﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_الیسع(ع)
🌻يكى ديگر از پيامبران اليسع است كه نامش دو بار در قرآن در رديف پيامبران و نيكان و برجستگان آمده است.(671)تعبير قرآن نشان مىدهد كه او از پيامبران بزرگ الهى بود.
🌱طبق روايت قبل، او از شاگردان و وصى حضرت الياس عليهالسلام بود. پس از مقام پيامبرى به سوى قوم الياس (مردم بعلبك) فرستاده شد، و مردم آن جا را به سوى توحيد دعوت كرد، آنها از او اطاعت كردند و مقدمش را گرامى داشتند.
🌻او از پيامبران بنى اسرائيل بود و در زبان عبرى اليسع بن شافات خوانده مىشد.
اليسع به معنى ناجى (نجاتبخش) است و شافات به معنى قاضى است.(672)
🌱او مردم را به شريعت حضرت موسى عليهالسلام دعوت مىكرد. معجزاتى مانند شفا دادن بيماران، زنده كردن مردگان از او ظاهر شد، و موجب رونق كار او گرديد. (673)
🌻در كتاب حبيب السير آمده: سلسله نسب اليسع به افرائيم بن يوسف مىرسد. او بعد از غيبت الياس عليهالسلام به مقام نبوت رسيد، و به هدايت قوم بنى اسرائيل پرداخت، و پشتوانه محكمى براى حفظ بنى اسرائيل از گزند دشمنان و طاغوتيان بود. هرگاه كفار قصد حمله به بنى اسرائيل را داشتند، او كه از پنهانىها آگاه بود، به بنى اسرائيل خبر مىداد، تا خود را براى دفاع آماده سازند.
🌱يكى از شاهان جبار آن زمان كه با بنى اسرائيل دشمنى داشت و همواره با آنها مىجنگيد، دريافت كه اخبار جنگ، قبل از حمله به بنى اسرائيل، به آنها مىرسد. به اطرافيان خود گفت: چه كسى اسرار ما را به بنى اسرائيل خبر مىدهد؟ گفتند: شخصى به نام اليسع اين اخبار را به بنى اسرائيل مىرساند، شاه نسبت به اليسع خشمگين شد و دستور دستگيرى او را صادر كرد. مأموران خشن او براى دستگيرى اليسع بسيج شدند و او را دستگير كردند، ولى او در پرتو دعا، به طور معجزهآسايى از دست آنها گريخت و نجات يافت. حتى نفرين او باعث شد كه عدهاى از مأموران شاه، بينايى خود را از دست دادند.
🌻اليسع عليهالسلام سرانجام، از گروهى از يهود (به خاطر آزارشان) دورى نمود، و همچنان به وظايف پيامبرى ادامه مىداد تا از دنيا رفت، به گفته بعضى او ذوالكفل را وصى و جانشين خود قرار داد.(674)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_عزیر(ع)
#قسمت_اول🦋
🌿يكى از پيامبران حضرت عُزَير عليهالسلام است كه نام مباركش يك بار در قرآن آمده، آن جا كه در آيه 30 سوره توبه مىخوانيم:
✨✨وَ قالَتِ اليَهُودُ عُزَيرٌ ابنُ اللهِ، ✨✨
يهود گفتند: عُزَير پسر خدا است.
🌿نيز داستانى در قرآن به طور فشرده (در آيه 259 بقره) راجع به مرگ صد ساله شخصى، و زنده شدن او بعد از صد سال آمده كه طبق روايات متعدد، اين شخص همان عُزير پيامبر بوده كه خاطرنشان مىشود.
🌿عزير كه نامش در لغت يهود عزراء است در تاريخ يهود داراى موقعيت خاصى است. يهوديان معتقدند كه با بروز بخت النصر پادشاه بابل، و كشتار وسيع او، وضع يهود در هم ريخت. او معبدهاى آنان را ويران كرد و توراتشان را سوزانيد و مردانشان را به قتل رسانيد و زنان و كودكانشان را اسير كرد. سرانجام كورش پادشاه ايران بابل را فتح كرد و روى كار آمد. عزير عليهالسلام نزد او آمد و براى يهود شفاعت كرد، كورش موافقت كرد، آن گاه يهوديان به شهرهاى خود بازگشتند. در اين هنگام عُزير طبق آن چه در خاطرشان مانده بود، تورات را از نو نوشت و خدمت شايانى در بازسازى جمعيت يهود كرد. از اين رو يهوديان براى او احترام شايانى قايلند و او را نجاتبخش و زنده كننده آئين خود مىدانند.
🌿همچنين موضوع باعث شد كه گروهى از يهود را ابنُ الله (پسر خدا) خواندند.
🌿امروز در ميان يهود چنين عقيدهاى وجود ندارد، ولى اين مطلب (كه در قرآن آمده) حاكى است كه در عصر پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم گروهى از يهود بودند كه چنين عقيدهاى داشتند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_عزیر(ع)
#قسمت_دوم🦋
🦋مرگ صد ساله عُزَير، و زنده شدنش پس از صد سال🦋
🌱در قرآن داستان مرگ صد ساله عزير، و سپس زنده شدن او به طور خلاصه در يك آيه (بقره - 259) آمده است،(675) كه بسيار شگفتانگيز است. نظر شما را به شرح آن كه در روايات آمده جلب مىكنيم.
✨پدر و مادر عزير در منطقه بيت المقدس زندگى مىكردند، خداوند دو پسر دوقلو به آنها داد و آنها نام يكى را عزير، و نام ديگرى را عزره گذاشتند. عزير و عزره با هم بزرگ شدند تا به سن سى سالگى رسيدند، عزير ازدواج كرده بود، و همسرش حامله بود، كه بعدها پسر از او به دنيا آمد.(676)
🌱عزير عليهالسلام در اين ايام (كه سى سال از عمرش گذشته بود) به قصد سفر از خانه بيرون آمد و با اهل خانه و بستگانش خداحافظى كرد و سوار بر الاغ شد و اندكى انجير و آب ميوه همراه خود برداشت تا در سفر از آن بهره گيرد.
✨عزير از پيامبران بنى اسرائيل بود و همچنان به سفر خود ادامه داد تا به يك آبادى رسيد. ديد آن آبادى به شكل وحشتناكى در هم ريخته و ويران شده است. و اجساد و استخوانهاى پوسيده ساكنان آن به چشم مىخورد، هنگامى كه اين منظره وحشتزا را ديد، به فكر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و گفت:
اَنِّى يُحيِى هذِهِ اللهُ بعدَ مَوتِها؛
چگونه خداوند اين مردگان را زنده مىكند؟
او اين سخن را از روى انكار نگفت، بلكه از روى تعجب گفت.
🌱او در اين فكر بود كه ناگهان خداوند جان او را گرفت، او جزء مردگان در آمد و صد سال جزء مردگان بود، پس از صد سال خداوند او را زنده كرد. فرشتهاى از طرف خدا از او پرسيد: چقدر در اين بيابان خوابيدهاى، او كه خيال مىكرد، مقدار كمى در آن جا استراحت كرده، در جواب گفت:
لَبِثتُ يوماً او بَعضَ يومٍ؛ يك روز يا كمتر.
✨فرشته از جانب خدا به او گفت: بلكه صد سال در اينجا بودهاى، اكنون به غذا و آشاميدنى خود بنگر كه چگونه به فرمان خدا در طول اين مدت هيچگونه آسيبى نديده است، ولى براى اين كه بدانى يكصد سال از مرگ گذشته، به الاغ سوارى خود بنگر و ببين از هم متلاشى شده و پراكنده شده و مرگ، اعضاء آن را از هم جدا نموده است.
🌱نگاه كن و ببين چگونه اجزاى پراكنده آن را جمع آورى كرده و زنده مىكنيم.
عزير وقتى اين منظره (زنده شدن الاغ) را ديد گفت:
اَعلَمُ اَنَّ اللهُ على كلِّ شىءٍ قَديرٍ؛
مىدانم كه خداوند بر هر چيزى توانا است.(677)
✨يعنى اكنون آرامش خاطر يافتم، و مسأله معاد از نظر من شكل حسى به خود گرفت و قلبم سرشار از يقين شد.(678)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_عزیر(ع)
#قسمت_سوم🦋
🦋بازگشت عزير به خانه خود🦋
🌱 عزير سوار الاغ خود شد، و به سوى خانهاش حركت كرد. در مسير راه مىديد همه چيز عوض شده و تغيير كرده است. وقتى به زادگاه خود رسيد، ديد خانهها و آدمها تغيير نمودهاند. به اطراف دقت كرد، تا مسير خانه خود را يافت، تا نزديك منزل خود آمد، در آنجا پيرزنى لاغر اندام و كمر خميده و نابينا ديد، از او پرسيد: آيا منزل عزير همين است؟
🌻پيرزن گفت: آرى، همين است، ولى به دنبال اين سخن گريه كرد و گفت: دهها سال است كه عزير مفقود شده و مردم او را فراموش كردهاند، چطور تو نام عُزير را به زبان آوردى؟
🌱عزير گفت: من خودم عزير هستم، خداوند صد سال مرا از اين دنيا برد و جزء مردگان نمود و اينك بار ديگر مرا زنده كرده است.
🌻آن پيرزن كه مادر عزير بود، با شنيدن اين سخن، پريشان شد. سخن او را انكار كرد و گفت: صدسال است عزير گم شده است، اگر تو عزير هستى (عزير مردى صالح و مستجاب الدعوه بود) دعا كن تا من بينا گردم و ضعف پيرى از من برود. عزير دعا كرد، پيرزن بينا شده و سلامتى خود را بازيافت و با چشم تيزبين خود، پسرش را شناخت. دست و پاى پسرش را بوسيد. سپس او را نزد بنى اسرائيل برد، و ماجرا را به فرزندان و نوههاى عزير خبر داد، آنها به ديدار عزير شتافتند.
🌱عزير با همان قيافهاى كه رفته بود با همان قيافه (كه نشان دهنده يك مرد سى ساله بود) بازگشت.
🌻همه به ديدار او آمدند، با اين كه خودشان پير و سالخورده شده بودند. يكى از پسران عزير گفت: پدرم نشانهاى در شانهاش داشت، و با اين علامت شناخته مىشد. بنى اسرائيل پيراهنش را كنار زدند، همان نشانه را در شانهاش ديدند.
🌱در عين حال براى اين كه اطمينانشان بيشتر گردد، بزرگ به بنى اسرائيل به عزير گفت:
🌻ما شنيديم هنگامى كه بخت النصر بيت المقدس را ويران كرد، تورات را سوزانيد، تنها چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند. يكى از آنها عزير عليهالسلام بود، اگر تو همان عزير هستى، تورات را از حفظ بخوان.
🌱عزير تورات را بدون كم و كاست از حفظ خواند، آن گاه او را تصديق كردند و به او تبريك گفتند، و با او پيمان وفادارى به دين خدا بستند.
ولى به سوى كفر، اغوا شدند و گفتند: عزير پسر خدا است.(679)
🌻شخصى از حضرت على عليهالسلام پرسيد: آيا پسرى بزرگتر از پدرش سراغ دارى؟
فرمود: او پسر عزير است كه از پدرش بزرگتر بود و در دنيا بيشتر عمر كرد.
🌱راهب مسيحى از امام باقر عليهالسلام پرسيد: آن كدام دو برادر بودند كه دو قلو به دنيا آمدند، و هر دو در يك ساعت مردند، ولى يكى از آنها صدو پنجاه سال عمر كرد، ديگرى پنجاه سال؟(680)
🌻امام باقر عليهالسلام پاسخ داد: آنها عزير و عزره بودند كه هر دو از يك مادر دوقلو به دنيا آمدند، در سى سالگى عزير از آنها جدا شد، و صد سال به مردگان پيوست، و سپس زنده شد و نزد خاندانش آمد و بيست سال ديگر با برادرش زيست و سپس با هم مردند، در نتيجه عزير پنجاه سال، و عزره صد و پنجاه سال عمر نمود. (681)
پايان داستانهاى زندگى عزير عليهالسلام
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_اول🦋
🌱در قرآن مجيد به صراحت نامى از حضرت خضر عليهالسلام نيامده، ولى طبق روايات متعدد، منظور از آيه 65 سوره كهف (كه مربوط به داستان موسى و مرد عالم است و قبلا در زندگى موسى عليهالسلام ذكر شد) حضرت خضر عليهالسلام است، كه خداوند او را در آيه مذكور، چنين توصيف كرده است:
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَ عَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا؛
🌿 موسى و يوشع، در آن جا بندهاى از بندگان ما را يافتند كه رحمت و موهبت عظيمى از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.
🌱بنابراين خضر مطابق اين آيه، از بندگان خاص خدا است كه مشمول رحمت مخصوص الهى بوده از جانب خداوند علم لدنى داشت.
🌿مطابق پارهاى از روايات، نام او تاليا بن ملكان بود، و خضر لقب او است، زيرا خضر به معنى سبزى است و او هر كجا گام مىنهاد به بركت قدومش زمين سرسبز مىشد.
🌱از بعضى از روايات استفاده مىشود كه او از پيامبران بود، چنان كه بعضى آيات سوره كهف (مانند آيه 82 كهف: ما فَعَلتُهُ عَن اَمرِى و مانند آيه 80 فَاَرَدنا اين مطلب را تاييد مىنمايد.)
🌿و طبق روايات متعدد، حضرت خضر عليهالسلام از يك عمر طولانى تا قيامت برخوردار است و هم اكنون زنده مىباشد.(682) او از ياران ذوالقرنين بود كه شرح حال ذوالقرنين ذكر خواهد شد.
🌱و از امام باقر عليهالسلام نقل شده فرمود: خضر عليهالسلام پيامبر مرسل بود، خداوند او را به سوى قوم خود فرستاد، او آنها را به توحيد و ايمان به پيامبران و رسولان و كتابهاى آسمانى دعوت كرد و معجزه او اين بود كه در هر كجا از چوب خشك و زمين خالى از گياه مىنشست، آن چوب و زمين، سرسبز و خرم مىشد.از اين رو او با اسم خضر (كه به معنى سبز است) ناميده شد.
ا🌿و از نوادگان حضرت نوح عليهالسلام بود، و سلسله نسب او را چنين نوشتهاند: تاليان بن ملكان بن عابر بن ارفخشد بن سام بن نوح.(683)
🌱در رابطه با حضرت خضر عليهالسلام روايات و داستانهاى بسيارى در كتب حديث ما آمده، كه اگر گردآورى شود، كتاب قطورى خواهد شد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_دوم🦋
🦋بردگى خضر عليهالسلام از تاجر بازار🦋
🔰 روزى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: آيا مىخواهيد خاطرهاى از خضر عليهالسلام براى شما نقل كنم؟ گفتند: آرى اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم.
🔰پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: روزى خضر عليهالسلام در يكى از بازارهاى بنى اسرائيل عبور مىكرد، ناگهان فقيرى كه او را مىشناخت نزد او آمد و تقاضاى كمك كرد.
🌿خضر عليهالسلام گفت: ايمان به خدا دارى، ولى چيزى نزدم نيست تا به تو بدهم.
🔰فقير گفت: آثار نورانيت و خير در چهره تو مىنگرم، و اميد خير از تو دارم تو را به وجه (آبروى) خدا به من كمك كن.(684)
🌿خضر عليهالسلام گفت: مرا به امر عظيم (آبروى خدا) قسم دادى، چيزى ندارم (ولى نمىتوانم از اين امر عظيم كه نام بردى بگذرم) جز اين كه مرا به عنوان برده (غلام) بگيرى و در اين بازار بفروشى، و پولش را براى خود بردارى.
فقير گفت: آيا چنين كارى روا است؟
🔰 خضر گفت: به حق مىگويم كه تو مرا به امر عظيم سوگند دادى. من نمىتوانم اين نام عظيم را ناديده بگيرم، مرا بفروش.
🔰فقير: خضر را به تاجرى به مبلغ چهارصد درهم فروخت، و آن پول را براى خود برداشت و رفت.
🌿خضر عليهالسلام مدتى نزد اربابش ماند، ولى ديد اربابش كارى را بر عهده او نمىگذارند.
🌿روزى به اربابش گفت: تو مرا براى خدمت خريدهاى، دستور بده تا كارى را براى تو انجام دهم.
🌿تاجر گفت: من خوش ندارم كه تو را به زحمت بيفكنم، تو پيرمرد سالخوردهاى هستى.
خضر گفت: نه، كار براى من زحمت نيست.
🌿تاجر سنگ بزرگى را در گوشه خانهاش نشان داد كه لازم بود شش نفر كارگر در طول يك روز بتوانند آن سنگ را از آن جا بردارند و بيرون ببرند و گفت: اين سنگ را از خانه خارج كن.
🔰خضر عليهالسلام در همان ساعت، آن سنگ را برداشت و به تنهايى آن را بيرون برد.
تاجر به او گفت: آفرين، كار را بسيار نيكو انجام دادى، با قدرتى كه هيچكس آن قدرت را ندارد.
🔰پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانهام مىگذارم، نسبت به اهل خانهام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم.
خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى مىخواهى بفرما انجام دهم.
تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم.
🌿تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر عليهالسلام ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به وجه (آبروى) خدا سوگند مىدهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟
🌿 خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه وجه خدا باشد سوگند دادى، و همين وجه خدا مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيدهاى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت.
🔰اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونهاى محشور مىشود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردنشان صدايش به گوش مىرسد، در چهره او دميده مىشود.
تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم.
خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى.
🌿تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانهام هر گونه كه مىخواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا مىخواهى برو.
خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند پردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود.
🔰خضر عليهالسلام گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد. (685)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_سوم🦋
🦋نصيحت خضر عليهالسلام به موسى عليهالسلام🦋
🌱هنگامى كه در ماجراى ملاقات موسى و خضر (كه داستانش در زندگى موسى گذشت) خضر خواست از موسى عليهالسلام جدا شود، موسى عليهالسلام از خضر عليهالسلام تقاضاى اندرز و نصيحت كرد. خضر عليهالسلام گفت:
✨1 - به آن كس (خداوند) بپيوند كه پيوستن به او براى تو زيانى ندارد، و پيوستن به غير او سودى براى تو نخواهد داشت.
✨2 - از لجاجت پرهيز كن.
✨3 - از حركت بى هدف و بدون نياز، دورى كن.
✨4 - خنده بى جا و بدون تعجب نكن.
✨5 - خطاكار را به خاطر خطايش سرزنش نكن (با ملايمات او را از خطايش بازدار و گرنه جرىتر مىشود).
✨ 6 - در مورد خطاهاى خود، در درگاه خدا گريه كن.(686)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_چهارم🦋
🦋وسعت علم پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و وصى او🦋
🌷 هنگامى كه موسى عليهالسلام از خضر عليهالسلام جدا شد، و به خانهاش بازگشت، برادرش هارون عليهالسلام از موسى عليهالسلام پرسيد: چه خاطرهاى از ملاقات با خضر عليهالسلام دارى برايم بيان كن.
🌷موسى عليهالسلام فرمود: با خضر عليهالسلام كنار دريا نشسته بوديم. ناگاه پرنده به پيش ما فرود آمد و قطره آبى را از دريا به منقارش گرفت و سپس به طرف مشرق افكند، بار ديگر قطره آبى به منقار گرفت و آن را به سوى مغرب افكند، سپس قطره ديگرى آب به منقار گرفت و آن را به سوى آسمان افكند، بار چهارم قطره آبى از دريا به منقار گرفت و به سوى زمين افكند، براى بار پنجم با منقارش قطره آبى گرفت و سپس به دريا انداخت.
🌷ما از اين حادثه شگفت زده شديم، خضر از آن پرنده پرسيد: اين كارها چيست كه انجام دادى؟ آن پرنده جواب نداد.
🌷در اين هنگام شخصى به صورت صياد به نزديك ما آمد و به ما نگاه كرد و گفت: براى چه شما را در مورد كارهاى آن پرنده متحير مىنگرم؟
🌷 موسى و خضر گفتند: آرى، حيرت ما در مورد راز اين حركاتى است كه آن پرنده انجام داد.
صياد گفت: من مردى صياد هستم و راز آن را مىدانم، ولى شما هر دو پيامبر هستيد و راز آن را نمىدانيد.
🌷موسى و خضر گفتند: ما چيزى جز آن چه را كه خداوند به ما بياموزد نمىدانيم.
🌷صياد گفت: اين پرنده دريايى است و نامش مسلم است، زيرا وقتى آواز مىخواند در آواز خود مىگويد: مسلم.
🌷اما اين كه: قطره آب دريا را به منقار گرفت و به آسمان و زمين و مشرق و مغرب و بالا و پايين ريخت مىخواست بگويد: بعد از شما در آخر الزمان پيامبرى (پيامبر اسلام) مبعوث مىشود كه امت او مشرق و مغرب را مىگيرند (در شب معراج) به آسمان مىرود و سپس (پس از رحلت) در زمين دفن مىگردد.
🌷و اما اين كه آب در منقارش را به دريا ريخت خواست بگويد: علم اين عالِم (خضر) در نزد علم او (پيامبر اسلام) مانند قطره نسبت به دريا است، سپس وصى و پسرعمويش (حضرت على عليهالسلام) وارث علم او مىشود.
🌷گفتار آن صياد ما را از حيرت بيرون آورد و آرام گرفتيم، سپس آن صياد پنهان شد، فهميديم كه او فرشتهاى بود كه خداوند او را نزد ما كه ادعاى كمال مىكرديم فرستاده بود [تا بفهميم دست بالاى دست بسيار است، و در نتيجه مغرور نشويم(687)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_پنجم🦋
تسليت خضر عليهالسلام به بازماندگان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم
🌺امام باقر عليهالسلام فرمود: هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم آنچنان اندوهگين شدند كه از شدت ناراحتى درازترين شبها را مىگذراندند (چشمشان به خواب نمىرفت) تا آن جا كه آسمان بالاى سرشان، و زمين زير پايشان را فراموش كردند، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، خويش و بيگانه را با هم متحد و دوست كرده بود، و همه را حامى دين نموده بود. در اين حال، شخصى بر آنها وارد شد كه خودش را نمىديدند ولى سخنش را مىشنيدند (كه به عنوان تسليت) مىگفت:
🌺درود و رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد، با وجود خدا و در سايه لطف الهى، هر مصيبتى، قابل تحمل است، و هر از دسترفتهاى را جبرانى است، هر انسانى مرگ را مىچشد، و قطعا خداوند در روز قيامت، پاداش شما را به طور كامل خواهد داد،... بر خدا توكل كنيد و به او اعتماد نماييد... شما را به خدا مىسپارم و سلام بر شما باد.
🌺شخصى از امام باقر عليهالسلام پرسيد: اين تسليت از جانب چه كسى براى آنها آمد؟ امام باقر عليهالسلام فرمود:
مِنَ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى: از جانب خداوند متعال.(688)
🌺 [و از ثعلبى روايت شده كه اميرمؤمنان عليهالسلام به حاضران فرمود: صاحب صدا، برادرم خضر عليهالسلام است كه شما را در مورد مصيبت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تسليت مىگويد.(689)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_ششم🦋
🦋پاسخ امام حسن عليهالسلام به پرسشهاى خضر عليهالسلام🦋
🌱عصر خلافت ابوبكر بود. حضرت على عليهالسلام همراه فرزندش حسن عليهالسلام و سلمان در مكه در مسجد الحرام (كنار كعبه) نشسته بودند. ناگاه مردى خوشقامت كه لباسهاى زيبا پوشيده بود، به نزديك آمد و به حضرت على عليهالسلام سلام كرد: و در محضر آنها نشست و چنين گفت:
🌱اى اميرمؤمنان! از شما سه مسأله مىپرسم، اگر پاسخ آن را دادى، مىفهمم آنها كه حق شما را غصب كردند دنيا و آخرت خود را تباه ساختهاند (و تو به حق هستى) وگرنه آنها و شما در يك سطح، برابر هم هستيد.
على: آن چه خواهى بپرس.
🌱ناشناس: 1 - به من خبر بده وقتى كه انسان مىخوابد، روحش به كجا مىرود؟ 2 - چگونه انسان چيزى را به ياد مىآورد و چيزى را فراموش مىكند؟ 3 - چگونه افراد به دايى يا عموى خود شباهت پيدا مىكنند؟
🌱 در اين هنگام على عليهالسلام به فرزندش حسن عليهالسلام متوجه شد و فرمود: اى ابامحمد! پاسخ اين مرد را بده!
🌱حسن مجتبى عليهالسلام به مرد ناشناس رو كرد و پاسخ او را چنين بيان كرد:
🌱1 - انسان هنگامى كه مىخوابد روح او(690) به باد مىپيوندد و آن باد به هوا آويخته مىشود، تا هنگامى كه بدن انسان براى بيدار شدن حركت مىكند، در اين هنگام خداوند به روح اجازه مىدهد تا به پيكر صاحبش باز گردد، پس از اين اجازه، آن روح، باد را و باد هوا را جذب كرده و روح به پيكر صاحبش باز مىگردد، و در آن آرام مىگيرد، و اگر خداوند به روح اجازه بازگشت نداد، هوا باد را و باد روح را جذب كرده، و تا روز قيامت روح به پيكر صاحبش باز نمىگردد.
🌱2 - در مورد يادآورى و فراموشى، پاسخ اين است كه قلب انسان بر اساس حق قرار دارد، و روى حق طَبَقى افكنده شده، اگر انسان در اين هنگام صلوات كامل بر محمد و آلش صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد، آن طبق از روى حق برداشته شده و قلب روشن مىشود و انسان مطلب فراموش شده را به ياد مىآورد، و اگر صلوات كامل نفرستاد، آن طبق بر روى حق پرده مىافكند و در نتيجه قلب تاريك شده و انسان در ميان فراموشى مىماند.
🌱3 - در مورد شباهت نوزاد به دايى يا عموى خود، از اين رو است كه: هنگامى كه مرد با آرامش خاطر با همسرش آميزش كرد و در اين حال نطفه فرزند منعقد گرديد، آن فرزند به پدر و مادرش شباهت مىيابد، و اگر او با پريشانى و اضطراب با همسرش آميزش نمود و در اين حال نطفه فرزند منعقد گرديد، آن فرزند به دايى يا عمويش، شباهت مىيابد.
🌱مرد ناشناس كه در مورد پاسخ سه سؤال خود به طور كامل قانع شده بود، برخاست و مكرر به يكتايى خدا و رسالت محمد صلى الله عليه و آله و سلم و وصايت على عليهالسلام و ساير امامان عليهم السلام تا حضرت قائم (عجل الله تعالى فرجه الشريف) گواهى داد، و از آن جا رفت.
🌱حضرت على عليهالسلام به فرزندش حسن عليهالسلام فرمود: به دنبال اين مرد ناشناس برو ببين كجا مىرود. حسن عليهالسلام به دنبال او حركت كرد، ولى او را ديد وقتى كه از مسجد بيرون رفت، از نظرها غايب شد. حسن عليهالسلام نزد پدر بازگشت و از غايب شدن او خبر داد.
🌱على عليهالسلام از حسن عليهالسلام پرسيد: آيا دانستى كه او چه كسى بود؟
🌱 حسن عليهالسلام: خدا و رسول و اميرمؤمنان آگاهترند.
على عليهالسلام: او خضر عليهالسلام بود!(691)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_هفتم🦋
شركت خضر عليهالسلام همراه امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) در تاسيس مسجدجمكران
🌺شيخ عفيف و صالح، حسن بن مُثله جمكرانى ماجراى مسجد جمكران را چنين نقل مىكند: شب سه شنبه هفدهم ماه رمضان 373 ه.ق در سراى خود خوابيده بودم. نيمه شب بود. ناگاه عدهاى به خانهام آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند: برخيز و امر حضرت مهدى صاحب الزمان (عجل الله تعالى فرجه الشريف) را اجابت كن كه تو را مىطلبد.
🌷حسن بن مُثله مىگويد: برخاستم و آماده شدم و حركت كردم و چون به در خانهام رسيدم جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم، جواب سلام را دادند، و خوش آمد گفتند و مرا به آن جايگاه كه اكنون مسجد جمكران در آن جا واقع شده، بردند، نگاه كردم ديدم تختى در آن جا نهاده شده، و فرشى نيكو بر روى آن تخت، گستردهاند، و بالشهاى نيكو بر آن نهادهاند، و جوانى حدود سى ساله بر روى تخت بر بالشها تكيه كرده، و پيرمردى در پيش روى او نشسته و كتابى در دست گرفته و براى آن جوان مىخواند. ديدم بيش از شصت مرد كه بعضى جامههاى سفيد و بعضى جامههاى سبز بر تن داشتند، در گرداگرد آن جوان، بر روى زمين نماز مىخواندند.
🌺آن پيرمرد كه حضرت خضر عليهالسلام بود مرا روى تخت نشانيد(692) و حضرت امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) (آن جوان) مرا به نام خود خواند و فرمود: برو به حسن بن مسلم بگو تو چند سال است اين زمين را آباد مىكنى و ما خراب مىكنيم، پنج سال زراعت كردى، بار ديگر امسال شروع به زراعت كردى، بايد هر چه از اين سود بردهاى برگردانى، تا در همين محل، (از همان سود زراعت) مسجد بنا كنند. به حسن بن مسلم بگو اينجا زمين شريفى است، خداوند متعال اين زمين را از زمينهاى ديگر برگزيده، و ارجمند نموده است. تو آن را گرفته و به زمين خود ملحق نمودهاى، اگر از اين كار دورى نكنى، بلاى خداوند از ناحيهاى كه گمان نمىبرى بر تو فرو مىريزد.
حسن بن مثله عرض كرد: اى سيد و مولاى من، لازم است علامتى و نشانهاى در اختيارم بگذارى، زيرا مردم سخن مرا بدون علامت و نشانه نمىپذيرند.
🌹امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) فرمود: نزد سيد ابوالحسن برو و به او بگو برخيزد و بياييد و آن مرد (حسن بن مسلم) را بياورد، و منفعت چند ساله را از او بگيرد، و به ديگران بدهد تا صرف در بناى ساختمان مسجد شود، باقى وجوه را نيز از رَهَق واقع در ناحيه اردهال كه ملك ما است بياورد، و ساختمان مسجد را تمام كند، و نصف رهق را وقف اين مسجد كرديم كه هر ساله وجوه در آمد آن را بياورد و در ساختمان اين مسجد به مصرف برسانند.
🌷به مردم بگو به اين محل اشتياق داشته باشند و آن را عزيز بدارند، و در آن چهار ركعت نماز بخوانند، دو ركعت نماز تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار قل هُوَ اللهُ اَحَد، و در ركوع و سجود، هفت بار ذكر ركوع و سجود را بخوانند.
🌺سپس دو ركعت نماز صاحب الزمان بگذارند: در ركعت اول، هنگامى كه در سوره حمد به آيه اءِيَّاكَ نَعبُدُ وَ اءِيَّاكَ نَستَعِين رسيدند آن را صد بار بگويند، ركعت دوم را نيز به همين طريق انجام دهند. ذكر ركوع و سجود را در هر ركعت هفت بار بگويند و بعد از نماز، يك بار تهليل لا اله الا الله بگويند، سپس تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام را بگويند، آن گاه سر بر سجده نهاده و صد بار بر پيامبر و آلش، صلوات بفرستند، هر كس اين دو نماز را بخواند، گويى آن را در خانه كعبه خوانده است... .(693)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_هشتم🦋
🦋من خضر شيعه على عليهالسلام هستم🦋
🌱عمش روايت كرده و مىگويد: در مدينه بانويى سياه چهره و نابينا را ديدم به تشنگان آب مىداد و مىگفت: به عشق و حب على عليهالسلام بنوشيد.
🌱پس از مدتى به مكه رفتم او را بينا يافتم، به مردم آب مىداد و مىگفت: به عشق على عليهالسلام بنوشيد، همان كسى كه چشمم را بينا كرد.
🌱نزدش رفتم و گفتم: اى خانم! تو در مدينه نابينا بودى و مىگفتى به عشق على عليهالسلام بنوشيد، ولى اكنون تو را بينا مىنگرم، ماجراى تو چيست؟
🌱 او چنين پاسخ داد: مردى را ديدم نزد من آمد و گفت: اى بانو! تو كنيزه آزاد شده على عليهالسلام و از دوستان آن حضرت هستى؟
گفتم: آرى.
گفت: خدايا! اگر اين بانو راست مىگويد، او را بينا كن!
🌱سوگند به خدا به دعاى او بينا شدم، به سؤال كننده گفتم تو كيستى؟ گفت:
اَنَا الخِضرُ وَ اَنا مِن شِيعَةِ عَلِىِّ بنِ اَبِيطالِب؛
🌱من خضر هستم و من شيعه على عليهالسلام مىباشم.(694)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_نهم🦋
🦋نويد خضر به نيايشگر مأيوس🦋
🌱شخصى بود، نيمههاى شب برمىخاست و در تاريكى و تنهايى، به دعا و نيايش مىپرداخت و با سوز و گداز خاصى، الله الله مىگفت.
🌱مدتها او به چنان توفيقى دست يافته بود. تا اين كه شيطان از حال و قال آن مرد خدا، بسيار غمگين و خشمگين شد، در كمين او قرار گرفت تا او را بفريبد، سرانجام در قلب او القاء كرد كه: اى بينوا، چرا آن قدر الله الله مىگويى؟ دعاى تو به استجابت نمىرسد، به اين دليل كه مدتهاست كه خدا را صدا مىزنى، ولى خدا حتى يك بار هم، به تو لبيك نگفته است!
🌱همين القاء شيطانى (كه او نمىدانست از كجا آمد؟ قلب او را شكست، و مأيوسانه گفت: به راستى چه فايده؟ هر چه دعا ميكنم، نتيجهبخش نيست...
🌱شبى با همين حال و دل شكسته و روح افسرده، خوابيد. در عالم خواب خضر پيامبر عليهالسلام را ديد، خضر عليهالسلام به او گفت: چرا اين گونه مأيوس و افسردهاى؟ چرا راز و نياز و نيايش با خداى خود را ترك نمودهاى، و چون پشيمانى نااميد، از مناجات با خدا، كنار كشيدهاى؟
🌱 او در پاسخ گفت: زيرا از در خانه خدا رانده شدهام و چنين فهميدهام كه اين در، به روى من بسته است، از اين رو نااميد شدهام:
گفت: لبيكى نمىآيد جواب زان همى ترسم كه باشم رد باب
🌱حضرت خضر عليهالسلام به او فرمود: اى نيايشگر بى نوا، خداوند به من الهام كرد كه به تو بگويم: تو خيال مىكنى جواب خدا را بايد از در و ديوار بشنوى؟ همين كه الله الله مىگويى، دليل آن است كه: جذبه الهى تو را به سوى خودش مىكشاند، و دعايت را به استجابت رسانده است.(695)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
⚫️در #ظهر_عاشورا چه گذشت...
(#قسمت_اول)🦋
🌸 اصحاب امام حسین در روز عاشورا از اینکه لحظه وصال محبوب نزدیک است بسیار خوشحال بودند.
🌺حبیب ابن مظاهر با آن سن و سال و کهولت،شادان و خندان بر یاران وارد شد، یزید ابن حصین بر وی خرده گرفت که حالا وقت خنده نیست.
✨حبیب گفت: اگر الان نخندم کی بخندم،بخدا قسم همینکه این جماعت با شمشیرهایشان با ما حمله کنند سریعا وارد بهشت میشویم.
بریر ابن خضیر هم به ترتیب به شوخی و مزاح پرداخت و حرفهای حبیب را تکرار کرد..
🌟آری این حرکت از ایمان عمیق یاران کربلا خبر میدهد که میدانند در تاریخ بشریت از گذشته و آینده چه در بستر چه در میدان نبرد هیچکس مرگی چنین با عزت و افتخار نصیبش نشده که نصیب یاران کربلای حسینی شده است..
🔥حمله شمر برای آغاز جنگ
🌷 امام حسین علیه السلام در حال تعقیب نماز صبح بود که صدای شیپور صدای عمر سعد بلند شد و لشکریان کوفه اطراف خیمه های حسینی به تاخت و تاز پرداختند.
⚡️چون با خندق و آتش مواجه شدند شمر ملعون با صدای بلند گفت:
حسین! قبل از قیامت به سوی آتش شتاب کردی!
🌹 امام علیه السلام در پاسخ شمر گفت: تو پسر زن بزچران چنین میگویی؟ تو به آتش سزاوارتری🔥
✳️ مسلم ابن عوسجه خواست تیری به سمت شمر رها کند که امام مانع شد و فرمود: من دوست ندارم شروع کننده ی جنگ باشم..
✍ادامه دارد...
📕اعیان الشیعه ج 1ص601
📒 بحار ج 45 ص 73
📘 حیات الحسین ج 3 ص 177
📗کامل ج 4 ص 60
🏴🏴
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
▁▂▄▅▆▇█ صًّلًّیًّ اًّلًّلًّهًّ عًّلًّیًّکًّ یًّاًّ اًّبًّاًّعًّبًّدًّاًّلًّلًّهًّ █▇▆▅▄▂▁
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_دهم 🦋
🦋نصيحت جالب خضر عليهالسلام و على عليهالسلام🦋
🌤روزى حضرت خضر عليهالسلام به محضر اميرمؤمنان على عليهالسلام آمد. پس از احوالپرسى، على عليهالسلام به او فرمود: سخن حكيمانهاى بگو
🗣 خضر گفت: ما احسَنَ تَواضُعُ الاغنِياءِ لِلفُقَراءِ قُربَةً الى اللهِ؛
❗️تواضع ثروتمندان نسبت به تهيدستان براى رضاى خدا، چقدر زيبا است!
🗣خضر عليهالسلام گفت: سزاوار است اين سخن را با طلا نوشت.
💫 تواضع زگردن فرازان نكوست
گدا گر تواضع كند خوى او است
بزرگان نكردند در خود نگاه
خدابينى از خويشتنبين مخواه
بلندى چو خواهى تواضع گزين
كه اين بام را نيست سُلَّم جز این 💫
🌌شبى حضرت على عليهالسلام خضر عليهالسلام را در خواب ديد و از او درخواست نصيحت كرد.
خضر عليهالسلام دست خود را به على عليهالسلام نشان داد. 🖐
✍على عليهالسلام مشاهده كرد كه در كف دست او با خط سبز چنين نوشته شده:
قد كُنتَ ميِّتاً فَصِرتَ حيّاً
وَعَن قليلٍ تَعُودُ ميِّتاً
فابنِ لِدارِ البَقاءِ بَيتاً
وَدَعْ لِدارِ الفَنَاءِ بَيتاً
يعنى: مرده بودى زنده شدى، و به زودى مرده مىشوى، بنابراين براى خانه بقا، خانه بساز و خانه فانى را رها كن.⚰
ادامه دارد....
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
●❅✺✻صلی الله علیک یا اباعبدالله ❅✺✻●
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_ یازدهم🦋
🦋دعاى پُر پاداش🦋
🌤روزى حضرت على عليهالسلام مشغول طواف كعبه بود، ناگاه ديد مردى پرده كعبه را به دست گرفته و چنين دعا مىكند:
🤲يا مَن لا يَشغُلهُ سَمعٌ عَن سَمعٍ، يا مَن لا يُغَلِّطُهُ السائِلُونَ، يا مَن لا يَتَبَرَّمُ اِلحاحُ المُلِحِّينَ اَذِقنِى بَردَ عَفوِكَ وَ حَلاوَةَ مَغفِرَتِكَ؛
🤲اى خدايى كه شنيدنت تو را از شنيدنىهاى ديگر غافل نكند، اى خدايى كه در دريافت سؤال تقاضاكنندگان اشتباه نمىكنى، اى خدايى كه اصرار اصراركنندگان تو را آزرده نمىكند، خنكى عفوت، و شيرينى آمرزشت را به من بچشان.
🗣على عليهالسلام به او فرمود: دعايت را شنيدم.
🗣 او كه خضر عليهالسلام بود گفت: اين دعا را بعد از هر نمازى بخوان، سوگند به خدايى كه جان خضر در دست اوست، اگر گناهت به اندازه تعداد ستارگان، و ريگها و خاكهاى زمين باشد، خداوند سريعتر از يك چشم به هم زدن، آنها را مىبخشد.
ادامه دارد.....
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
▁▂▄▅▆▇█ اًّلًّسًّلًّاًّمًّ عًّلًّیًّکًّ یًّاًّ اًّبًّاًّعًّبًّدًّاًّلًّلًّهًّ █▇▆▅▄▂▁
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_دوازدهم🦋
🦋سلام خضر علیه السلام به علی علیه السلام به عنوان چهارمین خلیفه🦋
👥اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام كه همواره همراه و همراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از هر گونه فداكارى در راه پيشبُرد اهداف عاليه اسلام و بزرگداشت صداى وحى كه از زبان محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر مىخاست، دريغ نداشت، مىگويد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از راههاى مدينه در حركت بوديم، ناگاه با پيرمرد بلندقامت چهارشانهاى كه محاسن و ريش پرى داشت، ملاقات نموديم. او با كمال احترام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احوالپرسى نمود، سپس به من رو كرد، و گفت: السَّلامُ عَلَيكَ يا رابعَ الخَليفَةِ وَ رحمَةُ اللهَ وَ بَرَكاتُهُ؛ سلام و درود و مهر خداوند بر تو اى چهارمين خليفه!
💠در اين هنگام متوجه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد و گفت: آيا چنين نيست؟
🔹️ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد.
آن گاه پيرمرد، از نزد ما به سويى رفت (عجبا! اين چه منظرهاى بود، او كه از چهره تابناكش، شكوه و شخصيتش آشكار بود، به راستى چرا مرا چهارمين خليفه خواند؟ و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد؟ چه خوب است معماى اين رازها برايم آشكار گردد.)
💠- اى رسول خدا! اين گفتارى كه آن پيرمرد گفت، چه بود؟ به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.)
🔸️پيامبر: او حرف درستى زد و سخن حكيمانهاى گفت: به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.)
📗خداوند در قرآن (به فرشتگان) مىفرمايد: من در زمين پديد آورنده خليفه هستم.اولين خليفه و جانشينى كه خداوند در زمين براى خود قرار داد، حضرت آدم عليهالسلام است.
💠در مورد ديگر مىفرمايد: اى داوود! ما تو را در زمين خليفه نموديم، طبق ميزان حق و عدالت بر مردم حكومت كن. از اين رو داوود خليفه دوم است.
🔹️در جاى ديگر مىفرمايد: موسى عليهالسلام به برادرش هارون عليهالسلام گفت: در ميان قوم من جانشين من باش! و امور آنان را اصلاح كن! بنابراين هارون خليفه سوم است.
💠بالاخره در اين آيه مىفرمايد: اعلانى است از طرف خداوند، و رسول او به مردم، در مجمع عظيم اسلامى (حج) كه خدا و رسول او از مشركان بيزارند.
🔸️اعلان كننده و مبلغ از ناحيه خداوند و رسول او، تو هستى! تو وصى و وزير و اداكننده وام من هستى! تو همانگونه مىباشى كه هارون براى موسى عليهالسلام بود - گرچه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد - روى اين اساس همان گونه كه آن پيرمرد بلندقامت تو را خليفه چهارم خواند، چهارمين خليفه هستى!
❓آيا مىخواهى بدانى او چه كسى بود؟
على عليهالسلام: آرى، مىخواهم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: او برادر تو خضر عليهالسلام بود.
▪︎¤پايان داستانهاى زندگى حضر عليهالسلام ¤▪︎
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_زکریا(ع)
#قسمت_سوم 🦋
🦋ديدار زكريا عليهالسلام از غذاهاى بهشتى در كنار محراب مريم عليهاالسلام🦋
💠حضرت مريم عليهاالسلام به خدمتگزارى مسجد بيت المقدس مشغول شد و خداوند او را براى اين مقام پذيرفت.
🔷️ به گفته بعضى نشانه پذيرش خداوند اين بود كه مريم عليهاالسلام بعد از بلوغ و دوران خدمتگزارى بيت المقدس، هرگز عادت ماهانه نديد تا به دور شدن از آن مركز روحانى مجبور نگردد.
🔶️مريم عليهاالسلام آن چنان به عبادت خدا مشغول بود كه روزها روزه مىگرفت و شبها به عبادت مىپرداخت، او آن چنان در پرهيزکارى و معرفت و شناسايى پروردگار پيش رفت كه از اخبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.
💠هنگامى كه زكريا عليهالسلام كنار محراب او قرار مىگرفت و براى ديدار او مىآمد، غذاهاى مخصوصى در كنار محراب او مشاهده مىكرد، كه شگفتزده مىشد، روزى به او گفت:
🔷️يا مَريمُ اَنِّى لَكِ هذَا؛
🔶️اى مريم! اين غذاها (و ميوههاى غير فصل) را از كجا آوردى؟
💠مريم عليهاالسلام در جواب گفت:
🔷️هُوَ مِن عندِ اللهِ اِنّ اللهَ يَرزُقُ مِن يشاءُ بِغيرِ حِسابٍ؛
🔶️اين از طرف خدا است، و او است كه هر كس را بخواهد، بى حساب روزى مىدهد.
💠آرى به اين ترتيب خداوند غذاهاى بهشتى غير فصل را به مريم مىرسانيد.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_زکریا(ع)
#قسمت_چهارم🦋
🦋دعاى گيراى زكريا عليهالسلام
و اجابت آن، و ولادت يحيى عليهالسلام🦋
💠حضرت زكريا عليهالسلام هميشه اهل دعا و راز و نياز بود، ولى ديدن منظره غذاهاى بهشتى كنار محراب حضرت مريم عليهاالسلام، و استجابت دعاهاى مريم عليهالسلام، گويى جرقهاى بود كه چاشنى قلب او را منفجر كرد و سخت تحت تأثير قرار گرفت. سالها بود تقاضاى فرزندى از خدا نموده بود، تا پس از او وارث او گردد، ولى نتيجه نگرفته بود.
🔷️شايد زكريا عليهالسلام ديگر اميد نداشت تا داراى فرزند شود، زيرا هم خودش به نهايت پيرى رسيده بود و هم همسرش پير شده بود، چنان كه از ابن عباس نقل شده: زكريا صد و بيست سال داشت، و همسرش داراى نود و هشت سال بود
🔶️اما ديدار منظره ميوههاى بهشتى تابستانى در فصل زمستان و بر عكس، روح و جان او را سرشار از اميد كرد، و دريافت كه مىتواند در فصل پيرى داراى ميوه فرزند شود، چنان كه مريم عليهاالسلام در غير فصل ميوه، داراى ميوههاى گوناگون شده است. در همين جا بود كه به خدا عرض كرد:
📘رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء؛
💠خداوندا! از طرف خود، فرزند پاكيزهاى (نيز) به من عطا فرما، كه تو دعا را مىشنوى. 🤲
🔷️طولى نكشيد كه فرشتگان در آن موقع كه او در محراب ايستاده، مشغول نيايش بود، صدا زدند: كه هان اى زكريا! خداوند تو را به يحيى بشارت مىدهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت عيسى عليهالسلام) را تصديق مىكند و آقا و رهبر خواهد بود، و از هوى و هوس بركنار، و پيامبرى از صالحان است.
🔶️زكريا عليهالسلام (كه به چگونگى داشتن فرزند در سنين پيرى مىانديشيد) گفت: 🗣
💠پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده، و همسرم نازا است.
🔷️خداوند به او فرمود: اين گونه خداوند هر كاری را كه بخواهد انجام مىدهد.
💠زكريا عليهالسلام مىخواست قلبش سرشار از يقين گردد و ايمانش به مرحله شهود برسد (چنان كه ابراهيم خليل عليهالسلام براى آرامش قلبش، تقاضاى مشاهده صحنه معاد كرد از اين رو به خدا عرض كرد: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار بده! 🤲
🔷️خداوند فرمود:
📘آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ إِلاَّ رَمْزًا وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَ سَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ؛
🔶️نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت. (و زبانت، بدون علّت ظاهرى، از كار مىافتد.) پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت بزرگ،) بسيار ياد كن، و به هنگام صبح و شام، او را تسبيح بگو.🤲
💠زكريا از محراب عبادتش به سوى مردم آمد و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام (به شكرانه اين نعمت) خدا را تسبيح گوييد. 🤲
🔷️آرى، اين علامت آشكار شد، زكريا عليهالسلام ديد بدون علت زبانش بسته شد وى هنگام ذكر خدا زبانش گشوده مىشد، او از همين راه دريافت و يقين كرد همان خدايى كه زبان بسته را براى ذكرش مىگشايد، قادر است كه رَحِم بسته (بر اثر نازايى) را بگشايد و از آن، فرزندى به وجود آورد.
🔷️او در اين سه روز، با اشاره لبها و تكان دادن سر، با مردم سخن مىگفت، و بقيه را به ذكر خدا و سپاسگزارى پروردگار به خاطر بشارت به داشتن فرزند اشتغال داشت. 🤐
💠طولى نكشيد كه همسر زكريا عليهالسلام احساس باردارى كرد، و پس از مدتى يحيى عليهالسلام چشم به جهان گشود و حضرت زكريا و همسرش، پس از سالها اميد و آرزو داراى فرزندى مبارك شدند. 🤱🏻
🔷️شايد اين حادثه مقدمهاى بود تا اذهان مردم براى تولد حضرت عيسى عليهالسلام بدون پدر آماده گردد، و بدانند همان خدايى كه قادر است از زن و شوهر پير فرزندى به وجود آورد، قدرت آن را دارد كه به بانويى بدون شوهر، فرزندى بدهد.
🔶️به هر حال بايد به خدا توكل كرده و قدرت بى كران او را باور نمود و نسبت به الطاف ذات اقدس او اميد سرشار داشت.🙏
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
اَُلَُسَُلَُاَُمَُ عَُلَُیَُکَُ
یَُاَُ اَُبَُاَُعَُبَُدَُاَُلَُلَُهَُ
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_زکریا(ع)
#قسمت_پنجم 🦋
🦋گريه حضرت زكريا عليهالسلام براى مصائب امام حسين عليهالسلام🦋
💠حضرت زكريا عليهالسلام از درگاه خداوند خواست تا نامهاى پنج تن آل عبا را به او بياموزد. خداوند نام آنها را به او آموخت.
🔷️زكريا عليهالسلام هرگاه نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم، على عليهالسلام، فاطمه عليهاالسلام، و حسن عليهالسلام را به زبان مىآورد غم و اندوه از او برطرف مىشد. ولى وقتى كه نام حسين عليهالسلام را به زبان مىآورد، بى اختيار منقلب شده و اشكهايش جارى مىگشت و نفسهايش به شماره مىافتاد. 😢
🔶️روزى به خدا عرض كرد: خداوندا! چه شده كه وقتى نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم، على عليهالسلام، فاطمه عليهاالسلام و حسن عليهالسلام را به زبان مىآورم، اندوهم بر طرف مىگردد، ولى همين كه نام حسين عليهالسلام را به زبان مىآورم منقلب مىشوم، و اشكهايم سرازير مىشود؟ ❓
💠خداوند ماجراى جانسوز شهادت حسين عليهالسلام را به او خبر داد و فرمود:
📘#كَهيعص _كاف اشاره به كربلا است، #هاء اشاره به هلاكت عترت حسين عليهالسلام است، #ياه اشاره به يزيد ستمگر است كه موجب ظلم به حسين عليهالسلام مىشود، #عين اشاره به عطش حسين عليهالسلام است، و #صاد اشاره به صبر او است.
🔶️وقتى زكريا قضيه حسين عليهالسلام را شنيد، سه روز از مسجد بيت المقدس بيرون نيامد و براى مصائب حسين عليهالسلام گريه و ناله كرد😭
🔷️و گفت: خدايا! آيا على و فاطمه عليهماالسلام را به چنين مصيبت جانسوزى مبتلا مىكنى؟!..❓
💠آن گاه عرض كرد: خدايا! به من فرزندى بده كه در اين سنين پيرى چشمم از او روشن گردد. سپس علاقه آن فرزند را در قلبم بيفكن، آن گاه همانگونه كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم حبيبت را، به فاجعه جانسوز قتل فرزندش مبتلا كردى، مرا نيز به فاجعه جانسوز قتل پسرم مبتلا گردان تا من نيز همدرد پيامبر اسلام گردم.
🔶️خداوند حضرت يحيى عليهالسلام را به زكريا داد و همين حضرت يحيى عليهالسلام به خاطر نهى از منكر، به فرمان طاغوت زمان، كشته شد و سرش را در ميان طشت طلا نهادند و جريان شهادتش شبيه شهادت حسين عليهالسلام، جانسوز بود.😭
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_زکریا_(ع)
#قسمت_ششم🦋
🦋نجات زكريا از تنهايى🦋
🌻سالها بود كه حضرت زكريا عليهالسلام از تنهايى و نداشتن فرزند كه يار و ياور او باشد، رنج مىبرد، و با اميدى سرشار به خدا دل مىبست و از خدا مىخواست كه او را تنها نگذارد.
💚 سرانجام خداوند او را از تنهايى بيرون آورد، و يحيى عليهالسلام را به او داد، و زندگى او و همسرش را با داشتن چنين فرزندى نورانى، سامان بخشيد.
🍀خداوند از اين رو آنها را مورد الطاف سرشارش قرارداد كه در انجام نيكىها سرعت مىنمودند و همواره به خاطر عشق به رحمت خدا، و ترس از عذاب او، او را مىخواندند، و خضوع و اخلاص خاصى در درِ خانه خدا داشتند.
🌻يحيى عليهالسلام همدم و مونس خوبى براى پدر و مادرش بود، و عصاى پيرى آنها در جهت ظاهر و باطن به شمار مىرفت، و به راستى كه آنها را از تنهايى بيرون آورد، و فرزند صالحى براى آنها شد.
💚آرى كسانى كه با قلبى صاف و پاك، واخلاصى بى شائبه به درگاه خداوند بروند اين گونه به نتيجه درخشان مىرسند، و زندگى با صفا و درخشنده پيدا مىنمايند.
👇👇👇👇
🍀اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
▂▃▄★
یا ابا عبدالله★▄▃▂
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_زکریا_(ع)
#قسمت_هفتم 🦋
🦋شهادت جانسوز
حضرت زكريا عليهالسلام🦋
❇هنگامى كه حضرت مريم عليهاالسلام به قدرت الهى بدون شوهر باردار شد (چنان كه شرح حالش در زندگى عيسى عليهالسلام ذكر مىشود) شيطان وسوسهگر به ميان بنى اسرائيل رفت و اين تهمت ناجوانمردانه و بسيار زشت را به مردم القاء كرد كه اگر مريم عليهالسلام باردار شده، كار زكريا عليهالسلام است.
🍀همين تهمت ناجوانمردانه باعث شد كه عدهاى از اشرار تصميم گرفتند حضرت زكريا عليهالسلام را به قتل برسانند.
❇ به همين منظور به سوى او هجوم بردند. او از دست آنها گريخت. در بيابان به نزديكى درختى رسيد. آن درخت به زبان آمد و
🍀 گفت: اى پيامبر خدا نزد من بيا. زكريا كنار آن درخت رفت، درخت شكافته شد، زكريا به داخل تنه درخت رفت، سپس تنه درهم به هم پيوست و به اين ترتيب آن درخت به زكريا عليهالسلام پناه داد.
❇ابليس به آن جا رسيد و گوشهاى از عباى زكريا عليهالسلام را گرفت و در بيرون درخت نگه داشت، سپس ديد گروهى در جستجوى كسى هستند، از آنها پرسيد در جستجوى چه كسى هستيد؟❓
گفتند: در جستجوى زكريا عليهالسلام هستيم.
🍀ابليس گفت: او كنار اين درخت آمد و جادو كرد، بر اثر سحر و جادو او تنه اين درخت شكافته شده او به درون اين درخت رفت. نشانهاش همين قسمت عباى او است كه در بيرون درخت مانده است.
❇آنها تبر تهيه كردند و همچنين ارّه آوردند و آن درخت را قطع كرده سپس با اره قطعه قطعه كردند. به اين ترتيب زكريا عليهالسلام مظلومانه در ميان آن درخت به شهادت رسيد.
🍀خداوند بر آن سنگدلان جاهل غضب كرد، بدترين خلق خود را بر آنها مسلط نمود بكه انتقام خون حضرت زكريا عليهالسلام را از آنها گرفت.
❇پس از شهادت زكريا عليهالسلام خداوند فرشتگان را كنار پيكر مطهر او فرستاد. آنها آمدند و بدن زكريا عليهالسلام را غسل دادند و كفن كردند، و سه روز پشت سر هم آمدند و نماز بر آن خواندند، سپس او را به خاك سپردند.
🔚پايان داستانهاى زندگى حضرت زكريا عليهالسلام
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_یحیی
#قسمت_دهم
🦋مكافات عمل قاتل حضرت يحيى عليهالسلام و سكوتكنندگان🦋
🌱امام صادق عليهالسلام فرمود: 🌱
🔰اءنّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِذا اَرادَ اَن يَنتَصِرَ لِاَولِيائِهِ اِنتَصَرَ لَهُم بِشرارِ خَلقِهِ... وَ لَقَد اِنتَصَرَ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا بِبُختِ نَصرٍ؛
♻️همانا خداوند متعال هرگاه اراده يارىطلبى براى دوستانش كند، از بدترين خلايقش براى آنها يارى مىطلبد، چنان كه در مورد (انتقامگيرى از خون) يحيى عليهالسلام از بخت النصر يارى طلبيد.(757)
🔰وقتى كه سر يحيى عليهالسلام را از بدن جدا نمودند، قطرهاى از خونش به زمين ريخت، و جوشيد، و هر چه خاك بر سر آن ريختند، خونِ در حال جوشش، از ميان خاك بيرون مىآمد، و تلِّى از خاك به وجود آمد ولى خون از جوشش نيفتاد و تلى سرخ ديده مىشد.
❇️طولى نكشيد كه يكى از ياغيان آن عصر به نام بختالنصر كه قبلا هيزمكن بود و اراذل و اوباش را كه با او دوست بودند، به دور خود جمع نمود و شورش كردند. آنها به هر جا مىرسيدند مىكشتند و غارت مىكردند تا به شهر بيت المقدس رسيدند و آن جا را تصرف نمودند و همه طاغوتيان و سران را با سختترين وضع كشتند، تا اين كه چشم بخت النصر به تلّ سرخى افتاد، پرسيد: اين تل چيست؟ گفتند: مدتى قبل شاه اين منطقه حضرت يحيى عليهالسلام را كشت، و سرش را از بدنش جدا كرد. خون او به زمين چكيده و جوشيد و هر چه بر سر آن خون خاك ريختند از جوشش نيفتاد، سرانجام تلى از خاك سرخ به وجود آمد و همچنان آن خون مىجوشد.
❇️بخت النصر گفت: آن قدر از مردم اينجا را بر سر اين تل بكشم تا خون از جوشش بيفتد. (اين تصميم نيز مكافات عمل مردم بيت المقدس و اطراف آن بود كه در قتل مظلومانه يحيى عليهالسلام سكوت كردند و به شاه هوسباز قاتل، اعتراض ننمودند.)(758)
❇️به فرمان بخت النصر هفتاد هزار نفر از مردم را روى آن تل كشتند تا، خون يحيى عليهالسلام از جوشش بيفتد، اما همچنان خون مىجوشيد. بخت النصر پرسيد: آيا ديگر شخصى در اين منطقه باقى مانده است؟ گفتند: يك نفر پيرزن در فلان جا زندگى مىكند. گفت: او را نيز بياوريد و روى اين تل بكشيد. مأموران به اين فرمان عمل كردند و آن گاه خون از جوشش افتاد.(759)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_یحیی
#قسمت_یازدهم
🦋كشته شدن بخت النصر به دست يك غلام ايرانى🦋
🌱بخت النصر پس از فتح شام و منطقه بيت المقدس و فلسطين، به بابل (واقع در سرزمين عراق) رفت، در آن جا شهرى ساخت، و چاهى در آن جا حفر كرد و سپس حضرت دانيال پيامبر را دستگير كرده و در ميان آن چاه افكند، و ماده شيرى را در ميان آن چاه انداخت تا او را بدرّد.
🦁ماده شير، گل چاه را مىخورد، و از شير خود به دانيال مىنوشانيد. پس از مدتى خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد، كنار فلان چاه برو و به دانيال عليهالسلام آب و غذا برسان.
💢او كنار چاه آمد و صدا زد: اى دانيال! دانيال گفت: بلى، صداى دورى مىشنوم.
💢آن پيامبر گفت: اى دانيال! خدايت سلام رسانيد، و براى تو غذا و آب فرستاده است. آنگاه آن آب و غذا را به وسيله دلو، وارد چاه كرد.
🤲حضرت دانيال عليهالسلام حمد و سپس مكرر گفت، و خدا را سپاسگزارى بىحد نمود.
🌱در همين عصر بخت النصر در عالم خواب ديد سرش آهن شده، پاهايش به صورت مس در آمده، و سينهاش طلا گشته است. وقتى كه بيدار شد منجمين را احضار كرد و گفت: من در عالم خواب چه خوابى ديدهام؟ منجمين گفتند: نمىدانيم، تو آن چه را در خواب ديدى براى ما بگو تا ما تعبير كنيم.
🌱بخت النصر ناراحت شد و به آنها گفت: من سالها است به شما رزق و روزى مىدهم، ولى شما نمىدانيد كه من چه خوابى ديدهام، پس چه فايدهاى براى من داريد؟ آن گاه دستور داد همه آنها را اعدام كردند.
🌱در اين هنگام يكى از حاضران به بخت النصر گفت: اگر علم و معرفت در نزد كسى مىجويى، تنها در نزد آن كسى (دانيال) است كه در چاه زندانى مىباشد، و ماده شير نه تنها به او آزار نرسانده بلكه گل مىخورد و به او شير مىدهد.
🌱بخت النصر مأموران را نزد او فرستاد و او را حاضر كردند، به او گفت: من چه خوابى ديدهام؟
🌱 دانيال: در خواب ديدهاى سرت آهن شده و پاهايت مس شدهاند و سينهات طلا گشته است.
🌱بخت النصر: آرى، همين خواب را ديدهام، بگو بدانم تعبيرش چيست؟
🌱 دانيال: تعبيرش اين است كه غلامى ايرانى بعد از سه روز تو را مىكشد.
🌱بخت النصر: من داراى هفت قلعه (شهر) هستم و در كنار هر دروازه آن چند نگهبان وجود دارد، به علاوه بر درگاه هر دروازهاى يك مرغابى وجود دارد هر شخص غريبى به آن جا آيد فرياد مىكشد و مأموران او را دستگير خواهند كرد.
دانيال: همانگونه كه گفتم خواه و ناخواه، حادثه رخ مىدهد.
🌱بخت النصر براى احتياط به لشگر خود فرمان آمادهباش داد، و گفت: هر شخص غريبى را ديديد هر كس باشد بكشيد. سپس به دانيال گفت: تو بايد در اين سه روز در همين جا بمانى، اگر اين سه روز گذشت و من آسيبى نديدم، تو را خواهم كشت.
💢دانيال در همان جا زندانى شد، روز اول و دوم خطر گذشت، روز سوم فرا رسيد، در آن روز بخت النصر در قصر خود غمگين و دلتنگ شد، تصميم گرفت به حياط قصر برود و پس از گردش و هواخورى اندك، به قصر باز گردد و روز خطر به پايان رسد. وقتى كه از قصر بيرون آمد، با جوانى كه از نژاد ايرانى بود و او را به عنوان پسر خود برگزيده بود و نمىدانست كه او از نژاد ايرانى است، ملاقات كرد و شمشيرش را به او داد و به او گفت: اى پسرخوانده! همينجا مراقب باش كسى وارد قصر نشود، هر كسى وارد شد - گرچه خودم باشم - او را بكش.
♨️غلام ايرانى شمشير را به دست گرفت (پس از اندكى بخت النصر وارد قصر شد) غلام با شمشير به او حمله كرد و او را كشت.
💢در آن هنگام كه بخت النصر در خون خود مىغلطيد به غلام گفت: چرا مرا كشتى؟
💢غلام گفت: خودت فرمان دادى و گفتى هر كس - گر چه خودم باشم - اگر وارد قصر شدم، او را بكش. من به فرمان تو عمل كردم.
💢بخت النصر در آن جا هر چه فرياد زد كسى صداى او را نشنيد، و سرانجام به هلاكت رسيد و مردم از شرش نجات يافتند.(760) آرى به قول ناصر خسرو:
💢روزى زسر سنگ عقابى به هوا برخاست بهر طلب طعمه پر و بال بياراست
از راستى بال منى كرد و همى گفت: كه امروز همه ملك جهان زير پر ماست
گر به سر خاشاك يكى پشه بجنبيد جنبيدن آن پشه عيان در نظر ماست
بسيار منى كرد وز تقدير نترسيد بنگر كه از اين چرخ جفا پيشه چه برخاست
ناگه زكمينگاه يكى سخت كمانى تيرى به قضا و قدر انداخت بر او راست
چون خوب نظر كرد پر خويش در آن ديد گفتا زكه ناليم كه از ماست كه بر ماست
خسرو تو برون كن زسر اين كبر و منى را ديدى كه منى كرد عقابى چه بر او خاست
🔚پايان داستانهاى زندگى حضرت يحيى عليهالسلام
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس (ع)
#قسمت_اول
🔷 ویژگیهای حضرت ادریس علیه السلام :
يكى از پيامبران كه نامش در قرآن دو بار آمده(72) و در آيه 56 سوره مريم به عنوان پيامبر صديق ياد شده، حضرت ادريس است كه در اين جا نظر شما را به پارهاى از ويژگىهاى او جلب مىكنيم:
ادريس كه نام اصيلش اخنوخ است در نزديك كوفه در مكان فعلى مسجد سهله مىزيست. او خياط بود و مدت سيصد سال عمر نمود و با پنج واسطه به آدم عليهالسلام مىرسد. سى صحيفه از كتابهاى آسمانى بر او نازل گرديد. تا قبل از ايشان مردم براى پوشش بدن خود از پوست حيوانات استفاده مىكردند، او نخستين كسى بود كه خياطى كرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدريج از لباسهاى دوخته شده استفاده مىكردند. او بلندقامت و تنومند و نخستين انسانى بود كه با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هيئت احاطه داشت و آنها را تدريس مىكرد. كتابهاى
آسمانى را به مردم مىآموخت و آنها را از اندرزهاى خود بهرهمند مىساخت، از اين رو نام او را ادريس (كه از واژه درس گرفته شده) نهادند.
خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندى در بهشت به او عنايت فرمود و او را از مواهب بهشتى بهرهمند ساخت.
ادريس عليهالسلام بسيار درباره عظمت خلقت مىانديشيد و با خود مىگفت: اين آسمانها، زمين، خلايق عظيم، خورشيد، ماه، ستارگان، ابر، باران و ساير پديدهها داراى پروردگارى است كه آنها را تدبير نموده و سامان مىبخشد، بنابراين او را آن گونه كه سزاوار پرستش است، پرستش كن.(73)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس(ع)
#قسمت_دوم
🔷 فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليهالسلام
اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، نالهات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختىها و تلخىهاى مرگ دست به گريبان شدهاى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانهات جسد بدبويى شدهاى و مايه عبرت ديگران گذشتهاى. بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مىآيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مىشود.
اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مىباشد آسانتر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقتفرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(74)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس(ع)
#قسمت_دوم
🔷 فرازهايى از اندرزهاى ادريس عليهالسلام
اى انسان! گويى مرگ به سراغت آمده، نالهات بلند شده، عرق پيشانيت سرازير گشته، لبهايت جمع شده، زبانت از حركت ايستاده، آب دهانت خشك گشته، سياهى چشمت به سفيدى دگرگون شده، دهانت كف كرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختىها و تلخىهاى مرگ دست به گريبان شدهاى. سپس روحت از كالبدت خارج شده و در برابر اهل خانهات جسد بدبويى شدهاى و مايه عبرت ديگران گذشتهاى. بنابراين هم اكنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقيقت آن عبرت بگير، كه خواه ناخواه به سراغت مىآيد و هر عمرى گرچه طولانى باشد به زودى به دست فنا سپرده مىشود.
اى انسان! بدان كه مرگ با آن همه دشوارى، نسبت به امور بعد از آن كه حوادث هولناك و پروحشت قيامت مىباشد آسانتر است، متوجه باش كه ايستادن در دادگاه عدل الهى براى حسابرسى و جزاى اعمال آن قدر سخت و طاقتفرسا است كه نيرومندترين نيرومندان نيز از شنيدن احوال آن ناتوانند.(74)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس (ع)
#قسمت_چهارم
🔷 هدايت شدن هزار نفر با راهنمايىهاى ادريس عليهالسلام
ادريس همچنان با بيانات شيوا و اندرزهاى دلپذير و هشدارهاى كوبنده، قوم خود را به سوى خدا دعوت ميكرد. در اين مسير با طايفهاى از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت پرست بودند و در انواع انحرافها و گمراهىها گرفتار بودند. ادريس به اندرز و نصيحت آنها پرداخت و آنها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوى خدا دعوت كرد. آنها يكى پس از ديگرى تحت تأثير قرار گرفته و به او پيوستند. نخست تعداد هدايتشدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسيد. به همين ترتيب يكى پس از ديگرى هدايت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسيدند.
ادريس از ميان آنها صد نفر از برترينها را برگزيد، و از ميان صد نفر، هفتاد نفر، و از ميان هفتاد نفر ده نفر، و از ميان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادريس با اين هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نياز با خدا پرداختند، خداوند به ادريس وحى كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آنها همچنان با ادريس به عبادت الهى پرداختند تا زمانى كه خداوند روح ادريس عليهالسلام را به ملأ اعلى برد.(76)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس (ع)
#قسمت_پنجم
🔷 مبارزه ادريس با طاغوت عصرش
ادريس عليهالسلام تنها به عبادت و اندرز مردم اكتفا نمىكرد، بلكه به جامعه توجه داشت كه اگر ظلمى به كسى شود، از مظلوم دفاع كند و در برابر ظالم، ايستادگى نمايد. به عنوان نمونه به داستان زير توجه نماييد:
در عصر او پادشاه ستمگرى حكومت مىكرد، ادريس و پيروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از اين رو آنها را از اطراف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان رافَضى (يعنى ترك كننده اطاعت شاه) خواندند.
روزى شاه با نگهبانان خود در بيابان، به سير و سياحت و شكار مشغول بود كه به زمين مزروعى بسيار خرم و شادابى رسيد، پرسيد: اين زمين به چه كسى تعلق دارد؟
اطرافيان گفتند: به يكى از پيروان ادريس.
شاه صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: اين ملك را به من بفروش. او گفت: من عيالمند هستم و به محصول اين زمين محتاجتر از تو مىباشم و به هيچ عنوان از آن دست نمىكشم.
شاه بسيار خشمگين شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگين يافت، علت را پرسيد و او جريان را بازگو كرد و با همسرش در اين مورد به مشورت پرداخت، و به اين نتيجه رسيدند كه رهنمودهاى ادريس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوى دل كرده است.
همسر شاه كه يك زن ستمگر و بىرحم بود گفت: من تدبيرى مىكنم كه هم تو صاحب آن زمين شوى و هم مردم با تبليغات وارونه، رام و خام شوند.
شاه گفت: آن تدبير چيست؟
زن كه حزبى به نام ازارقه (چشم كبودها) از افراد خونخوار و بىدين تشكيل داده بود، به شاه گفت: من جمعى از حزب ازارقه را مىفرستم تا صاحب آن زمين را به اينجا بياورند و همه آنها شهادت بدهند كه او آيين تو را ترك كرده، در نتيجه كشتن او جايز مىشود، تو نيز او را مىكشى و آن سرزمين خرم را تصرف مىكنى.
شاه از اين نيرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شيعه ادريس، زمينهاى مزروعى او را تصرف و غصب نمود.
حضرت ادريس از جريان آگاه شد و شخصاً نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض كرده، آيين او را باطل دانست و او را به سوى حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: اگر توبه نكنى و از روش خود برنگردى، به زودى عذاب الهى تو را فراخواهد گرفت، و من پيام خود را از طرف خداوند به تو رساندم.
همسر شاه، به او گفت: هيچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادريس را طرح كردهام، و با كشتن او رسالتش نيز باطل مىشود.
آن نقشه اين بود كه چهل نفر را مخفيانه مأمور كشتن ادريس كرد، ولى ادريس توسط مأموران مخفى خود، از جريان آگاه شد و از محل و مكان هميشگى خود به جاى ديگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شكست خوردند و مدتها گذشت تا اين كه عذاب قحطى، كشور شاه را فرا گرفت كار به جايى رسيد كه زن شاه، شبها به گدايى مىپرداخت تا اين كه شبى سگها به او حمله كردند و او را پاره پاره نموده و دريدند. بلاى قحطى نيز بيست سال طول كشيد و سرانجام، آنها كه باقى مانده بودند به ادريس و خداى ادريس ايمان آوردند و كم كم بلاها رفع گرديد. و ادريس پيروز شد.(77)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#قصه_های_قرآنی
#از_آدم_تا_خاتم
#قسمت_اول
💛اول هر کار با نام خدا * می شود رو سوی مقصد ره گشا
می کنم آن قصه دِلکش بیان * از عدم هستی چگونه شد عیان
تا خدا از روی حکمت این چنین * با ملایک گفت خواهم در زمین
خلق سازم آدمی با ماء و طین * روح خود را با گِلَش سازم عجین
🌿هنگامی که خداوند جهان هستی را آفرید، و سیارات و ستارگان را خلق کرد، زمین و فرشتگانی را نیز بیافرید تا ستایش کننده او، و فرمان بُردار فرموده های او باشند. در این میان زمین را پدید آورد و گیاهان و کوهها و رودها و دریاها را آفرید🌎
💛 و موجوداتی بر روی آن قرار داد تا از آفریده های او استفاده درست کنند و بر روی زمین زندگی کنند، گونه ای از این موجودات گروهی از جنّیان بودند که همیشه در حال جنگ و ستیز و فساد
بودند تا اینکه خداوند فرشتگان را به جنگ آنان فرستاد و همه جنگ ستیزان را از میان برداشت و گروهی را نیز به اسارت گرفت که شیطان در میان آن اسیران بود و در آن زمان، کودکی بیش نبود و فرشتگان او را به عرش بردند و به او درس عبادت آموختند تا پروردگار خویش را عبادت کند.
🌿زمانی گذشت و خداوند تصمیم بر خلقت موجودی دیگر یعنی انسان گرفت و به ملائک فرمود؛ «می خواهم بهترین مخلوقاتم یعنی انسان را بیافرینم و او را جانشین خود در روی زمین قرار دهم.»
و خداوند مهربان، به جبرئیل فرمان داد، تا از زمین گسترده، دشتها و بیابانهای آن، چهار نوع گِل را بیاورد. گِلی که سفید، سیاه، سرخ و خاکی رنگ باشد و باز به او فرمان داد تا چهار نوع آب، از تمام آبها و دریاهای زمین بیاورد، آبی که گوارا و شیرین، تلخ، شور و گنداب باشد تا آب گوارا برای گلوی آدم، آب شور در چشمان آدم، آب تلخ در گوش های او و آب گنداب را در میان بینی او جاری سازد. بی شک اگر وجود آدمی از یک نوع گل و یک نوع آب سرشته می شد، تمامی انسانها به یک شکل و یک نوع بودند. هنگامی که جبرئیل به زمین آمد تا مُشتی گِل بردارد، زمین در مقابل او پاسخ داد، به خدا پناه می برم اگر از من چیزی جدا سازی، جبرئیل بازگشت و خداوند اسرافیل و میکائیل را برای این کار، فرستاد، زمین در مقابل آنها هم همین جمله را تکرار کرد.
💛بار آخر خداوند ملک الموت را مأمور آوردن گِل کرد و ملک الموت به زمین چنین گفت؛ به خدا پناه می برم اگر به سوی خداوند باز گردم و مشتی از تو را به همراه خود نبرم و اینگونه زمین راضی شد و گِل وجود آدمی بدست ملک الموت به سمت پروردگار آورده شد.
🌿بالاخره آدم آفریده شد و از چهار نوع گل و چهار نوع آب که آب گوارا، را در حلق آدمی ریخت تا تناول غذا برای او لذت بخش باشد و آب شور را در چشمانش تا باعث بقاء و سلامت مردمک چشم باشد و آب تلخ را در گوش او تا از ورود حشرات جلوگیری کند. آری خداوند آدم را خلق کرد، بدون پدر و مادر تا دلیلی محکم بر قدرت الهی باشد.🧔
هنگامی که خداوند روح را از طریق خود و از سرانگشتان پای آدمی در او می دمید و روح هنوز به زانوی وی نرسیده بود که آدمی تلاش کرد تا از جای خود بلند شود، ولی نتوانست، و بعد از آفرینش آدم از باقی مانده گِل که از دنده های سمت چپ قفسه سینه آدم بود حوا را آفرید، به همین خاطر دنده های قفسه سینه مردان سمت چپ یک دنده کمتر از دنده های سمت راست می باشد. آری آدم از گِل و حوا از آدم آفریده شد و خداوند حوا را آفرید تا برای آدم همدم و انیس باشد.
💛دلیل نامیدن آدم به این نام، به این خاطر است که او از اَدیم و پوسته زمین آفریده شده است، اَدیم نام یکی از لایه های درونی زمین است و آدم از لایه چهارم خلق گردیده است. و حوا را به این جهت حَوا نام نهاد که او از حَی یعنی آدم خلق شد.
خداوند درون انسان نیروی شهوت، غضب و عقل را قرار داد که دو نیروی اول باعث فساد و جهل او می باشد و نیروی عقل او را از ارتکاب به عمل ناشایست باز می دارد، خداوند صفات آرزو، حرص، طمع، نیکی، سرکشی و شتاب را هم در وجود آدم قرار داد و خداوند انسان را از شتاب آفرید .
بعد از اینکه خداوند موجود دیگری را خلق کرده بود فرشتگان ناراحت بودند و به خدا عرض کردند؛
🌿پروردگارا! کسانی را می آفرینی که در روی زمین مشغول فساد و خونریزی باشند، در حالی که ما فقط تو را می پرستیم و تمام اوقاتمان را به ذکر تو پرداخته ایم. خداوند نیز در جواب آنها فرمود؛
📗«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» )
آنچه من می دانم شما نمی دانید.
من از آفرینش این موجود چیزی را درک می کنم که شما نمی دانید و بعدا برایتان آشکار خواهد شد، پس بر این موجود سجده کنید چرا که این امر من است.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran