﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_اول
#ولادت معجزه آساى حضرت عيسى عليهالسلام
✳مريم عليهاالسلام مادر عيسى عليهالسلام از بانوان پاك سرشت و برگزيده خدا است (كه شرح حال تولد و نذر مادرش در مورد خدمتگذارى او در مسجد بيت المقدس، قبلا در ذكر زندگى حضرت زكريا عليهالسلام خاطر نشان گرديد.)
🍀اين بانوى با عظمت، از بانوان نمونه تاريخ است كه از نظر مقام، بعد از فاطمه زهرا عليهاالسلام و خديجه كبرى عليهاالسلام بى نظير مىباشد و خداوند در قرآن او را به بزرگى و پاكى و فرزانگى ستوده است.
✳مريم عليها السلام مطابق نذر مادرش، به خدمتگذارى مسجد پرداخت. او تحت پرستارى حضرت زكريا عليهالسلام همچنان در مسجد بيت المقدس خدمت مىكرد و به عبادت و نيايش ادامه مىداد، تا اين كه فرشتگان به نزدش آمدند و او را - بى آن كه ازدواج كرده باشد - به پسرى به نام مسيح، عيسى بن مريم عليهاالسلام بشارت دادند. پسرى كه داراى شخصيت برجسته در دنيا و آخرت است.
🍀مريم گفت: پروردگارا! چگونه فرزندى براى من خواهد بود در حالى كه انسانى با من تماس نگرفته است؟
✳ خداوند فرمود: خدا اين گونه هر چه را بخواهد مىآفريند، هنگامى كه وجود چيزى را بخواهد، فقط به آن مىگويد موجود باش، آن نيز بى درنگ موجود مىشود.
🍀مريم عليهاالسلام در خلوتگاه عبادت، در گوشهاى از مسجد بيت المقدس مشغول راز و نياز بود، ناگاه خداوند يكى از فرشتگان بزرگ خود (جبرئيل) را به شكل يك جوان زيبا و خوش قيافه و سالم به سوى مريم فرستاد.
✳پيدا است كه مريم عليهاالسلام با ديدن آن جوان بيگانه، چه حالتى پيدا مىكند، مريم كه همواره پاكدامن مىزيسته و از دامان پاكان پرورش يافته و به عفت و پاكدامنى، ضربالمثل شده، هراسان و وحشت زده شد و همان لحظه (با احساسات) فرياد زد:
🍀من از تو به خداى رحمان پناه مىبرم، اگر پرهيزكار هستى. مريم عليهاالسلام با نگرانى و دلهره منتظر پاسخ آن مرد جوان بود، كه ناگهان شنيد او ميگويد:
📗اءنَّما اَنا رسُولُ رَبِّكِ لَاهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيّاً؛
✳من فرستاده پروردگار توأم (آمدهام) تا پسرى پاكيزه به تو ببخشم.
🍀مريم عليهاالسلام از اين رو كه اطمينان يافت فرستاده خدا به سوى او آمده آرامش يافت، ولى از روى تعجب گفت:
✳چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد، در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نگرفته است، و زن آلودهاى هم نيستم؟!
🍀جبرئيل گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مىخواهيم او (عيسى) را نشانهاى براى مردم قرار دهيم، و رحمتى از سوى ما براى آنها باشد.
✍ادامه .....
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_دوم
🦋ولادت معجزه آسای حضرت
عیسی علیه السلام🦋
✳جبرئيل عليهالسلام در گريبان مريم عليها السلام دميد و از آن پس مريم عليهاالسلام احساس كرد كه باردار شده است.
🍀مريم عليهاالسلام باردار شد، ولى هر چه به روز وضع حمل نزديك مىشد، نگرانتر مىگرديد، زيرا با خود مىگفت: چه كسى از من مىپذيرد كه زنى بدون همسر، باردار شود؟! اگر به من نسبت ناروا بدهند، چه كنم؟ دخترى كه سالها الگوى پاكى و عفت است، چگونه براى او نسبت ناروا و قابل تحمل است؟
✳ از سوى ديگر احساس مىكرد كه چون فرزندش از رسولان الهى است، خداوند او را در بحرانها حفظ خواهد كرد.
🍀لحظه درد زايمان فرا رسيد، طوفانى از غم و اندوه، سراسر وجود پاك مريم عليهاالسلام را فرا گرفت، به گونهاى كه گفت:
✳يا لَيتَنى مِتُّ قَبلَ هذا وَ كُنتُ نَسياً مَنسِيّاً؛
🍀اى كاش پيش از اين مرده بودم، و به كلى فراموش مىشدم.
✳مريم عليهاالسلام هنگامى كه درد زايمان گرفت، كنار تنه درخت خرماى خشكيدهاى رفت، تنها و غمگين بود. ناگهان (از جانب خدا) صدايى به گوشش شنيد:
🍀غمگين مباش، خداوند در قسمت پايين پاى تو، چشمه آب گوارايى را جارى ساخته است.
✳ و نظر به بالاى سرت بيفكن، بنگر كه چگونه ساقه خشكيده، به درخت نخل بارورى تبديل شده كه ميوهها، شاخههايش را زينت بخشيدهاند
🍀 درخت را تكانى بده تا رطب تازه براى تو فرو ريزد، و از اين غذاى لذيذ و نيروبخش بخور، و از آن آب گوارا بنوش، و چشمت را به اين نوزاد روشن بدار و هرگاه كسى از انسانها را ديدى، (با اشاره) بگو من براى خداوند رحمان روزهاى (روزه سكوت) نذر كردهام، بنابراين امروز با هيچ انسانى سخن نمىگويم و بدان كه اين نوزاد خودش از خود دفاع خواهد كرد.
✳به اين ترتيب عيسى عليهالسلام به قدرت الهى از مادرى پاك و نمونه چشم به جهان گشود.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_سوم
#دو نكته آموزنده 📝
🦋#مقام_على_عليه_السلام و #عفت_مريم🦋
✳در ماجراى تولد حضرت عيسى عليهالسلام از مريم عليهاالسلام دو نكته وجود دارد كه پيامآور درسهاى بزرگ عقيدتى و عملى است.
1⃣1 - با اين كه حضرت مريم عليها السلام از هر نظر پاك بود، و همواره در محراب عبادت به سر مىبرد و خدمتگزار مسجد بيت المقدس در جهت ظاهر و باطن بود، هنگام زايمان، از جانب خداوند به او خطاب شد از مسجد بيرون برو، و به تعبير قرآن به مكان دوردستى رفت، چرا كه حرمت مسجد را بايد نگه داشت.
🌳ولى در مورد ولادت حضرت اميرمؤمنان على عليهالسلام هنگامى كه مادرش فاطمه بنت اسد عليهاالسلام مشغول طواف كعبه بود و درد زايمان او را فرا گرفت، ديوار كعبه شكافته شد، و ندايى به او رسيد كه وارد خانه كعبه شو، فاطمه عليهاالسلام داخل خانه كعبه شد، و آن ديوار ترميم يافت و حضرت على عليهالسلام در درون كعبه يعنى در مقدسترين مكان، متولد شد.
✳و اين يك افتخار بزرگى است كه بيانگر عظمت حضرت على عليهالسلام در مقايسه با حضرت عيسى عليهالسلام مىباشد، از اين رو در طول زمان، علماى شيعه به اين مطلب بر عظمت على عليهالسلام استدلال مىكنند.
2⃣2 - حضرت مريم عليهاالسلام در رابطه با حفظ حريم عفت و حجاب، بسيار حساس و مراقب بود. هنگامى كه به اذن الهى بدون شوهر باردار شد، از اين نظر كه مردم جاهل مبادا به او تهمت ناجوانمردانه بزنند، بسيار ناراحت بود و شدت ناراحتيش به اندازهاى بود كه هنگام زايمان مىگفت: يا لَيتَنِى مِتُّ هذا وَ كُنتُ نَسياً مَنسِيّاً؛ اى كاش قبل از اين مرده بودم و به كلى فراموش مىشدم. (مريم، 23)
🌳مسيحيانى كه ادعاى پيروى از حضرت عيسى عليهالسلام مىكنند، ولى در اروپا و آمريكا و... آن همه دامنه بى عفتى را گسترش مىدهند، در حقيقت دورترين افراد نسبت به حضرت مسيح عليهالسلام هستند، آنها گستاخى را به جايى رساندهاند كه عكسى تحت عنوان عكس حضرت مريم عليهاالسلام پخش مىكنند كه نمايانگر يك زن بدحجاب يا بى حجاب است و حتى در كنفرانس زنان كه سال گذشته در پكن برقرار شد، عكس آن چنانى را به عنوان عكس حضرت مريم عليهاالسلام بر بالاى دكور سالن كنفرانس نصب كرده بودند، زهى گستاخى و اهانت بى شرمانه كه روح پاك حضرت مريم عليهاالسلام از چنان نسبتهاى ناروا بيزار است، اكنون نيز او مىگويد:
✳كاش به دنيا نيامده بودم، يا به طور كلى فراموش مىشدم و مرا به اين گونه عكس و تمثال، متهم نمىكردند!
🌳عجيب است، مريم كه بايد سمبل حجاب و عفت گردد، به دست مردم نااهل، سمبل بدحجابى و دريدگى ضد حجاب شده است!!
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_چهارم
🦋امداد غيبى به كمك مريم عليهاالسلام، با سخن گفتن در گهواره🦋
✳مريم عليهاالسلام عيسى عليهالسلام را در آغوش گرفت و به سوى مردم آمد، مردم جاهل و بىپروا، بىدرنگ به آن بانوى بسيار پاك، نسبت ناروا دادند،
🍀و گفتند: اى مريم! كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى! اى خواهر هارون (اى كسى كه همچون هارون پيامبر، به پاكى و تقوا معروف هستى) نه پدر تو (عمران) مرد بدى بود، و نه مادرت (حنّه) بانوى ناپاكى بود، اين پسر را از كجا آوردهاى؟!
✳مريم در حالى كه بسيار در فشار بود، سكوت كرد ولى ديد آنها همچنان به ناسزاگويى ادامه مىدهند.
🍀 در اين هنگام عيسى عليهالسلام در گهواره دستى در نزد مريم عليهاالسلام بود، مريم اشاره به عيسى عليهالسلام كرد، كهاى فرزند به پاكى من و پاكزادى خودت، گواهى بده، و به آنها گفت: از اين كودك بپرسيد.
✳قوم كه از اشاره مريم عليهاالسلام بسيار ناراحت شده بودند، با نيشخند و ناراحتى گفتند:
🍀ما چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟
✳امام باقر عليهالسلام فرمود: هفتاد نفر زن، اطراف مريم عليهاالسلام را گرفتند و او را با ناسزاگويى سرزنش نمودند،
🍀در اين هنگام عيسى عليهالسلام در گهواره به آنها گفت: واى بر شما! آيا به مادرم نسبت ناروا مىدهيد، من بنده خدا هستم، خداوند به من كتاب داده، سوگند به خدا بر هر يك از شما به خاطر تهمتى كه به مادرم مىزنيد بحد تهمت را جارى مىكنم.
✳يكى از حاضران از امام باقر عليهالسلام پرسيد: آيا بعد از اين (هنگامى كه عيسى بزرگ شد) عيسى عليهالسلام بر آنها حد جارى كرد؟
🍀 امام باقر عليهالسلام فرمود: آرى بحمدلله.
✳گواهى عيسى عليهالسلام در گهواره، در قرآن چنين آمده است:
🍀من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داده و مرا پيامبر نموده است و مرا وجودى پربركت كرده و مرا در هر كجا باشم، مادام كه زندهام، به نماز و زكات توصيه نموده است - و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده و جبّار و شقى قرار نداده است - و سلام خدا بر من، آن روز كه متولّد شدم، و آن روز كه مىميرم، و آن روز كه زنده برانگيخته مىشوم.
✳هنگامى كه قوم به طور آشكار، سخنان فوق را از عيسى عليهالسلام شنيدند، دريافتند كه مريم عليهاالسلام از هر گونه ناپاكى، پاك و منزه است و عيسى عليهالسلام بعد از اين تكلم، تا زمانى كه بزرگ شد و به حد زبان گشودن رسيد، سخن نگفت.
🍀ابوبصير از امام صادق عليهالسلام پرسيد: چرا خداوند عيسى عليهالسلام را بدون پدر آفريد؟
✳ امام صادق عليهالسلام در پاسخ فرمود: تا مردم به قدرت وسيع الهى پى ببرند و بدانند كه خدا حتى قدرت دارد كه از زن بى همسر، فرزند بيافريند، چنان كه قدرت دارد انسانى (مانند آدم عليهالسلام) را بدون پدر و مادر خلق كند، و او بر هر چيز قادر است.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_پنجم
🦋رسالت عيسى عليهالسلام و معجزات و پندهاى او🦋
🌱 حضرت عيسى عليهالسلام در سى سالگى رسماً رسالت خود را به مردم اعلام نمود، و هر رسولى براى اثبات پيامبرى و رسالت خود معجزه دارد. عيسى عليهالسلام به بنى اسرائيل گفت:
انِّى قَد جِئتُكم بآيَةٍ مِن ربِّكُم؛
من از طرف پروردگار شما نشانهاى برايتان آوردهام.
آنگاه پنج معجزه خود را به اين ترتيب برشمرد:
1 - من از گِل چيزى به شكل پرنده مىسازم، سپس در آن مىدمم، به فرمان خدا پرندهاى مىگردد.
2 - كور مادرزاد را بينا مىكنم.
3 - مبتلايان به بيمارى برص (پيسى) را بهبود مىبخشم.
4 - مردگان را زنده مىكنم.
5 - و از آن چه مىخوريد و در خانه خود ذخيره مىسازيد، خبر مىدهم.
قطعا در اين نه نشانهاى براى شما به سوى حق است، اگر ايمان داشته باشيد.
🌱اى مردم! خداوند پروردگار من و شما است، او را بپرستيد، نه من و نه چيز ديگر را اين است راه راست.
🌱گروهى عيسى عليهالسلام را تصديق كرده، ايمان آوردند، ولى گروهى ديگر او را انكار كرده و معجزات او را سحر و جادو خواندند. عيسى عليهالسلام همچنان مردم را به سوى توحيد دعوت مىكرد، و با پند و اندرز، آنها را به راه راست هدايت مىنمود.
🌱روزى با حواريون (ياران خاص خود) از سرزمين اردن به بيت المقدس، حركت كردند. در بين راه هر كور و شل را مىديد به اذن خدا شفا مىبخشيد. به اين ترتيب مردم را با آيات و نشانههاى الهى، از بتپرستى و انحراف بر حذر داشته و به سوى خداى بزرگ راهنمايى مىنمود.
🌱شخصى از او پرسيد: سختترين چيز چيست؟ فرمود: خشم خدا. از او پرسيد: چه چيز موجب دورماندن از خشم خدا است؟ فرمود: ترك خشم خود. به گفته مولانا:
گفت عيسى را يكى هشيار سر چيست در هستى ز جمله صعبتر
گفتش اى جان! صعب تو خشم خدا كه از آن دوزخ همى لرزد چو ما
گفت از خشم خدا چبود امان گفت: ترك خشم خويش اندر زمان
كظم غيظ است اى پسر خط امان خشم حق ياد آور و در كش عنان
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_ششم
🦋مائده آسمانى، يكى از معجزات عيسى عليهالسلام🦋
💢حواريون دوازده نفر از ياران مخصوص حضرت عيسى عليهالسلام بودند كه بعضى از آنها لغزش پيدا كردند. نامهايشان چنين بود: پطرس، اندرياس، يعقوب، يوحنا، فيلوپس، برتر لوما، توما، متّى، يعقوب بن حلفا، شمعون ملقب به غيور، يهودا برادر يعقوب، و يهوداى اسخريوطى كه به حضرت عيسى عليهالسلام خيانت كرد. آنها با اين كه ايمان آورده بودند مىخواستند با ديدن معجزه ديگرى از عيسى عليهالسلام كه آن هم مربوط به آسمان باشد قلبشان سرشار از يقين گردد، به عيسى عليهالسلام عرض كردند: آيا پروردگار تو مىتواند مائدهاى از آسمان (يعنى غذايى از آسمان) براى ما بفرستد؟
🌺 اين تقاضا كه بوى شك مىداد، حضرت عيسى عليهالسلام را نگران كرد، به آنها هشدار داد و فرمود: اگر ايمان آوردهايد از خدا بترسيد.
💢حواريون گفتند: ما مىخواهيم از آن غذا بخوريم تا قلبمان سرشار از اطمينان و يقين گردد و به روشنى بدانيم كه آن چه به ما گفتهاى راست است و بر آن گواهى دهيم.
💢هنگامى كه عيسى عليهالسلام از حسن نيت آنها آگاه شد، به خدا عرض كرد:
🌱خدايا مائدهاى (سفرهاى از غذا) از آسمان براى ما بفرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد، و نشانهاى از جانب تو محسوب شود، و به ما روزى ده كه تو بهترين روزىدهندگان هستى.
🌱خداوند به عيسى عليهالسلام وحى كرد: من چنين مائدهاى براى شما نازل مىكنم، ولى بايد م توجه باشيد كه مسؤوليت شما بعد از نزول اين مائده، بسيار سنگينتر خواهد بود. اگر پس از مشاهده چنين معجزه آشكارى هر كس از شما به راه كفر رود، او را آن چنان عذاب كنم كه هيچ كس را آن گونه عذاب نكرده باشم.(783)
✨مائده نازل شد، و در ميان آن چند قرص نان و چند ماهى بود و چون مائده در روز يكشنبه نازل شد، مسيحيان آن روز را روز عيد ناميدند و در دعاى حضرت مسيح عليهالسلام نيز آمده بود: مائده موجب عيد براى ما شود. يعنى ما را به خويشتن و به وجدان و سرنوشت نخستينمان باز گردان كه بر اساس توحيد و ايمان است.
🌱روايت شده: پس از چند بار نزول مائده، خداوند به عيسى عليهالسلام وحى كرد: مائده را براى تهيدستان قرار بده نه ثروتمندان. عيسى عليهالسلام چنين كرد، ثروتمندان به شك و ترديد افتادند، و مردم را در مورد معجزه بودن مائده به شك انداختند. خداوند 333 نفر از مردان آنها را به صورت خوك، مسخ نمود كه حركت مىكردند و كثافات را مىخوردند. بستگان آنها گريه كردند و دست به دامن حضرت عيسى عليهالسلام شدند، ولى آنها بعد از سه روز به هلاكت رسيدند.(784)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_هفتم
🦋نمونهاى از تواضع حضرت عيسى عليهالسلام🦋
🌱 روزى عيسى عليهالسلام به حواريون (اصحاب نزديك و خاص) خود فرمود: من كارى با شما دارم، آن را انجام دهيد. (از آن جلوگيرى نكنيد.)
🌱حواريون: كارت را انجام بده، ما آماده هستيم.
🌱حضرت عيسى عليهالسلام برخاست و پاهاى آنها را شست، آنها عرض كردند: اى روح خدا! ما سزاوارتر به اين كار هستيم.
🌱حضرت عيسى عليهالسلام فرمود: سزاوارترين انسان به تواضع و فروتنى، عالِم است، من اين گونه به شما تواضع نمودم، تا بعد از من، شما نسبت به مردم، اين گونه تواضع كنيد.
آن گاه عيسى عليهالسلام افزود:
🌱بالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ، وَ كَذلِكَ فِى السَّهلِ ينبُتُ الزَّرعُ لا فِى الجَبَلِ؛
🌱بناى حكمت با تواضع ساخته مىشود، نه با تكبر، و همچنين زراعت در زمين نرم مىرويد، نه در زمين سخت.(785)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_هشتم
🦋مجازات همسفر عيسى، بر اثر خودبينى🦋
🌱يكى از مهمترين كارهاى حضرت عيسى عليهالسلام براى تبليغ دين برنامه سياحت و بيابانگردى بود.
🌱 در يكى از اين سياحتها، يكى از دوستانش كه قد كوتاه بود و همواره در كنار حضرت عيسى عليهالسلام ديده مىشد، به همراه عيسى عليهالسلام به راه افتاد، تا با هم به دريا رسيدند. عيسى با يقين خالص و راستين گفت: بسمالله، سپس بر روى آب حركت كرد، بى آن كه غرق شود.
🌱آن شخص قد كوتاه هم وقتى كه عيسى عليهالسلام را ديد كه بر روى آب راه مىرود، با يقين خالص گفت: بسمالله، و سپس بر روى آب به راه افتاد، بى آن كه غرق بشود، تا به عيسى عليهالسلام رسيد. ولى در همين حال، خودبينى او را گرفت و با خود گفت:
🌱اين عيسى روح الله است كه بر روى آب، گام بر مىدارد، من نيز روى آب حركت مىكنم، فَما فَضلُهُ عَلىَّ؟ بنابراين، عيسى عليهالسلام چه برترى بر من دارد؟ همان دم زير پايش بىقرار شد و در آب فرو رفت و فرياد زد: اى روح الله! دستم به دامنت، مرا بگير و از غرق شدن نجات بده.
💦عيسى عليهالسلام دست او را گرفت و از آب بيرون كشيد و به او فرمود: اى كوتاه قد! مگر چه گفتى؟ (كه در آب فرو رفتى)
🌱كوتاه قد: گفتم؛ اين روح الله است كه بر روى آب مىرود، من نيز بر روى آب مىروم. (بنابراين چه فرقى بين ما هست)، خودبينى مرا فراگرفت (و در نتيجه به مكافاتش رسيدم).
🌱عيسى عليهالسلام فرمود: تو خود را (بر اثر خودبينى) در مقامى كه خدا آن را براى تو قرار نداده، نهادى. خداوند بر تو غضب كرد، اكنون از آن چه گفتى توبه كن.
🌱او توبه كرد، آن گاه به مرتبهاى كه خدا برايش قرار داده بود، بازگشت.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_نهم
🦋گفتگوى عيسى با مرده زنده شده در روستاى بلازده🦋
🌱روزى حضرت عيسى عليهالسلام و حواريون در سير و سياحت خود به روستايى رسيدند، ديدند اهل آن روستا و پرندگان و حيوانات آن، همه به طور عمومى مردهاند.
✨عيسى عليهالسلام به همراهان فرمود: معلوم است كه اينها به عذاب عمومى الهى كشته شدهاند. اگر آنها به تدريج مرده بودند، همديگر را به خاك مىسپردند.
🌱حواريون: اى روح خدا، از خداوند درخواست كن تا اينها را زنده كند تا علت عذابى را كه به سراغ آنها آمده، براى ما بيان كنند، تا ما از كردارى كه موجب عذاب الهى مىشود، دورى كنيم.
✨حضرت عيسى عليهالسلام از درگاه خدا خواست تا آنها را زنده كند، از جانب آسمان به عيسى عليهالسلام ندا شد كه: آنان را صدا بزن.
🌱عيسى عليهالسلام شبانه بالاى تپهاى از زمين رفت و فرمود: اى مردم روستا!
✨يك نفر از آنها زنده شد و گفت: بلى، اى روح و كلمه خدا!
🌱عيسى: واى به حال شما، كردار شما چه بوده؟ (كه اين گونه شما را دستخوش بلاى عمومى نموده است.)
✨مرد زنده شده: چهار چيز ما را مشمول عذاب الهى كرد:
1 - پرستش طاغوت.
2 - دلبستگى به دنيا با ترس اندك از خدا.
3 - آرزوى دور و دراز.
4 - غفلت و سرگرمى به بازىهاى دنيا.
عيسى: دلبستگى شما به دنيا چه اندازه بود؟
🌱 مرد زنده شده: همانند علاقه كودك به مادرش. هنگامى كه دنيا به ما رو مىآورد شاد و خوشحال مىشديم، و هنگامى كه دنيا به ما پشت مىكرد، گريه مىكرديم و محزون مىشديم.
عيسى: طاغوت را چگونه مىپرستيديد؟
مرد زنده شده: ما از گنهكاران پيروى مىكرديم.
✨عيسى عليهالسلام: عاقبت كارتان چگونه پايان يافت؟
مرد زنده شده: شبى با خوشى به سر برديم، صبح آن در هاويه افتاديم.
عيسى: هاويه چيست؟
مرد زنده شده: هاويه، سجّين است.
عيسى: سجين چيست؟
🌱مرد زنده شده: سجين، به كوههاى گداخته به آتش است كه تا روز قيامت، بر ما مىافروزد.
عيسى: وقتى به هلاكت رسيديد، چه گفتيد و مأموران الهى، به شما چه گفتند؟
✨مرد زنده شده: گفتند: ما را به دنيا بازگردانيد، تا كارهاى نيك در آن انجام دهيم و زاهد و پارسا گرديم، به ما گفته شد: دروغ مىگوييد.
🌱عيسى: واى به حال شما! چه شد كه غير از تو، شخص ديگرى از اين هلاك شدگان با من سخن نگفت؟
✨ مرد زنده شده: اى روح خدا! دهان همه آنها با دهنه آتشين بسته شده است، و آنها به دست فرشتگان خشن، گرفتار مىباشند. من در دنيا در ميان آنها زندگى مىكردم، ولى از آنها نبودم. (و مانند آنها گناه نمىكردم) تا وقتى كه عذاب عمومى فرا رسيد و مرا نيز فرا گرفت. اكنون به تار مويى در لبه پرتگاه دوزخ آويزان مىباشم، نمىدانم كه از كجا در ميان دوزخ واژگون مىشوم، يا نجات مىيابم. (احتمالا عذاب اين شخص، به خاطر ترك امر به معروف و نهى از منكر بوده است.)
🌱عيسى عليهالسلام به حواريون رو كرد و فرمود:
✨يا اَولياءَ اللهِ! اَكلُ الخُبزَ اليابِسِ بالمِلحِ الجَريشِ، وَ النَّومِ عَلَى المَزابِلِ خيرٌ كَثِيرٌ مَعَ عاقِبَةِ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ؛
🌱اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر و خشن، و خوابيدن بر روى خاشاكهاى آلوده، بسيار بهتر است، اگر همراه عافيت و سلامتى دنيا و آخرت باشد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_دهم
🦋پذيرش رهبرى حق، شرط استجابت دعا🦋
🌱در ميان بنى اسرائيل، خانوادهاى زندگى مىكردند كه هرگاه يكى از آنها چهل شب تا صبح پشت سر هم به عبادت و نيايش مىپرداخت، بعد از آن دعايش به هدف اجابت مىرسيد. يكى از افراد آن خاندان، چهل شب به عبادت و نيايش پرداخت و سپس دعا كرد، ولى دعايش به استجابت نرسيد. او بسيار پريشان شد و نزد عيسى عليهالسلام رفت و گله كرد، و از او خواست كه برايش دعا كند.
🌱حضرت عيسى عليهالسلام وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز براى آن بنده پريشان، دعا كرد. در اين هنگام خداوند به عيسى عليهالسلام چنين وحى كرد:
🌱اى عيسى! آن بنده من از راه صحيح خود دعا نمىكند، او مرا مىخواند ولى در دلش در مورد پيامبرى تو شك و ترديد دارد، بنابراين اگر آن قدر دعا كند كه گردنش قطع شود و سر انگشتانش بريزد، دعايش را اجابت نمىكنم.
🌱عيسى عليهالسلام ماجرا را به آن مرد گفت، او عرض كرد: اى روح خدا! سوگند به خدا حقيقت همان است كه گفتى، من درباره پيامبرى تو شك داشتم، اكنون از خدا بخواه، تا اين شك برطرف گردد.
🌱حضرت عيسى عليهالسلام دعا كرد. او به نبوت و رهبرى عيسى عليهالسلام يقين پيدا نمود، آن گاه خداوند توبه او را پذيرفت، و مانند ساير افراد خانوادهاش، دعايش پس از چهل شب عبادت، به استجابت مىرسيد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_یازدهم
🦋نااميدى ابليس از گمراه كردن عيسى عليهالسلام🦋
💢روزى ابليس (شيطان جنّى) در گردنه اَفِيق بيت المقدس سر راه عيسى عليهالسلام را گرفت، و با پرسش هايى مىخواست او را گمراه كند، ولى از گمراه كردن او نااميد و سركوفته شد و عقبنشينى كرد. سؤال و جواب او و عيسى عليهالسلام به اين صورت بود:
💢ابليس: اى عيسى! تو كسى هستى كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيده كه بدون پدر به دنيا آمدهاى.
♻️عيسى: عظمت مخصوص خداوندى است كه مرا چنين آفريد. چنان كه آدم و حوا را بدون پدر و مادر آفريد.
💢ابليس: تو كسى هستى كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيد كه در گهواره سخن گفتى.
♻️عيسى: بلكه عظمت مخصوص آن خدايى است كه مرا در نوزادى به سخن آورد، و اگر مىخواست مرا لال مىكرد.
💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگارى تو به جايى رسيد كه از گَل پرندهاى مىسازى و سپس به آن مىدمى و آن زنده مىشود.
♻️عيسى: عظمت مخصوص خدايى است كه مرا آفريده و نيز آن چه را كه تحت تسخير من قرار داد آفريد.
💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه بيماران را درمان مىكنى و شفا مىبخشى.
♻️عيسى: بلكه عظمت مخصوص آن خداوندى است كه به اذن او، بيماران را شفا مىدهم و اگر اراده كند خود مرا بيمار مىسازد.
💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه مردگان را زنده مىكنى.
♻️عيسى: بلكه عظمت از آن خدايى است كه به اذن او مردگان را زنده مىكنم و آن را كه زنده مىكنم، به ناچار مىميراند و خدا مرا نيز مىميراند.
💢ابليس: تو كسى هست كه عظمت پروردگاريت به جايى رسيده كه روى آب دريا راه مىروى، بى آن كه پاهايت در آب فرو رود و غرق گردى.
♻️عيسى: بلكه عظمت از آن خدايى است كه آب دريا را براى من رام نمود و اگر بخواهد مرا غرق خواهد نمود.
💢ابليس: تو كسى هست كه زمانى خواهد آمد بر فراز همه آسمانها و زمين و آن چه در ميانشان است قرار مىگيرى، و امور آنها را تدبير مىنمايى و روزىهاى مخلوقات را تقسيم مىكنى.
🔰اين سخن ابليس، به نظر عيسى عليهالسلام بسيار بزرگ آمد، همان دم گفت:
📖سُبحانَ الَّلهِ مِلأَ سَماواتِهِ وَ ارضه وَ مِدادَ كَلِماتِهِ، وَ زِنَةَ عَرشِهِ وَ رِضى نَفسِهِ؛
📖پاك و منزه است خدا از هر گونه عيب و نقص، به اندازه پرى آسمانها و زمينش و همه مخلوقاتش و به اندازه وزن عرشش و خشنودى ذات پاكش.
💢ابليس آن چنان از سخن عيسى عليهالسلام منكوب شد كه با حالى زار و سرشكسته از آن جا گريخت و در ميان لجنزارى كثيف افتاد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_دوازدهم
🦋هلاكت همسفر ابله عيسى عليهالسلام🦋
💢مرد ابلهى در يكى از سفرها، با عيسى عليهالسلام همسفر شد. او به جاى اين كه از محضر عيسى عليهالسلام درسهاى معنوى بياموزد و خود را از آلودگىهاى گناه پاك نمايد، به جمع كردن مقدارى استخوان از بيابان پرداخت، و هدفش از اين كار، رشد معنوى نبود، بلكه هدفش يك نوع سرگرمى بود. استخوانهاى جمع كرده را به خيال اين كه استخوانهاى انسان مرده است، نزد عيسى عليهالسلام آورد و اصرار پياپى كرد، كه با ياد كردن اسم اعظم، صاحب آن استخوانها را زنده كند.
🌱عيسى عليهالسلام به خدا عرض كرد: اين مرد اين گونه اصرار دارد.
🌱خداوند به او فرمود: او مرد گمراهى است و هدف الهى ندارد.
💢سرانجام عيسى عليهالسلام در حالى كه نسبت به او خشمگين بود، ناگزير به اذن الهى، صاحب آن استخوانها را زنده كرد. ناگهان آن استخوانها به صورت شيرى در آمد و به آن مرد ابله حمله كرد و او را دريد و خورد. معلوم شد آن استخوانها، از شير مرده بوده است.
🌱عيسى عليهالسلام به آن شير گفت: چرا او را دريدى و خوردى؟
شير پاسخ داد: چو تو به او خشم كردى.
عيسى عليهالسلام گفت: چرا خونش را نخوردى؟
شير گفت: زيرا قسمت من نبود.
🌱آرى، آن مرد ابله به جاى اين كه روح مرده خود را در محضر عيسى عليهالسلام زنده كند، به سراغ استخوانهاى پوسيده رفت.
💢اى برادر! غافل نباش، وقتى آب صاف ديدى، آن را در خاك نريز و گل آلود نكن، وگرنه سگ نفس اماره تو را مىدرد، چنان كه شير، آن مرد ابله را دريد.
🌱بنابراين با خاك ريختن بر روى استخوانهاى سگ نفس اماره از صيد شدن به دست او جلوگيرى كن.
هين سگ اين نفس را زنده مخواه
كه عدو جان توست از ديرگاه
خاك بر سر استخوانى را كه آن
مانع اين سگ بود از صيد جان
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_سیزدهم
🦋گنجى كه عيسى عليهالسلام پيدا كرد🦋
🌱 روزى عيسى عليهالسلام با حواريون به سير و سياحت در صحرا پرداختند، و هنگام عبور به نزديك شهرى رسيدند. در مسير راه نشانه گنجى را ديدند. حواريون به عيسى عليهالسلام گفتند: به ما اجازه بده در اين جا بمانيم، و اين گنج را استخراج كنيم.
🌱عيسى به آنها اجازه داد و فرمود: شما در اين جا براى استخراج گنج بمانيد، و به گمانم در اين شهر نيز گنجى هست، من به سراغ آن مىروم.
🌱حواريون در آن جا ماندند و حضرت عيسى عليهالسلام وارد شهر شد، در مسير راه هنگام عبور، خانه ويران شده و سادهاى را ديد به آن خانه وارد شد و ديد پيرزنى در آن جا زندگى مىكند، به او فرمود: امشب من مهمان شما باشم؟
پيرزن پذيرفت. عيسى به او گفت: آيا در اين خانه جز تو كسى زندگى مىكند؟
🌱 پيرزن: آرى، يك پسرى دارم خاركن است، به بيابان مىرود و خارهاى بيابان را جمع كرده و به شهر مىآرد و مىفروشد، و پول آن، معاش زندگى ما تأمين مىگردد.
🌱آن گاه پيرزن عيسى عليهالسلام را - كه نمىشناخت - در اطاق جداگانهاى وارد كرد و از او پذيرايى نمود. طولى نكشيد كه پسرش از صحرا آمد. مادر به او گفت: امشب مهمان ارجمندى داريم كه نورهاى زهد و پاكى و عظمت از پيشانيش مىدرخشد، خدمت و همنشينى با او را غنيمت بشمار.
🌱خاركن نزد عيسى عليهالسلام رفت و به او خدمت كرد و احترام شايان نمود. در يكى از شبها عيسى عليهالسلام احوال خاركن را پرسيد و با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه خاركن يك انسان خردمند و باهوش است. ولى اندوه جانكاهى، قلب او را مشغول نموده است. به او فرمود: چنين مىنگرم كه غم و اندوه بزرگى در دل دارى.
🌱خاركن: آرى در قلبم اندوه و درد بزرگى هست كه هيچكس جز خدا به برطرف نمودن آن قادر نيست.
عيسى: غم دلت را به من بگو، شايد خداوند عوامل برطرف نمودن آن را به من الهام كند.
🌱خاركن: در يكى از روزها كه هيزم بر پشتم حمل مىكردم، از كنار كاخ شاه عبور نمودم. به كاخ نگاه كردم چشمم به جمال دختر شاه افتاد، عشق او در دلم جاى گرفت و هر روز به اين عشق افزوده مىشود. ولى كارى از من ساخته نيست و اين درد، درمانى جز مرگ ندارد.
عيسى: اگر خواهان آن دختر هستى، من وسايل وصال تو با او را فراهم مىكنم.
🌱خاركن ماجرا را به مادرش گفت، مادر گفت: پسرم به گمانم اين مهمان، مرد بزرگى است و اگر قولى داده حتما به آن وفا مىكند. نزد او برو و هرچه گفت از او بشنو و اطاعت كن.
🌱صبح آن شب، خاركن نزد عيسى عليهالسلام آمد، عيسى به او گفت: نزد شاه برو و از دخترش خواستگارى كن.
🌱خاركن به طرف كاخ شاه رفت. وقتى كه به آن رسيد، نگهبانان سر راه او را گرفتند و پرسيدند: چه كارى دارى؟ گفت: براى خواستگارى دختر شاه آمدهام، آنها از روى مسخره خنديدند و براى اين كه شاه را نيز بخندانند، او را نزد شاه بردند و با صراحت گفت: براى خواستگارى دخترت آمدهام!
🌱شاه از روى استهزاء گفت: مهريه دختر من، فلان مقدار كلان از گوهر، ياقوت، طلا و نقره است. كه مجموع آن در تمام خزانه كشورش وجود نداشت.
خاركن: من مىروم و بعداً جواب تو را مىآورم.
🌱خاركن نزد عيسى عليهالسلام آمد و ماجرا را گفت. عيسى عليهالسلام با او به خرابهاى كه سنگهاى گوناگون در آن بود، رفتند. عيسى عليهالسلام به اعجاز الهى آن سنگها را به طلا، نقره، گوهر و ياقوت تبديل كرد، به همان اندازه كه شاه گفته بود و به خاركن فرمود: اينها را برگير و نزد شاه ببر.
🌱خاركن آنها را به كاخ برد و به شاه تحويل داد. شاه و درباريانش شگفت زده و حيران شدند و به او گفتند: اين مقدار كافى نيست به همين مقدار نيز بياور. خاركن نزد عيسى عليهالسلام آمد و سخن شاه را بازگو كرد، عيسى عليهالسلام فرمود: به همان خرابه برو و به همان مقدار از جواهرات بردار و ببر.
🌱خاركن همين كار را كرد و آن جواهرات را نزد شاه آورد. شاه با او به گفتگو پرداخت و دريافت كه همه اين معجزات از ناحيه مهمانى است كه در خانه خاركن است و آن مهمان جز عيسى عليهالسلام شخص ديگرى نيست. به خاركن گفت: به مهمانت بگو به اينجا بيايد و عقد دخترم را براى تو بخواند.
🌱خاركن نزد عيسى عليهالسلام آمد و با هم نزد شاه رفتند و عيسى عليهالسلام شبانه عقد دختر شاه را براى خاركن خواند. صبح آن شب شاه با خاركن گفتگو كرد و دريافت كه خاركن داراى هوش و عقل و خرد سرشارى است و براى شاه فرزندى جز همان دختر نبود.
📌ادامه داستان در پیام بعدی……
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_چهاردهم
🦋مبلغين اعزامى عيسى عليهالسلام در شهر انطاكيه🦋
🌱دو نفر از ناحيه حضرت عيسى عليهالسلام مأمور تبليغات در يكى از شهرهاى روم به نام انطاكيه شدند.(793) ولى آن دو مأمور به راه صحيح تبليغى آشنا نبودند. و طولى نكشيد نه تنها احدى به آنها گرايش پيدا نكرد، بلكه مردم از آنان دورى كردند و به دستور پادشاه روم، آنها را دستگير كرده و در بتكدهاى زندانى نمودند.
🌱حضرت عيسى عليهالسلام از نتيجه نگرفتن تبليغ آن دو نفر و زندانى شدن آنها باخبر شد.
🌱وصى خاص خود شمعون الصفا را كه مبلغى پخته و آشنايى بود، براى نجات آن دو نفر و دعوت مردم انطاكيه به راه سعادت و اجتناب از بتپرستى، به شهر انطاكيه اعزام كرد.
او با كمال متانت و روشنبينى با روش جالبى وارد شهر شد و در آغاز چنين اعلام كرد:
🌱من در اين شهر غريب هستم، تصميم گرفتهام خداى شاه را پرستش كنم در اين صورت من با روش شاه موافقم و با او هم مرام هستم.
همين گفتار موجب شد كه او را نزد شاه راه دادند.
🌱شاه، فوق العاده او را تحسين كرد و از روش او خرسند شد و دستور داد كه او را با احترام خاصى در بتكده گردش دهند.
شمعون به عنوان ديدار و گردش در عبادتگاه عمومى اهل شهر، وارد بتكده شد.
🌱هنگام گردش، آن دو نفر زندانى را ديد، آنها خواستند اظهار ارادت و رفاقت كنند، او با اشاره به آنها خاطرنشان كرد كه هيچگونه تظاهر به دوستى و رفاقت با من نكنيد.
🌱شمعون حدود يك سال به بتكده آمد و شد مىكرد و در ظاهر از بتها پرستش مىنمود و در ضمن اين مدت، شالوده دوستى و رفاقت خود را با شاه، پىريزى كرد و بر اثر دورانديشى و روش خاص و جالب خود؛ مقام والا و احترام شايانى نزد پادشاه كسب كرد.
🌱مدتها گذشت، روزى در جلسه خصوصى به پادشاه روم چنين گفت:
🌱من در اين مدتى كه به بتكده آمد و شد داشتم، دو نفر زندانى را مشاهده كردم. اينك با كسب اجازه مىخواهم بپرسم كه علت زندانى شدن آنان چيست؟
🌱 پادشاه: اين دو نفر، سفره فتنه را در اين شهر پهن كرده بودند و ادعا مىكردند كه خدايى جز اين بتها كه آفريدگار جهانيان هستند، وجود دارد. از اين رو براى رفع اين اخلال گرىها دستور حبس آنها را دادم.
🌱شمعون: آنها چگونه ادعاى خدايى غير از بتها مىكردند؟ دليل آنها چه بود؟ اگر صلاح مىدانيد، دستور احضار آنها را بفرماييد، خيلى مايلم به مذاكرات آنها گوش دهم.
🌱پادشاه: بسيار خوب! براى اين كه شما هم از روش آنها با خبر گرديد، فرمان احضار آنها را مىدهم.
به اين ترتيب با اجازه و فرمان شاه، آن دو نفر را در مجلس حاضر كردند.
شمعون در حضور پادشاه با آنها بحث و گفتگو را از اين جا شروع كرد:
🌱عجبا! مگر در جهان غير از خدايانى كه در بتكده هستند، خداى ديگرى وجود دارد؟
🌱 زندانيان: آرى ما معتقد به خداى آسمان و زمين هستيم. خدايى كه در فصل بهار، صحراها را سرسبز و خرم مينمايد و در فصل پاييز، اين خرمى و شادابى را از آنها مىگيرد، خدايى كه خورشيد جهانتاب و ستارگان چشمك زن را آفريده است.
🌱مردم دل آگاه و دانشمند هيچ ادعايى را بى دليل نمىپذيرند و هرگز بدون رهبرى استدلال زير بار ادعا نمىروند، از اين رو شمعون از آنها دليل خواست و چنين اظهار داشت:
🌱اين گفتار پى در پى را كنار بگذاريد، ادعاى بى دليل چون كلوخ به سنگ زدن است. آيا شما در ادعاى خود دليلى داريد؟
🌱 زندانيان: آرى، اگر ما از خداى خود بخواهيم كور مادرزاد را بينا مىكند و شخص زمينگير را لباس تندرستى مىپوشاند.
🌱شمعون به پادشاه گفت: دستور دهيد كورى را حاضر كنند. به دستور شاه كور مادرزادى را به مجلس آوردند، آن گاه شمعون به آن دو نفر گفت:
اگر شما در ادعاى خود راست مىگوييد، از خداى خود بخواهيد تا اين كور، بينا شود.
🌱آن دو نفر بى درنگ به سجده افتادند و از خداى خود، بينايى كور را خواستند (خود شمعون در دل آمين مىگفت) هنوز دعا پايان نيافته بود كه چشمان آن كور باز شد و خداوند دو چشم بينا به او عنايت فرمود.
🌱شمعون: عجيب نيست اگر شما اين كار بزرگ را كرديد، خدايان ما هم كور مادرزاد را شفا مىدهند. (شاه آهسته به شمعون گفت: خدايان ما هيچ نفع و ضررى نمىتوانند به كسى برسانند. هرگز قادر به شفاى كور نيستند.) به دستور شمعون كورى را حاضر كردند. شمعون دعا كرد، كور شفا يافت. آن گاه به آن دو نفر رو كرد و گفت: حُجَّةٌ بِحُجَّةٍ؛ دليل به دليل خداى شما يك نفر كور را شفا داد، خدايان ما هم چنين كردند.
زندانيان: خدايان ما زمينگير را شفا مىدهد!
📌ادامه داستان در پیام بعدی……
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_پانزدهم
🦋كارگران يا بهترين انسانها🦋
🌱 حواريون كه همواره همراه حضرت عيسى عليهالسلام در سفرها بودند، هرگاه گرسنه يا تشنه مىشدند به فرمان خدا غذا و آب براى آنها آماده مىشد. آنها اين جريان را براى خود افتخارى بزرگ مىدانستند. روزى در اين رابطه، از حضرت عيسى عليهالسلام پرسيدند: آيا كسى بالاتر از ما پيدا مىشود؟
🌷 حضرت عيسى عليهالسلام پاسخ داد: نَعَم اَفضَلُ مِنكُم مَن يَعمَل بِيدِهِ وَ يَأكُلِ مِن كَسبِهِ؛
آرى، بهتر از شما كسى است كه زحمت بكشد و از دسترنج خودش بخورد.
🌱حواريون پس از اين پاسخ، به شستشوى لباس مردم و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند.(و به اين ترتيب به كار و كوشش پرداختند و از اجرت كارشان، هزينه زندگى خود را تأمين مىنمودند و عملا به همه مردم اين درس را آموختند كه كار و كوشش عار و ننگ نيست، بلكه از عبادت برتر است.)
🦋ملاقات عيسى عليهالسلام با سه گروه عابد🦋
🌷 روزى عيسى عليهالسلام در مسير راه خود، با سه نفر ملاقات كرد و ديد بدنى ضعيف دارند و رنگشان پريده است. پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
گفتند: ترس از خدا و آتش دوزخ ما را به چنين حالى افكنده است.
گفتند: ما خدا را دوست داريم، عشق به خدا ما را چنين نموده است.
🌱عيسى عليهالسلام دوبار فرمود: اَنتُم المُقَرَّبُونَ؛ مقربان درگاه خدا شما هستيد.
🌷عيسى عليهالسلام فرمود: بر خدا سزاوار شد كه به خائف درگاهش، امان بدهد و او را از عذاب دوزخ حفظ كند.
🌱سپس از آن جا گذشت و در مسير راه به سه نفر ديگرى برخورد كه حال و رنگشان، پريشانتر و پژمردهتر از سه نفر اول بود. پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
گفتند: اشتياق به بهشت ما را به اين صورت در آورده است؟
عيسى عليهالسلام فرمود: به خدا سزاوار است، به آن چه اميد داريد شما را عطا فرمايد.
🌷سپس از آن جا گذشت و با سه نفر ديگر روبرو شد. ديد حال آنها از دو دسته قبل پريشانتر و فرورفته است و در صورت آنها نشانههاى نور ديده مىشود، پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_شانزدهم
🦋ملاقات عيسى عليهالسلام با سه گروه عابد🦋
💛روزى عيسى عليهالسلام در مسير راه خود، با سه نفر ملاقات كرد و ديد بدنى ضعيف دارند و رنگشان پريده است. پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
🌱 گفتند: ترس از خدا و آتش دوزخ ما را به چنين حالى افكنده است.
گفتند: ما خدا را دوست داريم، عشق به خدا ما را چنين نموده است.
💛عيسى عليهالسلام دوبار فرمود: اَنتُم المُقَرَّبُونَ؛ مقربان درگاه خدا شما هستيد.
🌱عيسى عليهالسلام فرمود: بر خدا سزاوار شد كه به خائف درگاهش، امان بدهد و او را از عذاب دوزخ حفظ كند.
💛سپس از آن جا گذشت و در مسير راه به سه نفر ديگرى برخورد كه حال و رنگشان، پريشانتر و پژمردهتر از سه نفر اول بود. پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
🌱 گفتند: اشتياق به بهشت ما را به اين صورت در آورده است؟
عيسى عليهالسلام فرمود: به خدا سزاوار است، به آن چه اميد داريد شما را عطا فرمايد.
💛سپس از آن جا گذشت و با سه نفر ديگر روبرو شد. ديد حال آنها از دو دسته قبل پريشانتر و فرورفته است و در صورت آنها نشانههاى نور ديده مىشود، پرسيد: چرا چنين شدهايد؟
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_هفدهم
🦋عيسى عليهالسلام و حواريون در برابر حادثه عجيب در كربلا🦋
🌱 روزى حضرت عيسى عليهالسلام همراه حواريون در بيابان مشغول سير و سياحت بودند. تا گذرشان به سرزمين كربلا افتاد. ناگاه در مسير راه شيرى نيرومند ديدند كه در وسط جاده قرار گرفته و جاده را بسته است.
🦋عيسى عليهالسلام نزد او آمد و فرمود: چرا راه را بستهاى؟ آيا به ما راه مىدهى كه از آن جا عبور كنيم؟!
🦁شير با زبان گويا گفت: من راه را براى شما باز نكنم، مگر اين كه يزيد، قاتل حسين عليهالسلام را لعنت كنيد.
🌱عيسى عليهالسلام گفت: حسين عليهالسلام كيست؟
🦁 شير گفت: حسين عليهالسلام سبط حضرت محمد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و پسر على ولىّ خدا عليهالسلام است.
عيسى عليهالسلام گفت: قاتل او كيست؟
🦁 شير گفت: ملعون شده حيوانات وحشى و مگس و همه درندگان به خصوص در ايام عاشورا است.
🌱عيسى عليهالسلام دستهايش را بلند كرد و پس از لعن يزيد، او را نفرين كرد و حواريون آمين گفتند. آن گاه شير از كنار جاده كنار رفت و عيسى عليهالسلام و همراهان از آن جا عبور كردند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_هجدهم
🦋بيست سال زندگى پس از مرگ🦋
💠روزى شخصى از امام صادق عليهالسلام پرسيد: آيا عيسى عليهالسلام كسى را زنده كرد كه او بعد از زنده شدن، مدتى عمر كند و از خوراكىها بخورد و داراى فرزند شود؟
💠 امام صادق عليهالسلام فرمود: آرى، حضرت عيسى عليهالسلام برادر دينى و دوست مخلص و درستكردارى داشت و هر وقت عيسى عليهالسلام از كنار منزل او عبروش مىافتاد، به خانه او وارد مىشد و از او احوالپرسى مىكرد.
💠تا اين كه عيسى عليهالسلام مدتى مسافرت كرد و در بازگشت به ياد اين برادر دينى خود افتاد، به در خانه او رفت تا با او ملاقات كند و احوال او را بپرسد.
مادر او از منزل بيرون آمد، عيسى عليهالسلام از او پرسيد: فلانى كجاست؟
مادر گفت: اى فرستاده خدا، فرزندم از دنيا رفت.
💠عيسى عليهالسلام به مادر فرمود: آيا دوست دارى پسرت را زنده ببينى؟
مادر عرض كرد: آرى.
💠عيسى عليهالسلام فرمود: وقتى فردا شد، نزد تو مىآيم و فرزندت را به اذن خدا زنده مىكنم.
💠فردا فرا رسيد. عيسى عليهالسلام نزد مادر دوستش آمد و به او فرمود: بيا با هم كنار قبر پسرت برويم. مادر همراه عيسى عليهالسلام كنار قبر آمدند، عيسى عليهالسلام كنار قبر ايستاد و دعا كرد. قبر شكافته شد و پسر آن زن، زنده از قبر بيرون آمد، وقتى مادر او را ديد و او مادرش را ديد، با هم گريه كردند. عيسى عليهالسلام دلش به حال اين مادر و فرزند سوخت و به آن پسر فرمود: آيا دوست دارى با مادرت در دنيا باقى بمانى؟
او عرض كرد: يعنى غذا بخورم و كسب روزى كنم و مدتى زنده بمانم؟!
💠عيسى عليهالسلام فرمود: آرى، آيا مىخواهى بيست سال غذا بخورى و روزى كسب كنى و ازدواج نمايى و داراى فرزند شوى؟
او عرض كرد: آرى، راضى هستم.
💠عيسى عليهالسلام او را به مادرش سپرد و او بيست سال زندگى كرد و داراى زن و فرزند شد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_نوزدهم
🦋يازده نصيحت جالب از اندرزهاى عيسى عليهالسلام🦋
#بخش_اول
💠براى پندگيرى بيشتر از اندرزهاى دلنشين و حكمتآميز حضرت عيسى عليهالسلام نظر شما را به نصيحت زير جلب مىكنم:
✨1 - مجلس درس و وعظ بود، حواريون با عشق و شور مخصوص در گرداگرد استادشان عيسى عليهالسلام نشسته بودند و گفتار او را با جان و دل مىپذيرفتند. در آن جلسه درس، همه دوازده نفر از حواريون به عيسى عليهالسلام عرض كردند: اى آموزگار راه هدايت! ما را از نصايح و پندهايت بهرهمند ساز.
🌷عيسى عليهالسلام پيامبر خدا موسى عليهالسلام به اصحابش فرمود: سوگند دروغ نخوريد، ولى من مىگويم سوگند - خواه دروغ و خواه راست - نخوريد.
آنها عرض كردند: ما را بيشتر موعظه كن.
🌷عيسى عليهالسلام: موسى عليهالسلام به اصحاب خود فرمود: زنا نكنيد، من به شما مىگويم حتى فكر زنا نكنيد. (سپس چنين مثال زد) اگر شخصى در اتاق نقاشى شده و زيبا، آتشى روشن كند، دود، آن اطاق نقاشى شده را دود آلود و سياه خواهد كرد. گرچه اطاق را نسوزاند، فكر زنا نيز همچون آن دودى است كه زيبايى چهره معنوى انسان را تيره و تار مىسازد، گر چه آن چهره را از بين نبرد.
✨ 2 - يك روز حواريون (ياران خاص عيسى عليهالسلام) از آن حضرت پرسيدند:
سختترين امور و دشوارترين چيزها چيست؟
عيسى عليهالسلام فرمود: غضب و خشم خدا.
آنها پرسيدند: چگونه از غضب الهى خود را دور سازيم؟
🌷عيسى عليهالسلام فرمود: نسبت به همديگر غضب نكنيد.
آنها پرسيدند: علت و منشأ غضب چيست؟
عيسى عليهالسلام فرمود: علت غضب، تكبر و خودمحورى و كوچك شمردن مردم است.
✨3 - يكى از نصايح عيسى عليهالسلام را شاعر معروف، ناصر خسرو با اشعار خود چنين سروده است:
🌷چون تيغ به دست آرى مردم نتوان كشت نزديك خداوند بدى نيست فرامشت
عيسى به رهى ديد يكى كشته فتاده حيران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا تو كرا كشتى تا كشته شدى زار؟ يا باز كجا كشته شود آنكه تو را كشت؟
انگشت مكن رنجه به در كوفتن كس تا كس نكند رنجه به در كوفتنت مشت
✨ 4 - روز ديگرى عيسى عليهالسلام در بيابان و صحرا، تنها عبور مىكرد. از دور سر وصدايى شنيد، به سوى آن سر و صدا رفت و ديد دو نفر كشاورز بر سر زمينى با هم دعوا مىكنند. هر كدام ادعا دارد كه زمين مال من است. عيسى عليهالسلام تصميم گرفت آنها را صلح دهد. براى اين كه آنها را آماده صلح سازد و غرور آنها را كه موجب كينه و دعوا شده بشكند، آنها را چنين موعظه كرد:
✨شما هر كدام مىگوييد اين زمين مال من است، ولى حقيقت اين است كه شما مال اين زمين هستيد. بعد از مدتى نه چندان دور، همين زمين قبر مىگردد و شما را در كام خود فرو برده و پس از پوسيدگى، شما را جزء خود مىنمايد. پس زمين مال شما نيست، بلكه شما مال زمين هستيد. بنابراين براى امور مادى چند روزه دنيا، كشمكش نكنيد. از مركب غرور پياده شويد و صلح كنيد.
✨5 - يك روز عيسى عليهالسلام همراه حواريون در بيابانى عبور مىكرد، لاشه سگ مردهاى در آنجا افتاده بود. حواريون گفتند: بوى اين سگ چقدر زشت و تنفرآميز است!
عيسى عليهالسلام فرمود: چه دندانهاى سفيدى دارد.
🌷به اين ترتيب عيسى عليهالسلام به آنها و ديگران آموخت كه تنها بدىها را ننگريد، خوبىها را نيز بنگريد و مگس صفت نباشيد.
💢این داستان ادامه دارد………
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیستم
📌ادامه داستان
#بخش_دوم
✨6- روزى عيسى عليهالسلام در شهرى عبور مىكرد ديد زن و شوهرى با هم بگو و مگو و نزاع مىكنند. نزد آنها رفت و فرمود: علت درگيرى شما چيست؟
🌱 شوهر گفت: اى پيامبر خدا! اين زن همسر من است و بانويى شايسته مىباشد و كار بدى نكرده، ولى دوست دارم از او جدا گردم.
عيسى عليهالسلام فرمود: چرا، براى چه؟
🌱 شوهر: اين زن با اين كه هنوز پير نشده، صورتش چروك برداشته و فرسوده شده است.
🌱عيسى عليهالسلام به زن رو كرد و فرمود: اى زن! آيا دوست دارى كه چهرهات صاف و شاداب گردد؟
زن: آرى، البته.
🌱عيسى عليهالسلام: هرگاه غذا مىخورى تا سير نشدهاى دست از غذا بردار، زيرا وقتى كه غذا روى غذا در معده انباشته شد، موجب دگرگونى صورت و آن را نازيبا مىكند.
🌱آن زن به دستور عيسى عليهالسلام عمل كرد و نتيجه گرفت و زيبايى خود را بازيافت و محبوب شوهرش گرديد.
✨ 7 - روزى حواريون به عيسى عليهالسلام عرض كردند: اى روح خدا! مَنِ المَخلِصُ لِلّهِ؟ مخلص درگاه خدا كيست؟
عيسى عليهالسلام فرمود:
🌱الَّذِى يعمَلُ لِلهُ لا يُحبُّ اَن يَحمَدَهُ اَحَد عَلى شَىءٌ مِن عَمَلِ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ؛
🌱آن كسى است كه اعمالش را براى خدا انجام دهد، دوست ندارد احدى او را به خاطر اعمالش تعريف و تمجيد نمايد.
✨ 8 - حضرت عيسى عليهالسلام از كنار خانهاى عبور مىكرد، از آن جا صداى ساز و آواز و كف زدن مىآمد، پرسيد: اين جا چه خبر است؟ گفتند: عروسى است، و امشب به اين خانه
عروس مىآورند.
🌱عيسى عليهالسلام به نزديكان خود فرمود: امشب عروس مىميرد (و شادى ينها به عزا مبدل مىشود.)
🌱آن شب فرا رسيد و حادثه تلخى رخ نداد، فرداى آن شب به عيسى عليهالسلام گفتند: آن عروس زنده است.
🌱عيسى عليهالسلام با همراهان به در خانه او رفت، شوهر عروس از خانه بيرون آمد، عيسى عليهالسلام به او فرمود: از همسرت بپرس امشب چه كار خيرى انجام داده است؟ او نزد همسرش رفت و همين سؤال را پرسيد، همسر گفت: فقيرى هر شب جمعه به خانه ما مىآمد و غذا مىطلبيد. ديشب آمد و غذا طلبيد، كسى جواب او را نداد، فقير گفت: برايم سخت است كه سخنم را نمىشنويد، اهل وعيالم امشب گرسنه ماندهاند. من برخاستم وبا اكراه مقدارى از غذاهايى كه در خانه وجود داشت به او دادم.
🌱عيسى عليهالسلام كه در آن جا حاضر بود، به عروس گفت: از آن جا كه نشستهاى برخيز و دور شو، او برخاست و كنار رفت، ناگاه حاضران ديدند يك مار بزرگ در زير فرش او، در حالى كه دُم خود را به دندان گرفته وجود دارد.
🌱عيسى عليهالسلام به عروس گفت: به خاطر صدقهاى كه دادى، از گزند اين مار مصون ماندى. (و گرنه بنا بود اين مار تو را نيش بزند و بكشد.)
💢این داستان ادامه دارد……
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیست_یکم
#بخش_سوم
📌ادامه داستان
✨ 9 - عيسى عليهالسلام براى حواريون (ياران نزديكش) غذايى آماده كرد، آنها آن غذا را خوردند، پس از غذا، خود حضرت عيسى عليهالسلام برخاست و دستهاى آنها را شست.
🌱حواريون عرض كردند: اى روح خدا! سزاوارتر اين است كه ما اين كار را انجام دهيم. حضرت عيسى عليهالسلام فرمود: من با شما چنين رفتار كردم تا شما نيز نسبت به شاگردان خود، چنين رفتار كنيد و آداب تواضع را رعايت نماييد.
🌱 10_روزى عيسى عليهالسلام در بيابان در معرض باران و طوفان شديد قرار گرفت و در جستجوى پناهگاه بود. ناگاه از دور خيمهاى را ديد، خود را به آن جا رسانيد، ديد در آن جا زنى زندگى مىكند، از آن جا منصرف شد و به كنار كوهى رفت و به جستجو پرداخت. غارى را ديد، به داخل غار رفت، ديد شيرى به آن جا پناه برده است. دست مرحمت بر پشت شير نهاد. سپس به خدا متوجه شد و عرض كرد: خدايا! هر چيزى پناهگاهى دارد، براى من نيز پناهگاهى قرار بده.
🌱خداوند به او وحى كرد: پناهگاه تو در قرارگاه رحمت من است، سوگند به عزتم در روز قيامت حوريان بسيارى را همسر تو قرار مىدهم و در عروسى تو چهارهزار سال اطعام مىكنم و فرمان مىدهم كه منادى من صدا بزند كه كجايند پارسايان دنيا تا بيايند و در عروسى عيسى بن مريم عليهالسلام شركت نمايند.
✨11 - روزى حضرت عيسى عليهالسلام ديد پيرمردى بيل به دست گرفته و زمين را بيل مىزند و براى كشاورزى آماده مىسازد، گفت: خدايا! آرزو را از دل اين پيرمرد بيرون كن.
🌱پس از لحظهاى ديد آن پيرمرد، بيل را كنار انداخت، در همان جا بر زمين دراز كشيد و خوابيد. عيسى عليهالسلام عرض كرد: خدايا! آرزو را به اين پيرمرد باز گردان. ناگه ديد پيرمرد برخاست و بيل خود را به دست گرفت و مشغول بيل زدن و كار كردن شد.
🌱عيسى عليهالسلام نزد آن پيرمرد آمد و پرسيد: چرا در آغاز كار مىكردى، سپس بيل را كنار انداختى و خوابيدى، پس از لحظهاى برخاستى و مشغول كار شدى؟
🌱پيرمرد گفت: وقتى مشغول كار بودم، ناگاه فكرى به ذهنم خطور كرد، به خود گفتم: تا كى مىخواهى كار كنى؟ با اين كه پير هستى و عمرت به لب ديوار رسيده است؟ از اين رو بيل را كنار افكندم و خوابيدم، در اين هنگام با خود گفتم: تو تا زنده هستى نياز به كار كردن دارى تا هزينه زندگيت را تأمين كنى، از اين رو برخاستم و مشغول كار شدم.
🌱آرى اميد و آرزو در حد خود، خوب است و موجب حركت مىشود و اگر نباشد موجب تنبلى خواهد شد.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیست_دوم
🦋عيسى عليهالسلام در فراق جانسوز مادر🦋
✨ عيسى عليهالسلام در عصر و زمانى بود كه در راه هدايت مردم، رنجها برد و از مردم، زخم زبانها و ناسزاها شنيد.
🌱 ولى وقتى نزد مادرش مريم عليهاالسلام مىآمد، دلش آرام مىشد و حالات و بيانات مادر، مرهمى شفابخش براى دل غمبار عيسى عليهالسلام بود. مادرى كه سراپا نور بود و محضرش انسان را به ياد خدا و ملكوت مىانداخت و هرگونه غم را از دل مىزدود.
✨حضرت مريم عليهاالسلام روزها به صحرا و كوهستان مىرفت و در آن جا به عبادت و نيايش خدا مىپرداخت.
🌱 روزى در وادى دمشق در دامنه كوهى مشغول عبادت بود، خسته شد و همانجا خوابيد تا رفع خستگى كند. همان دم از دنيا رفت. حوريان بهشت نزد او آمدند و او را غسل داده، و تجهيز نمودند و پارچه سفيدى را بر روى او كشيدند.
✨عيسى عليهالسلام به سراغ مادر آمد، ديد خوابيده است و پارچه سفيدى بر روى او كشيده شده است؛ او را بيدار نكرد. مدتى در اطراف او قدم زد، ديد بيدار نشد. هنگام نماز و افطار مادرش فرا رسيد، باز ديد بيدار نشد. آهسته كنارش آمد و مادر را صدا زد، جوابى نشنيد. بلندتر صدا كرد باز جواب نشنيد، فهميد كه مادرش جان سپرده است.
🌱عيسى عليهالسلام بسيار ناراحت شد، داغ فراق مادر، جگرش را كباب كرد. با دلى خونبار جنازه مادر را برداشت و به نزديك در بيت المقدس آورد و در آن جا به خاك سپرد.
✨عيسى عليهالسلام از فكر مادر بيرون نمىرفت، در اين حال روح مادرش را ديد، شاد شد، پرسيد: مادر! آيا هيچ آرزويى دارى؟
🌱 مريم عليهاالسلام پاسخ داد: آرى، آرزوى من اين است كه در دنيا بودم و شبهاى سرد زمستانى را با مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد مىرسانم و روزهاى گرم تابستان را روزه مىگرفتم.
🌱از عمر همان بود
كه در ياد تو بودم
🌱باقى همه سهو است
و فسون است و فسانه
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیست_سوم
🦋بشارت عيسى عليهالسلام به آمدن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم و مهدى عليهالسلام🦋
🌿روزى حضرت عيسى عليهالسلام از سرزمين اردن به طرف بيت المقدس مىرفت، در مسير راه به همراهان فرمود: در فلان جا الاغى همراه كرهاش مىچرخد، آن را به اين جا بياوريد. همراهان رفتند و الاغ را آوردند.
🌿عيسى عليهالسلام بر آن سوار شد و به شهر اورشليم وارد گرديد و در آن جا از چند نفر كه بيمارى سختى داشتند عيادت كرد و به اذن خدا به آنها شفا داد. سپس وارد بيت المقدس گرديد، در آن جا بعضى از آن حضرت پرسيدند: اى رسول خدا! به ما خبر بده كه پايان دنيا چگونه است و كى خواهد بود؟
🌿 عيسى عليهالسلام: به شما خبر مىدهم كه بعد از من پيامبرى خواهد آمد كه نام او احمد صلى الله عليه و آله و سلم است.
🌿يكى از فرزندان او (حضرت مهدى عليهالسلام) حجت خدا بر انسانها خواهد بود. او قيام مىكند و جهان را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد مىنمايد و من در زمان او از آسمان فرود مىآيم و ظهور من، نشانه ظهور قيامت خواهد بود.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیست_چهارم
🦋عروج عيسى عليهالسلام به آسمان🦋
🌿تبليغات عيسى عليهالسلام و افزايش پيروان او موجب شد كه يهوديان و روحانى نمايان يهود كينه آن حضرت عليهالسلام را به دل گرفتند و به فكر افتادند تا توطئه قتل آن بزرگ مرد را فراهم سازند. آنها براى اجراى اهداف شوم خود قيصر روم را تحريك كردند و به او گفتند: اگر اين وضع ادامه يابد، سلطنت تو واژگون خواهد شد. براى حفظ سلطنت خود چارهاى جز كشتن عيسى عليهالسلام ندارى.
🌿حضرت عيسى عليهالسلام از توطئه دشمن آگاه شد، مكان خود را با ياران مخصوصش عوض مىكرد و در مخفىگاهها به سر مىبرد تا از گزند دشمن محفوظ بماند.
🌻سرانجام يكى از ياران نزديكش به نام يهودا اسخريوطى كه يكى از حواريون دوازده گانه آن حضرت بود، به خاطر سى پاره نقره كه دشمن به او رشوه داد، مكان عيسى عليهالسلام را به دشمن نشان داد، تا آن حضرت را دستگير كرده و به دار زنند.
🌻ولى خود او كه شباهت زيادى به عيسى عليهالسلام داشت، به جاى عيسى عليهالسلام به دست يهود كشته شد و چاهى را كه كنده بود، خود در ميان آن سقوط كرد، توضيح اين كه:
🌿عيسى عليهالسلام با ياران مخصوصى به باغى وارد شد و در آن جا مخفى گرديد، ولى بر اثر گزارش يهودا وقتى كه شب فرا رسيد، و هوا تاريك گرديد، جاسوسان و جلادان دشمن از در و ديوار باغ، وارد شدند و حواريون را احاطه كردند. وقتى كه حواريون خود را در خطر شديد ديدند، عيسى عليهالسلام را تنها گذاشته و گريختند. در چنين لحظهاى خطرناك، خداوند عيسى عليهالسلام را تنها نگذاشت، او را يارى كرد و وجودش را از چشم مهاجمان پوشانيد، در نتيجه آنها مردى را كه شباهت كامل به عيسى عليهالسلام داشت. (يعنى همان يهودا اسخريوطى) به جاى عيسى عليهالسلام دستگير كردند، آن مرد بر اثر وحشت و ناراحتى شديد، خود را باخت، دهانش لال شد و نتوانست خود را معرفى كند. يهودا به دست جلادان به دار آويخته شد و اعدام گرديد و به مكافات عمل خود رسيد.
🌿قيصر روم و وزيران و لشگريان پنداشتند، عيسى عليهالسلام را كشتهاند، ولى به فرموده قرآن
مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَكِن شُبِّهَ لَهُمْ؛
🌻 نه عيسى عليهالسلام را كشتند، و نه به دار آويختند، ولى امر به آنها مشتبه شد.
🌻در جامعه منعكس شد كه عيسى عليهالسلام اعدام گرديد، حتى مسيحيان همين عقيده را دارند و شعار صليب كه در تمام شؤون زندگى مسيحيان ديده مىشود، بر اساس اين اعتقاد است كه عيسى عليهالسلام مصلوب شد يعنى به دار آويخته شد و به شهادت رسيد.
🌿ولى طبق نص صريح قرآن؛ او كشته نشد و به دار آويخته نشد، بلكه خداوند او را زنده به سوى خود برد و هم اكنون زنده است و در آسمان به سر مىبرد و هنگام ظهور حضرت مهدى (عج) به زمين فرود خواهد آمد و پشت سر آن حضرت نماز مىخواند.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_بیست_پنجم
🦋ملاقات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با عيسى عليهالسلام در شب معراج🦋
🌻پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در شب معراج، كه از مكه به بيت المقدس و از آن جا به آسمانها عروج كرد، با پيامبران و فرشتگان بسيار ملاقات و گفتگو نمود.
🌿از جمله: وقتى كه همراه جبرئيل وارد بيت المقدس شد، ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام در پيشاپيش پيامبران به استقبال آن حضرت آمدند، در آن جا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جلو ايستاد و همه پيامبران از جمله ابراهيم، عيسى و موسى عليهم السلام به آن حضرت اقتدا كرده نماز جماعت خواندند.
🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسير خود پس از آن كه از آسمان اول ديدن كرد، به آسمان دوم عروج نمود.
🌿در آن جا چهره دو مردى كه كاملاً شباهت به هم داشتند، نظرش را جلب نمود، از جمله پرسيد: اينها كيستند؟ جبرئيل عرض كرد: اينها دو پسر خاله همديگر، يحيى و عيسى عليهماالسلام هستند، بر آنها سلام كن.
🌻پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آنها سلام كرد، آنها نيز با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كردند و براى همديگر از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.عيسى و يحيى عليهماالسلام گفتند:
🌿مَرحَباً بِالاَخِ الصَّالحِ وَ النَّبِىِّ الصَّالِحِ؛
🌻آفرين به برادر شايسته و پيامبر شايسته.
🍃پايان داستانهاى زندگى حضرت عيسى عليهالسلام 🍃
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran