eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
هشتک های کانال تربیت دینی کودک : مواد آموزشی : موضوعی : 👈 👈 طرح درس های اخلاقی و قرآنی 👈 👈
💫 داستان سفر عجیب و غریب 💫 🌹 در زمان خلافت معتصم ، شخصی را ، 🌹 به اتهام آن که ادعای پیامبری کرده 🌹 با بند آهنین ، به زندان انداختند . 🌹 شخصی به نام علی بن خالد ، 🌹 که کنجکاو شده بود ، 🌹 برای ملاقات او ، به آنجا رفت . 🌹 و به نگهبان چیزی داد ، 🌹 تا او را به نزد آن زندانی راه دهد . 🌹 زندانی را دید و با او کمی صحبت کرد 🌹 دانست که او مردی است فهمیده و باهوش . 🌹 علی بن خالد پرسید : 🔸 تو کی هستی و چه ادعایی داری ؟ 🕋 گفت : من اهل شام هستم 🕋 و سالها در مسجد راس الحسین ، 🕋 همان محلی که سر امام حسین علیه ‌السلام 🕋 در آنجا بود ، 🕋 به عبادت مشغول بودم ، 🕋 روزی رو به قبله نشسته بودم 🕋 و به ذکر خداوند مشغول بودم 🕋 که ناگهان ، 🕋 مرد جوانی پیش من ظاهر شد و گفت : 👑 برخیز برویم . 🕋 منم اولش کمی ترسیدم 🕋 اما چهره او زیبا و معصومانه و معنوی بود 🕋 بلند شدم و همراه او رفتم 🕋 کمی حرکت کردیم 🕋 ولی ناگهان ، 🕋 خودم را در مسجد کوفه دیدم 🕋 خیلی تعجب کردم و با خود گفتم : 🕋 من در شام بودم ، در کوفه چکار می کنم ؟ 🕋 آن مرد جوان گفت : این جا را می‌شناسی ؟ 🕋 گفتم : بله ، مسجد کوفه است . 🕋 پس او به نماز ایستاد 🕋 و من هم به او اقتدا کردم 🕋 و چون نماز ما تمام شد 🕋 از مسجد خارج شدیم . 🕋 هنوز چند قدمی نرفته بودم 🕋 که خودم را ، در مدینه دیدم 🕋 کنار مسجد النبی صلی الله علیه و آله 🕋 باز هم تعجب کردم ، ولی چیزی نگفتم . 🕋 با هم به روضه‌ مبارکه وارد شدیم . 🕋 او به پیامبر سلام کرد 🕋 و من هم سلام کردم . 🕋 او به نماز ایستاد و من هم نماز خواندم . 🕋 پس از ادای نماز ، بیرون آمدیم ، 🕋 باز چند قدمی نرفته ، خود را در مکه دیدم ! 🕋 هم متعجب بودم هم خوشحال . 🕋 خوشحالم از اینکه در یک روز ، 🕋 چند مکان شریف را زیارت کردم . 🕋 آن مرد جوان فرمود : اینجا را می‌شناسی ؟ 🕋 گفتم : بله ، این جا مکه است . 🕋 و به طواف مشغول شدیم ، 🕋 سپس از مکه بیرون آمدیم 🕋 و ناگهان خود را در جای اولم دیدم 🕋 یعنی همان مسجد راس الحسین علیه ‌السلام 🕋 روزها و شبها ، از این حال در شگفت بودم 🕋 تا آن که سال دیگر در همان اوقات ، 🕋 آن شخص آمد و بار دیگر ، 🕋 مرا برای زیارت اماکن متبرکه برد 🕋 و چون خواست از من جدا شود 🕋 او را قسم دادم و گفتم : 🕋 تو را قسم می‌دهم به حق آن کسی که ، 🕋 چنین توانی به تو داده ، 🕋 خود را معرفی کن . 🕋 فرمود : من محمد بن علی هستم . 🕋 یعنی حضرت جواد علیه ‌السلام . 🕋 روز دیگر ، این جریان را ، 🕋 با دوستان خود در میان گذاشتم 🕋 ولی آنان این خبر را افشا کرده 🕋 و به وزیر معتصم اطلاع دادند . 🕋 او نیز مرا به جرم ادعای نبوت دستگیر کرد 🕋 در حالی که چنین ادعایی ندارم 🕋 و حقیقت امر را برای او شرح دادم 🕋 ولی او مسخره کرد و گفت : 🔥 خخخ ، او را آزاد کنید تا یک شبه ، 🔥 از شام به کوفه و از کوفه به مدینه ، 🔥 و از مدینه به مکه و دوباره به شام بازگردد . 🌹 چند روز بعد ، 🌹 علی بن خالد دوباره به ملاقات زندانی رفت 🌹 اما این بار ، نگهبانان را دید 🌹 که مضطرب و پریشان و ترسانند . 🌹 گفت : چی شده ؟ 🌹 نگهبانان گفتند : 💥 آن زندانی ، دیشب غیب شده 💥 با آن که با غل و زنجیر بسته شده بود . 💥 معلوم نیست به زمین فرو رفته 💥 یا به آسمان پرواز کرده 🌹علی بن خالد ، لبخندی زد و گفت : 🌹 حضرت جواد علیه ‌السلام ، 🌹 او را آزاد کرده . 🇮🇷 @amoomolla
🌹 شعر امام جواد علیه السلام 🌹 🌸 در نگاهش آفتاب ☀️ 🌸 بر لبش لبخند بود 😊 🌸 علم او بالاتر از 🔝 🌸 هر چه دانشمند 🎓 بود 🌸 ساده و بخشنده بود ، 🌸 مثل ابری مهربان ☁️ 🌸 با همان سن کمش ، 🌸 شد امام شیعیان 🌸 چهره ای پر نور داشت 😇 🌸 او شبیه ماه بود 🌙 🌸 حیف اما عمر او ، 🌸 مثل گل کوتاه بود 🌹 🌸 ناگهان پرواز کرد ، 🌸 مثل جدّ خود حسین 🌸 پر شد از عطر بهار ، 🌸 کوچه های کاظمین 🌸 کاش دور از ما نبود ، 🌸 تربت زیبای او 🌸 می روم مشهد که هست 🕌 🌸 مرقد بابای او 🎼 @sorood_sher 🇮🇷 @amoomolla
🧐 ۵۳۳ 🧠 مادر امام جواد علیه السلام 🧠 چه نام دارد ؟! 🧠 @moaama_chistan 🇮🇷 @amoomolla
🧐 ۵۳۴ 🧠 امام جواد علیه السلام ، 🧠 در چند سالگی امام شدند ؟! 🧠 @moaama_chistan 🇮🇷 @amoomolla 🤔
✍ داستان کوتاه دستِ دزد 🌹 در زمان امام جواد علیه السلام 🌹 روزی «ابن ابى دُؤاد» 🌹 که از علمای آن زمان بود 🌹 از مجلس معتصم بازمی‌گشت 🌹 در حالى که به شدت افسرده 🌹 و غمگین بود . 🌹 در راه زُرقان را دید 🌹 از قدیم بین زرقان و ابن ابى دُؤاد ، 🌹 دوستى و صمیمیت وجود داشت 🌹 زرقان از دیدن حال بد دوستش 🌹 علت را از او جویا شد . 🌹 ابن ابى دُؤاد گفت : 🥀 امروز آرزو کردم که کاش 🥀 بیست سال پیش مرده بودم 🌹 زرقان پرسید : چرا ؟ 🌹ابن ابى دُؤاد گفت : 🥀 به خاطر بلایی که ابوجعفر 🥀 در مجلس معتصم بر سرم آورد 🌹 زرقان گفت : جریان چه بود ! 🥀 گفت : شخصى به سرقت اعتراف کرد 🥀 و از خلیفه (معتصم) خواست 🥀 که با اجراى کیفر الهى ، 🥀 او را پاک سازد . 🥀 خلیفه نیز همه فقها را گرد آورد 🥀 و همچنین 🥀 محمد بن على (امام جواد) را نیز 🥀 فرا خواند و از ما پرسید : 👑 دست دزد از کجا باید قـطع شود؟ 🥀 من گفتم : از مچ دست 👑 گفت : دلیل آن چیست؟ 🥀 گفتم: چون منظور از دست 🥀 در آیه تیمم : 👈 فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَیْدِیْکُمْ ، 🥀 مچ دست است . 🥀 گروهى از فقها نیز در این مطلب 🥀 با من موافق بودند 🥀 ولى گروهى دیگر گفتند : 🥀 لازم است از آرنج قـطع شود 🥀 و چون معتصم دلیل آن را پرسید 🥀 گفتند : منظور از دست ، 🥀 در آیه وضو ، تا آرنج است . 👈 فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَاَیْدِیَکُمْ اًّلىَ الْمَرافِقِ 📖 صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید 🥀 آنگاه معتصم ، 🥀 رو به محمد بن على (امام جواد) کرد 🥀 و پرسید : 👑 نظر شما در این مسئله چیست؟ 🥀 او هم گفت : 🕌 اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. 🥀 اما معتصم اصرار کرد و قسم داد 🥀 که باید نظرتان را بگویید. 🥀 محمد بن على گفت: 🕌 چون قسم دادى نظرم را مى‌گویم. 🕌 اینها در اشتباهند، 🕌 زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود 🕌 و بقیه دست باید باقى بماند. 👑 معتصم گفت: به چه دلیل؟ 🕌 امام گفت : زیرا رسول خدا فرمود: 🕌 سجده بر هفت عضو بدن ، 🕌 تحقق مى‌پذیرد : 🕌 پیشانى ، دو کف دست ، 🕌 دو سر زانو ، و دو انگشت بزرگ پا 🕌 بنابراین اگر دست دزد ، 🕌 از مچ یا آرنج قطع شود ، 🕌 دستى براى او نمى‌ماند 🕌 تا سجده نماز را به جا آورد 🕌 و نیز خداى متعال مى ‌فرماید: 🕋 وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ 🕋 فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا 🕋 سجده گاه‌ها ( هفت عضو سجده ) 🕋 از آن خداست ، 🕋 پس هیچ کس را ، 🕋 همراه با خدا مخوانید 🕋 (و عبادت نکنید) 🕋 و آنچه براى خداست، قطع نمى‌شود. 🥀 عاقبت معتصم نیز 🥀 جواب محمد بن على را پسندید 🥀 و دستور داد 🥀 تا انگشتان دزد را قـطع کنند 🥀 و ما نزد حضار و سربازان ، 🥀 بى آبرو شدیم 🥀 من هم از فرط شرمسارى و اندوه 🥀 آرزوى مرگ کردم . 📚 منبع : مجمع البیان ، ج ۱۰ ، ص ۳۷۲ 📚 @dastan_o_roman 🇮🇷 @amoomolla