◼️در روز شهادت جواد الائمه علیه السلام ، هفتمین سالگرد شهادت روحانی شهید #حجت_الاسلام_سید_مهدی_تقوی که در واقعه تروریستی مجلس شورای اسلامی در خرداد ماه 1396 به دست مزدوران داعشی به شهادت رسید با حضور همسنگران تخریبچی و آقازاده های این شهید برگزار گردید
✅ تخریبچی شهید سید مهدی تقوی از رزمندگان گردان تخریب لشگر 10 سیدالشهداء(ع) در سال های دفاع مقدس بود که بعد از اتمام جنگ در برپایی #هیات_الوارثین به عنوان روحانی فعال بود.
هفتمین سالگرد شهادت همسنگر عزیزمان را گرامی میداریم.
@alvaresinchannel
به بهانه اول ذی الحجه
🔷سالروز ازدواج آسمانی حضرت زهرا(س) و امیرالمومنین(ع)
#عروسی_خوبان
🔶سردار شهید حاج علیرضا موحد دانش
فرمانده لشگر10 سیدالشهداء(ع)
@alvaresinchannel
🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷🍃✨🌷
🌷
#عروسی_خوبان
#شهید_خیبری
#شهید_محمود_بهرامی
#عملیات_خیبر
ازسمت راست شهیدان:
#شهید_مراتی
#شهید_سراجی
#شهید_عبدالقادر
#شهید_محمود_بهرامی(داماد)
#شهید_نباتی
#جانباز_علی_زاکانی
تصویرشب عروسی شهید محمود بهرامی و جمع بچه های تخریب
زمستان سال 62 بود که خانواده از #محمود خواستند که تشکیل زندگی دهد.
پدرش در نزدیکی منرلشان برای #عروس و #داماد خانه مناسبی خرید و دستی به سر و روی خانه کشید تا حجله گاه فرزند دلبندش محمود باشد.
اما محمود میخندید و میگفت:
این خانه مبارک صاحبش باشد.اما من دوست ندارم سندی از دنیا به نام من باشد. #من_شهید_میشوم_و_این_خانه_میماند.
دیماه 62بود که محمود #کارت_عروسی خود را در #ضریح_امام_رضا(ع) و #حضرت_معصومه(س) انداخت و یقین داشت که آنها در میهمانی او شرکت میکنند... بساط جشن عروسی محمود در تالاری در تهران مهیا شد و میهمانان او بچه های رزمنده و بسیجی بودنداو اصرار داشت که بالباس #سبز_سپاه_دامادیش را جشن بگیرداما #مادرش دست بردارنبود و به خواهش مادر کت وشلوار سفیدی به تن کرد.دو هفته بیشتردرکنار شریک زندگی اش نبود وساکش را بست وخودش را به جبهه رساند.سردارشهید محمودبهرامی درتاریخ 7 اسفندماه سال 62 در جزیره مجنون به شهادت رسید وپیکر مطهرش خردادماه سال 75 در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک رفت
@alvaresinchannel
#مرد_میدان
همسنگر تخریبچی #حاج_علیرضا_زاکانی برای خدمتگذاری به مردم شریف ایران به میدان آمد.ظهر امروز سخنگوی ستاد انتخابات کشور از تایید صلاحیت دکتر علیرضا زاکانی برای انتخابات ریاست جمهوری خبر داد.
@alvaresinchannel
سوابق همسنگر تخریبچی دکتر زاکانی1403.pdf
1.36M
سوابق کاندیدای ریاست جمهوری
#تخریبچی_جانباز
دکتر حاج علیرضا زاکانی
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#راه_جمهور_ایران_عزیز
تخریبچی جانباز
دکتر حاج علیرضا زاکانی
#روزی_که_پاسدار_شدم
پاسدار رسمی گردان تخریب لشگر10سیدالشهداء(ع)
✅پائیز سال 1362 بود
#شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) بنده و محمود آقا(#شهید_محمود_بهرامی) و حسن عبدالقادر (#شهید_حسن_عبدالقادر ) سه تاهیمون رو حاج عبدالله نامه نوشت و معرفی کرد برای رسمی شدن با یک مینی بوس از #پادگان_ابوذر اومدیم اینجا (تهران) و رسمی شدیم.
@alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مرد_میدان
#تخریبچی_جانباز
دکتر حاج علیرضا زاکانی
» مقدمه شهید شدن، نوکری خوب برای مردم است«...
دکتر علیرضا زاکانی:
🔹کسی که شهید میشود جور دیگری پای انقلاب ایستاده و داشتههایش را بین خود و خدا تقسیم کرده؛ مقدمه شهید شدن نوکری خوب برای مردم است.
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
@alvaresinchannel
#راه_جمهور_ایران_عزیز 🇮🇷
تخریبچی جانباز
دکتر حاج علیرضا زاکانی
✅ با نامه و سفارش فرمانده ام پاسدار شدم
»پائیز سال 1362 بود #شهید_حاج_عبدالله_نوریان فرمانده گردان تخریب لشگر10 سیدالشهداء(ع) نامه نوشت و معرفی کرد من را برای رسمی شدن «
@alvaresinchannel
روزهای قبل از اشغال جزیره مجنون توسط عراق در تابستان ۱۳۶۷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#آخرین_عکسها_با_فرمانده
چند روز قبل از سقوط #جزیره_مجنون
اواخر خردادماه سال 67
#سردار_شهید_حاج ناصر_اربابیان
شهادت 22 تیرماه 67 #فکه
@alvaresinchannel
#آخرین_ماموریت_در_جزیره_مجنون
#خردادماه_67
#جزیره_مجنون_شمالی
#جاده_خندق
سردار شهید #حاج_ناصر_اربابیان
معاون گردان تخریب لشگر10
روزهای آخر خرداد ماه 67 بود که #شهید_حاج_ناصر_اربابیان گفت: گفتند از غرب بیایید جنوب..
ما هم یاد گرفته بودیم که در جواب حرف فرمانده چرا نگیم..
من هم وسایلم رو جمع کردم و با تعدادی از بچه ها روانه جنوب شدیم.
رفتیم #مقر_الوارثین و اونجا گفت باید بریم #جزیره_مجنون و چند دست لباس غواصی برداشتیم و همراه برادر وحید بهاری و چند نفر دیگه عازم جزیره شدیم.
خط پدافندی لشگر10 در #جزیره_مجنون_شمالی در کنار جاده خندق بود.
ساعت 10 شب به سنگر مسوول محور رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و به شدت هم دم داشت.
شام رو خوردیم و برای استراحت به سنگربچه های تخریب رفتیم...
سنگر بچه های تخریب خیلی گرم بود شهید ناصر یه پتو زیر سرش لوله کرد و خوابید و من هم از ترس موش های جزیره که گربه رو فراری میدادند توی اون گرما رفتم توی کیسه خواب و زیپش رو تا خرخره بالا کشیدم.. هنوز چشممون گرم نشده بود که سرفه های حاج ناصر شروع شد. من هم سرفه میکردم . سرفه هام خیلی خفیف بود اما حاج ناصر با سرو صدا و خلط سرفه میکرد.
اون شب تا صبح خواب نرفتیم و بعد از نماز صبح که یک مقدار هوا روشن شد با قایق رفتیم برای سرکشی به موانع مقابل دشمن..
در مسیر که میرفتیم به حاج ناصر گفتم : حاج ناصرغلط نکنم یه خبرهایی هست.
نگاه کن آب خیلی بالا اومده. دفعه قبل که اینجا اومدیم پاسگاه های شناور، داخل نیزارها کاملا استتار شده بود اما الان قشنگ با بالا اومدن آب در تیر رس دشمن هستند.
به یکی از پاسگاهها که از همه به خط دشمن نزدیک بود رسیدیم. قایق پهلو گرفت و پیاده شدیم.
فرمانده پاسگاه منتظرمون بود. بلا فاصله رفتیم سراغ موانع...
سیم خاردار و مین هایی که چند ماه قبل کار گذاشته بودیم بیش از یک متر زیر آب رفته بود و براحتی با قایق میشد از روی اون عبور کرد.
فرمانده پاسگاه نگران بود. میگفت شبها از سمت دشمن سر و صدا زیاد میاد.
حاج ناصر یه خورده دلداریش داد و رو به من کرد و گفت : جعفرلباس غواصی بپوش و یه سری به مین ها و موانع بزن.
من هم با اکراه لباس پوشیدم.. چون تازه طاول ها ی روی بدنم رو چرب کرده بودم و مضافا میدونستم آب جزیره خیلی شوره و به محض رسیدن به زخم ها اذیتم میکنه.
پریدم توی آب و یه مقدار بدنم خیس شد و از آب بالا اومدم و لباس غواصی رو تنم کردم و وارد آب شدم.
با احتیاط بالای سر موانع رفتم و از داخل عینک غواصی اطراف مین های کار گذاشته شده داخل آب رو چک کردم. سیم تله ها تکون نخورده بود و آماده انفجار بود اما سطح آب روی همه ی موانع رو پوشونده بود.
چند تا پاسگاه دیگه رو هم رفتیم و نتیجه این شد که بایستی دوردیف سیم خاردارتوپی به موانع اضافه بشه و یک ردیف مین جهنده M16 هم با ارتفاع آب، روی دستک های بلند کار بگذاریم.
برای مهار مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم .
حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود.
سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره...
راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن.
من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند.
با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم....
وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم
این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد
بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون
ایخدا برسون.... امام زمون..
ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم #مقر_الوارثین و از اونجا با #شهید_حاج_ناصر_اربابیان رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم..
و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده...
4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار #شهید_تخریب_حاج_ناصر_اربابیان از#منطقه_عملیاتی_فکه آسمانی شد
یاد اون روزهای خوب بخیر
راوی: جعفر طهماسبی
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
هدایت شده از بهشت زهرا(س)
📷#گزارش_تصویری | مراسم تشییع و خاکسپاری همسر شهید صیاد شیرازی در بهشت زهرا(س)
🔹️مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر پاک مرحومه "عفت شجاع"، همسر شهید سپهبد صیاد شیرازی با حضور فرماندهان و مسئولان نیروهای مسلح و پیشکسوتان همرزم آن شهید والامقام در قطعه ۲۵ بهشت زهرا(س) برگزار شد.
بهشتِزهرا(س) | ایتا | سایت
🌹✨🌹✨🌹🌹✨🌹✨🌹✨🌹
🌹✨
✔️ #روز_عرفه
شهدا میخواهند دست ما رو بگیرند
ما هم باید قدمی برداریم
در همین نزدیکی های پایتخت #سی_هزار_شهید_منتظرند
دعای عرفه با شهدا در مکانی بی نظیر
🔷با مداحی حاج حسین سازور
#گلزار_شهدای_بهشت_زهراء_سلام_الله_علیها
یکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت 16.30
#میدان_شهدای_تخریبچی #قطعه_29
@alvaresinchannel
در یادها بماند
🔷 #آنها_رفتند_تا_ما_بمانیم
آنها افتادند تا ما نیفتیم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#گریه_یک_تخریبچی
#تخریبچی_شهید_حسن_قالیباف
شهادت: عملیات کربلای4
جزیره ام الرصاص
✍️✍️✍️راوی: سید مرتضی باشی ازغدی
#عملیات_کربلای_1 شروع شده است.
من و تعدادی دیگر از #بچه_های_تخریب به عنوان تخریب چی گردان عمل میکنیم و بعد از یک روز نبرد سخت و پیشروی زیاد، حالا مقداری عقب نشینی کرده ایم.
در حال بازگشت، به بالای کوه می رسم؛ کوه را که دور می زنم، یک گردان نیروی تازهنفس را می بینم که آمادة پاتک به دشمن هستند؛ از کنارشان عبور می کنم.
50 متر آنطرفتر، #حسن_قالیباف را میبینم.
