۲۰ آذرماه ۱۳۶۰ -- سالروز شهادت
مبارز سیاسی دوران طاغوت
و فرمانده جبهه های غرب در زمان جنگ تحمیلی
🌷 شهید والامقام «غلامعلی پیچک»
بعد از پیروزی انقلاب، دقیقاً روزهای آغازین اسفند ۱۳۵۷ وارد پادگان جمشیدیه شد و زیر نظر سید علیاصغر موسوی معروف به کریم امامی، سعید گلاب بخش معروف به محسن چریک و علی قربانی آموزشهای چریکی را دید.
اسم گروهی را که آموزش میدیدند را هم، خود شهید پیچک، حزب الله گذاشته بود. او اواخر اسفند همان سال برای ادامه خدمت به پادگان عشرت آباد(ولی عصر--عج) معرفی شد.
پیچک در همان اسفند ۵۷ در بخش فرهنگی سپاه منطقه ۶ در کنار پاسدارانی مثل احمد متوسلیان به فعالیت مشغول شد.
غلام علی در کسوت پاسدارای از انقلاب، هر مأموریتی را انجام میداد. از روزهای هرج و مرج ابتدایی تا اشغال پاوه. در پاوه با شهید اصغر وصالی مسئولیت چند عملیات را و پاکسازی شهر را به عهده میگیرند.
هر مرحله از زندگی او تا قبل از شروع جنگ، مبارزه با عناصر ضدانقلاب بود. آزادی بانه، نجات خلق ترکمن، درگیریهای کردستان از او یک چریک واقعی ساخته بود.
با به صدا در آمد شیپور جنگ در شهریور ۱۳۵۹ شهید پیچک از یکسو همچنان در محورهای عملیاتی استان کردستان درگیر نبردی نابرابر با گروههای شبهنظامی تجزیهطلب بود.
در همین روزها، در تشکیلات ستاد عملیات غرب کشور سپاه زمزمههایی به گوش میرسید مبنی بر اینکه قرار است به پیشنهاد شهید بروجردی، فرمانده ستاد عملیات غرب کشور پیچک را از کردستان به جبهه سر پل ذهاب منتقل کند.
و مسئولیت فرماندهی محور راست آن جبهه در نبرد با یگانهای تابع سپاه دوم ارتش بعث را به واگذار کند.
کریم امامی در همین رابطه میگوید: «… پیچک طی برهه سیزده ماهه شهریور ۱۳۵۸ تا مهر ۱۳۵۹، در جنگهای کردستان بهواقع قابلیتهای مدیریتی و رزمی خودش را نشان داده بود. همه جا او را به عنوان فرمانده قَدر میشناختند.
با شروع جنگ، منطقه سرپل ذهاب در معرض هجوم دشمن قرار گرفت؛ فکر میکنم حدود دی ۱۳۵۹ بود که من فرماندهی پادگان ابوذر سرپل ذهاب را به پیچک تحویل دادم.
▫️▫️▫️▫️▫️
از روز اول اسفند ماه ۱۳۵۹ با حکم شهید محمد بروجردی، مسئولیت فرماندهی عملیات ستاد غرب سپاه به غلام علی پیچک محول شد.
در اواخر فروردین ۱۳۶۰ بود از طرف شورای عالی دفاع مقرر شد تا به صورت همزمان، عملیاتی در جبهه جنوب و جبهه غرب انجام گیرد.
به همین منظور، سرتیپ قاسم ظهیرنژاد، فرماندهی وقت نیروی ارتش و ابوشریف فرماندهی وقت واحد عملیات ستاد مرکزی سپاه، از تهران به غرب آمدند و با محمد بروجردی و سرهنگ محمود بدری، برای ابلاغ آن مصوبه جلسهای برگزار کردند.
و مصوب شد تا در منطقه بازی دراز عملیاتی آغاز شود.
شهید پیچک که از قبل به اهمیت استراتژیک منطقه غرب واقف بود، به خوبی میدانست با فعال کردن اینجبهه خواهد توانست ضریب آسیبپذیری دشمن را به مراتب افزایش دهد.
او در مدت کوتاهی توانست طرح کلی عملیات بزرگ بازی دراز را آماده کند.
این عملیات در اواخر اردیبهشت ۱۳۶۰ به پایان رسید. برای فاتحان نبرد بازی دراز چه هدیهای از ملاقات امام خمینی بالاتر؟ آنها رهسپار تهران شدند و هنگامی که با امام روبرو شدند سر از پا نمیشناختند.
عکسهای این دیدار هنوز هم از معروفترین عکسهای دفاع مقدس است.
اما فراز پایانی عمر غلامعلی پیچک در روزهای آذر ۱۳۶۰ به عملیات مطلع الفجر گره میخورد.
روزهایی که شهید پیچک دلگیر از اتفاقات پیش آمده در فرماندهی، از مسئولیت برکنار میشود.
بعد تصمیم میگیرد تنها بهعنوان یک رزمنده در کنار بقیه رزمندگان در عملیات شرکت کند.
سرانجام این مجاهد فی سبیل الله و سردار گمنام سپاه اسلام، سرانجام در عملیات مطلع الفجر(منطقه عمومی سرپل ذهاب) در نوک پیکان گردان وارد نبرد علیه دشمن شد. کار او در منطقه قاسم آباد بر روی ارتفاعات #برآفتاب به درگیری تن به تن با نیروهای بعثی کشید و نزدیک ظهر ۲۰ آذرماه ۶۰ بر اثر اصابت گلوله به گلو و سینه بشهادت رسید. نعش بیجان او در میدان درگیری جاماند و پس از شش روز یا یک هفته او را پیدا کردند، در حالی که بوی خوشی از پیکر مطهر (کاملا سالم مانده) ساطع بود....و گویا هنوز رد خون تازه در گلو و سینه این شهید عزیز دیده می شد.👇
✍️ فرازی از وصیت نامه شهید غلامعلی پیچک:
جنازه مرا بر روی مینها بیندازید که منافقین فکر نکنند ما در راه خدا از جنازهمان دریغ داریم. مسئولیت ما، مسئولیت تاریخ است.
بگذارید بگویند حکومت دیگری بعد از حکومت علی (ع) بود به اسم حکومت خمینی که با هیچ ناحقی نساخت، تا سرنگون شد. ما از سرنگونی نمیترسیم، "از انحراف میترسیم"
💠 خاطره ای از دوران انقلاب
🌷 شهید غلامعلي پیچک ، دانشجوی انقلابی و از مبارزین سیاسی
⚪️ تا پیش از انقلاب، با غلامعلی پیچک هم دوره بودیم. هر دو در رشته انرژی اتمی تحصیل می کردیم. او علیرغم ظاهری ساده، فردی زیرک بود و فعالیت های سیاسی مخفیانه علیه رژیم پهلوی انجام می داد. یک بار برایم تعریف می کرد:
🔹 در خیابانی در تهران با موتور سیکلت در حال حرکت بودم و تعداد زیادی اعلامیه نیز همراهم بود که اگر به دست مأموران می افتادم مجازات سنگینی در انتظارم بود
(در زمان شاه، هر گونه فعالیت سیاسی ممنوع بود و چنانچه کاغذ و اعلامیه افشاگرانه ای علیه رژیم دست کسی می دیدند، دیگر سر و کار آن فرد نگون بخت با ساواک جهنمی شاه بود!!)
▪️پیچک چنین ادامه داد: همانطور که در خیابان در حرکت بودم، دیدم مأمورین خیابان را بسته و همه را تفتیش می کنند . با خود گفتم اگر برگردم متوجه شده و دنبالم می آیند، لذا تصمیم گرفتم به راه خود ادامه دهم. نزدیک آنها موتور سیکلت (که چند بسته اعلامیه -سند جرم!!- را با آن حمل می کردم) را گوشه ای پارک کردم و یک راست رفتم به طرف مأمورها. آنها هم مرا بازدید بدنی کرده و مورد تفتیش قرار دادند و وقتی مطمئن شدند چیز مشکوکی همراهم نیست به من اجازه عبور دادند. من هم با خونسردی به سمت موتور آمدم، سوار شده و از آنجا دور شدم. به این وسیله به یاری خدا آن روز از چنگ دژخیمان شاه خلاصی یافتم!
➖ (نقل از: سیاوش جبه داری، دانشجوی انرژی اتمی و هم دوره شهید پیچک)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥👆 #فیلم | خاطراتی از سردار شهید غلامعلی پیچک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بشنوید
🎙سخنرانی شهید غلامعلی پیچک در جمع رزمندهها
🔰 به مناسبت ۲۰ آذر ۶۰ -- سالروز شهادت
🌷مجاهد خستگی ناپذیر و سردار گمنام سپاه اسلام، شهید #غلامعلی_پیچک
📢 #انتشار_برای_اولین_بار
👆👆 #فایل_صوتی فوق العاده و #نایاب
┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
هدایت شده از آلبوم خاطرات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 آلبوم خاطرات
رزمندگان لشکر ده حضرت سیدالشهدا علیه السلام
http://eitaa.com/photo_430
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #مصاحبه | #قرار_پنجشنبه_ها
🌹 خبر از غیب...
🔻برشی از زندگی شهید کریم صفری به روایت برادر شهید.
🔷 تهیه شده در گروه رسانهای شهیدگرا کازرون
🔸هر شب جمعه مهمان خانواده شهدا هستیم! شما هم می توانید با تهیه مستند از دیدار خود با خانواده شهدا هزاران نفر را مهمان این سفره کنید.
🔰ارسال آثار به: @Rahianenoor_admin
➕به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🎨 #لوح | #وصیت_نامه
《 یدالله کلهر 》
شاید خونم بتواند بتواند نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند.
🆔 @Rahianenoor_News
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔼 اعلام جزییات آیین تشییع شهدای گمنام در البرز
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گفت: طبق روال ۴سال گذشته در سالروز شهادت ام ابیها حضرت زهرا سلام الله علیها مراسم تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام در استان البرز برگزار میشود.
سردار ابوالفضل اسلامی، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای اسلامی، امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در کرج، گفت: در روزهای گذشته پیکر ۶شهید گمنام دفاع مقدس تحویل استان شده است تا در شبهای باقیمانده تا شهادت حضرت زهرا مراسم وداع در سطح استان برگزار میشود.
وی افزود مراسم تشییع ساعت ۹ صبح روز یکشنبه از کانون شهید سبحانی تا مقابل امامزاده حسن تشییع و از آنجا تا مصلی نیز روی دست مردم تشییع خواهد شد.
اسلامی گفت مراسم وداع با شهدای تا نماز ظهر ادامه دارد و در ادامه یکی از شهدا در هییت رزمندگان شمال کرج، یکی از شهدا در روستای ایپک شهرستان اشتهارد، یکی از شهدا در مرکز کارآفرینی بیلقان، یکی از شهدا در سایت هستهای کرج، پیکر مطهر یک شهید در پارک عباس آباد محمدشهر و یک شهید نیز در اداره کل آموزش و پرورش استان دفن خواهد شد. البته مراسم خاکسپاری برخی شهدا همزمان با تاریخ شهادت آنهاست که اعلام خواهد شد.
این مقام مسؤول اضافه کرد: پیکر این شهدا تا ۱۵ دیماه در مکانهای درنظر گرفته شده به خاک سپرده خواهد شد.
اسلامی تصریح کرد: سن شهدایی که به استان ما آمده اند از ۱۷ سال تا ۲۴ سال میباشد و البرز میزبان جوانان شهیدی است که برای دفاع از کیان کشور جان خود را فدا کرده اند.
اعلام جزییات آیین تشییع شهدای گمنام در البرز
مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس گفت: طبق روال ۴سال گذشته در سالروز شهادت ام ابیها حضرت زهرا سلام الله علیها مراسم تشییع و خاکسپاری شهدای گمنام در استان البرز برگزار میشود.
سردار ابوالفضل اسلامی، مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای اسلامی، امروز در گفتوگو با خبرنگار فارس در کرج، گفت: در روزهای گذشته پیکر ۶شهید گمنام دفاع مقدس تحویل استان شده است تا در شبهای باقیمانده تا شهادت حضرت زهرا مراسم وداع در سطح استان برگزار میشود.
وی افزود مراسم تشییع ساعت ۹ صبح روز یکشنبه از کانون شهید سبحانی تا مقابل امامزاده حسن تشییع و از آنجا تا مصلی نیز روی دست مردم تشییع خواهد شد.
اسلامی گفت مراسم وداع با شهدای تا نماز ظهر ادامه دارد و در ادامه یکی از شهدا در هییت رزمندگان شمال کرج، یکی از شهدا در روستای ایپک شهرستان اشتهارد، یکی از شهدا در مرکز کارآفرینی بیلقان، یکی از شهدا در سایت هستهای کرج، پیکر مطهر یک شهید در پارک عباس آباد محمدشهر و یک شهید نیز در اداره کل آموزش و پرورش استان دفن خواهد شد. البته مراسم خاکسپاری برخی شهدا همزمان با تاریخ شهادت آنهاست که اعلام خواهد شد.
این مقام مسؤول اضافه کرد: پیکر این شهدا تا ۱۵ دیماه در مکانهای درنظر گرفته شده به خاک سپرده خواهد شد.
اسلامی تصریح کرد: سن شهدایی که به استان ما آمده اند از ۱۷ سال تا ۲۴ سال میباشد و البرز میزبان جوانان شهیدی است که برای دفاع از کیان کشور جان خود را فدا کرده اند.
اسلامی تاکید کرد: امیدواریم با حضور پرشور خیل عظیم مردم استان و هیاتهای عزاداری استان مراسم وداع با این شهدای گرانقدر با شکوه هرچه بیشتر برگزار شود.
گفتنی است استان البرز در دفاع مقدس بیش از ۵هزار و ۲۰۰ شهید تقدیم اسلام و انقلاب کرده است.
تاکنون ۵۰ شهید گمنام در سراسر استان البرز به خاک سپرده شده اند و در ۴۶ مزار یادمان شهدای گمنام نیز ساخته شده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ماجرای شهید اسلامی نسب که در عالم بیداری با حضرت زهرا (س) دیدار کرد....
🔷️ در بازدید مقام معظم رهبری از لشکر ۱۹ فجر استان فارس، فیلم مصاحبه ای از شهید اسلامی نسب که برای چند روز قبل از شهادتش بود، پخش شد.
◇ ایشان با ذکـر عملیات فتح المبین به یاد حضرت زهـرا (س) افتاد و گفت: «آن پاره تن حضرت رسول (ص) همیشه ما را در مصائب یاری کرده و هیچ گاه تنها یمان نگذاشته است.»
◇ سپس با بغض و مکث طولانی ادامه داد: «هرگـاه نام مبارک بی بی حضرت فاطـمه (س) را به زبان می آورم، ناخودآگـاه از خود بی خود می شوم.» و بعد به زمین خیره میشود و سکوتی طولانی ..!
🔻 وقتی فیلم تمام شد؛ مقام معظم رهبری با چشمان خیس از اشک فرمودند: «ایشان کتمان میکند که حضرت را دیده است. بنده مطمئنم که این شهید عزیز، در عالم بیداری با حضرت زهرا (س) مراوده داشته است.»
🎙 راوی: سردار نبی رودکی
📚 خط عاشقی (۲) / حسین کاجی
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت آقا بعد از مراسم دیشب به حاج مهدی فرمودند این مرثیهی شما (اشاره به مداحی #بی_مردم) کار یک منبر نه بلکه کار چند منبر رو با هم کرد.
"وحید تقوی"
🔷 ارادت شهید سید مرتضی آوینی به مادرش حضرت زهرا (س)
🔹احتمالاً زمستان سال ۶۸ بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پُر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و... در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا (س) بیادبی میشد.
🔹من این را فهمیدم لابد دیگران هم همینطور، ولی همه لال شدیم و دم برنیاوردیم! با جهانبینی روشنفکری خودمان قضیه را حل کردیم. طرف هنرمند بزرگی است و حتماً منظوری دارد و انتقادی است بر فرهنگ مردم، اما یک نفر نتوانست ساکت بنشیند و داد زد: خدا لعنتت کند! چرا داری توهین میکنی؟!
🔹همه سرها به سویش برگشت در ردیفهای وسط آقایی بود چهل و چند ساله با سیمایی بسیار جذاب و نورانی. کلاهی مشکلی بر سرش بود و اورکتی سبز برتنش. از بغل دستیام (سعید رنجبر) پرسیدم: آقا را میشناسی؟ گفت: سیدمرتضی آوینی است.
🔸منبع: کتاب «شهید فرهنگ»
┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
💠 در عالم رویا فهمیدم حضرت زهرا (س) هوای فرزندش، سید مرتضی آوینی را دارد💕
▫️روزی در خصوص مطالب چند شماره از مجله سوره که سید مرتضی آوینی سردبیرش بود به او نامه تندی نوشتم که مضمونش این بود که تو هم دیگر انقلابی نیستی و به دلایل سیاسی از آرمان هایت پا پس کشیده ای و من با تو قطع همکاری می کنم! حالم خیلی خراب بود. حسابی شاکی بودم.
پلک که روی هم گذاشتم، بی بی فاطمه (س) را در خواب دیدم و شروع کردم به عرض حال و نالیدن از مجله، که بی بی با ناراحتی فرمودند: با بچه من چه کار داری؟ من باز از دست حوزه هنری و سید مرتضی نالیدم، باز بی بی با ناراحتی فرمودند: با بچه من چه کار داری؟ من باز ادامه دادم اما برای بار سوم که این جمله را از زبان مبارک بانوی دو عالم شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اینکه نامه ای از سید دریافت کردم!
سید در جواب نامه من نوشته بود: یوسف جان! دوستت دارم. هر جا می خواهی بروی، برو! هر کاری که می خواهی بکنی، بکن! ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند.
دیگر طاقت نیاوردم و راه افتادم به سمت حوزه هنری و خطاب به سید مرتضی عرض کردم: پیش از اینکه نامه ات برسد، خبر داشتن پارتی ات را فهمیدم و خواب آن شبم را برایش تعریف کردم.
(منبع: برگرفته از مصاحبه با «یوسفعلی میرشکاک»)
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
📷👆 لحظه شهادت سید مرتضی آوینی در #فکه
🌷۲۰ فروردین ۷۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥این روایت گمشده رو ببینید تا متوجه بشید امنیت اتفاقی نیست
@Afsaran_ir
🌷 #شهید #قاسم_میرحسینی
از عملیات کربلای چهار بازگشته بودیم. خلاف انتظارمان، عملیات پیروزی نبود. تعداد شهدا و اسیران و مجروحان، زیاد بود و بچهها روحیهی خوبی نداشتند. زمزمهی تسویهحساب بین نیروها پیچیده بود و میگفتند حالا که عملیات تمام شده، بگذارید برگردیم سر خانه و زندگیمان. وضع بدی پیش آمده بود و فرماندهان دنبال چاره بودند. روزی میرحسینی بچههای گردان ۴۰۹ را جمع کرد. همه بودیمگ میرحسینی از کربلا گفت و امام حسین و روز عاشورا. به چهرهها که نگاه میکردی، همه از این رو به آن رو شده بودند. میرحسینی گفت: هر کس قصد تسویهحساب دارد، بلند شود؛ ولی تسویه از چه کسی؟ از اسلام؟ از امام زمان؟ از قرآن؟ ...
گریه میکرد و سخن میگفت. همه سر به زیر افکنده بودیم و همپای او میگریستیم. ناگهان یکی از بچهها برخاست و با هیجان فریاد کشید: فرمانده، فرمانده، آمادهایم، آماده...
فریادمان، سقف آسمان را شکافت، و ما اینچنین با میرحسینی تجدید بیعت کردیم. بسیاری از آن بچهها، چند روز بعد، در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدند.
به نقل از کتاب #نگین_هامون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مستند شهید سید حسن ولی واسکسی آملی که کبوترش با دیدن شهید جان داد
شهید سید حسن ولی واسکسی یکی از شهدای شهرستان آمل می باشد.که در حین تحویل پیکرش به خانواده اتفاق بسیار عجیبی افتاد .شهید سید حسن بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها عشق می ورزید .خواهر این شهید بزرگوار میگوید وقتی حسن دو دستش را باز میکرد کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن روانه میشد رفته و برگشتند ظاهرا فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود.بعد از خبر شهادت سید حسن به خانواده اش مادرش اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و می گفت پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت.
بنابراین خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید می شدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند یک کبوتر سفید و یک کبوتر مشکی…وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتر سفید به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت…
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓
🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
🌷شهید سیدحسن ولی واسکسی🌷
شهید سیدحسن ولی واسکسی (۱۳۴۵ آمل _ ۱۳۶۴ شلمچه) متولد شهرستان آمل در استان مازندران است. ایشان در خانوادهای با ایمان و دوستدار اهل بیت علیه السلام متولد شد، پدرش سیدخیرالله نام داشت
سیدحسن ولی واسکسی در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد و به فراگیری تحصیل پرداخت، تحصیلات را در مقطع راهنمایی به پایان رساند
سیدحسن ولی واسکسی سرباز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و در لشکر ۲۵ کربلا و در رسته پیاده به اسلام خدمت می کرد که در ۱۳۶۴/۱۱/۲۲ هجری شمسی در منطقه شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و در جوار رحمت الهی جای گرفت. پیکر پاک این شهید عزیز پس از تشییع در گلزار شهدای دوتیره به خاک سپرده شد.
🥀سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓
🆔https://eitaa.com/joinchat/2822242589Cbceeb9f9d6
🌷 #شهید #مصطفی_چمران
یکی از مسئولان جنبش فتح به نام ابواحمد خمیس به خاطر تبلیغات منفی زیادی که توسط ایرانیهایی که با دکتر مخالف بودند شده بود، گفته بود: من باید حتما چمران را بکشم و قسم میخورم که این کارو انجام بدم.
او به حدی تحریک شده بود که میگفت: فقط کشتن چمران راضیم میکنه. وقتی دکتر متوجه قضیه شد، گفت: میخوام برم با اون حرف بزنم. چون امام موسی صدر به ما توصیه کرده بود که مواظب و همراه دکتر باشیم و از او محافظت کنیم، به او گفتیم که نرود، اما نپذیرفت. وقتی ابواحمد را پیدا کردم و گفتم که دکتر میخواهد تو را ببیند، به قدری عصبانی شد که گفت: چمران به هیچوجه نباید وارد اتاق من بشه. به هر ترتیب توانستیم او را راضی کنیم که دکتر را ببیند، اما او شرط گذاشت و گفت: چون قسم خوردهام که چمرانو بکشم، اول دو رکعت نماز بخونم، بعد چمران بیاد.
دکتر وارد اتاق شد. ابتدا به او گفت: تو میخوای منو بکشی؟ خب بکش، اما قبل از کشتن منو محاکمه کن، مگه تو مسلمون نیستی؟
آنها حدود سه ساعت با هم حرف زدند. به او میگفت: فلسطین فقط مال شما نیست. فلسطین از تهرانه تا قدس. مال همهی مسلموناست و ما وظیفه داریم اونجا رو آزاد کنیم.
پس از چند ساعت صحبت کردن، ابواحمد حسابی قانع و از تصمیم خود منصرف شده بود. او مدتی بعد، وقتی از طرف جنبش فتح برای انجام تمرینات و عملیات نظامی به جنوب لبنان آمده و دکتر را دیده بود که در کمینهایی که علیه اسرائیلیها صورت میگیرد، پیشتاز است، از خود بی خود شده و با حالت شرمندگی دکتر را در آغوش گرفت و گریه میکرد.
به نقل از عادل عون، کتاب #چمران_مظلوم_بود