eitaa logo
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
171 دنبال‌کننده
93 عکس
27 ویدیو
10 فایل
‌ اگر میخواهیم امیدوار باشیم اگر میخواهیم مأیوس نباشيم و بتوانیم پیش برویم و به تعبیری مرگ را نپذیریم، هلاکت را نپذیریم ✔️باید به تفکر پناه ببریم... 📍دانشگاه اصفهان @Andishkade_zoha_admin :ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
. ...آخرین دوران رنج... 🔹 مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید جلسه چهارم 📆 پنج‌شنبه ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت: ۱۳:۰۰ مکان: خیابان مسجد سید خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه @soha_sima
هدایت شده از قاب هشت
🇵🇸 قدس عزیز خدایا مگر چه در این مردم دیده‌ای که این‌گونه آن‌ها را به پیش خود فرامی‌خوانی؟ و مگر نه این‌که گفته‌اند شهدا جایشان در ملکوت است... «و در جوار قرب حق، عند ملیك مقتدر، به آن‌جا كه باید رسید رسیده‌اند.» نمی‌دانم و میان ظاهر آن‌چه می‌بینم، خشم و ترس و وحشت این اتفاقات و آن‌چه در عمق و پس آن جاری است در رفت و آمدم... خدایا چگونه آن‌ها را قلبی چنین مطمئن عطا کردی، که پس از این همه سال جنگیدن هنوز ایستاده‌اند؟ نمی‌دانم در میان اقوام پیامبران و در تاریخ نبوت قومی بوده‌اند که ایستادگی را به این مردم درس داده باشند؟ یا قرار بوده آن‌ها در آخرالزمان طلایه‌دار صبر و مقاومت باشند؟ و هر کدام کربلا را با پوست و جان خود لمس کنند؟ و خون همه این کودکان هم‌چون خون علی‌اصغر نه بر زمین بلکه به آسمان برود و عالمیان را فرابخواند تا صدایشان گوش صُم و بکم های اسرائیلی را پاره کند. این خون جاری است و زنده می‌کند. بهای بزرگی است، نه برای چیزی بهتر که برای همین اکنون که بر تو می‌گذرد، ای جوان فلسطینی... که مگر زندگی و حیات به غیر از زندگی این‌چنینی معنایی دارد؟ می‌دانم که از اکنون به بعد، زندگی بر ما آسان نخواهد بود... و معنایی نخواهد داشت مگر در نسبت جنگی که تو در آن پا گذاشتی... و زندگی بدون این مبارزه بی‌معناست. راستش با مقاومت تو تازه برایمان فوتبال جایش را پیدا کرد، فوتبالیست‌ها علت دویدن هایشان را یافتند... مثل آن فوتبالیستی که بعد از زدن گل، پرچم تو را به دست گرفت، و تماشاچیان علت تشویقشان را... هنر فهمیده کجا نظر کند، قلم فهمیده از چه بگوید، صدا فهمیده کجا فریاد شود و بلند تو را بخواند، و زندگی فهمیده کجا دل به مسلخ عشق بگذارد و سر بر مراد عشق بنهد و مگر حیات غیر از این است... «بکشید ما را زنده تر می‌شویم...» و مگر نه این‌که همه‌اش عین هنر است... «رقص اندر خون خود مردان کنند...» تو آمدی، تو ایستادی تا یادمان بیاوری، خواهری را، برادری را، مادر بودن و پدر بودن را و تکرار کنی کربلا را آن غربت حسین را که با علی‌اصغرِ در آغوشش به سمت خیمه می‌رفت، که بر بالین علی‌اکبر چه حال داشت... و اگر تو نبودی و نمی‌ایستادی کربلا به یادمان نمی‌آمد. و شاید دیگر درک نمی‌کردیم که زینب پس از شهادت برادرش، پسرانش و برادرزاده هایش چه کشید؟ راستش مدت‌ها پیش برایم سوال بود که چگونه چنین طاقتی می‌توان داشت، که در یک روز خانواده‌ات را از دست بدهی و باز بایستی... و تو ای قدس به ما نشان دادی نشان دادی که چگونه شهیدی را در راه خدا می‌دهی و دوباره می‌ایستی و می‌دانی که آن شهید نزد خدا عزیز است، و خودت چشم انتظار رفتن به سوی او می ایستی و می‌جنگی و چه زیباست که همین‌جا زندگی عزت می‌گیرد و حیات دلیل می‌یابد برای بودنش، مرگ و زندگی فقط برای زنده ماندن دیگر رنگ می‌بازد و تمام دنیا مقابلمان پوچ می‌شود، چون تو نشان دادی ما رایت الا جمیلا را... نوشته: خانم مهوری 🇵🇸 @ghabe_hasht
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزّهِ... از امشب ساعت ۱۸:۳۰ گلستان شهدای اصفهان سالن شمع @soha_sima
﷽ 💠 فلسفه به چه کار می‌آید؟ 🔸برگزاری پنج نشست دانشجویی 🔹با محوریت مقالات علمی 🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب 🕧 زمان: شنبه ها | ساعت ۱۲:۳۰ 🏢مکان: زیر زمین دانشکده ادبیات، دفتر سینما فلسفه 🆔 @andishkade_zoha_ir
در چه وضعی به سر می بریم؟ این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدی‌تر می‌شود. باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم... شاید بگویی این تامل به چه کار می‌آید؟ تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون می‌کشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت می‌شود. 💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی 👤با حضور: استاد نجات‌بخش ⏰ دوشنبه‌ها، ساعت ۱۲:۳۰ 📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران (جنب مصلی الغدیر) ؟ 🆔 @andishkade_zoha_ir
بسم رب ........ دیگر نمی دانم با کدام نام پروردگار شروع کنم پروردگار آسمان و زمین؟ پروردگار کوه دشت دریا درخت قلم و...؟ شاید چون همیشه به دیده ها و شنیده‌ها نسبتش می‌دهیم نمیبینیم و نمی‌شناسیم اورا و این بار شاید بهتر باشد بگویم: بسم رب ........ این بار به آنچه نمی‌بینیم نسبت میدهم شاید خود، اورا حس کردم خودم دیدمش خداوند و پروردگارم را پروردگار هیچی . دیگر چیزی را نمی‌توان متصور بود دیگر هیچی بهتر از همه چی شده انگار باید هیچی باشه که بتونی به وجود برسی ..... اگه یک روز کسی نمی‌اومد تو را هیچ کنه و وجود خودش را بر تو تحمیل کنه تو هم نمی اومدی اثبات کنی که هستی و وجود داری . هیچ تو بر وجود او واقعی تر است و تویی که وجود داری و او به پوچی رسیده و میخواد با نابود کردن تو پوچی خودش را پنهان کنه و بپوشونه ولی تو با مقاومت و وجودی که نشون دادی به همه‌ی جهان فهموندی که اونه که وجودش پوچ شده و یک شهربازی مردگان بیش نیست. و تو همان دشت بی حاصل زندگانی که نگذاشته اند دشت حاصل خیز خودت را پر رونق کنی وآن را به نمایش جهانیان بگذاری. اما امروز پس از این اتفاقات که مردگان را هم هوشیار کرده و چشم گشودند و می‌بینند و می‌فهمند و حتی آنهایی که خود را به نفهمی می‌زنند و هنوز سعی بر آن دارند که آن شهر بازی مردگان را سر پا نگه دارند و آنرا الگو وسبک زندگی برتر جهان معرفی کنند و البته خود می‌دانند که با نبود شهربازی آنها هم نیستند ، پس اصرارشان بی منطق نیست. اگه تو حال و هوای این روز ها بوده باشی متوجه شدی که دارم چی میگم؟؟ امروز تئوری های جهانی کف میدان هستند و تقابل تمدن ها را نظاره گر هستیم. ای تو همان که می‌خواستند هیچت کنند ولی وجودت نمایان شد ای فلسطین و ای وجود خالی و پوچ اسرائیل و شما انسان ها که می‌فهمید و دولت مردان تمدن غرب که اصرار بر وجود تو خالی خود و نماینده تمدنتان دارید.... الان شاید بهتر بفهمیم چه گفتم. امروز نابودی و پوچی تمدن غرب را فرا گرفته و تمدن صبر و مقاومت به تمام وجود رسیده و بعد از این جنگ می‌شود جهان را دوباره تعریف کرد . قرار است افول و صعود ببینیم قرار است پیچ تندی را رد کنیم و روی دگر جهان و روی دگر از زندگی را ببینیم شاید این بار دیگر وقتی وارد شهربازی شدیم با گوش های دراز و دم بیرون نیامدیم و پوچ وخالی نشده باشیم. و شاید اسمش هم شهر بازی نباشد نباید هم باشد چون دیگر قرار نیست فریب بخوریم باید اسمش شهر واقعیت باشد شهر تفکر و شهر بزرگان و شاید بهترین اسم شهر.......... زندگان (شهر هیچ زندگان) @ghadr_e_aviny
¤به یاد ماندنی ترین ماندنی ها¤ !من نیست نیستم! پوچ،پوچ و پوچی انگار تمام دنیای ادم را میگیرد یا تمام دنیای تو آن را میگیرد؟! نمیدانم فقط میدانم هرچقدر که بیشتر به آن فکر کنی بیشتر تورا غرق در خود میکند!مانند چاهی عمیق که حدی ندارد. نمیدانم، اما گمان میکنم این پوچی ها از یاس و نا امیدی می آید. یا شاید هم پیامد بزرگ پوچی یاس و نا امیدی است! نمیدانم، فقط میدانم تا به خود می آیی،میبینی حالت خیلی خراب است مدام دنبال خودت میگردی. خودی که نمیدانی باید چطور خودی باشد. مدام دنبال اینده هستی و اینده دور از انتظار توست، تو انتظار داری کسی بیاید اینده ات را طبق برنامه هایی بچیند و مرتب و منظم طبق آن پیش بروی و درنهایت به سرانجامی برسی. در صورتی که اینده اصلا برنامه ریزی سرش نمیشود و سرانجامش هم معلوم نیست. و تو مدام از این میرنجی. مدام احساس میکنی به دردی نمیخوری، سرانجام نا معلومی داری‌‌. میخواهی و میدانی که باید کاری را بکنی اماچه کاری را نمیدانی! رفقا در این میان میگویند کاش میشد خود را به پریز برقی وصل کرد و کار را تمام کرد. در این میان نمیدانم ما بین این همه تمام شدن چرا این مسیر را انتخاب کرده اند، اما کور خوانده اند! خدا در اینجا میگوید دینگ دینگ :(وَمَا هَٰذِهِ ٱلۡحَيَوٰةُ ٱلدُّنۡيَآ إِلَّا لَهۡوٞ وَلَعِبٞۚ وَإِنَّ ٱلدَّارَ ٱلۡأٓخِرَةَ لَهِيَ ٱلۡحَيَوَانُۚ لَوۡ كَانُواْ يَعۡلَمُونَ اين زندگى دنيا جز بازيچه و سرگرمى چيزى نيست زندگى واقعى در خانه آخرت است، اگر مردم بفهمند) یعنی تو گمان میکنی کارت تمام میشود! اما اگر میخواهی به سوی ما بیایی بیا، اینجا سوپرایز های قشنگ تری را برایت داریم و اینجاست که در اینجاهم به بن بست میخوری و بازم هم به همان پیله خودت رجوع میکنی، همان پیله ای که در آن با همه کس و همه چیز سر جنگ برداشته ای و حوصله هیچکس را هم نداری. از مادرت مدام بازجویانه میپرسی که چرا تورا به این دنیا اورده است؟! اما مادرت کار خودش را میکند و تورا به شستن ظرف ها هدایت میکند. و ظرف ها ،در این میان چقدر دوست داری تمام دق و دلی ات را بر سر ظرف ها خالی کنی انهارا بلند کنی و محکم به زمین بکوبانیشان تا خرد و متلاشی شوند. اما این هم نمیشود از یکطرف کار را بدتر میکنی و ازطرفی دیگر خودت هم توسط مادر خرد و متلاشی میشوی. به سینک پر از ظرف نگاه میکنی چقدر شلوغی اش توصیف افکار ذهن توست چقدر پیچیده و در هم ریخته هستند و تو مدام از نگاه کردن به انها کلافه میشوی و درست نمیدانی از کجا باید شروع کنی؟ اما نگاه کردن به انها تنها اتلاف وقت است و تو میدانی تا دست به کار نشوی هیچ کاری را پیش نبرده ای. شروع به شستن میکنی حتی اگر از یک قاشق کوچک باشد. تنها مهم این است که شروع کنی، شروع، میدانی شروع خیلی مهم است! و تو شروع میکنی،اینبار بر خلاف یاس با امید شروع میکنی. همه چیز دنیا را زیبا میبینی، خودت را هست میبینی. با رفقایت خوش میگذرانی، انگار همه چیز به چشمت می آید و مدام زندگی را در حالت شکر به سر میبری. دیگر دوست نداری زندگی ات را با سرانجام بدی به سر برسانی و حتی شستن ظرف های شلوغ سینک برایت لذت بخش ترین کار دنیا میشود. در خلاصه ای کیفت کوک کوک میشود. اما،اما همه چیز به اینجاها ختم نمیشود! حالت حال دائم و مداومی نیست. و تو بازهم به همان حالت یاس و پوچی میروی! و گاه بازهم امیدوار میشوی و دنیا تورا متحیر میکند! انگار دنیا مدام میخواهد تو را به حیرت وادارد! مانند حال الان من که نمیدانم چرا هرگاه شروع به جارو کردن خانه میکنم کلمات مانند رودی در ذهنم جاری میشوند!و شاید دیگر طبق همان قوانین نانوشته دنیا به هنگام جارو کردن خبری از کلمات جاری نباشد. میدانی تو هیچگاه نمیتوانی بگویی که من این دنیا را فهمیده ام زیرا این دنیا هر لحظه با اتفاقات تازه تری به میان می اید درست همانند افریدگارش. همانند خدا که من هرچه سعی میکنم معنی آن را پیداکنم باز با معانی تازه تری می اید گویا که هیچگاه تمام نمیشود و شاید در اصل معنی اش همین باشد همین بی نهایت ها تمام نشدن ها. انگار قانون و فلسفه دنیا همین است زندگی باید با همین ها بگذرد، تا شاید به این نیز بگذرد برسی نمیدانم! ما بین تمام اینها تنها یک چیز را میدانم ما بین همه شدن ها و نشدن ها ما بین تمام یاس ها و امید ها،دلهره ها و دلگرمی ها،سختی ها و اسایش ها،مجهولات ومعلومات تنها میدانم که زندگی را نه با اینده نه با پول نه با شغل نه با ارزو ها نه با نگرانی ها و دلخوشی ها با هیچ یک نباید معامله کرد. زندگی را تنها باید با خدا معامله کرد. زندگی را وقتی با خدا معامله کردی زیباتر میشود انگاه خدا از آن مرتبه مغروری که ان بالا نشسته است و درد رنج به بنده هایش میدهد تا انهارا خوار و ضعیف کند،به مرتبه رفاقت و دوستی میرسد.
و وقتی با خدا دوست شوی همراه با او از پس پستی ها و بلندی های زندگی بر می ایی و تلخی های زندگی برایت شیرین میشود. انگاه هر انچه از دوست رسد برای تو نکوست:) به هر حال در هر صورتی من نیست نیستم من امده ام تا عمرم را هزینه کنم. گرچه اگر با خوشی و نا خوشی هایی باشد با شکست ها و پیروزی هایی باشد با تغییر ها و تحول هایی باشد. با حیرت و سرگردانی با تجربه با هرچه که باشد من به این هستی امده ام تا هست شوم پس من نیست نیستم! @ghadr_e_aviny
هدایت شده از فرصت…
. ...آخرین دوران رنج... 🔹 مسئله نیهیلیسم و خودآگاهی به حوالت تاریخی عصر جدید جلسه پنجم 📆 پنج‌شنبه ۱۸ آبان ماه ۱۴۰۲ ساعت: ۱۳:۰۰ مکان: خیابان مسجد سید خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه @soha_sima @forsat_soha
﷽ 💠 فلسفه به چه کار می‌آید؟ 🔸برگزاری پنج نشست دانشجویی 🔹با محوریت مقالات علمی 🔸دعوت از علاقه مندان فلسفه، به ویژه دانشجویان فلسفه اسلامی و فلسفه غرب 🕧 زمان: شنبه ها | ساعت ۱۲:۳۰ 🏢مکان: زیر زمین دانشکده ادبیات، دفتر سینما فلسفه 🆔 @andishkade_zoha_ir
هدایت شده از ๛ وارستگی ๛
🔸 در دوران قبل‌از تجدد، آدمیان سازندگان جهان نبودند بلکه جهان و هرچه در آن بود، ساخته قدرت برتر بود. 🔹 این جهان، قبل‌از اشخاص و گروه‌ها وجود داشت و چنان‌که بود پذیرفته می‌شد. 🔸 داعیه تغییر جهان در عصر جدید پدید آمده و در قرن هیجدهم صراحت پیدا کرده‌است. در این عصر آدمی می‌تواند این داعیه را داشته باشد که جهان را در حدود خرد و علمی که دارد تغییر می‌دهد و با برنامه‌ریزی آن را کم‌وبیش سامان می‌بخشد. 🔹 این تغییر صرفاً در درون تجدد امکان دارد نه این‌که بتوان جهان آینده‌ای را که از آن هیچ نمی‌دانیم جز این‌که آن را می‌خواهیم و البته معتقدیم که با تقدیر الهی و براثر رحمت او پدید می‌آید، با برنامه‌ریزی و اتخاذ روش دیگر پدید آورد. 🔸 برنامه‌ریزی متعلق به دوران پایانی مدرنیته است و متأسفانه آن‌چه شما با حکم اعتقاد و تعلق خاطر می‌خواهید با تصرف در شئون مدرنیته حاصل نمی‌شود. 🔹 من و شما قاعدتاً باید طالب جهانی در سایه قدس باشیم. این جهان ساختنی نیست بلکه آمدنی است و جز با قرب آدمی به‌حق و سکنی گزیدن در سایه آن و تفکر در آلاءالله پدید نمی‌آید. 🔸 این سکنی گزیدن نیز اگر مقدر باشد، مسبوق به عبور خلیل وار از میان آتش فروزان درد و داغ است. 🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی ‌ ‌ ✍🏻 دکتر داوری اردکانی 📗 کتاب بر نامه فیلسوف 🔖 صفحه ۷۵۷ ‌ ‌ ‌ ‌
در چه وضعی به سر می بریم؟ این پرسشی است که این روزها ذهن بسیاری از ما را به خود مشغول کرده است و با دیدن مشکلات و مسائل گوناگون در اطرافمان این پرسش جدی‌تر می‌شود. باید مجالی برای تامل بر وضعیت کنونی جهانمان بیابیم... شاید بگویی این تامل به چه کار می‌آید؟ تامل در وضعیت، انسان را از نزاع و جدل بیرون می‌کشد و به جای آنکه به دنبال مقصر اوضاع باشد، آماده برعهده گرفتن مسئولیت می‌شود. 💠سلسله جلسات گفتگوی دانشجویی 👤با حضور: استاد نجات‌بخش ⏰ دوشنبه‌ها، ساعت ۱۲:۳۰ 📍مکان: حسینیه واقع در طبقه فوقانی مسجد شجره، کنار درب ورودی خواهران (جنب مصلی الغدیر) ؟ 🆔 @andishkade_zoha_ir