📙 داستان کوتاه شهید غیرت
🌹 جمعه ، ساعت نُه و نیم شب بود
🌹 آقا حمید خوش غیرت ،
🌹 دنبال دخترش آوا رفت .
🌹 آوا خانه رفیقش بود .
🌹 آقا حمید ، به فلکه سه گوش رسید
🌹 ناگهان متوجه می شود
🌹 که سه پسر اراذل اوباش ،
🌹 افتاده اند به جان دوتا دختر .
🌹 اراذل اوباش ، مزاحم دختران شدند
🌹 به دختران چنگ می اندازند
🌹 مچ دختران را ،
🌹 به زور می گیرند و می کشند
🌹 پسران اراذل ،
🌹 می خواهند دو دختر را ،
🌹 به زور داخل ماشین ببرند
🌹 اما دختران ، خود را عقب می کشند
🌹 و اراذل همچنان وحشیانه ،
🌹 دختران را می کشیدند .
🌹 آقا حمید ، از دیدن این صحنه ها ،
🌹 غیرتی می شود
🌹 و برای نجات دختران ،
🌹 به آن طرف خیابان می رود .
🌹 با خودش می گفت :
🌹 این دختران و هر دختری ،
🌹 مثل دختر من آوا هستند .
🌹 حتی اگر بی حجاب باشند .
🌹 همه دختران ایران و مسلمان ،
🌹 ناموس من هستند و برام مقدسند
🌹 حمید خوش غیرت ،
🌹 پا توی پیاده رو می گذارد .
🌹 اول به آرامی با اراذل حرف می زند
🌹 آنها را نصیحت می کند
🌹 اما انگار آنها ول کن نبودند ،
🌹 دختران هم از ترس اراذل ،
🌹 به خود می لرزیدند .
🌹 سپس حمید داد زد :
🌼 آنها را ول کنید چه کارشان دارید ؟!
🌼 مگر خودتان ناموس ندارید ؟!
🌹 ناگهان یکی از پسران اراذل ،
🌹 پیراهن سیاه خود را بالا می زند
🌹 و چاقویی را از کمرش بیرون می آورد
🌹 آقا حمید با #غیرت ،
🌹 با لگد به طرف اراذل می رود
🌹 پسرک با چاقویش ،
🌹 به سینه آقا حمید می زند
🌹 پسر بدجنس دوم نیز ،
🌹 به پشت آقا حمید می رود .
🌹 حمید یک لگد دیگر ،
🌹 به پسر جلویی می زند .
🌹 و پسر دوم ، از عقب ،
🌹 چاقویش را ، تند تند ،
🌹 به پشت آقا حمید فرو می کند
🌹 پسر اول ، باز از جلو ،
🌹 چاقو را در سینه حمید می زند
🌹 پسر سوم هم ،
🌹 ایستاده است فقط نگاه می کند .
🌹 دختری که ماسک زده ،
🌹 می گوید او را نزنید .
🌹 چاقوها ، از جلو و عقب ،
🌹 توی بدن آقا حمید می روند .
🌹 حمید نمی تواند نفر عقب را بزند .
🌹 او را محاصره کرده بودند
🌹 حمید با دست خالی ،
🌹 گاهی لگد می زد و گاهی مشت .
🌹 و آن اراذل بدجنس ،
🌹 ناجوانمردانه ،
🌹 به حمید چاقو می زدند .
🌹 دو مرد رهگذر سر رسیدند .
🌹 اراذل اوباش ،
🌹 می ترسند و فرار می کنند
🌹 حمید دستش را ،
🌹 روی سینه اش می گذارد .
🌹 پیراهن حمید ، از جلو عقب ،
🌹 خونی شد .
🌹 خیلی درد می کشید .
🌹 از درد به خود می پیچید .
🌹 می خواهد ماشین بگیرد
🌹 تا به بیمارستان برود
🌹 اما گیج شده بود
🌹 همه جا برای او تیره و تار شده بود
🌹 یک موتوری می رسد .
🌹 حمید را که می بیند سوارش می کند .
🌹 پیراهن حمید ، پرخون تر شده بود .
🌹 موتور سوار ، بیشتر گاز می دهد
🌹 سر چهار راه دادگستری ،
🌹 یک نفر سرش را ،
🌹 از ماشین بیرون می آورد
🌹 و به موتورسوار می گوید :
🌼 آقا این دوستت تلوتلو میخورد .
🌹 موتورسوار ، می خواست
🌹 حمید را درست کند
🌹 اما ناگهان ،
🌹 حمید روی آسفالت می افتد
🌹 ترافیک می شود .
🌹 مردم او را دوره می کنند .
🌹 اما حمید به سختی نفس می کشید
🌹 دخترش آوا ، از بازی خسته شده بود
🌹 نشسته است و ثانیه می شمارد
🌹 تا پدرش حمید زود بیاید
🌹 و او را به خانه ببرد
🌹 اما از بابا حمید خبری نیست .
🌹 آوا شماره خانه را می گیرد
🌹 و با مامان می گوید :
🌼 مامان جون ! چرا بابا نیومده ؟!
🌹 یک نفر زنگ می زند به ۱۱۵
🌹 اورژانس به چهارراه آمد
🌹 اما حمید ، توی کما رفته بود .
🌹 آوا و مادرش ، نگران حمید شدند .
🌹 ساعت یازده شب ،
🌹 از فرمانداری ،
🌹 به همسر حمید ، زنگ می زنند
🌹 و با لحنی ناراحت می گویند :
🌼 آقای شما با کسی خصومت دارد ؟
🌹 همسر حمید می گوید :
🌼 نه چرا می پرسید ؟
🌼 یعنی دوباره به خاطر امر به معروف
🌼 کاری کرده ؟
🌹 گفتند :
🌼 متاسفانه آقا حمید شهید شده .
🌹 چند روز بعد ،
🌹 آوا به مادرش گفت :
🌼 مامان ! بابا کجاست ؟!
🇮🇷 @amoomolla
#داستان #داستان_کوتاه
🌹 غيرت ، از ايمان است
🌹 و بى غيرتى از نفاق .
💎 إنَّ الغَيرَةَ مِن الإيمانِ ،
💎 و إنّ المَذاءَ مِن النِّفاقِ .
✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
📚 كنز العمّال : ۷۰۶۵
🇮🇷 @amoomolla
✨ #حدیث #غیرت
🌹 هيچ كس غيرتمندتر از خدا نيست
🌹 به خاطر همین
🌹 کارهای زشت را حرام کرده است
🌹 چه آشكار باشند چه پنهانی
💎 لا أحَدَ أغيَرُ مِن اللّه ِ ؛
💎 فلذلكَ حَرَّمَ الفَواحِشَ
💎 ما ظَهَرَ مِنها و ما بَطَنَ
✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
📚 الدرّ المنثور : ۳/۴۴۷
🇮🇷 @amoomolla
✨ #حدیث #غیرت
🤔 #معما ۷۱۴
🧠 چه کسی از مردان ایرانی
🧠 به شهید غیرت معروف شد ؟!
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
✨ #شهدا #غیرت
مداحی غیرت ، نریمانی .mp3
6.56M
🎧 مداحی فوق العاده زیبا
👌🏻 در مورد غیرت
🎙 سید رضا نریمانی
🎼 @sorood_sher
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
👨🏻🏫 @amoomolla
🏴 #مداحی #محرم #غیرت
✍ ضرب المثل در مورد غیرت
🌸 ۱. به رگ غیرتش برخورده
🌸 ۲. غيرت بی بصيرت ، مثل آتشی بی نور است
🌸 ۳. کل جذابیت مرد به غیرتشه
🌸 ۴. مردی که غیرت ندارد ، هیچ ندارد
🇮🇷 @amoomolla
#ضرب_المثل #غیرت
محتوای تربیت کودک
💥 مسابقه سین زنی شماره ١۴ 👌🏻 ویژه بچه ها ... با کمک خانواده ها 🌟 عزیزانی که دوست دارن در این مسابق
تا اینجای مسابقه
سرباز امام زمان ۱ 👈 ۷۵ سین
سرباز امام زمان ۲ 👈 ۱۵۲ سین
سرباز امام زمان ۳ 👈 ۵۸۰۰ سین
سرباز امام زمان ۴ 👈 ۴۴۰۰ سین
سرباز امام زمان ۵ 👈 ۵۶ سین
سرباز امام زمان ۶ 👈 ۶۳ سین
سرباز امام زمان ۷ 👈 ۳۹ سین
سرباز امام زمان ۸ 👈 ۴۴ سین
سرباز امام زمان ۹ 👈 ۴۸۰ سین
سرباز امام زمان ۱۰ 👈 ۴۳۴ سین
سرباز امام زمان ۱۱ 👈 ۴۲ سین
سرباز امام زمان ۱۲ 👈 ۹۱ سین
سرباز امام زمان ۱۳ 👈 ۳۸ سین
سرباز امام زمان ۱۴ 👈 ۴۰ سین
سرباز امام زمان ۱۵ 👈 ۴۵ سین
سرباز امام زمان ۱۶ 👈 ۱۲۳ سین
سرباز امام زمان ۱۷ 👈 ۱۸۲ سین
سرباز امام زمان ۱۸ 👈 ۴۴ سین
سرباز امام زمان ۱۹ 👈 ۷۳ سین
سرباز امام زمان ۲۰ 👈 ۷۱ سین
سرباز امام زمان ۲۱ 👈 ۴۵ سین
سرباز امام زمان ۲۲ 👈 ۴۹ سین
سرباز امام زمان ۲۳ 👈 ۵۱ سین
سرباز امام زمان ۲۴ 👈 ۵۱۰۰ سین
سرباز امام زمان ۲۵ 👈 ۵۰ سین
سرباز امام زمان ۲۶ 👈 ۲۱۷ سین
سرباز امام زمان ۲۷ 👈 ۵۷ سین
سرباز امام زمان ۲۸ 👈 ۶۹ سین
سرباز امام زمان ۲۹ 👈 ۶۰ سین
سرباز امام زمان ۳۰ 👈 ۶۲ سین
سرباز امام زمان ۳۱ 👈 ۶۱ سین
سرباز امام زمان ۳۲ 👈 ۵۹ سین
سرباز امام زمان ۳۳ 👈 ۶۳ سین
سرباز امام زمان ۳۴ 👈 ۶۳ سین
سرباز امام زمان ۳۵ 👈 ۵۲۰۰ سین
سرباز امام زمان ۳۶ 👈 ۹۹ سین
سرباز امام زمان ۳۷ 👈 ۱۰۰۰ سین
سرباز امام زمان ۳۸ 👈 ۶۶ سین
سرباز امام زمان ۳۹ 👈 ۳۴ سین
سرباز امام زمان ۴۰ 👈 ۱۶۷ سین
سرباز امام زمان ۴۱ 👈 ۴۶۳ سین
برای دیدن همه بنرهای مسابقه ،
به کانال زیر مراجعه کنید . 👇
✅ @seen_game
زمان پایان مسابقه
۲۲ شهریور ساعت ۲۲
همزمان با آغاز امامت امام زمان علیه السلام
83.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی دختر شیطان
🎞 ساخت مشترک ایران و هند
🎬 تخیلی 👽 ، کمدی 😂
📼 بخش اول
🇮🇷 @amoomolla
#فیلم #سینمایی #دختر_شیطان
61.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی دختر شیطان
🎞 ساخت مشترک ایران و هند
🎬 تخیلی 👽 ، کمدی 😂
📼 بخش دوم
🇮🇷 @amoomolla
#فیلم #سینمایی #دختر_شیطان
69.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم سینمایی دختر شیطان
🎞 ساخت مشترک ایران و هند
🎬 تخیلی 👽 ، کمدی 😂
📼 بخش سوم و آخر
🇮🇷 @amoomolla
#فیلم #سینمایی #دختر_شیطان
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
شهید غیرت .mp3
4.76M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 پویانمایی طنز بگو مگو
📼 این قسمت : غیرت
🎞 @kartoon_film
🇮🇷 @amoomolla
#کارتون #انیمیشن #پویانمایی
#غیرت #بگو_مگو #طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان دوازده مرد با غیرت
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
#داستان_تصویری #غیرت #شهدا #خاطره
🌹 یکی از الگوهای بارز غیرت دینی ،
🌹 حضرت ابراهیم علیهالسلام است .
🌹 ایشان یک تنه در مقابل تمام کفار
🌹 قرار گرفت
🌹 حاضر شد در آتش سوزانده شود
🌹 اما حاضر نشد از عِرق مذهبی اش
🌹 پایین بیاید .
🌹 ما هم باید همینطور باشیم .
🌹 نگذاریم کسی یا رسانه ای ،
🌹 علیه دین و مذهب ما ،
🌹 یا مراجع و بزرگان و علمای ما ،
🌹 چیزی بگوید یا بنویسد .
🇮🇷 @amoomolla
#غیرت
📗 داستان کوتاه رئیس ساواک و آیت الله قاضی
🌟 رئیس ساواک به دیدن آیت الله قاضی طباطبایی رفت . مسئولین همه نشسته بودند . ناگهان یکی از آنها گفت : ☘ اعلی حضرت به روحانیت خیلی علاقه مند است ، فقط یک سید یاغی ای هست که قیام کرده ( منظورش امام خمینی بود ) .
🌟 تا آیت الله قاضی این جمله را شنید ، بلند شد و خواست صندلی را به سمت او پرت کند .
🌟 این غیرت مذهبی است که اجازه نداد به مرجع تقلیدش ، رهبرش ، امامش و مقدسات توهین بشود .
🌟 شهید نواب هم همین طور بود
🌟 تا فهمید به پیامبر و ائمه علیهم السلام توهین شده است ،
🌟 پول قرض گرفت و اسلحه ای خرید
🌟 تا کسروی را ترور کند .
🇮🇷 @amoomolla
#داستان #داستان_کوتاه #غیرت #علما #خاطره
📙 داستان کوتاه شکست قهرمانانه
📗 بخش اول
🏹 فقط چند دقیقه به شروع مسابقه باقی مانده بود . هیجان خاصی سراسر سالن را گرفته بود . عدهای من را و عدهای حریفم را که هنوز نمی دانستم چه کسی بود تشویق می کردند .
🏹 راستش چندان هم برایم مهم نبود
🏹 من برای رسیدن به مرحله ی پایانی مسابقات کاراته بین مدارس ، هفتهها زحمت کشیده بودم ؛
🏹 البته رسیدن به چنین جایگاهی را مسلماً مدیون راهنماییهای دایی ام بودم . فنونی که به من یاد داده بود ، خیلی در پیروزیهایم مؤثر بود .
🏹 به یاد زحمات و سختیهایی که در طول این مدت کشیده بودم افتادم . چه شبها که تا صبح مشغول تمرین بودم .
🏹 چه روزها که از بسیاری از لذتهایم صرف نظر کردم و وقتی همه ی دوستانم به شادی و تفریح مشغول بودند ، من در حال انجام تمریناتم بودم . حالا هم حق داشتم به مرحله ی پایانی مسابقات برسم.
🏹 بعد از آن همه تمرین و با لطف خدا توانسته بودم تمام رقیبانم را شکست دهم و الان در آخرین مرحله برای رسیدن به قهرمانی قرار گرفته بودم .
🏹 خیلی به خود و تواناییهایم ایمان داشتم . مطمئن بودم اگر بتوانم روی حریف و مبارزهام تمرکز کنم ، بدون شک این مرحله را هم با موفقیت به پایان می رسانم .
🏹 مربی ، آخرین نکتهها را گفت و سپس با اشاره ی داور وارد میدان مبارزه شدم .
🏹 راستش را بخواهید ، قرار گرفتن در چنین فضایی کمی برای آدم استرس آور بود ؛ اما سعی می کردم تا جایی که می شود احساساتم را کنترل نمایم و به ترسم غلبه کنم . نباید اجازه می دادم چنین احساساتی ، تمام کارها و آرزوهایم را خراب کند.
🏹 هدف من از شرکت در این مسابقات ، تنها برنده شدن و جایزه گرفتن بود ؛ چون قرار بود قهرمان مسابقات همراه تیم ورزشی به مناسبت روز اربعین به کربلا بروند .
🏹 من تا حالا کربلا نرفته بودم؛ اما عشق زیارت امام حسین علیه السلام ، تمام وجودم را پر کرده بود. حالا چه افتخاری بالاتر از این که در روز اربعین در چنین جای مقدسی باشم ؟!
🏹 هیچ راه دیگری غیر از برنده شدن در مسابقه پایانی نداشتم. اگر در این قدم پایانی شکست می خوردم ، سفر به کربلا فعلاً تا مدتها بعد عقب می افتاد و من در روز اربعین فقط باید حسرت بودن در کربلا را می خوردم .
🏹 نه ... امکان ندارد ببازم .
🏹 من حتماً باید در این مسابقه پیروز شوم . علاوه بر سفر کربلا ، پیروزی در این مسابقه ، خوشحالی خانوادهام را نیز درپی داشت . نمی توانستم آنها را ناامید کنم.
🏹 به هر حال وارد میدان مبارزه شدم
🏹 و منتظر آمدن حریفم شدم.
🏹 چند لحظه بعد که حریفم را دیدم
🏹 دهانم از تعجب باز ماند.
🏹 علی حریف من در مسابقه ی فینال شده بود. باور کردنی نبود. علی ، یکی از هم کلاسیهایم بود و من او را از قبل می شناختم. پدر ازکارافتادهاش، مادر زحمتکشش، وضع بد زندگی و خانه ی فقیرانه ی آنها ، همه در یک لحظه جلوی چشمانم پدیدار شد.
🏹 اصلاً نمی توانستنم درست فکر کنم
🏹 هزاران سؤال بی جواب در ذهنم نقش بسته بود؛
🏹 اما مهم ترین سؤال این بود:
🏹 من چگونه می توانستم علی را شکست بدهم؟
🏹 او یکی از بهترین دوستانم بود.
🏹 به علاوه، او هم حتماً به خاطر برنده شدن و رفتن به کربلا به این مسابقات آمده بود. اگر در این مسابقه شکست می خورد، تمام آرزوهایش به باد می رفت ،
🏹 واقعاً باید چکار می کردم؟!
🏹 در همین فکرها بودم که مسابقه شروع شد. همان چیزی که از آن می ترسیدم اتفاق افتاده بود.
🏹 تمرکزم را از دست داده بودم؛
🏹 مخصوصاً زمانی که خانواده ی علی را بین تماشاچیها دیدم که با چه ترس و نگرانی ای ، مسابقه را تماشا می کردند،
🏹 به کلی دگرگون شدم.
📙 داستان کوتاه شکست قهرمانانه
📗 بخش دوم / آخر
🏹 مربی من ، از گوشه ی میدان فریاد می کشید : « حواست کجاست ؟ چکار داری می کنی؟»
🏹 اما من حواسم آن جا نبود.
🏹 علی سعی می کرد حمله کند
🏹 و من مدام جا خالی می دادم.
🏹 باید هرچه زودتر تصمیم می گرفتم
🏹 از یک طرف آن همه برای رسیدن به چنین جایگاهی زحمت کشیده بودم،
🏹 و از طرف دیگر
🏹 می دانستم که علی و خانوادهاش
🏹 چقدر برای پیروزی در این مسابقه زحمت کشیدهاند.
🏹 تنها چیزی که برایم معلوم شده بود
🏹 این که من تصمیم نداشتم علی را شکست دهم.
🏹 اگرچه در ابتدا خودم هم از این فکر شوکه شدم، تصمیمی بود که گرفته بودم.
🏹 بدون شک ، هرکس دیگری به جای علی بود تمام تلاشم را برای شکست دادنش به خرج می دادم؛ اما قضیه ی علی فرق می کرد.
🏹 شاید او خیلی بیشتر از من به جایزه ی این مسابقه احتیاج داشت.
🏹 بعد از رسیدن به چنین جایگاهی ، دلم نمی خواست من آن کسی باشم که او را از رسیدن به پیروزی باز بدارد.
🏹 احساس می کردم با این کار ، اگرچه به کربلا نمی رسم اما امام حسین خیلی بیشتر خوشحال می شود.
🏹 چندان تلاشی برای مبارزه نکردم.
🏹 علی به راحتی و با چندین ضربه ی محکم ، من را زمین زد و قهرمان شد.
🏹 بعد هم با خوشحالی دوید و خواهرهای کوچکش را که از شدت خوشحالی گریه می کردند بغل کرد.
🏹 آن روز ، لذت بخش ترین ضربههای دردناک را در تمام طول مسابقات تجربه کردم.
🏹 آن روز اگرچه باختم،
🏹 اما پدر و مادرم ، حسابی من را برای تمام موفقیتهایم تشویق کردند.
🏹 خودم هم اگرچه شکست خورده بودم، نه تنها ناراحت نبودم بلکه از نتیجه کارم حسابی هم خوشحال و راضی بودم و این خوشحالی ، زمانی به اوج خودش رسید که متوجه شدم ، پدرم برای روز شهادت امام رضا علیه السلام ، بلیت مشهد گرفته .
نویسنده : امین ریسمان کارزاده
📚 @dastan_o_roman
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
#داستان #داستان_کوتاه #اخلاق_در_ورزش #جوانمردی #مروت
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
حضرت دریا به سبک سلام فرمانده .mp3
6.87M
🎧 سرود زیبای " حضرت دریا "
🎼 به سبک سلام فرمانده
🎧 صوتی
🎙 گروه همخوانی انصارالمهدی (عج)
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#سرود #امام_رضا
هدایت شده از توکل بر خدا
سلام . کتابچه ها چند روز پیش به دستم رسید ، محتوای خیلی خوبی داره و بسیار مفیده برای دانش آموزان .
خیلی ممنون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥇 حنانه برنده مدال نجوم
حنانه هم مدال اخلاق دارد
هم مدال نجابت
🇮🇷 @amoomolla