🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#حماسه_ی_رزم_خط_شکنان
گردان حضرت علی اصغر علیه السلام لشگر10
شب #عملیات_کربلای_یک
✍️✍️✍️✍️✍️به روایت
#برادر_مهدی_ژاله_رو
اعزامی از شهریار
🌾🔶 راه کار گروهان مطهری از #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) سمت چپ جاده آسفالته #دهلران به #مهران بود و تقریبا" از جاده کمتر از 1000 متر فاصله داشت .
شب عملیات از خاکریز خودمون که راه افتادیم، بعداز حدود 100 متر رسیدیم به میدون موانع اول رسیدیم !
ابتدا سیم خاردار چادری و بعد هم مین هایی با فاصله امّا منظم
شاید صدمتری عمق این میدان مین بود و #بچه_های_تخریب مشغول زدن معبر شدند.
معبر از بین دو سنگر کمین عبور میکرد .
بی سر و صدا به خواست خدا سنگر های کمین حفره روباه رو پشت سر گذاشتیم .
با فاصله ای چند ده متری دوباره به #میدون_مین_و_موانع دیگری رسیدیم .
بچه های تخریب مجددا جلو افتادند و معبری باز شد . پای سنگرهای کمین که رسیدیم مجبور بودیم تا مساعد شدن اوضاع ، قدری تامل کنیم . معبر ، مقابل سنگر کمین ها سر در می آورد . ستون بی صدا زمین گیر بود .
نیرو های آزاد گروهان قرار گذاشته بودند که بین دسته ها تقسیم بشن . تقریبا به هر دسته 4-5 نفر اضافه شدیم ، عده ای اول دسته و عده ای هم آخر دسته کمک میکردند .
تورج خزایی و حسین فرهمند اول دسته و 2 نفر هم آخر دسته کمک میکردیم .
چند تا بعثی ناخواسته روبروی معبر نشسته بودند و حرف میزدن و نگران بودیم که نیروها که حالا اجبارا" زمینگیر شدند ، از خستگی و اضطراب بخوابند !!
... به خواست خدا ، عراقیا از جلو معبر دور شدند و رفتند توی سنگرهای کمین که بصورت حفره روباه ایجاد کرده بودند .
ظرف چند دقیقه شهید خزایی ستون رو حرکت داد . یادمه که با چوب دستیش بچه ها رو به هوش کرد و بقیه هم نیم خیز راه افتادند ، همین که از کنار سنگر های کمین عبور کردیم ، درگیری شروع شد . پاکسازی به سمت چپ و راست شدت گرفت .خلاصه همه چی رو شد و عملیات در محور سمت راست جاده دهلران -مهران علنی شد.
شاید کمتر از یکساعت بعد تورج خزایی و حسین فرهمند مجروح شدند.هجوم به سمت طرفین و جلو ادامه داشت.تا رودخانه فصلی موسوم به گاوی و پل شکسته کمین های دشمن رو سرکوب کردیم.
همزمان دستگاههای مهندسی جلو میامدند و مشغول زدن خاکریز شدند.
هوا داشت روشن میشد که معلوم شد کنار رودخونه جانپناهی وجود نداره و لودرها و بلدوزرها برای ایجاد خاکریز آمدند . بچه ها موظف شده بودند که تا ایجاد جانپناه ، برای خودشون سنگر انفرادی درست کنند . هوا که روشن شد متوجه شدیم سنگر #بهمن_نجفی و منصور کوچک محسنی مورد اصابت قرار گرفته و آقا #بهمن درجا شهید شده و حاج منصور هم به شدت مجروح شده و منتقل شدند به عقب...
... گام اول #عملیات_کربلای_یک برای گردان حضرت علی اصغر (ع) شکستن خط و رسیدن به کناره رودخانه بدون آب "گاوی" بود . و بعد عبور از پل شکسته !
دقیقا" اونطرف پل شکسته بتونی یک سنگر دوشکا بود که سخت مقاومت میکرد . همه سنگرهای دور و برمون خاموش شده بودند ؛ اما این یکی تا نزدیکیهای ساعت 10 صبح ایجاد زحمت میکرد. سقف و دیواره های سنگرش بتونی بود و فقط از یک دریچه کوچک تیر تراش میزد.
خلاصه به هر ترتیبی بود اون هم از کار افتاد . اولین نفراتی که رفتند بالای سرش ، نقل میکردند : که سربازبعثی پاش رو با طناب بسته بود به سه پایه دوشکا !!!! که فرار نکنه و ساعت ها همه رو معطل کرده بود.
... حالا دیگه شهر ویران شده مهران روبروی ما بود و سمت چپ هم بنایی از امامزاده سید حسن #شهر_مهران دیده میشد. ..
@alvaresinchannel
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
🌸🌹
#آخرین_وداع
#شهید_حسن_مقدم
#عملیات_کربلای_2
✍️✍️✍️راوی : #جعفر_طهماسبی
روز یکشنبه 9 شهریور 65 از صبح تا ظهر اجازه دادند که در اختیار خودمون باشیم و اجازه دادند هر کس میخواهد داخل #شه_نقده برود آزاد است.
من هم با حسن راه افتادیم که چرخی توی شهر بزنیم . هم وطنان آذری زبان شهر نقده داشتند #تکایا و #حسینیه هاشون رو برپا میکردند. بوی #محرم به مشام میرسید و حسن بی تاب بود.. نهار رو که خوردیم اسم یک تعداد رو خوندند که سریع تجهیزات بگیرند و آماده شوند برای عملیات.. اسم من و حسن رو هم خوندند..
من #بسیجی بودم و حسن #پاسدار بود...حسن لباس سبز پاسداریش رو که تازه جیره گرفته بود پوشید و بند حمایل بست و نارنجکها رو بهش آویزون کرد و من هم لباس خاکی پوشیدم..
یک مینی بوس و چند تا وانت وارد مدرسه شدند و بعد از زیر قرآن رد شدن و وداع با بفیه بچه ها سوار ماشین ها شدیم و هنوز هوا روشن بود که به #پادگان_پسوه رسیدیم و از اونجا به گردانها به عنوان #تخریبچی مامور شدیم..من رفتم گردان #حضرت_قاسم_علیه_السلام و حسن رفت گردان #حضرت_علی_اضغر_علیه_السلام لشگر10 سیدالشهداء(ع)..
کامیونهای کمپرسی آمدند و بچه های گردانها رو سوار کردند برای انتقال به خط مقدم ، و من و حسن هم از هم جدا شدیم .
هوا گرگ و میش بود که روی #ارتفاع_کدو در داخل خاک عراق از ماشینها پیاده شدیم و دسته ها به خط شدند و فرمانده ها شروع کردن به توجیه نیروهاشون و من هم تو فکر حسن بودم که ماشین نیروهایی #گردان_حضرت_علی_اصغر (ع) رسید... هوا داشت تاریک میشد که شام رو هم پخش کردند و گفتند همه شام بخورند شام کنسرو ماهی و نون بود و من چون تجربه خوردن این شام و تشنگی رو داشتم شام نخوردم..داشتم نارنجکهام رو روی بند حمایل محکم میکردم که یکی از پشت سر بغلم کرد و کتفهام رو سفت گرفت و تا اومدم بفهمم کیه دو تا ماچ از صورت من کرد و من رو رها کرد من تا صورت برگردوندم او دیگر چند متری از من دور شده بود..اون حسن مقدم بود که خندان از من دور میشد و با خنده میگفت بالاخره ماچت کردم. من رو حلال کن و در حالیکه با #سیم_خاردارقطع کن بازی میکرد از#ارتفاع_کدو به پائین سرازیر شدند.
و گردان ما هم بعد از #گردان_حضرت_علی_اصغ_علیه_السلام حرکت کرد.
🌸🌹
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
@alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
نبرد نابرابر #تن_با_تانک
#عملیات_خیبر
#جزیره_مجنون
✍🏿✍🏿 راوی: #دکتر_علیرضا_زاکانی
عملیات خیبر در روزهای آغازین اسفندماه سال 62 شروع شد.
یگانهای دیگر وارد عملیات شدند و ت#تیپ_سیدالشهداء_(ع) هم در پاسگاه خاتمی در نزدیکی منطقه عملیات آماده بود تا در مراحل بعدی وارد عملیات شود.
فردای عملیات به عنوان #تخریبچی به #گردان_حضرت_علی_اصغر(ع) مامور شدم. با گردان حرکت کردیم و به جادهای رسیدیم که به پد هلیکوپتر(محل استقرار هلکوپترهایی که رزمندگان را به جزایر مجنون منتقل میکردند) معروف بود. به علت وضعیت خاص #جزیره_مجنون و احتمالا بمباران شیمیایی، مجبور شدیم سه شب کنار پَد هلیکوپتر بمانیم تا اینکه روز 7 اسفند بود که با هلیکوپتر وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم. به محض ورود به جزیره مواجه شدیم با بمباران #هواپیماهای_ملخ_دار دشمن که از هر سو محل پیاده شدن بچهها رو بمباران میکردند. به خاطر اینکه بچهها آسیب نبینند سوار بر کامیونها به جزیره شمالی رفتیم و شب رو در آنجا ماندیم و روز 8 اسفند برای دفع پاتک ها وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم.
چون عراق باور نمیکرد رزمندهای پایش به جزایر برسد، میدان مین و موانع خاصی نگذاشته بود و ما بچه های تخریب هم به عنوان احتیاط همراه گردانهای رزمی راهی شدیم. هوا که روشن شد پاتک تانکها شروع شد. تنها جای پای ما برای دفع پاتکها دو طرف جاده مالروی کنار پَدها بود تانکهای دشمن روی پدها رو غرق کرده بودند.
از همه طرف گلوله میآمد و از همه بدتر گلولههای کاتیوشا بود که سه چهارتایی با هم زمین میخوردند و صدای جیغ مرغهای دریایی همه هور رو برداشته بود. #یکی_دو_تا_گردان_زرهی_مقابل_ما_بود.
آرپی جی زن ها و کمکهاشون بدو به خیز میکردند و تانکها رو نشانه میرفتند و برجکها رو می پراندند. بچه های #گردان_حضرت_قاسم_(ع) و حضرت #علی_اصغر(ع) مشغول عقب زدن دشمن بودند. ما هیچگونه آتش پشتیبانی نداشتیم و دشمن هرچی داشت از زمین و هوا روی سر ما میریخت. من فقط با خودم چند نارنجک و یک اسلحه کلاشینکف داشتم. یک غوغایی به پا بود. بچهها هرچی تانک میزدند زود تانک به جایش می اومد. کنار جاده مالرو پر شده بود از شهدا و مجروحین و به علت نزدیکی محل درگیری گاهی با نیروهای دشمن قاطی میشدیم.
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹 @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
نبرد نابرابر #تن_با_تانک
#عملیات_خیبر
#جزیره_مجنون
✍🏿✍🏿 راوی: #دکتر_علیرضا_زاکانی
عملیات خیبر در روزهای آغازین اسفندماه سال 62 شروع شد.
یگانهای دیگر وارد عملیات شدند و ت#تیپ_سیدالشهداء_(ع) هم در پاسگاه خاتمی در نزدیکی منطقه عملیات آماده بود تا در مراحل بعدی وارد عملیات شود.
فردای عملیات به عنوان #تخریبچی به #گردان_حضرت_علی_اصغر(ع) مامور شدم. با گردان حرکت کردیم و به جادهای رسیدیم که به پد هلیکوپتر(محل استقرار هلکوپترهایی که رزمندگان را به جزایر مجنون منتقل میکردند) معروف بود. به علت وضعیت خاص #جزیره_مجنون و احتمالا بمباران شیمیایی، مجبور شدیم سه شب کنار پَد هلیکوپتر بمانیم تا اینکه روز 7 اسفند بود که با هلیکوپتر وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم. به محض ورود به جزیره مواجه شدیم با بمباران #هواپیماهای_ملخ_دار دشمن که از هر سو محل پیاده شدن بچهها رو بمباران میکردند. به خاطر اینکه بچهها آسیب نبینند سوار بر کامیونها به جزیره شمالی رفتیم و شب رو در آنجا ماندیم و روز 8 اسفند برای دفع پاتک ها وارد جزیره مجنون جنوبی شدیم.
چون عراق باور نمیکرد رزمندهای پایش به جزایر برسد، میدان مین و موانع خاصی نگذاشته بود و ما بچه های تخریب هم به عنوان احتیاط همراه گردانهای رزمی راهی شدیم. هوا که روشن شد پاتک تانکها شروع شد. تنها جای پای ما برای دفع پاتکها دو طرف جاده مالروی کنار پَدها بود تانکهای دشمن روی پدها رو غرق کرده بودند.
از همه طرف گلوله میآمد و از همه بدتر گلولههای کاتیوشا بود که سه چهارتایی با هم زمین میخوردند و صدای جیغ مرغهای دریایی همه هور رو برداشته بود. #یکی_دو_تا_گردان_زرهی_مقابل_ما_بود.
آرپی جی زن ها و کمکهاشون بدو به خیز میکردند و تانکها رو نشانه میرفتند و برجکها رو می پراندند. بچه های #گردان_حضرت_قاسم_(ع) و حضرت #علی_اصغر(ع) مشغول عقب زدن دشمن بودند. ما هیچگونه آتش پشتیبانی نداشتیم و دشمن هرچی داشت از زمین و هوا روی سر ما میریخت. من فقط با خودم چند نارنجک و یک اسلحه کلاشینکف داشتم. یک غوغایی به پا بود. بچهها هرچی تانک میزدند زود تانک به جایش می اومد. کنار جاده مالرو پر شده بود از شهدا و مجروحین و به علت نزدیکی محل درگیری گاهی با نیروهای دشمن قاطی میشدیم.
🌴🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌴🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#این ها #تخریبچی_های لشگر10
مامور به #گردان_حضرت_علی_اصغر(ع) در #عملیات_کربلای_2 هستند
قرار بود معبر رزمندگان برای حمله به #تپه_دوقلو را باز کنند
که در اثر #انفجار_مین_والمر به این روز افتادند.
این تصویر در صبح روز 10 شهریورماه 65 هنگام بالا آمدن از #شیار_انه به سمت بالای #ارتفاع_کدو به ثبت رسیده.
@alvaresinchannel