📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_آدم(ع)
#قسمت_نهم
🔷 چگونگى توبه حضرت آدم عليهالسلام و توسل او به پنج تن عليهم السلام
پس از آن كه آدم و حوا از آن درخت ممنوع خوردند و بر اثر اين گناه (ترك اولى) از آن همه نعمتها و آرامش بهشتى محروم گشتند، به طور سريع به اشتباه خود پى بردند و توبه كردند. به گناه خود اقرار نمودند و از درگاه الهى طلب رحمت كرده و گفتند:
پروردگارا! ما به خويشتن ستم كرديم، و اگر ما را نبخشى و بر ما رحم نكنى از زيانكاران خواهيم بود.
خداوند به آنها فرمود: از مقام خويش فرود آييد، در حالى كه بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر دشمن خواهيد بود (شيطان دشمن شما است و شما دشمن او) و براى شما در زمين قرارگاه و وسيله بهرهگيرى تا زمان معينى است، در زمين بنده مىشويد و در آن مىميريد و در رستاخيز از آن خارج مىشويد.(44)
به اين ترتيب آدم و حوا به زمين آمدند و گرفتار رنجهاى زمين شدند، ولى توبه حقيقى كردند و خداوند توبه آنها را پذيرفت.
خداوند مهربان به آدم عليهالسلام و حوا عليهاالسلام لطف كرد و كلماتى را به آنها آموخت تا آنها در دعاى خود آن كلمات را از عمق جان بگويند و توبه خود را آشكار و تكميل نمايند.(45)
از امام باقر عليهالسلام نقل شده آن كلمات كه آدم و حوا، هنگام توبه گفتند چنين بودند:
اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فاغفِرلِى اءِنَّكَ خيرُ الغافِرينَ؛
خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مىكنم، من به خود ستم كردم، مرا ببخش كه تو بهترين بخشندگان هستى.
اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ ظلمتُ نَفسِى فَارحَمنِى اءِنَّكَ خيرُ الرَّاحِمينَ؛
خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مىكنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، به من رحم كن كه تو بهترين رحمكنندگان هستى.
اَلّلهُمِّ لا اءِلهَ اءِلَّا أَنتَ، سُبحانَكَ و بِحمدِكَ رَبّ اءِنِّى ظلمتُ نَفسِى فَتُب عَلىَّ اءِنَّكَ اَنتَ التَّوابُ الرَّحيمِ؛
خدايا! معبودى جز تو نيست، تو پاك و منزه هستى، تو را ستايش مىكنم، پروردگارا! من به خود ستم كردم، توبهام را بپذير كه تو بسيار توبهپذير و مهربان هستى.(46)
مطابق رواياتى كه از طريق شيعه و اهل تسنن نقل شده، در كلماتى كه خداوند به آدم عليهالسلام آموخت، و او به آنها متوسل شده و توبهاش پذيرفته شد نام پنج تن آل عبا عليهم السلام بود، او گفت: بِحَقَّ محمدٍ وَ علىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحسنِ و الحُسَينِ(47)
و در روايت امامان اهل بيت عليهم السلام چنين آمده: آدم عليهالسلام سر بلند كرد و عرش خدا را ديد، كه در آن نامهاى ارجمندى نوشته شده بود، پرسيد: اين نامهاى ارجمند از آن كيست؟ به او گفته شد: اين نامها نام برترين خلايق در پيشگاه خداوند متعال است كه عبارتند از: محمد، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم السلام. آدم براى پذيرش توبهاش، به آنها متوسل شد و خداوند به بركت وجود آنها، توبه او را پذيرفت.(48)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_نوح (ع)
#قسمت_نهم
🔷 بلاى عظيم طوفان بر اثر نفرين نوح عليهالسلام
سالها حضرت نوح عليهالسلام قوم گنهكار خود را از عذاب الهى هشدار داد، ولى آنها همه چيز را به مسخره گرفتند و به هشدارهاى حضرت نوح عليهالسلام اعتنا نكردند.
نوح عليهالسلام صدها سال براى هدايت قوم خود تلاش كرد، ولى جز گروه اندكى به او ايمان نياوردند. نوح عليهالسلام به طور كلى از هدايت شدن قوم مايوس شد، زيرا مىديد روز به روز بر لجاجت و آزار آنها افزوده مىشود و آنها آن چنان از نظر فكرى و روحى مسخ شدهاند كه هيچ روزنه اميدى براى جذب آنها باقى نمانده است و حتى از فرزندان آينده آنها نيز اميدى نيست.
از طرفى خداوند به نوح عليهالسلام وحى كرد كه:
لَن يُؤمِنَ مِن قَومِكَ الا مَن قَد آمَنَ؛
جز آنان كه تاكنون ايمان آوردهاند، ديگر هيچكس از قوم تو ايمان نخواهند آورد.(103)
اينجا بود كه نوح عليهالسلام آنها را سزاوار نفرين ديد و در مورد آنها چنين نفرين كرد:
رَبّ لا تَذَر على الْأَرْضِ مِن الكافرينَ دَيّاراً اءِنَّكَ اءنْ تَذَرهُم يُضلُّوا عبادَكَ و لا يَلِدُوا فاجِراً كَفَّاراً؛
احدى از كافران را روى زمين زنده مگذار چرا كه اگر آنها را زنده بگذارى بندگانت را گمراه مىكنند و جز نسلى گنهكار و كافر به وجود نمىآورند. (104)
در اين هنگام بود كه طوفان عالمگير و عظيم فرا رسيد. از آسمان و زمين، و از هر سو آب و سيل موج مىزد.
آبى كه از آسمان مىآمد باران نبود، بلكه چون سيلى بود كه بر زمين مىريخت و همه جاى زمين تبديل به آبشارهاى عظيم و بىنظير شده بود، و باد تند از همه جا مىوزيد و رعد و برق و ابرهاى متراكم همه جا تيره و تار ساخته بود. طولى نگذشت كه كشتى بر روى آب قرار گرفت و همه انسانها و موجوداتى كه در بيرون كشتى بودند، غرق شده و به هلاكت رسيدند. همه كوهها و دشتها زير آب قرار گرفت، گويى همه جا اقيانوس بود و ديگر زمينى يا قله كوهى ديده نمىشد.
به تعبير قرآن:
وَ هِىَ تَجرِى بِهم فِى مَوجٍ كالجِبالِ؛
كشتى نوح عليهالسلام با سرنشينانش، سينه امواج كوه گونه را مىشكافت و همچنان به پيش مىرفت.(105)
................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzqura👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_هود(ع)
#قسمت_نهم
دلسوزى عزرائيل براى دو نفرى كه يك نفرش شداد بود
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشسته بود، عزرائيل به زيارت آن حضرت آمد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از او پرسيد: اى برادر! چندين هزار سال است كه تو مأمور قبض روح انسانها هستى، آيا در هنگام جان كندن آنها دلت براى كسى رحم آمد؟
عزرائيل گفت: در اين مدت دلم براى دو نفر سوخت:
1 - روزى دريا طوفانى شد و امواج سهمگين دريا يك كشتى را در هم شكست، همه سرنشينان كشتى غرق شدند، تنها يك زن حامله نجات يافت، او سوار بر پاره تخته كشتى شد و امواج ملايم دريا او را به ساحل آورد و در جزيرهاى افكند، در اين ميان فرزند پسرى از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض كنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2 - هنگامى كه شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بى نظير خود پرداخت، و همه توان و امكانات ثروت خود را در ساختن آن صرف كرد، و خروارها طلا و گوهرهاى ديگر براى ستونها و ساير زرق و برق آن خرج نمود تا تكميل شد(139) وقتى كه خواست از آن ديدار كند، همين كه خواست از اسب پياده شود و پاى راست از ركاب بر زمين نهاد، هنوز پاى چپش بر ركاب بود كه فرمان از سوى خدا آمد كه جان او را قبض كنم، آن تيره بخت از پشت اسب بين زمين و ركاب اسب گير كرد و مرد، دلم به حال او سوخت از اين رو كه او عمرى را به اميد ديدار بهشتى كه ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نيفتاده بود، اسير مرگ شد.
در اين هنگام جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و گفت: اى محمد! خدايت سلام مىرساند و مىفرمايد: به عظمت و جلالم سوگند كه آن كودك همان شداد بن عاد بود، او را از درياى بى كران به لطف خود گرفتيم، بى مادر تربيت كرديم و به پادشاهى رسانديم، در عين حال كفران نعمت كرد، و خودبينى و تكبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانيان بدانند كه ما به كافران مهلت مىدهيم ولى آنها را رها نمىكنيم، چنان كه در قرآن مىفرمايد:
اءنَّما نُملِى لَهُم لِيَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهينٌ؛
ما به آنها مهلت مىدهيم تنها براى اين كه بر گناهان خود بيفزايند، و براى آنها عذاب خواركنندهاى آماده شده است.(140)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_صالح (ع)
#قسمت_نهم
عذاب فراگير و همگانى چرا؟
با اين كه يك نفر ناقه صالح را پى كرد، و چند نفر با او همدست بودند تا شتر كشته شود، و عدهاى نيز پس از سقوط شتر، بر آن شتر ضربه زدند، ولى چرا همه آنها از كوچك و بزرگ، زن و مرد - جز صالح عليهالسلام و مؤمنان - به هلاكت رسيدند؟ و چرا خداوند در آيه 14 سوره شمس با تعبير فَعَقَرُوها؛ جمعى ناقه را پى كردند. كشتن ناقه را به جمع نسبت داده نه به يك فرد؟!
زيرا همه آنها به اين جنايت رضايت داشتند، و كسى كه به جنايتى راضى باشد، در آن شركت نموده است.
چنان كه اميرمؤمنان على عليهالسلام در فرازى از يكى از خطبه هايش مىفرمايد: ناقه صالح را تنها يك نفر به هلاكت رسانيد، ولى خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چرا كه همه آنها به اين امر رضايت دادند.(174)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم(ع)
#قسمت_نهم
سيرت نيك با نابودى چهار خوى زشت
مطابق بعضى از روايات كه از امام صادق عليهالسلام نقل شده، چهار پرندهاى كه ابراهيم عليهالسلام آنها را گرفت و ذبح و مخلوط كرد و ده قسمت نمود، و آنها زنده شدند، عبارت بودند از: خروس، كبوتر (يا مرغابى) طاووس، و كلاغ.(191)
اين صحنه، ظاهر ماجرا بود، ولى در حقيقت هر يك از اين پرندگان سمبل يكى از صفات زشت است، خروس كنايه از شهوترانى، مرغابى كنايه از شكمخوارگى، طاووس كنايه از جاهطلبى، و كلاغ اشاره از آرزوى دراز است، اگر انسان، ابراهيم گونه از اين چهار صفت زشت دورى كند، مىتواند مدارج تكامل را پيموده و به مرحله يقين برسد، بر همين اساس مولانا در كتاب مثنوى مىگويد:
تو خليل وقتى اى خورشيد هُش اين چهار طيار رهزن را بكش
خُلق را گر زندگى خواهى ابد سر ببر زين چهار مرغ شوم و بد
بط و طاووس است و زاغ است و خروس(192) اين مثال چار مرغ اندر نفوس
بط حرص است و خروس آن شهوت است جاه طاووس است و زاغ انيت است(193)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_اسماعیل_و_اسحاق_فرزندان_ابراهیم(ع)
#قسمت_نهم
هدف از بناى كعبه
اين مرحله مقدماتى و ظاهر ساختمان كعبه بود، ولى آن چه مهم است، هدف از بناى اين ساختمان است كه تمام اين زحمتها و رنجها به خاطر آن هدف مىباشد، هدف از بناكردن كعبه اين بود كه وسيلهاى براى نجات انسانها از بتپرستى و خرافه گويى، و كشاندن آنها به سوى توحيد و خداپرستى باشد، هدف اين بود كه آن جا پايگاه توحيد گردد، و مردم در كلاس اين پايگاه، تعليم و تربيت گردند و در همه ابعاد زندگى به سوى خداى بزرگ رو آورند، چنان كه اين هدف از دعاهاى ابراهيم كه در بالا ذكر شد، مشخص شده است، بخصوص دعاى پنجم، كه خداوند پيامبرى (اشاره به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم) بفرستد، و او در اين پايگاه توحيد، مردم را به سوى خدا بخواند.
از سوى ديگر خداوند به ابراهيم و اسماعيل فرمان داد كه مناسك حج را به جا آورند، جبرئيل از طرف خداوند بر ابراهيم نازل شد و مناسك حج از طواف و سعى و وقوف در عرفات و مشعر و آداب منى و... را به آن دو بزرگوار آموخت، آنها نيز مناسك حج را به ترتيب فوق انجام دادند و با انجام مناسك حج، و توجه به محتواى بزرگ حج، شاهد منافع مادى و معنوى خود گردند.(256)
به نقل از مفسر معروف، ابن عباس، ابراهيم بر بالاى كوه ابوقبيس رفت، انگشتان دستش را به گوشش گذاشت و فرياد زد: اى مردم دنيا دعوت پروردگار خود را در مورد زيارت خانه خدا اجابت كنيد. خداوند صداى او را به همه مردم تا پايان دنيا رساند، آنان كه از تبار ابراهيم هستند از درون وجدان و فطرتشان به اين صدا لبيك گفتند و آمادگى خود را براى انجام اين هدف بزرگ، و ديدن دوره سازنده دانشگاه حج اعلام نمودند.(257)
خداوند در قرآن (آيه 130 سوره بقره) به همه جهانيان اعلام كرد كه هيچ كسى جز افراد سفيه و نادان از آيين پاك ابراهيم، روى گردان نمىشود، ما ابراهيم را در اين جهان و جهان آخرت از مردان صالح و برجسته قرار داديم.
بر همين اساس، مراسم حج كه در اسلام از مهمترين مراسم جهانى مذهبى است همواره يادآور خاطره ابراهيم است، و حماسه بندگى ابراهيم در تمام مراسم حج آميخته است، و اصولا انجام مراسم حج بدون ياد ابراهيم، مفهومى ندارد، و اين به خاطر آن است كه نام و راه حماسه اين مرد خدا هميشه زنده بماند و آنان كه مىخواهند راه عزت و عظمت انسانى را بپيمايند، در اين راه گام بردارند.
حج در حقيقت حركت خلق پا به پاى ابراهيم در خط خدا است، عبادت و سياست فردى و اجتماعى در آن به هم آميخته است كه اگر به راستى محتواى واقعى آن بر اساس صحيح دنبال شود، بزرگترين و عميقترين حماسه خداپرستى بر پا خواهد شد، اميد آن كه روندگان به سوى حج، هدف و محتواى حج را مورد توجه قرار داده و در اين كلاس بزرگ اسلامى، به نداى ابراهيم معلم بزرگ بشريت لبيك گويند. و در نتيجه همچون ابراهيم در صحنه حضور و ظهور داشته باشند. و بدانند كه حج ابراهيم بر اساس برائت و بيزارى از مشركان، و تقويت بنيههاى معنوى و اقتصادى مسلمانان است.
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_لوط(ع)
#قسمت_نهم
گفتگوى لوط عليهالسلام با قوم تبهكار
وقتى كه قوم شرور، به درِ خانه لوط عليهالسلام رسيدند، به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم نقاط ديگر منع نكردهايم؟
لوط عليهالسلام كه هوى و هوس آنها را ميدانست، سخن از ازدواج (كه امرى طبيعى براى ارضاى غريزه جنسى و بقاى نسل است) به ميان آورد و فرمود: اينها دختران منند، براى شما پاكيزهترند (با آنها ازدواج كنيد و از عمل شنيع لواط دورى كنيد) از خدا بترسيد و مرا در ميان مهمانهايم، رسوا نكنيد.
اَلَيسَ مِنكُم رَجُلٌ رَشيدٌ؛
آيا در ميان شما يك نفر داراى رشد و غيرت نيست؟(289)
آنها در پاسخ گفتند: تو كه مىدانى ما حق (و ميلى) در دختران تو نداريم و خوب مىدانى ما چه مىخواهيم.
وقتى كه حضرت لوط از آن قوم اصلاحناپذير، مأيوس شد، گفت: كاش داراى نيرو يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى بودم(290) (آنگاه مىدانستم با شما پستفطرتان چه كنم؟!)
آرى لوط در اين هنگام از غربت و بى كسى خود ياد كرد و گفت: اگر نيرويى مىداشتيم چنين خوار و گرفتار شما نمىشدم و در برابر تعدى و گزند شما دفاع مىكردم و در مقابل فشار شما مقاومت مىنمودم.
عجبا حتى يك مرد سالم و غيرتمند نبود كه به پشتيبانى از لوط بر خيزد، و تعبير به
اَلَيسَ مِنكُم رَجُلٌ رَشيدٌ؛
آيا در ميان شما يك مرد رشيد نيست؟
حاكى است كه اگر يك انسان عاقل و فهميده، و متعهد در ميان شما بود، كار شما به افتضاح و رسوايى نمىكشيد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_لوط(ع)
#قسمت_نهم
گفتگوى لوط عليهالسلام با قوم تبهكار
وقتى كه قوم شرور، به درِ خانه لوط عليهالسلام رسيدند، به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم نقاط ديگر منع نكردهايم؟
لوط عليهالسلام كه هوى و هوس آنها را ميدانست، سخن از ازدواج (كه امرى طبيعى براى ارضاى غريزه جنسى و بقاى نسل است) به ميان آورد و فرمود: اينها دختران منند، براى شما پاكيزهترند (با آنها ازدواج كنيد و از عمل شنيع لواط دورى كنيد) از خدا بترسيد و مرا در ميان مهمانهايم، رسوا نكنيد.
اَلَيسَ مِنكُم رَجُلٌ رَشيدٌ؛
آيا در ميان شما يك نفر داراى رشد و غيرت نيست؟(289)
آنها در پاسخ گفتند: تو كه مىدانى ما حق (و ميلى) در دختران تو نداريم و خوب مىدانى ما چه مىخواهيم.
وقتى كه حضرت لوط از آن قوم اصلاحناپذير، مأيوس شد، گفت: كاش داراى نيرو يا تكيه گاه و پشتيبان محكمى بودم(290) (آنگاه مىدانستم با شما پستفطرتان چه كنم؟!)
آرى لوط در اين هنگام از غربت و بى كسى خود ياد كرد و گفت: اگر نيرويى مىداشتيم چنين خوار و گرفتار شما نمىشدم و در برابر تعدى و گزند شما دفاع مىكردم و در مقابل فشار شما مقاومت مىنمودم.
عجبا حتى يك مرد سالم و غيرتمند نبود كه به پشتيبانى از لوط بر خيزد، و تعبير به
اَلَيسَ مِنكُم رَجُلٌ رَشيدٌ؛
آيا در ميان شما يك مرد رشيد نيست؟
حاكى است كه اگر يك انسان عاقل و فهميده، و متعهد در ميان شما بود، كار شما به افتضاح و رسوايى نمىكشيد.
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف (ع)
#قسمت_نهم
عفت يوسف عليهالسلام صحنه ديگرى از زندگى شيرين او
يوسف كوخنشين، يوسف دربدر و اسير و از چاه بيرون آمده، اينك در كاخ به سر مىبرد و روز به روز آثار رشد جسمى و روحى از او پرتوافكن است. بر اثر كمال و جمال، معرفت و عفت، ملاحت و حسن و وقارى كه دارد نه تنها دل عزيز مصر را تصرف كرده، بلكه در دل همسر عزيز مصر هم جاى گرفته است. بانويى كه مىگويند فرزند نداشته و در بهترين وضع به سر مىبرده و زندگيش را با تفريح و خوشگذرانى مىگذراند. اينك عشق دلداده يوسف گشته و لحظهاى از فكر وى خارج نمىشود.
زليخا، در خلوتگاه كاخ رفت و آمد كند و قد و بالاى رعناى يوسف را مىبيند، هر چه در اين باره بيشتر فكر مىكند زيادتر بر شگفتيش افزوده مىشود، عجب جوانى كه به آراستگىهاى ظاهرى و معنوى قرين شده، يك جهان حيا و عفت و پاكى است، اصلا در كارهاى او خيانت نيست.
وَ كَذَلِكَ مَكَّنِّا لِيُوسُفَ فِى الأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ؛
بدين گونه ما يوسف را در زمين (مصر) مكنت و مقام داديم، و از تعبير خوابها به او بياموزيم، خداوند بر كار خود غالب است، ولى اكثر مردم نمىدانند. (330)
خداوند اجر نيكوكاران را ضايع نمىكند، يوسفى كه در عنفوان جوانى آن قدر عفيف و كمال باشد، شايسته علم لدنى و مقام نبوت است كه خداوند به او بخشيد.
وَكذلِكَ نَجزِى المُحسِنينَ؛ آرى، اين چنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم.(331)
زليخا شب و روز در فكر يوسف است، ولى با هيچ ترفند و نيرنگى نتوانست از يوسف كام بگيرد. در تمام لحظات او را فرشته عفت مىديد تا آن كه در يكى از فرصتهاى مناسب خود را چون عروس حجله با طرز خاصى آراست و با حركات عاشقانه در خلوتگاه قصر خواست يوسف را به طرف خود مايل كند، در حالى كه درهاى قصر را يكى پس از ديگرى بسته بود، ولى هر چه طنازى كرد، يوسف تكان نخورد. تهديدات و تطميعات زليخا، يوسف قهرمان را از پاى در نياورد. زليخا گفت: زود باش، زود باش.
يوسف گفت: پناه به خدا، من هرگز به سرپرست خود كه از من پرستارى خوبى كرد، خيانت نمىكنم، هيچگاه ستمكار راه رستگارى ندارد.
زليخا به ستوه آمد، طغيان شهوت و عشق سوزانش به عصبانيت مبدل شد. در چنين لحظهاى ياد خدا و الهام پروردگار به يوسف توانايى داد، او از تمام امور چشم پوشيد، فكرش را يكسره كرد و به طرف درِ كاخ، به قصد فرار آمد و كاملاً مواظب بود كه در اين حادثه حساس نلغزد (و به فرموده امام سجاد عليهالسلام يوسف ديد زليخا پارچهاى روى بت انداخت، يوسف عليهالسلام به او گفت: تو از بتى كه نمىشنود و نمىبيند و نمىفهمد، و خوردن و آشاميدن ندارد حيا مىكنى، آيا من از كسى كه انسانها را آفريد و علم به انسانها بخشيد حيا نكنم؟(332)
اين فكر برهان پروردگار بود كه در دل يوسف جرقه زد، بى درنگ از كنار زليخا با سرعت تمام رد شد تا از كاخ بگريزد، زليخا به دنبال يوسف آمد، در پشت در، زليخا يقه يوسف را از پشت گرفت تا او را به عقب بكشاند، يوسف هم كوشش مىكرد كه در را باز كند. بالاخره يوسف در اين كشمكش، پيروز شد. در را باز كرد، بيرون جهيد، در حالى كه پيراهنش از پشت پاره شده بود. ولى زليخا دست بردار نبود. ديوانهوار دنبال يوسف مىآمد و حتى پس از آن كه يوسف از كاخ بيرون آمد، زليخا هم به دنبال او بود. در همين لحظه، تصادفاً عزيز مصر از آن جا عبور مىكرد. زليخا و يوسف را در آن حال ديد كه داستانش خاطر نشان خواهد شد.
آرى، خداوند اين گونه يوسف را يارى كرد، تا عمل خلاف عفت را از او دور كند، زيرا يوسف از بندگان خالص خداوند بود اءِنَّه مِن عبادِنا المُخلَصينَ. (333)
به راستى يوسف در اين بحران خطير نيكو مجاهده كرد، چه مجاهدهاى بزرگ كه اميرمؤمنان على عليهالسلام فرمود:
مَا المُجاهِدُ الشَّهيدُ فِى سَبيلِ اللهِ بِاعظَمِ اَجراً مِمَّن قدَرَ فعفَّ، لَكادَ العَفيفُ أن يَكونَ مَلَكاً مِنَ المَلائِكَةِ؛
مجاهدى كه در راه خدا شهيد شود پاداش او بيشتر از كسى نيست كه بتواند كار حرامى را انجام دهد ولى عفت بورزد، حقاً شخص عفيف و پاكدامن نزديك است فرشتهاى از فرشتگان گردد.(334)
يوسف با اين مجاهدت و نفسكشىها، عاليترين درسها را به جهانيان آموخت.
اينك از اين به بعد مىخوانيد كه خداوند با چه مقدمات و ترتيبى در همين دنيا پاداش اين جوانمرد رشيد را داد.
جمال يوسف ار دارى به حسن خود مشو غره كمال يوسفى بايد تو را تا ماه كنعان شد
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_موسی(ع)
#قسمت_نهم 🦋
💠موسى عليهالسلام در صحراى مديَن، و يارى خواستن او از دختران شعيب عليهالسلام💠
♻️موسى بدون توشه راه و سفر، با پاى پياده به سوى مدين روانه شد و فاصله بين مصر و مدين را در هشت شبانهروز پيمود، در اين مدت غذاى او سبزىهاى بيابان بود و بر اثر پيادهروى پايش آبله كرد بهنگامى كه به نزديك مدين رسيد،
💠گروهى از مردم را در كنار چاهى ديد كه از آن چاه با دلو، آب مىكشيدند و چهارپايان خود را سيراب مىكردند، در كنار آنها دو دختر را ديد كه مراقب گوسفندهاى خود هستند و به چاه نزديك نمىشوند، نزد آنها رفت و گفت: چرا كنار ايستادهايد؟ چرا گوسفندهاى خود را آب نمىدهيد؟
♻️ دختران گفتند: پدر ما پيرمرد سالخورده و شكستهاى است، و به جاى او ما گوسفندان را مىچرانيم، اكنون بر سر اين چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستيم تا بعد از آنها از چاه آب بكشيم.
💠در كنار آن چاه، چاه ديگرى بود كه سنگ بزرگى بر سر نهاده بودند كه سى يا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسى عليهالسلام به تنهايى كنار آن چاه آمد،
♻️آن سنگ را تنها از سر چاه برداشت و با دلو سنگينى كه چند نفر آن را مىكشيدند، به تنهايى از آن چاه آب كشيد و گوسفندهاى آن دختران را آب داد، آن گاه موسى، از آن جا فاصله گرفت و به زير سايهاى رفت و به خدا متوجه شد و گفت:
رَبِّ اءِنَّى اَنزَلتَ اِلىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٍ؛
پروردگارا! هر خير و نيكى به من برسانى، به آن نيازمندم.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_داوود_علیه_السلام
#قسمت_نهم🦋
🦋عمر طولانى براى جوان به خاطر داوود عليهالسلام🦋
✨روزى حضرت داوود عليهالسلام در خانهاش نشسته بود، جوانى پريشانحال و فقير نيز در نزد او نشسته بود، اين جوان بسيار به محضر داوود عليهالسلام مىآمد و سكوت طولانى داشت. روزى عزرائيل به حضور داوود عليهالسلام آمد و با نگاه عميق به آن جوان نگريست، داوود عليهالسلام به عزرائيل گفت: به اين جوان مىنگرى؟
✨عزرائيل: آرى، من مأمور شدهام تا سرِ هفته روح اين جوان را قبض كنم.
دل حضرت داوود عليهالسلام به حال آن جوان سوخت و به او مرحمت نمود و به او گفت: اى جوان آيا همسر دارى؟ جوان گفت: نه، هنوز ازدواج نكردهام.
🌿داوود عليهالسلام به او فرمود: نزد فلان شخصيت (كه از رجال معروف و بزرگ بنى اسرائيل بود) برو، و به او بگو: داوود عليهالسلام به تو امر مىكند كه دخترت را به همسر من گردانى، سپس شب با او ازدواج كن و كنار همسرت باش، و هر چه هزينه زندگى لازم است از اين جا بردار و ببر، و پس از هفت روز به اين جا نزد من بيا.
🌿پيام داوود عليهالسلام موجب شد كه آن شخصيت دخترش را همسر آن جوان نمايد، و آن جوان به دستور حضرت داوود عليهالسلام عمل كرد، و پس از هفت روز نزد داوود عليهالسلام آمد.
داوود عليهالسلام از او پرسيد: اى جوان! اين ايام چگونه بر تو گذشت؟
جوان، بسيار به من خوش گذشت كه سابقه نداشت.
✨داوود عليهالسلام: بنشين. او نشست و مجلس طول نكشيد ولى عزرائيل به سراغ آن جوان نيامد، داوود عليهالسلام به او گفت: برخيز نزد همسرت برو و بعد از هفت روز به اينجا بيا.
جوان رفت و پس از هفت روز نزد داوود عليهالسلام آمد و در محضرش نشست.
✨باز براى بار سوم به دستور داوود عليهالسلام هفت روز نزد همسرش رفت و سپس نزد داوود عليهالسلام آمد و در محضرش نشست. در اين هنگام عزرائيل آمد، داوود عليهالسلام به عزرائيل فرمود: تو بنا بود پس از يك هفته براى قبض روح اين جوان به اين جا بيايى، چرا نيامدى و پس از سه هفته آمدى؟
عزرائيل گفت:
🌿يا داوُود! اءنّ اللهَ تعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ فاَخَّرَ فِى اجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَة؛
✨اى داوود! همانا خداوند متعال به خاطر مرحمت تو به اين جوان، به او لطف كرد، و مرگش را سى سال به تاخير انداخت.(589)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_سلیمان_ابن_داوود_علیه_السلام
#قسمت_نهم🦋
🦋گزارش عجيب هُدهُد به سليمان عليهالسلام🦋
🔰حضرت سليمان عليهالسلام با تمام حشمت و شكوه و قدرت بى نظير بر جهان حكومت مىكرد. پايتخت او بيت المقدس در شام بود. خداوند نيروهاى عظيم و امكانات بسيار در اختيار او قرار داده بود، تا آن جا كه رعد و برق و باد و جن و انس و همه پرندگان و چرندگان و حيوانات ديگر تحت فرمان او بودند. و او زبان همه آنها را مىدانست.
🌿هدف حضرت سليمان عليهالسلام اين بود كه همه انسانها را به سوى خدا و توحيد و اهداف الهى دعوت كند و از هر گونه انحراف و گناه باز دارد و همه امكانات را در خدمت جذب مردم به سوى خدا قرار دهد.
🔰در همين عصر در سرزمين يمن، بانويى به نام بلقيس بر ملت خود حكومت مىكرد و داراى تشكيلات عظيم سلطنتى بود ولى او و ملتش به جاى خدا، خورشيدپرست و بتپرست بودند و از برنامههاى الهى به دور بوده و راه انحراف و فساد را مىپيمودند. بنابراين لازم بود كه حضرت سليمان عليهالسلام با رهبرىها و رهنمودهاى خردمندانه خود آنها را از بيراهها و كجروىها به سوى توحيد دعوت كند. و مالارياى بتپرستى را كه واگير نيز بود، ريشه كن نمايد.
🌿روزى حضرت سليمان بر تخت حكومت نشسته بود. همه پرندگان كه خداوند آنها را تحت تسخير سليمان قرار داده بود با نظمى مخصوص در بالاى سر سليمان كنار هم صف كشيده بودند و پر در ميان پر نهاده و براى تخت سليمان سايهاى تشكيل داده بودند تا تابش مستقيم خورشيد، سليمان را نيازارد. در ميان پرندگان، هدهد (شانه به سر) غايب بود، و همين امر باعث شده بود به اندازه جاى خالى او نور خورشيد به نزديك تخت سليمان بتابد.
🔰سليمان ديد روزنهاى از نور خورشيد به كنار تخت تابيده، سرش را بلند كرد و به پرندگان نگريست و دريافت هدهد غايب است. پرسيد: چرا هدهد را نمىبينم، او غايب است. به خاطر عدم حضورش او را تنبيهى شديد كرده يا ذبح مىكنم مگر اين دليل روشنى براى عدم حضورش بياورد.
🌿چندان طول نكشيد كه هدهد به محضر سليمان عليهالسلام آمد، و عذر عدم حضور خود را به حضرت سليمان عليهالسلام چنين گزارش داد:
🔰من از سرزمين سبأ، (واقع در يمن) يك خبر قطعى آوردهام. من زنى را ديدم كه بر مردم (يمن) حكومت مىكند و همه چيز مخصوصا تخت عظيمى را در اختيار دارد.
🌿 من ديدن آن زن و ملتش خورشيد را مىپرستند و براى غير خدا سجده مىنمايند، و شيطان اعمال آنها را در نظرشان زينت داده و از راه راست باز داشته است و آنها هدايت نخواهند شد، چرا كه آنها خدا را پرستش نمىكنند...! آن خداوندى كه معبودى جز او نيست و پروردگار و صاحب عرش عظيم است.(624)
🔰حضرت سليمان عليهالسلام عذر غيبت هدهد را پذيرفت، و بىدرنگ در مورد نجات ملكه سبا و ملتش احساس مسؤوليت نمود و نامهاى براى ملكه سبا (بلقيس) فرستاد و او را دعوت به توحيد كرد. نامه كوتاه اما بسيار پرمعنا بود و در آن چنين آمده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان - توصيه من اين است كه برترى جويى نسبت به من نكنيد و به سوى من بياييد و تسليم حق گرديد.(625)
🌿سليمان عليهالسلام نامه را به هدهد داد و فرمود: ما تحقيق مىكنيم تا ببينيم تو راست مىگويى يا دروغ؟ اين نامه را ببر و بر كنار تخت ملكه سباء بيفكن، سپس برگرد تا ببينيم آنها در برابر دعوت ما چه مىكنند؟!
🔰هدهد نامه را با خود برداشت و از شام به سوى يمن ره سپرد و از همان بالا نامه را كنار تخت بلقيس انداخت.
.................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_نهم🦋
🦋نويد خضر به نيايشگر مأيوس🦋
🌱شخصى بود، نيمههاى شب برمىخاست و در تاريكى و تنهايى، به دعا و نيايش مىپرداخت و با سوز و گداز خاصى، الله الله مىگفت.
🌱مدتها او به چنان توفيقى دست يافته بود. تا اين كه شيطان از حال و قال آن مرد خدا، بسيار غمگين و خشمگين شد، در كمين او قرار گرفت تا او را بفريبد، سرانجام در قلب او القاء كرد كه: اى بينوا، چرا آن قدر الله الله مىگويى؟ دعاى تو به استجابت نمىرسد، به اين دليل كه مدتهاست كه خدا را صدا مىزنى، ولى خدا حتى يك بار هم، به تو لبيك نگفته است!
🌱همين القاء شيطانى (كه او نمىدانست از كجا آمد؟ قلب او را شكست، و مأيوسانه گفت: به راستى چه فايده؟ هر چه دعا ميكنم، نتيجهبخش نيست...
🌱شبى با همين حال و دل شكسته و روح افسرده، خوابيد. در عالم خواب خضر پيامبر عليهالسلام را ديد، خضر عليهالسلام به او گفت: چرا اين گونه مأيوس و افسردهاى؟ چرا راز و نياز و نيايش با خداى خود را ترك نمودهاى، و چون پشيمانى نااميد، از مناجات با خدا، كنار كشيدهاى؟
🌱 او در پاسخ گفت: زيرا از در خانه خدا رانده شدهام و چنين فهميدهام كه اين در، به روى من بسته است، از اين رو نااميد شدهام:
گفت: لبيكى نمىآيد جواب زان همى ترسم كه باشم رد باب
🌱حضرت خضر عليهالسلام به او فرمود: اى نيايشگر بى نوا، خداوند به من الهام كرد كه به تو بگويم: تو خيال مىكنى جواب خدا را بايد از در و ديوار بشنوى؟ همين كه الله الله مىگويى، دليل آن است كه: جذبه الهى تو را به سوى خودش مىكشاند، و دعايت را به استجابت رسانده است.(695)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_یحیی_(ع)
#قسمت_نهم 9⃣
🦋ياد مكرر امام حسين عليهالسلام از يحيى عليهالسلام🦋
✳زندگى يحيى عليهالسلام از جهاتى شباهت به زندگى امام حسين عليهالسلام داشت، مانند اين كه:
🍀نام حسين عليهالسلام همچون نام يحيى بى سابقه بود، و مدت حمل آنها به هنگامى كه در رحم مادر بودند، شش ماه بود، و هر دوى آنها قربانى هوسهاى طاغوت زمانشان شدند و سرشان بريده شد.
✳امام سجاد عليهالسلام فرمود: ما در سفر كربلا همراه امام حسين عليهالسلام بيرون آمديم، امام در هر منزلى كه نزول مىفرمود، و يا از آن كوچ مىكرد، از يحيى عليهالسلام و شهادت او ياد مىكرد
🍀 و مىفرمود: وَ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللهِ اءنّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكريّا اُهدىَ اِلى بَغِىّ مَن بَغايا بِنِى اسرائِيلَ؛
✳از پستى و بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد ستمگر و بىعفتى از ستمگران و بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند.
🍀آرى، امام حسين عليهالسلام با اين بيان مىخواست اشاره به شهادت خود كند، كه همچون يحيى عليهالسلام به خاطر نهى از منكر، سرش را جدا مىكنند و آن را نزد طاغوت هوسباز، يزيد پليد مىبرند.
✳امام صادق عليهالسلام فرمود: مرقد حسين عليهالسلام را زيارت كنيد و به او جفا نكنيد كه او سيد و آقاى شهداى جوان، و سيد جوانان بهشت است، و شبيه يحيى عليهالسلام است كه آسمان و زمين براى مظلوميت حسين و يحيى عليهماالسلام گريستند.
🍀نيز روايت شده: جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: خداوند هفتادهزار نفر از منافقان را در مورد قتل يحيى عليهالسلام (توسط بخت النصر) كشت، و به زودى هفتادهزار نفر از متجاوزان را به خاطر قتل پسر دختر حسين عليهالسلام بكشد.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_نهم
🦋گفتگوى عيسى با مرده زنده شده در روستاى بلازده🦋
🌱روزى حضرت عيسى عليهالسلام و حواريون در سير و سياحت خود به روستايى رسيدند، ديدند اهل آن روستا و پرندگان و حيوانات آن، همه به طور عمومى مردهاند.
✨عيسى عليهالسلام به همراهان فرمود: معلوم است كه اينها به عذاب عمومى الهى كشته شدهاند. اگر آنها به تدريج مرده بودند، همديگر را به خاك مىسپردند.
🌱حواريون: اى روح خدا، از خداوند درخواست كن تا اينها را زنده كند تا علت عذابى را كه به سراغ آنها آمده، براى ما بيان كنند، تا ما از كردارى كه موجب عذاب الهى مىشود، دورى كنيم.
✨حضرت عيسى عليهالسلام از درگاه خدا خواست تا آنها را زنده كند، از جانب آسمان به عيسى عليهالسلام ندا شد كه: آنان را صدا بزن.
🌱عيسى عليهالسلام شبانه بالاى تپهاى از زمين رفت و فرمود: اى مردم روستا!
✨يك نفر از آنها زنده شد و گفت: بلى، اى روح و كلمه خدا!
🌱عيسى: واى به حال شما، كردار شما چه بوده؟ (كه اين گونه شما را دستخوش بلاى عمومى نموده است.)
✨مرد زنده شده: چهار چيز ما را مشمول عذاب الهى كرد:
1 - پرستش طاغوت.
2 - دلبستگى به دنيا با ترس اندك از خدا.
3 - آرزوى دور و دراز.
4 - غفلت و سرگرمى به بازىهاى دنيا.
عيسى: دلبستگى شما به دنيا چه اندازه بود؟
🌱 مرد زنده شده: همانند علاقه كودك به مادرش. هنگامى كه دنيا به ما رو مىآورد شاد و خوشحال مىشديم، و هنگامى كه دنيا به ما پشت مىكرد، گريه مىكرديم و محزون مىشديم.
عيسى: طاغوت را چگونه مىپرستيديد؟
مرد زنده شده: ما از گنهكاران پيروى مىكرديم.
✨عيسى عليهالسلام: عاقبت كارتان چگونه پايان يافت؟
مرد زنده شده: شبى با خوشى به سر برديم، صبح آن در هاويه افتاديم.
عيسى: هاويه چيست؟
مرد زنده شده: هاويه، سجّين است.
عيسى: سجين چيست؟
🌱مرد زنده شده: سجين، به كوههاى گداخته به آتش است كه تا روز قيامت، بر ما مىافروزد.
عيسى: وقتى به هلاكت رسيديد، چه گفتيد و مأموران الهى، به شما چه گفتند؟
✨مرد زنده شده: گفتند: ما را به دنيا بازگردانيد، تا كارهاى نيك در آن انجام دهيم و زاهد و پارسا گرديم، به ما گفته شد: دروغ مىگوييد.
🌱عيسى: واى به حال شما! چه شد كه غير از تو، شخص ديگرى از اين هلاك شدگان با من سخن نگفت؟
✨ مرد زنده شده: اى روح خدا! دهان همه آنها با دهنه آتشين بسته شده است، و آنها به دست فرشتگان خشن، گرفتار مىباشند. من در دنيا در ميان آنها زندگى مىكردم، ولى از آنها نبودم. (و مانند آنها گناه نمىكردم) تا وقتى كه عذاب عمومى فرا رسيد و مرا نيز فرا گرفت. اكنون به تار مويى در لبه پرتگاه دوزخ آويزان مىباشم، نمىدانم كه از كجا در ميان دوزخ واژگون مىشوم، يا نجات مىيابم. (احتمالا عذاب اين شخص، به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر بوده است.)
🌱عيسى عليهالسلام به حواريون رو كرد و فرمود:
✨يا اَولياءَ اللهِ! اَكلُ الخُبزَ اليابِسِ بالمِلحِ الجَريشِ، وَ النَّومِ عَلَى المَزابِلِ خيرٌ كَثِيرٌ مَعَ عاقِبَةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ؛
🌱اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر و خشن، و خوابيدن بر روى خاشاكهاى آلوده، بسيار بهتر است، اگر همراه عافيت و سلامتى دنيا و آخرت باشد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد(ص)
#قسمت_نهم
🦋نگاهى به جنگ بدر🦋
🌱يكى از حادثههايى كه در آيات متعدد قرآن به فرازهايى از آن حادثه اشاره شده،(834)ماجراى جنگ بدر است كه نخستين جنگ براى مسلمانان، با كفار قريش بود كه شخص پيامبر در آن شركت نمود و فرماندهى جنگ را در دست داشت. مسلمانان در اين جنگ ضربه سختى بر دشمن وارد كردند. در آيات 45 تا 46 سوره انفال شش دستور نظامى ذكر شده كه در جنگ بدر موجب پيروزى مسلمانان گرديد، كه اگر مسلمانان در ساير جنگها رعايت كنند، پيروزى از آن آنها است، كه در ذيل ذكر خواهد شد.
🌿اين پيروزى، بسيار عجيب بود، چرا كه تعداد مسلمانان كمتر از يك سوم تعداد دشمن بود، تجهيزات آنها، قابل مقايسه با تجهيزات جنگى دشمن نبود، لطف سرشار الهى نصيب مسلمانان شد، چنان كه در آيه 26 انفال مىخوانيم:
وَاذْكُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِيلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآوَاكُمْ وَأَيَّدَكُم بِنَصْرِهِ...؛
🌱و به خاطر بياوريد هنگامى كه شما در روى زمين، گروهى كوچك و اندك و ضعيف بوديد، آن چنان كه مىترسيديد مردم شما را بربايند، ولى خدا شما را پناه داد و يارى كرد...
🌿جنگ بدر در سال دوم هجرت رخ داد، و موجب شكست مفتضحانه دشمن گرديد. در اين جا نظر شما را به خلاصهاى از اين نبرد قهرمانانه جلب مىكنيم:
بدر منطقه وسيعى است كه داراى چاههاى آب بوده و همواره كاروانها در آن جا توقف مىكردند و از آبهاى آن بهرهمند مىشدند.
🌱بدر در جنوب غربى مدينه بين مدينه و مكه قرار گرفته و از اين رو آن را بدر مىگويند كه نام صاحب آبهاى آن بدر بوده است.
🌱علت اين جنگ اين بود كه: در ماه جمادى الاولى سال دوم هجرت به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خبر رسيد كه كرز بن جابر با گروهى از قريش تا سه منزلى شهر مدينه آمده و شتران پيامبر را با چهارپايان افراد ديگر به غارت برده و به محصولات مدينه آسيب زدهاند.
🌿رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بى درنگ پرچم جنگ را به على عليهالسلام سپرد، آن حضرت با جمعى از مهاجران بع تعقيب آنها رفتند تا به چاه بدر رسيدند و سه روز هم در آن جا توقف كردند، هر چه جستجو كردند، كسى را نيافتند سپس به مدينه برگشتند (اين غزوه را غزوه بدر اولى يا بدر صغرى مىگويند.)
🌱از طرفى كفار، اموال مهاجران را در مكه، مصادره كرده بودند، و به طور كلى مىخواستند، مسلمانان را در مدينه در فشار محاصره اقتصادى قرار دهند، و روشن است كه اگر اين فشار ادامه مىيافت، دست كم جلو توسعه و گسترش اسلام گرفته مىشد.
🌿پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم براى شكستن اين محاصره، تدابيرى انديشيد، بزرگترين تدبيرش اين بود كه عبور كاروانهاى تجارتى مشركان مكه را قدغن كند.
🌱چهل نفر از مسلمانان را تحت فرماندهى حضرت حمزه كه قهرمان رزم آورى بود، براى كنترل مسير كاروانها فرستاد، پيامبر بيست شتر در دسترس آنها قرار داد.
🌻داستان ادامه دارد
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
🖤🍁🖤🍁🖤
فصل سوّم :
#در_تاريخ_وفات_آن_مجلّله ووصيّتهاى آن حضرت
#قسمت_نهم
.🍁 سـلام بـر تـوبـاد يـا رسـول اللّه سـلام وداع كـنـنـده اى كـه از مـواصـلت مـلال به هم نرسانيده باشد واز روى دشمنى مفارقت ننمايد، اگر از نزد قبر توبروم از ملالت نيست واگر نزد قبر تواقامت نمايم از بدگمانى من نيست به آن ثوابهائى كه خدا وعـده داده اسـت صـبـر كنندگان را وصبر مبارك ونيكوتر است واگر نبود غلبه آن جماعتى كـه بـر مـا مـسـتـولى گرديده اند هرآينه اقامت نزد قبر ترا بر خود لازم مى دانستم
🍂ونزد ضـريـح تـومـعـتـكـف مـى گـرديدم وهرآينه فرياد به ناله برمى داشتم مانند فريادِ زن فرزند مرده در اين مصيبت بزرگ پس خداى مى بيند ومى داند كه دختر ترا پنهان دفن
مى كـنـم از تـرس دشـمـنـان او وحـقّتش را غصب كردند به قهر و ميراثش را منع كردند علانيه وحـال آنـكـه از زمـان تـومـدّتـى نـگـذشـتـه بـود ونـام تـوكهنه نشده بود، پس به سوى توشكايت مى كنم يا رسول اللّه ودر اطاعت توتسلى نيكو هست پس صلوات خدا بر اووبر توباد ورحمت خدا وبركات او.
🍁عـلامـه مـجـلسى از (مصباح الانوار) نقل كرده واواز حضرت صادق عليه السّلام از پدران بـزرگـوار خود كه چون اميرالمؤ منين عليه السّلام حضرت فاطمه عليهاالسّلام را در قبر گذاشت گفت :
🍂بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحـيمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صـلى اللّه عـليـه وآله و سلّم سَلَّمْتُكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ اِلى مَنْ هُوَ اَوْلى بِكِ مِنّي وَرَضيتُ لَكِ بـِم ا رَضـِىَ اللّهُ تـَع الى لَكِ؛ پـس تـلاوت فرمود: (مِنْه ا خَلَقْن اكُمْ وَفيه ا نُعيدُكُمْ وَمِنْه ا نُخْرِجُكُمْ ت ارَةً اُخْرى ).
پـس چـون خـاك بر اوريخت امر فرمود كه آب بر آن ريختند پس نشست نزد قبر آن حضرت بـا چـشـم گـريان ودل محزون وبريان ، پس عباس عموى آن حضرت دستش را گرفت واز سر قبر اوببرد.
🍁شـيـخ شـهـيـد رحمه اللّه در مزار (دروس ) فرموده كه مستحب است زيارت حضرت فاطمه دخـتـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه وآله وسـلّم وزوجـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن ومـادر حـسن وحسين عليهماالسّلام .
🍂وروايت شده كه آن مخدّره فرمود خبر داد مرا پدر بزرگوارم كه هركه بر اووبـر مـن سـه روز سـلام كـند حق تعالى بهشت را بر اوواجب گرداند. گفتند به حضرت فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام كـه آيا در حيات شما؟ فرمود بلى ، و همچنين است بعد از ممات ما.
🍁 وهـرگـاه زائر خـواسـت آن حـضـرت را زيـارت كـند در سه موضع زيارت كند: در خانه آن حـضـرت ودر روضـه ودر بـقـيـع
ادامه.....
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥📚🎆
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_لقمان(ع)
#قسمت_نهم
🦋فرازهاى ديگر از حكمت لقمان🦋
اى پسر جان! از دنيا ايمن مباش كه گناهان و شيطان در آن قرار دارند...
🌻دنيا را زندان خود ساز تا آخرت بهشت تو گردد، اى پسرم! تو نمىتوانى كوه را از جاى بر كنى، و تكليف به چنين كارى نخواهى شد، پس بلا را بر دوش خود حمل نكن، و خودت را به دست خود به هلاكت نرسان، با شاهان همسايه نشو كه تو را مىكشند، و از آنها پيروى نكن كه كافر مىگردى، با مستضعفان و مستمندان همنشينى كن و با آنها همدم باش.
😊پسرم! براى يتيم مانند پدرمهربان، و براى بيوه زن همچون شوهر دلسوز باش. اى پسر جان! هر كسى كه به خدا عرض كرد: مرا ببخش، آمرزيده نمىشود، زيرا انسان با عمل و اطاعت الهى آمرزيده خواهد شد، اى پسرم! اول همسايه بعد خانه، اول رفيق، بعد سفر، اى پسرم، تنهايى بهتر از همنشينى با نااهل است، همنشين صالح بهتر از تنهايى است، حمل سنگ و آهن سنگين بهتر از همنشين بد است...
اى پسرم! هر كس زبانش را كنترل نكند، پشيمان مىشود.
☺️اى پسرم! با بزرگترها مشورت كن، و از مشورت با كوچكترها شرم نكن، از همنشينى با فاسقان بپرهيز، زيرا آنها سگهايى هستند، اگر چيزى را در نزد تو بيابند مىخورند، وگرنه تو را سرزنش و رسوا مىسازند، دوستى آنها اندك و ناپايدار است.
🍁از گفتار لقمان است: خوش خو، از خويش بيگانه است، بدخو بيگانه خويش است.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆
#داستان_های_غیر_پیامبران_در_قرآن 📖
#داستان_ذوالقرنین
#قسمت_نهم
مشخصات ذوالقرنين
نام ذوالقرنين در قرآن در دو مورد آمده است، و داستان او به طور فشرده در سوره كهف در ضمن 16 آيه (از آيه 83 تا 98) ذكر شده است.
درباره اين كه ذوالقرنين چه كسى بوده، مطالب گوناگونى گفته شده است، مانند:
1 - او همان اسكندر مقدونى است كه فتوحات بسيار نمود، و كشورهاى بسيار را در زير سلطه خود آورد.
2 - يكى از پادشاهان يمن بود، كه به عنوان تُبَّع خوانده مىشد، كه جمع آن تبايعه استطبق اين نظريه سد معروف مأرب كه در يمن بود از ساختههاى او است.
3 - سومين و جديدترين نظريه اين كه ذوالقرنين همان كورش كبير استكه پانصد و سى سال قبل از ميلاد مىزيست.
نظريه اول و دوم داراى مدرك قابل ملاحظهاى نيست، قرائن و دلائل، نظريه سوم را تاييد مىكنند. بنابراين با توجه به اين نظريهداستان ذوالقرنين را پى مىگيريم.
اما اين كه به او ذوالقرنين (صاحب دوقرن) مىگفتند، باز مطالب گوناگون گفته شده است مانند:
1 - زيرا او دو قرن زندگى و حكومت كرد.
2 - زيرا به شرق و غرب عالم كه به تعبير عرب دو شاخ خورشيد است رسيد.
3 - زيرا دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود.
4 - زيرا تاج او داراى دو شاخ بود.
ذوالقرنين از نظر قرآن داراى ويژگىهاى برجسته زير است:
1 - خداوند اسباب پيروزىها را در همه ابعاد، در اختيار او گذاشت.
2 - او سه لشگركشى مهم كرد، نخست به غرب، سپس به شرق، و سرانجام به منطقهاى در شمال كه داراى تنگه كوهستانى است، او در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد نمود.
- او مردى با ايمان، عادل و مهربان و يار نيكوكار و دشمن ظالمان بود، از اين رو مشمول عنايات خاص خداوند گرديد.
4 - او نيرومندترين و مهمترين سدها را كه در آن از آهن و مسؤوليت زياد استفاده شده بود، به عنوان دژ، براى كمك به مستضعفان ساخت، بيشتر به نظر مىرسد كه اين سد در سرزمين قفقاز، ميان درياى خزر و درياى سياه، بين سلسله كوههاى آن جا همچون يك ديوار بوده است.
5 - در قرآن چيزى كه صراحت بر پيامبرى او داشته باشد نيست، ولى تعبيراتى ديده مىشود كه از علائم پيامبرى او خبر مىدهد، در روايات اسلامى به عنوان عبد صالح معرفى شده است.
6 - دو قوم وحشى يأجوج و مأجوج كه در منطقه شمال شرقى زمين در نواحى مغولستان سكونت داشتند و داراى زاد و ولد زياد بودند، موجب هرج و مرج مىشدند، و براى حكومت كورش باعث مزاحمتها گشتند، و چنين به نظر مىرسد كه مردم قفقاز هنگام سفر كورش به آن منطقه، از كورش تقاضاى جلوگيرى از قتل و غارت آنها را كردند، و او نيز براى جلوگيرى از آنها به ساختن سد معروف ذوالقرنين اقدام نمود.
