eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
883 دنبال‌کننده
6هزار عکس
669 ویدیو
65 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃 🍃🌷🍂 شبی که جزیره ام الرصاص فتح شد. ✍🏿✍🏿 :راوی: یکی یکی داشتند از موانع عبور میکردند و خودشون رو به سینه کانال دشمن میرسوندند. هنوز کسی وارد کانال نشده بود که سنگر تیربار مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد . و من هم باید به محض تیر اندازی سنگر رو میزدم. ضامن گلوله رو کشیدم و داخل لوله فرو کردم و تا سینه از آب بالا اومدم و با گفتن (س) ماشه رو چکوندم. دیدم خبری نشد . دوباره چخماق رو عقب کشیدم و ماشه رو فشار دادم اتفاقی نیفتاد ... داد زدم علی یک گلوله دیگه . گلوله بعدی رو سر لوله گذاشتم و با همه وجودم گفتم یا زهرا(س) و ماشه رو چکاندم و باز گلوله رها نشد . مثل اینکه گلوله های آرپی جی در تماس با آب نم کشیده بود. دیدم علی داره میره سمت کانال دشمن . گفتم کجا. گفت همه رفتند ما دوتا موندیم. رو انداختم و نارنجک رو از کمرم باز کردم و پشت سر علی وارد کانال شدم. علی اسلحه داشت و من چند تا نارنجک ... و رفتیم سراغ سنگر های دشمن . من مینداختم و علی هم رگبار آخر رو داخل سنگر میگرفت. کانال های دشمن به صورت زیکزاک بود و ارتفاعش به اندازه قد ما میرسید و عرضش هم طوری بود که یک نفر بیشتر رد نمیشد . با علی پشت یه سنگر نشستیم تا قدری استراحت کنیم توجهم جلب شد دیدم یک قبضه آرپی جی کنار سنگره و حتی گلوله هم داخلشه. دیدم گلوله ضد نفراته. گفتم علی عجب چیزی پیدا کردیم . این خوراکه سنگرهای اجتماعیه. هنوز چند لحظه نگذشته بود که دیدم یک ستون نیرو از دور دارند به طرف ما میان. اول خیال کردم راه کارهای دیگه هستند که به کمک ما اومده اند . علی رفت جلو و صدازد اسم رمز...اسم رمز ... و دوید سمت من و صدا زد جعفر بخدا عراقیند...بزنشون. من هم آرپی جی رو برداشتم و گلوله اش رو داخل کانال شلیک کردم و کف کانال خوابیدم . هنوز صورتم روی زمین نیومد ه بود که دیدم یک نارنجک چهل تیکه جلوم افتاد . تا اومدم بلند بشم و فرار کنم نارنجک منفجر شد و دیگه چیزی نفهمیدم. اونقده حال خوبی پیدا کرده بودم اینگار توی آسمونها سیر میکردم توقع داشتم با ملائکه بال بزنم اما بخودم اومدم دیدم علی داره با گریه توی صورتم میزنه و میگه جعفر!!!! جعفر !!! صدای منو میشنوی. دستم رو تکون دادم و خون رو از مقابل لبم کنار زدم و گفتم علی جون من چیزیم نشده. چشمهام رو که باز کردم دیدم علی هم صورتش پر خونه. گفتم تو هم که خوردی. گفت چیزی نیست. گفتم عراقی ها چی شدند گفت خودت نگاه کن همه کف کانال افتادند. 🍃🌷🌷🍃🌷🍂🌷🍃🌷🍂🌷🍃🍂🌷🍃🌷🍂 🍃🌷🍂 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 گردان قمر بنی هاشم علیه السلام ✍🏿✍🏿راوی : حدود ساعت 9 شب بود که ار کنار به آب افتادیم... _اطلاعات و جلو میرفتند و من و پیکاری پشت سر اونها و سید هم پشت سر علی، قرار بود که وقتی وارد جریان اروند شدیم دستها رو به هم بدیم تا جریان آب بچه ها رو پراکنده نکنه. با لطف خدا و توجه خاص فرمانده مون علیه_السلام پامون به اونطرف آب و ساحل رسید حدود ساعت 10 شب بود که سمت راست ما یعنی در نوک درگیری شروع شد و آسمان پر شد از منور و سنگر تیربار مقابل دشمن مقابل معبر ما تیر اندازی رو شروع کرد.. هنوز موانع کامل باز نشده بود که سید به من گفت جعفر امانش نده دقیق گلوله رو بزن توی دریچه سنگر تیربار.. من تا سینه از آب بالا اومدم و به سمت سنگر شلیک کردم... گلوله اول به علت اینکه خرجش توی آب خیس شده بود شلیک نشد.. سید با عصبانیت گفت گلوله دوم... و تا من اومدم گلوله رو توی لوله آرپی جی بگذارم سید زیر لب مدام میگفت یا فاطمه زهراء(س) خودت کمکمون کن... تا من گلوله رو بزنم سید امان نداد و با بچه ها از معبر رد شدند و وارد کانال شدند.... قبل از من ، علی پیکاری وارد کانال شد و من هم آخرین نفری بودم که توی کانال پریدم ... وارد کانال شدیم و رفتیم سمت مسیری که بچه ها رفته بودند که دیدم یکی کف کانال افتاده و یکی دیگه از بچه ها بالای سرش و هی صداش میکنه ...... سید...چی شد... بارون هم داشت میومد ...کف کانال خیلی لیز شده بود و وقت معطلی کنار سید نبود.... هرکسی سراغ سنگری رفته بود و با دشمن درگیر بود..من هم توی کانال دنبال نارنجک های عراقی ها میگشتم چون نارنجک های خودم رو توی آب ریخته بودم . توی کانال کار به درگیری تن به تن کشیده بود .... یک دستمون کارد غواصی بود و دست دیگرمون نارنجک... مثل فیلم های جنگی پیم نارنجک رو با دندون بیرون میکشیدیم و پرت میکردیم ... تقریبا کانال پاکسازی شده بود... غیر از شهدا همه مجروح بودند و عمده بچه ها هم از ناحیه و و مورد اصابت قرار گرفتند .... صدای میومد که این نوید رسیدن نیروی پشتیبانی بود. بچه ها اومدند و کمک کردن برای انتقال مجروحین.... وقتی عقب میرفتیم زیر نور منور چشمم افتاد به پیکر مطهر شهید آقا که گونه سمت چپش گود رفته بود... یاد یکی دو ساعت قبل افتادم که وقت حرکت سید گفت: من شبها چشمهام کوره و نمیبینه....گلوله دشمن درست توی چشم سید نشسته بود..... چشم هایی که شبها قوت دیدن نداشت به لقاء خدا روشن شده بود ... .سیدی که به ما سفارش میکرد که هوای منو داشته باشید در نوزده سالگی به آسمان پرکشید و ما امروز به او التماس میکنیم که سید !!!!!! هوای ما رو داشته باش ..... هرکس به سید بدهکاره به این آدرس مراجعه کنه و بدهیش رو بده . گلزار شهدای بهشت زهراء(س)-قطعه 53 –ردیف 22 - شماره 1 @alvaresinchannel