حسن، برادر کوچکترِ #باقر_قالیباف، فرمانده #لشکر_5_نصراست. حدود شش ماه قبل، یعنی زمستان 1364 و قبل از عملیات والفجر8، با 15 سال سن بهعنوان تخریب-چی وارد #واحد_تخریب_لشکر_5_نصر شده است. در عملیات والفجر8 با همان سن کم، رشادت و شجاعت خوبی از خود نشان داده است. نزدیکش میروم. از ناحیۀ ران پا تیر خورده و مجروح شده است. از بالای ران، شلوارش را کَنده و پایش را بسته است تا خونریزی کم شود. تا مرا میبیند شروع میکند به #گریه_کردن.
با توجه به شناختی که از او دارم و همیشه روحیه و شجاعت بالایش در ذهنم است، از گریههایش تعجب میکنم. در حال گریه میگوید: «از شهدا عقب موندیم!» ناراحتیاش از این است که بعد از مجروحیت مجبور شده عقبنشینی کند. میگوید:
«باشی! کجا بودی ببینی شهدا جلوی خط موندن... گُلی موند... مجیدی موند... شهدای دیگه موندن... نتونستم جنازهشونو عقب بیارم.» فهمیدم که محمد گُلی و مجیدی از بچههای تخریب هم شهید شدهاند. شهید گلی مدتها مسئول تدارکات تخریب بود و حالا مزد زحماتش را گرفته بود. مجیدی هم از نیروهای کارگزینی لشکر بود که به تخریب، مأمور شده بود. کمی به حسن قالیباف دلداری میدهم و میگویم: «این نیروها که میبینی، قراره الان پاتک کنن. انشاءالله بعد از تصرف منطقه پیکر شهدا رو برمیگردونن.» و البته همین طور هم میشود. تا ظهر، تمام ارتفاعات قلاویزان آزاد میشود.
نکتهای که برایم جالب بود، این بود که حسن برادر #فرمانده_لشکر بود و با وجود اینکه حدود 50 متر آن طرفتر، برادر بزرگتر درحال فرماندهی لشکر بود، برادر کوچکتر، این طرف با بدن مجروح منتظر نیروی امدادی بود و نه #حسن از برادر بزرگتر توقعی داشت و نه #باقر به او کاری داشت. این روحیه و رفتار در هر دو برادر وجود داشت تا اینکه در #عملیات_کربلای_4، حسن شهید شد.
سالها بعد #سردار_باقر_قالیباف در یک مصاحبۀ تلویزیونی دربارة شهادت برادرش گفت: «وقتی خبر شهادت حسن را شنیدم و جنازۀ برادرم را در ستاد معراج شهدا در منطقه دیدم، خیلی دوست داشتم پیکرش را ببوسم؛ ولی به دلیل اینکه پیکرهای مطهر شهدای دیگری هم آنجا بود و به دلیل مسئولیتم، باید برخوردم با همة شهدا یکسان می بود، این کار را نکردم و حتی نتوانستم برای تشییعجنازهاش به مشهد بیایم؛ کلاً بدون اینکه وداع درستی با برادرم داشته باشم، جنازه اش در مشهد تشییع و دفن شد.»
@alvaresinchannel
✅#در_یادها_بماند
در انتخابات ریاست جمهوری سال های 96 و 1400
#حاج_باقر به نفع #شهید_جمهور_رئیسی_عزیز کنار رفت
این متن رو سال 1396 در قدر شناسی از حاج باقر نوشتم
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🍃🌹
#حاج_باقر_عزت_زیاد
#برادر_تخریبچی_شهید
#حسن_قالیباف
امروز #حاج_باقر کاری کرد کارستان... او در یکی از بزنگاهها خوش درخشید و عرصه را برای خدمتگذاری دیگر فراهم کرد.
حاج باقر مرد این میدونه.
فرق حاج باقر و فرماندهان جبهه و جنگ که منصبی رو قبول میکنند با دیگران این است که اون ها به توصیه مولایشان علی(ع) حکومت رو میخوان برای اینکه مظلومی به حقش برسد و ظلم ظالم دفع شود.
و این از عجایب این دور وزمانه است که متاسفانه فرمانده هان جنگ ومدیران حماسه های خون وشهادت ومردانگی این کشور رو متهم به نظامی گری میکنند که این اوج نامردی است.