7 - از امام صادق عليهالسلام نقل شده: چهار نفر بر تمام دنيا حكومت كردند، دو نفرشان از مؤمنان بودند كه عبارتند از: سليمان و ذوالقرنين، و دو نفرشان از كافران بودند كه عبارتند از نمرود و بخت النصر.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
#از_ادم_تا_خاتم
#قسمت_نهم
روزی آدم گشت مأمور این چنین * تا کند تعیین وصی و جانشین
کرد تعیین طبق فرمان خدا * جانشین از بهر خود هابیل را
به فرمان خداوند آدم مأمور گشت تا میراث نبوت خود و گنجینه های دانش خود را نزد هابیل فرزند کوچک تر خودش بگذارد و او را تعلیم دهد. قابیل دوباره از این قضاوت پدر لب به اعتراض گشود و باز قرار شد که آن دو نزد خدا قربانی کنند و قربانی هر کدام که قبول گردید او رسالت را بر عهده می گیرد. هابیل از گلّه خود گوسفندی پروار و قابیل از کشتزارها و مزارع خود مقداری گندم نامرغوب را نذر کرد. آتشی به اذن خداوند از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را بلعید و باز نذر هابیل مورد قبول خداوند قرار گرفت.
ابلیس که تمام این صحنه ها را تماشا می کرد و در انتظار فرصتی مناسب بود، نزد قابیل آمد و او را تحریک کرد تا برادر خود هابیل را به قتل برساند.
در بیان اینکه به چه علّت قابیل، هابیل را به قتل رساند، اختلاف نظر وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم؛
1 - قول اول این است که مطابق روایات اهل بیت سبب قتل هابیل همان مسئله جانشینی و رسالت آدم بود که چون قابیل دید پدرش آدم علیه السلام ، برادرش هابیل را به این منصب مفتخر ساخت به وی حسد ورزید و او را به قتل رساند.
2 - قول دوم آنست که قابیل به خاطر زیبایی همسر هابیل به وی حسد ورزید و درصدد قتل او برآمد.
3 - قول سوم آنست که مجلسی قدس سره در حدیثی در بحار از معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام روایت کرده که خداوند به آدم وحی فرمود اسم اعظم من و میراث نبوت و آسمانی را که به تو تعلیم داده ام همه را به هابیل بسپار، آدم علیه السلام نیز این کار را کرد و چون قابیل مطلع شد. خشمناک شده به نزد آدم آمد و گفت؛ پدر جان مگر من از وی بزرگتر نبودم و به این منصب شایسته تر از او نیستم؟ آدم علیه السلام گفت؛ ای فرزند اینکار به امر خداست و او هرکه را بخواهد به این منصب می رساند و خداوند او را مخصوص به این منصب فرموده اگر چه تو از وی بزرگتر هستی، و اگر می خواهی صدق گفتار مرا بدانی، هر یک از شما دو نفر، قربانی به درگاه خدا ببرید و قربانی هر یک قبول شد او شایسته تر از دیگری است. که در این حال خداوند قربانی هابیل را پذیرفت تا به آخر.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•🌼•.
#معجزات_قرآنی
#قسمت_نهم
✨ جزء ۲۰ سوره مبارکه عنکبوت آیه ۴۱
💠مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ﴿۴۱﴾
💎مثل حال آنان که خدا را فراموش کرده و غیر خدا را به دوستی و سرپرستی برگرفتند (در سستی و بیبنیادی) حکایت خانهای است که عنکبوت بنیاد کند و اگر بدانند سستترین بنا خانه عنکبوت است.
ساختن خانه با عنکبوت ماده یا نر؟
#آموزش_حفظ_قرآن
#امام_زمان
✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾
🆔اکنون شما هم به کانال
✨«#آموزش_تجوید_و_حفظ_قرآن»
✨بپيونديد:
👉@amozeshtajvidhefzquran👈
🖤🍁🖤🍁🖤
فصل سوّم :
#در_تاريخ_وفات_آن_مجلّله ووصيّتهاى آن حضرت
#قسمت_نهم
.🍁 سـلام بـر تـوبـاد يـا رسـول اللّه سـلام وداع كـنـنـده اى كـه از مـواصـلت مـلال به هم نرسانيده باشد واز روى دشمنى مفارقت ننمايد، اگر از نزد قبر توبروم از ملالت نيست واگر نزد قبر تواقامت نمايم از بدگمانى من نيست به آن ثوابهائى كه خدا وعـده داده اسـت صـبـر كنندگان را وصبر مبارك ونيكوتر است واگر نبود غلبه آن جماعتى كـه بـر مـا مـسـتـولى گرديده اند هرآينه اقامت نزد قبر ترا بر خود لازم مى دانستم
🍂ونزد ضـريـح تـومـعـتـكـف مـى گـرديدم وهرآينه فرياد به ناله برمى داشتم مانند فريادِ زن فرزند مرده در اين مصيبت بزرگ پس خداى مى بيند ومى داند كه دختر ترا پنهان دفن
مى كـنـم از تـرس دشـمـنـان او وحـقّتش را غصب كردند به قهر و ميراثش را منع كردند علانيه وحـال آنـكـه از زمـان تـومـدّتـى نـگـذشـتـه بـود ونـام تـوكهنه نشده بود، پس به سوى توشكايت مى كنم يا رسول اللّه ودر اطاعت توتسلى نيكو هست پس صلوات خدا بر اووبر توباد ورحمت خدا وبركات او.
🍁عـلامـه مـجـلسى از (مصباح الانوار) نقل كرده واواز حضرت صادق عليه السّلام از پدران بـزرگـوار خود كه چون اميرالمؤ منين عليه السّلام حضرت فاطمه عليهاالسّلام را در قبر گذاشت گفت :
🍂بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـْمـنِ الرَّحـيمِ بِسْمِ اللّهِ وَبِاللّهِ وَعَلى مِلَّةِ رَسُولِ اللّهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللّهِ صـلى اللّه عـليـه وآله و سلّم سَلَّمْتُكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ اِلى مَنْ هُوَ اَوْلى بِكِ مِنّي وَرَضيتُ لَكِ بـِم ا رَضـِىَ اللّهُ تـَع الى لَكِ؛ پـس تـلاوت فرمود: (مِنْه ا خَلَقْن اكُمْ وَفيه ا نُعيدُكُمْ وَمِنْه ا نُخْرِجُكُمْ ت ارَةً اُخْرى ).
پـس چـون خـاك بر اوريخت امر فرمود كه آب بر آن ريختند پس نشست نزد قبر آن حضرت بـا چـشـم گـريان ودل محزون وبريان ، پس عباس عموى آن حضرت دستش را گرفت واز سر قبر اوببرد.
🍁شـيـخ شـهـيـد رحمه اللّه در مزار (دروس ) فرموده كه مستحب است زيارت حضرت فاطمه دخـتـر رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه وآله وسـلّم وزوجـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن ومـادر حـسن وحسين عليهماالسّلام .
🍂وروايت شده كه آن مخدّره فرمود خبر داد مرا پدر بزرگوارم كه هركه بر اووبـر مـن سـه روز سـلام كـند حق تعالى بهشت را بر اوواجب گرداند. گفتند به حضرت فـاطـمـه عـليـهـاالسـّلام كـه آيا در حيات شما؟ فرمود بلى ، و همچنين است بعد از ممات ما.
🍁 وهـرگـاه زائر خـواسـت آن حـضـرت را زيـارت كـند در سه موضع زيارت كند: در خانه آن حـضـرت ودر روضـه ودر بـقـيـع
ادامه.....
✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾
🆔اکنون شما هم به کانال
✨«#آموزش_تجوید_و_حفظ_قرآن»
✨بپيونديد:
👉@amozeshtajvidhefzquran👈