eitaa logo
آنسویِ نگاهِ من✨
170 دنبال‌کننده
526 عکس
52 ویدیو
2 فایل
و آنگاه که خدا قلب مرا میسرشت، فلسفه و هنر و ادبیات و عاطفه را کنار هم نهاد... و اینگونه قلبِ ناآرامم پیوسته در تکاپوست... 🙏کپی نوشته ها با لینک کانال آزاد 👇راه ارتباطی👇 @Adminnegaheman https://harfeto.timefriend.net/17055053878307
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از نُور~🇵🇸
بگو به شعله: چه وقتِ دخیل‌بستن بود ؟ هنوز چادر او کار با بشر دارد ...💔 - مجیدتال
هدایت شده از  منادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب‌تر! این چه دنیایی است که دختر رسول خدا را در خویش تاب نمی‌آورد؟ این چه روزگاری است که «راز آفرینش زن» را در خود تحمل نمی‌کند؟ این چه عالمی است که دُردانهٔ خدا را از خویش می‌راند؟ روزگار غریبی است دخترم! دنیا از آن غریب‌تر! آنجا جای تو نیست، دنیا هرگز جای تو نبوده است. بیا دخترم، بیا، تو از آغاز هم دنیایی نبودی. تو از بهشت آمده بودی، تو از بهشت آمده بودی... 📚 کتاب کشتی پهلو گرفته نوشته سید مهدی شجاعی 🆔@monaadi_ir
هدایت شده از مکروبه !
_یادداشتی برای کتابِ "سنگ" باید اسم کتاب را بگذارم کتابی که جان کندم تا بخوانمش. از همان اول بسم الله، از همان خطِ اول که گفت: «من حسین را کشتم. بعد از تیری که به صورتش پرتاب کردم، در همه‌ی نیزه‌هایی که به پهلویش پرتاب شد، در همه‌ی شمشیر‌هایی که به فرقش فرود آمد، در همه سنگ‌هایی که به پیشانی‌اش خورد، شریک بودم». خواندن این همه سیاهی دل می‌خواست. نوشتنش بیشتر! کلمات چنگ می‌زنند به قلب آدم. شیون می‌کشند، روضه می‌خوانند و خطشان گم می‌شود در سیاهی، در صدای قهقهه‌ایی مستانه میانه‌ی لرزیدن پوست دف‌ها، در جیرینگ جیرینگ خلخال، صدای النگوهایی که تا آرنج روی هم ریخته، صدای کوفتن پتک بر سندان و بوی عرق، بوی شراب کهنه از سبوهای خانه‌ی رقاصه‌ایی در دمشق. خواندن از عاشورا سخت است. از زبان دشمن اهل بیت سخت‌تر. ساعت‌ها طول کشید تا اثر این همه سیاهی متعفن از کامم پاک شود‌. یا اَباعَبْدِاللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَ عَلی جَمیعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ‌و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِی السَّمواتِ عَلی جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ...
آنسویِ نگاهِ من✨
_یادداشتی برای کتابِ "سنگ" باید اسم کتاب را بگذارم کتابی که جان کندم تا بخوانمش. از همان اول بسم ال
مُرَکب ِ بعضی قلم ها را از عشق ساخته اند، عشقی بی حد و حصر که نثارِ اهلِ بیت میشود... و نشانه ی این عشق، نوشته هاییست که اشک میریزند و یاحسین میگویند✨ بیتابِ نوشته هایِ پر از فریادم فریادی که گوش هایِ قلب را کر میکند و حنجره را مسدود🌙 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هرجور حساب کردم نتوانستم گریه هایش را نادیده بگیرم، تازه از چنگالِ نحسِ بیماری رها شده بود و حساس تر از قبل حضورِ دائمم را میطلبید. از طرفی منطقی که ابنِ سینا زحمتِ حلاجیش را کشیده از زبانِ خودِ استاد بهتر به جان و عقل و وجودم مینشست. حضور لطیفِ یاس، وسطِ فضایِ آکادمیک دانشگاه! شاید تجربه ای جالب به نظر برسد، اما یاس هرازگاهی هوس سر دادنِ جیغ بنفش میکند، یا خوره ی کتاب و دفتر است. بچه به بغل وارد دانشگاه میشوم و بدونِ توجه به اظهارِ لطف دانشجو ها میدوم تا به کلاس برسم. در میزنم و با بچه وارد کلاس میشوم. استاد نگاهش رویِ یاس میماسد، بچه ها هم استاد خوش آمدی میگوید مشغول ادامه ی تدریس میشود. برعکسِ همیشه بساطم را در ردیف آخر میچینم: یاس و خوراکی اش روی یک صندلی، من و جزوه هایم صندلیِ کناریش... خوراکیش را با صدا میخورد، وسطِ بحثِ یقین و جزم دلش برایِ پدرش تنگ میشود و بابا بابا میکند. به تصدیقِ وضعی که میرسیم محبتش اوج میگیرد و شروع میکند به بوسیدن و بغل کردنم. همراهِ من جزوه مینویسد، همراهِ من دست بلند میکند تا درباره ی عدم ثبات در تقلید بپرسد، آخرهایِ کلاس هم با جوراب هایِ فیروزه ایش میرود پایِ تابلو و کنارِ استاد میایستد. واکنشِ من: مثل بقیه دانشجو ها نگاهم مشغولِ کاویدنِ مطالبِ تابلو و دستانم در حالِ نوشتنِ کلماتی است که از دهانِ استاد پرتاب میشود. اما در فکرم چه میگذرد؟ توسل به اهل بیت جهت به خیر گذشتنِ این جلسه با این شرط که دیگر این حرکتِ حماسی را تکرار نکنم... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقایِ آقای ما... شاید آن روزها که طنینِ صدایِ فرزندِ خلَفتان التیامی برای تاریکی چشمِ سرتان بود فکر نمکردید روزی فرا برسد که همین صدا التیامی برایِ قلب های زخمی و حنجره هایِ خسته باشد... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
جایتان سبز نیست، تاریک مانده انگار نه انگار کسی جایگزینتان شده، اگر هم کسی باشد بلد نیست دست بندازد دورِ افسارِ گسیخته ی تورم! صبح که بیدار میشویم خبر ها را مثل پتک میکوبند بر سرِ پر از رویایمان. مثلا جوانی که تا دیشب فکر میکرد میتواند خودرو بخرد خراشی عمیق بر امیدش میافتد. یا مادری که گوشت را محدود کرده بود به فکر حذفش میافتد. باکی نیست! فدایِ سرِ بصیرتِ ملت! بصیرتی که نبودش علی(ع) را به سکوت مجبور و فاطمه(س) را به مرگ محکوم میکند بیش از این ها میارزد.... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
سبدِ لباس ها دمَر جلویِ اُپن خوابیده، از آخرین تلاش هایِ یاس برایِ بوسیدنِ یاسمن به جا مانده... دوستی شان فعلا از نوعِ خاله خرس است؛ چندین بار حینِ ابرازِ لطف و نثارِ محبت اشکِ یاسمن را درآورده. فی الحال محلّ اقامتِ نوزادِ خانه ی ما رویِ اپن است و همین باعثِ تکاپویِ همیشگیِ یاس شده. گاهی بالشت ها را روی هم میچیند گاهی سبد ِ رخت ها را چارپایه میکند عروسک، جعبه، دست به دامن هر چیزی میشود تا به یاسمن برسد. سرآخر که خسته میشود با لحنی حزن آلود و متملّقانه صدایم میزند، گردن کج میکند و با آه نی نی را صدا میزند. کار به اینجا که میرسد نرم میشوم، کریرِ یاسمن به زمین نرسیده صدایِ پر از ذوقِ یاس بلند میشود: _باااای😃(دخترک به تقلید از من میخواهد وای را تکرار کند اما زبانِ کودکانه اش اینطور تلفظ میکند) دانه دانه ی انگشت هایش را میگیرد تویِ دستش و شروع میکند حرف زدن. حرف هایش را نمیفهمم، اما مطمئنم گلایه ی مرا پیشِ یاسمن میکند. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
همیشه خواب را بهانه ای برایِ ریختنِ لحظاتِ عمر در سطلِ زباله ی گذرِ عمر میدانستم. قبل از خواب احساس ِ غریب و دلهره آوری مینشست به جانم، اگر زود بیدار نشوم چه؟ به همین راحتی چند ساعت از روزم را بگذرانم؟ از احتیاجِ زیستی و فطری ِ انسان به خواب شاکی بودم، از زیباییِ شب که نمیتوانستم به قدرِ وافی از آن بهرمند شوم✨ حتی از پلک هایم که چشمم را در حصارِ خود به آغوشِ خواب هدایت میکردند... همه ی این احساساتِ دور و دراز به محضِ مادر شدن پرید! حالا خوابم مفید شده، مختصر و عمیق حالا قرار گرفتن و خوابیدنم آرامش میشود در دلِ یاس و یاسمن💫 هر یک ساعت باید یاس را _که مثل عقربه در جایش میگردد _سر جایش بگذارم، به گریه هایِ شبانه و بادگلو گرفتنِ یاسمن برسم، دو سه باری هم با چشم هایی خمار از خواب تا آشپزخانه میروم و لیوانِ صورتی یاس را پر از آب میکنم‌.🌊 گاهی هم دختر ها خوابِ بد میبینند انگار، با گریه سفت بغلم میکنند و نوازش میطلبند. خلاصه که شبِ مادرها گاها دور و درازتر از روزِ آن هاست، و صد البته مفیدتر https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمِ فلسطینی ها به عرب هایِ جهان دوخته شده، هرچه باشد زبان و نژادشان از یک سنخ است... عربستان در لجنِ نظمِ نوینِ شیطانی فرو میرود، انحطاطِ انسانیت را با برگزاری فشن شو ها عیان میکند. فلسطینیِ عزیز؛ دیگر میانِ فریادهایت از جهانِ عرب و عرب هایِ وهابی چیزی نخواه. انسانهایی که ظاهر و نژاد و زبانشان هیچ سنخیتی با شما ندارد در سرتاسرِ جهان منتظرِ آزادیت هستند.... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از مُرتاح
میانِ استخوان ‌های خُرد شده‌ایم؛ اما امید تقلا میکند ‌برای روییدن.
درد به جانش چنگ میزند! سرش را عقب میگیرد و با تمام وجود جیغ میزند؛ برَش میگردانم رویِ زانویم، کفِ دستم را میکوبم به پشتِ معده اش... هر شب چند ساعتی این درد مهمانش میشود، هر کسی اسمی رویش میگذارد: کولیک رفلاکس اسپاسم سردیِ معده رو دل و... هر کسی هم چیزی تجویز میکند، اما هیچکدامشان آبِ آتشی که به جانش افتاده نمیشود. چند ساعتی را باهم درد میکشیم... گاهی رویِ پایم تابش میدهم، گاهی باهم راه میرویم، و گاهی هم لالاییِ رباب را میخوانم. آخری دوایِ درد ِ هردویمان است. به خصوص جمله ی آخرش: میری به آغوشِ زهرا خدا نگهدارت مادر با هربار گفتنش نمِ اشک مینشیند رویِ چشم هایم، من آنقدر کم توفیقم که پایم هنوز به حرمِ مولا نرسیده... اما از خدا میخواهم بچه هایم آنقدر خلف باشند که به نیابت از من بوسه ای بر دست هایِ حضرتِ زهرا بکارند. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
نظم✨ اکسیری که باعث میشه چندین بُعد از زندگی رو باهم مدیریت کنی... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
سر کلاس بودیم. آیه ی « ان تعدوا نعمة الله فلا تحصوها» رو می خوندیم. از آن ها خواستم نعمت هایی که می بینند رو بشمارند. همه را شمردند. پرسیدم: شمردن یه نعمتی رو یادتون نرفته؟ فاطمه، قانون کلاس رو نادیده گرفت و بی اجازه گفت: خانم! امام زمان. این لحظه بود که نفس راحت کشیدم چون دیگه مثل سال اول تدریس، لازم نبود کلی توضیح بدم تا یاد او بیفتن. من تو این لحظه ها هر چی پروانه تو سینه ام دارم، پرواز می کنند، هر چی خستگی دارم از تنم زدوده می شود، اصلا گل های درونم شکوفه می دهند و می خندم و خوشحال میشم که او گزینه ی اولِ ذهن بچه هاست.
تا به حال به جایِ پایت قلبت تو را حرکت داده؟ امروز این حس را تجربه کردم، از پله ها که بالا میرفتم تا چشمم به جمالِ دخترها روشن شود یک لحظه از خودم پرسیدم چه نیرویی پاهایم را به حرکت وا داشته؟ در پاهایم جان نبود، اما عشق، چرا! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
اصلا نماز با حضورِ قلب🫀 میچسبد... وقتی یکی از پاره های قلبت در تلاش است تا سرِ انگشتانش به خنکیِ تسبیحِ سنگی برسد و آن یکی ادایِ قنوتت رادرمیآورد نماز به دل که نه، به جانت میچسبد! ما از پیامبرمان یاد گرفتیم که در معنویت خساست به خرج ندهیم و بچه ها را سهیم کنیم... او هم با پاره هایِ جانش (حسن و حسین(ع))نماز میخواند🥲
+سید حسن نصرالله کجا دفن شدن؟ قبرشون کجاست؟ _از کجا میدونی چیزی برایِ تدفین باقی مونده بود؟🥲 از اون دیالوگ هایی که زخمِ ضریف و عمیق به قلبم زد... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
صدایِ نفس هایِ عمیق یاسمن میپیچد در فضایِ گرمِ خانه... دخترک انگار خواب میبیند، هرازگاهی میخندد و گاهی چهره اش را جمع میکند. دوماهی هست که خانه عطرِ نفس هایش را گرفته، گفتم عطر؛ یادِ عطرِ لایموتِ گردنش افتادم. بویِ بهشت نم نَم از جسمش پرمیکشد! و چقدر دلم برایِ این شمیم تنگ خواهد شد🫀 هروقت از شتابِ زمان میترسم هوایِ آغوشِ مادرم را میکنم، در آغوشِ مادر زمان و مکان را فراموش میکنم. فقط عمییق نفس میکشم و خودم را در مِهرش حل میکنم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
آفتاب ذره ذره جان میگیرد انگار، بی اجازه مینشیند بر جانِ ظلماتِ خانه... یاس تازه خوابش برده، صبح از خواب پریده بود، آنقدر گریه کرد و پدرش را صدا زد تا بیحال شد و خوابید. یادِ رقیه(س) میافتم، جسمِ کوچک ِ دخترک را در حصارِ آغوشم میگیرم و بی امان میبارم... السلام علیک یا بنت الحسین https://eitaa.com/ansoyenegaeman
همیشه از اشکی که جایش در مراسم امام حسین(ع) خالی بود گله داشتم. تا اینکه این محرم تصمیم گرفتم مقتل بخوانم، از وقتی تاریخ برایم روضه خوانده حسینی تر شده ام! تکه ای از قلبم را لای لهوف جا گذاشته ام و با هر بهانه ای میبارم. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
هدایت شده از فاطمه‌ی سلطانی:)
یا حتی در نوع روایت مادری هم همینه! چرا هیچکس نمیگه مادری چه دنیای عظیم و بزرگیه؟ چرا هیچکس نمیگه ظرفیت‌هات آنقدر وسیع میشه که تو ذهن نمیگنجه؟ چرا کسی نمیگه تو توی مادری به درجه‌ی متفاوتی از بندگی و عشق‌بازی با خدا میرسی؟ چرا کسی‌نمیگه مادری ایمانت رو قوی‌تر میکنه؟ چرا کسی‌ نمیگه خدا جوش و خروش محبت رو در دل یک مادر با هرنگاه به بچه‌اش چنان به غلیان میندازه که خودشم باورش نمیشه؟ چرا کسی از برکت و رحمت و نور وجود یه بچه تو جمع و خونه نمیگه؟ چرا کسی نمیگه بهم ریختگی برنامه‌ها و زندگی پدر و مادر تو زندگی با ورود بچه فقط تا یه مدت کوتاهیه و بعدش کم کم دوباره دستت میاد ... و چرا هیچکس نمیگه کیفیت ارتباط بین پدر و مادر با ورود بچه چطور میشه؟ یا چجوری میشه همچنان کیفیت ارتباط قبلی رو حفظ کرد؟ و کلی چرای دیگه🥲🥲🥲 همه میگن نمیشه نمیتونی دیگه تموم شد عاااه دیدی بهت گفتم یچیزایی میخوری که تاحالا دوست نداشتی😶 عااااه دیدی گفتم بیخواب میشی😶🤐 اوووه تازه اولشه قراره بدتر بشی😵‍💫 تازه شروع شده😕 🌱 @fatemeyesoltanii
آنسویِ نگاهِ من✨
یا حتی در نوع روایت مادری هم همینه! چرا هیچکس نمیگه مادری چه دنیای عظیم و بزرگیه؟ چرا هیچکس نمیگه ظر
از نظرم یکی از علل ِ سقوطِ نرخ ِ رشدِ جمعیت؛ نگاهِ اشتباهیه که در فرهنگمون جا گرفته... مادری با رشد هیچ تداخلی نداره و حتی گاهی لازمه ی رشده. چه تو بحث تحصیل، کسب و کار، توسعه ی فردی و... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
_به(بخوانید حضرتِ اقا) خامنه ای فحش بده، وِلت میکنیم... +اون که نورِ چشمِ منه، شما بزنید. دیالوگی که در اکباتان ثبت شد، لحظاتی که یک مشت یاغی آرمانِ عزیز رو دوره کردن. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
در کدام فاطمیه دلتان لرزید در کدام مصرعِ نوحه اشک ریختید چطور سینه زدید، که اینطور خریدنتان؟ با پهلویِ شکسته شهید شدن، رزقی است که فقط مادر میدهد... https://eitaa.com/ansoyenegaeman
تیزیِ ناخنش انگار زَهر دارد، هر بار یک طرفِ صورتش را نقش میاندازد... انگشت هایش از غفلتِ دستکش نهایتِ استفاده را میبرند انگار. زخم خوب میشود اما عمقِ بعضی نگاه ها نه! هرکس زخمِ صورت یاسمن را میبیند بلافاصله نگاهش را گره میزند به ناخن های ِ یاس... شروع میکنند به افاضاتی مثل: _بالاخره جایی حسادتش را نشان داد _هیچوقت این دوتا رو باهم تنها نزار _با این عمق و با این خونریزی باید کارِ خواهر بزرگترش باشه. و... دِلم برایِ یاس میسوزد، هنوز نمیتواند حرف بزند و از سکوتش هزار برداشت میشود کرد. امشب دانه دانه ی انگشت هایش را بوسیدم، انگشت هایی که جز نوازشِ عامدانه نقشِ دیگری رویِ صورتِ یاسمن نداشته اند👧 https://eitaa.com/ansoyenegaeman
بله حتما اگر خودم هم نتونم میتونم به دوستانِ نویسنده پیشنهاد بدم... سوژه ی مورد نظرتونو در این آیدی بفرمایید👇 @Adminnegaheman
نفسِ عمیقی از سرِ خوشی میکشم؛ بالاخره دخترها آماده شدند. برمیگردم اتاق تا لباس هایم را بپوشم، یاسمن به طرزِ مشکوکی آرام گرفته... جایش را کثیف کرده، لباس هایش را هم. مشغولِ عوض کردنِ لباس هایِ یاسمن میشوم، لباسِ صورتی گلدار با شلوار سورمعی‌... تمیز و نظیف و ناز لایِ پتو میپیچمَش. صدایِ ذوق کردنِ یاس میآید، صورت و دست هایش غرقِ کرم کاکائو شده. فرش ها هم... آه از نهادم بلند میشود، مشغول عوض کردن لباس هایش میشوم. کولیکِ یاسمن شروع شده انگار، به یکباره جیغ ی میزند و ریسه میرود. میگذارمش داخلِ نَنو تا آرام بگیرد و دوباره از نو میدوم. . . . به ساعتِ ماشین نگاه میکنم، یک ساعت است که مشغولِ آماده شدنیم، امیدوارم روضه از دستم نرود. چشم هایم عجیب هوسِ خواب دارند، باید مشغولشان کنم. به ماه خیره میشوم، خیالم در خانه ی پر نورِ حضرت علی و فاطمه(س) پرسه میزند. فرزندانِ ایشان هم اختلاف سنیِ کمی داشتند، به یک سال نمیرسید. امشب از ایشان توانی برایِ دویدن و مهری برایِ مادری کردن میخواهم، مهری که ذره ذره اش عطرِ آسمان را بدهد✨ پ.ن: سخنران بیشتر از من تاخیر داشت، و همین رزقی شد برایِ قلبِ تشنه ام. https://eitaa.com/ansoyenegaeman
فرمانده کل تحریرالشام: زنان ایرانی منتظر ما هستند، همه سوریه را فتح کنید! عجب جمله ی چرک و لیچی، انگار پشتش لبخند با دهانِ پر از لَجن است. بله! زنان ایرانی منتظرتان هستند، دستانِ من تشنه ی فشردنِ خر خره ی نحستان است. این حرف هایتان ترس به دِلمان نمیاندازد، فقط رگِ غیرتِ علویِ مردانمان را برمیانگیزد. کسی چه میداند! شاید چند صباحِ دیگر زنانِ شیعه با راهی کردنِ مردانشان به عالم نشان دهند مکتبِ زهرا یعنی چه! https://eitaa.com/ansoyenegaeman
_ادَب حُکم میکرد... علتِ بیشتر سکوت هایی که در عمرم کرده ام. اما حالا میخواهم به فکر ادبِ نخ نما شده ی بقیه هم باشم. شاید با سکوتِ اضافی ترکِ ادبشان را تشدید کرده ام!!!! https://eitaa.com/ansoyenegaeman