فرماند هانی که درامر و نهی شان خدا را حاضر و ناظر میدیدند. در استفاده ازحداقل های جبهه دیگران را بر خود ترجیح میدادند.
فرماندهانی که شب عملیات جلوتر از نیروهایشان به دل دشمن میزدند. اون ها وقت هدایت نیرو ها از "برو" استفاده نمیکردند خود جلو دار بودند ونیروهاشون را با "بیا" خطاب میکردند.
اون ها برای خود چیزی طلب نمیکردند و خدا طلب بودند.
#حاج_باقر_باقی_مانده_همت_و_باکری_و_کاظمی_است.
همون باکری که گفت خون برادر من که ازدیگرشهدا رنگین تر نیست اگر پیکر سایر شهدا از جزیره مجنون عقب آمد برادر من هم می آید و حمید ماند تا قیام مولایش.
حاج باقر هم امتحان داده این معرکه است. او برادرش را برسایرین ترجیح نداد وقت رفتن به مصاف دشمن در #کربلای_4 فقط برای لحظاتی به نیابت از پدر قد وبالای دردانه مادرش #حسن را بر انداز کرد او خودش گفت:
من هم فرمانده لشگر بودم و دوست داشتم برادرم را در بغل بگیرم ولی نمی توانستم و سزاوار نبود
باید با همه خداحافظی می کردم که به خاطر شرایط خط امکانش نبود
نمی دانم بگویم تلخ، شیرین، چه بگویم
این برادرم (حسن) اینقدر مرا نگاه کرد که من او را یک لحظه در آغوش بگیرم
ولی برایم خدا شاهده اصلا به خاطر بچه هایی که آنجا بودند و من فرمانده لشگرشان بودم، امکانش نبود.
امروز نقل این روایت ها بیشتر شبیه افسانه سرایی است.
امروز فرمانده هان"بخوانیدمدیران" با برادران خود اینگونه رفتار میکنند.
اون فرمانده هان"بخوانید مدیران" این مجسمه های اخلاص و مردانگی را متهم به نظامی گری میکنند و #غیرت_و_شرف نداشته را به رخ میکشند.
برادر که چه عرض کنم آبا و اجدادشون رو دورسفره بیت المال جمع میکنند وسهمشون رو از بیت المال میلیاردی عطا میکنند وبا کمال وقاحت پز میدهند که این درایت وشایسته سالاری بود.
اما حاشا که مردان #حماسه_خمینی دامان خود را آلوده کنند.
آخر قصه حاج باقر و رفتار با برادرش خوش است
بخوانید روایت #فرمانده_لشگر_نصر_خراسان را:
"حسن" شب عملیات کربلای 4 با #غواص_های_تخریبچی به آب زد و شهید شد و مدتی از پیکرش خبری نبود.
به من اطلاع دادند که جنازه برادر شما پیدا شده است
من رفتم و گفتم حداقل آن موقع که نشد همدیگر را ببینیم
حالا شهید شده جنازه اش را ببینم
رفتم معراج شهدای اهواز ، دیدم حدود دویست تا سیصد نفر از خانواده های شهدا آنجا جمع شده اند
همه منتظر جنازه های شهدای خودشان هستند
به همه گفتند این آقای #قالیباف_فرمانده_لشگر_نصر است
حالا شما تصور کنید جنازه برادرم را آوردند بیرون
و همه آرزوی من این بود که یکبار او را ببوسم
ولی وقتی دیدم آن خانواده های شهیدی که جنازه ای ندارند
و من را نگاه می کنند
نتوانستم برای آخرین بار...»
برادر حاج باقر کجاست وبرادر"بخوانید مدیران" این جرثومه های فساد کجا هستند.
برادر حاج باقر کجاست واونها کجا هستند.
چه کسی عزت داره ..
عزت و ذلت دست خداست واگر همه ی عالم جمع شوند نمیتونند جلوی عزت خدا داده رو بگیرند.
عزت "حاج باقر" هدیه خداست به این فرمانده سالهای سربلندی این مملکت.
پس باید گفت:
حاج باقر: عزت زیاد
خاک پای همه مردان غیوردفاع مقدس
#جعفر_طهماسبی
🍃🌹
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel