلم ظالم دفع شود. و این از عجایب این دور وزمانه است که متاسفانه فرمانده هان جنگ ومدیران حماسه های خون وشهادت ومردانگی این کشور رو متهم به نظامی گری میکنند که این اوج نامردی است. فرماند هانی که درامر و نهی شان خدا را حاضر و ناظر میدیدند. در استفاده ازحداقل های جبهه دیگران را بر خود ترجیح میدادند. فرماندهانی که شب عملیات جلوتر از نیروهایشان به دل دشمن میزدند. اون ها وقت هدایت نیرو ها از "برو" استفاده نمیکردند خود جلو دار بودند ونیروهاشون را با "بیا" خطاب میکردند. اون ها برای خود چیزی طلب نمیکردند و خدا طلب بودند. . همون باکری که گفت خون برادر من که ازدیگرشهدا رنگین تر نیست اگر پیکر سایر شهدا از جزیره مجنون عقب آمد برادر من هم می آید و حمید ماند تا قیام مولایش. حاج باقر هم امتحان داده این معرکه است. او برادرش را برسایرین ترجیح نداد وقت رفتن به مصاف دشمن در فقط برای لحظاتی به نیابت از پدر قد وبالای دردانه مادرش را بر انداز کرد او خودش گفت: من هم فرمانده لشگر بودم و دوست داشتم برادرم را در بغل بگیرم ولی نمی توانستم و سزاوار نبود باید با همه خداحافظی می کردم که به خاطر شرایط خط امکانش نبود نمی دانم بگویم تلخ، شیرین، چه بگویم این برادرم (حسن) اینقدر مرا نگاه کرد که من او را یک لحظه در آغوش بگیرم ولی برایم خدا شاهده اصلا به خاطر بچه هایی که آنجا بودند و من فرمانده لشگرشان بودم، امکانش نبود. امروز نقل این روایت ها بیشتر شبیه افسانه سرایی است. امروز فرمانده هان"بخوانیدمدیران" با برادران خود اینگونه رفتار میکنند. اون فرمانده هان"بخوانید مدیران" این مجسمه های اخلاص و مردانگی را متهم به نظامی گری میکنند و نداشته را به رخ میکشند. برادر که چه عرض کنم آبا و اجدادشون رو دورسفره بیت المال جمع میکنند وسهمشون رو از بیت المال میلیاردی عطا میکنند وبا کمال وقاحت پز میدهند که این درایت وشایسته سالاری بود. اما حاشا که مردان دامان خود را آلوده کنند. آخر قصه حاج باقر و رفتار با برادرش خوش است بخوانید روایت را: "حسن" شب عملیات کربلای 4 با به آب زد و شهید شد و مدتی از پیکرش خبری نبود. به من اطلاع دادند که جنازه برادر شما پیدا شده است من رفتم و گفتم حداقل آن موقع که نشد همدیگر را ببینیم حالا شهید شده جنازه اش را ببینم رفتم معراج شهدای اهواز ، دیدم حدود دویست تا سیصد نفر از خانواده های شهدا آنجا جمع شده اند همه منتظر جنازه های شهدای خودشان هستند به همه گفتند این آقای است حالا شما تصور کنید جنازه برادرم را آوردند بیرون و همه آرزوی من این بود که یکبار او را ببوسم ولی وقتی دیدم آن خانواده های شهیدی که جنازه ای ندارند و من را نگاه می کنند نتوانستم برای آخرین بار...» برادر حاج باقر کجاست وبرادر"بخوانید مدیران" این جرثومه های فساد کجا هستند. برادر حاج باقر کجاست واونها کجا هستند. چه کسی عزت داره .. عزت و ذلت دست خداست واگر همه ی عالم جمع شوند نمیتونند جلوی عزت خدا داده رو بگیرند. عزت "حاج باقر" هدیه خداست به این فرمانده سالهای سربلندی این مملکت. پس باید گفت: حاج باقر: عزت زیاد خاک پای همه مردان غیوردفاع مقدس 🍃🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel