eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
918 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فائزه ڪمال الدینے: بسم الله روزی روزگاری بود کی بود کی نبود، یک احد بانو بود چند وقتی بود همه ی گروه های نویسندگی پرشده بودند،‌احد رفت پیش استاد برگ گفت :استاد چیکار کنیم چیکار نکنیم ، دفترم پراز مراجعه کننده شده ، دیگه احد صوتی گذاشتم تا براشون شرایط رو توضیح بدهاز همه مهمتر دیگه کلاس هامون ته کشیده هرچی انار داشتیم چسبوندیم تنگ حروف الفبا، من با اینهمه کاربر که صف بستن دم در دفتر چکار کن.. عه الو بله نه نه ببین احد صوتی بهشون بگو داریم زیر سازهای انارشوندگی رو آماده میکنیم تا برای رو ساخت ها . آره آره یه وقت سوتی ندی که مثل ریشه ی درخت تو خاک موندیم ها ،خداحافظ ببینم چه میکنی. احد تلفن رو قطع کرد یک نگاهی به استاد برگ انداخت که استاد ترجیح داد بره کهکشان هارو بشماره؛ احد هم با حرص دفتر حساب کتاب هاش رو زیر بغل زد تابره که یکدفعه صدای یک خانمی از گوشه کنار باغ توجهشون رو جلب کرد. بله بله بی تو پریشانم نه آقا اسم کتابمه . استاد برگ هم سریع از یکی از کهکشان ها که داشت آموزش مردگی رو بهش میداد خداحافظی کرد و از اون بالا با انار های پرنده اومد پایین . استاد برگ هم با کنجکاوی نگاهی به دور و برش انداخت که ببینه صدا از کجاست یکم که گوش گرفت بلند گفت یافتم . احد هم که همزمان داشت دنبال صدا میگشت و سهمش رو حساب میگرد با صدای استاد برگ از جا پرید . استاد برگ گفت :احد یافتم صدا از در ورودیه باغ . بیسیمش رو برداشت و به انار جا ها گفت اونجا چه خبره ؟ کی جرئت کرده انقدر سرو صدا راه بندازه تو قصر اناریه من . یکی از انار جاها باترس گفت : والا اااستاد یک خانمی اومدند میگن من نویسنده ام . دوتا کتابم چاب کردن یکی بی تو پریشانم، اون یکی هم چی بود؟ آها عروس مصر . _نه نه آقا درست بگو عروس یمن . آها. همون جناب برگ بگم بیان؟ استاد برگ دستی به ریش هاش کشید و متفکر به احد که داشت بال بال میزند نگاه کرد؛ سرش رو به معنی چیه تکون داد. احد گفت :استاد استاد استاد برگ دستش روی دهنه بی سیم گذاشت و پرید وسط حرفش .گفت این هزارو بیستو دو نار برگم برگم . خیله خب این خانم میگن نویسنده هستن ماهم که درخت های آموزش انار شوندگیمون تموم شدن . میایم ایشون رو میکاریم یک فکری هم برای باغچش میکنیم . تازه اشکال نداره انار نداریم نهایتش یک قاچ از یکی از انارهای کنار تخت شما برمیداریم . استاد برگ چرخی زدودستی به محاسنش کشید. کمی فکر کرد دید احد پر بیراه نمیگه ؛ دوباره برگشت سمت احد و‌گفت:خب تو جرا زودتر از تو دنیای اعداد نمیای بیرون بگی به من . احد نگاهی به استاد برگ انداخت و گفت :استاد من دوساعته دارم بال بال میزنم کم مونده بود بشم انار پرنده مگه گوش میکنید آخه هی میگید هیس هیس. _خب حالا. و رفت سمت تخت انار شاهیش و روش نشست و با بی سیم به انار جاها گفت خانم نویسنده رو راهنمایی کنید بیان نارسالن شاهی . و یک پاش رو ی پای دیگرش انداخت و دوتا دستش رو روی دسته های تخت شاهیش گذاشت . القصه، این استاد برگ یکجوری باخانم نویسنده صحبت کرد که خانم نویسنده چاره ای جز درخت شدن نمیدید . دیگه قبول کرد که بشه استاد باغچه انار شوندگی که فقط یک قاچ انار بهش تعلق گرفت . روزیکه زیر ساخت ها و روساخت ها آماده شدند استاد برگ یک قاچ انارش رو سر دست گرفت تا بره بگذاره سر پرچین باغچه که یکهو،یک حبه انار از قاچ انار جدا شد . احد که مثل همیشه با دفترش پشت سر استاد برگ راه میرفت با دیدن حبه ی انار دفترش رو پرت کرد کنار و با یک جهش پرید و دونه رو گرفت . با بغض نگاهی به حبه ی توی دستش انداخت و روبه استاد برگ گفت استاد چیکارش کنیم‌؟ _احد گریه نکن من میدونم چیکارش کنیم . احد منتظر به خانم نویسنده نگاه کرد و اروم گفت چیکار ؟ خانم نویسنده گفت این حبه رو میذاریم برای باغچه ی دونه های نارشوندگی . تا دونه هاشون رو اونجا ذخیره کنند . استاد برگ که تا اونموقع در کمال تعجب چیزی نمی گفت، روبه خانم نویسنده گفت :نور احسنت افرین . و اینگونه بود که احد، به احد صوتی زنگ زد تا دونه دونه به مراجعه کنند های انار شوندگی خبر بده که روساخت ها هم آماده شدند . و بهشون آدرس باغچرو بده . ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
فائزه ڪمال الدینے: ﷽ القصه، کلاس انارشوندگی، به لطف یک قاچ انار اهدایی استاد واقفی برپا شد. خب. بله ؟چرا نمیگم استاد برگ؟ بسی سوال خوبیست. اینجانب به عنوان دانه ای درخاک ، در طی تحقیقاتی که به عمل آوردم متوجه شدم که (آقا دوستانیکه تا به استاد میگید استاد استاد میگن برگم برگم استاد برگ نیست. بابا ناغافل ها شمارو به شاگردی نپذیرفتن وگرنه چرا من بهشون میگم استاد نمیگن برگم.). همینطور که داشتم در باغات گشت و گذار می کردم و به هرکدام که میرسیدم در میزدم و الفرار، رسیدم به باغچه یک حبه انار. دستم که برای در زدن بالا رفته بود را پایین آوردم. تازه یادم افتاد که قرار بود یک سبد ببافم برای حبه هام . ای دل غافل. یواشکی، یک ذره درب باغ را هل دادم تا ببینم اوضاع از چه قرار مقدوریست. که ،درب باغ اصلا درک یواشکی پاییدن را نداشت و باصدای قیژ ناجوانمردانه ای بازشد. فکر میکنم بنت الحاجی زیادی لولا های در را روغن مالی کرده بود که تا سر انگشتم بهش خورد، کامل بازشد. بازشدن در همانا و چرخیدن سر استاد پاشاپور به سمت در هم همانا! کتاب بی تو پریشانم را مانند یک شی بسیار ارزشی روی میز سفید و مرمر کنار دستش گذاشت. عینک دودیش را از سبد اناری کنارش برداشت و با لبخند خطرناکی به من خیره شد. با انگشت اشاره، به شیوه ی گنگستری اشاره زد تا جلو بروم. قدمی به سمتش برداشتم. _خودت بگو.صنعتی یا سنتی؟ آب دهانم را قورت دادم . باترس و لرز پرسیدم: _چ چی اس استاد؟ _تنبیه جانم تنبیه. بگذار گزینه هارو برات بگم تا راحت تر انتخاب کنی. صنعتی،شوکر یاقوتی ،صندلی برق دار. سنتی، ترکه ، فلفل قرمزز همان یک قدمی راهم که از چهارچوب در جلوتر رفته بودم را ذره ذره عقب برگشتم. همزمان، استاد از روی صندلی اناریش بلند شد و دامن سرخ چیندارش را صاف کرد. پشتش را به من کرد و به سمت درخت انار سمت راستش رفت. دستش را به یکی از انار های سرخ گرفت. و همانطور که سعی داشت آنرا بچیند ، گفت: _کجا دانه جان کجا؟بودی حالا . برات فناوری نوین احد رو آوردم بودی حالا . و انار سرخ و چاق و چله ای را چید و آنرا بویید. با لرز دستم را بالا آوردم و روبه استاد گفتم _ا اجازه استاد؟ استاد برگشت به سمت من. عینک دودی اش را درآورد و سوالی نگاهم کرد. _ا اون سیبه که بو میکنند . این اناره تو دستای شما. ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
📣انتظار به پایان رسید! خب کسانی که چهارشنبه شب و توی فضای معنوی کارگاه باغبان پاشاپور اشک تو چشماشون چشم شده بود امروز کجایند؟ پول ها بالا....کتاب بی تو پریشانم منتظر خریداری شدن است. نوجوونها هم قول بدن عیدی هاشون رو که گرفتن اول یک واو بخرن بعدشم بی تو پریشانم. قیمت بیرون: 31000 قیمت با تخفیف:15500 پرداخت هزینه پست درب منزل. (هزینه پست بین ۱۰ تا ۱۵ تومن به نسبت شهر شما، متغیر است.) ثبت سفارش: @Yamahdy_Adrekny ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💢جلسه جبرانی: شنبه 30 اسفند آخرین روز سال ساعت 20 🖊بررسی روایت و دلنوشته و تفاوتش با قالب داستان در داستان نویسی ▫️باغبانِ گرامی آقای حیدر جهان کهن ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از سرچشمه نور
بسم الله النور 🔵 برگزاری دوازدهمین کنفرانس درسرچشمه نور 🔸️تحلیل قالب کتاب غرور و تعصب 🔸️زمان شروع امشب ساعت ۲۰ 🔸️منتظرتان هستیم . https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گوشواره ها.rar
4.28M
این ها به شدت کاربردی هستند...توی کارها به اندازه نمک کار باید اضافه شوند دو طرف یک جمله دو طرف نشانی کانال یا... نمونه هایش را در کارهای گرافیکی پیدا کنید و جای درستش را کشف کنید بیش از 200 تا @HOLLYYAGHUT
✨ێاٰࢪاٰݩِ إݩقِݪآبْۍِ قْاٰبُ ۆ تَصٰۆیّࢪ ✨ یاقوت ها در دل انارند. گرافیست ها، خوشنویس ها،نقاش ها،عکاسها،فیلم سازها...همه دانه های یاقوتی هستند که انار عشق را می سازند. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/2117730369C3e312b8a21 نمایشگاهِ باغ🔻 @HOLLYYAGH
ولی عالمی تشنه مکتبت💫 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
دانلود لیست مدارس و مراکز دارای پذیرش از داوطلبان ورود به حوزه‌های علمیه برادران برای سال تحصیلی 1401 - 1400 برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت پذیرش حوزه‌های علمیه به آدرس زیر مراجعه نمایید. www.paziresh.ismc.ir
🔻پذیرش سراسری حوزه‌های علمیه خواهران 🔻ثبت نام: 🔸پایگاه اینترنتی paziresh.whc.ir 🔸مراجعه حضوری به مدارس علمیه خواهران 🔸 مهلت ثبت نام: 31 اردیبهشت اطلاعات بیشتر: paziresh.whc.ir کانال رسمی حوزه‌های علمیه خواهران | 🌸 @kowsarnews
عقل،در کالبد انسان، مانند مجلسِ شورای اسلامی است در کالبد اجتماع...
مهم https://eitaa.com/joinchat/1614741592C64fca83486 سریع بیایید ارائه در سرچشمه نور در حال انجام
سلام و نور ✨ کیا می خوان در مورد اسراییل و فلسطین و موضوعات امنیتی داستان بنویسند؟ همین پیام را فوروارد کنید به ...🔻 @evaghefi
'' بسم الله النور '' 💡آموزش ساخت عکس نوشته با برنامه های : 🔹متن نگار ✨ 🔹پیکس آرت ✨ ⚙سرفصل های دوره : ☑️ نحوه اضافه کردن فونت به برنامه ها ☑️ پیچیده نویسی و زیباسازی ☑️ کار با ابزار طیف رنگ ☑️ کار با ابزار برجسته ☑️ طراحی متن زیبا با ابزار حاشیه ☑️ نحوه استفاده از برچسب های نستعلیق در متن ☑️ آموزش دو حاشیه نویسی ☑️ آموزش استفاده از فونت های سمبل ☑️ آموزش کشیده‌نویسی ☑️‌ یک ایده جالب برای ساخت عکس نوشته ☑️ آشنایی با برنامه پیکس‌آرت ☑️ و ... 📲بصورت کاملا مجازی 🍃عکسنوشته بنر از نمونه کارهای مدّرس میباشد🍃 ⏳مدت آموزش>> ۳ ماه (آموزش و بررسی) 🏷مبلغ>>‌ با ۵۰ درصد تخفیف، فقط و فقط ۲۰/۰۰۰ تومان🍫 برای ثبت نام به آی دی زیر مراجعه کنید: @Yamahdy_Adrekny @Shahydeh_313 📌مهلت ثبت نام ۲۲ اسفند تا ۲۰ فروردین ۱۴۰۰ @HOLLYYAGHUT https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
سلام. تشکر و سپاس نسبت به همه خوبانی که به زلزله زده ها کمک کردند یا قصد کمک داشتند و براشون میسر نشد. اگر خواستید به واسطه حقیر کمک کنید اطلاع بدید. از این طریق هم میتونید کمک کنید که شناخته شده تر و مورد وثوق هست. 👇👇👇👇👇 کمک به هموطنان سیسختی از طریق جمعیت امام رضایی ها به مدیریت حاج حسین یکتا: *۷۸٠*۸٠۸٠# سپس انتخاب گزینه «کنارتم هموطن» سپس انتخاب گزینه زلزله و واریز مبلغ
اینم هدیه باغ اناری ها به سیسختی ها ایشالا همه باغ اناری ها توی این کار خیر شریک باشند..
کسی میدونه آشنایی زدایی یعنی چی؟ یک کباب پزی سنتی را تصور کنید. توی ذهن ما همیشه کبابی ها و قصابی ها آدم های سیبیلو و تپلی هستند...ولی برای نوشتن یک رمان خلاقانه چطور؟ شما برای اینکه شخصیت لاغری را به عنوان صاحب کبابی معرفی کنید باید کلی توی ذهنتان خلاقیت به خرج بدهید تا شبیه کتابهای دیگه نشه...ولی اینجا توی این عکس خیلی راحت این سوژه به شما تقدیم شده... نویسنده باید مثل عقاب تیز بین باشد....روی هوا شخصیت و سوژه را صید کند. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نقل قولی مشهور از شفیعی کدکنی دربارهٔ آشنایی‌زدایی اهالی شهرهای ساحل دریا، دیگر، صدای امواج را نمی‌شنوند زیرا به آن معتاد شده‌اند، اما کسی که برای اولین بار واردِ چنین شهرهایی می‌شود تا مدت‌ها این صدای امواج را می‌شنود زیرا هنوز برای او امری معتاد نشده است. از نظر صورتگرایان (فُرمالیست‌ها)، کارِ هنرمند آشنایی‌زدایی است و زدودنِ غبار عادت از چشمِ ما. ظرفیت و نمونه‌های آشنایی‌زدایی در همهٔ هنرها بی‌نهایت است. این مفهوم را نخستین بار شکلوسکی که از بنیان‌گذاران برجسته مکتب شکل‌گرایی است به کاربرد و واژه روسی Ostranneja (به معنای غریبه کردن) را برای آن به کار گرفت. به اعتقاد او هنر برای این به وجود آمده است که درکی را که از زندگی داریم و براثر تجارب یکنواخت روزانه عادی شده است، بار دیگر بر ما آشکار کند. ازاین‌رو، ازنظر او وظیفه هنر پیچیده کردن موضوع‌هاست که درنتیجه آن رسیدن به درک هنری کندتر انجام می‌گیرد، اما لذتی که از این درک حاصل می‌شود عمیق‌تر است. شکل گرایان می‌کوشند تا شگردها و تمهیدهایی را که از طریق آن‌ها آثار ادبی این تأثیر را به وجود می‌آورند، کشف و معرفی کنند. @ANARSTORY
یک خانم بعد از دیدن قیمت یک انگشتر طلا به شدت تعجب میکند. شما در قاب دوربین مدار بسته تمام چهره او را با جزییات دارید می بینید...کاملا توصیفش کنید... حالا تمرکز کنید روی تعجب فقط تعجب. تعجبی که نیاز به دیالوگ و فضا نداشته باشه از تشبیه استفاده کنید @ANARSTORY
کسی میتونه خط دکتر ها رو توصیف کنه؟ ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARSTORY
همه‌ی اعضای باغ انار، به اتاق ملاقات رفته بودند. احف در آنجا بستری شده بود. استاد واقفی اولین نفر به استقبال احف رفت و او را در آغوش گرفت و گفت: _سلام جیگر. چِت شد یهو؟ احف با زبانی پر مو جواب داد: _استاد زبونم دیگه مو در آورده. استاد خیلی بداهه مونولوگی گفت: _احف را دیدم که زبانش مو در آورده بود، بدنش دست و پا و سرش چشم و گوش. سپس رو به احف ادامه داد: _چرا زبونت مو در آورده ناناز؟ احف جواب داد: _اینقدر به اعضا گفتم که هشتگ‌ها رو درست بزنید، مونولوگ بنویسید، فاصله و نیم فاصله رو درست کنید، علائم نگارشی و ویرایشی رو رعایت کنید، زبونم مو در آورد. استاد دیگه خسته شدم. استاد واقفی با لبخند جواب داد: _عیبی نداره احف جان. اون‌موقعی که داشتی بال بال می‌زدی کلید باغ انار رو بده به من، باید فکر اینجاش رو هم می‌کردی. حالا برای اینکه زودتر خوب بشی، بچه‌های باغ انار برات یه شعری رو آماده کردن. سپس گروه سرود باغ تشکیل شد و با اشاره‌ی استاد، همگی شروع به خواندن کردند: _نم نمای بارون آروم، توی باغمون میومد، جناب احف نیومد. آقای احف زود برگرد، آموزش برگی نداریم، جناب احف نیومد. همگی گروه سرود را تشویق کردند و استاد واقفی از جیبش چند گرم کود در آورد و با نور قاطی کرد. سپس آن را نزدیک دهان احف کرد و گفت: _بخورش. _استاد این چیه؟ _محلول کود و نوره. اگه بخوری، زود خوب میشی. چون خیلی خوبه. مخصوصاً برای زبونای پر مو. احف با کلافگی جواب داد: _لطفاً یه ذره هم آب قاطیش کنید. چون محلولِ بدون آب، مثل ساقه طلاییِ بدون چاییه. استاد قانع شد و کمی هم آب قاطی محلول کرد. احف محلول را سر کشید و گفت: _حالا که همتون اینجا هستین... یاد حرف احف را قطع کرد و گفت: _می‌خوایید وصیت کنید؟ سپس بدون اینکه منتظر جوابی باشد، با آه و ناله گفت: _میرن آدما، از اونا فقط، خاطره‌هاشون... بقیه هم زدند زیر گریه که احف چشم غره‌ای رفت. سپس استاد واقفی گفت: _بوی چت و آواز و گریه می‌آید. چت نکنید، آواز نخوانید و گریه‌تان را هم برای مسجدمان، گروه کائنات بگذارید. احف از حمایت استاد واقفی به وجد آمد و گفت: _خواستم بگم که توی قسمت بانوان هم، بانو زینتا هم بستری هستند. لطفاً به ایشون هم سر بزنید. استاد واقفی دستی به صورتش کشید و گفت: _اون دیگه چرا؟ _طفلک ایشون هم اینقدر توی گروه گفت که زبان محاوره و معیار رو قاطی نکنید که متاسفانه زبونشون رگ به رگ شد. البته زیاد حاد نیست و با چندتا فیزیوتراپی حل میشه. سپس همگی چند کمپوت انار به احف دادند و خواستند بروند ملاقات بانو زینتا که احف گفت: _فقط کمپوت انار دارید؟ استاد واقفی با اخم جواب داد: _پس انتظار داشتی که برات کمپوت پرتغال بیاریم؟ نکنه از بیگانگان شدی؟ نکنه جاسوس هستی؟ نکنه... بانو شبنم سخن استاد را قطع کرد و مونولوگی سرود: _بیگانه‌ای با من است. احف از این همه تهمت ناراحت شد و گفت: _عذرخواهم. اصلاً چیزِ برگی خوردم. خوبه؟ استاد و بقیه قانع شدند و در حال رفتن به سمت اتاق ملاقات بانوان بودند که ناگهان دو انارجا سر رسیدند و نفس زنان گفتند: _جناب برگ، حمله کرد. باغ پرتغال به ما حمله کرد... نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 ❤️ @ANARSTORY