🤔 #معما #زنان #ام_البنین ۳۶۴
🧠 روز وفات ام البنین ،
🧠 به چه روزی نامگذاری شد ؟!
✅ پاسخ 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
✍ شعر مداحی ام البنین جان
💎 بعد از هر مصرع ،
💎 دوبار بگوئید ام البنین جان
🌸 ای مادرِ چهار جوان ...
🌸 ای مهربان ، ای قهرمان ...
🌸 ای با ادب ، ای با ایمان ...
🌸 ای مایه ی فخرِ جهان ...
🌸 نور زمین و آسمان ...
🌸 دست کَرَم در هر زمان ...
🌸 ای نورِ جمعِ قدسیان ...
🌸 مادرِ پاکِ شهیدان ...
🌸 تو جانشین زهرایی ...
🌸 تو همسر مرتضایی ...
🌸 تو قصه ی عاشورایی ...
🌸 تو بانوی با وفایی ...
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #ام_البنین #مداحی
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 ادب
💎 هنگامی که به خانه امام علی
💎 قدم نهاد ،
💎 خود را نه به عنوان مادر دوم
💎 یا جانشین حضرت زهرا علیها السلام
💎 بلکه به عنوان خادم فرزندان او
💎 معرفی نمود .
💎 با فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام
💎 با ادب رفتار می کرد
💎 آنها را گرامی می داشت .
💎 و بر فرزندان خود مقدم می نمود .
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #ادب
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 پاسداشت نهضت عاشورا
💎 ام البنین ، پس از واقعه عاشورا
💎 با مرثیه خوانی و نوحه سرایی
💎 ندای مظلومیت کربلاییان را
💎 به گوش نسل های آینده رساند .
💎 این موضوع افزون بر بار سیاسی ،
💎 بارِ عاطفی نیز داشته است .
💎 ایشان ، سخنوری توانا
💎 و شاعری خوش بیان بود .
💎 وی به همراه عبیدالله فرزند عباس
💎 در بقیع حاضر می شد
💎 و بر شهیدان کربلا ،
💎 نوحه سرایی می کرد .
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #محرم #کربلا
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 علم و دانایی
💎 زندگانی ام البنین ،
💎 همواره با بصیرت و نور دانش ،
💎 همراه بوده است .
💎 برخی در بیان فضل و دانش ایشان
💎 او را با حضرت زینب کبری
💎 البته در سطح پایین تر ،
💎 مقایسه کردند .
💎 و او را به صفت عالمه و فاضله
💎 می ستایند .
💎 عشق و علاقه ایشان ،
💎 نسبت به اهل بیت علیهم السلام
💎 تنها در روابط عاطفی نبود ،
💎 بلکه از آگاهی و شناخت وی
💎 سرچشمه می گرفت .
💎 علمِ سرشارِ وی ،
💎 در کلام او و فرزند بزرگوارش عباس
💎 نمایان بود .
💎 او همچنین از محدثات شیعه است
💎 و فرزندان خود را با علم و دانایی
💎 تربیت نمود .
💎 همه آنانی که از ام البنین نام بردند
💎 وی را به فضل و کمال و علم
💎 ستوده اند .
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #ادب
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 مهربانی
💎 حضرت ام البنین ،
💎 با فرزندان امیرالمؤمنین ،
💎 با عشق و ملاطفت و مهربانی
💎 صحبت می نمود
💎 و از صمیم قلب ، و از تمام وجود
💎 چونان مادری مهربان و دلسوز
💎 با آنها برخورد می کرد .
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #مهربانی
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 معرفت ، وفا ، ولایت پذیری ، صبر
💎 حضرت ام البنین ،
💎 وقتی خبردار شد که بشیر
💎 نماینده امام سجاد علیه السلام
💎 به مدینه آمده است ، جلو رفت
💎 و از امام حسین علیه السلام پرسید
💎 بشیر گفت :
💎 فرزندت عباس شهید شده است
💎 ایشان بیان کردند:
💎 بشیر از امامم حسین چه خبر؟
💎 بشیر گفت :
💎 دیگر فرزندانت نیز شهید شده اند.
💎 ایشان بار دیگر تکرار کردند:
💎 بشیر از حسین بگو.
💎 بشیر خبر شهادت حضرت را داد
💎 بانو فریادی سر داد و ناله کرد.
💎 تمام این وقایع نشانگر معرفت او
💎 به مقام ولایت و امامت است .
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #معرفت #وفا #ولایت #صبر
✍ ویژگی های حضرت ام البنین
🔰 احساس مسئولیت مقابل دین خدا
💎 یکی از دلایلی که باعث شد
💎 حضرت امّ البنین ،
💎 در عشق به امام حسین علیه السلام
💎 ذوب گردد
💎 و با تمام وجود ،
💎 پیرو اهل بیت علیهم السلام شود
💎 و به درجات ایثار و فداکاری ،
💎 در این راه نایل آید
💎 و خود و فرزندان و هر آنچه دارد را
💎 برای جگر گوشه حضرت بتول دهد
💎 تا از او حمایت و دفاع کنند ،
💎 احساس مسؤولیت ام البنین
💎 در برابر اهل بیت علیهم السلام بود
🇮🇷 @amoomolla
#ام_البنین #مسئولیت_پذیری
✍ داستان کوتاه صبر مادرانه
💎 روزی امیر مؤمنان ،
💎 عباس را در دامان خود گذاشت
💎 آستین هایش را بالا زد
💎 امام در حالی که می گریست
💎 به بوسیدن بازوان عباس پرداخت .
💎 ام البنین حیرت زده از این صحنه،
💎 از امام پرسید: چرا گریه می کنید؟
💎 حضرت با صدایی آرام و اندوه زده
💎 پاسخ داد :
🌹 به این دو دست نگریستم
🌹 و آنچه را بر سرشان خواهد آمد
🌹 به یاد آوردم .
💎 امّ البنین شتابان و هراسان پرسید :
🌟 چه بر سر آنها خواهد آمد؟
💎 حضرت ، با صدایی پر از غم و اندوه
💎 و با تأثر فرمودند :
🌹 آنها از ساعد قطع خواهند شد .
💎 این کلمات چون صاعقه ای
💎 بر امّ البنین فرود آمد
💎 و قلبش را ذوب کرد .
💎 سپس با اضطراب و به سرعت ،
💎 از امیرالمومنین پرسید :
🌟 چرا قطع می شوند ؟!
💎 امام فرمودند :
🌹 فرزندمان در راه یاری اسلام
🌹 و دفاع از برادرش حسین ،
🌹 و برای حفظ شریعت الهی .
🌹 دستانش قطع خواهد شد .
💎 امّ البنین به شدت گریست
💎 ولی به صبر و بردباری چنگ زد
💎 و عمق ایمان خود را نشان داد
💎 و خدا را سپاس گفت که فرزندش ،
💎 فدایی سبط گرامی رسول خدا ،
💎 خواهد شد .
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #ام_البنین #صبر
✍ معرفی بازی شب یلدا ۱
🌸 مادران یا پدران را به صف کنید
🌸 و از بچه ها بخواهید
🌸 دست پدر و مادر را ببوسند
🌸 سپس پای آنها را ببوسند
🌸 هر که زودتر انجام داد ، برنده است
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #بازی #یلدا
⚽️ معرفی بازی شب یلدا ۲
🌸 چشم دختربچه ها را ببندید
🌸 و مادران آنها را ردیف کنید
🌸 و از دخترها بخواهید
🌸 که با لمس کردن صورت مادران
🌸 مادر خود را پیدا کنند .
🌸 برای پسران نیز ، همینطور
🌸 آنها هم باید پدر خود را بیابند .
🌸 البته برعکس هم می شود
🌸 و چشم پدران و مادران را می بندیم .
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #بازی #یلدا
✍ معرفی بازی شب یلدا ۳
🌟 نقاشی 🎨
🌟 دارت 🎯
🌟 تیراندازی 🔫
🌟 دو میدانی 🏃🏃♂
🌟 بولینگ 🎳
🌟 پرتاب حلقه ⭕️
🌟 نمایش 🎭
🌟 گنج یابی
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #بازی #یلدا
✍ معرفی بازی شب یلدا ۴
🌟 ساخت کاردستی ✂️
🌟 فوتبال 🥅 ⚽️
🌟 بازی های فکری
🌟 پازل 🧩
🌟 رباتیک 🪛🔩
🌟 تنیس 🏓
🌟 بدمینتون 🏸
🌟 بازی وسطی با توپ
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #بازی #یلدا
✍ معرفی بازی شب یلدا ۵
🌟 هفت سنگ
🌟 بازی کبدی یا زوو
🌟 لی لی
🌟 خمیربازی
🌟 قایم با شک
🌟 طناب کشی
🌟 خروس جنگی
🇮🇷 @amoomolla
👌🏻 #بازی #یلدا
😂 #جوک #طنز #یلدا
😍 تصمیم گرفتیم امسال شب یلدا
😍 کل فامیل رو دعوت کنیم
😍 اما با دیدن گرانی ها
😍 اونارو به جای آجیل و تنقلات ،
😍 به ایمان ، تقوا و عمل صالح
😍 دعوت کردیم . 😂😂
🇮🇷 @amoomolla
😂 #جوک #طنز #یلدا
😍 وقتی قیمت آجیل و میوه رو دیدم
😍 یک روز قبل از شب یلدا
😍 با زن و بچه ها رفتیم مسجد
😍 و نیت سه روز اعتکاف کردیم 😁
😍 عجب معنویتی ، عجب صفایی
😍 حتی شبا هم روزه ایم 😂
🇮🇷 @amoomolla
👈 #طنز #جوک #شوخی #یلدا
🌸 از خوبی خانواده پرجمعیت بگم
🌸 یه بار شب یلدا
🌸 رفتیم مهمونی خونه داییم اینا
🌸 موقع برگشتن وسط راه ،
🌸 بابام ، ما رو شمرد .
🌸 دید که یکیمون کمه .
🌸 با آرامش خاصی گفت :
😍 اشکالی نداره فردا میرم میارمش .
🌸 وقتی رسیدیم خونه
🌸 دیدیم جلوی تلویزیون خوابه
🌸 قشنگ جاش گذاشته بودیم . 😂
🌸 اصلا نبردیمش مهمونی 😆
🇮🇷 @amoomolla
✍ معرفی بازی شب یلدا ۷
😍 بازی مَحرم و نامَحرم
🏵 تعدادی از بچه ها را روی صحنه آورده
🏵 و به ترتیب به هر کدام ،
🏵 اسم یکی از محرم ها یا نامحرم ها را
🏵 می گوییم مثلا :
🔰 پسر عمو ، پسر همسایه ، برادر ، پسر خاله ، دایی ، پدربزرگ ، عمو ، پسر دایی ، پسر اینترنتی ، دختر عمو ، خاله ، مامان ، دخترهمسایه ، عمه ، دخترخاله ، مادربزرگ ، دختراینترنتی ، خواهر و...
🏵 و آنها باید حدس بزنند ؛
🏵 که محرم است یا نامحرم .
🏵 چنانچه اشتباه حدس بزنند ؛
🏵 از بازی حذف می شوند .
🏵 تا اینکه یک نفر ، باقی بماند
🏵 و به عنوان برنده ، معرفی گردد .
🇮🇷 @amoomolla
#یلدا #جشن_تکلیف #احکام #بازی
✍ معرفی بازی شب یلدا ۸
✅ بازی تکرار جملات
🌸 از بچه ها بخواهید
🌸 تا هر کدام از جملات زیر را ،
🌸 پنج بار ، تند و سریع بگویند .
💠 ۱. رکوع ، خشوع ، خضوع
💠 ۲. سجدهی ساجد ، مسجدِ سجاد
💠 ۳. قنوت ، رکوع ، سجود
🇮🇷 @amoomolla
#تکرار_جملات #سرگرمی #بازی #یلدا
✍ معرفی بازی شب یلدا ۹
✅ موضوعات ساده برای پانتومیم
هواپیما ، دعا کردن ، توپ ، ماشین ، دوچرخه ، وضو ، آب خوردن ، موتور ، اسب ، خوابیدن ، خرید کردن ، ماهی ، قاشق ، قیچی ، کاراته ، مشت ، کشتی ، فیل ، زرافه ، جوجه تیغی ، پنگوئن ، شامپانزه ، ساندویچ ، داغ ، پریدن ، عشق ، پرش ، عطسه ، چکش ، خوشحال ، ناراحت ، عصبانی ، مسخره کردن ، تعجب کردن ، ترسیدن ، گریه کردن ، خندیدن ، جوک ، صدف ، چراغ راهنمایی ، تفنگ ، بمب ، دوربین عکاسی ، شانه کردن مو ، تلفن زدن ، ستاره ، بیدار شدن ، غذا خوردن ، مسواک زدن ، دوش گرفتن ، مریض شدن
🇮🇷 @amoomolla
#پانتومیم #سرگرمی #بازی #یلدا
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کوتاه یلدا کوچولو
🌟 یلدا کوچولو ، در روز سی ام آذر ،
🌟 یعنی در آخرین روز پاییز
🌟 و در شب یلدا به دنیا آمده بود .
🌟 هر سال شب یلدا ،
🌟 همه در خانه ی یلدا جمع می شدند
🌟 و تولدش را جشن می گرفتند .
🌟 امسال هم در شب یلدا ،
🌟 هم پدربزرگ و مادر بزرگ آمدند
🌟 هم عمه و عمو و خاله و دایی
🌟 تا ۵ سالگی یلدا را جشن بگیرند .
🌟 وقتی مادر یلدا ،
🌟 شمع های روی کیک را روشن کرد
🌟 به یلدا گفت : دخترم، یک آرزو بکن
🌟 یلدا چشم هایش را بست و گفت :
💎 آرزو می کنم که فردا برف ببارد
💎 و زمین سفیدپوش شود ،
💎 آن قدر برف بیاید
💎 که بتوانم یک آدم برفی درست کنم
🌟 مهمان ها به حرف یلدا خندیدند
🌟 و برای او دست زدند .
🌟 یلدا شمع ها را فوت کرد ،
🌟 هدیه هایش را گرفت
🌟 و از همه تشکر کرد .
🌟 خاله پاییز و ننه سرما ،
🌟 که روی یک تکه ابر سفید ،
🌟 نشسته بودند
🌟 و زمین را نگاه می کردند ،
🌟 یلدا را دیدند و آرزویش را شنیدند .
🌟 خاله پاییز به ننه سرما گفت :
🍂 شنیدی ؟!
🍂 یلدا کوچولو دلش می خواهد
🍂 که فردا برف ببارد .
🍂 تو می توانی از کوله پشتی ات
🍂 برفها را بیرون بریزی
🍂 و همه جا را سفیدپوش کنی
🌟 ننه سرما با اخم گفت :
❄️ اما من دلم نمی خواهد
❄️ برفها را به کسی هدیه کنم
❄️ می خواهم آنها را ،
❄️ برای خودم نگه دارم .
🌟 خاله پاییز گفت :
🍂 اگر برف را برای خودت نگه داری ،
🍂 نمی توانی بچه ها را خوشحال کنی
🌟 ننه سرما فکری کرد و گفت :
❄️ باشه ! به خاطر بچه ها ،
❄️ همه جا را با برف سفیدپوش می کنم
🌟 او کوله پشتی اش را باز کرد
🌟 و برف ها ، از آن بیرون ریخت ،
🌟 آن شب هوا سرد و آسمان ابری شد
🌟 و برف شروع به باریدن کرد.
🌟 تمام شب برف می بارید.
🌟 فردا صبح بچه ها با خوشحالی
🌟 روی برفها سُر خوردند
🌟 و برف بازی کردند.
🌟 یلدا کوچولو از خواب بیدار شد
🌟 و برفها را دید ، از ته دلش خندید
🌟 و با شادی گفت :
💎 ننه سرمای عزیز !
💎 ممنونم که به من برف هدیه دادی
💎 و مرا به آرزوی خودم رساندی .
🌟 آن روز یلدا یک آدمک برفی ساخت
🌟 و برایش دماغی از هویج
🌟 و چشم هایی از زغال
🌟 و دستهایی با تکه چوب گذاشت .
📚 @dastan_o_roman
👌🏻 #داستان_کوتاه #یلدا
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان و نمایشنامه شب یلدا
❄️ آی بچه ها ، سلام سلام ،
❄️ فرشته برف و سرمام ،
❄️ چطوره باز حال شما
❄️ چطوره احوال شما
❄️ می دونم خوب و خوشحالید
❄️ زرنگ ، باهوش و باحالید
❄️ آفرین ساکت نشستین
❄️ به به چه مهربون هستین
❄️ منم خوب و خوشحالم
❄️ میپرم با دو بالم
❄️ حالا می خوام پرواز کنم
❄️ تا قصه رو آغاز کنم
❄️ با نام و یادِ خدا
❄️ میگم قصه ی یلدا
❄️ یکی بود یکی نبود
❄️ زیر گنبد کبود
❄️ یه خونه بود پر از صفا
❄️ دور از جفا ، پر از وفا
❄️ توی خونه پیرزنی بود
❄️ عاشق بچه و نی نی بود
❄️ یک روز مانده به یلدا
❄️ غصه میخورد از فردا
❄️ چون برای شب یلدا
❄️ نه میوه داشت نه غذا
❄️ تا با اون از بچه هاش
❄️ از نوه ها ، غنچه هاش
❄️ پذیرایی کنه باز
❄️ تا شود مهمان نواز
❄️ می خواد هر جور ممکنه
❄️ آبروداری کنه
❄️ توی همین فکرا بود
❄️ که ناگهان خیلی زود
❄️ صدای در را شنید
❄️ ناگهان از جا پرید
❄️ کیه کیه در میزنه
❄️ در رو با لنگر میزنه
🌺 انارم و انارم
🌺 هزار تا دانه دارم
🌺 سرخ و آبدار ، شیرینم
🌺 خوشمزه ، دلنشینم
🌺 غصه نخور من هستم
🌺 نگو خالیه دستم
🌟 خوش اومدی بفرما
🌟 قدمت رو چشم ما
🍋 لیموی نازنینم
🍋 مثل نبات شیرینم
🍋 ضد سرماخوردگی ،
🍋 دوست تو در زندگی
🍋 غصه نخور خانوم جون
🍋 من اومدم به میدون
🌟 خوش اومدی بفرما
🌟 قدمت رو چشم ما
🍇 انگورم و انگورم
🍇 دُرُشتم و مغرورم
🍇 شاهانه توی باغم
🍇 شبیه چل چراغم
🍇 اومدم تا نمونی
🍇 توی غم و حیرونی
🌟 خوش اومدی بفرما
🌟 قدمت رو چشم ما
🍎 من سیبم و من سیبم
🍎 عزیزم و نجیبم
🍎 قرمز و سبز و زردم
🍎 دوای هر چه دردم
🍎 اول منو می شورن
🍎 بعدش گازم می گیرن
🍎 اومدم تا سفره تون
🍎 بشه رنگی و گُلگُون
🌟 خوش اومدی بفرما
🌟 قدمت رو چشم ما
🍿 آجیلم و آجیلم
🍿 با ریش و با سبیلم
🍿 محبوب بچه هایم
🍿 شادی چله هایم
🍿 با کشمش و با پسته
🍿 با بادومِ در بسته
🍿 غصه نخور مادرجون
🍿 من اومدم پیش تون
🌟 خوش اومدی بفرما
🌟 قدمت رو چشم ما
🍊 منم منم پرتقال
🍊 نارنجی پوش و باحال
🍊 میوه ی فصلِ سردم
🍊 دشمنِ رنج و دردم
🍊 ویتامینِ ث دارم
🍊 بچه هارو دوست دارم
🍊 اومدم تا باز نگی
🍊 خالی ، جایِ نارنگی
❄️ پیرزن ، خوشحال و شاد
❄️ شکر خدا می کرد زیاد
❄️ دیگه هیچ غصه ای نداشت
❄️ تو سفره هیچی کم نداشت
❄️ با بچه ها و نوه هاش
❄️ بازی می کرد یواش یواش
✍ حامد طرفی
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #نمایشنامه #یلدا #شعر